• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1378/7/13
    موضوع بحث: احكام نكاح
    مكان: مسجد اعظم قم
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لاحول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    بحث در مسأله 17 بود كه آيه انسان مى‏تواند به تمام بدن محارمش ما عد العوره نگاه كند يا نه؟ در اينجا اختلاف بود و سه‏قول بود. اول قول كسانى كه مى‏گفتند مى‏توانند و نسبت مشهور هم داده شده است. دوم قول كسانى كه مى‏گفتند تنها قسمتى‏كه به طور متعارف باز مى‏گذارند در خانه آنها را مى‏شود ديد. محرم مى‏تواند سر و صورت و موها و گردن و كمى از سينه وكمى از ساق پا و مچ دست مى‏تواند آن را مشاهده كند و بيش از آن نمى‏تواند. قول سوم هم قول كسانى بود كه مى‏گفتند ماننداجانب است. فقط وجه و كفين مستثنا است. بقيه نيست وجه و كفين و قدمين.
    گفتيم برويم سراغ اقوال و بعد از اقوال ادله. ادله دليل مشهور دو چيز است عمدتا. اول آيه 31 سوره‏نور است. در اين آيه قل‏للمؤمنات يقضضن من ابصارهن و يحفظن و فروجهن و لا يبدين زينتهن الاّ ما ظهر منها، از اين آيه استفاده مى‏شودكه زينت زن‏دو قسمت است. زينت ظاهر و زينت باطن. زينت ظاهر براى همه مى‏شود آشكار كرد. مراد از زينت ظاهر هم زينتى است كه‏در صورت يا در دستها تا مچ است. مثالى زدم به انگشتر يا سرمه‏اى كه در چشم ميكنند و مانند اينها و بعدا انشاء الله بحث‏زينت ظاهر را مفصل خواهيم كرد. اين با مسأله آرايش كردن‏هاى امروز فرق دارد. سؤال؟ خود زينت. وقتى كه، اين زينت‏ظاهر است. زينت باطنه هم گفته‏اند گردنبند است و گوشواره است ديگر خلخال است، دستبند است و بازو بند است واينهايى كه جزء زينت باطن حساب مى‏شود. قران مى‏گويد زينت ظاهر را براى همه مى‏توان آشكار كرد. اما زينت باطن فقطبراى محارم مى‏توان كشف كرد. در اينجا يك دلالت التزامى هست. وقتى زينت ظاهر را مى‏شود آشكار كرد، محل الزينه هم‏آشكار مى‏شود. وقتى زينت باطن را بر محارم مى‏توان آشكار كرد به دلالت التزامى بيّن محل زينت را هم مى‏توان آشكار كرد.گردنبند در گردن است و آشكار كردنش براى محارم جايز. معنى آن اين خود گردن هم كه محل الزينه جايز است آشكار كنند.مقدارى از سينه كه محل اين زينت است، جايز است آشكار كنند. گوشواره را آشكار كند، زينت باطنه گوشش را هم آشكاركرده است. خلخالى كه بر مچ پا هست آشكار كند مقدارى از ساق پا هم آشكار شده است. بنابر اين لازمه اظهار زينت اظهارمحل زينت است و منها يعلم، اين كه بعضى‏ها آمده‏اند زينت را به معنى مواضع زينت معنى كرده‏اند وجهى ندارد. زينت يعنى‏زينت. آن مواضع زينت به دلايل التزامى معلوم مى‏شود. نه اين كه زينت به معنى مواضع زينت است به ظاهر عبارات بعدى.ما اگر بخواهيم زينت را به معنى مواضع زينت معنى كنيم يا بايد تقدير بگيريم يا مجاز. ام التقدير و ام المجاز. و هر دو خلاف‏ظاهر است. و لا يبدين زينتهن، و لا يبدين مواضع زينتهن. يك مواضعى در تقدير بگوييم. يا نه چيزى در تقدير نگيريم خودزينت مجازا به معنى محل زينت باشد.
