• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/7/23
    مكان: مسجد اعظم قم
    موضوع بحث: احكام نكاح
    بحث در مسأله سوم از مسأله عقد النكاح بود. همان طورى كه عرض شد مسأله سوم داراى سه فرع است و رفتيم سراغ فرع اول.درباره اينكه آيا ولايت جد مشروط است به حيات اب يا نيست يا قول سومى كه بگوييم ولايت الجد مشروطاً به ممات العب. همان‏طورى كه از بعضى از افراد اهل سنت نقل شده است به اين جا رسيديم و بحث ماند يعنى در واقع قول سومى بود در فرع اول و آن‏اين است كه ما قائل به سلسله مراتب بشويم بگوييم كه اول اب.
    اب از دنيا رفت جد و جد از دنيا رفت پدر جد و آن گونه كه بعضى از اهل سنت قائل شدند. صاحب جواهر رضوان خدا بر او باداشاره كرده است به... اما نگفته است كه كيست؟ گوينده اين سخن شافعى است. از علماى چهارگانه اهل سنت است و شافعى كتابى‏دارد بنام كتاب العم. در كتاب العم معروف به عم الشافعى در جلد 5 در صفحه 13 عبارتش اين است. لا ولايت العهد المع اب با وجوداب هيچ كسى ولايت ندارد و جد ولايت ندارد. فاذا مات وقتى كه پدر بميرد فاذا ماتَ چه كسى پدر. فلجد اب العب جد ولايت داردكدام جد، همانى كه پدر، پدر است. فاذا مات جد از دنيا رفت فلجد فأب الجد فاذا مات الجد فأب الجد جد از دنيا رفت پدر جد وحالا اگر اينها زنده باشند در واقع اينها سلسله مراتب قائل شده‏اند. اول پدر و بعد جد و بعد پدر جد اگر همه اينها از دنيا رفتندمى‏روند سراغ برادرها برادرها از دنيا رفتند مى‏روند سراغ ديگران اينها همين طور اصبَ را به اصطلاح نزديكان پدر را ولايت‏برايشان قائل هستند. نسبت به دختر منتها به صورت ترتيب سلسله مراتب.
    و اما علماى ما احدى قائل به اين نيست كسى قائل نشده است كه ولايت جد مشروط به منافع اب بوده باشد. بلكه روايات زيادى‏داريم كه هر دو تصريح مى‏كند هر دو با هم ولايت دارند. اگر نظر مباركتان باشد بارها اين روايت را خوانده‏ايم و در باب 11 است وپدر و جد هر دو در حيات هستند و هر كدام متقدم بشود در عقد، عقدش صحيح است. پدر متقدم بشود و جد متقدم بشود و اگر كلاهما معن باشند باز جد اولى است و نظر به روايات ما كه مى‏رسيم الان بنايراين روايات كثيره عديده داريم كه در حيات اب ولايت‏جد نفوذ دارد حتى ترجيح بر ولايت اب دارد. بنابراين ما نمى‏توانيم ولايت را جد را مشروط بر موت اب كنيم نه هيچ مشروط به‏چيزى نيست. فعلى هذا ما مسأله پيشمان اجمائى است و مسلم است. احدى از اصحاب ما غير از اين نگفته است. فعلى هذا اگرفقهاى عام مانند، شافعى در كتاب العم در كتاب مقنى ابن قُدامه هم است. كه ديگر من ياداشت نكرده‏ام صفحه و جلد را آنها مى‏گفتندكه اگر فقهاى عام ولايت جد را مشروط بر فقدان اب كردند ما نمى‏توانيم براى اينكه احاديث معصومين عليه السلام متظاهر است براينكه در حيات پدر ولايت جد نافظ است. اين را بگذريم چيز مهمى نيست. برويم سراغ فرع دوم از مسأله سوم فرع دومش. سوال؟بله اگر كسى بخواهد اجتهاد مقابل نص كند بگويد كه بله پدر دلسوزتر از جد است. اين اجتهاد مقابل نص است و نصوص كثيره‏مى‏گويد كه هردو مساوى است. حالا ما بياييم در مقابل نص اجتهاد كنيم و بگوييم كه نه آنهم اجتهاد استسحامى دلسوزى پدر بيشتراست و شافعى هم شايد در اين گفته است و ما نمى‏توانيم مقابله نصوص مان اجتهاد كنيم. الفرع ثانى فرع ثانى اين بود كه اگر هر دو ازآنها عقد صادر شد.
