چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 125
متن
1379/7/9
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
كلام ما در مسأله دوّم از مسائل عقد النّكاح بود. مسأله دشوار و پر حديث و پر مشكل و انشاء الله امروز و فردا اينمسأله را جمع خواهيم كرد.
بحث ما رسيد به اين جا كه بكر الباكرة الرّشيده اگر بخواهد استقلال رأى داشته باشد در ازدواج به حسب عنوان اوّلىمانعى ندارد. ولى در عصر الزّمان ما با انبوه مشكلات با سو استفادههايى كه مىشود اگر آنها بخواهند استقلال داشتهباشند مفاسد عظيمهاى در جامعه پيدا مىشود. كه به لحاظ آن مفاسد عظيمه عنوان ثانوى پيدا مىشود براى حفظنظام جامعه و حفظ نظام نواميس ملّت اسلام فقيه حكم مىكند به اينكه حتماً در كنار رضايت باكره رشيده اجازه ولىهم بوده باشد. مشكلاتى كه در امر مطعه پيدا مىشد، خيلى زياد بود. مشكلاتى كه در نكاح دائم پيدا مىشد، آن همكم نبود. عرض كرديم در بعضى از احاديث هم اشارهاى به اين نكاتى هم كه در نكاح دائم عرض كرديم، آمده است. ازجمله در حديث 8، باب 11 روايت على ابن جعفر بود. مىفرمود، انت و مالك لابيك. 8، باب 11، از ابواب عقدالنّكاح. حديث على ابن جعفر بود. انت و مالك الابيك. اين در واقع اشاره به آن نكته اخيرى بود كه عرض كرديم.احترام به پدر و مادر، احترام به پدر ايجاب مىكند كه دختر بدون اجازه پدر اقدام به ازدواج دائم نكند. چرا؟ به علّتاينكه مستحب است. رعايت نظر ولى هر چند واجب نيست امّا مستحب است. اين روايات اين طور مىگفت. انت ومالك لابيك يك روايت ديگر هم داشتيم كه همين مضمون را داشت. كه روايت عبيد ابن زراره باشد. آن هم روايت 5،باب 11 بود. در 5 باب 11 هم باز هم همين مضمون بود كه شبيه انت و مالك لابيك بود. هو و ماله لابيه بود.
سؤال؟ اين حديث پيغمبر اين را دارد. ولى امام از اين استفاده كرد براى مسأله عقد باكره. سؤال؟ فقال رسول الله مالجايى است كه كسى با پدرش دعوا داشت و آمد خدمت پيغمبر و پيغمبر فرمود انت و مالك لابيك بعد مىفرمايد،كيف يكون هذا و هو و ماله ابيه و لا يجوز النّكاح فاخذ بقولٍ و تركه. حديثها را قبلاً داشتيم ديگر من زود مىگذرم. دريك حديث هم كه 6 باب 3 باشد، اين را هم قبلاً خوانديم كه مىفرمود، هو انظر لها. هو يعنى كه؟ ولى. پدر. انظر لهايعنى نظارت بهترى مىكند. يعنى مصالحش را بهتر تشخيص مىدهد. و پختگى بيشترى دارد. دختر تازه كار. كارى كهتجربهاى براى او نشده است. گرفتار احساسات ممكن است بشود و فريب بدهند او را، اگر با نظر ولى كار كند، كلاهىسرش نمىرود. والاّ گرفتار مشكل شدنش بسيار نزديك به نظر مىرسد.