    به علاقه حال و محل. اين مجاز خلاف ظاهر است. تقدير خلاف ظاهر است. زينت را به معنى زينت بگيريد. نتيجه‏اش اين‏مى‏شود كه اين معنى حقيقى مى‏شود و به دلالت التزامى هم محل زينت فهميده مى‏شود. سؤال؟ و منهنا يعلم اين جواب را من‏بدهم. جواب سؤال آقايان هست. از اين آيه مى‏توان استفاده كرد لباسهاى زينتى را زن نمى‏تواند نشان بدهد. لباسهاى زينتى‏كه زير مى‏پوشند رنگارنگ است و مدهاى مختلف دارد و جنبه زينت دارد. اگر چادرش را بردارد اين لباس زينتى آشكاربشود ولو تمام بدن پوشيده است. ما مى‏گوييم آن هم حرام است. به غير محرم، به محرم كه اشكال ندارد و لا يبدين زينتهن‏لباس‏هاى زينتى را هم مى‏گيرد. كه اگر يك لباس جنبه زينتى دارد در روى چادر پوشيده است چادر را بياندازد و آن لباس‏زينتى بيرون بيايد در حالى كه تمام بدن مستور است باز هم اشكال دارد اما براى محرم اشكال ندارد. اين نتيجه چيست؟سؤال؟ بعله، صحبت اين است لباسهاى زينتى در عرف متزنين جزء زينت باطن است. قبا و لباس زينتى اين جزء زينت باطن‏است. و چون جزء باطن است لا يبدين زينتهن الاّ لبعولتهن و ابناء بعولتهن. يك پيراهن پوشيده است و مزيّن به انواع زينتها اين‏پيراهنى كه با تمام زينت و آرايش پوشيده است خوب اين زينت باطن است، كسى يك همچين پيراهنى را براى توى كوچه وبازار نمى‏پوشد مگر آن افراد بى بند و بار. فعلى هذا اين كه من گفته‏ام اينجا تقدير و مجاز نيست بلكه زينت به معنى حقيقى‏است و به دلالت التزامى محل زينت فهميده مى‏شود اين يك ثمره عمليه دارد و آن ثمره عمليه مال جاهايى است كه لباس‏زينتى هست، محلش هم پوشيده است كاملا. كاملا محلش پوشيده است. لباس، لباس زينتى است. لا يبدين زينتهن، اين جزءزينت باطنه است. اين فقط براى محارم و براى شوهر مى‏تواند ظاهر كند.
    سؤال؟ در تمام عُرفها، خوب دقت كنيد، در تمام عرفها يك لباسهاى زينتى هست كه زن در برابر عموم مردم نمى‏پوشد. اين‏لباس مخصوص شوهر يا حداقل در مقابل محارم، در مقابل غير اينها نمى‏تواند. فبناء على ذالك، حالا عرف هم عرف صدراسلام را ملاحظه كنيد. خوب عرف صدر اسلام مثل عرف بى‏بند بار غربى‏ها كه نبود، كه اينها همه چيز، گاهى برهنه‏اند. لخت‏برهنه بيرون بيايند. با لباس شنا بيرون بيايند. اين كه همچين چيزى نبوده. آيه شريفه با دو شاخه زينت معلوم شد. حالانتيجه‏گيرى كنيم. در نتيجه‏گيرى كه مى‏خواهيم بكنيم مى‏گوييم اين آيه نه تنها دلالت بر قول مشهور ندارد بلكه دلالت بر قول‏دوم دارد. اين استدلال براى قول دوم بشود خوب است. چون گفتم فقط محاسن و زينت باطنى جايز است زن ظاهرش كند.بيش از آن نه و تعجب اين است كه اين را آمده‏اند اين استدلال بر قول اول كه تمام جسد و تمام بدن است كرده‏اند. هيچ دلالتى‏بر قول اول ندارد بلكه لابد على هذا دليلا على قول الثانى كه فقط مواضع زينت را مى‏گفت بيش از اين دلالت ندارد.