    زوج العب هذا الرجل و زوج الجد له ذالك الرجل پدر عقد او را براى مردى و جد عقد را براى مردى ديگرى خواند. اين دو حالت‏دارد اين كه يكى قبل از ديگرى عقد پدر مقدم بود شنبه بود و عقد جد يكشنبه بود يا بلعكس عقد جد شنبه بود و عقد پدر يكشنبه بوداحد ما مقدمُ الاخر بلقد به اليقين مى‏دانيم و تاريخ هر دو معلوم است تقدم و تأخر معلوم است. در اينجا لايملغ الشك در اينكه آن‏متقدم مؤثر است و متأخر تأثيرى ندارد. هر دو با هم بله. احد هما متقدم و ديگرى متأخر در اين جا تأثير ما به متقدم است. چرا؟ اولاًمقتضاء قاعده است قاعده، قاعده مى‏گويد كه هر دو ولايت دارند خوب وقتى كه هر دو ولايت مستقله دارند هر كدام پيش دستى‏كرد همان است. فرع ما استقلال ولايت كل من هما است و هر كدام كه پيش دستى كند همان مؤثر مى‏شود. و دومى ضمينه ندارد.
    تمام شده است. مگر يك زن چند تا شوهر مى‏خواهد اولى عقدش درست شد و دومى باطل است. لعدم المحل قاعده اين را مى‏گويدعلاوه بر قاعده روايت را مى‏گوييم نص روايت هم داريم. از جمله روايت عبيد ابن زراره است. حديث 2 از باب 11 بود روايت عبيدابن زراره سند روايت هم معتبر بود مشتمل بود بر عده‏اى فتحيه عجيب اين است كه احمد كه احمد ابن حسن ابن فضال است. آن‏فتحى ابن فضال هم حسن ابن فضال است و آن هم فتحى است. ابن بكير هم آن هم فتحى است. اينها همه فتحيون‏اند. ولى ثقات‏هستند. بنى فضال همه‏اشان آدمهاى درست و كجى بودند درست بودن از نظر وثاقت كج بودن از نظر عقيده ديگر انسان از اين كج‏ترمى‏تواند باشد. رفتند و افتادند دنبال عبدالله ابن ابطح عبدالله ابن موسى ابن جعفر. ببخشيد عبدالله جعفر يعنى فرزند امام صادق‏برادر موسى ابن جعفر گفتند كه ما روايت داريم الولد الأكبر المامتُ فلولد الأكبر عبدالله از موسى ابن جعفر بزرگتراست. پس او امام‏است و 3 ماه عبدالله زنده بود. 90 روز از دنيا هم رفت و يك حديث هم از او نقل نشد. يعنى مريدانش فتحيون يك حديث هم ازعبدالله ندارند امامى كه لا حديث له و لا كلام له و اصلاً مى‏گويند كه داراى شزوزى هم بود. داراى اشتباهاتى هم بود عبدالله. وسوال؟ بله حضرت صادق سلام الله عليه هم به موسى ابن عليه فرمودند: اين عبدالله ممكن است كه ادعايى بكند و بعضى‏ها دورش‏را بگيرند. به تعبير ما زياد سر به سر او نگذاريد اين زود از دنيا خواهد رفت. و مشكلى در امامت تو ايجاد نخواهد شد. حالا خوش‏مزه اين است كه شما بعد از عبدالله رفته‏ايد سراغ موسى ابن جعفر چون فتحيون موسى ابن جعفر را قبول دارند. و امام رضا را قبول‏دارند. خوب از همان امام سوال مى‏كرديد كه اين عبدالله چه طورى بوده است صَديقه است ديگر. ماندن به عقيده‏اشان كه اگربخواهيد با بقيه ائمه حساب كنيد اينها سيزده امامى مى‏شوند. و آنهم يك امامش هيچ اثرى از او نيست و بود و نبودش هيچ تأثيرى‏ندارد. به هر حال اينها رجال فتحيه هستند. احمد، ابن فضال و ابن بكير و در عين حال اما عبيد ابن زراره آدم ثقه‏اى است و صحيح‏المذهب است. براى اينكه ثقات هستند اين روايت، روايت معتبرى است. قال قلت له ابى عبدالله اين بحث ما است. الجاريتُ يريدابوها ان يزوجها من رجل پدر تزويج به رجلى مى‏كند.سوال؟ نه خير اينها از موسى ابن جعفر روايت دارند. بنى فضال بعضى‏هايشان‏از اصحاب موسى ابن جعفر اصحاب امام رضا هستند.
