پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 137
متن
1379/7/27
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
لابد آقايان اطلاع دارند كه گردهمايى است. در ساعت ده براى ابراز انزجار از جنايات اسرائيل در سرزمينهاى اشغال شده فلستين وابراز همدردى با مسلمانان فلستين درسهاى كه قبل از ساعت ده است برقرار است. درسهايى كه بعد از ساعت ده است آنها معمولاًتعطيل مىشود. برنامه اين بوده است تا ساعت ده دروس باشد و از ساعت به آن طرف كه مزاحم گردهمايى نباشد. تعطيل مىشود.انشاء الله شما عزيزان هم شركت مىكنيد. و بدانيد كه مؤثر است. خيال نكنيد كه ما اينجا نشستهايم و براى خود چه مىگوييم. ما يكبيانيهاى درباره فلستين داديم. بيانيه اول بعداً هم ترجمه به عربى شد و فرستاديم براى آن مناطق ديشب يكى از برادران آمده بود ازيكى از اعضاء مؤثر فلستينىها نقل مىكرد و مىگفت: خيلى به در ما خورد اين بيانيه مىگفت: دوبار گفت: احيانا، احيانا ما را زندهكرد ما را خوشحال كرد و خوانديم در آنجاها قرض خيال نكنيد كه اين دور نشستهايم و يك چيزى مىگوييم و اجتماعى مىكنيمدور هم چه تأثيرى در آنها دارد خيلى تأثير دارد و باعث دلگرمى آنها مىشود. و مايع اميد آنها است و بهتر مىتوانند در صحنه باشندبه هر حال انشاءالله شركت مىفرماييد. و اما حديث اخلاقى امروز ما كه آميخته با آيه شريفهاى هم است هم تفسير آيه است و همروايت اين حديث از پيامبر اكرم (ص) است. البته به مضمونش هم حديثى از اميرمومنان هست ولى مجتمل بر آيه نيست.
من حديث رسول الله را مىخوانم هم روايت است و هم آيه. قال (ص) عليه و آله و سلم من كان يعمنُ بالله و اليعلم آخر فلا يجلسفى مجلساً يصبّفيه امام اَو يعتابُ فيه مسلمٌ ان الله يقول فى كتاب و اذا رأيت الذينَ يخذونَ فى آياتنا فعّرض انهم حتى يخذو فىحديثاً غيره و اما ينثى نكه شيطان فلا تعبد بعد الذكرا معالقوم ظالمين. حديث در بهار النوار جلد 72 صفحه 246 است. آيه هم درسوره انعام است آيه 68 سوره انعام. مىفرمايد: كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد اين تعبير من كان يعمنُ بالله و اليعلم آخر درخيلى از احاديث است. يعنى يكى از نشانههاى قطعى ايمان اين است كسى كه اين نشانه را ندارد گويى ايمان به خدا و روز قيامتندارد و يا ضعيف است ضعيف. اگر كسى ايمان به خدا و روز قيامات و مبدأ و معاد داشته باشد اين كار را نمىكند كدام كار فرمود درمجلسى ننشين كه در آنجا امامى صبّمىشود. امام المسلمين صبّمىشود و يا غيبت مسلمانى مىكنند. خلاصه مجلس گناه از ميانگناهان دست روى اين دوتا گناه گذاشته شده است كه خيلى مهم است. صبّامام يا غيبت مسلمان. از ذيل آيه هم بر مىآيد كه اين ازقبيل مثال است. نه اين است كه مورد مخصص باشد. براى اينكه مىگويد فلا تعبد بعد الذكرا مع القوم ظالمين با قوم ظالمين ننشينحالا غيبت باشد دروغ باشد شراب باشد رقض و آواز باشد و مسائل ديگر باشد اينها مع القوم ظالمين است ديگر. ذيل آيه دليل براين است كه نهى از شركت در هر مجلس گناهى شده منتها از ميان گناهان دو گناه رايج بوده است. مخصوصاً در آن زمان ناصبىهاصبّ امامان مىكردند اعذو بالله. يا مردم بى بند و بار غيبت مسلمانى را مىكردند و گناه محل ابتلاء بوده است. انگشت روى اين دوگناه گذاشته شده است. فرمود: اگر ايمان به خدا و روز قيامت داريد در مجلس گناه شركت نكنيد. خدا هم دستور داده است و فرمودهاست كه هنگامى كه به بينيم كسانى يخذونَ فى آياتنا خُذ در اصل به معنى وارد شدن در آب است مثل قوس خُذ شبيه به قوس است.