چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 126
متن
1379/7/11
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
وامّا حديث اخلاقى روز چهارشنبه حديثى است كه ديشب براى جمعى از برادران خواندم. فكر كردم براى شما همبخوانم. حديث بسيار پر معنايى است. سال امير المؤمنين است. احاديث را ما امسال از كلمات مبارك حضرتانتخاب مىكنيم. يك بحثى مولا دارد درباره آفات اشياء. در مقدّمه مىفرمايد، لكلّ شىءٍ آفه. هر چيزى آفتى دارد. بعددر ذيل اين احاديث، آفاتى كه دامن هر چيزى را مىگيرد بيان شده و تعبيراتى است بسيار جالب، زنده، آموزنده. شايددر اين حديث 30 تا آفت براى 30 تا چيز بيان شده است. كه من 4 جمله حضرت را عرض مىكنم. فرمود: آفت الورعقلّت القناعت. آفت القوى استضعاف الخصم. آفت آدم نيرومند اين است كه دشمن را كوچك بشمارد. آفت الدّينالهوى ء. و آفت العقل الهوى ء. هر دو هوى است. اينها در ميزان الحكمه اين بحث را مفصّل دارد. در غرر الحكم همهست. بهتر از آن جا غرر الحكم مىتوانيد در مادّه(الف) آفت پيدا كنيد. يك مقدّمه كوچكى عرض كنم هر چيزى آفتىدارد. اين طبيعت عالم مادّه است. شما نمىتوانيد در اين عالم چيزى پيدا كنيد كه آفتپذير نباشد. يعنى مصونيّت دربرابر همه آفات داشته باشد. نيست. جسم انسان، انواع آفات، انواع بيمارىها. روح انسان، انواع آفات، انواع بيمارىها.بخواهيد آفات جسم را بخوانيد، رشتههاى تخصّص پزشكى را بررسى كنيد. در پزشكى چند رشته تخصّص داريم.صدها شايد امروز هزاران رشته باشد. در هر عضوى امروز تخصّصها است. درباره قلب يك تخصّص نيست. دربارهچشم يا گوش امروز يك تخصّص نيست. تخصّصها است. درباره خون انواع تخصّصها است. يعنى آفات بى شمار بهاين جسم انسان ممكن است سرايت كند. روح انسان هم آفات عجيبى دارد. حيوانات آفات دارند. نباتات آفات دارند.همه چيز آفات دارد. سياستها آفات دارند. جامعهها آفات دارند. شخصيّتها از نظر موقعيّت اجتماعى انواع آفاتدارند. چيزى بى آفات در اين عالم نيست. نه يك آفت. آفات. آنوقت در اين جا مىفرمايد آفت الورع قلّت القناعت.ورع آن حدّ عالى تقوى است. چه مىشود تقواى انسان مخدوش مىشود؟ معيوب مىشود. قلّت قناعت. اگر انسانقانع باشد در زندگى، مجبور نيست حلال و حرام را قاطى كند. به آب و آتش بزند. كلاه زيد را سر عمر، كلاه عمر را سرزيد بگذارد. زندگى قانعانه را از طريق حلال مىتوان اداره كرد. امّا واى بر آن زمانى كه زندگى پر زرق و برق شود،سنگين شود، قناعت از بين برود، وسوسههاى شيطان پيدا بشود، زندگى خودت تأمين است. امّا اين پسر و دخترتچه مىشود؟ يا الله براى آنها هم جمع كن. قناعت كه از بين رفت، تقوى هم از بين خواهد رفت. آفت الورع قلّتالقناعت. درباره اين جمله مىشود يك كتاب نوشت. اين همه گناهانى كه در مكاسب است. قشر در معامله، دروغ درمعامله، خيانت در معامله، و انواع خلافهايى كه در معاملات هست. اگر قناعت انسان داشته باشد، چرا اين همهدروغ؟ چرا اين همه تخلّف؟ چرا اين همه تزوير؟ چرا اين همه كلاه بردارى؟ اين قلّت القناعت سبب مىشود كه ورعانسان و تقواى انسان خدشه دار مىشود. اين مخصوصاً هشدارى است براى اهل علم. زندگانىها را از سادگى درنياورند. اگر از سادگى در بياورند، بالاخره يك جا بايد از دين و ايمان و تقوايشان مايه بگذارند. نيست. نمىشود.