    الجاريتُ يريد ابوها ان يزوجها من رجل و يريد جدها ان يزوجها من رجلاً آخر. فقال الجدُ اولى به ذالك اين براى بعد است و اينهادوتا كنار هم باشند. مالم يكن مضاراً اگر جد ضررى نزند اينجا شاهد ما است. اعلم يكن العب و زوجها قبلَ يعنى هر كدام كه مقدم‏باشد او مؤثر است. اين با صراحت مى‏گويد اگر اب مؤثر بشود مقدم است اگر جد هم مقدم باشد مؤثر است. پس تقديم كل واحد من‏هما اثر دارد اين يك روايت. سوال؟ بداند يا نداند اطلاق روايت مى‏گويند كه گاهى ممكن است كه بداند و گاهى ممكن است كه‏نداند. بداند يا نداند فرق نمى‏كند و روايت مطلق است. اگر اب جلوتر تزويج كرده است مؤثر است و چه بداند و چه نداند. حديث‏سوم هم كه حديث حشام ابن سالم و محمد ابن حكيم است آنهم دلالت دارد. حديث 3 باب 11 دوتا راوى دارد يعنى دو حديث است‏در واقع يكى حديث حشام ابن سالم است و يكى هم محمد ابن حكيم است. محمد ابن حكيم مشكوك الحال است، مجهول الحال‏است. آن محمد حكيمى كه از اصحاب امام صادق است مجهول الحال است. ولى حشام ابن سالم، سالم است. بقيه رجال سند هم‏معتبر است.
    اين حديث هم حديث معتبرى است. عن ابى عبدالله عليه السلام قال اين از آن صريح‏تر است و از آن بهتر است. ولى آنهم كافى بود.قال اذا زوج العب و الجد كان تزويج الاول. صريح است. فأنكان جميعاً فى حالاً واحد اين براى مسأله بعد را مى‏خوانم كه بعدنخواهيد كه تكرار كنيد. فأنكان جميعاً فى حالاً واحده يعنى زمان واحد فلجد اولى دوتايى اگر با هم باشند در آن واحد جد اولى‏است. اين دوتا رويتى كه من خواندم دلالت روشنى دارد كه هر كدام كه متقدم بشوند دلالت مؤثر است قواعد هم همين گفته‏ايم. ويك روايت ديگرى هم هست كه من آنها را نمى‏خوانم و آدرسش همين باب 11 در مستدرك هم يك روايت داريم كه باب 10 رسايل‏باب 11 مستدرك الوسايل باب 10 آنهم دلالت دارد به هر حال اين هم بحث مهمى نيست معطلش كنيم. هركدام مقدم بشود القاعده‏مقدم است براى اينكه ولايت مستقله دارد. هم مقتضاء قاعده است و هم مخالفى هم در اين مسأله نيست و هم روايات متعدد و معتبردر اين باب داده‏ايم. مهم آنجايى است كه اينها مقارن بوده باشند هر دو با هم. آيا مى‏شود هر دو باهم يك لحظه هم جلوتر نباشد. يك‏دقيقه هم جلوتر نباشد. چه رقم اينها بيايند و باهم بگويد كه من مى‏خواهم عقد بكنم و تو هم مى‏خواهى كه عقد بخوانى يك و دو سه‏مى‏گوييم و سه كه گفتيم شروع بكنيد. وگرنه بدون اين باشد اصلاً اين فرضش خيلى نادر است. دقيقاً در آن واحد مگر اينكه يك و دوسه بگويند. حالا اين فرض نادر چه طورى است اين خودش يكى از مشكلات اين بحث است. سوال؟ ساعت اگر او يك دقيقه از اوجلوتر باشد او مؤثر است. سوال؟ ما هم همين را داريم مى‏گوييم، ما مى‏گوييم كه چه رقم مى‏شود تشخيص داد. يك دقيقه اين‏جلوتر باشد. شما اگر يك دقيقه قبل صيغه اين زن را براى يك مردى بخوانيد و دقيقه بعد باطل است. دوتا وكيل اين خانه دارد. دقيقه‏اول اين وكيل فروخته است و دقيقه دوم اولى مؤثر است. يك دقيقه مؤثر است نكند كه فرض كنيم كه هر دو باهم باشد از نظر اقوال‏ادعاى اجماء شده است بر اينكه الجدُ اولى تاريخ هر دو معلوم است مقارن در آن واحد علم داريم الجدُ اولى از كسانى كه ادعاى‏اجماء كرده‏اند قنيه است. سراعر انتصار سيد مرتضى است.
