چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 129
متن
1379/7/16
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
كلام در اولين استثنا از مسأله اذن ولى در نكاح باكره بود. اولين استثنا اين بود كه اگر كفر شرعى و عرفى پيدا شود براى اين باكرهرسيده و ولى مخالفت كند اذن او ثاقط مىشود. بنابر اينكه اگر اذن واجب باشد. بعد در تفسير كفر شرعى و عرفى مطلبى گفتهايم كهيك كمى ناتمام ماند. كفر شرعى عبارت از اين است كه هم مذهب باشد. مسلمان باشد. البته نظرتان باشد كه ازدواج دختر شيعه بااهل سنت اگر احتمال بدهيم كه مذهبش را تحت تأثير قرار مىدهد اين جا كفر حساب نمىشود. اگر خطرى براى مذهبش نباشدازدواجش جايز است و غالباً هم ما ممكن است مشكل ايجاد بشود و لذا كفر بودن در همه جا نمىشود گفت. و اما از نظر عرفىتناسب زوج و زوجه است در نظر اهل عرف و اين تناسب از جهات مختلف است. گاهى از جهات سن است مگر فاصله سنى زيادىداشته باشند كفر عرفى نيستند. اگر كه شرعاً كفر هستند. هر دو مسلمان هستند و گاهى تفاوت از ناحيه علم است. اگر يكى بيسواد وديگرى داراى معلومات بسيارى بالا اينها كفر را هم عرفاً نيستند. گاه از نظر جهات جسمانى و ظاهر ى است. او از سلامت كامل وجمال كامل برخوردار است و آن در نقطه عكس آن است. كفر عرفى نيستند.
گاه از نظر ديانت است. او در حداعلاء ديانت است و اين يكى در مسايل دينى بسيار بى بند و بار. ولى با اينكه مسلمان است ولىمسلمانى است كه پابند به احكام دين در عمل نيست اينها كفر عرفى نيستند. گاه از نظر فقر و قنا است او در حد اعلاء قنا و ديگرى درحد عدناى فقر اينها كفر عرفى نيستند. براى اينكه اشتباه نشود. من اين جمله را بايد را عرض كنم در همه اين موارد. اگر بالغه رشيدهراضى به ايثار بشود ولى هم اجازه بدهد كه اين ايثار را بكند ما مىگوييم كه اين عقد صحيح است. شرعاً اين عقد صحيح است.
مانعى ندارد و ايثارگرى كند. مىگويد كه من در نهايت قنا من در نهايت علم من در نهايت چى من ايثار مىكنم و با او ازدواج مىكنم.مانعى ندارد بحث ما در صحت و عدم صحت نيست ما نمىخواهيم بگوييم كه اسلام نظام طبقاتى آورده است. نه اينها شرط صحتنيست بحث در اين است كه استثناء از اذن ولى كجاست اين استثنا كه بخواهيم اذن ولى را ثاقط كنيم. آنجايى است كه كفر عرفى باشد.اگر كفر عرفى نباشد ولى حق دخالت دارد. و مىتواند مانع بشود. سوال؟ عرف چه مىدانيم؟ عرف را مجموع عقلائى كه در زندگىاجتماعى صاحب نظرى هستند اينها را مىگوييم عرف. سوال؟ بله جانبازى است و قطع نخا است و اين دختر است و سالم است و ازهر نظر كامل و ايثارگرى مىكند. اينجا هست كه آنهايى كه اذن ولى شرط مىدانند مىگويند اگر ولى اجازه داد مىتوانيم و اگر اجازهنداد نمىتوانيم وگر نه مانعى ندارد ولى اجازه بدهد و ايثار هم بكند حاظر هم بشود و كار خوبى هم كرده است. صاحب نظر در امورعادى در امور معمولى در تناسبها مردم عادى گاهى افرادى هستند كه سر از اين چيزها در نمىآورد. اين تناسب به اين دارد يا نهنمىفهمد بايد اين مقدار صاحب نظر باشد. گذشتيم از اين. و اما. سوال؟ ممكن است كه زبان نژاد هم دخالت داشته باشد. عرضكردم كفر بودن منحصر به اينهايى كه من گفتم نيست. اينها محورهاى عمده بود و غير از اينها هم تصور مىشود. خوب در اينجا يكفرعى داريم. كه اين فرع در تحرير الوصيله نيست. استثنا دوم مىرسيم حالا اين فرع مربوط به همين استثنا اول است. فرعاً الستثناءاول.
