• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/7/4
    مكان: مسجد اعظم قم
    موضوع بحث: احكام نكاح
    بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    قبل از آنى كه وارد ادامه بحث بشوم ما ديروز مطلبى از صاحب جواهر نقل كرديم كه من بعد از...مى‏گويم جايش‏اينجانيست. آن مطلب جواهر را (قطع نوار) كه جواب سؤال بعضى از آقايان هم داده شده باشد. آن را جاى ديگرى به‏آن مى‏رسيم ارتباطى به اين بحث فعلاً ندارد. و يك قدم هم باز بايد به عقب برگرديم بحث را كامل كنيم و بياييم و آن‏اين است كه هناك تابعةٌ رابعةٌ من الاحاديث. يك گروه چهارمى از احاديث است كه اتّفاقاً حديث معتبر و صحيحى هم‏هست. ولى احدى به آن فتوى نداده است. جز مرحوم آقاى حكيم مستمسك كه امروز انشاء الله شرحش را نقل‏خواهم كرد. اين روايت طايفه چهارم هم بخوانم بعد برگرديم به سوى تعارض و احكام تعارض و جمع و ببينيم بايداين سفره را چه رقم جمع كنيم.
    طايفه چهارم، رواياتى است كه مى‏گويد، پدر مى‏تواند نكاح را بشكند، فسخ كند. معنى‏اش اين است كه باكره رشيده‏مستقل است. ازدواجش هم صحيح است. ولى پدر حق فسخ دارد. مثل بيع جايز، مثل بيع متزلزل، مثل‏حقّ...معامله‏اى كه انجام مى‏دهد شريك صحيح است. امّا شريك دوّم مى‏تواند بيايد معامله را بشكند. اينجادو روايت‏داريم كه هر دو احتمالاً معتبر است. يكى‏اش كه قطعاً معتبر است.
    سؤال؟ فايده‏اش اين است كه اگر دختر انتخابى كند كه مطابق ميل پدر نباشد، مى‏تواند انتخاب دختر را حذف كند و آن‏نكاح را به هم بزند. امّا اگر، سؤال؟ استقلال دارد يعنى نكاح صحيح است. اگر پدر چيزى نگفت صحيح است. رضاى‏پدر هم شرط نيست. منتهى حقّ فسخ دارد. مثل تمام معاملات خيارى است ديگر. معامله خيارى صحيح است. ولى‏طرف حقّ خيار فسخ دارد. خواست فسخ مى‏كند. نخواست فسخ نمى‏كند. ابداً استقلال بنت به هم نمى‏خورد. عقد راانجام داد اى بسا مدّتى هم با هم بودند و پدر به گوشش رسيد و نپسنديد. فسخ هم فسخ منّين مى‏شود. نه من الاوّل. ازوقتى كه به هم زد فسخ مى‏شود. اين دو روايت است كه در باب 4 است. حديث 1 باب 4 و حديث 5 باب 4.
    حديث 1 كه صحيحه زاره است. روايت معتبرى است. قال، سمعت ابا جعفر يقول لا ينقض النّكاح الّا الاب. ينقض‏دارد. ظاهرش اين است كه نكاح انجام شده است. ظاهرش اين است صحيح هم است. مى‏گويند بنت استقلال داشته‏است. لا ينقض معنى‏اش اين است. ينقض در جايى است كه چيزى انجام شده است.
    سؤال؟ اگر اب انجام نداده است، چه كسى انجام داده است؟ عمو انجام داده است؟ نداده است. لا ينقض. اب‏مى‏خواهد نقض كند. نمى‏گويد لا ينكح الاّ الاب. مى‏گويد لا ينقض. نقض مال جايى است كه كارى انجام شده است واين كار صحيح هم هست. حالا مى‏خواهند بيايند فسخش كنند.