سؤال؟ همه اينها را الان مىگويم. ان قلت. اين جا دو، سه تا ان قلت داريم. يكى اين است كه بسيارى از دختران بالغهرشيده هستند كه عالمه هستند، فاضله هستند. اعلم به مصالح خودشان از پدرانشان هستند. اى بسا دختران تحصيلكرده باشند، پدران بى سواد...خوب ما بياييم اين گونه موارد را استثناء كنيم. بگوييم آن جايى كه بنا است اعقل از اولياءباشند، آن جا استقلال دارند. و ديگر به عنوان اوّلى كه نگفتيم به عنوان ثانوى هم قائل نشويم. در جواب اين ان قلتمطلبى را كه بارها يادآورى كرديم، باز به عبارت ديگر اين جا خدمتتان عرض مىكنيم. و آن اين است احكام دائر مدارافراد نيست. ملاكات احكام فراگير نيست. بلكه ملاكات احكام غالب افراد را در نظر مىگيرد. حكم عام است امّا ملاكغالب است. نه تنها در احكام شرع. در قوانينى كه نزد عقلاء هم هست، چنين است كه ملاكات همه افراد را زير پوششنمىگيرد. غالب افراد را. ولى حكم عام است. و استثناء نمىزنند در اين موارد. نه در احكام شرع، نه در احكام عقلاء.مثلاً شارع مقدّس گفته است زنان بايد عدّه نگه دارند. ما مىدانيم زنى است عقيم. 20 سال هم هست در خانه شوهراست. اى بسا طلاق گرفته است و چند بار شوهر كرده است و فرزندى از او منعقد نشده است. يقين داريم. در عينحال وقتى طلاق مىگيرد، اگر يائسه نباشد بايد عدّه نگه دارد. ملاك عدّه ممكن است اين جا نباشد. امّا چون ملاك درغالب افراد هست، حكم عام است. و اگر بنا بشود اين جاها استثناء بخورد هر كسى خود را مصداق آن استثناء مىزندو قانون را مىزند عقب. مثلاً در همين جا بگويند در آن جايى كه دختر آگاهتر از پدر باشد، آن جا مستقل است و اذنپدر نمىخواهيم. همه دختران مىگويند آقا ما خيلى از پدرمان عاقلتر هستيم. مخصوصاً در عصر الزّمان ما كه پدران ومادران را متّهم مىكنند كه اينها مال عصرهاى گذشته هستند و در عصر الزّمان ما چيزى نمىفهمند. ما هستيم كهمىفهميم. ما هستيم كه عاقلتر و هوشيارتر هستيم. مصالح را ما بهتر تشخيص مىدهيم. همه خودشان را مصداق اينمىدانند و قانون به كلّى از بين مىرود.
سؤال؟ صاحب قانون بيايد دانه دانه، چه كسى اين عاقلتر بودنش را تأييد بكند؟ يك كميسيونى باشد دانه دانهدختران و پدران را آزمايش كنند. اينها عقلشان بيشتر است. آنها عقشان بيشتر است. اينها بهتر مىفهمند. آنها بهترمىفهمند. عملى نيست اينها. همهاش همين است. تمام موارد همين طور است. همه خودشان را عاقلتر مىدانند.گفتم مثل اينكه اگر گفتيم چراغ قرمز هر وقت ديديد ماشينى اين طرف و آن طرف نبود بگذريد از چراغ قرمز. همه ردمىشوند و مىگويند آقا ماشينى نبود. اصل قانون هم زير پا مىماند و از بين مىبرد. استثناء در اين قوانين عامّهنمىكنند. چون اصل قانون به خطر مىافتد. ملاك هم ملاك غالبى است. نه ملاك دائمى. اين يك ان قلت.
سؤال؟ آن جا ضابطه دارد. مريض ضابطه دارد. مريض كه نمىتواند ضابطه دارد. سؤال؟ ممكن است بعضىها كلاه سرخودشان بگذارند. ولى مريض يك ضابطه روشنى دارد. امّا عقل با چه چيز ترازوى عقل را بسنجيم؟ اينها معيار ندارد.و چون معيار ندارد، اسباب دردسر مىشود.
ان قلت دوّم اين است كه خوب، همين سؤالى كه ايشان كردند. اگر دختر يتيمى نبود يا دختر يتيمى بود. ولى نداشت.آن جا مىگويند استقلال دارد. در حالى كه تمام اين مفاسد درباره او هم تصوّر مىشود. تجربه ندارد. خام است. كلاهسرش مىگذارند. گرفتار احساسات مىشود. در باغ سبز به او نشان مىدهند. افراد سودجو ممكن است اينها را آلتدست قرار بدهند. خوب، در يتيمه چرا مىگويد جايز است بدون اذن پدر؟ جواب: ما در يتيمه هم اجازه نمىدهيم. دراين عصر الزّمان. سؤال هم تا به حال كردند. جواب هم داديم. گفتيم ببينيد در فاميلتان بزرگترهايى هستند يا نيستند.عموها، دائىها، بزرگترهاى فاميل، باصطلاح ريش سفيدان، با آنها مشورت كنيد. اذن آنها را جلب كنيد. وگر نه حاكمشرع. حاكم شرع ولى من لا ولى له. مراجعه كنند به حاكم شرع و حاكم شرع تشخيص بدهد اين خواستگارى كه پيداشده است، كلاه بردار نيست. به درد مىخورد. در اين جا هم ما همين حرف را مىزنيم.
