چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 130
متن
1379/7/17
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
اميدوارم كه روز ميلاد مبارك امام جواد امام نهم محمد ابن على عليه السلام بر همه مبارك باشد. و خداوند از بركات اين وجودمبارك وجود و كرمش را به همه مسلمانان بيش از پيش كند و گرفتارىها و مشكلات را انشاء الله از همه مسلمين جهان مخصوصاًفلستينىهاى كه در اين ايام در چنگال دشمنان سخت گرفتار هستند. انشاء الله عنايت خداوند شامل حال ما و همه آنها بشود. بحثما در تفسير معنى صيب بود. صيب اذن ولى لازم ندارد در عقد نكاح. صيب كيست؟ اقول را گفتيم و احتمالات را گفتيم.
تفسير لقوى صيب را گفتيم. تفسير عرفى را گفتيم. بعد رفتيم سراغ روايات چندين روايت كه روايت متضافره است دلالت بر اينداشت كه صيب كسى است كه ازدواج نكرده است. لم تتزوج يُلم تنكح نكاحى نكرده است. ازدواجى نكرده است. صيب ازدواجكرده است نكاح كرده است. بكر نكاح نكرده است ازدواج نكرده است. نقطه مقابل بكر. در اينجا يك دانه روايت معارض داريم كهعمداً معارض يك روايت است. كه آن عبارت هم از روايت. على ابن جعفر. باب 3 روايت على ابن جعفر من ياداشت نكردهامشمارهاش را. باب 9.
على ابن جعفر... روايت 8 باب 9 است. از ابواب عقد نكاح على ابن جعفر فى كتاب عن اخى موسى ابن جعفر قال سألت هو عنالرجل هل يسلهو لهو ان يزوج ابنت هو به غير اذنها قال نعم ليث يكونُ للولد امرٌ الى ان تكون امرئه قد دخل بها قبل ذالك فرمود: آنىكه جايز است بدون اذنش نكاحش كند. دخترى است كه هنوز دخول به او واقع نشده است. فتلك لا يجوز نكاحها الا ان تستعمر. آنكه فقط دخول بها اين نمىشود نكاحش كرد مگر به اذن خودش و به اجازه خودش بنابراين معيار دوخل بها قبل ذالك است. ظاهرشهم همين دخول مطلق است. حلالاً، حراماً هر دو را شامل مىشود. خوب در تعرض بين اينها چه كار كنيم. آيا بياييم آن روايت دستاول را كه مىگفت كه نكاح حمل بكنيم نكاح مع الدخول. تا با اين بسازد. بگوييم كه او اصل نكاح را مىگويد و اين هم دخولمىگويد و تقليد مىكند پس معيار النّكاح مع الدخول مىشود. جمع دلالى بين هما جمع مطلق و مقيد است. آنها مطلقها مىگفت كهنكاح و اينها مطلقا مىگويد دخول البته نسبت بين اينها نسبت مطلق و مقيد عام و خاص نيست. نسبت آن روايات ديروز كه نكاح رامعيار مىگرفت با اين روايت على ابن جفعر كه معتبر است و صحيح است. كه دخول را معيار مىگيرد نسبت آن روايات با اين راياتچه نسبتى است. عموم خصوص من وجح است براى اينكه اين دخول را مىگويد، سواءٌ نكاح باشد يا نباشد. آن هم نكاح را مىگويدسواءٌ نكاح دخول باشد يا نباشد. چنان نيست كه مطلق و مقيد باشد جمع بين هما كن به تقييد. بله مىتوانيم آنها را حمل كنيم بگوييمغالب ناح با دخول است. بنابراين اين هم حمل بر غالب كنيم و بگوييم كه دخول با نكاح است و دخول حلال نكاح است اين دخولحرام نمىگويد. فعلى هذا نسبت بين روايات ديروز و روايات امروز كه آنها معتبر بودند اين هم معتبر است. نسبت عموم من وجحاست. كل من هما مطلقاً من جحت و مقيد من جحَ در عموم خصوص من وجح جمع دلالى نداريم مگر قرائن خارجيه قائل بشود. دراين جا از قرائن خارجيه استفاده كنيم و بگوييم كه نكاح فرد غالبش دخول است. دخول هم هر دو غالبش نكاح است. پس جنگ كنيمو بگوييم كه النّكاح مع الدخول اين امكان دارد.
