چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 132
متن
1379/7/19
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
روز 12 ماه رجب و در آستانه ميلاد مبارك مول الموحدين امير مومنان على ابن ابى طالب عليه السلام قرار داريم يك حديثكوتاهى در فضيلت آن حضرت بخوانم و هم براى شنوندگان و هم براى گوينده طبق بعضى از احاديث عبادت محسوب مىشودذكر فضائل آن حضرت.
حديث در ذيل آيه شريفه ان الذين آمنوا و عمل الصالحات و اولائك هم خير البريع سوره بينه در يكى از كتب عامه نام شواهدالتنزيل شرايط تنزيل شأن نزولها است و مؤلف اين كتاب حاكم حسكانى است. از علماى اهل سنت است و شأن نزولها را نوشتهاست. علم سنى با انصافى بوده است و آنچه كه بوده نقل كرده است از جمله اين حديث را در ذيل آن آيه نقل مىكند. نقل مىكند ازيكى از ياران پيغمبر مىگويد كه ما در كنار خانه كعبه در خدمت پيامبر اكرم نشسته بوديم كنار خانه كعبه ناگهان على عليه السلام ازدور پيدا شد. چشم پيامبر به او افتاد فرمود: قد اتاكم اخى برادرم دارد مىآيد. قد اتاكم اخى. بعد على عليه السلام نزديك آمد و شايدنشستند در آن جا پيغمبر اشاره به على كرد و اشاره به خانه كعبه و فرمود و رب هذا البنيه قسم به خداى اين بنا خانه كعبه و رب هذاالبنيا ان هذا اشاره به حضرت على عليه السلام ان هذا و شيعة هو هم الفائزون يعمل قيامت اين مرد و شيعيان او رستگاران روز قيامتهستند. پيغمبر قسم داد نكند كه همه مىپذيرند خدا قسم ياد نكند همه مىپذيرند. قسم نشانه اهميت موضوع است. نشانه تأكيداست.
با تأكيد و اهميت پيغمبر فرمود كه اين مرد على ابن ابى طالب و شيعيانش رستگاران روز قيامت هستند اين را كه پيامبر فرمود آيهشريفه نازل شد ان الذين آمنوا و عمل الصالحات اولائك هم خير البريع مصداق اطم و ايمان و عمل صالح مولا على عليه السلاماست و اين آيه را كه اصحاب شنيدند بعد از آن وقتى على عليه السلام از دور مىآمد مىگفتند كه اتاكم خير البريع، خير البريع بهترينخلق خدا به عنوان لقبى براى على عليه السلام شد. با استنباط از آيه شريفه فضيلت خيلى بالاست خيلى والاست. از منابع ديگران هماست نه در منابع مال روايات متعددى در ذيل اين آيه آمده است و من يكى از آنها را براى شما عرض كردهام. علاوه بر اينكه اينحديث يكى از فضايل بزرگ امير مومنان است. يك افتخار بزرگى براى ما است ولى يك شرطى دارد به شرط اينكه بتوانيم تحتعنوان شيعه على ابن ابى طالب قرار بگيريم. مصداق شيعة هو باشيم. هم الفائزون يُم القيامت كه مىدانيد كه دليل بر حصر است. همالفائزون يُم القيامت فقط اينها اهل نجات هستند و نه ديگران بنابراين راه نجات منحصر است در شيعه على بودن در خط او درمكتب او به شيوه او به اخلاق او خودش فرمود شما نمىتوانيد مثل من باشيد ولى بالاخره قدمى در اين را بگذاريد انكم لا تقدرونعلى ذالك ولكن اعينونى بورء و صداق با تقوا باشيد زبانتان چشمتان، دستتان، فكرتان آلوده به گناه نشود. على حامى مظلوم ودشمن ظالم بود و شما هم حامى مظلومين و دشمن ظالمان باشيد. على زندگانيش ساده بود شما هم لااقل تا حدى ساده باشيد. علىسخنى به خلاف نگفت و شما هم نگوييد. على