مرحوم صاحب جواهر دارد و در عروه هم ظاهراً باشد. در بعضى از جاهاى ديگر هم هست. اما در تحرير نيست. آن اين است كه لااختاراً بلتُ كفراً اختارت البنتُ كفراً ولولى كفراً آخر هر دو سراغ كفر رفتهاند و اين بنت مىگويد پسر عموى من كفر من است با اينمىخواهم ازدواج كنم ولى مىگويد پسر خاله تو هم كفر تو است من مىگويم كه با او ازدواج كن. تعارضى شد بين اختيار الولى واختيار البنت. هر دو هم فرضاً كفر هستند. آيا در اينجا اختيار كدام مقدم بدانيم. يا به تعبير ديگر اذن ولى در اينجا هم ثاقت است.مىگوييم كه تو مانع از كفر شدهاى. ولى پيشنهاد كفر ديگرى مىكنى اما كفر مورد علاقه بنت اين است.
پسر عمويش است. چون مانع شدهاى از كفر مورد علاقهاش اذن تو ثاقت ولو خواستگار ديگرى كه كفر است در نظر گرفتهاى دراينجا بين فقها البته كمتر كسى متعرض شده است كمى متعرض شدهاند. مرحوم شهيد ثانى در مسالك مىگويد كه الخيارُ عليهاانتخاب با بنت است و كفر او مقدم است. و صاحب جواهر مىگويد كه نه الخيارِ عليه يعنى ولى انتخاب او معيار است. نه آيهاى دراينجا داريم و نه رويتى در اينجا داريم بايد به رويم سراغ همان ريشه مسأله به بينيم با توجه به ريشه مسأله چه طور حل كنيم. ما دليلىكه آورديم براى مسأله اگر نظر مباركتان باشد آن حقيقت الولايت و ولى بايد مصالح را در نظر بگيرد. و اگر غير از آن باشد خيانتكرده است ما از اينجا وارد شديم و مسأله را حل كرديم. اصل استثنا را از اينجا حل كرديم از مسأله ولايت و مصلحت و عدم خيانتاگر ما روى آن پايه بياييم بايد بگوييم كه حق با شهيد ثانى در مسالك است.
به علت اينكه هر دو كفر هستند و قبول داريم هر دو كفر هستند. منتها اين موردعلاقهاش است و آن به هيچ وجح مورد علاقهاش نيست. با اين زندگى بهتر مىتواندبكند و با اين نمىتواند. مىگويد كه من يك روز هم حاضر نيستم كه با او زندگى كنم.آيا مصلحت دختر اين است كه كسى را به او تحميل كنند كه متنفر از او است يا كسىكه مورد علاقهاش است او را به او پيشنهاد كنند. كدام مصلحت است. سوال؟ كفر ولىبه يكى او علاقه دارد و به يكى آن يكى علاقه دارد. آن كسى كه مورد علاقه بنت استو مورد علاقه اب نيست و آن كسى كه مورد علاقه اب است مورد علاقه بنت نيست.فرض اين است. كفر هر دو كفر هستند. ولى كه مصلحت وابسته به دو چيزاست يكىكفر بودن و يكى مورد علاقه بودن و الفت داشتن به تعبير صاحب مسالك شهيد ثانى.اين كه الفت به او دارد و هم كفر است و هم الفت دارد. اين اصلح به حال او است و آنكه كفر است و الفتى با او ندارد مصلحت آن نيست. فردا به زور ما اينها را وادار كرديمكه ازدواج كنند.
