چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 135
متن
1379/7/25
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بحث در مسأله سوم از مسايل عقدالنكاح به اينجا رسيد. كه اگر تاريخ عقد اب و جد الصغيره حالا قد متيقن صغيره را مىگوييم.تاريخ عقد اب و جد الصغيره مجهول باشد. گاهى كلاهما مجهول است گاهى احد هما مجهول بودن كلا هما مثل اين است كهمىداينم اب عقدى بسته و جد هم عقدى بسته است آيا يكى شنبه بوده و ديگرى يكشنبه و يا هر دو مقارن بوده عقد اب شنبه بودهاست. عقد جد يكشنبه يا بالعكس يا مقارن نمىدانيم اين مجهور تاريخ بايد در اينجا احكام مجهوله تاريخ كه در اصول خواندهايماجرا كنيم مىدانيم كه در اطراف علم اجمالى حادثين كه تقدم و تأخد آنها روشن نيست اصول جارى نمىشود يعنى استسحاب عدمتقدم هذاها و استسحاب عدم ذاك اين اصول به تعارض ساقط مىشود يا نه اصلاً در اطراف اجمالى اصول مقتذى ندارد. بالمانع كهتعارض است يا به عدم القتضاء است كه ادله استسحاب شامل اطراف علم اجمالى نمىشود زيرا سبب تناقض صدر و ذيل احاديثاستسحاب مىشود به توضيحى كه ديروز شرح دادهام. مرحوم صاحب جواهر در اينجا سخنانى دارد.
سوال؟ استسحاب از امارات هم باشد امارات متعارضه تصادق مىكند فرقى نمىكند چهه از اصول باشد و چه از امارات. اذا تعارضاتصاقتا. در اينجا قبل از اينكه حرف صاحب جواهر را عرض كنم عرض كرديم كه خوب وقتى كه اصول در اينجا صاقت شد تكليفما چيست؟ تكليف احتياط است در اطراف علم اجمالى عمل به احتياط مىكنيم چه احتياطى مىشود كرد. احتياط اين است كه اينزوجه مادامى كه مطلقه نشده بر همان حالت بماند نمىتوانيم شوهر ديگرى بكند چون بالاخره علم اجمالى داريم يا زوجه ذيباست يا زوجه امر. مشكوك شده است پس اين زوجه احكام اجمالى را بار مىكند. و انظر فرد محتمل زوجيه ذيب و امر احتياط ايناست كه طلاق بدهند اين زن را كه وقتى كه مطلقه شد آن وقت مىتواند برود و شوهر كند. و اگر آنها حاضر به طلاق نشدند حاكمشهر مىتواند براى رفع اسر و حرج از اين زن بلا تكليف صيغه طالق را جارى كند ان قلت سوال؟ عرض مىكنم ان قلت ديروزخيلىها اين سوال را مطرح كردند جاهاى ديگر هم مطرح كردند و يك جواب كلى بدهم راحت بشويم از اين ان قلت چگونهمىتوانند اينها طلاق بدهند در حالى كه هركدام از اينها شك دارد در زوجيت. و طلاق فرع بر زوجيت است. مىگويد، ان هذهىامرأتى... معلوم نيست كه باشد. شايد زن اين نباشد آنهم مىگويد كه شايد زن من نباشد. چه رقم صيغه طلاق را جارى كنيم درصورتى كه زوجيت به نسبت الا من كل مشكوك آيا به صورت قضيه شرطيه بگوييم و بگوييم ان كانت هذهى زوجتى فه هيه فارغاين از قبل تعليق است در انشاء مىشود و تعليق در انشاء گفتهاند كه جايز نيست و انشاء را نمىشود معلق به قيد شرطيه كرد. ان كانهذهى زوجتى فه هيه فارغ اين تعليق به انشاء است. تعليق در انشاء هم گفتهاند كه جايز نيست. انشاء يعنى ايجاد، ايجاد هست يانيست. ايجاد معلق فايده ندارد. فعلى هذا مىمانيم كه اينجا طلاق بدهد. جواب مىدهيم اولاً تعليق بر موضوع اشكال ندارد. تعليق بروجود موضوع است. تعليق در انشاء كه مىگويند اشكال دارد آنجايى كه معلق در وجود موضوع خودش نكند. موضوع طلاقچيست؟ زوجيت مىگويد اگر زوجه من باشد من طلاق دادهام پس معلق كرده بر وجود موضوعش كه زوجيت باشد تعليق در وجودموضوع كه اشكالى ندارد. هر حكمى معلق بر وجود موضوع است. تكرار مىكنم هر حكمى ذاتاً معلق بر وجود موضوع است. اگراين شراب نباشد نجس نيست، خون نباشد نجس نيست، زوجه نباشه كه نمىشود كه طلاقش داد. تعليق بر وجود موضوع از تعليقهايى است كه گفتهاند اشكالى ندارد براى اينكه طبيعت خودش افتاده است هر حكمى معلق بر وجود موضوع است. بنابراين مانعىندارد كه اگر بگويد كه اين زوجه من باشد اين طالق است. سوال؟ احراز نشده است معلق مىكند بر وجود موضوع. معلق بر وجودموضوع مىشود كرد براى اينكه تعليق در وجود موضوع در ذات حكم افتاده است و هر حكمى معلق بر وجود موضوع است. ماهمين را گفتهايم بلكه يك خورده حوصله كنيد. بلكه لازم نيست ان كانت هم بگويد. بگويد هذاالمرء قالت شبيه قصد رجاء درعبادات شما عباداتى كه قطعى نيست چه طور قصد رجاء به جا مىآوريد.