اولين مجاهد بزرگ اسلام بود و شما هم در راه اسلام جهاد كنيد و اگر بتوانيم درسِرك شيعيان در باييم و مشمول اين حديث بشوييم ان هذا و شيعة هو هم الفائزون يُم القيامت نعمتى از اين بالاتر نيست خدا شاهدو گواه است به حقيقت مىگوييم كه از اين نعمتى بالاتر نيست كه به انسان در روز قيامت بگويند كه تو هم در سِرك شيعيان على ابنابى طالب هستى. برگرديم به بحثى كه داشتهايم و من مىخواهم امروز يك كمى به عقب برگردم دو، سه تا اشكال آقايان نوشتهاند وگفتهاند درباره بحث ثيب من اين دو سه اشكال را جواب بدهم و بحث ثيب تكميل بشود و باز دوباره بر مىگرديم ادامه مىدهيمبحث امروزمان را اشكال اول اين است كه ما در بحث ثيب جملهاى از مسالك عرض كرديم كه ايشان مىفرمود كه دخول در ثيبشرط است. بعد در عبارت ايشان بود كما نَبح عليه فى روايت الصادقَ يعنى در روايت صادقه كلام مسالك شاهدى بر شرطيتدخول در مفهوم ثيب بوده است. ما رايت صادقش را نگاه كرديم چند خط قبلش ديديم كه روايت سعيد ابن اسمائيل است. يا سعدابن اسمائيل حديث 15 باب 3 آدرسش را هم داديم و آقايان نوشتند بعد آقايان مراجعه كردند به حديث سعيد ابن اسمائيل ومىگويند كه اين كارى به دخول ندارد اصلاً بحث به دخول ندارد.
و چند نفرى به من گفتند و من نگاه كردم و ديدم بله روايت سعيد ابن اسمادئيل ربطى به مسأله دخول بودن و شرط بودنش در ثيببودن ندارد. معلوم شد كه اشتباه در كلام مسالك است. ما هم كلام مسالك را نقل كرديم و اشتباهى كه در كلام ايشان بوده است را نقلكردهايم. سوال؟ نُب... روايت صادقَ، صادق يعنى صادق در عبارت صادق در عبارت ايشان روايت سعيد ابن اسمائيل است يعنىچند خط قبل از اين روايت سعيد ابن اسمائيل است از روايت الصادقَ سوال؟ حالا عبارت اين است فى روايت الصادقَ ما هم در اينجا نقل كرديم و بعد معلوم شد كه نه روايت سعيد ابن اسمائيل كارى به مسأله دخول ندارد. ظاهراً اشارهاى به روايت على ابن جعفراست. كه دخول را شرط مىكند. به جاى روايت صادقه بايد روايت على ابن جعفر بگوييم كه 8 باب 9 است حديث 8 باب 9 روايتعلى ابن جعفر پس حديث سعيد ابن اسمائيل را خط مىزنيد و به جايش على ابن جعفر مىنويسيد و شمارهاش هم 8 باب 9 است ويك اشكالى است كه خود اين آقايان هم دقت كردهاند و خوب است كه دقت كنند آنچه كه از ما مىگوييد ممكن است كه لا به لاىبحثها يا ما يا ديگرانى كه ما از آنها بحث مىكنيم اشتباهاتى باشد با دقت مسايل را رد بشويم بسيار كار خوبى است. سوال دوم ايناست كه مرحوم آيت الله خوئى در اين تقريراتى كه از ايشان هست. براى اثبات اعتبار دخول به دو آيهاى از قرآن تمسك جسدهاند.براى اثبات اعتبار دخول يا اعتبار تماس به تعبير ايشان دو آيه از قرآن كجاى قرآن يكى آيه 36 واقعه مىگويد فجعلنا هن افكارا 36سوره واقعه فجعلنا هن افكارا ضمير هن به چه بر مىگردد حوريان بهشت. حوريان بهشت را... قرار داديم. خوب اين آيه مىگويدكه اين حوريان بهشتى افكارا آيه اواخر سوره الرحمن تفسير مىكند اين آيه را مىفرمايد: فى هن قاصرات الطرفاً در باغهاى بهشتقاصرات الطرفاً، قاصرات الطرف يعنى زنانى كه چشمشان فقط به همسرشان است و به غير آنها نگاه نمىكنند.