    پس اين آيه را بگذريم. برويم ببينيم دليل دوم مشهور چيست؟ دليل دومى كه براى مشهور استدلال شده است روايات‏متعددى است كه در باب غسل ميّت وارد شده است. از آنجا مى‏خواهند يك پل بزنند به ما نحن فيه و محل بحث. روايات‏متعددى داريم كه مى‏گويد، اگر هم جنس براى غسل دادن زن نباشد، محارم او را، او را غسل مى‏دهند. بايد عورتش رابپوشانند و بقيه بدن را محارم غسل بدهند. ظاهر اين روايت هم اين است كه مى‏توان در مقابل محارم مرد برهنه كرد. يابالعكس مرد در مقابل محارم زن برهنه بشود. جايز است. ما عد العوره جايز است. حالا اجازه بدهيد من رواياتش را بخوانم.اين روايات همه‏اش در باب 20 از ابواب غسل ميّت است جلد دوم وسايل است. جلد دوم وسايل ابواب غسل الميت باب‏بيستم. اولين روايتى كه ما مى‏خوانيم حديث 1 باب 20 است. عن صفوان ابن يحيى، عن منصور قال سألت اباعبد الله عليه‏السلام ان الرجل، سؤال كردم امام صادق را از مردى كه يخرج فى السفر. مسافرت كرده. اين كلمه فى السفر در خاطرتان باشد.و معه امرئة همسرش با او بود. ايغسلها، قال نعم. آيا اين مرد اگر آن زن از دنيا برود او را غسل مى‏دهد؟ ايغسلها يعنى اين زن ازدنيا رفته مرد مى‏خواهد غسلش بدهد. قال نعم، و امهه و اخته و نحو هذا مادر آن مرد و خواهر آن مرد و نحو اينها مى‏توانند اورا غسل بدهند. البته مادر و خواهر همجنس است. تنها، شوهر در اينجا گفته شده است كه از محارم است و اين خارج بحث مااست. اين را نخوانيم، بعله. آن حديث را نديده بگيريد به علت اين كه آن حديث درباره شوهر است فقط.
    سؤال؟ و اما حديث سه اين باب. على ابن ابراهيم عن ابيه ابن ابى عمير عن حماد ابن عثمان عن الحلبى تمام رجال اين سندافرادى شناخته شده و همه معتبر هستند. انّه، ان ابى عبد الله عليه السلام. انه سؤال ان الرجل يموت. مردى مى‏ميرد و ليس‏عنده من يغسلها الاّ النساء. هيچ كس نزد او حاضر نيست مگر زنان. تغسله امرئه او ذات قرابته ان كانت له؟ كسى از دنيا رفته، وهيچ كس جز زنان در آنجا حاضر نيستند. آيا همسرش او را غسل بدهد؟ يا زات و قرابه، عمه‏اش، خاله‏اش، مادرش، اگر زات‏و قرابتى دارد، محارمى دارد او را غسل بدهند؟ من يقال را نخوانم. عنده سؤال عن الرجل يموت و ليس عنده من يغسله الاالنساء. قال امام فرمود تغسله امرئة. زنش او را غسل بدهد. ان كانت له، اگر محارمى داشته باشد و يثب النساء عليه الماء ثبا.يعنى زنان نامحرم هم مى‏توانند آب بريزند. نگاه نكنند، دست نكشند، آب بريزند. اين منظور است؟ يا زنان محرم هم كه نگاه‏مى‏كنند دست نكشند. كدام يكى از اين دو تا مراد است؟ و يثب عليه الما، ثبا يعنى محارم آب بريزند، بدن را برهنه كنند دست‏نكشند. يا نه، غير محارم كمك كنند براى ريختن آب محارم دست بكشند. كدام يك از اين دو؟ روايات ديگر شاهد بر اين‏است كه محارم هم دست نكشند. چون روايات ديگر دارد يلف يدها فى خرقه، مى‏رسيم. زن‏ها دستشان را در پارچه‏اى،دستكشى چيزى بكنند، دست كه مى‏كشند لمس بدن نكنند ولو محارم است. اينجا جدايى لمس از نگاه مى‏شود. اين روايت‏دلالتش تا اين اندازه خوب است. كه ظاهرش اين است برهنه كردن بدن مرد در مقابل زن محرم، در موقع غسل ميّت اشكالى‏ندارد. و ما مى‏توانيم از اين حال و حيات استفاده كنيم. بگوييم اين حال ممات است حال حيات هم همين حكم را دارد. يااولويت دارد. همان حال را دارد يا اولويت دارد. از حال ممات حال حيات را ما مى‏توانيم بگوييم.