آفت القوى استضعاف الخصم. آدمى است قوى و نيرومند. از كجا آفت دامنش را مىگيرد؟ ضربه مىخورد. آن جايىكه دشمن را ضعيف بشمرد. در مقابل دشمن آماده نشود. قوىترين تشكيلات اگر دشمن را ناچيز شمرد، ضربهمىخورد. تهاجم فرهنگى دشمن را كم نشماريد. دشمنان داخلى را امروز كم نشماريد. دشمنان خارجى را كمنشماريد. نگوييد اسلام قوى است. انقلاب قوى است. علاقهمندان به انقلاب قوى هستند. دشمن را كوچك نشماريد.والاّ ضربه خواهيد خورد. اين هم بحث دامنه دارى است.
بعد آفت الدّين الهوى. آفت العقل الهوى. چه عقل انسان را از كار مىاندازد و نمىگذارد خوب كار كند؟ چاه رانمىبيند. پرتگاه را نمىبيند. بدبختى را نمىبيند. رسوايى را نمىبيند. هوى عقل او را از كار انداخت. آدمهايى رامىبينيم عاقل هستند و هوشيار هستند امّا بعضى جاها پايشان در يك چالههايى مىرود كه سالها نمىتوانند دربيايند. وقتى فكر مىكنيم، مىبينيم هوى پرستى عقل اينها را از كار انداخت. دين را هم هوى پرستى از كار مىاندازد.آفت دين هوى نفس است. جمع بين هوى و خدا نمىشود. تمايلات مشروع نفسانى را هوى نمىگويند. تمايلاتافراطى لجام گسيخته را هوى مىگويند. اين با خدا نمىسازد. گاهى مىشود يك بحثهايى مىشود در موردجهانگردى و فلان و بهمان و اينها من اخيراً در بعضى از خبرهاى خارجى شنيدم كه گفته بودند، ايران سهم زيادى ازجهان گردى نخواهد داشت. براى اينكه شراب را اجازه نمىدهد و بى حجابى را هم اجازه نمىدهد. اگر مىخواهدسهم زيادى داشته باشد بايد جلوى اينها را رها كند. جمع ميان ارزشها و درآمدهاى نامشروع هنوز نمىشود. ما بهخاطر اينكه ارزشهايمان را حفظ كنيم، ناچار هستيم از يك منافعى صرف نظر كنيم . قناعت كنيم. بخواهيم هر در آمدىرا داشته باشيم و از دينمان هم مايه نگذاريم نمىشود. در زمان طاغوت نه تنها شراب بود، نه تنها بى حجابى بود براىخارجيها، من با نهايت معذرت در پرده بگويم براى آنها مجبور بودند زنان كذائى ببرند. درآمد جهانگردى به قيمت اينكار؟ نمىشود. آفت الدّين الهوى آفات العقل الهوى. من اميدوارم اين شرح مختصرى كه دادم سبب بشود كه شما آنحديث را هم با آن آفات متعددش ببينيد. مىتواند موضوع بحثهايى قرار بدهيد در منابرتان، در سخنرانىهايتان .يك بيانيه كوتاهى هم من نوشتم كه يك نكات تازهاى در آن است درباره فاجعه اخير فلسطين. مىخوانم برايتان. بسمهتعالى. موج جديد كشتار مسلمانان فلسطينى به دست اسرائيل غاصب ابعاد وحشتناكى به خود گرفته و چنان بىرحمانه مردم بى دفاع و بى گناه فلسطين را به خاك و خون مىكشند كه هر انسانى را در حيرت فرو مىبرد كه آيا اينهاانسان هستند؟ كه به قول خودشان هر جنبندهاى را هدف گلولههاى خودشان قرار مىدهندو حتّى به كودكان شيرخوارنيز رحم نمىكنند. اسرائيل صريحاً گفته بود اخيراً ما هر جنبندهاى را ببينيم مىزنيم. با اين صراحت وحشيگرى را داردبيان مىكند. و در اين جا دو نكته از همه عجيبتر است. اين دو نكته را دقّت كنيد. نكتههاى تازهاى است.
