چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 136
متن
1379/7/26
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بحث در آنجاى بود كه اب و جد هر كدام عقد صغير را بستهاند ولى تاريخ آنها معلوم نيست. مجهوله تاريخ را بحث كرديم فعلاًبحث مجهول احد هما و معلوم احد هما است. تاريخ عقد جد معلوم است و شنبه بوده است ولى نمىدانيم كه عقد اب جمعه بودهاست يا شنبه يا يك شنبه بوده است. فاصله زمانى شده است و فراموش شده است. اوبلعكس تاريخ عقد اب معلوم است كه شنبهبوده است و جد معلوم نيست كه كى بوده است. قبل از آن بوده مقارن آن بوده و يا بعد از آن بوده است نمىدانيم. لابد بايد قاعده معلومو مجهول را در اينجا پياده كنيم. در اصول خواندهايم كه در اين جا استسحاب فقط در مجهول التاريخ جارى مىشود. يك استسحاببلا معارض عقد جد روز شنبه بوده است و اين كه ديگر شك نداريم كه استسحاب كنيم. شك داريم كه قبل از آن بوده يا بعد از آنبوده است.
ولى عقد جد از نظر زمان معلوم است و چيزى كه از نظر زمان معلوم است استسحاب ندارد. پس تنها آن كه مجهول التاريخ است بايدبيفتد تحت استسحاب. يعنى بگويم كه عقد اب معلوم نشد و تا شنبه هم معلوم نشد. افتاد به يك شنبه قانون معلوم التاريخ و مجهولالتاريخ همين است كه در مجهول جارى مىشود و بلامعارض حالا مىخواهيم كه اين قانون را در اين جا پيادهاش كنيم. در موردمعلوم التاريخ بودن عقد جد دق دقهاى نكردند. عقد جد معلوم و اب را استسحاب عدم مىكنيم و مىاندازيمش بعد از عقد جدمقارن هم بشود اشكالى ندارد بعد از عقد جد هم بشود اشكالى ندارد. مىگوييم يسخُ عقدهو آن عقد معلوم التاريخ عقد جد و يبطلعقد العب ديگر ضمينهاى ندارد. وقتى كه عقد جد مؤثر وقع شد ديگر ضمينهاى براى عقد اب باقى نمىماند.
و اما عكس آن اگر معلوم التاريخ اب بوده باشد نه جد. اين جا يك مقدار دق دقه كردهاند در حالى كه القاعده هم همين طور است. ابروز شنبه بوده است و جد نمىدانمى كى بوده است روز جمعه بوده شنبه بوده يا يك شنبه بوده است. ما همين طورى استسحابعدم مىكنيم تا يك شنبه نه مقارن بود و نه مقدم بلكه تأخير مىافتد تا روز يك شنبه عقد اب بايد صحيح باشد چه اشكالى دارد. منتربين اب و جد قانون معلوم التاريخ و مجهول التاريخ يكسان نيست نسبت به اينها. ولى صاحب جواهر رضوان خدا بر او باد شبيهحرف ديروز را در اين جا مايل است كه بزنم. و آن اين است كه بگوييم كه استسحاب مال جايى است كه عموم عام نباشد. ما يكعامى داريم عام ما حديث عبيد ابن زراره است. حديث 2 باب 11 عبارت را بارها خواندهايم و باز هم من تكرار مىكنم و مىخوانم وفرمود الجد اولاد ذالك انلم يكن اب زوجها قبلَ بگوييم كه اين عام دارد مىگويد كه تا يقين نداشته باشيد كه عقد اب جلوتر استبايد بگويى كه عقد اب درست است و هر كجا كه يقين داشتى كه عقد اب جلوتر بوده بگو عقد اب جايى كه يقين ندارى بگو عقد جد.ما نحن فيه نيز همين طور است. ما يقين نداريم كه عقد اب قبل بوده يا بعد بوده يا مقارن بوده است نمىدانيم. مصداق جهل به زمانعقد اب است و حديث عبيد ابن زراره مىگويد كه اگر بدانى كه عقد اب جلوتر بوده است بگو صحيح است نمىدانى بگو عقد جد.اين جا هم همين طور است ما نمىدانمى كه عقد اب جلوتر بوده يا بعد بوده يا مقارن بوده چون نمىدانيم بايد بگوييم كه عقد جد. اينبحث را ديروز مطرح كردهام و امروز هم تكرار مىكنم به خاطر مباركتان بسپاريد همه جا سرو كار با اين مطلب داريم. احكام روىعناوين واقعى است. منهاى علم جهل ما احكام روى عناوين واقعى مىرود منهاى علم و جهل ما. مىگويد هشت فرسخ كه شد نمازشكست هشت فرسخى واقعى است و علم و جهل من طريق است. سوال؟ نمىداند منظور است اما حكم واقعى كه روى عناوينواقعى است با علم و جهل ما عوض نمىشود بله گاهى شارع مقدس علم را در موضوع اخذ مىكند مىگويد من عربه به ان لباسهو اوبدنهو نجس صلاتهو باطل. علم را در موضوع نجاست خبثيه قيد كرديم.
