پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 138
متن
1379/7/30
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بحث در مسأله چهارم بود. درباره اين مطلب كه ولى بايد رعايت حال مولا عليه را بكند. ولا صغيراً و كان كبيراً منتها بحث در اين بودكه آيا عدم المفسده كافى است و يا مصلحت هم براى مولا عليه بايد داشته باشد. مشهور اين بود كه گفته بودند كه عدم المفسده كافىاست و اگر عقدى بخوانند براى دخترش يا پسرش كه صغير است. و مفسده نداشته باشد كافى است. نه گفتهاند كه از اتلاقات همشامل مىشود فقط آنجايى كه مضارع و ضرر مىزند خارج شده است و بقيه اتلاق و روايات شامل مىشود و عدم المفسده هم شاملمىشود. البته عدم الفسده براى آن صغير و ممكن است كه براى خود آن ولى منافعى داشته باشد. و اما قول دوم كه در اقليت بود ايناست كه مصلحت هم شرط است و ما اختيار قول دوم را كردهايم مىگويم كه بايد رعايت مصلحت هم بشود. از آيات قرآن براى اوشاهد آوردهايم. بعد رفتيم سراغ حقيقت ولايت گفتيم كه اصلاً طبيعت ولايت مثل وكالت است كه بايد مصالح موكل در نظر گرفتهشود. اين جا هم وسايل مولا عليه بايد در نظر گرفته شود. عدم المفسده كافى نيست چرا؟ براى اينكه ولايت بر صغير و صغيره قبل ازاسلام هم در ميان عقلاء دنيا بوده است و الان هم كسانى كه پاى بند اسلام نيستند ولايت بر صغير و صغيره را قائل هستند و در ميانعقلاء ولايت توأم است با رعايت مصلحت و به تعبير ديگر ولايت امتيازى نيست كه به ولى داده شده باشد. امتيازى است كه آنصغير و مولا عليه و ولى در خدمت او است. اگر طبيعت ولايت اين است و مأخوذ از بناى عقلاء است و شارع هم آن را امضاء كردهاست.
اتلاقات ادله هم منصرف به همان مصلحت مىشود. و عدم المفسده است و كافى نيست. در اين جا يك ان قلت است كه به ذهنآقايان هم رسيده بود و ظاهراً هم اشاره شد. من اين ان قلت را بگويم و جواب عرض كنم و اگر چيزى ماند بعد ان قلت احاديث مامىگويد كه انت و مالك لابيك حتى در مسايل نكاح به همين تمسك شده است. انت و مالك لابيك اين نشان مىدهد كه اين ولايتامتياز براى پدر است. نه يك امتياز براى فرزند بنابراين حتى با مفسده هم بايد بگوييم كه جايز است و منتها چون جلويش را گرفتهاست و خلاف اجماء است و خلاف روايت است مفسده را استثنا مىكنيم. عدم المفسده كافى است براى اينكه دارد انت و مالكلابيك و اما جواب، جوابى كه هم به درد بحث نكاح بخورد و هم به درد ابواب بيع جواب اين است به يقين يك مسأله اخلاقى است.يك مسأله استحبابى است. نه يك مسأله وجوبى الزامى. حتى انسان كبير بشود و پدر بالاى سر او است و پسر يا دختر احترام به او رابايد نگه دارد. انت و مالك الابيك تعلق به او دارى رعايت احوال او را بكن اگر اين را استحباب نگيريم و الزامى بگيريم لوازمى داردكه هيچ فقيهى به او ملتزم نمىشود. و آن اين است كه بگوييم ولى بر كبير و كبيره ولايت دارد. هيچ كس نگفته است كه بر پسر بالغولايت دارد دختر را گفتهاند ولى پسر را هيچ احدى نگفته است انت و مالك لابيك صغير و كبير ندارد دختر و پسر ندارد. و لازمهاشاين است كه مع المفسده هم جايز است. كه حتى با مفسده هم جايز باشد. احدى نگفته است و اجماء بر خلافش است. و لازمهاشاين است كه پدر بتواند اموال پسرش را بفروشد به ميل خودش براى خودش در حالى كه احدى نگفته است. اموال پسر كبير را بلكهگفتهاند همانطور كه نفقه پسر بر پدر واجب است در موقعى كه پسر نيازمند است نفقه پدر هم بر پسر واجب است اگر انت و مالكلابيك ديگر نفقه براى چه مىخواهد اموالش را بردارد و تصرف كند مال خودش است. اينها مسائلى است كه احدى فتوا به اونمىدهد ولايت نكاح بر كبير ولايت بر اموال كه هر چه بخواهد ولايت مع المفسده براى ولد بنابراين حالا حكم اخلاقى استحبابىغير الزامى بلاشك. سوال؟ خوب همهاش را مىخواهيم كه خارج كنيم و در اگثر موارد خارج مىشود. انت و مالك لابيك همهاشخارج مىشود. پسر كبير را هيچ مالى از اموالش را نمىتوانيم تصرف كنيم و نمىتوانيم هيچ ملكى براى او معاملهاى بدون اجازه اونكاحى بدون اجازه او طلاقى بدون اجازه او اين كه تخصيص اكثر لازم مياد و چيزى نمىماند. بنابراين حمل بايد بكنيم بر چه چيز براينكه حكم استحبابيون غير الزامى مىگويند چرا حد صارق رفع در جارى نمىشود. حد جارى نمىشود ولى سرقتش، سرقت استتعبير دارد. اصلاً نبايد سرقت بگوييم اگر مال خودش است سرقت نيست سرقت هست مثل قتل نفس اگر پدر پسر را بكشد قصاصندارد نه اينكه گناه ندارد مسلم قتل نفس است و كار بسيار بدى كرده است. مسؤل است قصاص ندارد آنهم سرقت هست قتل ندارد.به هر حال اجازه بدهيد كه بگذريم از اين. اضف الا ذالك كلِ سوال؟ بسيار خوب آقا هم معيد اين بحث است. و اما اضف الا ذالككلِ رواياتى هم داريم برگشتيم به اصل مسأله عدله اعتبار مصلحت.
اضف الا ذالك يعنى به آيه و به بناى عقلاء و به معنى ولايت اضف الا ذالك احاديثى هم داريم كه از آن يستفاد و اعتبار و مصبح حالاچرا بزرگان اين احاديث را ناديده گرفتهاند و عدم المسده را كافى دانستهاند و سندش هم خوب است. سه روايت داريم كه دوروايتش دلالتش خوب است و يكى قابل حدشه است. روايت اول روايتى است كه فضل ابن عبدل ملك حديث 6 باب 3 است كه تابه حال خواندهايم. فضل ابن عبدالملك عن ابى عبدالله عليه السلام 6باب 3 از ابواب عقدالنكاح. البته اين روايت اگر در نظر مباركتانباشد گفتيم كه سندش جمعى از واقفيه در آن است اما ثقات هستند عن فضل ابن عبدالملك يك روز دونه به دونه اينها را بحثكرديم عن ابى عبدالله عليه السلام قال لا تُستعمرُ جاريه التى بين ابويها اجازه از دختر باكره كه نزد پدر و مادر زندگى مىكندنمىگيريم اذا ارادَ ابوها ان يزوجها پدر اراده كرده است كه تزويجش كند هو انزلها انزر به تازا هو انزلها مفهوم جمله هو انزر الهاايناست كه پدر رعايت مصالح را بهتر مىكند اگر دختر به فكر مصالح خويش است پدر بيش از دختر به فكر مصالح دختر است. اينجمله به منزله تعليل است. اگر وقعاً علت باشد معنىاش اين است كه الحكم يدورو مدارح يعنى همه جا رعايت مصلحت است.مصلحتى كه اگر دختر بود انقدر عقلش نمىرسيد پدر بيش از اين رعايت مصلحت را مىكند دختر معلوم است كه لعدم المفسدهنمىرود ازدواج كند مصلحت كار مىكند. پدر مىگويد كه بيش از دختر رعايت مىكند. اصلاً مىگويد لا تستعمر اين ولايت لاتستعمر يعنى ولايت دارد اين ولايت به دليل اين است كه رعيت مصالح را بهتر مىكند. اگر به اين دليل است هر كجا رعايتمصلحت نكند ولايت ندارد. تنها اشكالى كه مىتوانيد بكنيد اين است كه بگوييد كه آقا اين حكمت است و نه علت حكمت است ونه علت حكمت باشد قالبى است دائمى نيست. علت باشد دائمى ولحكم يدور مدارح ولى ادعاى اين كه اينجا حكمت است و علتنيست اين ادعا هم ادعاى واضحى نيست. كسى ممكن است كه محكم بايستد و بگويد كه ظاهرش تعليل است علت است. حكم دائرو مدار است.
