پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 124
متن
1379/7/6
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
بحديث اخلاقى امروز كه با آيهاى هم ضميمه هست به مناسبت سال امير المؤمنين، عن امير المؤمنين (ع) در غررالحكم است. مادّه جيم. جعلل الله لكلّ عملٍ ثواباً و لكلّ شىءٍ حسابا. خداوند بر هر عمل نيكى ثوابى قرار داده استو براى هر چيزى حسابى قرار داده است. احتمال دارد اين لكلّ شىء اشاره به عمل بد باشد به قرينه جمله اوّل. براىهر عمل نيكى ثواب قرار داده است و براى هر عمل بد حساب و مجازات. مسأله حساب يكى از ضروريات دين مااست كه خداوند اعمال انسان را به حساب مىكشد. روز قيامت يكى از نامهايش يوم الحساب است. روز حساب. و ازآيات و روايات بى شمارى استفاده مىشود كه توى اين دنيا هم حساب و كتابى درباره انسان هست. در عالم آفرينش وتكوين حساب بسيار دقيق است. هم عالم كبير، هم عالم صغير كه وجود خود انسان است. حساب دارد. اگر انسان دروجود خودش دقّت كند مىفهمد چقدر حسابها دقيق و باريك است. از نظر آفرينش و تكوين تا بياييم در تشريع.وجود انسان تركيب شده است از مواد بسيار زيادى بيست و چند عنصر دست به دست هم دادند. وجود انسان راساختند. انواع فلزّات و شبه فلزّات در وجود انسان هست. آهن هست. كلسيم هست. اكسيژن است. ئيدروژن هست.يد است. چه هست. بيست و چند عامل. تمام اينها روى حساب معيّنى است. اگر اين حساب كم و زياد بشود يكبيمارى دامن انسان را مىگيرد. نه تنها تركيبات شيميايى بدن حساب دارد. حركات فيزيكى بدن هم حساب دارد. يكقلب سالم ضربانش در دقيقه چند تا است. در حال خواب، در حال بيدارى، در حال ورزش، در حال مطالعه، در حالراه رفتن، هر كدام يك حسابى دارد. تنفّس انسان در هر ثانيه چند تا است؟ بيدارى، خواب، دويدن، راه رفتن، نشستن،همه اينها حساب دارد. ضربان نبض يك حركت فيزيكى است. اطبّاء قديم كه اين آزمايشها در اختيارشان نبود ازضربان نبض همه چيز را مىفهميدند. انواع فعل و انفعالات و بيماريهاى درون انسان و مشكلات در دستگاههاىمختلف در همين حركات نبض. برادرى نقل كرد گفت طبيبى آمده بود و دستگاهى داشت و مىگفت من تمامبيمارىها را در چشم مىتوانم تشخيص بدهم. چشم آينه تمام وجود انسان است. از مطالعه آن مىتوانم بفهمم دركدام دستگاه بدن مشكل هست. سابقاً نگاه به رنگ زبان مىكردند. رنگ لبها مىكردند. انواع بيمارىها و سلامتىانسان را مىتوانستند بفهمند. يعنى چه؟ يعنى يك حساب بسيار دقيق و رابطه بسيار حساب شده در ميان ايندستگاههاى عالم صغير است. عالم كبير هم همين طور اهل حساب است. همه چيزش حساب دارد. ما اگر اين را باوركنيم، باور مىكنيم كه در شريعت كه هماهنگ با عالم تكوين و طبيعت است مىبينيم آن هم حساب است. لقمانحكيم به فرزندش يك جملهاى مىگويد كه اگر ما اين جمله را صبحها كه از خانه بيرون بياييم بخوانيم، تا آخركارهايمان حساب و كتاب خواهد داشت. يا بنى انّها ان تك مثقال حبّةٍ من خردل فتكن فى صخره. او فى السّموات اوفى الارض يقتبح الله انّ الله لطيفٌ خبير فرزندم اگر يك عمل خوب يا بد به اندازه سنگينى يك خردل، خردلكوچكترين دانهها است كه ضرب المثل است در صغر به اندازه سنگينى يك خردل عمل خوب يا بد در گوشه اينآسمان يا زمين در گوشهاى عمل خوب يا بد انجام بشود، يقتبح الله خدا روز قيامت اين را براى حساب آماده مىكند.