سؤال؟ حالا عرض مىكنم.
ان قلت. من فرق بين اين عناوين ثانويهاى كه شما مىفرماييد و بين اين استحسان غير مقبول اهل سنّت كه علماىشيعه آن را نمىپذيرند. اين عنوان ثانوى كه ايشان اين جا ذكر كرديد شما، اينها هم شبيه استحسانات آنها است. كلاهسر اين مىگذارند. خوب...ندارد. اگر مسأله عقد مطعه اكبار در بين بيايد آينده اينها به خطر مىافتد. ديگر نمىتوانندعقد صحيحه دائم بكنند. از اين قبيل حرفها كه گفتيم. بگويم من فرق بين اين عنوان ثانويه شما و بين استسحانهاىاهل سنّت كه ما در فقه آنها را نمىپذيريم. جواب اين ان قلت هم روشن است. آن كه مقبول نيست، استسحانات ظنّيهاست. يك مشت گمان است. امّا اگر مصالح قطعيه مسلّمه به ميان آيد، آنها را ما فتوى مىدهيم. آن استسحان نيست.مثلاً اگر مرحوم ميرزاى شيرازى اعلى الله مقام تشخيص قطعى بدهد كه اين مسأله تنباكويى كه زير نظر خارجىها رفتهاست مقدّمه استعمار اقتصادى كشور اسلام است. تشخيص بدهد. قطعاً هذا مقدّمة الاستعمار. عنوان ثانوى درستشد، حكم به تحريم تنباكو كرد. اين استسحان ظنّى نيست. اين يك امر قطعى است كه ايشان با مشورت مشاورانش بهآن رسيده است كه اين مقدّمه بدبختى كشور ايران است. اين جا مىشود عنوان ثانوى، حكم مىدهد. اين غير ازاستسحان ظنّى است. مسأله اضطرار به اكل لحم ميته اين استسحان ظنّى نيست. ميته به عنوان اولّى حرام. امّا در موقعاضطرار حلال به عنوان ثانوى. اين استسحان نيست. آن چه هم ما درباره استقلال بنات در امر نكاح دائم يا نكاحمنقطع گفتيم اينها براى ما قطعى است. واقعاً ما مىبينيم اگر اين باب باز بشود خيلى مشكلات عظيمه در جامعه پيدامىشود. غالب اينها را كلاه سرشان مىگذارند. آبرويشان را مىبرند و رهايشان مىكنند. اين يك مسألهاى نيست كهاستسحان ظنّى باشد، شما بگوييد اين چيزى است شبيه آن چه عامّه مىگويند و ما قبول نمىكنيم. اينها درك قطعىاست. منتهى يك وقت جزء مستقلات عقليه است. مثل حسن احسان و...اين درك عقلى است از مستقلات عقليه.گاهى هم مستقلات عقليه نيست. نظرى است. مثل مسأله تحريم تنباكو. مثل اين مسائلى كه ما اين جا گفتيم. نظرىاست. امّا قطعى است.