ولى انصاف اين است كه ما اگر امر را دائم مدار نكاح كنيم اولى است. اين را بياييم حمل بر نكاح كنيم. آن مطلق باشد. بگوييم كهروايت على ابن جعفر دخولى كه مىگويد كنايه از نكاح است ولا اگر دخول هم نباشد. معيار نكاح است. ترجيح بدهيم روايتديروز و روايت على ابن جعفر هم. سوال؟ بله صريحاً هم مىگويد كه دخول اما دخول كنايه است از نكاح بگوييم كه نكاح دليل ماقرينهاى داريم دو، سه تا قرينه، قرينه اول آن ريشه لغوى صيب بود گفتيم كه صيب يعنى نَكحَ و رجح نكاح كنيد و رجوع از نكاحكنيد طلاقش دهيد. دخول در معنى صيب نيفتاده است. ريشه لغوى صيب به معنى بازگشت است يعنى نَكحَ و رجح النكاح چگونهرجح طلاق گرفت قبل از دخول. سوال؟ بله براى صيب راست است و دو، سه معنى گفتهايم ريشه لغوى صيب چيست؟ رجوعاست و اين رجوع مىسازد با نكاح. نكاحى بكند و از نكاح برگردد. اين يكى و قرينه ديگر اين است كه فلسفه اين حكم حالا اين رامعيد بگيريم نه گوييد دليل قطعى كه استحسان اسمش را بگذاريم. فلسفه اين حكم ظاهر است اين است كسى كه نكاح نكرده است.تجربهاى ندارد. خوب رويتى ندارد. اما نكاح كرد و بعد جدا شد بار دوم مىخواهد كه نكاح كند. اين يك تجربهاى دارد خوب آيادخول دخالتى در اين تجربه دارد؟ نه تجربه اصل نكاح است. اصل نكاح براى اين تجربهاى شد كه بعد از اين حواس را درست جمعكند وگرفتار خوش بينىها نشود. تظاهر به عشق و علاقه و محبت را... ندهد.
يك تجربهاى پيدا كرد در عقد نكاح دخول مىدانيم كه در اين تجربه دخالتى ندارد و آنچه كه دخالت دارد آن اصل نكاح است.بنابراين ريشه لغوى را قرينه بگيريم. سوال؟ اتفاقاً آدمهايى كه مىگويند يك بار مار گزيده هستند از همه چيز مىترسند و احتياطمىكنند و خيلى از بيوهها هستند كه وسواس مىگيردشان و به اين آسانى تن به ازدواج نمىدهند مىگويند: لا يبلغُ مومنُ من جحرلمرعتاً اين را نمىشود انكار كرد. كسى كه سابقاً به چيزى دارد بالاخره يك خُبرويت بيشترى دارد. به هر حال ما با اين قرائن مىگوييمكه لااقل ترجيح بدهيم به خصوص كه اين روايات دخول هم روايات نكاح هم متعدد است. متضافر بود در مقام بيان بود قيد دخولرا نگفته بود. ما داريم اين را در اصول كه اگر روايات متعدد مطلقهاى داشته باشيم در مقام بيان قيد نزند بعد در يك روايت قيد بيايدبه نظر مىآيد كه اين قيد مسحب است. چرا؟ براى اينكه اين طرز مسأله گفتن نيست. شما به پنج نفر در پنج مجلس اصل نكاح رابگوييد به نفر ششم در مجلس ديگر قيدش رابگوييد. خوب اين چه مسأله گفتن است. امام شأنش اجل است كه اين طور بگويد. اينهمه روايات متطلقه وارده در مقام حاجت بدون قيد آيا مىشود كه مقيدش كرد به يك روايت على ابن جعفر بعيد است. ما درجاهاى ديگر فقح هم همين را داريم كه اگر روايات مطلقه امان زياد بشود و روايت مقيده يك دانه بشود در اينجا احتمال مىدهيم كهاين مقيد حمل بر استحباب باشد. خوب نمىشود در مقام بيان همهاش مطلق، مطلق، مطلق و قيدش را نگفتهاند. بعد بگوييم كه نفرقيدش را گفتهاند.