هو انز لها يعنى رعايت مصالح بكند. چون رعايت مصلحت مىكند مقدم است نظر او بر نظر دختر اين ممكن است كه يكى از اينعلت بفهمد و سندش هم كه خوب است و دلالت هم به اين ترتيب درست مىشود و ادعاى حكمت بودن هم ادعاى قبولى نيست وبگوييم كه اين هم جزء معيدات مىشود جزء ادله مىشود. اگر هم نگوييم لااقل معيد است حكمت هم بگيريم معيد است. سوال؟انزر يعنى از خودش بهتر رعايت مىكند خود دختر رعايت مصلحت مىكند يا رفع مفسده. رعاين مصالحش را مىكند بينخواستگارها كلى مىسنجد سبك و سنگين مىكند كدام بهتر است كدام مناسبتر است خودش رعايت مصلحت مىكند اين كه وليهاز او كه دختر است بيشتر رعايت مصلحت مىكند و اما حديث دوم ظاهرش علت است و هر حكمى ظاهرش علت است.
حكمت بودن قرينه مىخواهد. روايت ديگرى داريم روايت فضل ابن عبدالملك كه قبلاً خواندهايم اين روايت را 4 باب 11. اين همهمان سند است همان واقفيه در آن است و خود فضل ابن عبدالملك آدم معتبرى است. عن ابى عبدالله عليه سلام ان الجد اذا زوجابنتَ ابنهى و كان ابوها حيا و كان الجد المرضيات جازَ اگر جد نوه خودش را به نكاح كسى در آورد ولا پدر هم زنده است به شرطاينكه جد مرضى باشد اين جازَ يعنى شرط يعنى چه كان جد المرضيا مورد رضايت آيااز اين عدم المسده در مىآيد يا از اين عبارتمصلحت پدر مورد قبول است مورد قبول است يعنى رعايت مصلحت مىكند. به همان اندازه كه اگر مفسده نداشته باشد نمىآيد كهدخترش را شوهر بدهد به دنبال شوهرى مىگردد كه به نفع او باشد آدم مورد قبول مرضياً مورد قبول آدم مورد قبولى است درستكاراست و خيانت نمىكند و رعايت مصالح مىكند اين تعبير هم به عقيده ما ظهور خوبى دارد اين ديگر به عنوان قضيه شرطيه استعلت و حكمت نيست كه آن بحثها نيست كه بياد قضيه شرطيه است جزء شرط است فعلى هذا مفهوم دارد اگر رعايت مصلحتنشود چنين پدرى چنين جدى مورد قبول نيست پس نكاحش باطل است. و اما حديث سومى داريم كه اين سندش خوب بود كهقبلاً برسى شده است و دلالتش هم خوب بود و اما روايت سومى كه قابل بحث است روايت عبيد ابن زراره است كه حديث 2 اينباب است كه بارها خواندهايم در اين حديث مىگويد الجد اولى به ذالك مالم يكن مضارن ظاهرش عدم المسده است ولى ممكناست كسى بگويد كه آقا اين دختر كه خواستگارى برايش پيدا مىشود كه مصلحتش است تو چرا با عدم المفسده قناعت كردى اينخودش يك نوع مزائق است اگر دخترى از اين بهتر گيرش نمىآيد خوب مصلحتش است. نبايد در خانه بماند و بهتر از اين همگيرش نمىآيد.
