پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 139
متن
1379/8/1
مكان: مسجد اعظم قم.
موضوع بحث: احكام نكاح.
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لاقوة الا بالله العلى العظيم.
مسأله پنجم از مسائل عقد و نكاح حالا به يك مناسبتى مىرسيم و اين مسأله را مطرح مىكنيم. متن عبارت تحريرالوسيله رامىخوانم. مسأله 5 اذا وقع العقد من الاب اول جد آن صغير ولصغيره مع مراعات ما يجب مراعات الاخيار لهما بعد بلوغهما بل هولازمُ عليهما بحث در اين است كه اگر عقدى از سوى ولى واقع شد حالا صغير صغيره هر چه گفتيم جام شرايط تمام شرايط در آنعقد جمع شده اگر مصلحت شرط مىدانيم شرط مىگذاريم مصلحت اگر عدم المفسده را شرط مىدانيم عدم المفسده جان شرايطاين عقد واقع شد صحيح هم بود و اينها زوج و زوجه شدند. آيا بعد از بلوغ خيار پستى براى صغير و صغيرهاى كه واجب شدههست يا نيست؟ به تعبير ديگر اين عقد، عقد لازم كه قابل فسق نباشد يا شبيه عقود جايزه است كه قابل فسق است بيع به صيغه رامىگويند عقد لازمه بيع معاطاط را بعضىها عقد جايز مىدانند ما نمىدانيم ما آن را نيز لازم مىدانيم ولى اگر معاطاط را عقد جايزدانستيم هر دو بيعه بيعه به صيغه بيعون نقل و انتقال حاصل شده بيع معاطاط هم بيعون نقل و انتقال حاصل شده اما يكى لازم و قابلفسق نيست ديگرى جايز قابل فسق است بحث ما اين است عقد ولى عقد جايز است يا عقد لازم در اينجا هم لازم يا نه محل اختلافاست اينجا اختلاف است در بعضى صحبت مسأله اختلاف است گفتند عقد جايز است اجازه بدهيد ما داريم عنوان مسأله رامىگويم هنوز به اخبار نرسيدهايم، روايات داريم از اين طرف از آن طرف نمىشود همين طور گز نكرده پاى كنيم خوب بنابراينعنوان مسأله معلوم شد كسى نگويد پس ولى چه كاره است؟
ولى عقد خوانده و عقد نيز حاصل شده زوج و زوجه هم شدهاند بحث در اين است اين لازم است يا قابل فسق است. اين عنوانمسأله است. حالا اجازه بدهيد عنوان مسأله جاى اشكال نيست هميشه اشكال را نه در عنوان مسأله اشكال كنيد بعدش اقوالمىگويم در آنجا نيز سكوت محض كنيد. اشكال نكيد وقتى رسيديم به عدله آن وقت هر چقدر كه دلتان خواست اشكال كنيد جاىاشكال را آدم بداند كجاست خيلى خوب است فضيلت دارد. خوب برويم سراغ اقوال مسأله كه آنهم اشكالى در آن نيست. نسبت بهصغيره اجماع است بر اينكه قابل فسق نيست بعد از بلوغ قادر به فسق نيست. نسبت به صغير پسر اختلاف است. مجهول گفتهاندقابل فسق نيست و آن هم قابل فسق نيست چند نفرى از بزرگان گفتهاند صغير مىتواند پسر وقتى كه بالغ شد وقتى كه نمىپسنددفسق كند مىتواند لازم نيست طلاق بدهد فسق كند. فرق فسق و طلاق چيست؟ حالا بعداً انشاء مىگويم آثارى دارد طلاق يكآثارى دارد و فسق يك آثارى دارد پس اكثريت در صغير گفتهاند فسق نداره مثل صغيره اقليتى گفتهاند فسق دارد كلامى من ازمرحوم... صاحب رياض و كلامى از حافظ مستند و كلامى هم از شيخ طوسى كوتاه كوتاه مىخوانم تا اقوال اجماعاً روشن بشود.