• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/7/30
    مكان: مسجد اعظم قم
    موضوع بحث: احكام نكاح
    بحث در مسأله چهارم بود. درباره اين مطلب كه ولى بايد رعايت حال مولا عليه را بكند. ولا صغيراً و كان كبيراً منتها بحث در اين بودكه آيا عدم المفسده كافى است و يا مصلحت هم براى مولا عليه بايد داشته باشد. مشهور اين بود كه گفته بودند كه عدم المفسده كافى‏است و اگر عقدى بخوانند براى دخترش يا پسرش كه صغير است. و مفسده نداشته باشد كافى است. نه گفته‏اند كه از اتلاقات هم‏شامل مى‏شود فقط آنجايى كه مضارع و ضرر مى‏زند خارج شده است و بقيه اتلاق و روايات شامل مى‏شود و عدم المفسده هم شامل‏مى‏شود. البته عدم الفسده براى آن صغير و ممكن است كه براى خود آن ولى منافعى داشته باشد. و اما قول دوم كه در اقليت بود اين‏است كه مصلحت هم شرط است و ما اختيار قول دوم را كرده‏ايم مى‏گويم كه بايد رعايت مصلحت هم بشود. از آيات قرآن براى اوشاهد آورده‏ايم. بعد رفتيم سراغ حقيقت ولايت گفتيم كه اصلاً طبيعت ولايت مثل وكالت است كه بايد مصالح موكل در نظر گرفته‏شود. اين جا هم وسايل مولا عليه بايد در نظر گرفته شود. عدم المفسده كافى نيست چرا؟ براى اينكه ولايت بر صغير و صغيره قبل ازاسلام هم در ميان عقلاء دنيا بوده است و الان هم كسانى كه پاى بند اسلام نيستند ولايت بر صغير و صغيره را قائل هستند و در ميان‏عقلاء ولايت توأم است با رعايت مصلحت و به تعبير ديگر ولايت امتيازى نيست كه به ولى داده شده باشد. امتيازى است كه آن‏صغير و مولا عليه و ولى در خدمت او است. اگر طبيعت ولايت اين است و مأخوذ از بناى عقلاء است و شارع هم آن را امضاء كرده‏است.
    اتلاقات ادله هم منصرف به همان مصلحت مى‏شود. و عدم المفسده است و كافى نيست. در اين جا يك ان قلت است كه به ذهن‏آقايان هم رسيده بود و ظاهراً هم اشاره شد. من اين ان قلت را بگويم و جواب عرض كنم و اگر چيزى ماند بعد ان قلت احاديث مامى‏گويد كه انت و مالك لابيك حتى در مسايل نكاح به همين تمسك شده است. انت و مالك لابيك اين نشان مى‏دهد كه اين ولايت‏امتياز براى پدر است. نه يك امتياز براى فرزند بنابراين حتى با مفسده هم بايد بگوييم كه جايز است و منتها چون جلويش را گرفته‏است و خلاف اجماء است و خلاف روايت است مفسده را استثنا مى‏كنيم. عدم المفسده كافى است براى اينكه دارد انت و مالك‏لابيك و اما جواب، جوابى كه هم به درد بحث نكاح بخورد و هم به درد ابواب بيع جواب اين است به يقين يك مسأله اخلاقى است.يك مسأله استحبابى است. نه يك مسأله وجوبى الزامى. حتى انسان كبير بشود و پدر بالاى سر او است و پسر يا دختر احترام به او رابايد نگه دارد. انت و مالك الابيك تعلق به او دارى رعايت احوال او را بكن اگر اين را استحباب نگيريم و الزامى بگيريم لوازمى داردكه هيچ فقيهى به او ملتزم نمى‏شود. و آن اين است كه بگوييم ولى بر كبير و كبيره ولايت دارد. هيچ كس نگفته است كه بر پسر بالغ‏ولايت دارد دختر را گفته‏اند ولى پسر را هيچ احدى نگفته است انت و مالك لابيك صغير و كبير ندارد دختر و پسر ندارد. و لازمه‏اش‏اين است كه مع المفسده هم جايز است. كه حتى با مفسده هم جايز باشد. احدى نگفته است و اجماء بر خلافش است. و لازمه‏اش‏اين است كه پدر بتواند اموال پسرش را بفروشد به ميل خودش براى خودش در حالى كه احدى نگفته است. اموال پسر كبير را بلكه‏گفته‏اند همانطور كه نفقه پسر بر پدر واجب است در موقعى كه پسر نيازمند است نفقه پدر هم بر پسر واجب است اگر انت و مالك‏لابيك ديگر نفقه براى چه مى‏خواهد اموالش را بردارد و تصرف كند مال خودش است. اينها مسائلى است كه احدى فتوا به اونمى‏دهد ولايت نكاح بر كبير ولايت بر اموال كه هر چه بخواهد ولايت مع المفسده براى ولد بنابراين حالا حكم اخلاقى استحبابى‏غير الزامى بلاشك. سوال؟ خوب همه‏اش را مى‏خواهيم كه خارج كنيم و در اگثر موارد خارج مى‏شود. انت و مالك لابيك همه‏اش‏خارج مى‏شود. پسر كبير را هيچ مالى از اموالش را نمى‏توانيم تصرف كنيم و نمى‏توانيم هيچ ملكى براى او معامله‏اى بدون اجازه اونكاحى بدون اجازه او طلاقى بدون اجازه او اين كه تخصيص اكثر لازم مياد و چيزى نمى‏ماند. بنابراين حمل بايد بكنيم بر چه چيز براينكه حكم استحبابيون غير الزامى مى‏گويند چرا حد صارق رفع در جارى نمى‏شود. حد جارى نمى‏شود ولى سرقتش، سرقت است‏تعبير دارد. اصلاً نبايد سرقت بگوييم اگر مال خودش است سرقت نيست سرقت هست مثل قتل نفس اگر پدر پسر را بكشد قصاص‏ندارد نه اينكه گناه ندارد مسلم قتل نفس است و كار بسيار بدى كرده است. مسؤل است قصاص ندارد آنهم سرقت هست قتل ندارد.به هر حال اجازه بدهيد كه بگذريم از اين. اضف الا ذالك كلِ سوال؟ بسيار خوب آقا هم معيد اين بحث است. و اما اضف الا ذالك‏كلِ رواياتى هم داريم برگشتيم به اصل مسأله عدله اعتبار مصلحت.
    اضف الا ذالك يعنى به آيه و به بناى عقلاء و به معنى ولايت اضف الا ذالك احاديثى هم داريم كه از آن يستفاد و اعتبار و مصبح حالاچرا بزرگان اين احاديث را ناديده گرفته‏اند و عدم المسده را كافى دانسته‏اند و سندش هم خوب است. سه روايت داريم كه دوروايتش دلالتش خوب است و يكى قابل حدشه است. روايت اول روايتى است كه فضل ابن عبدل ملك حديث 6 باب 3 است كه تابه حال خوانده‏ايم. فضل ابن عبدالملك عن ابى عبدالله عليه السلام 6باب 3 از ابواب عقدالنكاح. البته اين روايت اگر در نظر مباركتان‏باشد گفتيم كه سندش جمعى از واقفيه در آن است اما ثقات هستند عن فضل ابن عبدالملك يك روز دونه به دونه اينها را بحث‏كرديم عن ابى عبدالله عليه السلام قال لا تُستعمرُ جاريه التى بين ابويها اجازه از دختر باكره كه نزد پدر و مادر زندگى مى‏كندنمى‏گيريم اذا ارادَ ابوها ان يزوجها پدر اراده كرده است كه تزويجش كند هو انزلها انزر به تازا هو انزلها مفهوم جمله هو انزر الهااين‏است كه پدر رعايت مصالح را بهتر مى‏كند اگر دختر به فكر مصالح خويش است پدر بيش از دختر به فكر مصالح دختر است. اين‏جمله به منزله تعليل است. اگر وقعاً علت باشد معنى‏اش اين است كه الحكم يدورو مدارح يعنى همه جا رعايت مصلحت است.مصلحتى كه اگر دختر بود انقدر عقلش نمى‏رسيد پدر بيش از اين رعايت مصلحت را مى‏كند دختر معلوم است كه لعدم المفسده‏نمى‏رود ازدواج كند مصلحت كار مى‏كند. پدر مى‏گويد كه بيش از دختر رعايت مى‏كند. اصلاً مى‏گويد لا تستعمر اين ولايت لاتستعمر يعنى ولايت دارد اين ولايت به دليل اين است كه رعيت مصالح را بهتر مى‏كند. اگر به اين دليل است هر كجا رعايت‏مصلحت نكند ولايت ندارد. تنها اشكالى كه مى‏توانيد بكنيد اين است كه بگوييد كه آقا اين حكمت است و نه علت حكمت است ونه علت حكمت باشد قالبى است دائمى نيست. علت باشد دائمى ولحكم يدور مدارح ولى ادعاى اين كه اينجا حكمت است و علت‏نيست اين ادعا هم ادعاى واضحى نيست. كسى ممكن است كه محكم بايستد و بگويد كه ظاهرش تعليل است علت است. حكم دائرو مدار است.
