چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 134
متن
1379/7/24
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بحث در فرع دوم تمام نشد صحبت در اين بود كه اگر اب و جد هر دو در عين واحد عقدى انجام دهند. اب دخترش را براى كسىتزويج مىكند و جد براى كسى ديگرى و در آن واحد حالا اگر فرعى براى اين مسأله پيدا بشود. گفتند كه جد اولى است و ادعاىاجماء هم شده بود روايات متعدد هم داشتيم. فلسفه مشخصى هم دارد. بعد رفتيم سراغ تشاح. مرحوم امام قدس سره شريف درتحرير الوصيله اصلاً مسأله تشاح را مطرح نكرده است. فقط تقارن عقدين را ايشان مطرح كرده است. نگاه كردند و ديدند كه عروةالوثقى در اينجا كار مناسبى انجام داده است. دو مسأله را از هم جدا كرده است. يكى تقارن عقدين و ديگرى تشاح اب و جد.
تشاح اب و جد را جداگانه مطرح كرده است. بحث هم دربارهاش كرده است. و عجب اين است كه از عدهاى نقل كردهاند كه اينها درمسأله تشاح اين است كه هنوز عقدى انجام نشده است. اين مىخواهد عقدى بكند او هم مىخواهد عقدى كند پدر مىگويد كهمناسبتر اين است كه فلان داماد را انتخاب كنيم و جد مىگويد كه مناسب آن داماد ديگر است. تشاح است و كش مكش است. همينولى تقارن عقدين اين است كه نه وارد مرحله عمل شدهاند و هر دو دارند عقد را مىخوانند. كنار هم در آن واحد بنابراين دو مسألهبايد از هم جدا بشود در احاديث هم جدا شده است. آن مسأله قبل كه راجع به تقارن باشد آن را بحثش را كرديم و تمام شد. اما راجعبه تشاح از بعضى از عبارات استفاده مىشود كه جمعى از بزرگان در مسأله تشاح باز هم گفتهاند كه يقدمُ الختيار الجد اختيار جد رادر دعوا و كش مكش هم مقدم مىدانيم و به تعبير ديگر پيشنهادش هم مقدم است. همان طور كه عقدش مقدم است پيشنهادش هممقدم است. بلكه از كشف اللسان نقل شده است كه ايشان حكايت اجماء از سيد مرتضى در انتصال و شيخ طوسى در خلاف و بعضىديگر تكرار مىكنم كشف اللسان از شيخ طوسى در خلاف از سيد مرتضى در انتصال و از بعضى ديگر نقل اجماء بر تقديم اختيار جدعند التشاح وتناضح.
اين هم ادعاى اجماء شده است. حالا اجمائى بودنش خيلى مسلم نيست. اين را مرحوم آقاى حكيم در ذيل همين مسأله درمستمسك نقل مىكند. بعد هم استدلال هم كردهاند به رواياتى كه ديروز خوانديم كه مىگفت لوكان هوا ابعى هواى جد او يقدم الجداحاديث آن را خوانديم. ولى در پايان ما حديث معتبى نقل كرديم كه ظاهرش استحباب بود. و به قرينه آن حديث كه امام فرمود اهبعليه اين كه تقديم بدارند جد را مىتوانيم آن احاديثى را كه مىگوييم مقدم حمل بر استحباب كنيم. و آن وقت نتيجه چه مىشود؟مختار ما در تقارن عقدين تقديم جد است ولى مختار ما در تشاح استحباب تقديم است در تقارن وجوب تقديم و در تشاحاستحباب تقديم جد . سوال؟ دوتا روايت بيشتر نداريم. دو روايت بود كه خوانديم دو يا سه روايت بايد داشته باشد كه راجع بهتشاح است. سوال؟ آن همه ندارد. روايات زيادى ندارد تشاح بعضى از آنها براى تقارن است و بعضى براى تشاح است. خوب بعيدنيست كه ما قائل به استحباب بشويم در مسأله تشاح. البته احتياط خوب است بدنبال اين مسأله تشاح مسأله ديگرى مطرح كردهاند.كه هم صاحب جواهر دارد و هم مسالك دارد و هم مستمسك و شروع عروه آنهم دارند و آن اين است كه اگر اب مخالف است.مخالفت كرد. در تعارض، تشاح، تنازع مخالفت كرد. با دربه عقد با درب مبادرت كرد و پيش دستى كرد. اگر اب مخالفت كرد پيشدستى كرد فرضاً ما هم قول به روجوب است. تقديم جد را در مسأله تشاح را قبول كرديم نه مثل ما كه گفتهايم كه استحباب استگفتهايم كه رجوب است.
