چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - 5 ذيقعده 1445 - 15 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 121
متن
1379/7/3
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
قول دوّم بوديم كه رواياتش را خوانديم كه يك روايت مانده است من اين را هم بخوانم و برويم سراغ قول سوّم. آخرينروايت قول دوّم را مىخوانم كه روايتى است از ابان عن ابى عبد الله (ع) حديث 3، باب 13. قال اذا زوّج الرّجل ابنهكان ذالك الى ابنه. اگر كسى پسرش را ازدواج كند و براى پسرش زنى بگيرد. اختيار به دست پسر مىافتد. كان ذالك الىابنه و اذا زوّج ابنته و اگر دخترش را تزويج كند، جاز ذالك. جاز ذالك يعنى چه؟ يعنى اختيار دست ولى است. دخترهيچ اختيارى ندارد به قرينه پسر. اگر پسر را ازدواج كند، ذالك الى ابنه. اگر دختر باشد جاز ذالك. يعنى اختيار دستولى است. يك جمع بندى بكنيم كه اين قول دوّم را رد بشويم و بعد برويم سراغ قول سوّم و شروع كنيم به حلّمعارضات. و مشكلات اين اقوال.
سؤال؟ نه. اين دلالتش بر چيست؟ مىگويد در صورتى كه پسر باشد، پسر اختيار دارد. امّا اگر دختر باشد، دختراختيارى ندارد. جاز ذالك نقطه مقابل ذالك الى ابنه است. يعنى ليس عليها...به قرينة المقابله معلوم مىشود كه در ابنبايد اجازه بدهد و در بنت ليس لها ذالك يعنى اجازه بدهد و ندهد يكسان است. اين استقلال ولى را مىرساند.
سؤال؟ من مىگويم صدر روايت ابن است. ذيلش بنت است. مىگويد در ابن تا رضاى او نباشد، ازدواج حاصلنمىشود. در بنت اين جور نيست. يعنى بدون رضاى او هم ازدواج حاصل مىشود. يعنى تمام العلّه اجازة الولى لاغير. جمع بندى كنيم و بگذريم. نتيجه اين شد اين روايات هشت گانهاى كه خوانديم، همه اينها شهادت مىدهد بهاينكه ولى در كار خودش مستقل است و الباكرة الرّشيده اختيارى در كار خودش ندارد. و اينها شاهد قول دوّم است. وهناك رواياتٌ اخرى. يك سلسله رواياتى داريم كه گاهى خواستند به آنها هم استدلال بكنند. و آن رواياتى است كه درباب 11 بود. قبلاً خوانديم. تعارض اب و جد. اگر اب اين بنت را به كسى داد، جد به ديگرى. كدام مقدّم است؟روايات متعدد داشتيم كه مىگفت جد مقدّم است. اولى است. اين روايات ولو در مقام بحث ما نيست. در مقام بيانتعارض و حكم تعارض و اولويت جد بر اب است. ولى در عين حال يك تسلّمى از اين روايات استفاده مىشود. كهاگر اب بنت را ازدواج كند، صحيح است. اگر جد ازدواجش كند، صحيح است. در موقع تعارض چه بايد كرد؟استقلال كلّ من الاب و الجد مفروض اين روايات است. و سؤال از تعارض است. ما مىگوييم روايات باب 11 ولو درمقام حكم ديگرى است امّا استقلال كلّ من الاب و الجد در آنها مفروض گرفته شده است. اگر اين راه باز شود، رواياتزياد مىشود. 8 7 تا روايات ديگر هم اضافه بر اين 8 روايت مىشود كه داشتيم. ولكن بعيد نيست آن روايات ناظر برصغيره باشد نه كبيره. احتمال قوى دارد كه آنها براى صغيره باشد. اگر براى صغيره باشد، نشان مىدهد كبيره است.يكى، دو روايت در اين روايات باب 11 تعبيرى دارد كه نشان مىدهد اين دعواى اب و جد بر سر كبيره بوده است. اگرما بتوانيم اين را ثابت كنيم، آن وقت معلوم مىشود در مورد كبيره هم كلّ من الاب و الجد مستقلٌّ هر كدام مستقلهستند. كدام تعبير است؟ تعبيرى كه در هشتِ 11 آمده است. در همين باب 11 در حديث 8. عبارت اين است: قال،الّذى هو الجد احقّ بالجاريه. جد مقدّم است. چرا؟ لانّها و اباها للجد. چون اين دختر و پدرش تعلّق به جد دارند. كبيرهباشد، اين تعبير درست است. صغيره هم باشد، اين تعبير درست است. انّها اين باكره و اباها للجد. اينها تعلّق به جددارند. شبيه ملك جد هستند. جد صاحب اختيار است. كبيره باشد، اين تعبير درست است. صغيره هم باشد، اينتعبير است. مىدانيد كه عموم تعليل هم مقدّم بر چيزهاى ديگر است. تعليل مقدّم است. بنابراين ما مىتوانيم به كمكاين تعليل بگوييم اين روايت لا اقل ناظر بالغه هم هست.