    سؤال كرده‏اند كه اين مال ضرورت است، ناچارى است. اگر مال ضرورت باشد جوابش اين است كه از روى لباس بايد درحال ضرورت چيز كنند. نفرموده است در حال ضرورت از روى لباس. مى‏گويد بدن را برهنه كنند. لباس محرم اشكالى ندارد.آن وقت اين درباره نگاه كردن زن به مرد است. عكسش چى؟ عكس آن را هم به دلالت التزاميه بفهميم. چون مى‏دانيم اگرمحرم باشد، هر دو به يكديگر محرم هستند. همانگونه كه زن مى‏تواند به بدن محارمش نگاه بكند مرد هم مى‏تواند به بدن‏محارمش نگاه كند و اشكالى ندارد. سؤال؟ دو احتمال داشت، يك احتمال داشت نامحرم هم ببيند، يك احتمال داشت‏محارم هم آب بريزند نگاه كنند دست نكشند. و قرينه‏اش گفتم كه در روايات ديگر مى‏آيد كه يلف يده فى خرقه دستش رابايد در يك پارچه‏اى بكند دست به بدن نگذارد. خوب از اين معلوم مى‏شود لمس از نظر اينجا جداست و اين يك علامت‏استفهامى است در اين حديث كه چه رقم مسئله لمس و نظر جدا شده آيا در زنده‏ها هم همين مى‏گويد يعنى همانطورى كه درمرده مى‏گويم در زنده‏ها هم همين مى‏گوييم يعنى همانطوريكه در مرده ميگويم در زنده هم مى‏گوييم نگاه كردن به بدن‏محارم جايز اما لمس كردن آن جايز نيست اگر گفت مثلا اين زخمى بر بدن من است بيا و پارچه‏اى به آن بپوشان يا مثلا بيا وفرض كنيد فشار خون را از من بگير ميگوييم نه لمس جايز نيست نظر جايز است اين روايت سندش خوب دلالتش هم خوبه‏ظاهرش هم برهنه كردن است ولى لمس را شامل نمى‏شود حداقل اگر جمله ذيل ابهام هم داشته باشد ابهام سرايت به صدرهم مى‏كند.