سؤال؟ حكم حكومتى است. فقز با عناوين اوّليه يا ثانويه است. حكم حكومتى اشتباه است كه بعضىها خيال مىكنندقسم ثالث است. ما قسم ثالث نداريم. يا عناوين اوّليه است يا عناوين ثانويه. و ولى مطابق يكى از عناوين اوّليه و ثانويهحكم مىكند. مرحوم ميرزاى شيرازى كه به عنوان ولايت فقيه آن حكم را داد، يك عنوان ثانوى را ملاحظه كرد. مگرمىشود كه ما يك حكمى داشته باشيم كه نه حكم اوّلى باشد نه عنوان ثانويه داشته باشد؟ حكم فقيه هم از آنهاسرچشمه مىگيرد. البتّه احكام فقهيه. احكام جزئيهاش مثل اين كه بگويد جنگ را شروع كنيد يا جنگ را تمامش كنيد.احكام ثانويه يك حساب ديگر دارد. احكام كلّيه ولى فقيه نشأت گرفته از عناوين اوّليه يا از عناوين ثانويه است. ماداريم استنباطى بدون اين دو عنوان. به هر حال تا به اين جا ما به اين رسيديم كه در مسأله عنوان اوليّه هم در عقد دائمو هم در مطعه استقلال بنات است ولى عنوان ثانوى در عصر الزّمان ما به شرايطى كه داريم يا به طور قطعى مىگوييمبايد نظر ولى هم باشد، و يا لااقل احتياط واجب. و عرض كردم بعضى از آقايان اجازه مىدادند و بعداً مشكلات زيادىپيدا شد و سراغشان آمدند كه آقا اين فتواى شما چنين كرده است و چنان كرده است. فهميدند مفاسدى به بار آوردهاست. آنها هم فتواى استقلال اين بالغه رشيده را پس گرفتند و گفتند لااقل احتياط واجب اين است كه نظر ولى را همجلب كنند. خوب، ما اوّل كه مىخواستيم اين بحث عنوان ثانوى را بگوييم، گفتيم بقيه هنا شىءٌ. درست است؟ حالامىگويم آن را درست كن و بكنيد بقيه هنا امورٌ. چون سه امر است. بقى هنا شىءٌ مىشود بقى هنا امورٌ. الامر الاوّلهمان عناوين ثانويه است كه مشروحاً خدمتتان صحبت كرديم. امّا امر دوّم و سوّم را امروز و فردا بايد تمامش كنيم.
سؤال؟ اين سؤال را كردند كه مىگويند ريش سفيدهاى فاميل. من نمىگويم ريش سفيدهاى فاميل ولايت دارند. آنهاهم خوب بود به اين تعبير مىگفتند به اذن حاكم شرع مثلاً مىآيند پيش ما، ما مىگوييم تو دختر حكيم حق دارىانتخاب كنى. امّا چون ما حضور نداريم آن جا ما به ريش سفيدها اجازه مىدهيم كه در كار تو نظارت كنند. يعنى به اذنحاكم شرع نظارت مىكنند ريش سفيدهاى فاميل. نه اينكه باز آنها يك ولايت مستقلهاى داشته باشند. عيناً مثل قيّمىاست كه حاكم شرع براى يتيم تعيين مىكند. اين هم مثل همان است. يك نوع ولايتى كه به عنوان ثانوى حاكم شرعتعيين مىكند.
وامّا امر ثانى. امر ثانى راجع به آن دو تا تفصيل است. تفصيلى داشتيم كه قول 4 بود و قول 5. بين نكاح دائم و نكاحمطعه. بعضى گفتهاند در نكاح دائم مستقل، در نكاح مطعه اذن ولى. اين قولى بود كه محقق در شرايع نقل كرده بود.قائلش هم معلوم نبود چه بود. يك نفر قائل مجهول الهويه. استقلال در دائم استقلال باكره رشيده و اذن در منقطع.بعضى از بزرگان هم نقل كردند. از مرحوم محقق سؤال كردند بابا اين قائلى كه شما مىگوييد قائل به تفصيل شده استبين دائم و بين مطعه كيست؟ مرحوم محقق جوابى در آن مجلس نداد. اى بسا آن قائل در ذهن مبارك محقق هم نبود.