• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1378/7/12
    موضوع درس: احكام نكاح
    مكان: مسجد اعظم قم
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين الطيبين المعصومين لا صيما بقية الله المنتظرارواحنا فدا و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    در بحث گذشته ما يك اشاره‏اى به مهريه‏هاى سنگين كرديم و گفتيم بعضى از اينها جنبه سفرى دارد و اگر اينها را واقعا درعقد ازدواج ذكر كنند، چون جنبه سفرى دارد باطل است و تبديل به مهر المثل مى‏شود. عده‏اى از آقايون اشكالاتى كردند. ازجمله اينكه در قرآن مجيد آمده و لو آتيتم اهداهن غيطاران فلا تأخذ منه شيئا. كه اگر در مهريه به اندازه يك قنطار قرار داده‏ايدبعد از طلاق اين را بازپس نگيريد. از اين قضيه معلوم ميشود كه اسلام مهريه قنطار را اجازه داده است. و قنطار هم به معنى‏مل‏ء مسك ثوب ذهبا پوست گاو را پر از طلا بكنند، معلوم ميشود اين جايزه، البته اين مربوط به مسائل ظهره، اما من كه‏متعرض شدم و قنطار را زدم، ناچار شدم امروز يك توضيحى عرض كنم.
    در اين جا دو نكته است كه در جواب اين سؤال بايد گفت. اول كلمه قنطار يعنى چه؟ قنطار گفته‏اند به اينكه اين از ماده قنطره‏گرفته شده است. قنطره يعنى... الجس‏ء الذى يعبر... عبور از آن مى‏كنند. بعد از آن به مال فراوان هم قنطار گفته‏اند. چون‏بوسيله آن انسان عبور مى‏كند به يك زندگانى خوب. اين تعبيرى است كه راغب در مفردات دارد. آن غالبا لغات را به هم‏برمى‏گرداند، ريشه‏يابى مى‏كند. قنطار به معنى مال كثير اين برمى‏گردد به قنطره، قنطره انسان ازش عبور مى‏كند از مال كثير هم‏انسان مى‏تواند عبور كند به يك زندگانى خوبى مثلا.
    بعد اضافه مى‏كند، منظورم راغب در مفردات است، اضافه مى‏كند كه قنطار به معنى مال كثير به حسب اشخاص فرق مى‏كند.ما يوجب الغناء است. در بعضى‏ها، ما يوجب الغناء، يك مقدار كم است. بعضى‏ها مخارجشون خيلى است، شئونشان‏گسترده است، مال بيشترى بايد باشد. بنابراين لا حد له معين، تصريح مى‏كنيم، الحد له معين، حد معين قنطار ندارد. يتفاوت‏بتفاوت الافراد.
    بعد اقوال ديگرى نقل مى‏كند. از بعضى نقل مى‏كند كه گفته‏اند قنطار اربعون اوقيه. اوقيه گفته‏اند سبعة مثاقيل، هفت مثقال‏است. سبعة مثاقيل، هفت مثقال. قنطار هم اربعون اوقيه است. بنابراين مى‏شود هفت چهارتا، ميشود دويست و هشتاد مثقال،اين چيز مهمى نيست. بعد از حسن بصرى نقل مى‏كند كه او گفته است يك هزار و دويست مثقال، مئتين و الف دينار. هزار ودويست دينار. بعد مى‏گويد و قيل، بعنوان يك قول ضعيف، انه مل‏ء مسك ثور ذهبا. پوست يك گاو را پر از طلا بكنند. به بيان‏ارباب لغت هم نگاه بكنيد تقريبا همينطورها مسئله را دنبال كرده‏اند، قنطار به معنى مال كثير است. اما خيال كنيد آن معنى...جزء مسلمات لغت باشد و روى آن تكيه كنيد و به اين آيه استدلال بكنيد براى اينكه مى‏توان مهريه را به اندازه يك پوست گاوپر از طلا قرار داد، اين اشتباه است. اين يك معنى ضعيفى است كه بعضى‏ها گفته‏اند. اصلا در تمام مدينه و مكه كه آيه در آن‏نازل شده است به اندازه يك پوست گاو طلا پيدا نمى‏شد در تمام شهر كه حالا يك نفر بخواهد بيايد اين را مهريه همسرش‏قرار بدهد، به معنى مال كثير است. (سؤال) زمان نزول قرآن. كارى ندارم به اين معنى. بحثم در اين است كه اين معنى لغوى،اين در افواه مشهور شده است، چون عجيبتر و جالبتر بوده، معانى كه يك خورده عجيبتر و جالبتر است، اينها مشهور ميشود.معانى لغوى قنطار اين نيست. اين يك قول ضعيفى است كه در اين باره گفته شده است. بعد از آيه ميشود غير از مال كثيراستفاده نمى‏شود.
