• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1378/7/11
    موضوع بحث: احكام نكاح
    مكان: مسجد اعظم قم
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آله الطاهرين لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فدا و لا حول‏و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
    حديثى داشتيم كه، گفتيم در منابع شيعه و اهل سنت پيدا نشد. و در تحريرالوسيله آمده بود. تخير للتفكم فان الابنا يشتع الاخبل. براى‏انتخاب همسر دقت كنيد. و با ديدن برادر و حالات برادر، وضع خواهر معلوم مى‏شود. و بچه‏ها شباهتى با دائى هايشان دارند.بنابراين براى اينكه فرزندان صالح بوجود آيند، از اين طريق مى‏توانيد استفاده كنيد. اين حديث در منابع شيعه و اهل سنت نيافته‏بوديم. ما به آقايان گفتيم عده زيادى، چيزهايى نوشتند و به من دادند. ولى غالب اينها با اين حديث تطابق نداشت. حديث مشابه،متعدد دارد اين حديث. اما عين اين حديث جز دو نفر از آقايان كه در دو جا اجرا كردند. يكى از آقايان در حاشيه تهذيب جلد دوم،صفحه 227. حاشيه تهذيب هم همينطور نوشته، از جايى نقل نكرده. فى حديث تخير ليتبكم ان الابنا يشبه الاخبال يا تخير لنتفتكم‏مفرد فان الابنا يشبه الاخبال. خوب اين همان حديث ما است. منتهى بدون سند. بالاخره در حاشيه تهذيت هست. يكى از آقايان هم‏زحمت كشيده دركتاب مراجع الاخيار، جلد 12، صفحه 228. حديث 12 اختاروا لنطفتكم فان الخال احد الضجيع. در پاورقى‏اش‏دارد، تخيّروا و فى حديث آخر. تخيّروا لنتفكم و ان الابنا يشبه الاخبال. ما از زحماتى كه هم اين آقايان و هم آقايان ديگر كه‏مشابهاتش را ذكر كرده بودند تشكّر مى‏كنيم و اميدواريم كه هميشه اهل تحقيق باشيد و يك جايزه به نام ما بدهند چون دو نفر،بالاخره شدند كه خيلى زياد نمى‏شود، هر دو بزرگوار تشريف بياورند دفتر امروز و آن دوره كامل پيام قرآن را ان شاءالله مى‏گيرند.سؤال؟
    بله ان شاءالله برنامه‏هاى ديگرى هم پيش مى‏آيد. جوايز ديگرى هم خواهد بود. برگرديم به بحثى كه داشتيم. دومى، كتاب مراجع‏الاخيار، جلد 12، صفحه 228، حديث 12 در پاورقى دارد در آن صفحه. خوب بحث ما در چه بود؟ در مسأله دوم از مسائل مقدمات‏نكاح از تحريرالوسيله. در بين اين مسأله عرض كرديم كه نكاتى هست كه بايد اين نكات را دقت كنيم. باز تأكيد مى‏كنم كه اين نكات‏از نظر فقهى مسائل ساده‏اى است. پيچيده نيست. اما چون از نظر اجتماعى امروز ما مبتلا به آن هستيم و مهم هست، من لازم مى‏دانم‏در همين آغاز بحث نكاح به اين نكات خدمت آقايان اشاره بكنم. دومين نكته‏اى كه در اينجا داريم، اين است كه در موقعى كه انسان‏تحقيق مى‏كند درباره همسر بايد به اين نكته توجه داشته باشد كه، تمام صفات خوب در يك انسان جمع نمى‏شود. الا الاحديه من‏الناس الا المعصومين. الا من يشبه المعصومين. افراد معمولى بشر جامع صفات نيستند. اگر در انتظار اين است كه جامع جميع‏صفات پيدا بكند، اين انتظار بيهوده است. در اينجا ما مى‏گوييم از آن روش معروف بايد استفاده كند. و آن اين است كه بايدمعدل‏گيرى كند. يعنى صفات را مجموعاً روى هم حساب كند، نقطه‏هاى ضعف را هم حساب كند در مجموع مى‏بيند يك معدل‏قابل قبولى دارد. اين مقدار كافى است. نه در انتخاب دوست، نه در انتخاب همسر، نه در انتخاب شريك، نه در انتخاب همسايه‏انسان بخواهد يك ايده آل من جميع الجهات پيدا كند، اين يك انتظار بى جائى است. بايد جنبه‏هاى مثبت و منفى