زندگى اشان از هم متلاشى مىشود بعد از مدتى اين چه مصلحت طفل است توىولى بى خود دارى اسرار مىكنى. سوال؟ احسنت به تسكن عليها و جعل بينكم ممدتاًو رحمَ هدف سكون نفس است در مسأله ازدواج و آرامش است و ايجاد محبت استو زندگى مشترك با يكديگر در يك عمر طولانى است. اگر اينها الفت نداشته باشندهيچ مصلحتى در او نيست بنابراين همان دليلى كه اصل استثنا را ثابت كرديم اينمسأله تعارض ولى و بنت را هم با همان دليل حل مىكنيم و از اين مسأله مىگذريم ومىرويم سراغ استثنا دوم. سوال؟ فرض ما استقلال بنت نيست. بله فرض ما اين استكه ولى اذنش شرط است در اين حال مىخواهيم كه استثنا بزنيم. بگوييم كه الا اين جاچرا؟ براى اينكه ولايت به معنى رعايت مصلحت است و اين مصلحت نيست. و امااستثنا دوم. اجازه بدهيد گذشتيم.
استثنا دوم. آن است كه راب الولى. راب الولى غيبتاً طويله مسافرتى كرده است و بهاين آسانى هم نمىآيد و دسترسى هم نيست و تلفن همراه هم ندارد و تلفن غير همراههم ندارد نمىتوانيم با تماس پيدا كنيم. راب و عيبتاً طويله مع المكان الاصول عليهاوماتَ از دنيا رفت مات. مع حاجت البنت النكاح حاجت به نكاح هم اين بيت دارد.حالا اين جا به نشيند و دست روى دست بگذارد شايد دو سه سال ديگر او پيدا بشودو شايد كه نشود در اينجا هم غالباً گفتهاند كه يسقتو اذن الولى و اين جا هم اذن ثاقتاست و لازم نيست و از كسانى كه تصريح به اين كردهاند شيخ در خلاف است ومهدس بهرانى در حدائق است و صاحب رياض در رياض است. شيخ انصارى دررساله نكاحى كه دارد هست و اينها را ما از مستمسك نقل مىكنيم. و به همين دليلگفتهاند كه لمنجل فى هذا المسأله مخالف هستند. مخالفى هم در اين مسأله ديدهنشده است كه اذن الولى يسقتو عند القيبت الموت. باز اين مسأله نسخ خاصى ندارد.حديث ندارد روايت خاصى در اين مسأله وارد نشده است. بايد برويم سراغ همانقوائد ادله عامه و از آنجا مطلب را ثابت كنيم. سوال؟ عرض مىكنم در اينجا اگر مابخواهيم به همان دليلى كه سابقاً استناط جستيم استناط به جوييم باز همين حرفهست. ما گفتيم كه ولى به خاطر حفظ مصالح اين است. ولى غايب ولى كه ما ترحنحلا اين كه نمىتواند حفظ منافع كند. و چون نمىتواند حفظ مصلحت كند بنابرايناذن چنين ولى ثاقت است. و به تعبير ديگر آن اصل عدم ولايت در اينجا حاكم مىشودو اعتبار اذن ولى را كه فرزند قائل شديم منصرف از اينجا است و شامل اينجا نمىشودو ما بايد قائل به شويم به اينكه ولايت اين ولى در اينجا ثاقت است. منتا اين در اينجاسوال پيش مىآيد ان قلت. آيا احتياج به اذن حاكم دارد يا نه؟ جواب اين است كه اگرتشخيص كفر نمىتواند بدهد. در اينجا شايد اذن حاكم را بتوانيم بگوييم. لعنهو ولىملا ولى له اما اگر كفر را تشخيص داد. اذن حاكم چه ضرورتى دارد تازه حاكم همنمىتواند مخالفتى كند حاكم هم ولايتش براى حفظ مصالح است و اگر كفر درست وبه درد خورى را تشخيص داده است. علاقه هم دارد و الفتى هم بين هما است واحتياج به نكاح هم دارد.