    حالا اولا، بحث بحث مهريه نيست. چون من ان قلتم، آقايان ديدم بعضى‏ها خيلى برايشون تعجب آور شده است اين بحثى كه‏ما كرديم، اينها را من خواستم جواب بدهم و اما ثانيا. ما نبايد محكمات را بخاطر متشابهات كنار بگذاريم. فقيه، مفسر، عالم‏علم كلام، هميشه بايد محكمات را بگيرند، متشابهات را بوسيله محكمات تحكيم كنند. از محكمات اين است كه معاملات...باطل است. حالا بيع باشد يا نكاح باشد. چه فرقى مى‏كند؟ هر كارى كه سفاهت شمرده آن را عرف عقلا، سفاهت چيه؟ شماجنس صد دينارى را هزار دينار بخريد. هر كه جنس صد دينارى را، يك وقت مغبون مى‏شود يك وقت آگاهانه مى‏خرد،دانسته جنس صد دينارى مى‏خرد هزار دينار، اين سفيه است. اينكه قرآن مى‏گويد و ان آنستم منهم رشدا فاعطاهوا منهم‏اموالهم اگر اين يتيم بالغ شد فرستاديد بازار جنس ده تومانى را خريد صد تومان، اين آنستم منهم رشدا نيست، پولش را نبايدبهش بدهيد. حالا اگر كسى در نكاح زنى كه مهر المثلش صد سكه طلا، صد سكه بهار آزادى، مهر المثل اين است. اين‏مى‏رود به هزار سكه بهار آزادى. اغراض عقلائى هم در اينجا نيست. بعله اگر يك اغراض عقلائيه‏اى باشد، مثلا بين دو فاميل‏خونريزى شده است و بايد يك ازدواجى بشود و دو تاشان پايشان را در يك كفش كرده‏اند كه بايد حتما هزار دينار بوده باشد،نباشد نمى‏دهيم، براى اينكه خون بيشترى ريخته نشود، اين دو فاميل بهم التيام پيدا بكنند، ما هزار دينار مى‏دهيم، پنج هزاردينار مى‏دهيم، اين يك اغراض عقلائيه‏اى است. اما در حال عادى، كسى كه مهر المثلش صد دينار است، اين رفته است هزاردينار كرده است. اين خوب، سفيه است. اين از سفهى است، عقد سفهى باطل است. نكاحش درست است، مهرش باطل‏است. قاعده سفاهت منحصر به باب بيع نيست. اجاره هم هست، نكاح هم هست، هبه هم هست. يك كسى هبه سفهى‏مى‏كند. تمام اموالش را كه نياز دارد، فردا به خاك سياه مى‏نشيند، به يك كسى مى‏بخشد، بدون اينكه يك غرض خاصى‏باشد، سفهى است، اينهم هبه‏اش باطل است. (سؤال) بعله اگر مهر المثلش هزار دينار باشد بعله. من ديروز عرض كردم. گفتم‏مهريه‏هايى كه خارج از متعارف است. مثل آن مثالى كه عرض كردم، آقايى آمده بود ازدواج كرده بود، پنج هزار سكه بهارآزادى قرار داده بود در حالى كه شغلش خلبان بود. ديگه خلبان كه آلاف و الوف ندارد. آن دختر همسايه هم مهر المثلش صددينار بوده است. حالا پنجاه برابرش آمده است قائل شده است، اين باعث شده يك كار سفهى باشد. ما اگر حكم بكنيم به‏بطلان يك چنين مهريه‏اى، جاى تعجب نيست. اين را در پرانتز گفتم گذشتم.