عبادت قصد مىخواهد، مىخواهى نيت كنى يك نماز احتياطى به جا بياورى.مىخواهياحتياط كنى، سوال؟ يك خورده حوصله كنيد. مىخواهى احتياط كنىطوافى، عمرهاى به جا بياورى چه مىگويى؟ مىگويى كه نيت كردهام كه عمره به جابياورم معلوم نيست كه عمره واجب باشد. به قصد اطاعت امر اللهى به جا مىآورممعلوم نيست كه امر اللهى باشد. معنى رجاء هم اين است كه اگر خدا امرى دارد منقصد آن را دارم. رجاء هم يك نوع تعليق در قصد است. همان گونه كه در عباداتتعليق در قصد در رجاء اَن ضررى ندارد در انشاء عقود هم همين طور است. قياس برامر عقلى كه اشكال ندارد در امر شرعى اشكال دارد. دليل يكى است عقل مىگويدمگر اشكال تعليق عقلى نيست. عقل مىگويد اين جاها تعليق اشكال ندارد. درعبادات من رجائاً به جا مىآورم و اين جا هم طلاق رجائاً مىدهم. در درون رجاء يكنوع تعليق است. تعليقش هم از قبيل تعليق بر موضوع است. توجه داريد و تعليق بروجود موضوع از تعليق هايى است كه اشكال ندارد. زيرا كل حكماً معلقاً على وجودموضوع اين نظر مباركتان باشد اين در تمام عقود هر كجا كه رسيديم در مواردمشكوكه ما مىتوانيم. مىگويد اگر اين جنس مال من است به بخشيدم. مشكوك استكه مال من است يا زيد يا امر است مىآيد پيش فرد، فردشان اجازه مىگيرد. مىگويدآقا اين مال شما باشد مىگويد كه اگر مال من باشد بخشيدم. آقا مال شما باشد مال منهم باشد بخشيدم. اشكال دارد اين بخشش اين تعليق محال است. هيچ يك از عقلاءاين را مىگويند خوب هميشه معمول است در موارد مشكوك مىبخشند. مىگويدكه اگر مال من است آقا بخشيدم. در بين عقلاء خيلى معمول است و رواج دارد و اينتعليق نيست كه اشكالى داشته باشد. هذا اولاً ثانياً ما مىتوانيم طلاق مُنجز بدون تعليقهم بدهيم كراحاً مىتوانيم فكر مىكنيد كه چه رقم. وكالت يك كسى مىگويد كه شماوكيل از طرف من هستى در تمام امور من نمىگويد در اين جا كه تعليق بشود. در تمامامور من شما وكيل هستيد. آن يكى هم به اين مىگويد كه در تمام امور من تو وكيلهستى بعد مىگويد كه از طرف موكلم كه زوج واقعى عندالله است و ما نمىشناسيمفلقتُ هذا المرء مىگويد يك زوج واقعى كه دارد يا زيد است و يا امر است و تو هموكيل تمام اختيار آنها در تمام امور هستى. الان مىآيى به صورت قضيه اجماليه ازطرف موكلت كه در واقع زوج اين است و به تو هم حتماً وكالت داده است صيغهطلاق را جارى مىكنيم. ديگر مشكلى در اين جا ايجاد نمىشود.