حاكم هم نمىتواند مخالفت كند. ولايت حاكم هم حفظ مصالح است همان طورى كهولايت اب حفظ مصالح مولا عليه ولايت حاكم هم همين است بنابراين در اينجاولايت حاكم نيست بعضى از موارد مشكوك مواردى كه نمىتواند مواردى كه رشدكافى براى تشخيص كفر ندارد. در اينجا بعيد نيست كه بگوييم كه اجازه از حاكم شهربگيرد و حاكم شهر هم مىتواند خويشاوندها و ريش سفيد فاميل را وادار كند كهبروند كفرى پيدا كنند براى او حاكم هم مىتواند اين كار را بكند. سوال؟ بله مىگويندكه هيچ دخترى انتخاب خودش را خلاف مصلحت نمىداند ما تشخيص كفر به نظردختر نگذاشتهايم ما مىگوييم كه اهل عرف عقلاء اهل عرف صاحب نظران در اينمسائل ساده عرفيه اگر آنها تشخيص دادند نه تشخيص خود او گاه مىشود كه يككلام محبتآميزى از يك آدم دقل شارلاتان بله آدم شارلاتانى دو تا كلمه محبتآميزبه اين دختر مىگويد و او خيال مىكند كه او فرشته آسمانى است كه از آن بالا براى اوآمده است. خوب اين تشخيص او معيار نمىشود و بايد اهل عرف تشخيص بدهندچهار نفر از آن بزرگترها را به بيند و به عقيده شما اين به من مىخورد و مصلحت منهست مىگويد كه بله.
بعد مىرود ازدواج مىكند نه حاكم شهر مانع مىشود و نه ديگرى مىتواند مانع بشود.اين امر سوم استثناعات بود تمام شد. العمر...بقى هنا امور رسيديم به امر چهارم كهاين هم متأسفانه در تحرير چندان بحثى از آن نشده است ولى در شرايع و جواهر ومسالك و در اين كتابهاى ديگر سراغش رفتهاند و آن حكم صيّب است. صيّب لايحتاج الى اذن ولى در اين جا دو بحث داريم يك بحث حكمى داريم و يك بحثموضوعى اول صيّب به چه دليل احتياج به اذن ولى ندارد. دوم صيّب من هى كيست؟ازدواج نكرده باشد يا دخول واقع نشده باشد. دخول زنايى چه اليض به الله دخولشبهه چه و اگر ضائل بشود آن عضو به خاطر حركت نامساعدى آيا يصدق البكر عليهاالبكر اولا يصدقُ اين بحث موضوعى است.
فعلاً بحث حكمىاش را داريم. تا بحث حكمى بكنيم و عنوان صيّب را از ادله دربياوريم بعد برويم در لغت در كلمات عقلاء در كلمات اهل لغت و در كلمات فقها واهل عرف به بينيم صيّب به كدام يك از اين اقساد گفته مىشود. و اما از نظر حكم.مسأله يك مسأله تقريباً مسلم است. بسيارى در اين مسأله فتوا دادهاند. و ادعاى اجماءبعضىها كردهاند. فقط مخالفى كه نقل شده است ابن ابى عقيل است. كه در صيّب همفلجمله اذن ولى را لازم دانسته است و ديگر هيچ كس اذن ولى را در ثيبه لازم ندانستهاست. بنابراين مسأله مىتوانيم بگوييم كه اجمائى است. ادعاى اجماء در مسأله بهكنيم بعيد نيست. حلا اجمائش به درد نمىخورد. چون روايت داريم. آن يك بحثديگرى است. ولى مسأله به حسب القوال تقريباً و تحقيقاً اجمائياً كه لا يعتبر اذن الولىفى نكاح الثيبه بل حيه مستقلتاً و اما از نظر ادله دليل هم روايات است. روايات در اينمسأله هم در منابع شيعه است و هم در منابع اهل سنت است و خيلى هم روايات زياداست. به قدرى روايات زياد است كه صاحب جواهر مىگويد: كابت التكونَ متواترحنزريك به تواتق است به عكس آن مسائل سابق عفو كه سابقهاى كه هيچ روايتىنداشته است.