اما اگر دخترى است اينجا عدم المفسده است و جاهاى بهترى گيرش مىآيد كه مصلحت او است و خواستگاران ديگرى دارد شماآمدهاى خواستگارش است كه مصالحى دارد رها كردهاى و رفتهاى سراغ عدم المفسده اين مصداق مزائق است. پس در بدر نظر اينقول مشهود را مىگويد عدم المفسده را مىگفت ولى عند التعمل ممكن است كه مصلحت را هم ما از اين در بياوريم كه تركالمصلح فى موارد ان كان مصلح مصداق المزرَح اگر اين طور گفتيد اين هم دليل مىشود نگفتيد معيد مىشود. خوب اين احاديثمتعددى داشتيم و اين احاديث متعدد هم تعيد كرد و سوال؟ ظاهر داريم ظاهر در ابتدا نظر و ظاهر عندالتعمل در بدر نظر اين دليلبراى مشود مىتواند باشد. اما عندالتعمل از باب اينكه عدم رعايت مصالح در بسيارى از موارد مصداق المدره ما مىتوانيم به ايناستدلال به ضرر هم وجودالمفسده هم بكنيم. به هر حال حالا اين ادله روى هم رفته آيات و روايات و آن نمىدانم مفهوم ولايت درمبناى عقلاء همه اينها را روى هم بريزيم بالاخره اگر بعضىها كمبود و كثرى دارد مجموع من حيث مجموع كه... مخصوصاً كهاصل هم بر چيست بر فساد است. اصل عدم الولايت كل احداً الا كل احد مقدار ولايت قدر و متيقن مصلحت است و زائد بر آن دليلمىخواهد. دليل هم نداشته باشيم اصل عدم است.
الا كل حالاً ما قائل به مصلحت هستيم و اعتبار المصلحت تنها هم در اين مسأله نيست اين ولا جمعى از اصحاب اكثريت اصحابقائل شدند به عدم المفسده بقيه هنا عمران. مفسده نباشد مصلحت است. يعنى چه؟ مىگويد كه نه ضررى دارد و نه منفعتى دارد.موجودى است بى خاصيت اين مصلحت است نه مصلحت دارد و نه مفسده. مىگويد بگذار يك شوهرى گيرش بيايد كه مصلحتىداشته باشد نه ضرر دارد نه منفعت مثل استخاره ميانه است اين شوهر اين فايده ندارد. بقيه هنا عمران مطلب اول كه مهم است و قبلاًهم اشاره كردهايم اينجا جاى اصليش است. و آن اين است به همان دليل كه ما مىگويم مصلحت معتبر است و در عصر و زمان مامصلحتى در عقد صغير و صغيره نيست ما نمىگوييم كه حكم ولايت عوض شد موضوع مىگوييم كه عوض شده است مشروطبوده به مصلحت زمان ما زمانى است كه وقتى كه اينها بزرگ شدند اينها مدعى مىشوند. كمتر اتفاق مىافتد كه يك ازدواجى براىصغير و صغيره در زمان ما بشود و بعد از آنكه اينها كبير شدند دعوا در آن پيش نيايد. لااقل خوف خطر هست يا نه خوف ضرر ودعوا هست يا نه همين خوف مفسده است. ما مىگوييم كه در عصر و زمان ما واقعاً صغير و صغيره ازدواج نكند. بگذارند كبير بشوندو حتى گاهى گفته مىشود كبير هم شدند در آن سن پايين باز مصلحت نيست كه ازدواج كنند. بچه 9 ساله دختر 9 ساله 10 ساله 11ساله 12 ساله و رشد جسمانى داشته باشد. فردا در آن دعوا پيش مىآيد حتى بعد از بلوغ هم در اوايل بلوغ هم شايد مصلحت نباشداينها بايد يك كمى عقلشان محكم بشود و انتخابشان درست بشود و فردا در آن اختلاف در نيايد. بنابراين ما كه طرف درا مصلحتهستيم مىگوييم كه مصلحت ندارد. حتى آنهاى كه طرف دار عدم المفسده هستند آنها هم بايد اجازه ندهند براى اينكه مفسده دارد.حتى مشهود كه قائل به عدم المفسده است در عصر و زمان ما بايد قائل بشود به اينكه ولايت اينها ندارند براى اينكه مفسده اينهادارد. اختلاف در آن در مىآيد و دعوا در آن پيش مىآيد.