فعلى هذا عمل به احتياط كردن و طلاق هر دو و آزاد كردن اين زن امرى است امكانپذير و مشكلى ندارد و جايز است. و اما سوال؟ اجازه بدهيد كه من كلام صاحبجواهر را بگويم، صاحب جواهر در اين جا سه تا احتمال مىدهد طهارتاً مىگويد:مرحوم صاحب جواهر همان صفحه 210 است جلد 29 همان ظاهراً صفحه 210است كه قبلاً هم از ايشان نقل كردهايم. سوال؟ نفهميدم چه اشكالى شما داريد وكيلهر دو است. زن كه معين است و مشكوك نيست. مىگويد، ان فاطمه زوجتَ موكلياًقالت زنهاى ديگر را نمىخواهد كه طلاق بدهد كه شما وحشت كردهايد و به دستو پا افتادهايد. آقا اجازه بدهيد معطل نكنيد و اما صاحب جواهر اين جا سه احتمالمىدهد. اول احتمال مىدهد كه ما رجوع كنيم به قرعه كه بعضى ديگر هم ديدند كه بهدنبال صاحب جواهر احتمال اجراى قرعه دادهاند. من ديروز عرض كردم اين جا،جاى قرعه نيست مىخواهم يك شرح بيشترى بدهم تا موارد قرعه را از نظر ما دقيقاًبدانيد. عرض كردم كه حديث مىگويد كه القرعتُ كل امر المشكل يا مشتبح بحثاست كه در حديث مشكل داريم يا مشتبح داريم و آن براى من تأثيرى ندارد خواه لفظمشكل باشد يا بعضىها منكر هستند و مىگويند كه مشكل ندارد مشتبح باشد.
آيا مشكل مشتبح يعنى مجهول، مشكوك هر مشكوكى پس بنابراين شما همه اطرافعلم اجمالىها قرعه بزنيد. نمىدانم اين انا نجس يا آن انا نجس اما مشتبح مشكوكاست و با قرعه انا مشكوك را در بياوريم. نمىدانم كه قبله اين سمت است يا آن سمتاست جلو، عقب، راست، چپ قرعه مىزنيم. اطراف علم اجمالى را با قرعه قبله رامشخص مىكنيم. نجس فلبياً را مشخص مىكنيم و همه چيز را... علم اجمالى ديگراحتياج به هيچ كدام ندارد و همه جا در علم اجمالى قرعه احدى گفته است كه خلافمسلم است فقه خلاف مسلم كار عقلاء خلاف روايات كثيره اطراف علم اجمالىاست مشكل به معنى مشكوك نيست هر مشكوكى. قبله مىگويند... چهار تا نمازبخواند. شما قرعه بزنيد مىشود خوب نمىشود كه هم قرعتُ الكل امر مشكل نگفتهاست. توجه كنيد در اطراف علم اجمالى همه جا قرعه هيچ كس نگفته است. پسمعلوم مىشود كه اين مشكل نه از آن مشكلها است. و اين مجتبد نه از آن مجتبهااست. سوال؟ چرا انصراف دارد. مشكل يعنى مشكوك. چرا انصراف دارد؟ معلوممىشود كه اين مشكل يك معنى ديگر دارد. اين مشكل مال آنجايى است كه كارد بهاستخوان برسد نه عمارهاى و نه اصل لفظى و نه اصل عملى هيچ چيز مشكل گشانباشد آن وقت جاى قرعه است. اتفاقاً قرعه قبل از آن كه در شريعت ما باشد در ميانعقلاء دنيا هم بوده است.