يعنى ورود فلماء معنى ثانويه خُذ ورود در هر مسألهاى است. كسانى كه در مسائلى بحث مىكنند خُذ گفته مىشود. اما اگر آياتى كهكلمه خُذ است در موردش برسى كنيم در قرآن خُذ همشه در مسايل باطل است. خُذ در حق در قرآن بكار نرفته است. هر كجا خُذاست يك بار منفى دارد يعنى ورود باطل. هنگامى كه به بينيم كسانى را كه در آيات ما ورود به باطل مىكنند و آيات خدا را مسخرهمىكنند هر آن سخنانى كه جمعيت نادان اصل جاهليت در مقابل آيات خدا داشتند و برخى پيغمبر مىفرمود: قول لا اله الله تفلهومىگفتند، اجعل آلعته الا حوا و 360 بت مىخواهد از ما بگيرد و يك خدا بدهد و تازه مىگويد كه آنهم ديده نمىشود. اين چهمعاملهاى است كه ما بياييم 360 خداى مخصوص را بدهيم و آنهم يك خدا تازه خداى ناديده ما اهل چنين مسألهاى نيستيم مسخرهمىكردند و از اين قبيل حرفها مىزدند و امر به جنون مىكردند ان اياض بالله و پيغمبر را.
گفتند كه يا عيه الذين نزل عليه ذكر انكه مجنون و امثال اينها. وقتى ديديم نشستهاند و بد و بيرا مىگويند با آنها نمىشود و آدمهاىلجباز وقتى چشمشان بيفتد به يك نفر كه مىبينند كه نارحت مىشود بدتر مىكنند و لجبازى مىكنند. لااقل بلند شو و برو تا اينكهآنها سراغ بحث ديگرى بروند. و اما ينثيه نكه شيطانَ اگر شيطان تو رو به نسيان انداخت. يا... نشستى در مجلس گناه فلا تعبد بعدالذكرا مع القوم ظالمين و يا آمد در رو درواسى گرفتار نشويد و حالا ديگر آمدهايم. حالا بد مىشود حالا دشمن مىشوند و حالاچنين مىشود و چنان مىشود. بلند شو و همت كنيد تكان بخور و حركت كن و برو. ان قول در اينجا چرا به پيغمبر مىگويد اما ينثيهانكه شيطان مگر شيطان بر پيغمبر مسلط مىشود. جوابش معلوم است مفصلان هم دادند و ما هم در تفسير نمودهايم و جوابش رادادهايم. اين از قبيل اياك اَنى وسمعى ايجارَ است. پيغمبر كه نمىرفت در چنين مجالسى خطاب به پيغمبر يعنى خطاب به همهمومنان يعنى به طريق اولى خطاب به مومنان و بعضىها هستند مىخواهند كه افراد را مؤدب كنند. پسرش را مخاطب قرار مىدهدپسرم چنين و چنان نكن و چنين حرفى نزن و با فلان كس همنشين نشو و آن حاضرانى كه بزرگتر هستند حساب كار خود را بكنند.گاهى مىشود اين طور و اين خيلى معمول است در عرب اجم و اما ينثى نكه شيطان فلا تعبد بعد الذكرا مع القوم ظالمين اشاره به ايناست خوب شركت در مجلس گناه روايات زياد دارد و من يك مسأله فقهيه هم بگويم تنها مسأله اخلاقى نيست استحبابى نيست وروايات زيادى داريم و آيه هم داريم. بعضى در مورد مجلس شراب است و بعضى مجلس غيبت است و بعضى مجلس خُذ فى آياتالله است و مختلف است. اگر بخواهيم يك جمع بندى كنيم و يك قدر مشترك از اينها بگريم مىشود شركت در مجلس گناه حراماست. و متأسفانه امروز خيلى محل ابتلاء واقع شدهايم و مرتب نامهها استدلاعات مىنويسند كه ما مجلس عروسى داريم براىبستگانمان اختلاف زن و مرد است وسايل گناه مىآورند گاهى يواش، يواش جلويشان باز بشود مشروبات الكلى هم مىآورندشركت نكنيم در فاميل با ما بد مىشوند چه كار كنيم شركت بكنيم يا نه؟ جواب معلوم است و مسلمان پيرو مكتب على فرمود: لاتستهو فى طريق الهدا لقلتِ اهلِ وقتى آمدى در جاده هدايت اگر مسافران آن جاده كم بود وحشت نكن تك و تنها مثل ابراهيم راهبيفت. ابراهيم تك و تنها بود مبارزه كرد و پيرز هم شد. خدا هم به او كمك كرد و تمام بتها را نيز شكست. بايد به اين افراد شخصيتداد قدرت اراده داد و اگر ديديد مجلس گناهى است و مجلس عروسى است و چنان است و چنين است. با زبان خوش معذرتبخواهيد دين ما اجازه نمىدهد شما براى ما عزيز هستيد ولى دين ما از شما عزيزتر است. شما براى ما محترم هستيد اما خداى ما ازشما محترمتر است. با زبان خوش نكنه خدايى نكرده اين سرايت بكند به طلاب بگويد كه تو رو در واسى قوم خويشى و اينها كهديگر اهل علم شركت كنند در اينجا كه ديگر واويلا. لا تستعُ شوفى طريق الهدا به قلت اهلِ شجاع باش آيه مىگويد كه اگر وسطمجلس هم يادت آمد بلند شو نگو حالا ديگر آمدهايم و بعداً نمىآييم.
نه ادامه نده يك دقيقهاش را هم ادامه نده. آقايان اينها را ما بايد بدانيم و به مردم هم بگوييم. مؤدبانه بگو ولى محكم. معلوم مىشود كهتزلّلى نيست. ما هيچ چيز را از خدا مقدم نمىدانيم و هيچ چيز را از قرآن و اسلام مقدم نمىدانيم. قوم و خويش هستيم سر جاىخودمان و دوست هستيم سر جاى خودش و خواهر و برادر هستيم سر جاى خودش اين هم بايد انجام بشود. من فهرست واربگويم كه شركت در مجلس گناه چهارتا اشكال دارد. اولين اشكال امضاء گناه است نگو من كه شراب نمىخورم آنجا نشستهاىامضاء است مخصوصاً بزرگتر فاميل باشى مخصوصاً روحانى باشى. نشستن آنجا امضاء است امضاء گناه، گناه است. دوم ابهّت گناهكمتر است سه نفر در يك مجلس گناه باشند يا سى نفر باشند. ولا تماشاچى و حضور تماشاچيان ابهّت گناه را مىشكند. گناه ابوهتىدارد كه اگر حفظ بشود مردم از آن فاصله مىگيرند و اگر بشكند آلوده مىشوند و حضور شما يك نفر بيشتر مىشود و به همان نسبتابهّت گناه شكسته مىشود. سوم كار شما سبب دلگرمى گناه كار است. دلش گرم مىشود و يك نفر بخواهد در مقابل 5 نفر برقصديك زن بى بند و بار يا در مقابل 50 نفر برقصد. آن بيشتر تشويق مىشود و هر چه تماشاچى بيشتر تشويق بيشتر. چهارم اينكهوسوسههاى گناه در خودت هم پيدا مىشود. آدم يواش، يوش آلوده گناه مىشود من مثال مىزدم براى بعضى از رفقا افرادى كهامروزه گرفتار مواد مخدر و سخت ترياكى هستند روز اول كه اين طور نبودند. تماشاچى بود و آمد در آن مجلس نشست و خوب آنبوى ترياك به دماغش خورد و يواش، يواش با اين بو عادت كرد و دفعه دوم هم آمد و سرما خورده بود و سرفه مىكرد و اطسهمىكرد و آب از بينىاش جارى بود و گفتند كه بيا يك پك بزن به اين كافور تمام درد و رنج از بدنت بيرون مىرود ماده مخدر راستمىگويند وقتى كه بزند موقتاً سرحال مىآيد. تخليل است و مسكن است و دفعه سوم كمرش در مىكرد و دفعه چهارم هم گوششدرد مىكرد و يواش، يواش عادت آلوده شد به اين