    هو انز لها يعنى رعايت مصالح بكند. چون رعايت مصلحت مى‏كند مقدم است نظر او بر نظر دختر اين ممكن است كه يكى از اين‏علت بفهمد و سندش هم كه خوب است و دلالت هم به اين ترتيب درست مى‏شود و ادعاى حكمت بودن هم ادعاى قبولى نيست وبگوييم كه اين هم جزء معيدات مى‏شود جزء ادله مى‏شود. اگر هم نگوييم لااقل معيد است حكمت هم بگيريم معيد است. سوال؟انزر يعنى از خودش بهتر رعايت مى‏كند خود دختر رعايت مصلحت مى‏كند يا رفع مفسده. رعاين مصالحش را مى‏كند بين‏خواستگارها كلى مى‏سنجد سبك و سنگين مى‏كند كدام بهتر است كدام مناسب‏تر است خودش رعايت مصلحت مى‏كند اين كه وليه‏از او كه دختر است بيشتر رعايت مصلحت مى‏كند و اما حديث دوم ظاهرش علت است و هر حكمى ظاهرش علت است.
    حكمت بودن قرينه مى‏خواهد. روايت ديگرى داريم روايت فضل ابن عبدالملك كه قبلاً خوانده‏ايم اين روايت را 4 باب 11. اين هم‏همان سند است همان واقفيه در آن است و خود فضل ابن عبدالملك آدم معتبرى است. عن ابى عبدالله عليه سلام ان الجد اذا زوج‏ابنتَ ابنهى و كان ابوها حيا و كان الجد المرضيات جازَ اگر جد نوه خودش را به نكاح كسى در آورد ولا پدر هم زنده است به شرطاينكه جد مرضى باشد اين جازَ يعنى شرط يعنى چه كان جد المرضيا مورد رضايت آيااز اين عدم المسده در مى‏آيد يا از اين عبارت‏مصلحت پدر مورد قبول است مورد قبول است يعنى رعايت مصلحت مى‏كند. به همان اندازه كه اگر مفسده نداشته باشد نمى‏آيد كه‏دخترش را شوهر بدهد به دنبال شوهرى مى‏گردد كه به نفع او باشد آدم مورد قبول مرضياً مورد قبول آدم مورد قبولى است درستكاراست و خيانت نمى‏كند و رعايت مصالح مى‏كند اين تعبير هم به عقيده ما ظهور خوبى دارد اين ديگر به عنوان قضيه شرطيه است‏علت و حكمت نيست كه آن بحث‏ها نيست كه بياد قضيه شرطيه است جزء شرط است فعلى هذا مفهوم دارد اگر رعايت مصلحت‏نشود چنين پدرى چنين جدى مورد قبول نيست پس نكاحش باطل است. و اما حديث سومى داريم كه اين سندش خوب بود كه‏قبلاً برسى شده است و دلالتش هم خوب بود و اما روايت سومى كه قابل بحث است روايت عبيد ابن زراره است كه حديث 2 اين‏باب است كه بارها خوانده‏ايم در اين حديث مى‏گويد الجد اولى به ذالك مالم يكن مضارن ظاهرش عدم المسده است ولى ممكن‏است كسى بگويد كه آقا اين دختر كه خواستگارى برايش پيدا مى‏شود كه مصلحتش است تو چرا با عدم المفسده قناعت كردى اين‏خودش يك نوع مزائق است اگر دخترى از اين بهتر گيرش نمى‏آيد خوب مصلحتش است. نبايد در خانه بماند و بهتر از اين هم‏گيرش نمى‏آيد.