پدر گوش نداد و گفت كه من مىروم و عقد دخترم را مىخوانم هر آنچه باد، باد. آيا العقد صحيحٌ فقط مرتكب گناهى شده است ياالعقد باطل اين هم دو قول در آن است يعنى متعرض مسأله شدهاند. مرحوم شهيد در مسالك از آن نقل شده است و مىگويد كه اينعقد صحيح است. كار بدى كرده است و حرف جد را زير پا گذاشته است. ولى به مبادرت عقد... و عقد اب صحيحٌ اين حرفمسالك ولى مرحوم صاحب جواهر احتمال مىدهد كه نه عقد هم باطل باشد دو قول يا دو احتمال در مسأله است.براى پدر جدعقدى نكرده است. تنازع و تشاح بوده است پيشنهاد داشته عقدى نكرده است و پدر پيش دستى كرد و گوش به حرف جد نداد وگفت ول كن من مىروم عقد دخترم را مىخوانم. رفت و خواند و اينجا دعوا هست. سرچشمه حكم اين مسأله چيست؟ يعنى مسألهاز كجا بايد حل بشود. سرچشمه بحث اين مسأله اين است كه آيا اين حكم تقديم اب عند تشاح حكمٌ... حكم را تقديم جد عندالتشاح و تنازع آيا حكم منطكيزى است كه مخالفتش عصيان دارد نه بطلان يا حكم الوضعى كه موجب بطلان است. صاحب جواهراز لحن روايت استفاده از حكم وضعى كرده است. و احتمال بطلان داده است. در فرض تشاح. صاحب مسالك استفاده از حكمتكذيبى كرده است. و گفته است كه عند التشاح اگر پدر پيش دستى كند عقد صحيح است. پس هم گناهى كرده است اين لازمهحرفش اين است حالا ظهور اين رواياتى كه ديروز خوانديم چيست؟ راجع به دختر حرفمان اين است كه صغير است كه اصلاً دختررضايتش شرط نيست حالا همچين فرض كنيم. حالا اين جا. سوال؟ بله روى فرض استقلال اب و جد داريم بحث مىكنيم. ولذا منگفتم كه مثال بزنيد بر صغير كه استقلال اب و جد در آن مسلم است و آنجا چه مىگوييم.
مثلاً عبارت اين بود كه مىفرمود: به هر حال تصور من اين است كه در اين گونه مقامات امر و نهىها ظاهر در... امر و نهى ظاهر درحكم وضعى است در اين گونه مقامات و حمل بر حكم تكذيبى كردهاند. خلاف ظاهر به نظر مىرسد. مثلاً به بينيد اين مسأله 4 كهحكم و سندش هم خوب است. آن احب عليه است و آن كه هيچ. روايت چندم 4 كه آن روايت دال بر استحباب بود 8 بود به بينيدمىگويد: ايهما احق عن ينطح احق نوك وضعى ظاهر است صحبت معصيت و گناه نيست. ايهما احق ان ينطق قال الذى اب و الجداحق به الجاريه تعبير بر حق مىكند. ظاهرش حكم وضعى است ولايت براى او است.