گناه بيا و تماشا كن اينها خطواط شيطان است. كه گام به گام لا تتّبعوا خطواطشيطان انه لكم عدون مبين خوب اميدوارم انشاء الله اين مسأله مهم شريك كه اين روزه محل ابتلاء است براى همه جا افتاده باشد وبتوانيم با زبان خوب و منطق ما هم امر به معروف و نهى از منكر كنيم. و اما بحث امروز ما بعضى از آقايان گفتند كه اين مسألهاستستحاب مجهول التاريخ يك بار ديگر اشاره به او بكنيم. به بينيم يك معلوم التاريخى داريم امروز ظهر اين آب كُر شد. يكمجهول التاريخ داريم ملاقات مثال ملاقات آب كُر را بزنيم و راحتر است و مثال معمولش همين است. مىدانيم كه اين نجس به اينآب ملاقات كرده است.
آيا در حالى بوده كه آب قليل بوده است يا كُر اگر آب قليل بوده باشد نجس شده است و اگر كُر بوده نجس نشده است. تاريخ كُريتسر ساعت 12 ظهر است. آن وقت كُر شده است و تاريخ ملاقات نمىدانم كه چند است. قبل از ظهر بوده است سر ظهر بوده يابعدالظهر بوده نمىدانيم. معلوم التاريخ كه استسحاب ندارد و شكى نداريم سر ساعت 12 يقين داريم كه قبل از 12 كُر نبوده و يقينهم داريم كه سرساعت 12 كُر بوده است و شكى ندايم دوتا يقين قبل از 12 قليل بود و سر 12 كُر دوتا يقين استسحاب دارد نه و اماملاقات يقين داريم كه ديروز ملاقاتى نبوده است. احتمال داديم كه پيش از ظهر ملاقات كرده است نجس شده است. مثلاً نگاهمىكنيم مىبينيم كه يك موش مرده افتاده است در اين آب اين ملاقات پيش از ظهر افتاده است نجس شده است و بعدالظهر افتادهاست نجس نشده است. لا تنقض يقين به شك بگو پيش ظهر نيفتاده است ديروز كه نيفتاده است و پيش از ظهر هم نيفتاده است. اينحادث را بكش عقب ما نمىگويم كه بعدالظهر افتاده است كه بگويد اصل مثبت است. بعدالظهر مىخواهد افتاده باشد مىخواهدنيفتاده باشد تأثيرى ندارد. نمىخواهيم ثابت كنيم كه حتماً بعدالظهر افتاده است براى اينكه فايدهاى ندارد كُر است بيفتد يا نيفتدفايده ندارد اين را نمىگوييم كه اصل مثبت بشود. افتادن را كار نداريم به چه چيز كار داريم نيفتادن ديروز نيفاده بود و پيش از ظهرهم نيفتاده بود و بعد از ساعات 12 تا آن موقعى كه يقين پيدا كنيم نيفتاده است. معلوم التاريخ استسحاب ندارد و مجهول التاريخ داردپس اين آب مىگوييم كه پاك است يا نجس مىگوييم كه پاك است. به مقتضاء استسحاب مجهول التاريخ. كاملاً روشن شد. ديگربحثى نداريم. خوب برويم سراغ مسأله مان مسأله 4 بود. سوال؟ ما كارى به تأخر حادث ندايم. اصلاً ما كارى به تعخذ حادث ندايم.ما مىگويم عدم الحادث تأخر اصل مثبت است. عدم الحادث را مىگويم، مىگويم حادث قبل از ظهر بود فتعَ خرن ما كارى بهفتعَخرن نداريم براى اينكه اثرى ندارد براى ما درست. بحث ما در اين بود كه آيا نكاح كردن ابوجد ولى مشروط به عدم المفسده يامشروط بر مصلحت دلايل عدم مفسده را ديروز شمرديم. مسلم هم است و اجماعى هم است مفسده نبايد داشته باشد. دخترش رابخواهد مال المصالح منافع شخصى خودش بكند اين پدر اين جد باطل است. مفسده باطل است ولى آيا عدم المفسده كافى است ويا بايد مصلحت هم داشته باشد. مىخواهيم برويم سراغ دليل بر لزوم مصلحت قول به اعتبار مصلحت كم است. ولى در ميان بزرگانقائل دارد.