سؤال؟ اين مؤيّد آن است. چه معارضى با آن است؟ لانّها نه لانّه. پسرنمىگويد. لانّها آن بنت و اباها للجد. لانّه نمىگويد. لانّها مىگويد. كارى بهپسر ندارد.
تعبير دوّمى هم داريم در حديث 4 باب 11 است. مىفرمايد: بعد از آنى كهمىگويد جد اين كار كرده است. پدر اين كار كرده است. بعد سؤال مىكندچكار كنيم؟ امام جواب اين طور مىفرمايد، احبّ الىّ ان ترضا بقوله جد.احبّ الىّ ان ترضا يعنى آن دختر راضى بشود. بقوله جد. راضى بشود، لابدبالغه است. صغيره باشد كه رضايتش معيار نيست. دوست دارم راضى بهحرف جد بشود. يعنى كبيره هست، و رضايت به قول جد پيدا شود. تسليمبه محض شود. اختيارى هم از خودش نداشته باشد. اين روايت 4 و آنروايت 8 در بين روايات باب 11 قرائنى در آن هست كه نشان مىدهد مالكبيره است. و چون مال كبيره است، داخل در ما نحن فيه مىشود و محلّبحث ما كه اختيار مطلق در دست اب و جد است.
سؤال؟ حالا دوست دارم، دلالت بر وجوب دارد يا دلالت بر وجوب ندارد،آن يك بحث ديگرى است. آنى كه من مىخواهم راجع به آن بحث كنم ايناست كه كبيره است. مورد هم، مورد تعارض روايت اب و جد است. وظاهرش اين است كه او استقلال دارد. خيلى خوب.
سؤال؟ حمل بر تشريك؟ نه. اينها هيچ تشريكى ندارد. اينها مىگويد، ابمستقل است. جد مستقل است. دعوا كردند چه كنيم؟
وامّا برويم سراغ قول سوّم. تا بها اينجا قول دوّم كه استقلال ولى بود، 8 تاروايت خوانديم كه اگر اين روايات اب و جد هم اضافه بشود، كه زيادترمىشود. بعضى روايات صحيحه، بعضى روايات ضعيف وليكن خوبمتضافر و مؤيّد يكديگر.
وامّا قول سوّم، كه شركت باشد. تشريك. هم اذن باكره رشيده و هم اذن ولى.هر دو شرط باشد. اين دليلش چيست؟ دليل اين اوّلاً اصالة الاحتياط است.بنابراين كه بگوييم در ابواب نكاح اصل در احتياط است. اگر شك كنيم بايدبه سراغ احتياط برويم. لانّه باب الفروش و منها الولد. بحث، بحث باصطلاحولد است و نكاح است و شارع مقدّس در اين موضوع سختگيرى كردهاست و احتياط كنيم. بنابراين آن اصالت عدم ولايت احدٍ على احد را رهاكنيم و بياييم سراغ احتياط در ابواب نكاح. اين يك دليل. اگر اين اصل رابپذيريم. كه البتّه ما در مقابل آن اصالت عدم ولايت احدٍ على احدنمىپذيريم. خوب است احتياط در باب نكاح. چون باب ناموس است. بابولد است. كار خيلى خوبى است. امّا هر كجا شك كرديم ما احتياط بكنيمهيچ فقيهى پاى بند به اين در ابواب نكاح نيست كه در همه موارد شكاحتياط كند. و اصل برائت و اصل عدم ولايت و اصول ديگر هيچ كدام راجارى نكند. نه. ما همچنين فقيهى سراغ نداريم. گاهى به عنوان اينكهاحتياط خوب است گفته مىشود. خيلى خوب است. وامّا روايات چه؟ ازنظر روايات اين جا دستمان خالى است. فقط يكدانه روايت ما پيدا كرديم.مرحوم جواهر هم اشاره به آن دارد. كه اين يكدانه روايت براى قول بهشركت خوب است. و ساير ما يتوهّم دلالته لا دلالة به. عرض مىكنم.روايات ديگر را خيال كردند دلالت مىكند بعضىها. هيچ دلالتى ندارد. آنروايت كه دلالت دارد بخوانم. آن روايت 2 باب 9 است از ابواب عقدالنّكاح، جلد 14 وسائل. سند روايت خوشبختانه خوب است. در طريقشابن فضّال است. ابن فضّال فتحى است. امّا ثقةٌ. و لذا تعبير مىكنند موثّقه.موثقّه سفّوان. سفّوان خودش از اصحاب اجماع است. شخصيت والايىاست. ولى چون قبل از سفّوان ابن فضّال است، و بنى فضّال از فتحيه هستندو 13 امامى به يك معنا هستند، عبد الله ابن ابتح را بعد از امام صادق (ع) وقبل از امام هفتم موسى ابن جعفر (ع)، عبد الله ابن ابتح را امام مىدانند،خوب اينها از نظر مذهب انحراف دارند. ولذا مىگويند موثّقه. نمىگويندصحيحه. به هر حال سند خوب است.