    اما اگر دخترى است اينجا عدم المفسده است و جاهاى بهترى گيرش مى‏آيد كه مصلحت او است و خواستگاران ديگرى دارد شماآمده‏اى خواستگارش است كه مصالحى دارد رها كرده‏اى و رفته‏اى سراغ عدم المفسده اين مصداق مزائق است. پس در بدر نظر اين‏قول مشهود را مى‏گويد عدم المفسده را مى‏گفت ولى عند التعمل ممكن است كه مصلحت را هم ما از اين در بياوريم كه ترك‏المصلح فى موارد ان كان مصلح مصداق المزرَح اگر اين طور گفتيد اين هم دليل مى‏شود نگفتيد معيد مى‏شود. خوب اين احاديث‏متعددى داشتيم و اين احاديث متعدد هم تعيد كرد و سوال؟ ظاهر داريم ظاهر در ابتدا نظر و ظاهر عندالتعمل در بدر نظر اين دليل‏براى مشود مى‏تواند باشد. اما عندالتعمل از باب اينكه عدم رعايت مصالح در بسيارى از موارد مصداق المدره ما مى‏توانيم به اين‏استدلال به ضرر هم وجودالمفسده هم بكنيم. به هر حال حالا اين ادله روى هم رفته آيات و روايات و آن نمى‏دانم مفهوم ولايت درمبناى عقلاء همه اينها را روى هم بريزيم بالاخره اگر بعضى‏ها كمبود و كثرى دارد مجموع من حيث مجموع كه... مخصوصاً كه‏اصل هم بر چيست بر فساد است. اصل عدم الولايت كل احداً الا كل احد مقدار ولايت قدر و متيقن مصلحت است و زائد بر آن دليل‏مى‏خواهد. دليل هم نداشته باشيم اصل عدم است.
    الا كل حالاً ما قائل به مصلحت هستيم و اعتبار المصلحت تنها هم در اين مسأله نيست اين ولا جمعى از اصحاب اكثريت اصحاب‏قائل شدند به عدم المفسده بقيه هنا عمران. مفسده نباشد مصلحت است. يعنى چه؟ مى‏گويد كه نه ضررى دارد و نه منفعتى دارد.موجودى است بى خاصيت اين مصلحت است نه مصلحت دارد و نه مفسده. مى‏گويد بگذار يك شوهرى گيرش بيايد كه مصلحتى‏داشته باشد نه ضرر دارد نه منفعت مثل استخاره ميانه است اين شوهر اين فايده ندارد. بقيه هنا عمران مطلب اول كه مهم است و قبلاًهم اشاره كرده‏ايم اينجا جاى اصليش است. و آن اين است به همان دليل كه ما مى‏گويم مصلحت معتبر است و در عصر و زمان مامصلحتى در عقد صغير و صغيره نيست ما نمى‏گوييم كه حكم ولايت عوض شد موضوع مى‏گوييم كه عوض شده است مشروطبوده به مصلحت زمان ما زمانى است كه وقتى كه اينها بزرگ شدند اينها مدعى مى‏شوند. كمتر اتفاق مى‏افتد كه يك ازدواجى براى‏صغير و صغيره در زمان ما بشود و بعد از آنكه اينها كبير شدند دعوا در آن پيش نيايد. لااقل خوف خطر هست يا نه خوف ضرر ودعوا هست يا نه همين خوف مفسده است. ما مى‏گوييم كه در عصر و زمان ما واقعاً صغير و صغيره ازدواج نكند. بگذارند كبير بشوندو حتى گاهى گفته مى‏شود كبير هم شدند در آن سن پايين باز مصلحت نيست كه ازدواج كنند. بچه 9 ساله دختر 9 ساله 10 ساله 11ساله 12 ساله و رشد جسمانى داشته باشد. فردا در آن دعوا پيش مى‏آيد حتى بعد از بلوغ هم در اوايل بلوغ هم شايد مصلحت نباشداينها بايد يك كمى عقلشان محكم بشود و انتخابشان درست بشود و فردا در آن اختلاف در نيايد. بنابراين ما كه طرف درا مصلحت‏هستيم مى‏گوييم كه مصلحت ندارد. حتى آنهاى كه طرف دار عدم المفسده هستند آنها هم بايد اجازه ندهند براى اينكه مفسده دارد.حتى مشهود كه قائل به عدم المفسده است در عصر و زمان ما بايد قائل بشود به اينكه ولايت اينها ندارند براى اينكه مفسده اينهادارد. اختلاف در آن در مى‏آيد و دعوا در آن پيش مى‏آيد.