مرحوم صاحب رياض در جلد دوم رياض در صفحه 77 مىفرمايد: ولا خيار فصبيه مع البلوغ خيارى ندارد خيار فسقى ندارد،لازوّجه ولىُ قَبله اگر ولى قبلاً تزويجش كرده است خيالى ندارد. اجماعاً؛ شايد بر سر اين اجماعاً است كه ايشان ادعاى اجماع كردهاست. تكاح جماع، تكاح جماعتُ گروهى اين نقل و اجماع را كردهاند. مخالفى هم در مسأله ما نديدهايم. و فصبيّه قولاً، فصبيّحقولان از حلقوما و اشحلقوما ان هو كذالك، اشحل و ازحل اين است كه آن هم همين طور است. كذالك يعنى چه يعنى لا خيارخلافل شيخ؛ مخالفش هم مخالف قوى پيكرى است. خلافل شيخ و جماء شيخ طوسى و جمعيتى فاث بتو لهول خيار اثبات خياركردند. بعدل ادراك؛ ادراك يعنى چه؟ يعنى بلوغ صبيه المدرك يعنى صبيه بالغ حالا ايشان از شيخ حول مخالف نقل كرد صاحبرياض برويم سراغ كلام شيخ را نيز پيدا كنيم، مرحوم شيخ كتابهاى متعددى دارد يكى از كتابهايش نهايه است. اين عبارتى كهمىخوانم از نهايه شيخ طوسى است. يك جلد هم بيشتر ندارد نهايه. صفحه 467 مىگويد و متاع عقدالرجول لبنهى الاجاريه بإے؛ّّدخترى او ازدواج كرد و هو غير و بالغ پسره بالغ نبود كان لهو خيار اذا بلغَ با صراحت مىگويد، لهول خيار در ابن شيخ طوسى فتواداده است به خيار فسق. مرحوم محقق نراقى هم در مستند چاپ جديد جلد 16 صفحه 130 ايشان هم مىگويد؛ خلافى نيست نسبتبه صبيه مىگويد؛ لا خلاف صبيه در صبيه هم مىگويد؛ اكثل قائل به عدم الخيار شدهاند آن هم همينطور پس نراقى هم در مستندنسبت به صبيه در واقع ادعاى اجمال بر عدم الخيار كرده و نسبت به صبيه ادعاى اكثريت كرده است. مخالف هم كه ديديم شوقجماعتى بودند و چون چهره اقوال مشخص شد. كه در صبيه هيچ مخالفى نداريم ولى در صبى كمى مخالف داريم. برويم سراغ ادله؛اول ببينيم اصل در اين مسأله اقتضى مىكند. فكر مىكنيد چه اصلى در اين مسأله داريم. اصل خيار يا عدم الخيار اصل عدم الخيارچرا؟
شيخ انصارى رزوان خدا برش در دوجا اصالت و لزوم را مكاسب مطرح كرده است. يكى در اوايل بيعه مىگويد اصل در تمام عقودلازم است. يكى هم در اول خيارات اصل است چندين دليل هم آورده است. براى اينكه معامله وقتى واقع شد بايد پاش بايستيم.اوفوا بالعقول شما مىخواهيد اوفو را زير پا بگذاريد فسختو دليل بياوريد، اوفو مىگويد تا آخر بايستيد. بيع، نكاح، اجارست هرچه كه هست. اوفو، وقفا يعنى تا آخر بايست. شما مىخواهيد وسط راه بهم بزنيد مدلى، مادام كه دليل بر خيار نباشد هيچ عقدى قابلفسق نيست. حالا بعضىها به استحباب چسبيدن و بعضىها نمىدانم به حكميه است. ولى بهترين دليلش عمومات است. يكى ازآنها اوفو است. تنها اوفو نيست خيلى دليل داريم كه يكى از آنها اوفو است. كه مىگويد؛ بايست. بايست يعنى فسق نكنيد. يعنىمعامله را بهم نزنيد. ولا ودع اقلا هم اقود است و لازم است. بهم زدن دليل مىخواهد. الاكلها مىگويند آن كسى كه عقد را اجرا كردهبهم نزند ولى كه اجرا مىكند يعنى مولا عليه براى خودش كه زن نمىگيرد. به عنوان ولايت براى او مىگيرد. مال او مىشود عقد اومىشود مثل وكيل است البته من جهد مثل وكيل نه من مجميع الجا اگر وكيل برود عقدى را بخواند. اوفوا بالعقول وكيل را مىگيرد ياموكل را مىگيرد. خداوند اختيار داده است. مىگويد او اختيار دارد، خداوند به او اختيار داده است. گفته است كه شما ولى هستيد.تكرار نكنيد سؤالتان را؟