به خصوص كه مىگويد لعنها و اباها الجد مىبرد در مسأله مالكيت در حكم وضعى است. مالكيت حكم وضعى است و اگر كسىبخواهد كه ملك را بدون اجازه مالك بفرشد حرام نيست باطل است. سوال؟ احق كه ظاهر در حكم وضعى است لعنها و اباها الجدمالكيت را دارد مطرح مىكند ولا اين كه مالكيت در اين جا نيست ولى شبيه مالكيت است اگر شبيه مالكيت شد ملك را بدون اجازهمالك فروختن حرام تكليفى است يا وضعى است. بله اين را جواب دهيد. اذن را ملك را بدون اجازه مالك فروختن حرام تكليفىاست يا حرام وضعى است. حرام وضعى است يعنى باطل است. سوال؟ معلوم است مالكيت حقيقى نمىخواهد بگويد شبيحالمالكيت مىگويد. سوال؟ فرض ما اين است كه واجب دانستيم آيا وجوب الوضعى يا وجوب التكليفى آيا گفتهايم كه اخلاقى استو مستحب است. هيچى آقايان فرض وجوب بحث كردهاند كه آيا وجوب تكليفى يا وجوب وضعى است و عرض بنده اين استشك نكنيد كه ظاهر روايات وجوب وضعى است براى اين كه تشبيحاش به ملك كرده است براى اينكه كلمه احق دارد حق برمىگردد به احكام وضعيه بنابراين اگر كسى گفت بايد مثل صاحب جواهر احتمال فساد را دو نداند ما كه مىگويم مستحب است.ولى اگر كسى گفت كه واجب است حكم به فساد كردن در اين جا بعيد نيست اين يك تتّمه از مسأله فرع دوم مانده بود. برويم سراغفرع سوم. سوال؟ بله اگر شك هم كنيم اصل در اين جا فساد است. شك هم چنين اقتضاء مىكند. به هر حال و اما فرع سوم. آنجايى كهمجهول التاريخ يا معلوم احد هما باشد. پدر عقدى خوانده است و جد هم عقدى خوانده است نمىدانيم كه كدام شنبه بوده است وكدام يكشنبه بوده است مشكوك است. يادشان رفته است و شاهدى نبوده است كه شهادت بدهد. احتمال مىدهيم كه عقد ابجلوتر بوده است احتمال مىدهيم كه جد جلوتر بوده است و احتمال مىدهيم كه باهم بوده است و مجهول التاريخ بوده است. گاهىهم احد هما معلوم التاريخ است و احد هما مجهول كه اين هم دو صورت پيدا مىكند. يك وقت تاريخ عقد اب معلوم است شنبهبوده است. معلوم است ولى عقد جد جمعه بوده است يا يكشنبه بوده است. يا او هم شنبه بوده است نمىدانيم. احد هما معلوم والآخر مجهول. گاهى نه تاريخ عقد جد معلوم است جد شنبه بوده است ولى اب نمىدانيم. قبل بوده بعد بوده مقارن بوده نمىدانيم درواقع سه صورت پيدا كرد. مجهول التاريخ، معلوم احد هما، معلوم احد هما هم گاهى عقد جد معلوم است از نظر تاريخ گاهى عقداب.
اين جا است كه پاى مسايل اصولى جلو مىآيد براى اينكه حديث منصوص نيست و آنجايى كه حكم منصوص نباشد ما هستيم وقواعد اصوليه و اگر كسى مسلط بر قواعد اصوليه و اصول لفظيه و عمليه و احكام آنها نباشد در مسائل آنها غير منصوص نمىتواند بهآسانى گليمش را از آب به در به برد. نمىتواند مجتهد باشد سلطه بر مسائل اصوليه در فروع غير منصوصه بسيار، بسيار لازم است.من اين جا را يواشتر جلو مىروم براى اينكه اصولى را كه خوانديد اگر فراموش كرديد يواش، يواش به نظر مباركتان برگردد. بريمسراغ صورت اول. مجهوله تاريخ در مجهوله تاريخ چه كنيم؟ خوب دقت كنيم در اين جا دو مبنا است مىگويند كه علم اجمالىداشته باشيم مجهوله تاريخ هم باشد اصول از دو طرف جارى مىشود تعارضا، تساقطا چه طور؟ مىگوييم كه عقد اب انجام نشد ونشد و نشد تا عقد اب انجام شد. اصالت تأخر حادث يادتان آمد اصل تأخر حادث. يا به تعبير ديگر اصل عدم تقدم حادث اين استكه عقد اب حاصل نشد و نشد و نشد تا زمان عقد جد و عكسش هم است. اصل اين است كه عقد جد جارى نشد و نشد و نشد تا عقداب واقع شد.