و ديديم كه امام قدس سره در تحريرالوسيله احتياط وجوبى كرده بود بعضىها مىگفتند كه كجايش احتياط وجوبى است. خوبمعلوم است اول مىگويند كه شرط عدم المفسده است نمىگويد كه فقط شرط اين است. عدم الفسده يك شرط است. آيا مصلحتهم شرط است يا نه مىگويد كه احتياط اين احتياط وجوبى است. قبلاً درباره مصلحت بحثى ايشان نكرده است كه اين احتياطمستحقى باشد. بهترين دليلى كه مىشود آور دو چيز است. اول آيه قرآن ولا تقربو مال اليتيم الا به لتى حيه احسن حتى يبلغُ اشدَ اينآيه در دو سوره قرآن است يكى انعام است 152 و ديگرى اسراء است 34. آيه چه مىگويد، مىگويد ولا تقربو مال اليتيم الا به لتىاحسن مصلحت را در اموال يتامات تصرفات در اموال يتامات شرط مىكند. به لتى حيه احسن شرط مصلحت است. اين مسأله دراموال مشور است كه مصلحت شرط است. تصرف در اموال را اموال يتامات مخصوصاً مشروط به مصلحت كردهاند. و ادعاى اجماءهم كردهاند كه اجمائى است كه فه الموال مصلحت شرط است. ولى بدانيد آگاه باشيد كه اجمائى نيست جمع مخالف دارد از بزرگانولى مشور است. مشهور اعتبار المصلحت در تصرف در اموال يتامات. و آيه هم كه مطابق همان است. در اين جا سه تا نكته است.
رباره آيه كه بايد توجه بشود. نكته اول اين است كه درباره يتيم مىگويد اين است كه پدر از دست داده است و ما داريم ولايت اب راصحبت مىكنيم و آيه مربوط به ولايت اب نيست مال بيگانهها است و آنها بايد رعايت كنند. اب مورد بحث ما است. آيه شامل ابنمىشود چرا؟ به علت اينكه يتيم است و يتيم كسى است كه پدر نداشته باشد و اين مال بيگانهها است تصرفاتشان مربوط بهمصلحت است نه پدر. اين ايراد اولى كه مربوط به آيه است. جواب دادهاند مرحوم شيخ انصارى در مكاسم محرمه در بحث ولايتبر بيع در آنجا دارد و ما هم در انوار الصفاحَ مفصل نوشتهايم. در آنجا دارد مىگويد كه جدش را كه شامل مىشود آيه جدش را شاملمىشود يا نه؟ يتيم است ديگر پدر مرده است و جد هست نمىگويند يتيم، يتيم صدق مىكند من ما توادلهو ولا كان جدها حيا اگر جدرا شامل شد و تصرفات جد منوط به مصلحت شد اب هم ملحق است. براى اينكه كسى فرق ميان اب و جد نگذاشته است. بگويد كهجد رعايت مصلحت بايد بكند و اب نه. در حالى كه جد اولويت دارد. اگر بنا به عدم مصلحت باشد جد اولى است و كما اينكه درنكاح هم اولى بوده است. پس اگر در جد رعايت مصلحت لازم باشد در اب هم است ما آيه را آورديم شامل اب و جد هر دو كرديماين اشكال برطرف شد. سوال؟ مىدانم به طريق اولى هم بايد رعايت بكند. ما مىدانيم كه جد اولويت دارد. به طريق اولى اشكال دومسوال؟ مىرسيم، انت و مالك ابى فراموش نكردم مىخوانم و جواب عرض مىكنم. سوال؟ مىگويد يتيم موضوعيت دارد.موضوعيت يعنى ولايت دارد ولى است و ما در صغير داريم بحث مىكنيم. داريم نكاح صغير را بحث مىكنيم.