    مسئله 17. در مسئله 17، اجازه بدهيد من متن تحرير الوسيله را بخوانم. از اينجا وارد مى‏شويم در مسائل نظر، نگاه كردن.نگاه به محارم، نگاه به غير محارم، نگاه به همسر، نگاه به اجنبى، اينها جزء مقدمات نكاح است. و مسائل مهمى هم هست.مسئله 17، اولين مسئله نگاه است. يجوز للرجل، متن تحرير الوسيله امام قدس سره. يجوز للرجل ان ينظر الى جسد محارمه.جايز است انسان به تمام بدن محرم نگاه كند. مادرش، خواهرش، عمه‏اش، خاله‏اش، زن پدرش، به بدنش نگاه كند. ما عداالعوره. اذا لم يكن مع تلذذ و ريبه. به شرط اينكه به قصد لذت نباشد. خوب اين ريبه‏اى كه مى‏گويند بعد از تلذذ، اين معنيش‏چى است؟ هم معنى تلذذ دارد يا يك معنى ديگر دارد؟ ريبه كمتر از تلذذ است؟ اصلا ريبه يك معنى دارد جداى از تلذذ.ريبه يعنى در آنجائى كه خوف وقوع فى الحرام است. من به قصد لذت نگاه نمى‏كنم، اما مى‏دانم اين نگاهها يك روز ممكن‏است منجر به حرام بشود. خوف دارم. ريبه به معنى همان شك... است كه بيم وقوع در حرام مى‏رود. هر كجا گفتند تلذذ وريبه، اينها دو ماهيت است. تلذذ نيت لذت شهوانى است. ريبه نيتى ندارد، اما اگر ادامه دهد، خوف وقوع فى الحرام مى‏رود.اين دو تا را استثناء كرده‏اند در تمام ابواب نگاه. كه مى‏رسيم و مدركش را هم ميگوئيم كه در تمام ابواب نگاه، تلذذ و ريبه غيراز همسر جايز نيست. فقط همسر است. براى غير همسر، تلذذ كه جايز نيست، ريبه هم اگر باشد، آنهم جايز نيست. نتيجه‏يكى است ولى دو ماهيت است. نگاه لذت جنسى يك مطلب است، نگاه بدون لذتى كه ممكن است فردا توى حرام بيفتد، آن‏يك معنى ديگرى است. اذا لم يكن مع تلذذ و ريبه.
    خوب تا به اينجا كبرى. نگاه به بدن محارم جايز است. مادر، خواهر جايز است. اين كبرى است. و المراد، اينجا بيان صغرى‏است. و المراد من المحارم. محارم كيست؟ فقط خواهر و مادر است؟ نه. محارم معنى وسيعى دارد. المراد من المحارم من‏يحرم عليه نكاحهن. كسانى كه نكاح آنها بر انسان حرام است، حرام ابدى. من جهت النسب، بخاطر نسب خواهر و مادر وخاله و عمه و اينها. او الرضا، شيرخوارگى آمده، رضائى در آن آمده است و اين حرام ابدى شده است. مادر رضائى، خواهررضائى. او المساحره، از طريق سبب. زن پدر، زن پدر من باب مساحره حرام ابدى است يا عروس انسان نسبت به او. يعنى‏همسر فرزند انسان. همسر نوه‏هاى انسان. عروس او، اين هم به سبب مساحره بر او حرام شده است. بنابر اين محارم اين سه‏هستند. اين هم يك بحث مهمى است كه من در ذيل اين مسأله مطرح خواهم كرد. كه محارم سه شاخه دارند دليلش چيست؟از كجا پيدا شده است؟ محارم نسبى، محارم سببى، محارم رضا، هر سه آيا اين كليات درست است؟ بحث صغرايى را اجازه‏بدهيد بعد از بحث كبرايى بگوييم. اول تحت عنوان المحارم به صورت كبراى كليه بحث كنيم، بعد مى‏آييم بحث صغرايى كه‏محارم چه كسانى هستند؟ آن را هم در ذيل مسأله بحث خواهيم كرد انشاء الله. و كذا يجوز لهنّ، عكس مسأله، من نگاه به‏مادرم بكنم، مادر به من نگاه بكند. و كذا يجوز لهنّ. آن زنان محارم برايشان جايز است النظر الى ما عد العوره من جسده. مردمحرم، به زن محرم، زن محرم به مرد محرم، آن هم بدون تلذذ و ريبه. بدون تلذذ و ريبه. قصد لذت نباشد، خوف وقوع فى‏الحرام هم نباشد. اين عنوان مسأله‏اى كه در كلام امام آمده است.