    سؤال؟ حالا آن توجيه است كه ما كرديم. حالا ظاهرش را بگيريم. ظاهرش اين است كه نكاحى انجام شده است به‏استقلال دختر و پدر مى‏آيد فسخ مى‏كند. البتّه قابل توجيه است. عرض مى‏كنم.
    سؤال؟ اگر پدر انجام داده است ديگر لا ينقض الاّ الاب معنى ندارد. نه اين خلاف ظاهر است. ظاهرش است كه اوانجام نداده است. حالا با خبر شده است و مى‏خواهد به هم بزند. و الاّ اگر خودش انجام داده است كه نمى‏تواند فسخ‏كند. خودش اعمال ولايت كرد و انجام داد، ديگر خيار فسخ ندارد. نمى‏تواند ديگر. كه تا آخر عمر هر وقت بخواهدفسخش كند.
    حديث بعدى هم، حديث محمّد ابن مسلم است. عن ابى جعفر امام باقر،قبلى‏اش هم عن ابى جعفر امام باقر بود. او زراره بود، اين محمّد ابن مسلم‏است. قال لا ينقض النّكاح الاّ الاب. ظاهر اين استقلال بنت است و حق‏فسخ با اب است اين طايفه. مرحوم آقاى حكيم مى‏گويد، در روايت صحيحه‏حلبى از حلبى هم نقل مى‏كند. ما على الحساب يك نگاه عاجلى كردم،روايتى به اين مضمون از حلبى نديدم. فقط از زراره ديدم. از محمّد ابن مسلم‏ديدم. از حلبى نديدم. يك نگاهى بكنيد در روايات شايد پيدا بكنيد. كه اگرآن روايت حلبى هم باشد، مى‏شود سه روايت كه همه‏اش معتبر به يك‏مضمون است. حالا اين را توجيه‏اش كنيم و بگوييم لا ينقض معنى‏اش اين‏است كه مقدّمات فراهم شده است و مى‏خواهنند عقد بكنند، پدر بيايدجلوى مقدّمات را بگيرد خوب اين هم خلاف ظاهر است. در مقام توجيه‏است. ظاهرش اين است پدر وقتى با خبر بشود، حقّ فسخ دارد. با اينكه بنت‏استقلال داشته است و اين يك قول هفتمى در آن در مى‏آيد. هيچ كس نگفته‏است. ولى مرحوم آقاى حكيم مى‏گويد چه مانعى دارد ما بگوييم. نگفته‏باشند. مسأله كه اجماعى در آن نيست. ما قائل به اين قول بشويم. حالامى‏رسيم. كلام آقاى حكيم را از مستمسك ذيل اين مسأله انشاء الله عرض‏مى‏كنم. اين طايفه چهارم روايات هم در نظر مباركتان باشد. ما باشيم واصولى كه خوانده‏ايم به من مى‏گويد اين طايفه را يا توجيه‏اش كن يا ببوس وبگذار كنار. چون معرضٌ عنهاى اصحاب است. احدى به آن فتوى نداده‏است. روايتى كه معرضٌ عنها است، نمى‏شود به سراغش برويم. هيچ كس‏نگفته است كه مى‏شود پدر فسخ نكاح صحيح را بكند. طلاق پدر كه جايزنيست. فسخش هم جايز نيست. احدى نگفته است. حالا يك نفر بخواهدبيايد قول سابعى در مسأله ابداع بكند، آن عجيب است.
    سؤال؟ بعله. يعنى قول اوّل را نصفه پذيرفته است. تا اندازه‏اى قول اوّل‏پذيرفته شده است. اگر عجله نكنيد من كلام آقاى حكيم را در جمع نقل‏بكنم، يك خورده از اين روشن‏تر مى‏شود. خوب، ما گفتيم اينها جمع ندارد.جمع دلالى بين روايات نيست. بنابراين سراغ مرجّحات برويم. مرجّحات‏گفتيم موافق قول اوّل است. چرا؟ براى اينكه شهرت مطابق قول اوّل نيست،شهرت هست بين متأخّرين كه قطعاً شهرت است. بين قدما هم به احتمال‏قوى شهرت و استقلال بنت هست. چون قول دوّم طرفدارش خيلى نيست.عند ذكر الاقوال عرض كردم طرفدارانى دارد. امّا شهرت با قول اوّل است.