    از هم متلاشى مى‏شود. معرض تمام بلا است. باز تكرار مى‏كنم حكم عوض نشده با گذشت زمان كه بگوييم كه آقا بنشينيم و اين‏حكم را عوض كنيم. اينها خيالات است كه بعضى‏ها مى‏گويند و مى‏نويسند. ما معتقد به خاتميت و به جاودانگى احكام هستيم.موضوعات عوض مى‏شود و با تعقير موضوع حكم عوض مى‏شود. شراب بود حرام بود نجس بود. سركه شد حلال است و طاهراست حكم خدا عوض شد. آن وقت حلال بود و حالا حرام است. حكم خدا عوض شد نه موضوع عوض شد هر كسى كه از او سوال‏مى‏كند كه تعقير موضوع چيه همين مثال روشن را برايش بگوييد بهترين مثال است. بگوييد كه شراب بود نجس بود حرام شد.سركه شد پاك شد حلال شد. حكم خدا عوض نشده حلال محمداً استثنا نخورده است موضوع عوض شده است.
    ما نحن فيه در عصر و زمان ما گفته‏ايم كه عدم المفسده است. اينجا فيه المفسده گفتيم اعتبار المصلح ليس هنا مصلح بايد رعايت اين‏مسايل بشود اين امر اول. سوال؟ موضوع، موضوع ولايت را دارم مى‏گويم ولايت مشروط به مصلحت و لااقل ولايت مشروط به‏عدم المفسده است. موضوع ولايت عوض شده است. سابقاً مصلحت بود نيست حالا موضوع است ما اينها را مى‏گوييم موضوع،موضوع به معن الوسيع چرا حالا چك،چك مى‏كنيد. موضوع، موضوع با تمام شرايط است. ولايت بر صغير و صغيره مع المصلح اومع عدم المفسده با تمام اين بند و بيل من نمى‏گويم كه دختر عوض شده است من مى‏گويم كه موضوع ولايت مقيد به اين قيود بود وقيدش عوض شده است. اگر قيد عوض شد و شرط عوض شد موضوع عوض شده است. حكم خدا كه عوض نشده است. و اما امردوم سوال؟ آنجا هم مى‏گوييم بعضى جاها مصلحت دارد. بچه كوچكى را آورده‏اند و جزء اين خانواده مى‏خواهند بكنند مى‏خواهندكه محرم بشود. عقد موقتش را مى‏خوانند براى پدربزرگ تا زن پدر بشود زن پدر كه شد براى همه پسرها محرم مى‏شود و خوب اين‏مصلحت دارد. چون به نفع اين صغير است كه در اين خانواده بماند و محرم باشد منتها شناسنامه‏ها اين روزها عوض مى‏كنند و اين‏اشكال شرعى دارد. شناسنامه‏ها را عوض كنند فردا اين ارث مى‏برد و سهم بقيه را مى‏خورد اين وارث نمى‏تواند باشد شناسنامه راعوض نكن يك وصيتى بكن براى او كه به اندازه يك سهم پسر هم به او بدهيد به اندازه يك سهم دختر به او بدهيد. وصيت كند امااگر به هر حال يك جاهايى مصلحت است مثل همين عقد صغير و صغيره براى محرميت و امثال ذالك اما غير اينجا را اگر بخواهدوقعاً يك عقد دائمى جدى و هميشگى باشد نه واما امر ثانى. اين است كه اگر جد و اب رعايت مصلحت نكردند يا رعايت عدم‏المفسده نكردند كه قول مشهود قائل بشويد و چه قول ما و چه غير مشهود. بدون رعايت مصلحت يا بدون رعايت عدم المفسده‏عقدى را خواندند اين باطل، باطل است يا فضولى است. فرمودند كه فضولى است براى اينكه ضمينه‏هاى عقد هست اگر آن كبير شدو همانى را كه براى من خوانده‏ايد خوب است. ولا مصلحت نداره ولا مفسده دارد. بالغ عاقل رشيد حق دارد كه به مفسده خودش‏كارى بكند بله مى‏گويد كه من مى‏خواهم يك سوالى بكنم مى‏دانم كه ضرر دارد اين معامله اين عقد ولى من مى‏خواهم ثواب آخرت‏به برم مصلحت... يعنى مصلحت دنيا. من مى‏خواهم اين جانباز است و مى‏دانم كه اين مفسده دارد براى من مصلحت هم ندارد ازنظر ظاهرى ولى من مى‏خواهم كه ثواب اخروى ببرم. اينها مى‏گويد سوال؟ بله مشهود از بين رفته است يعنى عقد حاصل نشده‏است. فضولى مى‏خواهم عقد فضولى را براى شما معنى كنم.