يك، دنياى غرب خونسرد و بى تفاوت تماشاگر اين حملات وحشيانه و وحشتناك است. و تنها به دعوت طرفين بهخويشتندارى قناعت مىكند. كجا رفت آن ادّعاهاى طرفدارى از حقوق بشر؟ اگر چند جاسوس اسرائيلى به زندانكوتاه مدّتى گرفتار شوند، همه رسانههاى آنها بسيج براى نجات آنها مىشوند. امّا اين همه كشتار وحشيانه فلسطينياناثرى در آنها نمىگذارد. حقيقت اين است كه تمام خونهاى مردم فلسطين براى غربىها به اندازه يك جاسوساسرائيلى ارزش ندارد. هنگامى كه غربىها مىگويند بايد به حقوق بشر احترام گذاشت منظورشان از بشر خودشان ووابسطگان به آنها است. و منظور از حفظ حقوق بشر منافع خودشان است. ديگران نه بشر هستند و نه حقّى دارند.حتّى براى اينكه مبادا كمى وجدانشان ناراحت شود، خبرهاى مربوط به كشتار اخير را به شدّت سانسور كردند.
دو، در كجاى عالم و در كدام تاريخ به خاطر داريد جمعيتى مجّهز به تمام ابزارهاى جنگى فوق پيشرفته روز باشد وطرف مقابل از ميان تمام سلاحها فقط سنگ. يعنى سلاح دوران حجر را در اختيار داشته باشد و اينها در يك ميدان درمقابل هم بايستند؟ در كجاى تاريخ يك چنين چيزى بوده است؟ آيا وقت آن نرسيده است كه سران كشورهاى اسلامىدر يك گردهمايى در اين باره بينديشند كه جوانان انتفاضه را به حدّ اقل اسلحه براى دفاع از خويشتن مجّهز كنند؟حزب الله و مردم جنوب لبنان اگر مىخواستند با سنگ از خود دفاع كنند، تا صد سال ديگر هم جنوب لبنان آزادنمىشد. ولى همان مختصر سلاح كار خود را كرد. و بدون كمك كشورهاى ديگر يك تنه ايستادند و متجاوز را بيرونراندند. اگر جوانان انتفاضه در همان شرايط قرار گيرند به يقين همان قدرت و توانايى را دارند و معجزه جنوب لبنان درپرتو ايمان به خدا تكرار خواهد شد. آيا غربىها حاضر هستند اين ابتداعىترين حقوق بشر يعنى حقّ دفاع از خويشتنبا ابتداعىترين اسلحه را براى مردم فلسطين قائل شوند؟ به عقيده اين جانب اين مسأله جدّاً قابل مطالعه و دقّتاست. به هر حال ما اين كشتار وحشيانه را شديداً محكوم مىكنيم. همان طور كه سكوت مجامع غربى و مدّعيانحقوق بشر را محكوم مىنماييم و من نصر الاّ من عند الله. خوب برگرديم به بحثى كه داشتيم.
بحث در اين بود كه صيّب براى ازدواج استقلال دارد. و اجازه ولى را لازم ندارد. گفتيم در اين جا سه طايفه روايتداريم.
طايفه اولى رواياتى بود كه مىگفت صيّب آزاد است. ازدواج كند. لازم نيست ولى اجازه بدهد. مطلق بود. طايفه دوّمرواياتى بود كه مىگفت اگر كفو باشد آزاد است. مقيّد به كفّو مىكرد. شبيه بكر مىشد. اجازه بدهيد من يكى دو روايتديگر هم از منابع خودمان و از منابع اهل تسنّن درباره گروه اوّل اضافه كنم بعد جمع بين دو طايفه ببينيم چيست بعدهم معارضهايش را بگويم و اين مسأله را از نظر حكمى امروز انشاءالله تمام كنيم. بحث موضوعىاش فكر مىكنممعنى صيّب چيست، مىماند براى شنبه. اگر هم برسيم يك مقدار بحث مىكنيم.