قال استشار عبد الرّحمان موسى ابن جعفر. عبد الرّحمان كدام عبد الرّحماناست؟ عبد الرّحمان ابن حجّاج ديگرى است. دخالت در بحث ما ندارد.سفّوان راوى است. ما كار با سفّوان داريم. سفّوان مىگويد عبد الرّحمان ازموسى ابن جعفر رضوان الله عليه استفاده كرد فى تزويج ابنته كه دخترش رالبن اخيه. من مىخواهم دخترم را به پسر برادرم بدهم. دختر عمو و پسرعمو. فقال... فرمود، خوب است. اينها به هم مىخورند. و يكون ذالكبرضاها. رضايت دختر را جلب كن. تا اينجا دلالتى ندارد. اين جا شاهداست. وانّ لها فى نفسها نصيباً. اين دلالت بر شركت دارد يا ندارد؟ آن هم حقدارد. تو كه پدر هستى، حق دارى. او هم حق دارد. انّ لها نصيباً شاهد برشركت است. شاهد خوبى هم هست. باز مىرويم جلوتر دنباله حديث. واستشار خالد ابن داوود. خالد هم آمد خدمت موسى ابن جعفر سلام اللهعليه مشورت كرد. براى چه؟ فى تزويج ابنته من دخترم را مىخواهم به علىابن جعفر بدهم. به برادر شما بدهم. فقال افعل. آن دختر با على ابن جعفرتناسب دارد. و يكون ذالك برضاها. رضاى دختر را جلب كن. فانّ لها فىنفسها حضّاً. او نصيباً داشت. اين حضّاً دارد. فانّ لها فى نفسها حضّاً. او هماختيار دارد. او هم بهرهاى دارد. معنىاش اين است. او اجازه دهد. اين هماجازه دهد. تنها روايتى كه مىشود به آن چسبيد براى شركت، اين روايتاست. و الاّ روايات ديگرى كه استدلال كردم كه آنها دلالت ندارد. رواياتزيادى هست كه در ابواب گذشته خوانديم. مىگفت از دختر اجازه بگير.استيذان، استيمار، تستعمر الجاريه. ديگر من نمىخوانم اين روايات را.روايات متعددى داشت كه مىگفت، اذنش را بگير. اجازهاش را بگير. آيا اينهادلالت بر شركت دارد؟ ممكن است اذن او تمام علّت باشد. اگر مىگفت اذناو را هم بگير، انّ لها نصيباً، مىگفتيم خوب ولى اجازه بدهد، او هم اجازهبدهد. امّا مىگويد از دختر اجازه بگير. بدون اجازه دختر اين كار را نكن.يمكن تمام العلّه باشد، يمكن بعض العلّه باشد. چه كسى مىگويد اينروايات ظاهر است كه جزء العلّه است؟ مثال بزنم. اگر بگويم آقا ملك مالكرا اگر فروختى از مالك اجازه بگير. يعنى جزء العلّه است؟ اجازه مالك جزءالعلّه است؟ نه. تمام العله ممكن است بوده باشد. اجازه گرفتن از دختر دليلبر جزء العله نمىشود. يمكن ان يكون تمام العله و يمكن ان يكون جزء العله.بنابراين دلالتى بر ما نحن فيه ندارد. مجمل است. مبهم است. دلالتنمىكند.
سؤال؟ يعنى تمام العلّه؟ يا جزء العله؟ جزء؟ اگر گفتند وقتى شما مىخواهىخانه زيد را بفروشى، از زيد اجازه بگير. يعنى جزء العله است؟ اگر خانهكسى را خواستى بفروشى از مالك اجازه بگير. يعنى جزء العله؟ نه. اجازهگرفتن ممكن است تمام العلّه باشد اجازه. ممكن است جزء العله باشد. اينروايات دليلى بر جزء العله بودن ندارد. تنها آن موثّقه سفّوان بود. انّ لهانصيباً.