يكّه شناس هستند. لم يتمسنّ فطلهم اِنسن ولا جان اِنس و جنى قبلاً با اينها تماس نداشته است. آيه سوره واقعه مىگويد كه اينهاافكار هستند و آيه سوره رحمان مىگويد كه اينها لم يتمسنّ فطلهم اِنسن ولا جان است و هيچ جن و انسى با آنها تماس نداشته استو معنىاش اين است كه افكار مساوى با كسى كه تماسى با مردى قبلاً نداشته است. تمس در لغت ت و م و س تمس يعنى خون عادتاصلش آن است ولى معنى ثانوى كه پيدا كرده است كه آن تماس جسمانى و دخول است و اين معنى ثانوى تمس است. از خودمنمىگويم لغت حفظى و ذهنى و برداشتى نيست لغت نقل است. سماعى است. اعداب لغت اين دو معنى را برايش نوشتهاند. سوال؟فى هن يعنى باغهاى بهشت. هورالمقصورات هم فى خيام به خيام به قاصرات يعنى باغهاى بهشت. هن به ذب العقود و به... گاهى برمىگردد. تفسير نمونه را به بينيد به هر حال خوب اين استدلال ظاهريش استدلال بدى نيست كه ما بگوييم كه افكار و قرآن تفسيركرده است به لم يتمسنّ فطلهم اِنسن ولا جان ولى اين كلام مبارك سيداً ولا استاد مرحوم آيت الله خوئى يك اشكال مهم دارد و آناين است كه اين تعبير مال بهشت است و در بهشت كه عقدى نيست. ما بحثمان در دنيا است به اين زنى كه عقد به او بستهاند وروايات مىگويد كه ديگر باكره نيست. در دنيا عقد هست در بهشت كه ديگر عقدى نيست خداوند تخصيص مىكند تعيين مىكندميايند صيغه زوجتُ ان كهتُ بين حوريان بهشت و مومنان بهشت بخوانند نيست تعيين شده من قبل است. تعيين شده است اين...بنابراين اين نمىتواند دليلى بر بحث ما باشد با توجه به اينكه در آنجا چنين چيزى نيست.
سوال؟ در زوجنا هم يعنى قرناهم زوج به معنى جعل لهو قريناً در اين جا نه زوجنا يك مجلس عقدى مىگيرند صغه ان كهتُ زوجترا هم در اين جا مىخوانند. اين حرفها نيست. زوج به معنى قرين است در اين جا سوال؟ نيست در آن جا، آن جا باب تكليف نيستباب عقود نيست باب بيع نيست بابت شراع نيست طلاق نيست ازدواج نيست آن جا اين حرفها نيست. بگذريم اجازه بدهيد كهيك سوال يك جواب تمام ولى الى كل حالاً اجازه بدهيد و اما اشكال سوم را بگوييم اين اشكال دوم است جوابش و اشكال سوم رابعضى از آقايان نوشتهاند كه بالاخره در معنى... دو روايت را متعارض شده است. يك حديث حلبى صحيحه و يك حديث على ابنجعفر و آنهم صحيحه در هر دو طرف يك حديث بيشتر نيست. صحيحه حلب مىگويد كه عقد كافى است و اين صحيحه حلبى بود.صحيحه على ابن جعفر مىگويد كه دخول شرط است و همى عبارت 8 و 9 كه الان اشاره كردم بنابراين يك حديث صحيحه مىگويدكه عقد كافى است و يك حديث صحيح مىگويد كه دخول شرط است. اينها هيچ كدام ترجيح بر ديگرى ندارد. چرا شما ترجيهاترا ذكر كردهايد. فى كل من الجانوى حديثاً واحد و ترجيهى نيست و جواب عرض مىكنم و قبلاً هم گفتهام در طرف اعتبار عقداحاديث زياد است و صحيحه هم منحصر به اين نيست براى اينكه همين حديث را هم عبدالله ابن ثنان هم نقل كرده است. صحيحهاست دو تا صحيحه ما در اين جا داريم يكى عبدالله ابن ثنان و دگرى حلبى. سه تا حديث هم داريم ولا آنها صحيح نيستند ولى سه تامتضافر مىتواند معيد واقع بشود و پنج تا حديث