    خلاف شيخ طوسى است. مبسوط شيخ طوسى است. تزكره علامه است .شرع دمعته شهيد ثانى است الروزت البهىَ فى شرح دمعته‏دمشقيه. خوب اينها ادعاهاى اجمائى شده است و ما اين را نقل مى‏كنيم از جواهر جلد 29 اين حكايت اجمائات را جواهر در جلد29 صفحه 210 جواهر دارد. سوال؟ فطرت مى‏گويند كه اول جد است و بعد اب حالا اگر امام صادق فرمود اول جد است شما ادعاى‏امام صادق هم خواهيد شد يا نه همچين درست بگوييد. مى‏دانم شما اين اشكال را به من مى‏كنيد يا امام صادق مى‏كنيد. خوب الان‏نسخ مى‏خوانيم و اين اجماء بى خود نيست و الكى نيست نسخ است. در مقابل اين فطرتى كه مى‏گوييد فطرت ضدش داريم و آن اين‏است كه جد خيلى پخته‏تر از پدر است و عقود زيادى را ديده است و تجربه زيادى ديده است و پدر هم عقل بچه اول و دوم و سوم اواست هنوز خام است. اما او نوه‏ها نتيجه‏ها او اين طرف و آن اين طرف ديده و عقود زياد و پخته‏تر و تجربه بيشتر اگر بخواهيداستحسان را شما بگوييد استحسان ما از استحسان شما بهتر است ما بايد برويم سراغ نس فعلاً نس داريم نوكر نس هستيم.
    به بينيم امام صادق و باقر چه مى‏فرمايند: خوب مسأله اجمائى است بين ما عامه اينها نمى‏گويند ما مى‏گوييم آنها كه سلسله مراتب به‏آنها قائل بودند. ما مى‏گوييم كه الجد اولى دليل ما دوتا روايت بود كه الان خوانديم يكى روايت حشام ابن سالم بود كه روايت هم‏روايت معتبرى بود با صراحت مى‏فرمود كه اگر در حال واحد باشد الجد اولى تعبير اين بود فأنكان جميعاً فى حال واحداً فلجدُ اولى‏با صراحت مى‏گويد و سند حديث هم معتبر و معمول به حال اصحاب هم است. و همچنين آن روايت عبيد ابن زراره را هم كه‏خوانده‏ايم كه آنهم موثق بود. گر چه جمعى از رجال سند فتحى مذهب بودند ولى با اين حال ثقات بودند و قولشان معتبر بود و آن‏عبارت اين بود. الجد اولى به ذالك مالم يكن مضارن اين مالم يكن مضارن حكايت همان بحثى است كه داشته‏ايم. كه ولايت براى‏رعايت مصاحت مولى عليه است. نه اينكه اين بچه در مسير منافع جد و پدر قرار بگيرد و در آمد آنها كداميك بيشتر است نه‏مصلحت دختر بايد در نظر گرفته شود. خوب اين هم با صراحت فرمود، منتها مشكلى كه اين روايت دارد اين است. مى‏گويد كه‏الجاريتُ يريد ابوها ان يزوجها من رجل يريد مى‏خواهد اين را به ازدواج در بياورد. و يريد جدها ان يزوجها من رجل جد هم يريد.ندارد هر دو اين اقدام را كرده‏اند هر دو اين تصميم دارند كدام اولى مى‏فرمايد كه جد اولى. در واقع اين همان مسأله‏اى است كه‏اسمش را مى‏گذارند تشاح پدر و جد باهم تعارض كرده‏اند. نخوانده‏اند صيغه عقد را متشاح هستند يعنى اين مى‏گويد كه من تصميم‏دارم براى اين و او مى‏گويد كه نه من تصميم دارم براى اين و امام مى‏فرمايد كه عند التشاح در موقعى كه باهم جدال و دعا دارند جدمقدم است.