سؤال؟ موثّقه بماند. حالا، اين هذا تمام الكلام در اقوال ثلاثه و ادلّهشاناست. حالا اوّل مشكل است. اين ادلّه اين اقوال با هم معارض بودند.
قول اوّل روايات صريح بود در استقلال بالغه رشيده. قول دوّم روايات صريحبود در استقلال اب و جد. قول سوّم اين روايت سفّوان را كه خوانديم، صريحبود در شركت. چكار كنيم؟ من در اين جا يك نكتهاى خدمت شما عزيزانعرض كنم. اين را دقّت كنيد. مىگويند براى اينكه شخص مجتهد باشد،مىگويند بايد طرز ورود و خروج از مسائل را بلد باشد. چطور وارد مسألهشود و چطور خارج شود از مسأله. من يك مثالى در اين جا عرض كنم.مثالش هم شيرين است. در واقع وارد مسأله فقه شدن مثل چيدن يك سفرهاست. خارج شدن مثل جمع كردن سفره است. اگر اين سفره را درستبچينيم، اقوال در جاى خود، روايات در جاى خود، تعارض در جاى خود،اصل لفظى در جاى خود، اصل عملى در جاى خود، همه اينها را در جاىخود بچينيم، سفره را درست چيديم. بعد هم اين سفره را قشنگ جمعبكنيم. تمام. جايش تميز، هيچ مشكلى باقى نماند. ورود در مسأله و خروجاز مسأله مهم است. آدم ناشى باشد، تمام خورشتها را مىگذارد يكطرف، تمام برنجها را مىگذارد يك طرف، تمام سالادها را يك طرف.بعضىها فقط سالاد مىخورند. بعضىها فقط خورشت گيرشان مىآيد.بعضىها فقط برنج گيرشان مىآيد. هيچ كدام از اين سفره بهرهاى نمىبرند.چون خوب چيده نشده است. بايد قشنگ بچينند. قشنگ هم جمع كنند. تااين جا اين مسأله، مسأله خوبى است براى اينكه اين روش را شما عزيزانآشناتر شويد. آشنا هستيد، آشناتر مىشويد. چون مسأله يك مسأله بغرنجاست. داراى 6 قول است. يك قول هفتمى هم بعضىها گفتند كه شايد امروزبه آن برسيم و عرض كنم. 7 6 قول دارد. روايات متعارض دارد. تا به اين جاما اين سفره را چيديم. قول اوّل را تمام روايات و ادلّهاش را گفتيم. قول دوّمادلّه است. قول سوّم ادلّه است. اين حالا چيده شده است. چطور خارجمىشويم از اين مسأله؟ عمده اين سه قول است. البتّه آن سه قول تفصيل هممىرسيم. آنها فرق است. با اينها قاطى نكنيد. اساس اين سه قول است.حالا مىخواهيم جمع و جور كنيم اقوال را. آيا بين ادلّه اين اقوال جمع دلالىهست؟ چون مقدّم بر همه چيز در تعارض جمع دلالى است. بياييم جمعكنيم. بگوييم قول اوّل كه مىگويد استقلال بالغه، قول دوّم كه مىگويداستقلال ولى اينها مراد قول سوّم است هر دو. يعنى هر دو شريك هستند.حمل كنيم روايات اولى و روايات ثانيه را بر ثالثه و بگوييم جمع بينهماتشريك است. اگر ما بتوانيم يك همچنين جمع دلالى بكنيم و همه را جمعكنيم در ثالثه تعارض از بين خواهد رفت. و اين سفره را قشنگ جمعشكرديم. و انتخاب مىكنيم قول سوّم را كه موافق با احتياط هم هست. ولى آياواقعاً اين جمع، جمع عرفى است؟ روايات اولى صريح بود. مىگفت،يواشكى، بى اطّلاع ولى رفته عقد كرده است. مىفرمود، درست است. اينرا چه رقم حملش كنيم بر جزء العلّه؟ اين مىگفت تمام اختيار به دست بالغهاست. بدون اطّلاع او رفته است اين كار را كرده است. مىفرمود، صحيحاست. روايات دسته دوّم مىگفت، ليس لها شىء هيچ حق ندارد. بدوناطّلاع او اين كار را كرده است. بنت حقّى ندارد در مقابل ولى. اين را چه طورحمل مىكنيم بر جزء العلّه؟ اينها صريحاً در مقابل هم ايستادند. اين دودسته روايات. طايفه سوّم كه يك حديث بيشتر نبود سفّوان، شاهد جمعنمىتواند باشد. نمىشود. بنابراين واقعاً جمع دلالى بين اين روايات نيست.طايفه اولى مىگفت، پدر هيچ. طايفه دوّم مىگفت، دختر هيچ. حالا مامىگوييم آن جزء العلّه آن هم جزء العلّه. بله، اگر روايات طايفه اولى مىگفترضايت پدر را بگير. طايفه اوّل مىگفت اجازه دختر را بگير...مىگفتيم خوبهر دو با هم. امّا اوّلى مىگويد، يواشكى بدون اطّلاع پدر اين كار را كردهاست. دوّمى مىگويد ليس لها شىء. اينها را چه رقم مىتوانيم بگوييم جزءالعلّه است؟ آن ظاهرش اين است تمام العلّه ارادة البنت. دوّمى تمام العلّهارادة الولى. اينها با هم معارض هستند.