    خوب اول برويم سراغ كبراى بحث. اول برويم سراغ اقوال. در اينجا قول چهار نفر از فقها را من نقل مى‏كنم. صاحب جواهر،صاحب رياض، صاحب مستند مرحوم نراقى از فقهاى شيعه و قول ابن قدامه در كتاب مغنى از فقهاى اهل سنت. بقيه اقوال‏هم همين حول و حوش دور مى‏زنند. يعنى از قول اين چهار نفر مى‏شود اقوال در مسأله را بفهميم. صاحب جواهر در جلد 20جواهر در صفحه 73، مطلبى دارد كه خلاصه‏اش اين است وقتى مى‏گويد جايز است نظر به تمام بدن محارم ما عد العوره‏مى‏گويد بلا خلاف فى شى من ذالك، اختلافى نيست. بل هو من الضروريات. جزء ضروريات است. چى از ضروريات است؟فى الجمله از ضروريات نگاه كردن به بدن محرم يا نگاه كردن به تمام جسد از ضروريات است؟ خواهيم ديد تمام جسد ازضروريات نيست. شايد صاحب جواهر فى الجمله‏اش را مى‏خواسته از ضروريات بداند. والاّ تمام الجسد محل كلام است.بعد حكايت از مرحوم علامه مى‏كند و از ظاهر تحرير و از بعضى از شافعيه كه محرم نمى‏تواند به محرم نگاه بكند اگر بدنش‏عريان باشد. نه به بدن عريان محرم هم نمى‏شود نگاه كرد. پس معلوم مى‏شود يك مخالفى در مسأله پيدا شد. مرحوم علامه وبعضى از شافعيه و يا همه شافعيه كه اينها مى‏گويند نگاه كردن نمى‏شود، بعد هم مى‏گويد هو واضح الضعف. اين قول دوم‏واضح الضعف است. و اما آنچه از كلام صاحب رياض رضوان خدا بر او باد و محقق نراقى در مستند، استفاده مى‏شود مفصل‏كلامشان را من خلاصه كردم اين كه مسأله ذات اقوال ثلاثه است. مسأله سه قول دارد به احتمالى هم چهار قول. ولى سه قوم‏مسلم. من اين را از رياض نقل مى‏كنم جلد 2 صفحه 73 و از مستند نراقى جلد 16 چاپ جديد صفحه 43 مسأله ذات اقوال‏ثلاثه است. قول اول همين قولى كه در تحرير الوسيله خوانديم و در كلام جواهر خوانديم، يجوز نظر الى جميع البدن محارم‏ما عد العوره و هو المشهور بين الاصحاب، ادعا شده است كه بين اصحاب هم جواز نظر به تمام بدن است.