صغير است. موضوعيت اين است كه صغير است و اينهم ولى است. ديگر چيزى نيست در اينجا به خاطر اينكه دل شكسته است.يتيم شده است و ناراحت است به هر حال. و اما اشكال دومى كه به اين استدلال مىشود اين است كه قرآن مىفرمايد، به لتى حيهاحسن، احسن را شرط مىكنيم. نمىگويد كه مصلحت مىگويد كه اصلح يعنى اگر صالحى باشد و اصلحى باشد سراغ اصلح برو واگر به آيه بخواهى عمل كنى مصلحت كافى نيست. اصلح لازم است در صوتى كه احدى از اصلح نگفته است. اصلح مستحب استنمىتوانيم بگوييم كه واجب است. براى اينكه كسى قائل به وجود اصلح نشده است قائل به وجود مصلحت شده است. يه اقليتى درمال اكثريتى در نكاح اقليتى سوال؟ مىدانم الا به لتى حيه اصلح نمىگويد الا به لتى يصالحاً صالح كافى نيست اصلح لازم است درصورتى كه كسى فتوايى به اصلح نمىدهد. پس حمل بر استسحاب كنيم آيه را اگر آيه را حمل بر استسحاب كنيم از كار مىافتددرست اين اشكال دوم اشكال مهمى است. و اما جواب آيات قبل را بخوانيد سوره انعام را مىگويم آيات قبل تصريح مىكند كه قرآنمىخواهد محرمات را بيان كند. قول تعاله سوره انعام آيه 151 را مىخوانم اين 152 است آيه قبلى را مىخوانم. قول تعاله عطل ما هوما عليكم ربكم الا تشركُ بهى شيعا بر مىگرديم به آيه قبل مىبينم فهرست محرمات را مىخواهد بيان كند از شرك هم شروع مىكند.بعد هم قطع نفس مىگويد. فواحش ما زهر منها و ما وطن مىگويد نمىشود كه بگويم اين يكى مستحب است. اين اصل هم مسحباست. دارد محرمات غليظ را ذكر مىكند مستحب لابه لاى اينها چه كار مىتواند بكند. قول تعاله عطل ما هو ما عليكم دبكم الا تشركُشيعا تا مىرسند ولا تقتل نفس لتى حرم الله الا بالحق ولا تقرب فواحشما ما زهر منها و ما وطن لهن آيه لهن مستحبى است. سوال؟مىگويند كه اين دليل نمىشود. مگر نمىگويم كه اتحاد سياق دليل است. سياق وقتى كه يك كسى دارد گناهاى كبيره غليظه را ذكرمىكند. لابه لاى اين كه نمىشود يك مستحب را ذكر بكنند. تناسب ندارد. سوال؟ آن چه كار به اين دارد. اون... اتفاقاً همين دليل براين است كه ولايت يك امر وجوبى است و نه يك امر استحبابى است و آنهم به نفع ما است دليل مااست به هر حال ما نمىتواتنيم ايناحسن را حمل بكنيم بر مستحب از طرفى هم مىبينيم كه كسى قائل نشده است به احسن به حسن قائل شده است. چه كنيم اينمعضل اين عقده را چه طور حل كنيم. خوب دقت كنيد اين عقده را يك راه حلى برايش پيدا كردهايم. و آن اين است كه صالح و اصلحدو رقم است. صالح و اصلح دو رقم است يك رقمش اين است كه اصلح را ول كنند بيايند سراغ صالح عرف مىگويد كه خيانتاست. اين چه وكيلى است و چه ولى است. مال يتيم را آمدهاند يك مشترى است و مىگويد كه من ده درصد سود به شما مىدهماشرب بالمع ده درصد. يك كسى آمده و