خود عمل را مىآورد. يقتبح الله. خود عمل. چرا؟ انّ الله لطيف، خبير. خداوند لطيف است يعنى دقيق است. خبيراست يعنى آگاه است. هم آگاه است. هم دقيق است. دقّت و آگاهى ايجاب مىكند كه خداوند متعّال بتواند حسابهمه اينها را برسد. كلام مولا على (ع) اشاره به همين است. مىفرمايد، جعل الله لكلّ عملٍ ثواباً و لكلّ شىءٍ حسابا.خداوند براى هر عملى ثوابى قرار داده است و براى هر چيزى حسابى. گاه مىشود انسان يك اعمالى را به جا مىآوردخيال مىكند عبادت است. بعد مىبيند يك رگههايى از خلاف در اين بوده است. و خداوند به خاطر همان او رامجازات مىكند. يك حديثى مرحوم علاّمه مجلسى در بحار الانوار نقل مىكند. آدرسش را يادداشت نكردم. خواستيدآدرسش را برايتان نقل مىكنم. حديث عجيبى هست. خلاصه حديث تقريباً چنين است كه در زمان مولا على (ع) خبردادند به حضرت كه يكى از ياران شما را مار گزيده است. پيچ و تاب مىخورد. خيلى ناراحت است. فرمود او را ببريدبه خانهاش. اين به اين زودى خوب نمىشود. اين دارد كيفر يك عمل را پس مىدهد. بردند به خانهاش. دو ماه در بستربود. يواش يواش خوب شد و آمد خدمت على (ع) يا امير المومنين فرموديد، من به اين زودى خوب نمىشوم و اينكيفر يك عمل است. بفرماييد من چه كردم كه اين حساب و كتاب من را به اين جا كشانده است؟ حضرت فرمود تو نزدفلان حاكم ظالم بودى. قنبر هم وارد شد. لابد او را هم آورده بودند براى اينكه عقوبتى، چيزى از دوستان على است.قنبر كه وارد شد، تمام قامت تو بلند شدى جلوى قنبر. تو از دوستان ما هستى. چشمت كه به قنبر افتاد تمام قامت توبلند شدى. آن حاكم ظالم گفت چرا جلوى اين مرد بلند شدى و احترام گذاشتى؟ تو در جواب گفتى تو اين قنبر رانمىشناسى. او كسى است كه ملائكه آسمان بر سر راهش بال و پر مىگسترانند و از روى بال و پر فرشتگان آسمان قدمبرمىدارد. وقتى كه تو اين حرف را زدى، او عصبانى شد و قنبر را كتك زد. به خاطر آن تعريف و مدح نابجايت آن مارتو را زد و تو دو ماه در بستر بودى. هر كه باشد خوب مىگويد جلوى قنبر آمده است ايستاده و بعد هم چنين مدحبليغى كرده است ولى حضرت مىفرمايد اين مدح اين جا جايش نبود. و همين تحريك كرد اين ظالم را كه زد قنبر را. وتو هم مجازات تعريف نا بجايت را ديدى. دقّت كنيد. اگر اين رقم حسابهاى خدا دقيق باشد، ما چقدر بايد مواظباعمالمان باشيم. حتّى گاهى كه ما خيال مىكنيم داريم عمل خير انجام مىدهيم، گاهى چوب همان عمل خير رامىخوريم. برادرها ما بايد يقين داشته باشيم كه هم در آخرت حساب است و هم در اين دنيا حساب است. گاهىمىشود كارى از انسان سر مىزند كه خدا توفيق را از او سلب مىكند. ديگر نشاط درس خواندن ندارد. حال عبادتندارد. جوانى آمده بود در مسجد الحرام براى اوّلين بار كه انسان هيجان زده مىشود، آمد گفت من اوّلين بار است كهآمدم مسجد الحرام امّا هيچ برايم مسألهاى نيست. نشاطى، ارزشى. گفتم برو ببين چكار كردى تا بحال كه اين حالت بهتو دست داده است. نشاط عبادت گرفته مىشود. توفيق تحصيل گرفته مىشود. انسان گرفتار انواع مشكلات مىشود.