علم به نجاست ثوبه هى بدن اما در موارد معولاً علم و جهل در موضوع نيست و اين نادر است پس بعضى جاها است. آنجا كه علم وجهل در موضوع اخذ شده باشد ما تابع علم و جهل هستيم. اما اگر علم و جهل نيست لا صلاة الا به طهور علم ندارد و شما هم نمازبدون وضو خواندهاى باطل است ديگر. طهارت و نجاست گفتهايم كه العلمَ اما در طهارت حدثيه گفته لا صلاة الا به طهور علم وجهل ندارد. ما نحن فيه اين عبارت عبيد ابن زراره علم و جهل در آن اخذ شده است كه شما اين را مىفراييد يا رفته روى عناوينواقعيه انلم يكن العب زوجها قبلَ رفته روى عنوان واقعى نرفته است انلم يعلم ان العب زوجها قبلَ انلم يعلم ندارد. انلم يكن العبزوجها قبلَ پس حكم رفته روى عنوان واقعى اگر حكم روى عنوان واقعى رفته است شما در عموم عام در مصاديق مشكوكمىتوانى تمسك كنى. مولا به ابدش گفته است اكفل بلعدما نه در معلوم لا... جهال ندارد معلوم حالا ما شك كرديم كه اين عالم استو يا جاهل است نمىتوانيم به عموم عام تمسك كنيم.
نه به عموم عام و نه به تخصيص و نه به مخصص لا يجزُ تمسك بلعموم شبهات مصداقيه ولا به حكم مخصص و شبهات مصداقيهلعن الحكم تا به آن عنوان واقعى. فعلى هذا نتيجه حكم مسأله اين است اگر پدر معلوم التاريخ باشد. حق با او است و اگر جد معلومالتاريخ باشد حق با است و فرقى در اين جا ندارند. هر كدام معلوم التاريخ است عقدش صحيح است. مجهول التاريخ عقدش باطلاست. به حكم استسحاب بلا معارض است كه در اين جا جارى مىشود. الحمدالله از اين مسأله سوم هم خلاص شديم مىرويممسأله چهارم كه آن هم مسأله مهمى است و در دهن بسيارى از اشكال كندگان را مىبندد. منظورم از اشكال كنندگان يعنى اعتراضكنندگان به اين حكم اسلامى اين مسأله چهارم در دهانها را مىبندد. سوال؟ مقارنت ثابت نمىشود اصل مثبت است با استسحابنمىتواند. ما مىتوانيم بگوييم كه مقارن نبود و مقدم هم نبود. حالا شما بگوييد كه تأخير يا نگوييد كه تأخير. اصل مثبت را ما درتأخير هم نمىگوييم ما مىگوييم كه مقدمه هم عقد جد نبوده است. مقارناً هم نبوده است پس عقد اب صحيح است چه مىخواهىديگر. روز شنبه عقد اب بوده است عقد جد روز جمعه نبوده و روز شنبه هم بوده است. پس عقد اب صحيح است حالا بگو روزيكشنبه بود و نبودش براى ما فرقى نمىكند. و اما مسأله چهارم عبارت آن كوتاه است و اجازه بدهيد عبارت ديگر گذشتهايم.