در مجهوله تاريخ يك اصل در اين يكى جارى مىشود اصل عدم استسحاب عدم استسحاب اينها در بحث در استسحاب متعرضشده است. استسحاب عدم جارى مىشود تا زمان دومى آن يكى ديگر هم استسحاب عدمش جارى مىشود تا زمان اولى. اجازهبدهيد حالا تا مثبتش برسيم. حالا كه اين طور شد تعارضا، تساقطا اگر اين قبلاً باشد اين صحيح است و اگر آن قبلاً باشد آن صحيحاست. اصل مىگويد كه اين قبلاً نبوده است اصل مىگويد كه آنهم قبلاً نبوده است. پس تعارضا، تساقطا سوال؟ الان تكليفش راروشن مىكنيم و حقش را كف دستش مىگذاريم و اين يك مبنا است كه اصول در اطراف علم اجمالى جارى مىشود و با تعارض،تساقط مىكند. مبنا دوم راجع به اصول در علم اجمالى چه كسى يادش است. يك مبنا ديگرى هم داريم. اصلاً جارى نمىشود نهاينكه جارى مىشود به تعارض، تساقط مىكند اصلاً لا تجرل اصول فى اطراف علم الجمالى دارند در كلمات مرحوم آخوندمتأخرين از ايشان بزرگان بحث كردهاند كه آيا مبناى اول را انتخاب كنيم كه تساقط مىشود تعارض مىشود تساقط مىشود يا اصلاًجارى نمىشود علتش يادتان هست كه چه بود چرا اصلاً جارى نمىشود؟ مخالفت عمل قطعيه باعث مىشود كه تعارض بشودجارى بشود تساقط كند. مخالفت با عمل قطعيه باعث تعارض و تساقط است و جارى چرا اصلاً نشود؟ من چيزى جواب نشنيدمحالا اگر بعضىها هم گفتهاند به خاطر تعارض صدر و ذيل اخبار استسحاب. اصلاً اخبار استسحاب نمىآيد اين جا صدرشمىگويد: الا تنخض اليقين به الشك. اجازه... دارم مىگويم نمىخواهم بگويم كه غلط است يا درست است. ما مىگويم جارىمىشود به تعارض قائل مىشود. مبناها را مىخواهم يادتان بيايد. مىگويند كه صدر حديث لا تنقض مىگويد لا تنقض به اليقين بهشك خوب بنابراين اين جا بايد جارى بشود. ذيل مىگويد انقضة به يقين الآخر ما علم اجمالى داريم يقين داريم به يكى از اين دواصل نقل شده است بنابراين صدر كه مىگويد در هر دو جا استسحاب جارى كن براى اينكه لا تنقض است ذيل مىگويد كه در يكاز آنها جارى نكن. انقض به يقين آخر علم اجمالى داريم و يك عقدى در اين جا واقع شده است يا پدر يا جد تكرار مىكنم تناقضصدر و ذيل معنىاش اين است به صدر لا تنقض اليقين به شك نگاه كنيم. مىگويد اين يكى مجراى استسحاب است و عقد اب وعقد جد هم مجراى استسحاب است هر دو مجراى استسحاب است. تا با تعارض ساقط بشود. ولى ذيل مىگويد كه يكى از اينهاحالت سابقهاش نقض شده است انقض به يقين الآخر آن يكى را بزند و آن يكى كدام است نمىدانيم.بنابراين صدر با ذيل در اطرافعلم اجمالى تناقض پيدا مىكنند در نتيجه اخبار استسحاب اصلاً به سراغ علم اجمالى نمىآيد اين دو مبنا شد مبناى كسانى كهمىگويند اخبار استسحاب به سراغ اطراف علم اجمالى مىآيد و همه را شامل مىشود و به تساقط تعارض پيدا مىكند. مبناى دوماين است كه در عبارات شيخ انصارى كه در رسايل بود مبناى دوم اين است كه براى اينكه تعارض صدر و ذيل لازم مىآيد اخباراستسحاب اصلاً سراغ اطراف علم اجمالى نمىآيد. حالا هر كدام از اين دو مبنا داشته باشد.