غير از آن رواياتى كه من عرض كردم در مستدرك هم رواياتى درباره آزاد بودن صيّب و استقلال رأى صيّب در مستدركهست. آدرس مىدهم آن جا را مىبينيد. مستدرك جلد 14، همين باب 3 وسائل باب 3 بود. مستدرك هم باب 3است. باب 3 از ابواب عقد النّكاح. رواياتى هست كه دلالت بر همان استقلال رأى صيّب دارد. در سنن بيهقى همرواياتى است كه دو روايت را مىخوانم. جلد 7 سنن بيهقى از سنن الكبرى للبيهقى، صفحه 119 و 115. حديث اوّلرا كه مىخوانم صفحه 119 است. حديث دوّم صفحه 115 است. روايت از ابن عبّاس است. قال رسول الله (ص):ليس للولىّ مع الصّيّبه امرٌ. يعنى با وجود صيّب ديگر ولى كارى ندارد. حق ندارد. اذنش شرط نيست. اين هم مطلقاست و مقيّد به كفو چيزى هم نيست.
حديث دوّم هم باز همان ابن عبّاس از رسول خدا (ص) نقل مىكند. منتهى عبارت ديگرى است. مضمون ديگرىاست. قال، پيغمبر اكرم (ص) فرمود: العيّم يعنى اين جا را ما به معنى صيّب على الحساب معنى مىكنيم تا برسيم بهعيّم آيا هر شخصى كه همسر ندارد، مجرّد است عيّم مىگويند؟ و انكح العياما منكم؟ ولى عيّم در اين جا به معنىصيّب است. ولو در قرآن انكح عياما منكم عام است. امّا اين جا به معنى عيّم است. چرا؟ به قرينه ذيل حديث. ذيلحديث شاهد است. العيّم احقّ بنفسها من وليّها و البكر تستأذن فى نفسها مقابل بكر انداخته است. از بكر اجازه بگيريدكه ظاهرش تشريك است. هم اجازه بكر، هم اجازه ولى. امّا صيّب شركت هم نيست. استقلال رأى او است در امرنكاح. پس به قرينه ذيل صدر به معنى صيّب مىشود. خوب اينها رواياتى بود كه از طرق عامّه داشتيم. از طرق خاصّهزياد داشتيم. روايات كان ان يكون متواتراً هست. منتهى دو دسته روايت داشتيم. مطلق و مقيّد. خوب دقّت كنيدتكليف مطلق و مقيّد معلوم شود. مطلقات مىگفت، صيّب آزاد است در نكاح. مقيّدات مىگفت، به شرط اينكه كفوباشد كه شبيه به بكر مىشود. خوب بكر هم اگر كفو باشد، تمايل داشته باشد، آزاد است. جمع بينهما را به چه كنيم؟آن قاعده معمولى تقييد است. مطلق را به مقيّد تقييد كنيم، يعنى بگوييم مطلقات هم منظور آن جايى است كه كفوباشد. ولى اين جمعى كه همه جا معمول است، اين جا مرغوب نيست. چرا؟ براى اينكه اوّلاً بكر و صيّب يكىمىشوند. خوب بكر هم همين طور مىشود. و ثانياً كسى فتوى نداده است به اين قيد. در صيّب اشتراط كفو نكردند.فتوى ندادند به اين. بنابراين اين جمع را بايد رها كنيم. برويم سراغ جمعهاى ديگر.
سؤال؟ بله. الان دارم مىگويم. دو سه جمع ديگر هم مىتوانيم بكنيم. يكى كفو، كفو شرعى باشد. اذا كان كفّواً يعنىكان كفّواً شرعيا. مسلمان باشد. اين خوب است. معنىاش آزادى مىشود. آزادى مطلق مىشود. اين يك احتمال.
احتمال دوّم براى جمع، يعنى جمع دوّم. حمل بر استحباب كنيم. مىگوييم آزادىاش مال آن جايى است كه كفو باشد.مستحب است در غير كفو اجازه بگيرد. در كفو اجازه لازم نيست. اين قيد را به عنوان مستحب بزنيد. حمل علىالاستحباب.
سوّم اين است كه بگوييم اذا كان كفّواً اين اشاره به رشد است. رشيده باشد. يعنى اگر كفو انتخاب كرد، معلوم مىشوداين صيّبه رشيده است. امّا اگر كفو انتخاب نكرد بى حساب زد به آب و خواست برود، شخصى كه نامناسب است ازنظر سن، از نظر شكل، از نظر وضع اجتماعى، از نظر علم، از نظر ديانت، هيچ چيز مناسب او نيست، رفت انتخاب كردمعلوم مىشود اين صفيح است. پس اذا كان كفّواً يعنى اذا كان رشيدتاً.
