• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/8/1
    مكان: مسجد اعظم قم.
    موضوع بحث: احكام نكاح.
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لاقوة الا بالله العلى العظيم.
    مسأله پنجم از مسائل عقد و نكاح حالا به يك مناسبتى مى‏رسيم و اين مسأله را مطرح مى‏كنيم. متن عبارت تحريرالوسيله رامى‏خوانم. مسأله 5 اذا وقع العقد من الاب اول جد آن صغير ولصغيره مع مراعات ما يجب مراعات الاخيار لهما بعد بلوغهما بل هولازمُ عليهما بحث در اين است كه اگر عقدى از سوى ولى واقع شد حالا صغير صغيره هر چه گفتيم جام شرايط تمام شرايط در آن‏عقد جمع شده اگر مصلحت شرط مى‏دانيم شرط مى‏گذاريم مصلحت اگر عدم المفسده را شرط مى‏دانيم عدم المفسده جان شرايطاين عقد واقع شد صحيح هم بود و اينها زوج و زوجه شدند. آيا بعد از بلوغ خيار پستى براى صغير و صغيره‏اى كه واجب شده‏هست يا نيست؟ به تعبير ديگر اين عقد، عقد لازم كه قابل فسق نباشد يا شبيه عقود جايزه است كه قابل فسق است بيع به صيغه رامى‏گويند عقد لازمه بيع معاطاط را بعضى‏ها عقد جايز مى‏دانند ما نمى‏دانيم ما آن را نيز لازم مى‏دانيم ولى اگر معاطاط را عقد جايزدانستيم هر دو بيعه بيعه به صيغه بيعون نقل و انتقال حاصل شده بيع معاطاط هم بيعون نقل و انتقال حاصل شده اما يكى لازم و قابل‏فسق نيست ديگرى جايز قابل فسق است بحث ما اين است عقد ولى عقد جايز است يا عقد لازم در اينجا هم لازم يا نه محل اختلاف‏است اينجا اختلاف است در بعضى صحبت مسأله اختلاف است گفتند عقد جايز است اجازه بدهيد ما داريم عنوان مسأله رامى‏گويم هنوز به اخبار نرسيده‏ايم، روايات داريم از اين طرف از آن طرف نمى‏شود همين طور گز نكرده پاى كنيم خوب بنابراين‏عنوان مسأله معلوم شد كسى نگويد پس ولى چه كاره است؟
    ولى عقد خوانده و عقد نيز حاصل شده زوج و زوجه هم شده‏اند بحث در اين است اين لازم است يا قابل فسق است. اين عنوان‏مسأله است. حالا اجازه بدهيد عنوان مسأله جاى اشكال نيست هميشه اشكال را نه در عنوان مسأله اشكال كنيد بعدش اقوال‏مى‏گويم در آنجا نيز سكوت محض كنيد. اشكال نكيد وقتى رسيديم به عدله آن وقت هر چقدر كه دلتان خواست اشكال كنيد جاى‏اشكال را آدم بداند كجاست خيلى خوب است فضيلت دارد. خوب برويم سراغ اقوال مسأله كه آنهم اشكالى در آن نيست. نسبت به‏صغيره اجماع است بر اينكه قابل فسق نيست بعد از بلوغ قادر به فسق نيست. نسبت به صغير پسر اختلاف است. مجهول گفته‏اندقابل فسق نيست و آن هم قابل فسق نيست چند نفرى از بزرگان گفته‏اند صغير مى‏تواند پسر وقتى كه بالغ شد وقتى كه نمى‏پسنددفسق كند مى‏تواند لازم نيست طلاق بدهد فسق كند. فرق فسق و طلاق چيست؟ حالا بعداً انشاء مى‏گويم آثارى دارد طلاق يك‏آثارى دارد و فسق يك آثارى دارد پس اكثريت در صغير گفته‏اند فسق نداره مثل صغيره اقليتى گفته‏اند فسق دارد كلامى من ازمرحوم... صاحب رياض و كلامى از حافظ مستند و كلامى هم از شيخ طوسى كوتاه كوتاه مى‏خوانم تا اقوال اجماعاً روشن بشود.