خودش، خانوادهاش، دوستانش، بستگانش، زندگى مادّى اش، زندگى معنوىاش مخصوصاً كسانى كه به نام امام زمانو لباس سربازى امام زمان را دارند. اگر اينها بى حسابى در كارشان باشد بدانند در همين دنيا هم بايد كفّارهاش رابدهند. در عمر كوتاه خودمان با چشم خودمان افرادى را ديديم چه تازيانههايى خوردند، چه چوبهايى خوردند،چه اعمالى انجام دادند كه گرفتار آنها شدند. بترسيم. خدمت على (ع) يكى از يارانش آمد بنشيند روى كرسى كه لغزيدو افتاد زمين و سرش شكست. حضرت فرمود، فهميدى چرا سرت شكست؟ گفت، نه. فرمود بسم الله نگفتى وقتىنشستى. حساب دارد. باور كنيم اين حساب را ديگر زندگى ما پاك مىشود. زبان آلوده نخواهد شد. چشم آلودهنخواهد شد. دست آلوده نخواهد شد. بدانيم حسابى است. بترسيم از كيفرهاى الهى در دنيا و آخرت. تمام كنم.فرمود، جعل الله لكلّ عملٍ ثواباً و لكلّ شىءٍ حسابا. برگرديم به بحثى كه داشتيم يواش يواش. اين غرر الحكم استآدرسش در مادّه جيم غرر الحكم. رسيديم به آن جمله آخر كه من دلم مىخواهد اين را يك توضيح بيشتر بدهم كهسؤال مىكنند از ما كه اگر شما بفرماييد به عنوان ثانوى نكاح مطعه ابكار بايد جلويش گرفته بشود عواقب و لوازمىدارد كه مفاسد عظيمهاى در جامعه ايجاد مىكند پس چه رقم اين جوانها على رقم اين همه هيجانات امور جنسىبتوانند پاك از گناه بمانند. ما عرض كرديم اگر دو اصل رعايت بشود، مشكل حل است. يكى سادگى نكاح. تشريفاتىكه به آن بستند و اين بند و بيلهها سنگينش كرده است. والاّ پيغمبر اكرم مثلاً آن زن مىآمد و مىگفت يا رسول اللهزوّجنى و پيغمبر هم مىفرمود، من...هذه المرئه. كسى بلند مىشد كه 4 تا آيه قرآن بلد بود و برو چند تا آيه قرآنتعليمش بده و تمام شد. به اين سادگى امروز كسى نمىتواند و نخواهد كرد. ولى اگر دامنه توقّعات كوتاه بشود.تشريفات حذف شود. زندگى ساده بشود. مخصوصاً اگر بخواهند مسأله زفاف را هم تأخير بيندازند. مسأله باردار شدنهم تأخير بيفتد با تحصيلات هم مىسازد. با همه چيز مىسازد. منتهى مىخواهيم زندگى را سنگين كنيم به دستخودمان آلوده گناه هم نشويم.
سؤال؟ زياد هستند. الان معمول است افرادى كه بين زفاف و بين عقد يكسال، دو سال، سه سال فاصله مىاندازند و هيچ مشكلى هم در زندگىشانپيدا نمىشود و نبايد هم بشود. و همچنين نكته دوّم هم اين است كه بايدعوامل تحريك را بايد از زندگى جوانان حذف كرد. ما مىخواهيم يك آزادىبى حسابى در رسانهها، در مطبوعات، در مجالس جشن، در انواع كتابها،در همه چيز داشته باشيم انواع وسايل تحريك را با دست خودشان فراهمبكنند و يا جوانها خودشان يا ديگران براى آنها به جان جوانان بيندازند بعدهم سالم بمانند. نمىشود. اگر آن اسباب به حدّاقل برسد، تشريفات هم بهحدّاقل برسد من تصوّر نمىكنم آلودگى به گناه مفهومى پيدا بكند. مىرسدبه حدّاقل.