اين بعيد است. سوال؟ در عرف هيچ مسأله روشن نبوده است و اين عرف ما است كه اين حرفها را مىزند عرف آن وقت صيب بهمعنى همان رجوب كرده از نكاح است و ازدواج كرده است و بر گشته است بنابراين ريشه لغوى يك، فلسفه حكم دو، ورود رواياتمطلقه كثيره در مقام بيان بدون قيد سه، اينها قرائن بشوند. كه ما بگوييم كه الحكم يدور مداراً نكاح ولا يشرط الفيحه دخول. سوال؟باز هم تكرار مىكند ما هيچ وقت نگفتهايم كه نكاح منطبق به دخول است. مگر در يك مورد خاصى كه قرينه قائم بشود. نكاح يعنىعقد در قرآن هم در همه جا نكاح معنى عقد است. شايد يك مورد در قرآن به معنى دخول آمده باشد. تازه آنهم شايد. سوال؟ نه آنهمدخول از خارج صادر شده است و تنها اين يك مورد است و حتى... اينها محل اشكال است. كه حتى... مىگويند كه شرط دخول دارداين از روايات صادر شده است اگر ما بوديم و اين آيه مىگفتيم كه حتى... اين دخول شرطش نيست.
سوال؟ صيب است چرا؟ بله عقد كرد و نه ساله رشيده نه اينكه سفيحه نه اينكه غير رشيده ولى كسى كه خوب و بد را بفهمد اذن بنانكه آن هيچ آن فقيح است. آن كه بحث ندارد آن صغيره است و حكم صغير را دارد. ما مىگوييم آنجايى كه رشيده باشد. بقيع هنا شىءٌسوال؟ من سوال ايشان را تكرار مىكنم كه خودشان تكرار نكنند. مىگويند كه اين خُبرويت و تجربه اينها مال آنجا است كه يكمدت قابل توجهى باهم بمانند.
اگر يك روز ازدواج كند و فردا طلاق بگيرد. نه خُبرويتى است و نه تجربهاى و فلسفه در اينجا نيست درست است و همين رامىخواهيد بگوييد. سوال؟ بسيار خوب و اما جواب، جواب ايشان اين است كه دو نكته است يكى فراموش نكنيد حرفى را كه بارهازدهيم ولى مثل اينكه باز هم همه فراموش كردهاند. فلسفه حكم در كل فرد،فرد نيست. در غالب افراد امروز ازدواج نمىكنند كه فرداطلاق بگيرند. چه كسى است كه يك روزه طلاق بگيرد و خيلى كم است. اجازه بدهيد اين هم مىگوييم. نكته دوم اما غالب افرادىاست كه مىگذرد و بعد طلاق مىگيرند. دعوايى مىشود اول يك حرف نازگتر از گل به هم مىزنند بعد يواش، يواش خشن مىشوندو بعد كتك كارى مىشود و كسان او كسان اين مىآيد. يواش، يواش مىروند دادگاه چنين نيست كه امروز ازدواج و فردا طلاق وفلسفه حكم هم در غالب افراد است در غالب افراد هم تجربه پيدا مىكند. اين يك دوم اينكه فاصله بين نكاح و بين عروسى و زفافيك امر رائجى است. حتى در زمان پيغمبر درباره بعضى از همسايگان پيغمبر است با اينكه فلان زمان فلان سال عقد نكاحش راخواند و دو، سه، سال چهار پنج سال قبل زفاف بود و جدايى بين دخول و زفاف از نكاح يك امرى بوده است كه هم امروز خيلىاست ولى خيلى زياد است. براى اينكه سنگين شده است بار ازدواج آماده نيستيم براى اينكه جهيزيه آماده نيست و او هم مىگويد كهما آماده نيستيم براى اينكه مراسم خرج دارد آماده نيستيم و خانه نداريم نمىدانم