يشطرت فى صحتِ تزويج العب و الجد و نفوظهى عدم المفسده معتبر است در تزويج اب و جد و نفوظ تزويج عدم مفسده اگرمفسدهاى به حال بنت دارد اين صغير يا اگر در كبير در استقلالى براى اب هم قائل شديم و استقلال اب را ما قبول نكرديم اب و جددر كبير. اگر احتياط هم كنيم شركت هم مىدهيم در صغير كه استقلال دارد اين فقط در آنجا مورد بحث است. بايد مفسده نداشتهباشد. والا يعنى چه؟ اگر مفسده داشته باشد يكون عقد فضوليا باطل، باطل نيست نافذ، نافذ هم نيست فضولى است پا در هوا است.صبر مىكنيم تا اين بچه بالغ بشود. سوال؟ بله. ملاك مفسده اين است كه اين دختر با اين پسر كفر عرفى نيست. اين دختر 18 ساله راجد مىخواهد بدهد به يك آدم 60 ساله خوب اين مفسد دارد برايش يا به مادون مهر و المثل مىخواهد بدهد. مهر و المثل 5 ميليوناست. اين مىخواهد با 5 هزار تومان با يك كلام الله مجيد فقط بدهد خوب اينها مفسده است ديگر. حالا اين دختر بالغ مىشود ومىگويند كه تو را عقدت را خواندهاند براى پسرعمويت، پسر خاله فلان با اين شرايط فكرش را بكن مىپسندى امضاء كننمىپسندى نفى كن. كل اجنبى مثل اجنبى ايشان مىگويد كل اجنبى، اجنبى هم اگر بخواند فضولى است. ولا مصلحت... پدر اگرمفسده باشد فضولى است و اجنبى هميشه فضولى است و پدر و جد اگر مفسده باشد فضولى است.
يتوقع يا يَتوقع صحت هو الى اجازة الصغير بعد البلوغ متوقف است كه صغير كبير بشود و اجازه بدهد تمام فضولىها همين طوراست. حالا آيا ده سال طول بكشد ولا پنج سال طول بكشد. ما عقد فضولى همچين طويل و مدعى هم داريم نداريم اين را بايد درآخر كار به او اشاره مىكنم كه معمولاً هم به او اشاره نشده است. بلل احرت ظاهر بلل احرت احتياط وجوبى است. مراعات المصلحمفسده نباشد كافى نيست مصلحت هم بايد باشد. مراعات المصلح ظاهرش اين است كه امام قدس سره شريف احتياط وجوبىمىكند. اين عنوان مسأله در كلام تحرير است و حقيقت اين است كه اين مسأله سه صورت دارد يك وقت مع المفسده و يك وقتمع المصلحت و يك وقت لا مصلح و لا مفسده اما آن صورتى كه مع المفسده بوده باشد اين به اجماء باطل است. ادعاى اجماء همشده در آن باطل است و از كسانى كه ادعاى اجماء كردهاند مرحوم نراقى در مستند است. جلد 16 صفحه 167. مىگويد كه از ظاهروجوب المراعات ولى عدم المفسده فى نكاح ظاهر اين است كه ولى بايد عدم المفسده را بايد مرا عات كند.الظاهر به الجماء ايشاناستناد به اجماء كرده است. بعد در آخر كلامش مىفرمايد و هل يجب مراعات المصلحت النكاح از ظاهرُ لا ظاهر اين است كهواجب نيست. خوب پس مفسده رفت كنار احدى در صورت مفسده قائل نشده است و بحث در اين است كه عدم المفسده كافىاست يا مصلحت هم لازم است و نسبت به مفسده را كه اجماء دارند نسبت به مصلحت هم اختلاف است.
مرحوم صاحب مسالك هم فرموده است اتفاق داريم بر اعتبار عدم المسده. ولى از مرحوم علامه در تزكره و از مرحوم محقق ثانىاعتبار مصلحت ديده مىشود كه از اين دو بزرگوار حكايت شده است به اعتبار مصلحت... عروه را هم به بينيد عروه حواشى زيادىخوب دارد.
كه آنجا كه ما ديديم... عروه هم به همان عدم المفسده قناعت كرده است. اعتبار مصلحت كمتر ديده مىشود. بنابراين مسأله از نظراقوال روشن شد كه مع المفسده احدى فتوا به جواز نداده است و مع عدم المفسده بسيارى كافى دانستند ولى قليلى هم اعتبار كردندمصلحت را كه امام احتياط وجوبى كرده بود مرحوم محقق ثانى و مرحوم علامه نه آنها فتوا داده بودند طبق حكايتى كه از آنها شدهاست. برويم سراغ ادله ما تابع ادله هستيم. دلايلى كه آوردند بر اعتبار عدم المفسده چند دليل است. يكى اصل بود اصل و مراد ازاصل در اين جا چيست؟ بله. اصالت الفساد همه اقود از فساد است. تا صابت نشود كه عقدى محقق شده است اصل فساد است مانمىدانيم با وجود مفسده عقد حاصل مىشود يا نه. اصل عدم صحت است فساد عقد است. فعلى هذا اصالت الفساد اثبات مىكند بهاينكه عقدى واقع نشده است و آثار زوجيت بار نمىشود. آمده است اين دختر را با وجود مفسده به ديگرى داده است. يا مفسدهدينيه دارد و داده است به يك شخص بى دين و اين را بى دين مىكند. يا مفسده دنيويه داده است و كفر به او نيست و مناسب او نيست.خوب اصل فساد است. البته مىدانيد كه اصالت الفساد اصل عملى است و اصل عملى جايى است كه دليل ديگرى نداشته باشيم.