سوال؟ همه جا اين طور است و يقين داريم كه يكى از آنها عقدش درست بوده است و يقين داريم يا جد عقدش درست بوده يا ابنمىدانيم كه كدام است مثل اين كه اناعين مىدانيم كه نجس شده است. اين را هم مىدانيم كه يك ازدواج صحيحى اين وسط واقعشده است نمىدانيم اب و نمىدانيم جد. خوب هر كدام از اين دو باشد در بحث ما فرقى نمىكند اين دو مبنا اثر دارد نه اين جا، اين جإے؛ّّنتيجه هر دو اين است كه اين اصول از بين مىرفت. انما به تعارض و انما به عدم الجريان من الاول. نتيجه بگيرم و يك قدم برومجلوتر تنيجه اين شد كه اصول در اطراف علم اجمالى كه مه نحن فيه از قبيل علم اجمالى است و يك عقد صحيح هم انجام شده استو نمىدانيم كه كدامش است اصول در اين جا پايشان لنگ است اما هر دو مبنا اما لتعارض و تساقط و اما لعدم الجريان و من اول المراينها يادتان آمد.
حالا اصول با هم تعارض دارند تساقط كردند. تكليف اين دختر چه مىشود تكليف اين شوهر چه مىشود. يك دخترى است كهمىدانيم شوهر دارد يا ذيل است يا امر است هيچ كس هم نمىداند كدام شوهرش است. سوال؟ احتمال تقارن هم هست بالاخره بازهم جد صحيح است و احتمال تقارن هم كه باشد باز جد صحيح است. يك شوهرى اين دختر دارد اگر تقارن باشد آن خواستگار جدو اگر اب جلوتر بوده خواستگار اب. اگر جد جلوتر بوده خواستگار جد بالاخره يك شوهرى دارد شوهرش هم معلوم نيست كهكيست و اين زن بايد اين وسط چه كند؟ بعضىها گفتهاند كه قرعه بكشند و بعد هم صاحب جواهر را احتمال مىدهند مرحوممستمسك هم مىگويد. قرعه بكشند. بنام هر كسى كه در آمد دستش را بگيرد و برود در امان خدا. القرعة لكل امراً مشكل او مشتبه.ولى ما در بحث قرعه يك مبنايى داريم خوب دقت كنيد اين مبنا مهم است، مهم است يعنى اثر دارد خيلى. ما مىگوييم كه مراد از كلامراً مشكل هيچ راه حل نداشته باشد هر كجا يك راه حلى ديگرى باشد آنجا قرعه جارى نمىشود مثل بچهاى متولد شده نمىدانيمكه براى ذيل است يا براى امر است نمىدانيم. اين جا هيچ راه حلى ندارد به جز قرعه يا غنم موطوعه در ميان يك گله گوسفند بزرگنمىدانيم كه اين موطوعه كدامش است و هيچ راه حلى جر قرعه ندارد ولى در ما نحن فيه يك راه حل دارد و آن اين است كه هر دوبيايند احتياط كنند و طلاق بدهند اين طلاق بدهد و او طلاق بدهد.
در غنم موطوعه نمىتوانيم احتياط كنيم يك گله گوسفند هزار تايى را دور بريزيم. آنجا احتياط نمىشود.در بچه مشتبة احتياطىندارد يا مال زيد است يا مال امر است. اما در ما نحن فيه سوال؟ بله طلاق به دست زوج است ما مىگوييم كه به عنوان مرجع تقليدفرض كنيد كه اين دوتا مقلد ما هستند. مىگويم كه احتياط كنيد تقليد مىكنيد تو طلاق بده احتياط و تو هم طلاق بده. اگر نه كموشىكردند و گفتند كه نمىدهيم. حاكم شهر براى اينكه تكليف اين دختر روشن بشود او طلاق مىدهد. طلاق مىدهد... نيست كه پاى دركفش كنند يك دختر را معطل كنند تا آخر عمر. سوال؟ احتياط نيست هر دو طلاق بدهند اين زن آزاد مىشود بعد با هر كدام كهخواست ازدواج مىكند. فعلى هذا مشتبه ما نحن فيه را سوال؟ نه شايد زن براى او بوده باشد طلاق داده است ديگر شوهر ندارد.نمىدانى كه كدامشان واقعاً شوهر هستند نمىدانيم. اجازه بدهيد. خوب حالا مادام كه طلاق دادند چه؟ هنوز طلاق ندادند چند روزتا بياييم طلاق بدهيم و اينها. هيچ كدام از اين دو نفر مناسبات زن و شوهرى با اين زن نمىتوانند داشته باشند. سوال؟ محرم نيست واو هم محرم او نيست.