سؤال؟ مىگويند دسترسى به اين دو عامل احتياج به زمان دارد. در اينزمانى كه هست كه بايد اين فرهنگ پياده بشود، يك مقدار پارسايى ورياضت و البتّه چون موقّت است مىتوان انتظار چنين چيزى را داشت.خوب، نتيجه بگيرم و بگذرم. ما عرض كرديم اين از عناوين ثانويه است.عنوان اوّلى استقلال البنت. عنوان ثانوى تشريك. هم رضايت او و همرضايت ولى. بعضى از آقايان اصرار دارند كه آقا اين عنوان ثانوى نيست.عنوان اوّلى است. چون زمان است، مكان است. زمان و مكان خيلى اوقاتعنوان ثانوى است. عنوان اوّلى ضابطهاش اين است بدون عوارض يكچيزى را در نظر بگيريم. ميته قطع نظر از عوارض حرام است. امّا در قحطى،سالى كه چيزى گير مردم نمىآيد زمان حلال مىشود الّا مسترتم. در بيابانىكه گرفتار شده است مكان اضطرار حاصل مىشود قد يضطرّ بزمان الخاصمثل قحطسالى. قد يضطرّ بمكان الخاص مثل بيابان. اين عوارض اضطرارگرسنگى و قحطى و بيابان و اينها جزء عوارض است. طبيعت ميته حرّمتعليكم الميته. عنوان ثانوى الاّ مسترتم به حسب عوارض. اين مىشود عنوانثانوى. خيال نكنيد مكان و زمان در عنوان ثانوى دخالت ندارد. عوارض بهحسب مكان و زمان است. بنابراين اين شد به حساب عنوان ثانوى. مرحومصاحب جواهر هم يك جملهاى در اين جا دارد همان جملهاش كه عرضكردم منتهى عبارت را بخوانم. در جلد 29، صفحه 183 مىفرمايد نعميستحبّ لها ايثار اختيار وليّها يستحب لها براى چه كسى؟ باكره رشيده. ايثارو اختيار وليّها مقدّم بدارد اختيار ولى را على اختيارها بر اختيار خودش بليكره لها الاستبدار. استبدار يعنى پيشى گرفتن. مكروه است كه بر ولى پيشىبگيرد. كما انّه يكره لمن يريد نكاحها يعنى آن پسر، آن شوهر فعله بدون اذنوليّها. آن هم مكروه است بدون اذن ولى بيايد با اين كنار بيايد. بل ربما يحرمبالعوارض اينجا را شاهد است. گاهى به خاطر عناوين ثانويه و اين عوارضممكن است حرام بر او بشود. تنها ما نيستيم مىگوييم اين عناوين ثانوىاست. منتهى اين عنوان ثانوى در زمان ما قوى است. در زمان صاحب جواهراين قدر قوى نبوده است. مشكلات مثل حالا نبوده است. عوارض و توارى ومصائب و مشاكل و امثال ذالك آن وقت اين قدر نبوده است. در عصر نزولآيات و روايات اين قدر نبوده است. در زمان ما بيشتر شده است. هذا كلّهبالنّسبت على نكاح المطعه.
سؤال؟ حكم مشهور؟ آن كه مشهور نيست. آن غير مشهور است. ما داريممىگوييم قول سوّم. منتهى قول سوّم بالعنوان ثانوى. قول اوّل بالعنوانالاوّلى. ميته حرام است بالعنوان الاوّلى. مباح است بالعنوان الثانوى. اضطرارجزء عناوين ثانويه است كه به حسب زمان و مكان ممكن است دامان انسانرا بگيرد.
وامّا نكاح دائم. آيا نكاح دائم هم اجازه ولى را به عنوان ثانويه شرط بدانيم؟تصّور ما اين است كه در نكاح دائم هم اين مسأله جارى است كه ما هم اذنباكره رشيده و هم اذن ولىاش را شرط بدانيم بالعنوان ثانوى. چرا؟ براى اينكه اين جا يك مشاكل ديگرى است غير از آن مشاكل باب مطعه. كه 4مشكلش را ما در اين جا اشاره مىكنيم. دقّت بفرماييد.