چه چيز نداريم. حالا كه خيلى بين اينها جدايىمىافتد ايشان مىگويد كه يك شبه يك روزه همه چيز تمام مىشود. گذشت آن زمانها، آن زمانها هم هميشه اين طور نبود فاصلهافتادن حتى عرض كردم درباره بعضى از همسران پيغمبر هم در تاريخ هم آمده است كه بين عقد نكاح و بين زفاف جدايى شدهاست. نكحها يتزوجها فلان زنان و بنابها عرب زفاف را تعبير به بنابها مىكند و بنابها در سال ديگر يا ماه ديگر جدايى هم مىافتاد.ولى هنا شىءٌ اين را بگوييم انشاء الله اين مسأله تمام.
اين بقيع شىء را در بقيع شىء است. سوال؟ خوب اين ديگر يك تفسيرى است كه شما خودتان پيش خودتان مىكنيد. تفسير لغت يابايد در منابع لغت پيدا كنيم يا تبادل كنيم. شما يك چيزى به ميل تان درست آمده است آن يعنى مستعمل و آن يعنى غير مستعمل كداملغوى يك چنين فرمايش شما را فرموده است. و اما بقيع هنا شىءٌ و آن اين است كه اگر قائل شديم امر دائر مدار است و آن قشاء وعضو محصوص است. الى فرض نگفتهايم. اما اگر كه گفتيم الأمرُ يدو مدار بقاع آن عرف و آن قشاء بعدنش باقى باشد بكرٌ باقى نباشدصيبٌ اين سوال پيش مىآيد كه اگر زائل شد آن قشاء ثم با عمل جراحى كه اين زمان معمول شده است بر قشر از طريق پيوند و ازطريق جراحىهاى مخصوص ممكن است كه باز گردد يا دو مرتبه از صيبوبت در مىآيد. بكر صدق مىكند اذن پدر يا او اگر قائل بهلزوم به اذن باشيم يا نه. جواب چيست اطلاقات منحصر به چه چيز است به عضو طبيعى است. نه اينكه به جراحى باز گردانند اين كهداخل بر عنوان بكر نيست. اگر ما گفتهايم كه زوال عضو باعث صيبوبت است و اين قول را انتخاب كردهايم و اين زائل شد صيب شدو اين ديگر بر نمىگردد به بكر به وسيله جراحى و امثال اينها صدق نمىكند به او. منصرف از اين اطلاقات از اين مصداق شاملنمىشود روايت اين را. و اما نفس اين كار جايزاست يا نيست. نفس اين كار يك مسأله جنبى هم در اينجا توضيح بدهيم و در اينجاروشن بشود. سوال؟ اجازه بدهيد روايات ما منصرف است. اگر اين كار به عنوان يك مسأله جنبى جايز است. كسى به خاطر... يابيمارى حركت نامناسب آن قشاء از بين رفته است و حالا مىبينند كه اسباب دردسر مىشود و آبروريزى مىشود و هر چه بگويمباور نمىكنند كه افراد متوصل به عمل جراحى مىشوند تا بازگردانند آيا اين امر فى حدّ ذات جايز است يا نه. اين امر فى حدّ ذات امرحرامى نيست. به شرط اينكه هدف تدليس نباشد. تعهدى در مقابل چيزى نكند طرف هم مىبيند و خيال مىكند كه طبيعى استخوب خيال مىكند. خوب نگفته است كه اين بكر است يا غير بكر فلان و بساط و اينها حالا بيايند اثبات كنند و در... چه چيز بوده ياخدايى نكرده اگر در عمل منافيع الفتعى زائل شده است. پشيمان شدهام آبرو ريزى مىشود الان هم شانس ازدواجش را از دستمىدهد حالا مىخواهم با عمل جراحى برگردانم فى حدّ ذات عمل حرامى نيست اگر سبب تدليس نشود.