سؤال؟ چون رشيده غالباً كفو انتخاب مىكند. هيچ كدام از اين سيق نداريم رها مىكنيم. تعارف مىگذاريم كنار. مامىخواهيم مماشعت كنيم و جمعى كنيم و الاّ اين قيد را كسى فتوى نداده است. معرضٌ عنها اصحاب است. از اوّلمىبوسيم و اين قيد را مىگذاريم كنار. منتهى ما مىخواهيم مماشات كنيم و يك جمعى پيدا كنيم. حمل بر استحبابمىكنيم. حمل بر كفو شرعى مىكنيم. حمل بر جايى مىكنيم كه مىخواهد بگويد رشد داشته باشد. رشيده باشد. بعدنيست خوب. هميشه طرح روايات كار خوبى نيست. اگر انسان بتواند يك راه جمعى پيدا كند اشكالى ندارد. مىگويدجمع ندارد، مىگوييم بسيار خوب. مىگذاريم كنار. فتوى مىدهيم به آن روايت مطلقه كه معمولٌ بها اصحاب است واين روايات مقيّده معمولٌ بها اصحاب نيست. اين دو طايفه.
سؤال؟ نخير. در خيلى جاها نيست. بعضى جاها هست. صيّبه مدّتها با شوهر زندگى كرده است. سرد و گرم روزگار راچشيده است. مىفهمد چطور انتخاب كند. تجربه دارد. به خلاف آن كه خام است. صيّبه ديگر آن رقم احساساتىنيست مثل بكر. آن با چهار جمله ممكن است گولش بزنند. ولى صيّبه آن خامى را ندارد. نگوييد مثل هم هستند.بگوييد گاهى صيّب ممكن است مثل بكر باشد. گاهى. والاّ غالباً نيست.
وامّا اجازه بدهيد من طايفه سوّم را بگويم. اين بحث را بايد به جايى برسانيم. بحث موضوعىاش بماند. وامّا طايفهسوّم احاديثى است كه صريحاً در صيّب هم مىگويد اذن ولى شرط است. مثل بكر. يعنى احاديث معارضه با آن دوطايفه قبل. در اين جا يكى دو حديث بيشتر نداريم. هر دو هم خوشبختانه ضعيف است.
حديث اوّل، حديث 15 از همين باب 3 است. گفتيم همهاش در باب 3 است. حديث 15، باب 3، از ابواب عقدالنّكاح، جلد 14 وسائل. عن سعيد ابن اسماعيل عن ابيه از پدرش اسماعيل قال، سألت الرّضا (ع) ان رجلٍ تزوّج ببكرٍاو صيّب. صريحاً صيّب دارد. ببكرٍ او صيّب لا يعلم ابوها پدرش هيچ خبر ندارد. و لا احدٌ من قراباتها. كسى ازخويشاوندان هم، برادر، عمو، دائى، هيچ كس از اين ازدواج پنهانى و سرّى با خبر نيست. ولكن تجعل المرئه وكيلاً.مرئه معمولاً خودش صيغه نمىخواند. چنين مرئهاى باشد كه اين قدر شجاعت داشته باشد. رويش باز باشد كهزوّجتك نفسى بگويد اينها معمولاً تجعل وكيلاً. وكيلى قرار مىدهد. فيزوّجها من غير علمهم بدون اينكه پدر و مادر وعمو و برادر با خبر بشوند بكر يا صيّب را به ازدواج در مىآورد. امام چه فرمود؟ كوتاه. قال، لا يكون الزّا. اين نمىشود.يعنى جايز نيست. نه در صيّب، نه در بكر، يعنى علم پدر و اولياء شرط است. خوب، دلالت اين روايت صريح است.صريح كه چه عرض كنم. ظاهر است. اين كه بعضىها گفتند لا يكون الزّا را مىزنيم به بكر به صيّب نمىزنيم اين...اماميك جواب فرمود، لا يكون الزّا. شما زا را مىزنيد به بكر؟ به صيّب نمىخورد؟ آخر اين چه رقم معنى كردن عبارتاست؟ اين غير خلاف ظاهر است. ظاهرش اين است...كه در هر دو اجازه شرط است.