    اگر عند التشاح جد مقدم باشد كه اصلاً به اب مى‏گوييم كه نخوان عقد را نرو پيش دستى بكن نرو. اگر اين باشد آن وقتى كه دوتايى‏باهم خواندند به طريق اولى جد مقدم مى‏شود. سوال؟ عند تشاح بله مثل تشاح ائمه مى‏شود حالا اينهاتشاح اولياء است. سوال؟ نه‏علم يكن يك فرض مسأله است. منتها ذيل روايت اين روايت را از تشاح بيرون مى‏برد و ما رويت تشاح را بيرون كرده‏ايم و ذيل‏مى‏گويد كه اعلم يكن العب و زوجها قبلح. مفهوم اين قضيه شرطيه چيست؟ اعلم يكن اب زوجها قبلح هر دو با هم باشند جد مقدم‏است. سه صورت دارد يك وقت اب مقدم است و جلوتر مى‏خواند يك وقت جد جلوتر مى‏خواند و يك وقت دوتايى باهم اين‏مى‏گويد كه آنجايى كه اب جلوتر خوانده است براى اب يعنى آن دو صورت ديگر تقارن و تقدم جد هر دو براى جد تكرار مى‏كنم‏فراموش نشود صدر حديث براى تشاح است نه براى بحث ما منتها از قياس اولويت بايد استفاده كنيم. ذيل حديث مفهوم قضيه‏شرطيه نشان مى‏دهد كه اگر متقارن هم بوده باشد جد اولى است فقط اگر اب جلوتر خوانده باشد اب مقدم است. خوب اين دوروايت عمده روايت اولى بود كه با صراحت مى‏گفت فى حالتاً واحده فى آن واحد جد اولى اينجا با مفهوم قضيه شرطيه اين حديث‏دوم ولى خوب مفهوم قضيه شرطيه حجت است. عند المفهوم دلالت داشت اولى بلمنطوق اما هناك رواياتٌ اخرا كه اينها در تشاح‏وارد شده است و همه اينها در باب 11 است. مى‏گويند كه اگر تشاح كردند جد مقدم است. ندارد متقارن دارد تشاح من روايت تشاح‏را بخوانم. يكى روايت 8 باب 11 است.
    قرب الاسناد عن عبدالله حسن عن على ابن جعفر 8 باب 11 عن أخى موسى ابن جعفر قال سألت ان رجلاً اطاح الرجلان يخطمان ابنةدوتا خواستگار در آن واحد وارد شد چقدر شانس بلندى دارد كه در آن واحد دو خواستگار از در درآمده‏اند. پدر و جد هم هر دوآنجا حاضر بودند. پدر گفت اين خوب است و جد گفت كه اين خوب است. فهوا ان يزوج احد هما و هبا ابوها سألت كه مثل اينكه‏افتادگى دارد. سألت عن رجل اطار رجلان يخطبان ابنة فهوا، فهوا ضميرش بر مى‏گردد به اب. فهوا يعنى ابنة كه داشته‏ايم دخترش رافهوا يعنى فهوا ابوها. ان يزوج احد هما و هوا ابو هو اين ضمير ابو هو به چه كسى بر مى‏گردد پدر، پدر ابو هو يعنى پدر، پدر يعنى‏جد، جد يكى را انتخاب كرد و پدر ديگرى را ايهما... كدام يك از اينها سزوارتر است. قال الذى حول جدُ احق به جاريه آن كه جدانتخاب كرده هنوز صيغه نخوانده است انتخاب كرده است مقدم است لعنها و اباها الجد لعنها كه ضميرش به آن دختر بر مى‏گردد.اباها پدر دختر هر دو مال جد هستند بنابراين جد مقدم است. اين مسأله تشاح است مسأله تقارن نيست اشتباه نشود. مى‏گويد حتى‏عند تشاح او مقدم است معنى‏اش اين است كه به طريق اولى مگر تقارن باشد مقدم است. حالا سوال؟ اگر تشاح شد پدر پيش دستى‏كرد عقدش باطل است يا معصيت كرده است به عبارت ديگر عند التشاح اگر پدر پيش دستى كرد آيا اين حكم وضعى در اينجا است‏كه باطل است يا حكم تكليفى است و معصيت كرده است. ظاهر حديث چيست؟ اين كه مى‏گويد كه جد اولى است هر دو براى اواست. ظاهرش حكم وضعى است يا حكم تكليفى است. ظاهرش حكم وضعى است بحث، بحث فساد عقد است ظاهرش حكم‏وضعى است اين يك چيز فراتر مى‏شود. غير از تقارن اگر تشاح هم بكند اب بايد سكوت كند. حق ندارد كه پيش دستى كند چرا؟براى اينكه اينجا بطلان حكم وضعى است نه فقط حكم تكليفى بودن باشد كه اين يك معصيتى كرده باشد.