    بلكه از بعضى نقل كرده‏اند كه بل قيل انّه مقطوع به فى كلامهم بل حكى الاجماع عليه. اول شهرت ادعا شد، بعد مقطوع به فى‏كلامتهم بعد ادعاى اجماع از سوى بعضى‏ها شده است. حداقل شهرت را شايد بشود قبول كرد. و اما قول دوم، يجوز النظرالى المحاسن خاصه. محاسن، به محاسن محرم جايز است نگاه كردن. بعد تفسير كرده‏اند، محاسن چيست؟ مواضع الزينه.آن موضع زينت است. از قبيل خوب صورت كه خواهيم ديد كه مطلقا جايز است. محاسن گفته‏اند موضع زينت است. موضع‏زينت موهاى سر را مى‏گيرد كه خوب با موى سر زينت و آرايش مى‏كنند و مقدارى از تمام گردن و مقدارى از سينه را شامل‏مى‏شود كه موضع قلاده است، موضع گردنبند است. مقدارى از سائد و مچ دست را شامل مى‏شود كه محل بستن بعله، آن‏دستبند و امثال ذالك است. بعضى‏ها حتى بازو را گفته‏اند كه دُملج به آن مى‏بستند و بازو بندهاى زينتى بوده است كه در ميان‏عربها بوده. الان هم شايد در بعضى از جاها باشد و مقدارى از ساق پا كه محل بستن خلخال بوده است. در ميان عربها معمول‏بود و زينتى براى ساق پا خلخال بوده كه در موقع راه رفتن يك مقدار هم صدا مى‏كرده است. شايد فلسفه اصلى‏اش اين بوده‏است موقعى كه در بيابانها راه مى‏رفتند حيوانات صدايش را بشنوند و مثلا حشرات فرار كنند على كل حال، خلخال جزءزينت شده كه در آيه شريفه و لا يضربن ارجلهم ليعلم ما يخفين زينتهن، پاهايشان را محكم به زمين نزنند كه صداى آن‏خلخالشان كه مخفى و پنهان است نمايان بشود. جزء زينت باطنه بوده است. بنابر اين تا به اينجا شامل شد موها و سائد ومقدارى از دست و شايد تا بازوها و گردن و مقدار كمى از سينه. زائد بر آن را گفته‏اند جايز نيست. مثلا زن مادر، جلو پسرش‏پيراهنش را دربياورد. نه، جايز نيست. تمام الجسد جايز نيست. تنها مواضع الزينه كه شماره كرديم اين مقدارش جايز است،زائد بر آن نيست. سؤال؟ مراد از زينت باطنى را خودشان تفسير كرده‏اند. موضع القلاده. موضع الدملج، تفسير كرده‏اند ديگر.خود مواضع زينت. يك زينت داريم يك مواضع زينت.
    اگر اجازه بدهيد من مى‏رسم در آيه شريفه و لا يبدين زينتهن تا كاملا زينت و مواضع و زينت اينهايى كه تقريبا در كتابهاى ماهم مبهم از آن رد شده‏اند دقيقا اينها را از هم انشاءالله مى‏شكافيم.
    خوب اما قائل به اين قول كيست؟ همين اندازه گفته‏اند قيل،قائل شده‏اند. كيست؟ چه عرض كنم. و اما سوم، قول سوم اين‏است كه لا يجوز النظر الاّ الى الوجه و الكفين و القدمين. تنها نگاه به صورت، گردى صورت و دستها تا مچ و پاها تا مچ. همين‏ساق پا نه، آن مقدارى كه در نماز جايز است. كه حالا در استثنا وجه كفين هم خواهيم رسيد كه آيا وجه و كفين كه استثنا است‏براى اجنبى، قدمين هم تا ساق پا تا مچ پا مستثنى هست، نيست؟ آن مقدارى كه براى اجانب جايز است، جايز نيست؟ آن يك‏بحثى است. حالا فعلا اينجا على الحساب در محارم بحث مى‏كنيم نه در نامحرم. اين قول همانطورى كه قبلا فهميديد ازمرحوم علامه نقل شده است از شافعيه هم نقل شده و از كتاب تنقيه از فقهاى ما، نقل شده است، يك چيز ديگر را هم اضافه‏كرده‏اند. استثناء الصبيه حال الارضا، پستان را در حال شيردادن استثنا كرده‏اند كه محارم نشسته‏اند، خواهرش پستانش رادرمى‏آورد بچه شيرخوارش را شير بدهد برادر مى‏بيند. گفته‏اند اين هم استثنا است. حالا اين قول چهارمى مى‏شود يا دنباله‏همان قول سوم است. اين كه عرض كردم چهار قول مى‏شود سه قول به خاطر همين است. اين را هم بعضى‏ها آمده‏اند استثناكرده‏اند. خوب با اين بيانى كه عرض كردم معلوم شد بين علماى ما سه قول يا چهار قول نسبت به محارم هست. اين كه درذهن خيلى‏ها رفته است كه جزء مسلمات است و اشكالى ندارد در همه بدن اينطور نيست. و اما از علماى عامه، قول ابن‏قدامه براى اين مسأله كافى به نظر مى‏رسد. ايشان در كتاب مغنى در جلد هفتم، صفحه 454. ايشان عبارتى دارد. نتيجه‏عبارت را مى‏گويم، عبارتش را بخواهم بخوانم معطل مى‏شويم مى‏گويد مرد مى‏تواند به محارمش نگاه كند، آن مقدارى كه‏غالبا ظاهر مى‏شود. معلوم مقابل در مقابل محرم هست. مانند گردن، سر، كفين، قدمين و نحن الذالك. آن مقدارى كه معمولازن‏ها در مقابل محارمشان نمى‏پوشانند. آن مقدار جايز است. بعد مى‏گويد جايز نيست بيش از آن را نگاه كنيد. و ليس له النظرالى ما يستطر غالبا، مانند سينه و پشت و نحو اينها. سينه، پشت، رانها اينها نمى‏شود.