است و دوتاى آنها صحيح است و اين دو از همين يك دانه حديث على ابن جعفراست. اضف الا ذالك قرائاً ما ذكر كردهايم. قرينه مىگويد كه مادامى كه ازدواج نكرده است خوب رويتى ندارد بعد از نكاح خوبرويت پيدا مىكند. دخول به تنهايى خوب رويت ندارد و نكاح است كه خوب رويت مىآورد. فعلى هذا اين قرينه و قرينه ديگرىنقل كرديم و گفتيم كه روايات متعدد اگر در مقام بيان باشد و قيدى به آن نزنم تقليد آنها مشكل است. در مقام حاجت در مقام بيان اينپنج تا رايت هيچ قيدى به او نزدهاند. مشكل است كه ما بتوانيم به يك حديث و عبارت همه اينها را تقليد كنيم. اين هم جواب ازاشكال سوم ولى سوال؟ نه مورد منها نيست. نه خير عدهاى قابل ملاحظهاى فتوا دادهاند.
نمىگويم عدهاى مىگويم كه بعضىها فتوا دادهاند. ولى ما نظر نهايى امان را در آن مسأله صريحاً نگفتهايم حالا بگوييم بهتر است منعقيدهام اين است كه در مسأله ثيب اگر ما بخواهيم احتياط كنيم خيلى به جا است كه هر دو را شرط كنيم ان نكاح مع الدخول بگوييمكه آن نكاح هم غالباً دخول است. دخول حلال هم غالباً با نكاح است. نكاح غالباً دخول است و دخول حلال هم غالباً با نكاح است.دائماً نمىگوييم غالباً.چون وجه به شبهه كه حرام نبوده است. جاهل بوده است. سوال؟ اگر ما اين را بگوييم ديگر هيچ مشكلى نيستيعنى هم نكاحش شرط كنيم در... و هم دخول را شرط كنيم هم جمع بين روايات است و هم جمع بين بسيارى از اقوال است و هممفافق احتياط است.
گذشتم سوال؟ بله فتوا ما مىگوييم كه العهوت الوجوبى برويم سراغ قول دوم در مسأله سوم مسأله سوم فرع اولش را عنوان كردهايمكه آيا ولايت جد مشروط است به حيات اب يا مشروط نيست. چند تا دليل آورديم كه مشروط نيست. جد مستقل است در ولايتحالا يا صغير يا كبير هر كه گفتهايم. اب هم مستقل است در روايت ادله قول اول را ذكر كرديم كه استقلال است ولى قول دوم همعدهاى طرف دار داشت. مشهور نبود اما عدهاى طرف دار داشت. اما قول دوم اين است كه بگوييم مشروط تا پدر زنده است جدولايت دارد پدر كه مرد هر دو ولايت مىميرد و هم ولايت اب مىميرد و هم ولايت جد اينها دو روايت بيشتر ندارد. يك روايت كهسندش هم خواهيم ديد و محل بحث است و ما مىپذيريم. روايت عبات از روايت 4 باب 11 روايت فضل ابن عبدالملك. اينروايت فضل ابن عبدالملك. سندش خيلى بحث دارد و من سندش را بخوانم بحثش را بعد مىگويم. ان هُميد ابن زياد عن الحسنابن محمد عن جعفر ابن سماء عن عبان. عن الفضل ابن عبدالملك همهاش را بايد دونه به دونه بحث كنيم. آن جايى كه سند بايدبحث بشود يك روايت را بايد بحث كنيم. عن ابى عبدالله عليه السلام قال ان الجد اذا زوج ابنت ابنِ دختر پسرش را نوهاش را و كانابوها حيا اين قيد كان ابوها حيا را دقت كنيد و كان ابوها حيا و كان جدُ مرضيا جد آدم مرضى است يعنى آدم درستى است و خيانتنمىكند و مصلحت بنت را رعايت مىكند جازَ به بينيد در اين جا يك قضيه شرطيه است و دو تا شرط دارد اب هنگامى كه نوهاش راتزويج كند جد نوهاش را تزويج كند يك شرطش وكان ابوها حيا پدر بايد زنده باشد و شرط دوم و كان الجد مرضيا جد هم صغه باشدخوائن نباشد.