سؤال؟ بعله. مصلحت در سوّمى هست. مخصوصاً در جامعه امروز مامىرسيم. وليكن صحبت اين است روى مبانى فنّ اصول بايد چكار كنيم. ايندو طايفه با هم تناقض و تضاد دارند و سوّمى شاهد جمع نمىتواند بشود.خوب اگر جمع دلالى نشد، به عقيده شما بايد چكار كنيم؟ بايد برويم سراغمرجّحات. ببينيم ترجيح با كدام است. اذا تعارضة الرّوايات ولم يمكنالجمع العرفى بينها لابدّ من الرجوع الى التّرجيح.
اوّلين مرجّحات چيست؟ شهرت است. شهرت بيشتر مىخورد به قول اوّل.چون قول اوّل كه استقلال باشد براى بنت، از همه مشهورتر بود. اگر شهرتمعيار را بگيريم، قول اوّل است. مرجّح دوّم كتاب الله است. كتاب الله باكدام بهتر مىخورد؟ آيات قرآن مطابق اوّلى بود يا دوّمى؟ اوّلى بود.
اوّلى با ظاهر كتاب الله همراه بود. اوّلى آيات متعددى از كتاب الله را ذكركرديم كه ظاهرش اين بود اوّلى درست است، استقلال بنت درست است.فعلى هذا مرجّح دوّم هم مطابق اوّلى است. مرجّح سوّم مخالفت عامّهاست. هيچ كدامش اين مرجّح را ندارد. چون عامّه مختلف را گفته است. ابوهنيفه يك چيز گفته بود. مالك يك چيز گفته بود. شافعى يك چيز گفته بود.اقوال اينها مختلف است. بنابراين همهاش موافق عام است. همهاش مخالفعام است. امتياز اوّل كه شهرت است مال اولى است. امتياز دوّم كتاب اللهاست مال اولى است. امتياز سوّم هم مال هيچ كدام. داريم اين سفره را جمعمىكنيم. تا به اينجا ما چارهاى نداريم جز اينكه قول اوّل كه استقلال بنتاست را بپذيريم. منتهى اينجا صاحب جواهر يك حرف تند و تيزى دارد كهمن آن را بخوانم و اين بحث را تمامش كنيم و بقيهاش را فردا. جواهر بعد ازآنى كه اقوال را ذكر مىكند سراغ مرجّحات نمىرود. سراغ تعارض نمىرود.در جلد 29، صفحه 183 يك جمله تند و تيزى دارد. مىگويد فلا ينبغى لمنله عدنا معرفه بمذاق الفقه. كسى كه عدنا معرفتى بمذاق فقه دارد. وممارستهى فى خطاباتهم ممارسه دارد با خطابات ائمّه و ممارستهى فىخطاباتهم. اتوقّف فى هذه المسأله هر كسى آگاه به كلمات ائمه باشد، و آگاهبه مذاق فقه باشد توى اين مسأله بايد توقّف كند. خوب توقّف كند، يعنىچكار كند؟ احتياط. احتياط يعنى كدام قول؟ قول سوّم. حالا از اين توپ وتشر صاحب جواهر كه خدا رحمتش كند گاهى مىآيد در مسائل ما بترسيم؟مرجّحات اعمال نكنيم؟ يا اصول فنّيه خودمان را پيش بگيريم و مرجّحاترا اعمال نكنيم و قول اوّل را فعلاً ترجيح بدهيم امّا قضاوت نهايى نكنيم تاانشاء الله بعداً ببينيم چه خواهد شد. صل الله على سيدنا محمّد و آلالطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...