اوّلاً شك نيست كه باكره رشيده كه مىخواهد نكاح دائم كند، به اصطلاحاوّلين تجربه زندگى او است. قبول است يا نه؟ اوّلين تجربه زندگى او است.سؤال؟ حالا آن فرد نادر را بگذاريد كنار. معمولاً اوّلين تجربهشان است.معمولاً مصداق غالب اين است كه اوّلين تجربه زندگىاش است. و طبعاًخوب رويّتى به امر نكاح ندارد. از طرفى هم نكاح دائم امر مهم سرنوشتسازى است. به قول عوام پيراهن نيست كه انسان تنش كند و فردا در آورد وپشيمان شود. شريك عمر او است. اگر در اين انتخاب كه اوّلين انتخابشاست، گرفتار اشتباه بشود، يك عمر ناراحت است. آيا كسى كه هيچتجربهاى ندارد در چنين امر مهمى اگر كار را به دست خودش بدهند آيامىتواند سالم در برود؟ آن هم در دنياى امروز. كه انواع تدليسها، تزويرها،تقلّبها، كلاه گذارىها، انواعش است. با ولىاش دارد زندگى مىكند. يعنىاو هم اجازه مىدهد هزار تا كلاه مىگذارند سر اين دخترها. همين نامههايىكه ما امروز داشتيم كه در آن نوشته بودند كه آمدند و گفتند اين جوانى استكه سوپر ماركت دارد و ماشين دارد و تحصيلات عاليه دارد و فلان و بساط ومجلسى گرفتيم. 400 نفر را دعوت كرديم. بعد معلوم شد نه سوپر ماركتىاست. نه ماشينى است. نه سواد درستى دارد. انواع كلاه گذارىها را دارندمىكنند. انواع كلاه بردارىها را مىكنند. يك دختر تك و تنها در مقابل اينگرگها كه در گوشه و كنار جامعه است بدون هيچ مشورت با ولى چه بهسرش مىآيد؟ با مشورت او گاهى گرفتار مىشود. پايش در چالههاى عجيبو غريب مىرود. بدون اينكه هيچ چيز. بنابراين مصلحت او ايجاب مىكندبدون اذن ولى گام برندارد. اين يك.
وامّا دوّم. دختر در معرض هيجان و شهوت است و در معرض عشقهاىكاذب قرار مىگيرد. و حبّك الشىء يعمى و يصم يك مجلسى است و يكبرخوردى مىكند او هم با يك زبان چرب و نرم گاهى يك جملهاى مىگويدو محبّت او در دل اين دختر جاى مىگيرد و ديگر نمىتواند محاسنش راببيند، معايبش را ببيند. ولى گرفتار محبّتهاى كاذب زودگذر يعمى و يصممىشود. ولى معمولاً اين طور نيست. حالا مصاديق نادره را بگذاريم. معمولاًولى اين طور نيست. او گرفتار عشق كاذب و اينها نمىشود نسبت به اينجوان. او مىتواند محاسنش را ببيند. معايبش را ببيند. تجربياتى كه داردپياده بكند. مطالب مختلف را بررسى و تحقيق كند. بسيار شده است كه ايندخترها پايشان را در يك كفش كردند كه الاّ بالله همين مورد. بعد از يك ماههم ديدند چقدر اشتباه كردند. اين مسأله حبّك الشىء يعمى و يصم را نبايدناديده گرفت. و اگر ولى شريك در اين امر بشود، يرعى مالا تراه، يصمع مالاتصمع، يك چيزهايى مىبيند كه او نمىبيند. يك چيزهايى مىشنود كه اونمىشنود. چيزهايى مىفهمد كه او نمىفهمد. خوب مصلحتش ايجابمىكند كه گرفتار اين هيجان زدگىها و عشقهاى كاذب و محبّتهاى زودگذركه آيندهاى ندارد نشود.