عقلاء دنيا هم الان قرعه دارند و خيلى جاها قرعه دارند و آنها هم قرعه را مىگذارندبراى جايى كه هيچ راه حلى نباشد. نبيجه اين مىشود كه قرعه براى آنجايى است كهراحله ديگرى نيست. مثال دوتا مثال ديروز زدم اين بحث زوشن بشود و همه جاقرعه تكليفمان روشن بشود و بى خودكى قرعه را جارى نكنيم. حالا كه بحث رسيدهاست به اين جا كاملاً روشن بشود. دوتا مثال عرض كردم يك مثال گفتم فرزندى كهمردد بشود مال زيد است يا مال امر است. نه عمارهاى دارد نه شاهدى دارد و نه اصلىداريم استسحاب اصول ديگر هيچ يك از اصول در اين جا جارى نمىشود. هيچدليلى نداريم كاملاً هم ممكن است كه اشتباه بشود. آزمايش هم كه معتبر نيست معيارنيست اينها امور ذنى است. اتفاقاً اگر اين روزها اگر حواستان را جمع نكنيد در اينبيمارستانها بچه ممكن است كه زود اشتباه با هم بشوند. منتها ديگر حالا مقيدشدهاند. يك بازو بندى يك دستبندى به او مىبندند و اسم را فوراً روش مىنويسنداما يك ذره پرستارها غفلت كنند بچهاى زيد مىشود مال عَم بچه عَم مىشود و مالزيد و خدا نكند كه اگر بخواهند تقلب بكنند كه آن واويلا است و اين بچه خوب را بهاين بدهند و دختر را به اين بدهند و پسر را به اين بدهند. پناه بر خدا كه انشاء الله اينطور نيست. خوب حالا مجتح شد. ناچار شدايم و قرعه مىزنيم. اين جا قرعه لكل امرمشكل است و ما نمىتوانيم كه اين بچه را بلا تكليف بگذاريم. يا بچه زيد است و يابچه امر است. به بكر و خالد نمىتوانيم بسپاريم بايد بدهيم به اينها، اينها هم كه هيچاصل لفظى يا عملى و عماره و هيچ چيزى مشكل گشا نيست اين جا مشكل گشا قرعهاست يا مثال غنم موطوعه يك عنمى موطوعه شده است و در ميان گله گم شده استيك گله هزارتايى. غنم موطوعه را بايد سر به برند. بعد از آن كه سر بريدند نه قبل ازسر بريدن بعد از سر بريدن گوشتش را بايد آتش بزنند يعنى كسى نخورد نابودشكنيم و كسى نخورد.
حالا علم اجمالى بخواهيم عمل كنيم مىگويد كه كل اين مجموعه اطراف علم اجمالىاست. صدتا دويست تا سيصدتا هزارتا گوسفند همهاش را سر به بريم و دور بريزيمو شارع مقدس راضى به ضرر عظيمى نشده است گفته كه اين مهضور است و علماجمالى اين جا راهش را بسته است و احتياط در اطراف علم اجمالى در اين جا داراىمهضور است. لعن هو يعجب تلف مال كثير پس چه كنيم قرعه بزنيم اين نصف راانتخاب مىكنيم. آن نصف را هم دو نصف مىكنيم و قرعه مىزنيم و يكى از آنها راانتخاب مىكنيم تا بشود دوتا قرعه مىزنيم و يكى از آنها را انتخاب مىكنيم. و سرمىبريم و مطابق آن دستور عمل مىكنيم و نجاء البقيه بقيه نجات پيدا مىكنند. قرعهمال اين جاها است. در ما نحن فيه خوب هر دو طلاق مىدهند و راحت مىشودخوب و چه احتياجى دارد چه مهضورى دارد كه اينها طلاق بدهند چه مهضورىدارد. مهضورى ندارد. فعلى هذا پاى قرعه را به مسائلى كه امكان احتياط دارد نكشيدپاى قرعه در جايى باز مىشود كه هيچ راه حلى وجود نداشته باشد. بنابراين با نهايتاحترام به مرحوم صاحب جواهر مرحوم آقاى حكيم در مستمسك يا ديگرانى كه پاىقرعه را در اين جا مطرح كردند عرض مىكنيم كه نه اين جا داخل در بحث قرعهنيست و ما در كتاب قواعد الفقهيه هم در بحث قرعه مفصل اين مسأله را نوشتهايم.
سوال؟ بله مىگويند در پرداخت مهريه مستضر مىشوند كه در نفقه مادمى كه به بينيدما يك قاعدهاى داريم در ميان عقلاء بنام قاعده عدل و انصاف. و اين قاعده را همه جاجارى مىكنيم اين را هم دقت داشته باشيد اين هم يك كلى است كه همه جا فقح بهدرد مىخورد. اگر يك تيرى رها شد يك نفركشته شد و اما در دعوا بود و معلومنيست كه آن كسى كه آن تير را شليك كرده است زيد بود يا امر بوده يا بكر بوده يا خالدبوده است. قاتل از اين دو تا سه تا چهار تا پنج تا خارج نيست. دعوا اينها مىكردند وآن آقا هم كشته شده است. قاتل هم مردد بين اينها آيا اين جا قرعه بزنيم و قاتل را باقرعه تعيين كنيم نه. آيا اين اصل برائت من شك دارم كه قاتلم اصل برائت او اصلبرائت و آن اصل برائت خون از بين مىرود برائت جاريى كنيم خون از بين مىرودنمىشود بگوييم كه مثل... برائت جارى كنيم. آنجا اشكال ندارد اين مىگويد كه منجُنب نيستم و او هم مىگويد كه من جُنب نيستم. مشكلى هم پيش نمىآيد ولى اينجاخون از بين مىرود. مىخواهيم قرعه بزنيم نه اين جا يك قاعده عقلائى داريم بنامقاعده عدل و انصاف مىگويد اين جا تقسيم كنيم. نصف را اين بدهد و نصف را آنبدهد و اگر ده نفر هستند هر كدام يك دهم بدهند. مهريه هم هين طورى است و يكمهريه بيشتر به اين زن نمىدهند يعنى نصف مهريه چون دخولى كه حاصل نشدهاست و آن نصف را دو نصف مىكنيم. يكى را او مىدهد ويكى را آن يكى چرا؟ براىاينكه تحميل به يك نفر بشود خلاف عدالت است و انصاف و عدالت ايجاد مىكند كهتقسيم كنيم كه اگر يكى ضرر مىكند لااقل كمتر ضرر كرده باشد.