چرا به علت اينكه اطراف علم اجمالى را بايد احتياط كرد. احتياط اين است كه نه او نگاه كند نه اين نگاه كند. نه او پيش او برود و نه اينپيش اين برود. سوال؟ نتيجه بطالن نشده است. عقد محكم است مىگوييم كه طلاق بده باطل نيست عقدش صحيح است شما كجاهستيد؟ عقد صحيح است يكى از آنها و حالت صحيحه با اجراى قرعه هم حل نشد با استسحاب هم حل نشد تعارض شد تساقطشد يا از اول جارى نمىشد بايد احتياط كرد مثل انا عين است در... چه كار مىكنيد؟ از اين اجتناب مىكنيد و از اين اجتناب مىكنيد.اين جا هم اين شوهر، شوهر احتمالى بايد ازدواج كند و شوهر احتمالى بايد اجتناب كند و او هم بايد اجتناب كند. زن هم به هيچكدام نمىتواند نگاه كند آنها هم به هيچ كدام نمىتوانند نگاه كنند. در عين حال زن شوهردار است. نمىتواند برود دوباره شوهر كندتا تكليف روشن بشود. خوب حالا نفقهاش را چه كار كنيم. اين چند مدتى تا طلاق بگيرد. يك احتمال مىدهيم كه اين نفقه ندارد.چون نفقه فرع بر تمكين است اين زن نه به اين تمكين كرده است و نه به او سوال؟ مهريه را هم مىرسيم. بنابراين نفقه ندارد فرع برتمكين است و يك احتمال اين است كه نفقه دارد و نصف كنند و نصف را اين آقا بدهد و نصف را آن آقا بدهد آش نخورده و دهنسوخته بايد اينها تقسيم كنند و نفقه را بدهند چرا؟ براى اينكه زن حاضر به تمكين است. شارع علم اجمالى اجازهاش را نمىدهدمىگويد من كه حرف ندارم تكليف من را روشن كنيد و بگوييد كه شوهر من كيست؟ من حرفى ندارم عدم تمكينش به خاطر شرعاست و عيناً مثال بزنم. زن در ايام عادت تمكين نمىكند آيا نفقه دارد يا ندارد بله نفقه دارد عدم تمكينش به حكم شرع است. به حكمشرع تمكين نمىكند. پس نفقه دارد اين بدهد معلوم نيست و آن بدهد معلوم نيست. از اين دو تا خارج نيست تقسيم كنيد نصف اينبدهد و نصف آن بدهد مهريهاش هم همين مىشود. بالاخره يك مهريه بايد به اين بدهد يا اين بايد بدهد يا او بايد بدهد براى اينكهمشخص نيست نصف مىكنند. نصف اين مىدهد و نصف آن مىدهد. سوال؟ بله. خوب قرعه بزنيم و راحت كنيم خودمان را ادلهقرعه شامل اين جا نمىشود. مثل اطراف علم اجمالى، اطراف علم اجمالى هميشه احتياطش مشكل دارد و اين جا هم مشكل دارداجازه بدهيد من يك خورده مطلب را برسانم به پايان وقت دارد يواش، يواش تمام مىشود. اگر ما قائل علم اجمالى شديم بايد آثارآن علم اجمالى را پاك كنيم و يك جاهايى بايد اجتناب بشود و يك جاهايى بايد پول بدهند. تا اينكه تكليف روشن بشود براى اينكهماندن اين دختر در اين حال مايع عسر و حرج است. بنابراين شارع مىتواند الزام كند حاكم شهر اين دو نفر را كه بياييد و طلاقبدهيد و اگر سر زير بار نبردند آن وقت خودش مىآيد در اين جا طلاق مىدهد. تا به اين جا ما مشخص كرديم كه علم اجمالى چهخواص و آثارى دارد حالا برسيم به بقيه بحث انشاء الله رحمن فردا. وصلى الله على سيدنا محمداً و آل طاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...