ولى سوال؟ تدليس حرام مىشود يعنى اگر بعداً بگويند كه هذه بكر اين تدليس است اگر بگويند. سوال؟ نه اين عمل فى حدّ ذاتاشكال ندارد. اين فى حدّ ذات اشكال ندارد. تدليسش اشكال دارد. اين مثل همان خال كوبىهايى است كه بر مكاسب محرمهخواندهايم. خال كوبى كردن و زن را زيباتر از آن چيزى كه است نشان دادن فى حدّ ذات كه اشكالى ندارد همه آرايشها همين طوراست. اما اگر در مقام خواستگارى اين را بكند كه تدليس بشود. آن وقت مىشود تدليس ماشطه اين اشكال پيدا مىكند وگرنه اصلاًآرايش براى همين است كه او را زيباتر از آنچه هست نشان بدهد بله اگر اين سبب تنها اين سبب نيست براى تدليس اين به اضافه آنچيزى است كه مىگويد سبب تدلس مىشود ولى در عين اينكه اين فى حدّ ذات اشكالى ندارد و گاهى باعث نجات و آبروى اينممكن است كه بشود براى اينكه مستلزم لمس حرام است و عنوان ثانوى دارد نظر لمس حرام در آن است مگر اينكه زن و شوهرباشند. جراح زن نگاه كردن به عورت زن جايز است و حرام است ديگر و شوهر تنهايك چنين محرميتى دارد كه او هم كه شوهرندارد. تنها مىشود عقد مطيع او را بخوانند براى كسى دكتر جراح بعد جراحى كند يك چنين چيزى چون مستلزم نظر لمس حراماست. منحصر به ضرورت مىشود.
مگر اينكه عقد موقتى رابخوانند براى طبيت جراح و آن وقت هم يك جراح روى او كار كند و جراحان معمولاً تيمى كار مىكنند.نمىشود يكى بهوش مىكند و يكى خوب نمىشود. بنابراين منحصر به حال ضرورت مىشود. اجازه بدهيد بگذريم ديگر. سوال؟ضرورت مال آنجايى است كه ديگر شانس ازدواج را از دست مىدهد و يك حركت ورزشى نامناسبى كرده است و زائل شده است والان اگر آن برنامه پيش نيايد متهم مىشود و پاك است اين و متهم مىشود به ناپاكى خوب اينها آبرو مىشود حفظ آبروى يكضرورت و امثال اينهااگر ضرورتى بيايد ما اجازه مىدهيم عيناً مثل اينكه جايى است كه بايد سزارين بشود اين زن خيلى وقتها استكه اين جراحان زن توانايى بر سزارين كردن ندارند. مخصوصاً آنجاهايى كه پيچيده باشد حتماً جراحان مرد را صدا مىكنند. خوبضرورت است. ضرورت ايجاد مىكنند. يا هر طبيب مردى براى زن كه نمىشود يك طبيب زن پيدا كرد براى او مىشود يكضرورت در آن ضرورتها جايز است. بنابراين هم بقيع شىءٌ فهميديم و هم يك مسألهاى را كه اين روزها سوال مىكنند از مسائلمستحدثه زمان ما است كه در سابق چنين برنامه هايى و چنين جراحى هايى نبوده است و جواب اين مسأله مستحدثه هم روشن شد.المسأله الثالثه. به حمدالله از مسأله ثانيه نمىدانم چند روز است كه مشغول هستيم خيلى معطل شدهايم و من مىخواهم اين مسألهثالثه را بخوانم براى شما مسأله ثالثه سوال؟ نه فرقى نيست ما كه مىگوييم عقد، عقد است. مسأله 3 اين مسأله مركب از سه فرع است.عنوان مسأله را امروز خوب بفهميم ديگر مطالهعه مىكنيد و شرحش را انشاء الله بعداً و صاحب جواهر هم بحث نسبتاً مستوفايىدر اين جا دارد در جلد 29 صفحه 174 صاحب حدائق هم جلد 23 صفحه 202 مرحوم شيخ هم در خلاف در كتاب النكاح مسأله 17اينها هم دارند و استدلات و اقوال همه چيز هست و من حالا تحرير الوصيله را مىخوانم.