فعلى هذا مهريه را ما تنصيف مىكنيم و نصف را هم تنصيف مىكنيم. و همچنين اگرنفقهاى هم باشد گفتيم كه اين جا نفقه هست و آن نفقه را مىدهيد فعلى هذا تكليف مادر اين جا معلوم شد قرعه نيست احتياط و اما دوم و سوم من يك كمى معطل شدم واما دومين احتمالى كه صاحب جواهر در اين جا مىدهد اين است كه جد مقدم رابدانيم چرا؟ دوتا دليل را ذكر مىكند براى تقديم جد. فراموش نكنيم ما در مجهولهتاريخ هستيم مىگويد بااينكه در مجهوله تاريخ هستيم جد مقدم است چرا؟ يكدليلش اين است كه ما استسحاب كنيم كه بگوييم كه اصل اين است كه اين عقد واقعنشد تا زمان آن و اصل اين است كه عقد آن هم وقع نشد تا زمان آن پس مقارن شدندهر دو به وسيله اصالت عدم تقدم حادث اثبات مقارنه كنيم و وقتى كه اثبات مقارنهكرديم جد مقدم است درست است. پس دو تا اصل عدم تقدم حادث در عقد اب وعقد جد جارى مىكنيم و نتيجه اين دو اصل عدم تقارن است و در تقارن جد مقدماست اين يك حرف صاحب جواهر اين بيان صاحب جواهر يك اشكال واضحىدارد و خودتان هم مىدانيد چيه؟ اصل مثبت در زمان صاحب جواهر مسأله اصلمثبت خيلى منقع ميان عقلاء نبود و اين شيخ بود كه آمد بعد از صاحب جواهر اصلمثبت را پايههاى اصول را محكم كرد. والا مردى با اين عظمت مثل صاحب جواهرىاصل مثبت را به اين واضحى را بگويد خوب اين اصل مثبت است. يعنى چه كه اصلمثبت است. يعنى شما مىگوييد كه اصل اين است كه اين تقدم نداشته است و اصلاين است كه آن هم تقدم نداشته است. لازمه عقلى آن تقارن مىشود و لوازم عقليهاسمش اصل مثبت است. شما دو تا اصل جارى مىكنيد بعد لازمه علقيش رامىگيريد.
عدم تقدم هذا و عدم تقدم هذا لازمه عقليش تقارن است. لوازم عقليه در علم اصولخواندهايم كه اصل مثبت است اين از زمان شيخ به اين طرف اصول واقعاً اصولعمليه منقع شد. معلوم شد كه كجا اصل مثبت است و كجا نيست و كجا حجت است وكجا نيست. در زمان صاحب جواهر نه اين جا جاهاى ديگرى از جواهر من ديدهام كهايشان به سراغ اصل مثبت مىرود كه امروز براى طلبههاى ما واضح است. نه اين استكه ايشان مشكلى داشته خيلى با عظمت است مقامش آن زمان علم اصول در آن حدنبود كه امروز هست. امروز طلبههاى عادى هم مىفهمند كه اينها اصل مثبت است واصل حجت نيست. اين از بركات شيخ انصارى رضوان الله تعالى عليه و من تأخر اَنهيا به تعبير ديگر از بركات پيشرفت علم است. ممكن است كه يك زمانى برسد كهخيلى از مسائل اصول امروز ما هم به همين سرنوشت گرفتار بشود. علم متوقفنمىشود پيش مىرود. اين يك دليل و دليل دومى كه صاحب جواهر به آن استنادجسته است. دليل دوم احتمال دوم است و من از اول بگوييم كه دو تا احتمال صاحبجواهر داده است. يكى قرعه و ديگرى تقدم جد منتها تقدم جد را به دو دليل ذكر كردهاست و دوتا احتمال صاحب جواهر داده است و يكى قرعه و ديگرى تقدم جد براىتقدم جد دوتا دليل صادر كرده است يكى همين تقارنى كه اصل مثبت است و دومتمسك به اتلاق حديث عبيد ابن زراره است. حديث 2 باب 11.