    بعد نقل مى‏كند كه بعضى‏ها گفته‏اند كه تمام بدنش را مى‏شود نگاه كرد. ما عد العوره. گفته‏اند انسان نسبت به محارمش مثل‏نسبت مرد به مرد، زن به زن. مرد تمام بدن مرد را مى‏تواند ببينيد ما عد العوره. زن تمام بدن زن را مى‏تواند ببيند ما عد العوره.گفته‏اند افراد نسبت به محارمشان اين چنين هستند. مثل هم جنس با هم جنس كه همان قول مشهور ما است. اين هم قول‏دومى است كه در ميان عام است. بعد از بعضى نقل مى‏كند كه گفته‏اند نه، بايد موها را هم بپوشاند. از زهاك نقل مى‏كند. زهاك‏از فقهاى عامه است عبارت عجيبى دارد مى‏گويد لو دخلت على امى، وارد بر مادرم شدم، لقلت ايتها الاجوز قطى شعرك. اگروارد بر مادرم شدم مى‏گويم پيرزن موى سرت را از من بپوشان. از پسرت، به مادرم مى‏گويم كه موى سرت را از پسرت‏بپوشان. معلوم شد. سؤال؟ مى‏گويند فرق زن بين محارم. خيلى خوب مى‏رسيم آخر كار بين محارم مى‏شود بين مادر و خواهرو بين زن پدر يا مادر رضائى فرق بين محارم بگذاريم، كسى يك همچين تفسيرى گفته است؟ يك قول چهارم و پنجمى درمسأله درست كنيد بگذاريد بعدا. من يك جمع بندى كنم نتيجه بگيرم برويم سراغ استدلالات. از جمع بندى كلمات عامه وخاصه ظاهر مى‏شود كه در ميان آنها سه قول است در ميان ما هم سه قول است. هم آنها ذات اقوال ثلاثه هستند هم ما، حالايك مختصرى تفاوت داشته باشد مهم نيست. پس قولى به اين كه تمام بدن محرم در مقابل محرم ما عد العوره جايز نيست.قول دوم مواضع زينت جايز است، ما وراء جايز نيست. قول سوم، محارم هم مثل اجنبى هستند. غير از وجه و كفين و قدمين‏را هم اگر اضافه كرديم جايز نيست.
    خوب برويم اينجا اين باقى مانده بحث را مقدارى كه وقت داريم سراغ يكى از ادله. دلائل حسابى براى قول مذكور در دست‏نداريم ولى دلايلى را كه مطرح كردند ما مطرح مى‏كنيم. بعد هم ببينيم اصل در مسأله جواز است يا اصل در مسأله عدم الجوازاست در موقع شك بايد به اصل مراجعه كنيم.اصل در مسأله چيست؟ اولا اين دليلى كه در مسأله استدلال به آن كرده‏اند آيه‏شريفه سوره نور است. كه آيه 31 سوره نور است و قل للمؤمنات يقضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن‏الا ما ظهر منها. آيه را دقت كنيد نكته‏هاى ظريفى دارد. به مؤمنات بگو چشمهايشان را فرو بندند نبايد معنى كرد. فرو اندازند.يقضضن اين نيست كه كسى چشمش را هم بگذارد. قمض يعنى بستن. قض يعنى سرش را پايين انداختن. فرو افكندن نگاه،كوتاه كردن نگاه است. اين قض است. ندارد يقضضن، دارد يقضُضن. او را بياندازند، نگاه نكنند من ابصارهن و يحفظن‏فروجهن بعد مى‏گويد و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها، اين يك جمله را در نظر داشته باشيد. اظهار نكنند زينتشان را مگر آن‏زينت ظاهر. بعد مى‏فرمايد و اليضربن بخمرهن على جلوبهم. بايد خمارشان را روى جلدشان بياندازند. خمار يك‏روسرى‏هاى بلندى بوده است كه نه مثل روسرى‏هاى كوتاه است، نه مثل چادر است. بينا بين چادر و روسرى. مقنعه‏هاى‏بلند. اين مقنعه‏هاى بلند طورى باشد كه روى گردنشان را بپوشاند. روى جلوبشان. و اليضربن بخمرهم على جلوبهن كه اين ازآياتى است كه استثنا در وجه و كفين مى‏كند. نمى‏گويد بياندازند روى صورتشان، مى‏فرمايد روى جلوبشان بياندازند. گاهى‏مقنعه‏ها را باز مى‏كردند يك طرفش را مى‏انداختند روى اين شانه‏اشان، يك طرفش را هم مى‏انداختند پشت سرشان، سينه‏هاباز بود. مى‏گويند نه اين خمارها، مقنعه‏ها را پايين بياندازيد كه سينه‏ها را بپوشاند.