از هم متلاشى مىشود. معرض تمام بلا است. باز تكرار مىكنم حكم عوض نشده با گذشت زمان كه بگوييم كه آقا بنشينيم و اينحكم را عوض كنيم. اينها خيالات است كه بعضىها مىگويند و مىنويسند. ما معتقد به خاتميت و به جاودانگى احكام هستيم.موضوعات عوض مىشود و با تعقير موضوع حكم عوض مىشود. شراب بود حرام بود نجس بود. سركه شد حلال است و طاهراست حكم خدا عوض شد. آن وقت حلال بود و حالا حرام است. حكم خدا عوض شد نه موضوع عوض شد هر كسى كه از او سوالمىكند كه تعقير موضوع چيه همين مثال روشن را برايش بگوييد بهترين مثال است. بگوييد كه شراب بود نجس بود حرام شد.سركه شد پاك شد حلال شد. حكم خدا عوض نشده حلال محمداً استثنا نخورده است موضوع عوض شده است.
ما نحن فيه در عصر و زمان ما گفتهايم كه عدم المفسده است. اينجا فيه المفسده گفتيم اعتبار المصلح ليس هنا مصلح بايد رعايت اينمسايل بشود اين امر اول. سوال؟ موضوع، موضوع ولايت را دارم مىگويم ولايت مشروط به مصلحت و لااقل ولايت مشروط بهعدم المفسده است. موضوع ولايت عوض شده است. سابقاً مصلحت بود نيست حالا موضوع است ما اينها را مىگوييم موضوع،موضوع به معن الوسيع چرا حالا چك،چك مىكنيد. موضوع، موضوع با تمام شرايط است. ولايت بر صغير و صغيره مع المصلح اومع عدم المفسده با تمام اين بند و بيل من نمىگويم كه دختر عوض شده است من مىگويم كه موضوع ولايت مقيد به اين قيود بود وقيدش عوض شده است. اگر قيد عوض شد و شرط عوض شد موضوع عوض شده است. حكم خدا كه عوض نشده است. و اما امردوم سوال؟ آنجا هم مىگوييم بعضى جاها مصلحت دارد. بچه كوچكى را آوردهاند و جزء اين خانواده مىخواهند بكنند مىخواهندكه محرم بشود. عقد موقتش را مىخوانند براى پدربزرگ تا زن پدر بشود زن پدر كه شد براى همه پسرها محرم مىشود و خوب اينمصلحت دارد. چون به نفع اين صغير است كه در اين خانواده بماند و محرم باشد منتها شناسنامهها اين روزها عوض مىكنند و ايناشكال شرعى دارد. شناسنامهها را عوض كنند فردا اين ارث مىبرد و سهم بقيه را مىخورد اين وارث نمىتواند باشد شناسنامه راعوض نكن يك وصيتى بكن براى او كه به اندازه يك سهم پسر هم به او بدهيد به اندازه يك سهم دختر به او بدهيد. وصيت كند امااگر به هر حال يك جاهايى مصلحت است مثل همين عقد صغير و صغيره براى محرميت و امثال ذالك اما غير اينجا را اگر بخواهدوقعاً يك عقد دائمى جدى و هميشگى باشد نه واما امر ثانى. اين است كه اگر جد و اب رعايت مصلحت نكردند يا رعايت عدمالمفسده نكردند كه قول مشهود قائل بشويد و چه قول ما و چه غير مشهود. بدون رعايت مصلحت يا بدون رعايت عدم المفسدهعقدى را خواندند اين باطل، باطل است يا فضولى است. فرمودند كه فضولى است براى اينكه ضمينههاى عقد هست اگر آن كبير شدو همانى را كه براى من خواندهايد خوب است. ولا مصلحت نداره ولا مفسده دارد. بالغ عاقل رشيد حق دارد كه به مفسده خودشكارى بكند بله مىگويد كه من مىخواهم يك سوالى بكنم مىدانم كه ضرر دارد اين معامله اين عقد ولى من مىخواهم ثواب آخرتبه برم مصلحت... يعنى مصلحت دنيا. من مىخواهم اين جانباز است و مىدانم كه اين مفسده دارد براى من مصلحت هم ندارد ازنظر ظاهرى ولى من مىخواهم كه ثواب اخروى ببرم. اينها مىگويد سوال؟ بله مشهود از بين رفته است يعنى عقد حاصل نشدهاست. فضولى مىخواهم عقد فضولى را براى شما معنى كنم.