سوّم، سلّمنا كه اين دختر خوب انتخاب كند. پخته و آگاهانه. مثلاً به گمانخودش انتخاب كرد. گفت من نمىخواهم هيچ كس در كار من دخالت كند.آدم كبير كه ولى و وصى نمىخواهد. من درس خوانده هستم. تحصيل كردههستم. چنين و چنان. رفت و ازدواج كرد. فردا اين ازدواج به يك مشكلىبرخورد كرد. چه كسى از او حمايت مىكند؟ بالاخره اين دختر بايد يكحامى و پشتيبان داشته باشد. اگر به اذن الولى حتّى با حضور اقارب باشد،همه حامى او در مشكلات هستند. امّا اگر نه، هيچ كس در مشكلات از اوحمايت نمىكند. مىگويند اين آشى است كه خودت پختهاى، خودت همبرو نوش جان كن. و زياد ديده شده است. گاهى مىشود كه دخترها انتخابمىكنند و اصرار مىكنند و بعد هم توى آن مىمانند و بعد هم پدر و مادررهايش مىكنند. امّا اگر با مشورت آنها و اذن آنها باشد، آنها مىگويند ماهستيم كه او را آورديم اين جا تا آخر بايد پايش بايستيم و حمايتش كنيم. تومىخواهى همه حاميانت را از دست بدهى. تك و تنها بروى سراغ او. برو.امّا در اين زندگى پر از طوفان تنها ماندن مصلحت كسى نيست آن هممصلحت يك دختر. بنابراين براى جلب حمايت آنها هم كه باشد مصلحتاين است كه اذن آنها باشد.
وامّا چهارمين نكته اين است كه بالاخره پدر احترام دارد حتّى به قولصاحب جواهر كه مىگويد حتّى مستحب است از مادر هم اجازه بگيرد.احترام دارد. وجدان انسان اجازه نمىدهد نسبت به آنها بى اعتنايى بكند وبى احترامى بكند. هر كسى از ابتدايىترين اصول اخلاقى هم بهرهمند باشد،مىداند در يك چنين مسأله مهم و سرنوشت سازى كه بالاخره دامن پدر ومادر را مىگيرد. هر چقدر آنها خودشان را دور نگه دارند دامان آنها را هممىگيرد. بدون مشورت آنها كارى نكند.
سؤال؟ پسر هم همين طور است. پسر هم در غالب اينها همين طور است.ولى دختر در تمام اينها شديدتر است. زودتر سرش كلاه مىگذارند. سنّازدواج او پايينتر است. سنّ ازدواج پسرها بالاتر است. آنها سلطه دارند. اگرخراب از كار در آمد زود مىتوانند خودشان را رها كنند. آنها نمىتوانند.خيلى تفاوت دارند پسرها و دخترها. اين مسائل در پسرها هم هست. آنها هممشورت كنند. ولى به نحو حاد و شديد در مورد دخترها است. ما مىگوييممجموع اين جهات ايجاب مىكند كه بدون اذن ولى كار نكنند. كلاه سرشاننرود. روايات ما هم اشاراتى داشت.
سؤال؟ عرض من اين است كه عنوان اوّلى اين است كه دختر استقلال دارد.امّا زمان ما، مشكلات ما اينقدر فسّاق و فجّار و كلاه بردار و مدلّس و مزوّر درزمانهاى ديگر نبود. الان به اشكال مختلف كلاه سر افراد مىگذارند. آنوقتها سادهتر زندگى مىكردند. اين كلاه بردارىها، اين قالتاق بازىها، ايناوضاع و احوال نبود در گذشته. قبول كنيد. خيلى پيچيده شده است اوضاعنسبت به گذشته. در يك چنين طوفان اجتماعى نمىشود ما مثل گذشتهعمل كنيم. در گذشته مردم صاف و صادقتر بودند. راحت با هم زندگىمىكردند. 10 نفر، يك نفر پدر و يك نفر مادر با پنج تا عروس در يك خانهزندگى مىكردند. هر اطاقىاش يك عروسى بود. حالا اصلاً نمىشود اينكارها را كرد. زندگى عوض شده است. شما چرا قبول نمىكنيد زمان ما بازمان گذشته از نظر اين گونه مشكلات و مفاسد و تزويرها و تدليسها و كلاهبردارىها نسبت به سابق فرق كرده است.
وامّا اگر من حديث را بخوانم ان قلتش مىماند. در روايات گذشته، سؤال؟بعله. مىگويند پرونده تشكيل بدهند و حاكم بروند و بسيار خوب برويددادگسترى. شش سال هم در دادگسترى بمانيد تا بعد انشاء الله زندگىخوبى داشته باشيد. بقيهاش بماند. وصل الله على سيدنا محمد و آلالطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...