سؤال؟ بسيار خوب. ديگر بدتر. يعنى علم داشته باشند و مخالف هم باشند و تماشا كنند؟ يا علم داشته باشند ومخالف باشند و بيايند جلوگيرى كنند؟ مىگويند علم دارد قبول نكرده است. خوب، اين كالعدم. منظور از علم مقدّمهاجازه است. نه علمى كه مقدّمه اجازه نباشد. بنابراين دلالتش را نبايد بى انصافى كرد و گفت دلالت ندارد. نه. معارضاست. دلالت بر معارضه دارد. ولى سند عيب دارد. روايات كه اين جا متعدد نيست. يك روايت نصفى داريم. دوّمىهم نصف روايت است در واقع. اين روايت سعيد ابن اسماعيل در آن بود. كسى به نام سعيد ابن اسماعيل نداريم. حالامىنوشتند و مىگفتند مجهول است. ظاهراً سعد ابن اسماعيل است. چون اين از تهذيب و استبسار نقل شده است.مال مرحوم شيخ طوسى است. در تهذيب و استبسار سعد ابن اسماعيل دارد. نه سعيد. پس سعيد كه مجهول است.سعد ابن اسماعيل هم دو نفر هستند كه هر دو مجهول هستند. يكى از اصحاب امام رضا است. من فراموش كردم اسمجدّش را ننوشتم. از اصحاب امام رضا است. احتمال دارد همان سعد ابن اسماعيل دوّمى باشد. دو تا سعد است. هردو مجهول هستند. بنابراين سند حديث برمىگردد به مجهول و حجّت نيست.
وامّا حديث دوّم. حديثى بوده كه قبلاً خوانديم برايتان. 11 باب 11 مطعه. روايت اين بود، خوانديم برايتان. عنالمحلّب الدلّال. اين محلّب الدلّال هم مجهول الحال است. وثاقتش ثابت نيست. عن المحلّب الدلّال. انّه كتب الى ابالحسن ان نمرئتاً كانت معى فى الدّار كه زنى در خانه با من بود و بعد اظهار علاقه به من كرد و بعد من او را به مطعه خوددر آوردم و هنوز مطعه او تمام نشده بود، خواستگارى براى اين دختر آمد و اين را پدرش شوهر داد. حالا چكار كنيم؟مدّت ما تمام نشده است. پدر هم اين دختر را شوهر داده است. امام چه فرمود؟ فرمود، فكتب اتّزويج الدّائم لا يكونالاّ بولىٍ و شاهدين. تزويج دائم بايد ولى باشد. ما مىگوييم اگر اين روايت اطلاق داشته باشد، ذيلش مقيّدش نشود، اننمرئتاً شامل صيّب هم بشود، مىگويد تزويج دائم حتماً ولى مىخواهد. خواه صيّب باشد، خواه بكر باشد. اين جااطلاق به آن استدلال مىشود. و الاّ خصوص صيّب نيست. حديث قبلى صيّب را مىگفت. اين مطلق مرئه را مىگويد.اين كه گفتم يك حديث نصف است به علّت اينكه اين اطلاق دارد. اطلاق قابل تقييد است. مىگوييم الاّ الصّيب.
سؤال؟ بله. اوّلاً آن ثمّ انّها زوّجتنى نفسها ندارد. مطعه است. درست است در ابواب مطعه است. امّا هر حديثى در بابىنقل كردن، اگر من هم گفتم بنده عرض مىكنم اين حديث صدرش غير مطعه ندارد. دائم هم مىگيرد. خوب جواب اينحديث دلالتش قابل جواب است. اين را حملش كنيم به استحباب به قرينه شاهدين. چون شاهدين از نظر فقه شيعهدر طلاق است. آنها در طلاق مىگويند. اهل سنّت نمىگويند. در نكاح نمىگويد. اهل سنّت مىگويند. شاهدين مالطلاق است. نه مال ازدواج. منتهى مستحب است. شاهد در ازدواج هم باشد. به قرينه شاهدين ولى را هم حمل براستحباب كنيم يا اطلاقش را تقييد كنيم به غير صيّب و على هذا اين دو تا حديث ضعيف السّند بودند و دلالت اينهاهم دوّمى قابل خدشه بود. مقاومت در مقابل آن همه احاديث نمىكند. صيّب از نظر حكم معلوم. امّا از نظر موضوعچيست مطالعه كنيد براى شنبه. و صل الله على سيدنا محمد و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...