    و اليضربن بخمرهن على جلوبهن، و لا يبدين دو مرتبه ديگر. و لا يبدين لزينتهن الا لبعولتهن. آشكار نكنند زينتهايشان را مگربراى شوهرانشان. بعدا هفت طايفه از محارم ذكر مى‏شود. او آبائهم، پدران. او آباء بعولتهن، پدر شوهر نسبت به عروسش‏محرم است اين دو. او ابنائهن، پسر، پسر نسبى اين سه. او ابناء لبعولتهن، پسر شوهر كه اين زن پدرش است. زن پدر محرم‏است. او اخوانهم، برادر محرم است، او بنى اخوانهم، برادر زاده‏ها او بنى اخواتهم، خواهر زاده‏ها. خوب در اينجا چرا دائى‏هاو عموها را ذكر نكرد؟ چرا دائى‏ها، عموها، نيامدند اينجا؟ به دلالت التزامى از بنى اخوانهن او بنى اخواتهن فهميده مى‏شود.وقتى دختر برادر من به من محرم است خوب او هم به عمويش محرم است. وقتى دختر خواهر من به من محرم است او هم به‏داييش محرم است. قرآن اضافات را حذف مى‏كند به دلالت التزامى عموها و دايى‏ها از اين رد مى‏شويم. خوب تا اينجا اجازه‏بدهيد اين بحث را عرض كنم و بعد جمع كنم اين بحث را. تا به اينجا استفاده مى‏كنيم كه هفت طائفه است ذكر شده است،اول مى‏گوييم لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منهم، زينت ظاهر داريم. پس دومى چيست؟ زينت باطن است. زينت ظاهر كه براى‏همه آشكار كردن جايز است. اولى براى همه جايز است. زينت ظاهر چيست؟ اين هم يك بحث مفصلى دارد رواياتى داريم،مانند سرمه. زن اگر چشمش سرمه باشد اشكالى ندارد كه بيرون بيايد. كل خاتم، انگشتر، انگشتر در دستش باشد عيب‏ندارد. همانطور كه دستش را جايز است ببينيد، انگشترش را هم جايز است. بدون تلذذ و ريبه. همانگونه كه گردى صورت‏اشكالى ندارد سرمه چشمش هم اشكال ندارد. خوب اين ما ظهر منها است. اين مال آن موقع. اما آنى كه هفت طائفه را آمده‏از محارم استثنا كرده است با شوهر هشت تا مى‏شود او زينت باطنه مراد است. خوب از اين آيه حداكثر ما چقدر استفاده‏مى‏كنيم؟ استفاده مى‏كنيم كه زينت باطنه جايز است. تمام بدن هم از اين آيه استفاده مى‏شود؟ اين آيه تمام بدن را هم دارد؟اين آيه چه؟ اين آيه دلالت دارد بر محارم مى‏شود تمام بدن ما عد العوره را ظاهر كرد يا مواضع زينت را دارد يا اين كه‏استدلالى آمده‏اند در اينجا كرده‏اند. شرح بيشتر اين مسأله فردا و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.