مىگويد كه من مضاعف مىخرم صد درصد. دو تا مشترى هم حاضر هستند. اين صالحاست و ده درصد سود مىدهد و ده درصد هم سود است ديگر و آن اصلح است. شما اگر آن صد درصد را رها كنيد و سراغ ده درصدبروى در صورتى كه هر دو آماده و حاضر هستند به شما نمىگويند كه خيانت كردهاى به مال يتيم اين مشترى به اين خوبى به ايننازى به اين خوش حسابى با اين سود كلان جلوى چشمش نشسته و ظاهر كردى و آقا آمد اين را انتخاب كرد براى اينكه اين دوستقديمى من است. خيلى بد كردى و غلط كردى كه دوست قديميت است. خيانت است به مال يتيم. و صالح و اصلح نسبتش طورىاست كه اگر دست هر عرفى بدهند مىگويد كه خيانت است و گاهى نه صالح و اصلح فاصله زيادى ندارد. اين ده درصد سود مىدهدو آن دوازده درصد. آن آدم خوبى است و ده درصد به آن مىدهيم و مىرويم حالا دو درصد خيانت نمىشود و يك درصد خيانتنمىشود. آن آدم خوبى است آدم آشنايى است و قوم و خويش است. اين را نمىگويند خيانت آقايى كه مىگويد به لتى يَه احسن آناحسنهاى قسم اول را مىگويد. كه اگر احسن را ول كنيم سراغ حسن برويم خيانت است. اجازه بدهيد من مىخواهم اشكال سوم رادر دو سه دقيقه بگويم اين بحث امروز تمام بشود. ديگه شنبه نمىخواهم سراغش برويم انشاء الله. و اما اشكال سوم. سلم نا در آيهمصلحت را شرط مىكنيم. در اموال در اموال در نكاح به چه دليل مرحوم آيت الله خوئى رضوان الله تعالى عليه در مستند العروه درجلد دوم باب نكاح صفحه 283 همين بحث را مطرح مىكند و اشكال ايشان عمدهاش همين سومى است. مىگويد آقا سلم نا دربواب اموال باشد چه ربطى به نكاح دارد نكاح روايات مطلقه دارد. امضاء اب و جد روايات عديده در باب 11 داشتيم كه مىگفت ابو جد به چه دليل ما از اموال بياييم به اين جا جواب اين از انصاف كه اولويت است. شما مىخواهيد يك فرش يك پتويى دو الى سههزار تومانى براى يتيم بخرى يا به فروشى لا تقرب مال اليتيم الا به لتى يحسن اما مىخواهى يك زن براى او بگيرى پنجاه سال بيخريش اين است. اولويت ندارد اين مهم نيست. اين يك پتو معاملهاش به لتى يحسن بايد باشد. اما يك زن مىخواهد برايش بگيردپنجاه سال بايد زندگى كند هفتاد سال بايد بايد زندگى بكند. بيشتر و كمتر نه. انصافاً كه مسأله نكاح اشد است. فعلى سوال؟ مىدانميتيم نيست ولى لازم مىشود برايش و بزرگ كه شد نمىتواند فسخ كند و فسخ نكاح براين لازم است و اين جايز نيست و استقلالوليه فرضمان اين است. فبنا ان الا ذالك به عقيده ما آيه قابل استنداد است در ما نحن فيه و اشكالات ثلاثه آيه رفع شد و بعد برويمسراغ رويات و انت و مالك ابى و اين حرفهايى كه آقايان مطرح كردند. تمامش كنيم بعداً انشاء الله. وصلى الله الا سيدنا محمداً و آلطاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...