اگر دليل اجتهادى و نثرى، روايتى، آيهاى، عامى اگر نداشته باشيم مىرويم سراغ اصل عملى اين يك دليل. دليل دوم اجماء قراددادهاند. كه اجماء داريم كه مع المفسده باطل است. سوال؟ آيا اجماء در اين جا مىتواند اعتبارى داشته باشد با اين كه ادله ديگرىداريم. اجماء مىگويند مدركى اين جا فعلى هذا اجماء براى دلگرمى در اين مسأله خوب است. اما بخواهيم فتوا و... بدهيم لا برويمسراغ دليل سوم به عمومات نفى و ضرر چسبيدهاند لا ضرر ولا ضرار هذا العقد ضررياً يا هذا البنت ضرر دارد براى اين دختر مفسدهدارد. لا ضرر حكم به فساد مىكند. ان قلت بين عمومات است. ولايت ابو جد و بين عموم لا ضرر تعارض است. ما عموماتى داشتيممىگفت العب حكم ما نافظ الجد حكم او نافظ اصلاح دارد. عام است ولا مع المفسده است. عموم دارد پس عمومات ولايت اب وجد كه مقيد به مصلحت يا عدم المفسده نبود. مىگويد حتى مع المفسده هم صحيح است. لا ضرر مىگويد كه باطل است. نسبت بيناين دو چيست؟ بين عموم لا ضرر و بين عمومات ولايت اب و جد نسبت عموم و خصوص اين من وجح چرا؟ براى اينكه لا ضررباب نكاح را مىگيرد و جاى ديگر را هم مىگيرد بنابراين لا ضرر عام است و هم باب نكاح را مىگيرد و هم جاى ديگر را مىگيرد.ولايت هم، هم صورت مفسده را مىگيرد و هم مصلحت را صورت مصلحت كه ديگر داخل در عام و لا ضرر نيست. سوال؟ حالامىرسيم چرا ندارد. فتوا كه نمىدهد. حالا مىرسيم به انصراف آن هم يك دليل است. فعلى هذا نسبت بين عموم لا ضرر و عموماتاب و ابن نسبت عموم من وجح است. در عموم من وجح هيچ كدام مقدم نيست. ولى عمومات لاضرر حاكم است و در بابحكومت نسبت سنجيده نمىشود. لاضرر با همه عمومات نسبت عموم وجح دارد. و بر همه آنها مقدم است.
منحصر به اين جا نيست و هر كجا كه حساب كنيد عموم من وجح است. و اين مبالغه است. يا... سوال؟ اجازه بدهيد روايت خاصَ رابعد. فعلاً ما هستيم و لا ضرر اين بعد. ما هستيم و لا ضرر ولا نسبتش عموم من وجح است با عموم ولايت ابو جد اما مىدانيم كه دليلحاكم مقدم است و نسبت هيچ رعايت نمىشود. مىخواهد عموم من وجح باشد مىخواهد عموم خصوص مطلق باشد هر چيز كهباشد مقدم است. چرا مقدم است. سوال مىكنند. چرايش را در اصول گفتهاند. و ما هم در اين جا مىگوييم. براى اينكه لا ضرر ناظربه آن است و مفسر بقيه احكام است. اين جناب آن مرد متجاوز سماره جناب سماره آمد و خواست مالكيت و حاكميت خودش راتحميل كند بر مرد انصارى گفت كه من حق عبور دارم. يك نخل در اين جا دارم در اين باغ. كسى كه نخل در باغ دارد حق عبور دارد.حق عبور من مطلق است. پيغمبر اكرم فرمود: لا ضرر ولا ضرا وقتى كه مىخواهى بيايى ياالله بگو و اجازه بگير و حق عبورت از بيننرفت ولى آن مصداقى كه ضرر براى آن صاحب باغ انصارى دارد. آن از بين مىرود و آن ناظر به آن است مفسر آن است. دليلى كهناظر به ديگرى است و مفسر ديگرى است.