خداوند اين را از وكيل وكيلتر كرده است. چون ولايت بالاتر از وكالت است. ولايت از وكالت بالاتر است اينكه بعضىها فكرمىكنند ولايت فقيه يعنى وكالت اينطور نيست بالاتر است. وقتى ولايت بود عقد، عقداوست. فعلى هذا بزرگتر كه شد اوفوا بالعقولمىگيردش مال تو است. من اين كار را نكردهام ولى تو اين كار را كرده است. فعلى هذا اصل در اقود لازم است. تكرار نكنيد، جوابدادهام ولايت از وكالت بالاتر است. وكيل كسى شود در عقد نكاح وكيل كه نمىخواهد زندگى كند. خوب موكل چرا پس عقدشلازم است. عقد نكاح خوانده است وكيل. حل و فسق دارد خير. بيعى كرده است وكيل حل و فسق دارد خير. ولى بالاتر از وكيلاست.و اما دليل دوم روايات است. ماروايات متعدد داريم، بر اينكه بعد از اينكه واجب شدند البته ما فعلاً صغيره را بحث مىكنيم.روايات رامى بريم در صغير بعد دختر فعلاً مطرح است. پسر بعد ما ديروز گفتهايم در شرايط فعلى مصلحت ندارد مفسده هم دارد مافرض اين مسأله را اكنون بحث مىكنيم. فرض كنيد كه در شرايط فعلى نيز مىشود. بعضى از مسأيل اكنون فرض مسأله مىشود. شمامخالف امام صادق هستيد نه مخالف ما؛ امام صادق مىفرمايد: هست، مىخواندند، اجرا مىكردند نه يكى زياد آن زمان صفايى بودبين مردم حرف پدر قيمت داشت. حالا اوضاع احوال دگرگون شده است. بگذريم حديث اول: روايت صحيحه است، صحيحه ابنبضيع است. از اصحاب حضرت رضا حديث 1 باب 6 از ابواب عقد النكاح قال سألت ابل حسن، ابل حسن در اينجا امام رضا سلامالله عليها است. اين جا ابن بضيع از اصحاب موسى بن رضا است خود اين قرينه است. وكيل حضرت هم ظاهراً است يزوجها ابوهاثم يموت تزويج كرد و پدر مرحوم شد. و هى صغيرة اين دختر صغيره بود و تكبر بزرگ شد بالغ شد. قبل ان يدخلوبها زوجها پيشاز اينكه عروسى هم سر بگيرد. يجوز عليه تزويگ پس تزويگ پدر براى او لازم است اول امر اليها، اول امر اليها يعنى حل و فسقداشته باشد قال يجوز و عليها تزويگ ابيها تزويگ پدر براى او لازم است. يجوز در اين جا به معنى لازم است. چرا كه در مقابل اولامر اليها است. يعنى اختيارى ندارد. اين حديث هم دليل واضح و هم سند معتبر. حديث دوم روايت على ابن يقتين باز از على ابنموسى الرضا است. حديث 7 اين باب است. ان على ابن يقتين اين سندش هم ظاهراً اشكالى ندارد دلالت هم اشكالى ندارد. قالسألت ابل حسن عليه السلام ؛ اتوزج جاريه و هى بنت ثلاثنين دختر سه ساله را به عقد در آوردند. او يزوج غلام و هو ابن ثلاثنينپسر سه ساله است زن براى او گرفتهاند. و ما ادنا حد ذالك و ما ادنا حد ذالك تعبير اين چيست؟ تا اينكه ميرسد به اين جا؛ اين جاشاهد است فأذا بلغت جاريه فلن طرز و ما حالها بزرگ شد راضى نشد قال لا به اثب ذالك آيا آن عقد درست است ولى او راضىنباشد. اذا رضيه ابوها او وليها پدر راضى شده است عقد اشكالى نداد ايشان هم اگر راضى نيستند مىتواند طلاق بدهد البته اينجاريه است و يك چيز هم داشت ابن هم داشت عقد اذا بلغت جاريه حالا سؤال از جاريه است ما بحثمان جاريه است دختر استاجازه بدهيد من حديث سوم رانيز بخوانم. سومين حديث، حديث 3 همين باب است.