گفتيم كه سه فرع است اين مسأله. ولايت الجد ليث منوطتاً به حيات العب و لا موت ولايت جد حالا بر صغير يا بر كبير و صغير. آنبحثش گذشت و مسأله اول و دوم يكى صغير بود و يكى كبير بود و هر كجا كه گفتيم المبنا يا صغير كبير هر دو يا فقط صغير ولايتجد مىگويند كه منوت به حيات العب و موتعب نيست. نمىشود بگويم كه به شرط اينكه پدر زنده باشد جد ولايت دارد يا به شرطاينكه پدر مرده باشد جد ولايت دارد منوت نيست. يعين چه يعنى كل من هما مستقل است. جد مستقل و اب هم مستقل و هر كجاگفتهايم صغير يا كبير لازمه اين استقلال چه مىشود لازمهاش بعدش. فعند وجود هما اگر هر دو موجود باشد استقل كل من همابلولايح. هر كدام مستقل به ولايت است براى اينكه مشروط نيست. لا بالحيات يا بلممات و اذا ما تعهد هما اين لوازم اين فرع است.
اذا ما تعهد همايى كه از دنيا رفت. اختصت بلاخر اختصت ضميرش به چه بر مىگردد به ولايت. ولايت مخصوص به دومى است.وعيه هما سبق باز لازمه مطلب است. هر كدام سبق فى تزويج مولا عليه سبقت كرده است و پيش دستى كرد و عند وجود هما درحالى كه هر دو موجود بودند يكى پيش دستى كرد لم يدقمحلٌ الاخر درست است. محلى براى فرد دوم نمىماند. اين فرع اول ما بودكه اينها مشروط به يكديگر نيستند و هر كدام مستقل است و لازمه استقلال اين بود. فرع دوم هم بگويم كه زياد بحث ندارد فرع سوميك خورده طولانى است. ولازوج كل من هما اين شخص اگر اين ازدواج كرد به شخصى و او هم به شخصى. اين دختر را داد بهكسى و او هم دختر را داد به يك نفر ديگر. همان دختر حالا بگوييم كه صغير است دليل است و هر كجا كه گفتهايم. اين دو حالت داردكه يك حالتش فرع دوم ما مىشود و يك حالتش فرع سوم. حالت اولش اين است كه تاريخها مشخص باشد. او شنبه بوده و آن يكىيكشنبه بوده است. پدر شنبه جد يكشنبه يا جد شنبه و پدر يكشنبه تاريخها هم معلوم است. كدامش مؤثر واقع مىشود. آن كهجلوتر است و يك وقت هم باهم هستند. مقارن باهم در آن واحد. اين جا گفتهاند كه جد مقدم است. پس معلوم التاريخ تكليف اينشد و آن كه سبق آن صحيح است و آن كه بعد است باطل است اگر مقارن باشد جد مقدم است. مشكل مجهول التاريخ يا معلوم احدهما و مجهول آخر. مباحثى كه در اصول خواندهايد در معلوم التاريخ و مجهول التاريخ و معلوم احد هما اينها در اينجا بايد برويمسراغش و يك مرورى بر آنها كنيم. وصلى الله الا سيدنا محمداً و آل طاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...