مىگويد كه نسبتى سنجيده نمىشود. نسبت براى تعارض است. نه مال تفسير به تعبير ديگر لاضرر عنوان ثانوى است. عنوان ثانوىكه ديگر نسبتى سنجيده نمىشود به عنوان اولى. عنوان اولى است كه با عنوان اولى تعارض مىكند. عنوان ثانوى كه با عنوان اولىتعارض نمىكند. حاكم است و بالا دست آن است و فعلى هذا دليل لاضرر در ما نحن فيه دليل خوبى شد و اما دليل چهارم انصرافاست اين هم بد حرفى نيست. انصراف است و بگوييم كه انصراف به ابو جد دادن ولايت ندادند كه بخواهند دخترشان ضرر بزند.يعنى طورى ولايت دادند كه اين را بدبخت كنيد يا دلسوزى كنيد يا محبت كنيد. ولى مثل وكيل است نبايد خراب كارى بكند.بنابراين عمومات اب و جد بدون لاضرر هم منصرف است. اين چند تا دليل شد چهارتا. حالا روايات خاصِ يك اشاراتى داشت.اجازه بدهيد كه من روايت خاصِ را من الان صحبتش را نكنم در روايت خاصِ ما مالم يكن مضاراً يا تعبيرهاى ديگرى داشت وروايت خاصِ را بعد مىخوانم. برويم سراغ اعتبار مصلحت و عدمش آيا مصلت هم معتبر است يا نيست. آقايان گفتهاند كه اطلاقدارد. ديگر انصرافى نمىتوانيم كنيم. مصلحت ندارد ضرر كه ندارد. لا ضرر نمىگيرد مشكل ديگرى هم ندارد. اطلاقات هم مىگيردچه مانعى دارد. فعلى هذا بگوييم كه مصلحت بى مصلحت ولى ضرر نبايد بدهيد ما در اين جا يك عرضى داريم. سابقاً گفتهايم وميل دارم كه اين مسأله جا بيفتد كاملاً و آن اين است كه نگاه ما به مسأله ولايت چه نگاهى است در اين جا دو نگاه است. ما كدامش راانتخاب مىكنيم آيا نگاه ما به مسأله ولايت اين است. انت و مالك لأبيك اين بچه ملك نيست ولى شبيه ملك است و اين بابا هر كارىكه دلش خواست مىكند. مصلحت كه هيچ مفسدهاش هم مانعى ندارد. مالش است و اختياردارش است. به قول آن شخص پدرش رامىزد و مردم آمدند جلويش را گرفتند و گفت كه عجب روزگارى شده آدم اختيار ندارد كه پدرش را هم بزند. حالا او اختيار دار بچهاست. هر كارى خواست بكند اين يك ديدگاه است و يك ديدگاه اين است كه نه دلسوزترين افراد براى اين بچه و جدش است.اختيار او را به دست او دادهاند. براى چى براى اينكه رعايت كند حال آن را. يعنى همان طور كه وكيل به عنوان وكالت منافع موكل راتعمين كند ولى هم تعمين كننده مولى عليه است. عقرب ناس عليه دلسوزترين افراد نسبت به او است و خير خاهترين افراد استشارع مقدس نه اينكه مىخواهد يك امتيازى به پدر بدهد يك امتيازى به دختر مىخواهد بدهد.
اين را بشكافيم خيلى از مسايل حل مىشود. آيا ديدگاه ما اين است كه ولايت امتيازى به پدر يا امتيازى است به دختر اگر امتيازى بهپدر است حتى در آن جايى كه مفسده هم مىآيد اگر قاعده لا ضرر نبود آن جا را هم مىگفتيم. اما اگر امتيازى است به دختر معنىاشاين است كه حافظ منافع او است وقتى كه حافظ منافع او شد. مفسده كه هيچ مصلحت هم بايد رعايت بكند. طفل صغير است و بىدفاع است. حافظ اين صغير حافظ منافع اين صغير كيست؟ پدر است جد است مىفهمند دلسوز هستند و علاقهمند هستند. عاقلهستند و بالغ هستند. و بايد بگوييم و لابد روى اين حساب ما بايد بريم سراغش. دو مطلب است كه رويش فكر كنيد و براى فردا منمىخواهم واردش بشوم طولانى مىشود و اين يك مطلب آيه شريفه كه در دو جاى قرآن عيناً به يك عبارت است. يكى در سورهانعام آيه 152 و ديگرى در سوره اسراء آيه 34 ولا تقربو مال اليتيم الا بلتى فى احسن از اين جا مىتوانيم به بحث ازدواج هم بياييم يانمىتوانيم و اين يك مطلب است و مطلب دوم اين روايت خاصهاى كه داريم اعتبار مىكند كه اب مرضى باشد هو انظر به حالاً وامثال اينها چه چيز از آنها در مىآيد. وصلى الله الا سيدنا محمداً وآل طاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...