عقد فضولى معنيش اين است كه ضمينهها حاصل اما شرايط غير حاصل. ضمينه را به هم نمىزنيم منتظر شرايط هستيم اگر حاصلشد كه شد از اينكه اين دخترى است و پسرى است و عقدى خوانده شده است و مهرى قائل شديم اينها، اينها ضمينهها استشرطش اين است كه بزرگ بشود و اجازه بدهد حالا اين بزرگ شد و اجازه داد و لا به ضررش هم است مىگويد كه من مىخواهمايثار كنم. يا نه من گناهانى مرتكب شدهام و مىخواهم كفاره گناهانم باشد به ضرر خودم با اين شخص من ازدواج مىكنم كفارتاً بهذنوبى انسان حق دارد كه به زيان خودش اشكال كند منتها يك دوايى مىخواهد آدم خل و ديوانه كه نيست به زيان خودش عمل كندبه دوايع معنوى شايد داشته باشد در برابر زيانهاى مادى ممكن است كه اينها باشد اگر بعد كبير شد و اجازه داد عقد صحيح استمىگويد كه من عقد تو را خواندهام براى پسرعمويم و ضرر هم برايت دارد مىگويد كه عيب ندارد قبول كردم يا مصلحت نداردعيب ندارد قبول كردم. اگر كبير بشود و اجازه بدهد اشكالى ندارد. دليل اين چيست؟ عدله فضولى عقد فضولى القاعده است. نظرمباركتان عرض كردم كلمات شيخ را كتاب البيع در آنجا فضولى را يك امر تعبدى نمىداند يك چيز القاعده مىداند. دلال مىرودجنس را مىفروشد و مشترى پيدا مىكند و قولنامهاش را مىنويسد بعد مىآورد در خدمت شما مىگوييد كه اجاره كردهام قولنامههارا دلالها قبلاً مىنوشتند خيلى وقتها سوال؟ اجازه نداره است و او مىرود قولنامه را مىنويسد مىگويد كه آقا يك مشترى داغخوبى برايت پيدا كردهام كه در خواب هم نديدهاى قولنامه است نگاه مىكند و امضاء مىكند. عقد فضولى بوده است اين ادله شاملمىشود ادله عقد فضولى مفصل است. اجازه بدهيد اين دو امر تمام شد من طرح مسأله آينده را بكنم و بگويم كه كجا را مطالعه بكنيدتا فردا انشاء الله مسأله بعد اين است كه اگر اب جد عقد را انجام دادند و مصلحت را رعايت كردند و عدم المفسده را رعايت كردندوعقد صحيح شد اينها كه بالغ شدند آيا خيار فسخى دارند يا نه؟ خيار فسخ منافات با صحت معامله ندارد. بيع حاصل شده است وخيار فسخ هم دارد اينجا هم عقد حاصل شده است اينجا هم مثل فضولى نيست. فضولى عقد حاصل نشده بود ضمينهها بود اينجاعقد حاصل شده است و محرم نيز شدهاند همه چيزش درست شده است و زنش هم هست تمام احكام محرميت هم پيدا مىكندمادر زنش هم به او حرام مىشود نمىدانم از اين حرفها ولى آيا خيار فسخ دارد يا ندارد. در اينجا فرق بين صغير و صغيره گذاشتند واختلاف اقول است مطالعه مىفرماييد انشاء الله رحمان فردا بحث مىكنيم.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...