    سؤال؟ ادّعاى اجماع هم شايد كرده باشند. ولى نيست اجماعى. و مرجّح‏دوّم هم كتاب الله بود. كه ظواهر كتاب الله مطابق قول اوّل استقلال البنت‏بود. وامّا مسأله موافقت عام با مخالفت عامّه، عامّه در اينجابسيار مختلف‏گفته‏اند و موافقت و مخالفت عامّه در اينجاپايه‏اى نمى‏تواند باشد. تا به اين‏اينجا اقواء قول اوّل شد. استقلال البنت. در اينجادو طريق جمع ديگر هم مابرخورد كرديم به آن جمع دلالى. يكى جمع دلالى مرحوم آيت الله حكيم‏است در مستمسك. ذيل همين مسأله عروه. ديگرى جمع صاحب مسالك‏شهيد ثانى است در مسالك. اگر اين جمع‏ها درست بشود، مقدّم است برمرجّحات. چرا؟ قاعده الجمع مهما امكم اولى جمع دلالى عرفى است. هرجمعى نيست. جمع دلالى عرفى است مثل جمع بين عام و خاص. جمع‏بين مقيّد و مطلق. جمع دلالى عرفى بين المتعارضين مقدّمٌ على كلّ شى‏ء. مايك جمع دلالى گفتيم. امّا قبول نكرديم. امّا اين دو جمع دلالى ببينيم‏چيست؟ اين كه مال آقاى حكيم است. مرحوم آقاى حكيم مى‏گويد، آقا ماسه تا طايفه داريم در اين روايت به همه آنها عمل كنيم. رواياتى كه مى‏گويدبنت مستقل است (قطع نوار) اگر دختر پيش دستى كرد، صحيح است. اگرپدر پيش دستى كرد، صحيح است. اگر پدر با خبر نشد، بعداً با خبر شد، حقّ‏نقض دارد. مى‏گويد همه‏اش را عمل مى‏كنيم. اينها منافات با هم ندارد. دخترمستقل است اگر پيش دستى كند. اگر نكاحى از ناحيه بنت بشود، مستقلاًصحيح است. همچنين اگر نكاحى از ناحيه اب بشود، مستقلاً صحيح است.
    اذن ابدا. اصلاً اذن لازم نيست. واجب نيست. تشريك هم نيست. يك قول‏جديدى است. قول هفتم كه عرض كردم، همين است. و اگر پدر هم نقض‏بكند كار دختر را صحيح. به هر سه طايفه عمل مى‏كنيم. تشريك هم بى‏تشريك. آخر كار هم متوجه مى‏شوند كه اين يك قولى است كه احدى قائل‏نشده است. اين مستقلاً صحيح است. آن مستقلاً صحيح است. پدر هم حق‏فسخ دارد، اين يك چيز تازه‏اى است. مى‏گويد چه اشكالى دارد. وقتى‏روايات مُسائل است در اين معناو بهترين طريق جمع بين روايات است، چه‏مانعى دارد ما به سراغ اين طريق جمع برويم؟ جلد 12 مستمسك ذيل همين‏مسأله. شماره مسأله‏اش را من يادداشت نكردم. اولياء العقد همان مسائل‏اوائل است.
    سؤال؟ ظاهر لا ينقض النّكاح الاّ الاب اين است كه پدر تازه با خبر شده‏است. نه اينكه اوّل اجازه داده است، حالا پشيمان شده است. اين خلاف‏ظاهر است.