    عقد فضولى معنيش اين است كه ضمينه‏ها حاصل اما شرايط غير حاصل. ضمينه را به هم نمى‏زنيم منتظر شرايط هستيم اگر حاصل‏شد كه شد از اينكه اين دخترى است و پسرى است و عقدى خوانده شده است و مهرى قائل شديم اينها، اينها ضمينه‏ها است‏شرطش اين است كه بزرگ بشود و اجازه بدهد حالا اين بزرگ شد و اجازه داد و لا به ضررش هم است مى‏گويد كه من مى‏خواهم‏ايثار كنم. يا نه من گناهانى مرتكب شده‏ام و مى‏خواهم كفاره گناهانم باشد به ضرر خودم با اين شخص من ازدواج مى‏كنم كفارتاً به‏ذنوبى انسان حق دارد كه به زيان خودش اشكال كند منتها يك دوايى مى‏خواهد آدم خل و ديوانه كه نيست به زيان خودش عمل كندبه دوايع معنوى شايد داشته باشد در برابر زيان‏هاى مادى ممكن است كه اينها باشد اگر بعد كبير شد و اجازه داد عقد صحيح است‏مى‏گويد كه من عقد تو را خوانده‏ام براى پسرعمويم و ضرر هم برايت دارد مى‏گويد كه عيب ندارد قبول كردم يا مصلحت نداردعيب ندارد قبول كردم. اگر كبير بشود و اجازه بدهد اشكالى ندارد. دليل اين چيست؟ عدله فضولى عقد فضولى القاعده است. نظرمباركتان عرض كردم كلمات شيخ را كتاب البيع در آنجا فضولى را يك امر تعبدى نمى‏داند يك چيز القاعده مى‏داند. دلال مى‏رودجنس را مى‏فروشد و مشترى پيدا مى‏كند و قولنامه‏اش را مى‏نويسد بعد مى‏آورد در خدمت شما مى‏گوييد كه اجاره كرده‏ام قولنامه‏هارا دلالها قبلاً مى‏نوشتند خيلى وقت‏ها سوال؟ اجازه نداره است و او مى‏رود قولنامه را مى‏نويسد مى‏گويد كه آقا يك مشترى داغ‏خوبى برايت پيدا كرده‏ام كه در خواب هم نديده‏اى قولنامه است نگاه مى‏كند و امضاء مى‏كند. عقد فضولى بوده است اين ادله شامل‏مى‏شود ادله عقد فضولى مفصل است. اجازه بدهيد اين دو امر تمام شد من طرح مسأله آينده را بكنم و بگويم كه كجا را مطالعه بكنيدتا فردا انشاء الله مسأله بعد اين است كه اگر اب جد عقد را انجام دادند و مصلحت را رعايت كردند و عدم المفسده را رعايت كردندوعقد صحيح شد اينها كه بالغ شدند آيا خيار فسخى دارند يا نه؟ خيار فسخ منافات با صحت معامله ندارد. بيع حاصل شده است وخيار فسخ هم دارد اينجا هم عقد حاصل شده است اينجا هم مثل فضولى نيست. فضولى عقد حاصل نشده بود ضمينه‏ها بود اينجاعقد حاصل شده است و محرم نيز شده‏اند همه چيزش درست شده است و زنش هم هست تمام احكام محرميت هم پيدا مى‏كندمادر زنش هم به او حرام مى‏شود نمى‏دانم از اين حرفها ولى آيا خيار فسخ دارد يا ندارد. در اينجا فرق بين صغير و صغيره گذاشتند واختلاف اقول است مطالعه مى‏فرماييد انشاء الله رحمان فردا بحث مى‏كنيم.