با اين دو شرط اين اب جا زد. خوب ما در اصول خواندهايم قضيه شرطيه مفهوم دارد اگر يك شرط داشته باشد فقدان آن يك شرطمفهوم دارد و اگر يك شرط و دو شرط داشته باشد فقدان هر كدام مفهوم دارد. مثل اين است من بگويم اين خانه را فروختم به اينشرط و اين شرط. خوب هر كدام از اين شرطها نباشد كار خراب است. اين جا آمده است دو شرط كرده است يكى كان ابو حيا وديگرى كان جد مرضيا اگر اين دو شرط باشد جاز. عقد جد جايز است والاّ فلا مفهوم شرط هم مىدانيد كه از مفاهيمى است كه همهقبول كردهاند.
به خلاف بعضى از مفاهيم ديگر گر چه اينجا ما همه مفهومها را در اين گونه موارد كه در مقام احتراز است ما مفهوم ولد را هم حجتمىدانيم در نقود هم فى مقام الحتراز ولى حالا اگر كسى بهانه بگيرد لااقل اينجا مفهوم شرط است مفهوم شرط كه اتفاقى است.سوال؟ حالا برسيم به حرفهايى كه زدهام جمله حاليه نيست عطف است و جمله عطف است. سوال؟ بسيار خوب نه پدر بايد زندهباشد يك دوم هم جد مرضى بوده باشد. حالا اجازه بدهيد. خوب اين روايت و اين نحوه استدلال به روايت اين روايت هم سندشمورد بحث واقع شده هم دلالتش و اما سند گفتهاند كه مرحوم محقق رضوان الله تعالى عليه در متن شرايع كه متن جواهر است. وقتىكه مىرسيم به آنجا مىفرمايد به روايتى استدلال شده است كه لا يعفوا من ضعف فى سند تعبير ايشان اين است كه لا يعفوا من ضعفاًفى سند افتادهاند دنبال اين بحث كه اين ضعف سندى كه ايشان فرموده است. كجاى اين روايت است. بعضى از بزرگان ديگرفرمودهاند اجتمال اين سند بر عدهاى از واقفيه. جمعى از واقفيه در اين سند است واقفيه چه كسانى هستند آنهايى هستند كه هفتامامى هستند وقفو الى موسى ابن جعفر سلام الله عليه هما رسيدند به موسى ابن جعفر متوقف شدند و حالا علتش چه بوده استرئيس اينهايى كه از وكلاى امام موسى ابن جعفر بوده است و پول زيادى پيش او بوده است و ديد اگر بگويد كه امام على ابن موسىالرضا امام بعد است بايد برود و تمام اين پولها را بايد برود و تحويل امام بعد بدهد واويلا است اين پول همين سبب شد كه محضرحق را رها كرد. گفت موسى ابن جعفر نه مرده است حين و غايب شده است. پولهايش دست من است كه من وكيل بشوم و با اين حقهپولها را بالا كشيد و به ترسيد از وسوسههاى پول بعضىها هستند هزار تومان دارند. هزار تومان يك ميليون و دو ميليون وسوسهاشان نمىكند. اما رسيد به سى ميليون و پنجاه ميليون صد ميليون فروشنده هستند اما يك خورده گران فروش هستند. بعضىهاارزانتر مىفروشند دين و ايمانشان را. الى كل حالاً واقفيه اينها هستند. حالا چند نفر هستند اينها اكثر رجال سند واقفيه هستند. وحالا ما دونه، دونهاش را براى شما مىخوانم. اولش حميد ابن زياد است واقفى است ولى صغتاً در رجال نوشتهاند كه واقفياً ولكنانهو فقه دوميش حسن ابن محمد است. اين جناب حسن ابن محمد، حسن ابن محمد ابن سماء است براى اينكه حسن ابن محمد دررجال متعدد داريم. اين حسن ابن محمد ابن سماء است و آنهم واقفين هفت امامى است. ولكن انهو صغه آنهم صغه است. بعد از آنمىرسيم به جعفر ابن سماء جعفر ابن سماء هم واقفين ولكن انهو صغه اين هم صغه است. سوال؟ چرا همه اينها را تصريح كردهاندولى در كتب رجال به بينيد كه... تصريح كردهاند وثاقة اين هم ثقة مىرسيم بعد از آن عبان اين عبان كدام عبان است. عبان ابن تغلبآن كه شيعه است. اين عبان ابن تغلب نيست. به قرينه راويه قبلى عبان ابن عثمان است. اصحاب اجماء است و همه قبول دارندوثاقتش را ولكن مع العصب آنهم واقفيُن. جميل للجميل مع عبانى وعبدلان ثم حمّادانى اشعار بحر العلوم درباره اصحاب اجماء كه18 نفر هستند يكى عبان ذكر مىكند عبان ابن عثمان واقفى است. نه عبان ابن تقليد. عبان ابن تقليد با آن مقام و عظمتش جزء اصحاباجماء نيست. ولى عبان ابن عثمان واقفى هست. اين چهار نفر هر چهار تا ثقات اما واقفيُن آخرين نفر فضل ابن عبدالملك است. اينصغه است صحيح المذهب و صغه است. در اين پنج نفر يكى سالم در رفت. حالا سوال در اين جا است كه اينها كه كل هم ثقاتهستند. چرا شما سخت مىگيريد ديگر بگوييد حديثاً موثق. صحيحه نيست ولذا بسيارى از بزرگان گفتهاند كه اين روايات ضعفمذهب دارند رواتش نه ضعف روايت. روايت، روايت معتبرى است.
موثقه است صحيحه نيست مىگويند كه اين روايت موثقه است. نه صحيحه پس سند روايت سالم است و من دلالتش را هم بگويمكه اين بحث امروز تمام بشود و نيفتد به روز شنبه و اما از نظر دلالت بعضىها مىگويند كه گاهى ذكر شرط براى مفهوم نيستهميشه ذكر شرط براى مفهموم نيست. گاهى بيان مصداق اخفاست. مصداق اخفا و ما نحن فيه اين طورى است و اين براى مفهومنيست. چه چيز مىخواهد امام بگوييد مىگويد در صورتى كه جد نوهاش را ازدواج كند ولى پدر هم زنده باشد. با بودن پدر نوبتى بهجد نمىرسد معمولاً ولى پدر هم زنده است ولى چون اب مرضى است جاز عقدُ اين بيان مصداق خفى است. لذا خيال مىكند كه بابودن پدر جد نبايد دخالت بكند. حديث مىگويد كه اگر جد نوهاش را ازدواج كند و آدم ثقهاى باشد ولى پدر زنده است و باخبرنشود باز هم صحيح است. اين بيان مصداق اخفا است. مخصوصاً در برابر قول عامه است اين را هم دقت كنيد كه من شنبه كلام عمشافعى را براى شما بخوانم كه قول سوم را قائل شديم. بعضى از عامه مىگويند كه تا پدر زنده است نوبت به جد نمىرسد. حديثمىگويد كه مىرسد. خلافاً لقول عامه او مىگويد كه تا پدر هست نوبت به جد نمىرسد و تا جد اول هست نوبت به جد دومنمىرسد. امام صادق مىفرمايد: نه ولا كان العب حيا نوبت به جد مىرسد. پس اين جمله مفهوم ندارد و دلالت حديث ساقطمىشود. ولا سندش درست است. پس قول دوم يك روايت داشت كه آن روايت هم با مشكل برخورد كرد. وصلى الله على سيدنامحمداً وآل طاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...