    وامّا جواب از كلام مبارك ايشان. دو اشكال جواب ايشان دارد. اشكال اوّل‏اين است كه آقا اين لم يكن...احد به اين سادگى نيست كه ما بگوييم تمام‏فقها اشتباه كردند همه. هر شش قول گذشته اشتباه است و احدى به حكم‏الهى تا به حال نرسيده بود. حكم الهى اين است. خيلى مشكل است ما درفقه بتوانيم اين طور صحبت كنيم. بر خلاف همه بخواهيم يك چنين فتوايى‏بدهيم. به خصوص اينكه مسأله حقّ فسخ عقد كه رواياتش معرضٌ عنهاى‏اصحاب است. كسى به آن فتوى نداده است. فعلى هذا مخالفت جميع فقهابا اين نظر، اين نظر را بسيار مشكل مى‏كند. ثانياً اين با متن روايات مانمى‏سازد. مگر شما نمى‏گوييد جمع؟ اين جمع نيست. طايفه اوّل و دوّم رودر روى هم هستند. جنگ دارند با هم. چرا؟ چون 4 تا از آن روايات در طايفه‏ثانيه مى‏گويد، ليس لها مع ابيها امرٌ حق ندارد. شما مى‏گوييد استقلال دارد؟مى‏گويد با وجود پدر، بنت هيچ كاره است. شما مى‏گوييد بنت مستقل، اب‏مستقل، اين چه جمعى است؟...بين الطائفتين است. 4 تايش اين طورى‏است لااقل. همه‏اش اين طور نيست. 4 تايش مى‏گويد ليس لها مع ابيها امرٌ.معنى اين عبارت اين است كه تو اختيار ندارى. برو ببين پدر چه مى‏گويد.شما مى‏گوييد نه. معنى‏اش اين است كه تو مستقل هستى. پدرت هم مستقل‏است. آيا اين جمع شد؟ جمع بايد دلالى باشد. يعنى عرف اينها را كه كنارهم مى‏گذارد، ظاهر اظهر باشد. اينها كنار هم بسازد. ما اينها را كنار هم‏مى‏گذاريم، عرف مى‏گويد متعارضين است...هستند. نمى‏گويد، هذا جمعٌ‏دلالىٌ قرينه بر هم مى‏شوند و شاهد بر هم مى‏شوند و همديگر را تفسيرمى‏كنند. تفسيرى نيست اينجا. فعلى هذا هم نبودن قائل به اين جمع، و هم‏لسان روايات اين جمع را نمى‏پذيرد. البتّه اگر كسى اين جمع را بگويد، بازقول اوّل را تا اندازه‏اى پذيرفته است. يعنى استقلال رأى دختر را تا اندازه‏اى‏پذيرفته است. تا حدّى.
    سؤال؟ تقدّم ندارد. عبارت مى‏گويد، ليس لها مع ابيه امرٌ. سؤال؟ اگر ندارد.مى‏گويد با بودن پدر بايد او تصميم بگيرد. سؤال؟ مى‏گويد، بنت بايدتصميم نگيرد. ليس لها مع امرٌ يعنى تو تصميم نگير. بابا دارى. پدر دارى.صاحب دارى. تو چكاره هستى؟ ما مى‏گوييم اين را نه. مستقل است.