مرحوم صاحب رياض در جلد دوم رياض در صفحه 77 مى‏فرمايد: ولا خيار فصبيه مع البلوغ خيارى ندارد خيار فسقى ندارد،لازوّجه ولىُ قَبله اگر ولى قبلاً تزويجش كرده است خيالى ندارد. اجماعاً؛ شايد بر سر اين اجماعاً است كه ايشان ادعاى اجماع كرده‏است. تكاح جماع، تكاح جماعتُ گروهى اين نقل و اجماع را كرده‏اند. مخالفى هم در مسأله ما نديده‏ايم. و فصبيّه قولاً، فصبيّح‏قولان از حلقوما و اشحلقوما ان هو كذالك، اشحل و ازحل اين است كه آن هم همين طور است. كذالك يعنى چه يعنى لا خيارخلافل شيخ؛ مخالفش هم مخالف قوى پيكرى است. خلافل شيخ و جماء شيخ طوسى و جمعيتى فاث بتو لهول خيار اثبات خياركردند. بعدل ادراك؛ ادراك يعنى چه؟ يعنى بلوغ صبيه المدرك يعنى صبيه بالغ حالا ايشان از شيخ حول مخالف نقل كرد صاحب‏رياض برويم سراغ كلام شيخ را نيز پيدا كنيم، مرحوم شيخ كتابهاى متعددى دارد يكى از كتابهايش نهايه است. اين عبارتى كه‏مى‏خوانم از نهايه شيخ طوسى است. يك جلد هم بيشتر ندارد نهايه. صفحه 467 مى‏گويد و متاع عقدالرجول لبنهى الاجاريه بإے؛ّّدخترى او ازدواج كرد و هو غير و بالغ پسره بالغ نبود كان لهو خيار اذا بلغَ با صراحت مى‏گويد، لهول خيار در ابن شيخ طوسى فتواداده است به خيار فسق. مرحوم محقق نراقى هم در مستند چاپ جديد جلد 16 صفحه 130 ايشان هم مى‏گويد؛ خلافى نيست نسبت‏به صبيه مى‏گويد؛ لا خلاف صبيه در صبيه هم مى‏گويد؛ اكثل قائل به عدم الخيار شده‏اند آن هم همينطور پس نراقى هم در مستندنسبت به صبيه در واقع ادعاى اجمال بر عدم الخيار كرده و نسبت به صبيه ادعاى اكثريت كرده است. مخالف هم كه ديديم شوق‏جماعتى بودند و چون چهره اقوال مشخص شد. كه در صبيه هيچ مخالفى نداريم ولى در صبى كمى مخالف داريم. برويم سراغ ادله؛اول ببينيم اصل در اين مسأله اقتضى مى‏كند. فكر مى‏كنيد چه اصلى در اين مسأله داريم. اصل خيار يا عدم الخيار اصل عدم الخيارچرا؟
    شيخ انصارى رزوان خدا برش در دوجا اصالت و لزوم را مكاسب مطرح كرده است. يكى در اوايل بيعه مى‏گويد اصل در تمام عقودلازم است. يكى هم در اول خيارات اصل است چندين دليل هم آورده است. براى اينكه معامله وقتى واقع شد بايد پاش بايستيم.اوفوا بالعقول شما مى‏خواهيد اوفو را زير پا بگذاريد فسختو دليل بياوريد، اوفو مى‏گويد تا آخر بايستيد. بيع، نكاح، اجارست هرچه كه هست. اوفو، وقفا يعنى تا آخر بايست. شما مى‏خواهيد وسط راه بهم بزنيد مدلى، مادام كه دليل بر خيار نباشد هيچ عقدى قابل‏فسق نيست. حالا بعضى‏ها به استحباب چسبيدن و بعضى‏ها نمى‏دانم به حكميه است. ولى بهترين دليلش عمومات است. يكى ازآنها اوفو است. تنها اوفو نيست خيلى دليل داريم كه يكى از آنها اوفو است. كه مى‏گويد؛ بايست. بايست يعنى فسق نكنيد. يعنى‏معامله را بهم نزنيد. ولا ودع اقلا هم اقود است و لازم است. بهم زدن دليل مى‏خواهد. الاكلها مى‏گويند آن كسى كه عقد را اجرا كرده‏بهم نزند ولى كه اجرا مى‏كند يعنى مولا عليه براى خودش كه زن نمى‏گيرد. به عنوان ولايت براى او مى‏گيرد. مال او مى‏شود عقد اومى‏شود مثل وكيل است البته من جهد مثل وكيل نه من مجميع الجا اگر وكيل برود عقدى را بخواند. اوفوا بالعقول وكيل را مى‏گيرد ياموكل را مى‏گيرد. خداوند اختيار داده است. مى‏گويد او اختيار دارد، خداوند به او اختيار داده است. گفته است كه شما ولى هستيد.تكرار نكنيد سؤالتان را؟
    خداوند اين را از وكيل وكيل‏تر كرده است. چون ولايت بالاتر از وكالت است. ولايت از وكالت بالاتر است اينكه بعضى‏ها فكرمى‏كنند ولايت فقيه يعنى وكالت اينطور نيست بالاتر است. وقتى ولايت بود عقد، عقداوست. فعلى هذا بزرگتر كه شد اوفوا بالعقول‏مى‏گيردش مال تو است. من اين كار را نكرده‏ام ولى تو اين كار را كرده است. فعلى هذا اصل در اقود لازم است. تكرار نكنيد، جواب‏داده‏ام ولايت از وكالت بالاتر است. وكيل كسى شود در عقد نكاح وكيل كه نمى‏خواهد زندگى كند. خوب موكل چرا پس عقدش‏لازم است. عقد نكاح خوانده است وكيل. حل و فسق دارد خير. بيعى كرده است وكيل حل و فسق دارد خير. ولى بالاتر از وكيل‏است.و اما دليل دوم روايات است. ماروايات متعدد داريم، بر اينكه بعد از اينكه واجب شدند البته ما فعلاً صغيره را بحث مى‏كنيم.روايات رامى بريم در صغير بعد دختر فعلاً مطرح است. پسر بعد ما ديروز گفته‏ايم در شرايط فعلى مصلحت ندارد مفسده هم دارد مافرض اين مسأله را اكنون بحث مى‏كنيم. فرض كنيد كه در شرايط فعلى نيز مى‏شود. بعضى از مسأيل اكنون فرض مسأله مى‏شود. شمامخالف امام صادق هستيد نه مخالف ما؛ امام صادق مى‏فرمايد: هست، مى‏خواندند، اجرا مى‏كردند نه يكى زياد آن زمان صفايى بودبين مردم حرف پدر قيمت داشت. حالا اوضاع احوال دگرگون شده است. بگذريم حديث اول: روايت صحيحه است، صحيحه ابن‏بضيع است. از اصحاب حضرت رضا حديث 1 باب 6 از ابواب عقد النكاح قال سألت ابل حسن، ابل حسن در اينجا امام رضا سلام‏الله عليها است. اين جا ابن بضيع از اصحاب موسى بن رضا است خود اين قرينه است. وكيل حضرت هم ظاهراً است يزوجها ابوهاثم يموت تزويج كرد و پدر مرحوم شد. و هى صغيرة اين دختر صغيره بود و تكبر بزرگ شد بالغ شد. قبل ان يدخلوبها زوج‏ها پيش‏از اينكه عروسى هم سر بگيرد. يجوز عليه تزويگ پس تزويگ پدر براى او لازم است اول امر اليها، اول امر اليها يعنى حل و فسق‏داشته باشد قال يجوز و عليها تزويگ ابيها تزويگ پدر براى او لازم است. يجوز در اين جا به معنى لازم است. چرا كه در مقابل اول‏امر اليها است. يعنى اختيارى ندارد. اين حديث هم دليل واضح و هم سند معتبر. حديث دوم روايت على ابن يقتين باز از على ابن‏موسى الرضا است. حديث 7 اين باب است. ان على ابن يقتين اين سندش هم ظاهراً اشكالى ندارد دلالت هم اشكالى ندارد. قال‏سألت ابل حسن عليه السلام ؛ اتوزج جاريه و هى بنت ثلاثنين دختر سه ساله را به عقد در آوردند. او يزوج غلام و هو ابن ثلاثنين‏پسر سه ساله است زن براى او گرفته‏اند. و ما ادنا حد ذالك و ما ادنا حد ذالك تعبير اين چيست؟ تا اينكه ميرسد به اين جا؛ اين جاشاهد است فأذا بلغت جاريه فلن طرز و ما حالها بزرگ شد راضى نشد قال لا به اثب ذالك آيا آن عقد درست است ولى او راضى‏نباشد. اذا رضيه ابوها او وليها پدر راضى شده است عقد اشكالى نداد ايشان هم اگر راضى نيستند مى‏تواند طلاق بدهد البته اين‏جاريه است و يك چيز هم داشت ابن هم داشت عقد اذا بلغت جاريه حالا سؤال از جاريه است ما بحثمان جاريه است دختر است‏اجازه بدهيد من حديث سوم رانيز بخوانم. سومين حديث، حديث 3 همين باب است.
    ان عبدالله ابن صلت، قال صلت ابا عبدالله عليه سلام ان جاريه صغيره يزوج‏ها ابوها لها امر اذا بلغت يعنى اختيارى او دارد قال لاليس لها مع ابيها امراً هيچ حقى ندارد. اينكه ديگر روايت صريحتر و آشكارتر است. اين روايت سومى اشكال سندى دارد. اولاً اين‏عبدالله صلت از اصحاب حضرت رضا سلام الله عليه است. امام صادق را مى‏گويد. عبدالله ابن صلت نمى‏تواند از امام صادق نقل‏كند او از اصحاب على ابن موسى الرضا و از اصحاب امام جواد است. وقتى امام جواد به امامت رسيدند و امام على ابن موسى الرضاشهيد شدند. اشعارى در مرثيه امام رضا گفتند همين عبدالله ابن صلت فرستاد خدمت امام جواد، امام جواد خواندند آن اشعار را واشعار را از نامه جدا كردند. كنار گذاشتند و آخر نامه‏اش زيد نامه‏اش آفرين بر او گفتند و ظاهراً طلب رحمت براى او كردند. اين ازاصحاب امام على ابن موسى الرضا و از اصحاب امام جواد است. نه هيچ كس در مورد اصحاب امام صادق ننوشته است عبدالله ابن‏صلت نيست بايد بنويسند در كتب رجال مى‏نويسند فالان رجول از اصحاب كيست. چهار امام را درج كرده است مى‏نويسد، دو امام‏را درج كرده است مى‏نويسد. كسى ننوشته است. و اما در نسخه‏هاى اصلى كافى تزيع به استبسار چون مرحوم صاحب رسايل از اين‏سه كتاب نقل كرده است اين روايت را كافى تزيع به استبسار است در اين جاها دارد ان رضا عليه السلام پس اشتباه در ناسخين‏رسايل بوده است به جاى ان رضا عليه سلام ؛ صعلت ابا عبدالله نوشته است. اشتباه براى رسايل است، صاحب رسايل مقامش‏والاست ناسخين شايد اشتباه كرده‏اند. خوب حالا اين عبدالله صلت چه كاره است. مجهول است فقط همان مرثيه‏اى كه نوشت‏براى حضرت و حضرت آفرين گفتند. چيزى بيش از اين ندارد در احوالش در بعضى از نسخ نوشته‏اند عبدالله ابن عبدالملك نه‏صعلت عبدالله ابن عبدالملك باشد آن نيز مجهول است. بنابراين سند اين روايت سوم قابل قبول نيست دليل نمى‏شود بر وصالت‏يك