    سوال؟ مى‏گويند كه جد اولى است روايت قبل هم داشته‏ايم اولى است اولويت در اينجا يدل الى تعيّن هر كجا در باب ولايت‏اولويت گفتند يعنى تعيّن و اولى الرحام و اولى الرحام بعضهم اولى به بعضاًاين اولويت‏ها به معنى تعيّن است. سوال؟ فرض بر اين‏است كه هر دو مستقلاً ولايت دارند. اما امام مى‏فرمايد اگر تشاح باشد استقلال اب از بين مى‏رود استثنا شده است. استقلال دارد اگرپيش دستى مى‏كرد جلوتر اما حالا كه تشاحى شده است. جد مقدم بر احترام است جد را بايد نگه داشت. خوب ما رسيديم به‏مسأله‏اى كه از تقارن رفتيم آن طرف‏تر كه اگر تقارن هم نباشد ولى تشاحى باشد به حسب ظاهر روايت بايد جد را مقدم بدانيم. سندروايت چه طور است. سند روايت قرب الاسناد و مى‏دانيم كه قرب الاسناد بعضى از رجالش مخدوش است و لذا هر چه از قرب‏الاسناد است اينها به عنوان روايت معتبر تلقى مى‏شود. ولى در ذيل اين دارد رواحُ على به جعفر به كتاب است و اين معتبر مى‏شود ويك سند ديگرى هم دارد كه از كتاب على ابن جعفر و كتاب على ابن جعفر پيش صاحب رسايل بود.
    بنابراين مى‏شود كه در روح رواهو على ابن جعفر فى كتاب عن موسى ابن جعفر در سندش اعتماد كنيم. دلالت هم دلالت خوبى بودولى يك روايت هم داريم مال تشاح كه اين روايت ظاهرش استحباب است روايت 4 براى فضل ابن عبدالملك تازه خوانده‏ايم. كه‏رجال سندش چى بودند، واقفيه بودند ناوسيه بودند. نه فتحيه روايت 4 بود. روايت حميل ابن زياد بود كه گفتيم كه جزء واقفيه است.حسن ابن محمد واقفيه است. عن جعفر ابن ثماعه واقفيه عن عبان، عبان ابن عثمان آنهم اصحاب واقفى است. عن الفضل ابن‏عبدالملك ثقه روايت ولا فاسد المذهب بود عده‏اى از رواتش ولى وثاقت دارد معتبر است. عن ابى عبدالله عليه السلام قال ان الجداذا زوج ابنة ابنهى و كان ابوها حيا و كان جد مرضيه جازا اين كارى ندارد اين جا است شاهد ما قلنا فأنهوا ابوالجاريه هواً يعنى پدردختر علاقه‏اى داشت به داماد مى‏گويد، هواً هوايى نظرى رأيى و هوالجد هواً جد نظر ديگرى داشت هوايى در اينجا يعنى نظرش‏علاقه است و هما سواءٌ فلعدل... هر دو هم عادل هر دو هم مرضى آدمهاى درستى يعنى تشاح شد تعارض شد.
    فقال اهب اليه ان ترضى به قول به جدَ اهب اليه يعنى دوست دارم، دوست‏تر دارم نه دوست دارم دوست‏تر دارم قول جد را راضى‏باشد آيا اين ظاهرش استحباب نيست اگر اين باشد سبب مى‏شود كه روايات ديگر هم حمل بر استحباب كنيم اولويت اولى هم‏اولويت استحبابى بشود. سند حديث هم كه معتبر است و روايات هم كه تفسر بعضها بعضى، پس تفسير كنيم آن روايت سابق را به‏وسيله اين روايت در مورد تشاح. پس نتيجه اين مى‏شود كه در موقع تشاح بگوييم كه بهتر است. در موقع تقارن نه اولويت دارد جدو جد مقدم عند التقارن است. اما عند التشاح بهتر اين است كه ما رعايت كنيم حال جد را و جمع بندى كنم مسأله را و تمام كنم ونتيجه اين شد در اين مسأله در موقعى كه تقارن بشود و علم قطعى داشته باشيم حالا پيدا كنيم يك جايى تقارن بشود. تقارن بشود وعلم قطعى پيدا كنيم قول جد مقدم است. اما اگر تشاحى واقع بشود بهتر اين است كه احترام جد را نگه داريم. وصلى الله الا سيدنامحمداً وآل طاهرين.