    سؤال؟ فعلاً من دارم جمع آقاى حكيم را بحث مى‏كنم. اين جمع، جمع‏عرفى نيست. شبيه جمع‏هاى تبرّئى است كه هيچ نمى‏شود پذيرفت. وامّاجمع ديگر، جمع صاحب مسالك است. صاحب مسالك آمده است اين‏طور مى‏گويد، البتّه اين مسالك جلد اوّل، چاپ قديم است. صفحه 450.مى‏گويد: ما طايفه دوّم را كه مى‏گويد دختر نبايد در مقابل پدر تصميم بگيرد،حمل بر كراهت مى‏كنيم. يعنى احترام پدر را نگه دار. ليس لها مع ابيها امرٌيعنى خوب نيست تواستبدادبه رأى كنى. جايز است. امّا مكروه است. پس‏حمل مى‏كنيم بر كراهت كه استبداد دختر مكروه است در مقابل پدر. كارى ازاو ساخته نيست. و اگر در حديث تعبير به بطلان شده است، حمل بر مبالغه‏مى‏كنيم. اگر دختر پيش قدم بشود باطل است. اين مبالغه است. صحيح‏مكروه است. در واقع احترام پدر را حفظ كن. اين جمع بين روايات مى‏شود.كه آن روايات استقلال محفوظ، امّا در عين حال در مقابل پدر مكروه. اگر مايك چنين جمعى كنيم، باز قول اوّل درست مى‏شود. يعنى قول اوّل كه‏استقلال بنت است محفوظ مى‏شود منتهى با يك كراهت. ولى سؤالى كه ماداريم، آيا اين با لحن روايات مى‏سازد يا اين هم جمع تبرّئى است؟ اين جمع‏عرفى است؟ روايت مى‏گويد بدون اطّلاع دختر پدر رفته است عقد كرده‏است. مى‏گويد صحيح است. نمى‏گويد احترام پدر را حفظ كن. مى‏گويد پدربدون دختر صحيح است. تصريح داشت بدون اطّلاع و استيذان دختر، پدرعقد كرده است. يا تصريح يا ظهور قوى. و عقد پدر صحيح است. اين كه‏قابل جمع نيست. اين مى‏گويد پدر اختيار دار است. شما مى‏گوييد نه. احترام‏پدر را نگه دار. برو بگو پدر جان شما اجازه بدهيد. صحبت شما اجازه‏بدهيد نيست. از بالاى سر دختر پدر اذنش رد مى‏شود. بدون اطّلاع دخترمى‏رود و عقد دختر را مى‏خواند. فرمود صحيح است.
    سؤال؟ حمل بر وكالت مى‏شود يكى اش را حمل بر شب كنيم. يكى را حمل‏بر روز كنيم. اينها جمع‏هاى تبرّئى است كه از كجا ما حمل بر وكالت كنيم؟كجايش وكالت دارد؟ بنابراين نه كراهت حلّ مشكل مى‏كند نه وكالت. نه‏استقلال كلٍّ منهما كه آقاى حكيم گفت. نه جمعى كه ما گفتيم حمل برتشريك بشود. نه شراكت، نه كراهت، نه وكالت، نه استقلال كلٍّ منهما. جمع‏عرفى ندارد. صاف مى‏آيد مى‏رود سراغ مرجّحات كه ما مى‏گوييم. مرجّحات‏هم اقتضا كرد قول اوّل را. خوب اين سفره‏اى را كه در اين روزهاى متوالى‏قدم به قدم وارد شديم و چيديم، آمديم روى حساب هايى كه در علم اصول‏خوانديم، به طور صحيح جمعش كرديم و آن ورود در مسأله اين هم خروج‏از مسأله اين هم قول اوّل را پذيرفتيم. تا اينجا تمام.
    امّا مهم اين است كه امروز وارد آن مى‏شوم. بقيه هنا شى‏ءٌ. و آن اين است كه‏آن چه تا به حال گفتيم از نظر عنوان اوّلى است. به حسب عنوان اوّلى‏استقلال هست براى دختر در نكاح و اذن پدر احترامى است به پدر.احتياطى است. استحبابى است. نه شرط نيست.