شاعرى يك شعر خوب بخواند ما مى‏گويم احسنت، اين دليل نمى‏شود كه امام جماعت واقع شود و آدم عادلى است. مداحان هرچه كه مى‏خوانند ما مى‏گويم احسنت اين دليل بر اين است كه عادل هم است. خوب دو روايت كه معتبر بود و ديگرى معيد بود اما درمقابل روايت معارضه هم داريم صحيحه هم است. معنى كردم يجزو به معنى يجب است معنى كرده‏ام فرمود: ليس لها امراً اختيارندارد اين يجز يعنى يلزم بحث آن هم بحث جاريه است دختر بچه است. و اما مخالف حديث 8 اين باب است. صحيح نيست حالا مامراجعه كرده‏ايم به رجال و حالا نمى‏توانيم تقليد كنيم كنيم از كسى. روايت 8 اين باب روايت محمد ابن مسلم است. 8 باب 6
    قال سألت ابا جعفر عليه سلام ان صبيه يزوج صبيّه قال ان كان ابواقوما الزان زوجاهما فأنعم جايز اگر پدران آنها ازدواج كرده‏اند صبيه‏و صبيّه را جايز است. و لاكن لهومل خيار اذ ادركا لهومل خيار شاهد اينجا است. لاكن لهومل خيار اذ ادركا واجب شدن اختيار دارند.بنابراين با كمال وضوح اين روايت محمد ابن مسلم اثبات خيار مى‏كند و خيال اين روايت است. روايت 9 اين باب هم است. كه بريدكناسى آن هم دارد بر اينكه خيار دادند. روايت 9 اين باب، 9 باب 6 منتها بريد كناسى مجهول است، بعضى نسخ يزيد كناسى دارد كه‏آن هم مجهول است. بريد مجهول، يزيد مجهول، روايت مجتمع بر بعضى اين روايت يك صفحه و نيم است. مجتمع بر بعضى‏احكام مخالف اجماع هم ظاهراً است. اين روايت 9 مشكل دارد ولى روايت 8، صحيحه و سريع چه كار كنيم جمع بين اين دو دسته‏روايات را. از اين طرف مى‏گويد خيار نيست و از آن طرف مى‏گويد خيار هست. چه كار كنيم. يك جمعى شيخ طوسى كرده است،بينم مى‏پسنديد اين جمع را. مى‏گويد حق اين است كه آنها خيار آن روايت كه مى‏گويد خيار ندارد آن را حفظش كنيم. اين كه‏مى‏گويد خيار دارد، يعنى طلاق بدهيد، خيار يعنى حق طلاق، دختر چطور؟ دختر هم مى‏تواند مطالبه طلاق را محو بكند. خيار را به‏معنى خيار بگيريم يا اينكه مطالبه طلاق، بسيار حمل بعيدى است. اينكه احتياج ندارد هر مردى مى‏تواند طلاق بگيرد اينكه احتياج‏به گفتن ندارد و هر زنى مى‏تواند مطالبه طلاق نمايد شوهر راضى شد طلاقش مى‏دهد و اگر راضى نشد طلاقش نمى‏دهد. اين چه‏جمعى است كه ما بكنيم اين جمع كه قابل قبول نيست. مى‏گويم اين روايت براى آن جاى است كه مصلحت نبوده است اگر مصلحت‏نبوده باطل بوده است از اول نه اينكه خيار دارد باطل بوده است. خوب يك جمعى هم مرحوم آيت الله خوئى دارد كه اين جمع از آن‏جمع به نظر من بعيدتر است. خوب دقت كنيد جمع ايشان، ايشان در كتاب تحقيقاتشان مستندالعروه جلد دوم نكاح در اينجا جمع‏دارد. صفحه 278 جلد دوم مستند العروه تحقيقات مرحوم آيت الله عزما خوئى. ايشان مى‏فرمايد: ما بيايم و بگويم روايت محمدابن‏مسلم آن روايت تخصيص بوده است. طائفه اولى عام است و طائفه دوم خاص است. فكر مى‏كنيد