ان عبدالله ابن صلت، قال صلت ابا عبدالله عليه سلام ان جاريه صغيره يزوجها ابوها لها امر اذا بلغت يعنى اختيارى او دارد قال لاليس لها مع ابيها امراً هيچ حقى ندارد. اينكه ديگر روايت صريحتر و آشكارتر است. اين روايت سومى اشكال سندى دارد. اولاً اينعبدالله صلت از اصحاب حضرت رضا سلام الله عليه است. امام صادق را مىگويد. عبدالله ابن صلت نمىتواند از امام صادق نقلكند او از اصحاب على ابن موسى الرضا و از اصحاب امام جواد است. وقتى امام جواد به امامت رسيدند و امام على ابن موسى الرضاشهيد شدند. اشعارى در مرثيه امام رضا گفتند همين عبدالله ابن صلت فرستاد خدمت امام جواد، امام جواد خواندند آن اشعار را واشعار را از نامه جدا كردند. كنار گذاشتند و آخر نامهاش زيد نامهاش آفرين بر او گفتند و ظاهراً طلب رحمت براى او كردند. اين ازاصحاب امام على ابن موسى الرضا و از اصحاب امام جواد است. نه هيچ كس در مورد اصحاب امام صادق ننوشته است عبدالله ابنصلت نيست بايد بنويسند در كتب رجال مىنويسند فالان رجول از اصحاب كيست. چهار امام را درج كرده است مىنويسد، دو امامرا درج كرده است مىنويسد. كسى ننوشته است. و اما در نسخههاى اصلى كافى تزيع به استبسار چون مرحوم صاحب رسايل از اينسه كتاب نقل كرده است اين روايت را كافى تزيع به استبسار است در اين جاها دارد ان رضا عليه السلام پس اشتباه در ناسخينرسايل بوده است به جاى ان رضا عليه سلام ؛ صعلت ابا عبدالله نوشته است. اشتباه براى رسايل است، صاحب رسايل مقامشوالاست ناسخين شايد اشتباه كردهاند. خوب حالا اين عبدالله صلت چه كاره است. مجهول است فقط همان مرثيهاى كه نوشتبراى حضرت و حضرت آفرين گفتند. چيزى بيش از اين ندارد در احوالش در بعضى از نسخ نوشتهاند عبدالله ابن عبدالملك نهصعلت عبدالله ابن عبدالملك باشد آن نيز مجهول است. بنابراين سند اين روايت سوم قابل قبول نيست دليل نمىشود بر وصالتيك شاعرى يك شعر خوب بخواند ما مىگويم احسنت، اين دليل نمىشود كه امام جماعت واقع شود و آدم عادلى است. مداحان هرچه كه مىخوانند ما مىگويم احسنت اين دليل بر اين است كه عادل هم است. خوب دو روايت كه معتبر بود و ديگرى معيد بود اما درمقابل روايت معارضه هم داريم صحيحه هم است. معنى كردم يجزو به معنى يجب است معنى كردهام فرمود: ليس لها امراً اختيارندارد اين يجز يعنى يلزم بحث آن هم بحث جاريه است دختر بچه است. و اما مخالف حديث 8 اين باب است. صحيح نيست حالا مامراجعه كردهايم به رجال و حالا نمىتوانيم تقليد كنيم كنيم از كسى. روايت 8 اين باب روايت محمد ابن مسلم است. 8 باب 6
قال سألت ابا جعفر عليه سلام ان صبيه يزوج صبيّه قال ان كان ابواقوما الزان زوجاهما فأنعم جايز اگر پدران آنها ازدواج كردهاند صبيهو صبيّه را جايز است. و لاكن لهومل خيار اذ ادركا لهومل خيار شاهد اينجا است. لاكن لهومل خيار اذ ادركا واجب شدن اختيار دارند.بنابراين با كمال وضوح اين روايت محمد ابن مسلم اثبات خيار مىكند و خيال اين روايت است. روايت 9 اين باب هم است. كه بريدكناسى آن هم دارد بر اينكه خيار دادند. روايت 9 اين باب، 9 باب 6 منتها بريد كناسى مجهول است، بعضى نسخ يزيد كناسى دارد كهآن هم مجهول است. بريد مجهول، يزيد مجهول، روايت مجتمع بر بعضى اين روايت يك صفحه و نيم است. مجتمع بر بعضىاحكام مخالف اجماع هم ظاهراً است. اين روايت 9 مشكل دارد ولى روايت 8، صحيحه و سريع چه كار كنيم جمع بين اين دو دستهروايات را. از اين طرف مىگويد خيار نيست و از آن طرف مىگويد خيار هست. چه كار كنيم. يك جمعى شيخ طوسى كرده است،بينم مىپسنديد اين جمع را. مىگويد حق اين است كه آنها خيار آن روايت كه مىگويد خيار ندارد آن را حفظش كنيم. اين كهمىگويد خيار دارد، يعنى طلاق بدهيد، خيار يعنى حق طلاق، دختر چطور؟ دختر هم مىتواند مطالبه طلاق را محو بكند. خيار را بهمعنى خيار بگيريم يا اينكه مطالبه طلاق، بسيار حمل بعيدى است. اينكه احتياج ندارد هر مردى مىتواند طلاق بگيرد اينكه احتياجبه گفتن ندارد و هر زنى مىتواند مطالبه طلاق نمايد شوهر راضى شد طلاقش مىدهد و اگر راضى نشد طلاقش نمىدهد. اين چهجمعى است كه ما بكنيم اين جمع كه قابل قبول نيست. مىگويم اين روايت براى آن جاى است كه مصلحت نبوده است اگر مصلحتنبوده باطل بوده است از اول نه اينكه خيار دارد باطل بوده است. خوب يك جمعى هم مرحوم آيت الله خوئى دارد كه اين جمع از آنجمع به نظر من بعيدتر است. خوب دقت كنيد جمع ايشان، ايشان در كتاب تحقيقاتشان مستندالعروه جلد دوم نكاح در اينجا جمعدارد. صفحه 278 جلد دوم مستند العروه تحقيقات مرحوم آيت الله عزما خوئى. ايشان مىفرمايد: ما بيايم و بگويم روايت محمدابنمسلم آن روايت تخصيص بوده است. طائفه اولى عام است و طائفه دوم خاص است. فكر مىكنيد كجايش خاص است. مىگويد ايندومى براى آنجاست كه هر دو صغير باشند. دختر و پسر با هم داشته است. دختر و پسر هر دو صغير بشوند. اين جا كه بزرگ شدندلهومل خيار اما اگر يكى صغير و ديگرى كبير در اين جا خيار نيست. تكرار مىكنم؛ طائفه اولى عام است هم جايى را مىگيرد كه احداوما صغيره است و هم جايى كه كِلاهما صغيره است اين عام روايت طائفه دوم محمد ابن مسلم كه يك روايت عمدتاً جايى رامىگويد كه كِلاهما صغيره است. پس آن اون را تخصيص بزنيد. نتيجه هر كجا كه كِلاهما صغيره بودهاند بعد از اينكه كبير شدند خيارفسق دارد و هر كجا احد هما كبير در آن جا بعد از بلوغ خيار فسق نيست. ايشان مىفرمايد: اين قول قاعدى ندارد هيچ كسى همچينتبصيرى قائل نشده است. اگر اجماعى بر ضد اين تخسصيص باشد فأبها ولى اگر اجماع بر ضد اين تخصيص نباشد ما فرقمىگذاريم بين آنجايى كه يك صغيره و بين آن جايى كه هر دو صغيره هستند تخصيص بدهيم بين هما. فرقشان معلوم شد. و امااشكال كلامى ايشان از دو جهت اشكال دارد. اولاً شايد اين فرد غالب باشد. غالباً هر دو صغير هستند، يك صغيره كبير كمتر است،نمىگويم كه نيست كمتر است. شما فرد غالب را داريد خارج مىكنيد تخصيص اكثر بزنيد. شما مىگوييد از آن روايت مطلقه آنجايى كه هر دو صغير هستند خارج كنيم غالباً هر دو صغير هستند، پس اكثريت افراد را شما خارج مىكنيد و اصول خواندهايمتخصيص اكثر نه. ثانين اشكال دومى كه وارد مىشود اين است كه واقعاً فرق بين اين دو تا عرف نمىگذارد. عرف القا خصوصيتمىكنيم. مىگويد چه تفاوتى دارد هر دو صغير باشند يا يكى صغير باشد عرف القا خصوصيت عقديه مىكند.
طرف مقابل او صغيره باشد يا كبيره چه ربطى به او دارد. پس عرف القا خصوصيت عقديه مىكند از آنجا كه هر دو صغير هستند، بهآن جايى كه يكى از آنها صغير هستند. مىگويد تأثيرى ندارد، چه تأثيرى دارد فعلى هذا اين خلاف رجا هم كه هست كه خلافاجماع است. نه عام و خاص بودنش درست است .عام و خاص بودن ايشان مطلق و مؤيد است نه عام و خاص مطلق و مؤيد بودنشدرست است. و اما اجازه بدهيد چه كنيم ما، ماتعارضا، تعارض كردند. بايد برويم سراغ مورجها. كداميك از آن دوتايى كه ترجيحدارد. طائفه اولى مورجهش چيست؟ شهرت خوض به مشته حربى به اصحابى اجماع بود نه شهرت. خوض به مشته حربى بهاصحابى شاز و نادر ما در صبيعه بحث مىكنيم. اجماع بر او نيست درست. خوب من در مورد تعطيلات هم عرض كنم فردا كهمىدانيد روز شهادت امام موسى ابن جعفر عليه سلام است و روز چهار شنبه هم روز مبعث است و روز عيد همه ما است بين هما وبين تعطيل ما قائله به بين و تعطيله نيست ولى اينجا استثناً هستيم كه خوشحال بشويم. چون كه ما يك چند روزى مشرف مىشويمبراى زيارت مشهد و دعا مىكنيم براى همه شما. روز شنبه بحث ما خواهد بود انشاء الله و صلى الى سيدنا محمداً وآل طاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...