    سؤال؟ بله. بعضى روايات داشت پدر نظرش بهتر است درباره دختر. اينهامؤيّد همين مى‏شود كه دختر مستقل است. امّا پدر، شايد هم اشاره به اين‏بحث امروز هم مى‏تواند باشد. خوب، امّا از نظر عنوان ثانوى چه؟ در شرايطامروز ما چه؟ اگر ما اجازه بدهيم دخترها، ابكار، بدون اجازه پدرها عقددائم، عقد منقطع كنند چه لوازم و آثارى پيدا مى‏كند؟ آيا مى‏توانيم تمام آثارو لوازمش را بپذيريم و به عنوان يك فقيه فتوى بدهيم به عدم اعتبار اذن‏الولى يا نمى‏توانيم؟ مرحوم صاحب جواهر هم مثل اينكه متوجّه به عناوين‏ثانوى، يعنى عنايتى به عناوين ثانوى كرده است. در ذيل مسأله صفحه 183است. جلد 29 جواهر، صفحه 183. در ذيل مسأله مى‏گويد، ولى سزاواراست كه دختراستبداد به رأى نكند. مستحب است. بعد مى‏گويد، وربمايكون حراماً مى‏گوييم ممكن است بعضى شرايط پيش بيايد كه استبداددختر به رأى، حرام باشد. ربما بكون حراماً اين همين عناوين ثانوى است. مااز نظر عناوين ثانويه مى‏خواهيم وارد اين بحث بشويم و خوب دقّت كنيد دراين بحث. در اين جا عرض ما اين است كه آن چه درباره اين مسأله تا به حال‏گفتيم عنوان اوّليه بوده و مقتضايش قول اوّل بوده است ولى تصوّر ما اين‏است شرايط زمان ما و عناوين ثانويه مى‏گويد استقلال باكره رشيده در امرنكاح مخصوصاً در نكاح موقّت مشكلات عظيمى در سطح جامعه ايجادمى‏كند و به لحاظ اين عنوان ثانوى لازم است ما تشريك قائل شويم بين پدرو بين بنت. لمفاسد شتّى يترتّب على استقلال البين. توضيح ذالك. درتوضيح اين مسأله، اوّلاً نگاه به اين مسأله مى‏كنيم كه در عصر الزّمان ما سنّ‏ازدواج بالا رفته است. سابق بر اين در سن 20 18 17 16 سالگى ازدواج‏مى‏كردند دختران. در 15 14 سالگى ازدواج مى‏كردند. امّا شرايط زمان سنّ‏ازدواج را برده است بالا. 30 سال، 35 سال، 40 سال دخترها 25 سال، 27سال، 30 سال. اين هم عللى دارد. علّت اوّلش تحصيلات عالى است.تحصيلات عاليه اگر بخواهد يك جوان دوره ديپلم را ببيند تازه مى‏شود 18ساله، 19 ساله. بخواهد 4 سال يا 6 سال ديگر هم دوره دانشگاه را ببيند، 20و چند سال مى‏شود. دوره تخصّص را ببيند 30 سال مى‏شود. بعد هم‏بخواهد دنبال كارى برود و كارى پيدا بكند چند سالى هم دنبال آن بگردد.اين چند سال باقى مانده عمر هم ارزشى ندارد خودش را آلوده ازدواج كند.اين يك علّتش است.
    علّت دوّم كه سنّ ازدواج بالا رفته است، آن سخت‏گيرى‏ها و توقّع‏هاى‏بالايى است كه در بين مردم پيدا شده است. بايد مراسم اين چنين باشد،شرايط اين چنين باشد، خانه اين چنين باشد، اتومبيل اين چنين باشد، چنين‏و چنان باشد، كسى بود يكى از خواستگارانش را جواب مى‏داد و مى‏گفت توچه مى‏گويى آمدى به خواستگارى من؟ قبلاً با ماشين بنز آمدند خواستگارى‏من و اعتنا نكردم. تو با يك پيكان قراضه آمدى خواستگارى. غرض دختران‏و پسران توقّعات، تشريفات، زرق و برق‏ها سنگين كرده است. و چون‏سنگين شده است تا مقدّماتش را فراهم كنند زمان مى‏خواهد. دختر آماده‏ازدواج است. پدر و مادر مى‏گويند جهيزيه آماده نيست. طول دارد. چندسال طول مى‏كشد. تكّه تكّه بايد ما آماده كنيم. خوب اينها سبب شده است‏كه سنّ ازدواج بالا برود. هذا من ناحيه. و من ناحيةٍ اخرى، عوامل تحريك‏جنسى هم در عصر الزّمان ما زياد شده است. سنّ ازدواج بالا است. امّاعوامل تحريك پايين آمده زياد شده است. فيلم‏ها، عكس‏ها، بد حجابى‏ها،ماهواره‏ها، سابق بر اين پارك‏ها نبود. تشكيلات نبود. پارك‏ها، مطبوعات،خوب اينها دارند دامن مى‏زنند و دائماً تحريك مى‏كنند. رسانه‏ها. آنها هم‏دامن مى‏زنند. همه‏شان. از آن طرف ازدواج دائم دور شده است. از اين‏طرف عوامل تحريك زياد شده است. اين سبب شده كه عدّه‏اى از جوانان‏اين روزها درباره ازدواج موقّت زياد سؤال كنند. جوانان مذهبى. آنى كه بى‏بند و بار هست هيچ. آنهايى كه يا مذهبى كامل يا تا اندازه‏اى مذهبى هستنددر اين مسائل، سؤال درباره ازدواج موقّت مى‏كنند وقتى مى‏روند سراغ‏ازدواج موقّت، مواجه مى‏شوند با يك مانع بزرگ، اذن پدر. اگر اذن پدر شرطباشد، هيچ پدرى اجازه به دخترش نمى‏دهد. كه البالغات الباكرات‏الرّشيدات اينها تن به ازدواج موقّت بدهند. حالا فرض كنيد رأى ما همان‏اوّلى بود. فرض كه نه. به حسب...فقهيه استقلال بنت را پذيرفتيم. اگر ما درشرايط فعلى هم چنين فتوايى را بدهيم، بنشينيم حساب كنيم دانه دانه‏آثارش چه خواهد شد. ما معتقد هستيم مشاكل عظيمه كه 5 مشكلش را من‏مى‏شمارم براى شما در سطح جامعه پيدا مى‏شود.
    امّا مشكل اوّل، اين است كه اگر اين ازدواج موقّت مربوط به غير بالغه رشيده‏باكره بود آن يك بحث است. امّا اگر بيايد توى ابكار اوّلين مشكلى كه پيدامى‏شود اين است كه قواى شهويه قابل كنترل نيست. ممكن است هزار تاشرط با هم بكنند در موقع عقد موقّت. ولى در عمل عند طغيان الشّهوه‏خيلى از اين مسائل فراموش مى‏شود. و ممكن است يك آثارى بار بيايدناخواسته هيچ كدام كه در سطح همه خانواده‏ها مشكل ايجاد كند. مضمون‏حديث اين است كه وقتى هيجان شهوت جنسى بشود، دو سوّم عقل انسان‏از كار مى‏افتد. انسان با ظرفيّت يك سوّم، 30% مى‏خواهد پيش برود. پيدااست. نمى‏تواند تصميم درستى بگيرد. واقعاً هم همين است. عند طغيان‏الشهوه پناه بر خدا. از عالمى پرسيدند اگر تو در چنان شرايطى قرار بگيرى‏چه مى‏شود؟ خودت را كنترل مى‏كنى؟ گفت، پناه بر خدا. و خودم را به خدامى‏سپارم. عند طغيان الشّهوه نمى‏شود كنترل كرد. آنوقت اين عقدهاى‏موقّتى كه خوانده مى‏شود ممكن است 20 % يا 30% به يك جاهايى برسدكه هيچ كدام نمى‏خواستند و هيچ كس انتظار نداشت. ببينيد در سطح‏خانواده‏ها چه مى‏شود. باز بگوييم نه. از حدّ مرز تجاوز نمى‏كنم. كاملاً خود راكنترل مى‏كنم. اينها خيالات است كه ما مى‏كنيم. اينها در حال عادى است.وقتى در حال غير عادى باشى نمى‏توانى. اين يكى از 5 مشكل. 4 تاى ديگرانشاءالله فردا. وصل الله على سيدنا محمد و آل الطّاهرين.