    نظر شريفتان هست در اصول خوانده‏ايد كه كه اگر جمله محفوف باشد بما يحتملل‏القرينيه همان محفوف بودن جمله را از كارمى‏اندازد بنابراين جمله ذيل چون احتمال دارد محارم باشد يا احتمال دارد غير محارم باشد همين اندازه كه احتمال كه بدهيم‏سد را از كار مى‏اندازد نسبت به لمس كردن اما نگاه كردن 2 حالت دارد خلاصه كنم و رد بشويم سوال؟ خلاصه، جواز نظراضطرارى نمى‏تواند باشد مگر از روى لباس غسل بدهند چرا نفرموده سوال؟ خلاصه اين روايت اين است كه جايز است‏نگاه كردن محارم، به بدن محرم واى لمس از اين استفاده نمى‏شود سندم درست خوب بگذريم حديث ديگر، حديث 11 اين‏باب حديث عن عمار ثاباتى حديث 11 باب 20 روايات عمار به خاطر اين كه فتحى است اگر بقيه رجال سند درست باشدجزء موثق، نه جزء صحيح منتها در اين مسئله چون روايات متعدد داريم ما تعدد روايت را بى نياز كننده از ملاحظه سندمى‏شماريم باز ما حرفى كه سالهاى گذشته داشتيم اينجا در كتاب مى‏خوانم كه آقايون در مورد بحث اسناد روايات بدانند كه‏ما چه كار مى‏كنيم ما گفتيم قوت سند از 4 راه ثابت مى‏شود. يكى از طريق وثاقت راوى است. راوى شخص ثقه‏اى باشد اين‏باعث قوت سند تمام روات دوم، عمل مشهور اگر روايتى ضعيف باشد مشهور به آن عمل كرده باشد اين قوت پيدا مى‏كند ومعتبر مى‏شود. و قابل استناد، و اما راه سوم اين هست كه متظافر باشد يعنى روايت متعدد باشد، 3 تا 4 تا در كتب معتبره‏روايات متعدد باشد ولو ضعيف السند هم باشد اين تظافر و تكاثر باعث قوت سند مى‏شود. 4. محتواى حديث محتوا گاهى‏يك محتوايى است كه از غير امام نمى‏تواند صادر بشود.
    مثال را خطبه‏هاى نهج‏البلاغه ذكر كرده‏اند كه بسيارى به صورت مرسل به ما رسيده در عين اين كه مرسلات است و سندمشخصى ندارد محتواى بسيار بلندى است كه از غير فكر و روح و جان امام نمى‏تواند تراوش كرده باشد. در ما نحن فيه هم‏تظافر روايات را داريم. من مى‏خوانم، حديث 11، عن عمار ثاباتى، عن ابى عبد الله فى الصبيه يا تثاب امرئة تغسلها، دخترى‏هست كه زنى كه غسلش بدهد، هم جنس باشد پيدا نمى‏كنيم. قال يغسلها رجل اولناس بها، مردى كه... يعنى محرمش است‏اين صبيه را غسل مى‏دهد. صبيه به معنى دختر تابالغ است يا اعم از بالغ و نابالغ؟ ظاهر اين است كه يك معنى اعمى دارد.صبيه منحصر نيست. يك دختر بچه 9 ساله، 10 ساله را هم عرب صبيه بهش اطلاق مى‏كند مجال نيست. بنابر اين يك‏عموميتى دارند و چون عمويت دارد ما بياييم به اين استدلال كنيم. مقيد من وراء ثياب هم نيست پس دليل بر اين مى‏شود كه‏محرم، بدن دختر محرمى را مى‏تواند بعد از موت ببيند و غسلش بدهد اين حديث، عكس حديث قبلى است. حديث حلبى،صحيحه حلبى زن مى‏خواند مرد را غسل بدهد. زن محرم، اين حديث مرد مى‏خواهد دختر محرمى را غسل بدهد. حديث‏ديگرى كه در اينجا داريم، حديث 5 اين باب است. عن ابى عبد الله، عن عمار ابن ابن ثابات هم همان عمار است. عن ابى عبدالله عليه السلام انّه سُئلت عن الرجل عن مسلم يموت فى السفر. مرد مسلمانى در سفر از دنيا رفت. و ليس معه رجل مسلم.مرد مسلمانى هم جنس نيست. و معه رجال، نصارا. مردان از پيروان مسيح هستند و معه عمة و خالته مسلمتان. عمه و خاله‏مسلمانش با او هستند. حالا هم جنس مسيحى غسلش بدهد يا عمه و خاله غير هم جنس مسلمان؟ در باب طهارت يهود ونصارا كه ما مى‏گوييم حق طهارت يهود و نصارا است منتهى براى كسانى كه در كشورهاى اسلامى هستند و اضطراب‏ضرورتى ندارند مى‏گوييم احتياط بكنند ما دلايل مختلفى بر طهارت داريم. يكى از دلائل مختلف همين رواياتى است كه‏درباره غسل است. خوب اگر اينها نجس باشند، با آب نجس كه نمى‏شود غسل ميت داد.