در اين مسأله روايات تا بخواهيم فراوان است. منتها آن رواياتى كه در باب ثيبه واردشده است سه دسته است و سه طايفه است. طايفه اهل روايات مىگويد كه صيّب اذننمىخواهد خوب چرا؟ اذن نمىخواهد مطلقا اين روايت متعدد است و مىخوانيم.طايفه دوم رواياتى است كه مقيد مىكند كه اذ الاختارت كفوا اگر انتخاب كفر بكند اذنولى نمىخواهد. طايفه سوم هم روايت معارضه است. كمى هم معارضه هم داريم.در حالى كه روايت مجوزه مستفيذ است اوكل متواتره كمى هم معارض هم كه طايفهسوم است داريم در مسأله حالا ما مسأله اولى را كه مطلق است مىخوانيم طايفهسانحه كه مقيد است را مىخوانيم بعد به بينيم كه تكليف معارض ما در اين مسأله چهمىشود.
تمام اين روايت تقريباً در باب 3 است. از ابواب عقدالنكاح باب 3. باب 3 روايتشخيلى زياد است 15 روايت دارد حالا هر سه طايفه را در مىآوريم از آن. و اما طايفهاولى سه روايتش را مىخوانيم. حديث 11 و 12 و 13 اين باب است. اين روايت همبعضى از اين روايت سند معتبر دارد. بعضى از اين روايت هم سند معتبر ندارد.خوشبختانه متضافر است. معمول الحال اصحاب است. در ميان آن صحيح و سند همهست. يك جايى كه اين سندها را دونه به دونه سندها را برسى كنيم و معطل بشويمنيست. هم معمول الحال است و هم متضافر است و هم بعضى از اسنادش صحيحاست و اين سه جهت در آن جمع است ديگر چه احتياجى داريم كه دانه به دانه برسىكنيم. حديث 11. صحيحه حلبى است. از جمله روايت صحيحهاش همين است. عنابى عبدالله عليه السلام قال سألت ان البكر اذا بلقت مبلغ النساء باكره اگر به حد بلوغبرسد الها مع ابىها امراً آيا او اذن پدر مىخواهد فقال ليث لها ابىها امراً مالم تصيّباين قيد مالم تصيّب شاهد است. مفهوم اين جمله مالم تصيّب حالا بگوييم كه يا قضيهشرطيه است مفهوم شرط است يا قضيه وصفيه است و مفهوم وصف است. اگر قيوددر مقام احتراز باشد همهاش مفهوم دارد ما در باب مفاهيم گفتهايم كه اگر قيداحترازى باشد ولى مفهوم لغب آن هم حجت است.
سوال؟ تشريك. ليس لها مع البىها امراً يعنى حق تصميمگيرى استقلالى ندارد. اينايس لها مع البىها امراً يعنى مستقل نمىتواند باشد. سوال؟ نمىگويد كه بچه حقندارد نه. مىگويد كه بدون پدر جايز نيست. اگر معنى جمله را اين طور كنيم كه بدونپدر جايز نيست. آن وقت مالم تصيّب يعنى بدون پدر جايز است. خوب حديث بعدرا مىخوانيم كه ظهورش محكم بشود. حديث 12 روايت عبدالرحمان ابن ابىعبدالله قال سألت ابا عبدالله عليه السلام ان الصيّب سوال از صيّب است. تخطب الانفسها. خواستگارى مىكند يا خواستگار را مىپذيرد تخطب مىتواند خواستگارىكردن باشد يا پذيرفتن خواستگار باشد.
قال نعم مانعى ندارد. هى عملكُ به نفسها خودش مستقل است تُولى امرها من شاع بههر كه به خواهد وكالت مىدهد اذا كانت قد تزوجد زوجاً قبلح اين به در مقام ثانىمىخورد كه موضوعى صيّب كيست؟ اين جا مىگويد كه صيّب كسى است كه قبلاًازدواج كرده باشد. حالا آن حالت وكالت دارد يا ندارد آن جا به درد ما مىخورد حالااجمالاً مىگويد كه صيّب ما كسى است كه شوهر كرده باشد و اگر نكرده باشد باكرهاست على كل حالاً. تا به بينيم كه قيد غالبى است يا قيد دائمى است. بعد تشخيصموضوع بعد استفاده مىكنيم از اين خوب اين ديگر هيچ اشكالى ندارد و اين اشكالىكه ايشان كرده است ديگر به اين هم متوجه نمىشود الروايات تفسر بعضها بعضا.