كجايش خاص است. مى‏گويد اين‏دومى براى آنجاست كه هر دو صغير باشند. دختر و پسر با هم داشته است. دختر و پسر هر دو صغير بشوند. اين جا كه بزرگ شدندلهومل خيار اما اگر يكى صغير و ديگرى كبير در اين جا خيار نيست. تكرار مى‏كنم؛ طائفه اولى عام است هم جايى را مى‏گيرد كه احداوما صغيره است و هم جايى كه كِلاهما صغيره است اين عام روايت طائفه دوم محمد ابن مسلم كه يك روايت عمدتاً جايى رامى‏گويد كه كِلاهما صغيره است. پس آن اون را تخصيص بزنيد. نتيجه هر كجا كه كِلاهما صغيره بوده‏اند بعد از اينكه كبير شدند خيارفسق دارد و هر كجا احد هما كبير در آن جا بعد از بلوغ خيار فسق نيست. ايشان مى‏فرمايد: اين قول قاعدى ندارد هيچ كسى همچين‏تبصيرى قائل نشده است. اگر اجماعى بر ضد اين تخسصيص باشد فأبها ولى اگر اجماع بر ضد اين تخصيص نباشد ما فرق‏مى‏گذاريم بين آنجايى كه يك صغيره و بين آن جايى كه هر دو صغيره هستند تخصيص بدهيم بين هما. فرقشان معلوم شد. و امااشكال كلامى ايشان از دو جهت اشكال دارد. اولاً شايد اين فرد غالب باشد. غالباً هر دو صغير هستند، يك صغيره كبير كمتر است،نمى‏گويم كه نيست كمتر است. شما فرد غالب را داريد خارج مى‏كنيد تخصيص اكثر بزنيد. شما مى‏گوييد از آن روايت مطلقه آن‏جايى كه هر دو صغير هستند خارج كنيم غالباً هر دو صغير هستند، پس اكثريت افراد را شما خارج مى‏كنيد و اصول خوانده‏ايم‏تخصيص اكثر نه. ثانين اشكال دومى كه وارد مى‏شود اين است كه واقعاً فرق بين اين دو تا عرف نمى‏گذارد. عرف القا خصوصيت‏مى‏كنيم. مى‏گويد چه تفاوتى دارد هر دو صغير باشند يا يكى صغير باشد عرف القا خصوصيت عقديه مى‏كند.
    طرف مقابل او صغيره باشد يا كبيره چه ربطى به او دارد. پس عرف القا خصوصيت عقديه مى‏كند از آنجا كه هر دو صغير هستند، به‏آن جايى كه يكى از آنها صغير هستند. مى‏گويد تأثيرى ندارد، چه تأثيرى دارد فعلى هذا اين خلاف رجا هم كه هست كه خلاف‏اجماع است. نه عام و خاص بودنش درست است .عام و خاص بودن ايشان مطلق و مؤيد است نه عام و خاص مطلق و مؤيد بودنش‏درست است. و اما اجازه بدهيد چه كنيم ما، ماتعارضا، تعارض كردند. بايد برويم سراغ مورجها. كداميك از آن دوتايى كه ترجيح‏دارد. طائفه اولى مورجهش چيست؟ شهرت خوض به مشته حربى به اصحابى اجماع بود نه شهرت. خوض به مشته حربى به‏اصحابى شاز و نادر ما در صبيعه بحث مى‏كنيم. اجماع بر او نيست درست. خوب من در مورد تعطيلات هم عرض كنم فردا كه‏مى‏دانيد روز شهادت امام موسى ابن جعفر عليه سلام است و روز چهار شنبه هم روز مبعث است و روز عيد همه ما است بين هما وبين تعطيل ما قائله به بين و تعطيله نيست ولى اينجا استثناً هستيم كه خوشحال بشويم. چون كه ما يك چند روزى مشرف مى‏شويم‏براى زيارت مشهد و دعا مى‏كنيم براى همه شما. روز شنبه بحث ما خواهد بود انشاء الله و صلى الى سيدنا محمداً وآل طاهرين.