    سؤال؟ دليل بر طهارت داريم، مى‏گويند چرا احتياط مى‏كنيد؟ احتياط مى‏كنيم كه زندگى مسلمانها قاطى با زندگى مسيحى‏هانشود. خلاصه، حالا اين در نظرتان باشد، اين روايات اين باب كلمه مسيحى و نصرانى و در مقام ضرورت بيايند غسل بدهند،در غير ضرورت غسل بدهند اگر اينها نجس هستند، آب نجس مى‏شود، چه رقم غسل مى‏دهند؟ يكى از ادله طهارت اهل‏كتاب است اينها بوجود مى‏آيد. كيف يصنع فى غسله. قال تغسله عمة و خالة فى قميسه. عمه و خاله او را غسل مى‏دهند درپيراهنش. آيا اين از روى پيراهن غسل دادن سبب مى‏شود كه تمام بدن اين پوشيده باشد يا در لا به لاى غسل دادن بالاخره‏قسمتهايى از بدن ظاهر مى‏شود؟ و اگر عمه و خاله و اگر هيچى از بدن ظاهر نمى‏شود، چرا ديگر عمه و خاله اين كار را بكند؟خوب زنان ديگر هم مى‏توانند. زنان ديگر هم مى‏توانند غسل بدهند. اين كه مى‏گويد عمه و خاله از روى پيراهن، اين معنيش‏اين است كه از روى پيراهن بالاخره يك قسمتهايى از بدن ظاهر مى‏شود كه عمه و خاله مى‏توانند ببينند و ديگران نمى‏توانند والاّ اگر هيچ چيز از بدن ظاهر نشود چه فرقى است بين عمه و خاله و ساير زنان مسلمان؟! چه تفاوتى است؟! و لا تقربه نصارا.نصارا نزديك نشوند. اين درباره مرد مرده بود محارم مى‏خواستند غسل بدهند. عكس آن، و ان المرئه سؤال كردم از زن.تموت فى السفر و ليس معها امرئة مسلمه، امرئه مسلمه نيست. و معها نساء نصارا. هم جنس هستند اما زنان مسيحى. و امّ‏ها،عموى او و خالها معها. عمو و داييش با اين زن هست. مسلمان، قال يغسلونها. اين محارم غسلش مى‏دهند. و لا تقربه ان‏نصرانيه، هرگز آن زن نصرانى نبايد نزديك بشود. كما كانت تغسلها، آن گونه كه غسل مى‏داد آن زن را. غير انّه يكون عليهادرع، يعنى زن هم بايد برش در مورد غسل دادن درع باشد. درع يعنى پيراهن. خوب پيراهن تن زن است. ولى سر و گردن،قسمتى از پاها، قسمتى از دست‏ها بگوييم اينها دليل مى‏شود كه قسمتى از بدن را مى‏تواند. اين سه تا حديثى كه من خواندم،حديث 3 و 5 و 11 دلالتش از همه بهتر بود. هيچ نداشت پيراهن و درع و انيس و هيچ نداشت. ظاهرش اين بود كه برهنه هم‏بكنند مى‏توانند. آن بهترين دليل بود كه مى‏توان براى مورد مشهور آورد. اما اين دو روايت اخيرى كه ذكر كردم اين يك مقداررا مى‏شود استدلال به آن كرد. مثل همان آيه است. سر و كله و نمى‏دانم مقدارى از دست و مقدارى از پا و اينها را مى‏توان به‏آن استدلال كرد زائد بر اين نه. حالا يك مطالعه كنيد براى فردا و آن اين است كه در اين روايات، روايات متعددى هست كه‏قيد به آن مى‏زنند. آن روايات مقيده را چه كار كنيم با اين روايات؟ در مقام تعارض حمل بر استحباب كنيم يا حمل بر تقييد؟ وصل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.