در واقع قائل حسابى اين مسأله ندارد. و امّا عكسش قائل شيخ بود در كتاب الاخبار. عكسش يعنى چه؟ يعنى در نكاحدائم اذن لازم است. در مطعه لازم نيست. عكس آن است. نكاح دائم لازم است. نكاح مطعه لازم نيست. قائلين همشيخ طوسى فى كتاب الاخبار. كتاب الاخبار كدام است. تهذيب و استبسار. دو كتاب خبرى شيخ طوسى، دو كتاب ازكتب اربعه. تهذيب و استبسار. فتوايش كجاى آن كتاب است. در تيتر عناوين ابواب فتواى آنها منعكس است. اين همدر واقع يك قائل دارد. آن يك قائل هم در كتابهاى ديگر اين فتوى را نداده است. در واقع يك قائل هم ندارد. اين كهصاحب جواهر رحمت خدا بر او باد مىگويد اين دو قول را مىشود اجماع بر خلافش ادّعا كرد يمكن دعوى الاجماععلى خلافهما. هم قول اوّل و هم قول دوّم. به خاطر همين است كه يك قائل شناخته شده مورد قبولى در اين وسطنيست. دوّمى هم كه شيخ طوسى است در كتابهاى ديگرش اين را قائل نشده است. خوب، مدارك اين دو قول را بدانيمچيست. نقد آن مدارك هم بكنيم و بگذريم. امّا آن قول تفصيل اوّل كه مىگويد استقلال در دائم و اذن در مطعه بهخاطر اين است. استقلال در دائم مىگويد اين اطلاقات استقلال منصرف به دائم است. اطلاقات استقلال، طايفه اولىاز طوايف اخبار، طايفه اولى مطلق بود. مىگفت استقلال در بنت، بگوييم تنترف الى الدّائم. منصرف با دائم است. آنوقت در مطعه دليلى بر استقلال نداريم. بلكه رواياتى داشتيم در مطعه مىفرمود، لا يجوز الاّ باذن وليها. اين روايات درباب چندم مطعه بود؟ باب 11 بود. دو روايتش من اشاره مىكنم. مطالعه مىفرماييد. هر دو هم صحيحه است.صحيحه ابى مريم حديث 12 باب 11 مطعه. دوّم صحيحه بضنتى است. احمد ابن محمد ابن ابى نصر بضنتى. اين همحديث 5 باب 11 است. آن 12 باب 11 بود. اينجا من تطبيق بكنم. بله روايت ابو مريم فرمود، لا تزوّج مطعتاً الاّ باذنابيها. اين حديث 5 هم كه مال بضنتى صحيحه است فرمود، البكعن الرّضا (ع) قال، البكر لا تتزوّج مطعتاً الاّ باذن ابيها.خصوص و مطعه را مىگويد اذن اب شرط است. پس استقلال در بنات در عقد دائم به واسطه اطلاقات كه منصرف بهعقد دائم است. عدم استقلال در مطعه به خاطر اين دو حديث منحصر به اين دو حديث هم ظاهراً نباشد. كه دلالتمىكند بر اينكه مطعه فقط باذن ابيها بايد باشد. اين دليل تفصيل اوّل كه قول 4 بود. دليل تفصيل دوّم چيست؟ كه درعقد دائم اذن ابيها شرط است. در مطعه مستقل است. دليل آن هم اين است بگوييم احاديثى داشتيم طايفه دوّم اگريادتان باشد. مىگفت، لا يجوز الاّ باذن ابيها. مىگوييم اينها منصرف به عقد دائم است. لا يجوز الاّ باذن ابيها. منصرفاست به عقد دائم. پس عقد دائم اجازه مىخواهد. عكس قبلى. وامّا مطعه چه؟ اجازه نمىخواهد. چرا؟ چوناحاديثى داريم. دو حديثش را عرض مىكنم كه منحصر به اين دو تا هم نيست.
يكى روايت حلبى است كه 9 باب 11 است. عن الحلبى قال سألته عن التّمتع من البكر اذا كانت بين ابويها بلا اذنابويها. قال، لا بعث. اين مستقل شد. ما لم يقتض در صورتى كه مسأله بكارت محفوظ باشد، لا بعث. اين حديث 9 باب11 بود. از ابواب مطعه.