حديث چيست؟ عبارت اين است مىفرمايد الجدُ اولى به ذالك انلم يكن العب وزوجها قبلَ جد اولى است اگر اب زوجها قبلَ نباشد و صاحب جوهر مىفرايد كه اينجا نمىدانيم كه اب قبلاً تزويج كرده است نمىدانيم و چون نمىدانيم به اتلاق اينعمل كنيم و همه جا پدر اولى است و همه جا جد اولى است مگر اينكه اب پيش دستىكرده باشد و چون نمىدانيم فعلى هذا الجدُ اولى بيان ايشان روشن شد و اما اشكال اينحرف هم يك اشكال روشنى دارد و اين را هم دقت كنيد براى همه موارد در فقه كهامروز به يك چيزهايى مىرسيم كه همه جا در فقه بكار مىرود و آن اين استاحكامى كه تابع عناوين واقعيت است كارى به علم و جهل نداريم. مىگويد كه ادّمنجس مىگويم كه ما نمىدانيم كه اين دم هست يا نه.سوال؟ از اين حرفتان معلوممىشود كه عرض من را هنوز نرسيديد العجله الى آخر. خوب اجازه بدهيد بندهعرض مىكنم اگر گفت ادّم نجس شما عند شك مىتوانيد تمسك به عموم عام بكنيدنه. تمسك در عموم عام در شبهات مشكوكه نمىشود و نمىتوانيد بگوييد كه ايننجس و نمىتوانيد بگوييد كه نيست. اگر واقعاً دم باشد مشمول آن حديث عدمالنجس اگر نباشد نيست موضوع از دم بود و نه عدم المعلوم علم در موضوع نبود.
يجسُ صلات القبله ما قبله را نمىدانيم كدام است. نمىتوانيم بگوييم اين كه مجهولاست. پس نماز نخوان نمىدانيم حكم نگفته است كه القبلته المعلومه قبله واقعى گفتهاست و چون قبله واقعى است ما نمىتوانيم علم جهل در از اين حديث در بياوريمبايد برويم سراغ اصول عمليه. از راههاى ديگر شك مان را حل كنيم حديث رفته روقبله واقعى رو دم واقعى علم در موضوع احذ نشده است. ما نحن فيه هم همين طوراست مىگويد كه اگر واقعاً پدر قبل از آن عقد نكرده باشد جد مقدم است. شمامىگوييد كه ما نمىدانيم كه پدر قبلاً عقد خوانده باشد نمىدانيم. خوب نمىدانيم كهدر موضوع دليل ما علم و جهل نبود. موضوع واقعى بود انم يكن اب زوجها قبلَتزويج واقعى است و كارى به علم ندارد و بنابراين حكم اگر روى عناوين واقعيهباشد ما دنبال علم و جهل نمىتوانيم برويم و علم و جهل را بايد از دليل خارج وروشن كنيم. يك ان قلت بزنم و تمام كنم. ان قلت مىگويم كه اصل عدم است و اصلعدم تزويج اب است قبلهو اصل عدم تزويج اب است قبل از جد اين اصل درستاست. سوال؟ ما عارض بوديم گفتيم كه اين دو تا به هم تصادق كردند و عدم اين بااصل عدم اين هر دو با هم تعارض كردند پس اصل كه جارى نمىشود. حكم در لسانالدليل رفته روى موضوع واقعى نه علم و جهل بنابراين شما تمسك به عموم عام درشبهات مصداقيه نمىتوانيد بكنيد. و اين جا شعبه مصداقيه است فعلى هذا و هيچ يكاز اين سه بيان درست نشد بر گرديم و نتيجه و تمام. ما هستيم و قاعده احتياط دراطراف اجمالى راه همان احتياط است كه عرض كرديم و فردا انشاء الله مىرويم روىمعلوم التاريخياً به بينيم تكليف آن چه مىشود. وصلى الله على سيدنا محمداً و آلطاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...