وامّا حديث 13 را هم بخوانم. عن عبيد ابن زراره عن ابى عبد الله فى حديثٍ. قال، لاتستعمر الجاريه فى ذالك اذا كانت بين ابويها. اجازهاى از دختر نمىگيرى. اينروايت استقلال پدر است. اجازه از دختر نمىگيرى. وقتى بين پدر و مادر باشد. فاذاكانت صيّباً فهى اولى بنفسها. اين ديگر مطلق است. اين سه روايت كه خواندم كه بازهم روايت به اين مضمون هست. اينها همهاش مىگويد جايز است ازدواج كند بىقيد و شرط. در صورتى كه صيّب باشد. حالا صيّب كيست بماند.
وامّا طايفه دوّم را هم بخوانم. طايفه سوّم مىماند براى بعد. در طايفه دوّم روايت 2 و 4را من مىخوانم. كه خود روايت 4 چندين روايت است.
سؤال؟ مىگويند شما قبلاً اين روايات را قبول نكرديد. آيا مىشود در اين جا به آناستدلال كرد؟ ما از بحثمان تنزّل كرديم. يعنى فرض كرديم قول اوّل را ما نپذيرفتيم. واذن پدر را شرط دانستيم. حالا مىخواهيم استثنا بزنيم. اين فايدهاش اين است كه اگركسى مىگويد الاحوط اذن الاب، يا به عنوان ثانوى اذن اب را شرط مىداند يا به عنواناوّلى اذن اب را شرط مىداند يا احتياط مىكند، مىخواهد در مقابل آن احتياط، آنعنوان ثانوى يك استثنا بزنيم. حالا كه آمديم سراغ استثنا اين روايات براى ما دو مرتبهزنده شده است. خوب، روايت 2 و 4. روايت 2 عن عبد الخالد اين روايات همبعضىهايش مثل روايات عبد الخالق اسباب اشكال دارد. قال، سألت عن ابا عبد اللهعن المرئه الصّيب تختب الى نفسها مرئه صيّبه يا صيّب مىروند خواستگارى ياخواستگار را مىپذيرد. قال،...بنفسها تولّى من شائت هر كه را بخواهد وكيل خودشمىكند. اذا كان كفواً اين جا قيد كفو آمد. اگر كفو باشد تولّى من شاء لابد مفهومش ايناست اگر كفو نباشد استقلال ندارد. در ذيل حديث هم جملهاى است كه آن به دردمىخورد. بعد ان تكون قد نكحت زوجاً قبل ذالك در واقع تفسير صيّب را باز به اينمىكند كه يك زوجه شوهرى قبل از آن داشته باشد. حديث 4 را هم بخوانم. و تمامكنيم. اين حديث 4 هم چند تا سند دارد و در واقع مىشود اين روايت را رواياتمتعدد شمرد. سه روايت شايد خودش بشود. گاهى از حلبى نقل شده است. گاهى ازحسن ابن زياد نقل شده است. گاهى از عبد الله ابن سنان نقل شده است. سه راوىمختلف. عبدالله، حسن و عبيد الله حلبى. اين سه بزرگوار اين حديث را نقل كردهاندكه بعضى اسنادش هم قطعاً معتبر و صحيح است. مىفرمايد، عن ابى عبد الله (ع) انّهقال، فالمرئة الصّيب تختب الى نفسها قال هى املك بنفسها آزاد است. اجازه ولىنمىخواهد. تولّى امرها من شائت هر كسى را بخواهد وكيل خود مىكند اذا كان كفواًباز مقيّد به كفو شد. بعد ان تكون قد نكحت رجلاً قبل باز هم تفسير صيّب و يكازدواج قبلى شد. كفو بودن را شرط دانسته است. آيا جمع بين اين طايفه ثانيه و طايفهاولى چيست، فردا انشاء الله. وصل الله على سيدنا محمد و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...