حديث 6 باب 11 هم روايت ابو سعيد است. قال سئل ابو عبد الله (ع) عن التمتّع من الابكار الّواتى بين الابوين.ابكارى كه بين الابوين هستند. پدر دارد. مادر دارد. فقال، لا بعث. اين ديگر آن قيد را هم ندارد. نتيجه چه؟ روياتى كهاذن اب را شرط مىكرد مطلقا، منصرف به دائم. پس دائم استقلال ندارد. اذن اب شرط است. اين دو روايات را مانندآن كه مىگويد بدون اذن ابوين در خصوص مطعه جايز است، اين هم دليل استقلال بنت در خصوص مطعه است.تفصيل درست شد. هم تفصيل اوّلى دليلش را دانستيم. هم تفصيل دوّم را دانستيم. ولى همه اينها جواب دارد. وجواب روشنى دارد. جواب اين است كه احاديث را همه را بايد در كنار هم گذاشت و به قرينه يكديگر آنها را تفسيركرد. احاديث مطعه ما ديديم تعارض دارند. بعضى مىگفت اذن اب شرط است. بعضى مىگفت اذن اب شرط نيست.جمع بينهما را به چه كرديم؟ كراهت. گفتيم استقلال در مطعه است مع الكراه. اين جمع دلالى است. اين را در اصولاسمش را چه مىگذارند. جمع نصّ و ظاهر. ظاهر و اظهر. آن كه مىگويد لا بعث، نص است. آن كه مىگويد لا يجوز،نص نيست. يحتمل كراهاً يحتمل الحرمه. تكرار مىكنم. روايتى كه مىگويد لا بعث، نصّ فى الجواز. نيست نص درجواز. عيب ندارد. جايز است. اين نص است. اين قابل حمل بر چيزى نيست. امّا اگر روايات گفت لا يجوز الاّ باذنابيها، اين لا يجوز تاب دو معنا دارد. حرمت، كراهت. ظاهرش حرمت است ولى احتمال كراهت هست. جمع مىكنيمبين نص كه لا بعث است و ظاهر كه لا يجوز است. نتيجهاش كراهت است. ظاهر را حمل مىكنيم بر كراهت به خاطر لابعث نص. در تمام فقه اين جمع را دارد. رواياتى كه تصريح به جواز مىكند و رواياتى كه تصريح به نهى مىكند، جمعمىكنند بينشان بالحمل على الكراه و اينها مىگويند مانعى ندارد جمع بين هما. درست؟ فعلى هذا عنوان اوّلى درمطعه كراهت شد. نه اين است تفصيل.
وامّا در عقد دائم. سؤال؟ يك شقّه از احتمال حرمت است. ما كراهت را ترجيح مىدهيم به قرينه چه؟ به قرينه لابعث. روايتى كه مىگويد لا بعث، اجازه صريح دارد. آن كه ديگر قابل حمل بر چيزى نيست. سؤال؟ جمع اين است بهقرينه آن روايت لا بعث اين روايت دو احتمالى را حملش كنيم به كراهت. در سرتاسر فقه اين را داريم. اين دربارهروايت مطعه. بنابراين مطعه كراهت شد. و استقلال جائز است.
وامّا عقد دائم روايات ناحيه داشت. روايات عامره داشت و ديديم قابل جمع نبود. آن جا هم بعضىها كراهت گفتهبودند. شهيد ثانى در مسالك. امّا ما نگفتيم. گفتيم قابل جمع است. قابل جمع كه نشد ترجيح داديم. روايات استقلالبه دو سه جهت ترجيح پيدا كرد. قبلاً گفتيم ديگر من دارم اشاره مىكنم. روايات استقلال باكره رشيده بر رويات اشتراطاذن ولى ترجيح پيدا كرد به جهات مختلف. پس آن جا مستقل، اين جا هم مستقل. تفصيل نيست. منتهى اين عنواناوّلى بود. عنوان ثانوى ما هر دو را مشروط كرديم. هم آن جا مشروط. هم اينجا مشروط. امر ثالثى كه مىماند بايدرويش فكر كنيد مهم است، اين است كه اگر كفّوى پيدا شد. ولى مخالفت كرد. اذن ولى مىگويند ساقط مىشود در اينجا. در تحرير الوسيله است. در جواهر. در كتابهاى ديگر است. فردا انشاء الله آن را هم بحث مىكنيم. فردا به مناسبتشهادت امام هادى (ع) تعطيل است. پس فردا. و صل الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...