و ايجابى را روى‏هم بريزد، اگر مجموعاً معدل خوبى شد، اقدام كند و ما مى‏بينيم بعضى اشخاص هستند كه گرفتار همين تصوّر مى‏شوند ومخصوصاً اوائل كار دنبال جامع الجميع صفات و كمالات مى‏گردند و تا آخر هم مى‏مانند. و گاهى هم از قضا نصيب اينها يك فردى‏مى‏شود كه فاقد غالب صفات و كمال هم هست. دليلش هم اين است خسته مى‏شوند، وقتى خسته شدند به همه چيز قناعت مى‏كنندو نتيجه معكوسى هم گاهى مى‏گيرند اين قبيل افراد. من نتوانستم حديثى براى اين پيدا كنم. ولى احاديثى در باب صديق داريم. كسى‏كه انتظار دارد يك دوست جامع الشرايطى پيدا كند بدون دوست مى‏ماند. در صديق و دوست داريم. حالا شما آقايان هم يك فحص‏كنيد در ابواب نكاح. ببينيد در ابواب نكاح حديثى پيدا مى‏شود راجع به اين مسأله كه جامع الجميع صفات نمى‏شود پيدا كرد؟ و بايدبه مجموع من حيث المجموع قناعت نمود، حديثى كه در باب صديق است. در غررالحكم، حديث شماره 8582 82 85 عن على(ع) تمام غررالحكم. من الستغثى الا صديقه ان قطعت مودة. من الستغثى، استغثا كردن يعنى تمام صفات و كمالات انتظار داشتن. الاصديقه ان قطعت مودة. پيوند مودت او پاره مى‏شود و انتظار، انتظار بى جائى هست. تمام صفات كماليه را مى‏خواهد، پيدا نمى‏شودو اين باعث انقطاع مودت مى‏شود اگر ابتداى كار هم باشد بدون دوست مى‏ماند و در ذهن من اين است كه در مكاسب شيخ. حالاببينيد شايد باشد.در مكاسب شيخ يك حديثى داشت، من يجرم اخوت و اينها در مكاسب محرمه، كه كسى كه خيلى سخت گير باشددر انتخاب دوست بقى بلاصديق. بى دوست مى‏شود. در زوج هم همين است. كسى كه استغثا است، خيلى سخت گير است، بقى بلازوج. چرا؟ براى اينكه جامع جميع صفات و كمالات كه پيدا نمى‏شود. اين انتظار و توقّع بى جائى است كه ما داشته باشيم.
    و امّا نكته سوم: سؤال؟ همين است. ولى عيب شمردن است. يعنى انتظار دارد كه همه اينها جامع صفات كماليه باشد ديگر، نقطه‏مقابل عيب، داشتن صفات كماليه است. اين دوستى‏اش از بين مى‏رود. و اما نكته سوم، سؤال؟ مى‏گويند آن نكاتى كه در روايات آمده‏و تكيه كرده روى عفّت و ايمان و امثال ذالك، كافيه؟ بله. من مى‏خواهم كه صراحت در اين مسأله داشته باشد، مثل اين رواياتى كه‏درباره صديق خواندم، در باره زوج هم ببينيم يك همچنين چيزى در روايات هست. چون اين به درد جوانهاى امروز خيلى‏مى‏خورد. بعضى هايشان خيلى سخت گير هستند و جامع جميع الجهات مى‏خواهند. بعضى خيلى مقدس هستند. جامع جميع‏جهات مى‏خواهند. اين آقا همه چيزش خوب است، اما خانواده‏اش مثلاً، بعضى بستگانش آن حجاب كامل اسلامى، ندارد. خوب‏حالا يواش يواش امر به معروف و نهى از منكر مى‏كنى و حجابش را كامل مى‏كنى. اگر بخواهى برادر و خواهر و عمو و دائى و همه‏اينها را دانه دانه بررسى كنى، همه واجد صفات كماليه باشند، كه خوب نمى‏شود يك همچنين چيزى. بقيه‏اش را خودت درست كن.گاهى مى‏آيند كه آنها با ما مشورت مى‏كنند، مى‏گويند همه چيزش خوب است ولى يك اشكال دارد. مى‏گوييم كه خوب اين اشكالش‏را هم شما يواش يواش برطرف مى‏كنى ديگر. وقتى با هم خوب شدى، مى‏توانى برطرف كنى. و اما سومين نكته مسأله تشاور است.مشاوره. مشاوره در اسلام در هر چيزى حسن است. ولى در مسأله ازدواج احسن است. دليلش هم واضح است. ازدواج درباره‏غالب مردم، اكثريت مردم، در تمام عمر يك تجربه است. يك بار ديگر. و به همين دليل است كه اطلاعات افرادى كه، تازه‏مى‏خواهند ازدواج كنند، در اين زمينه كم است. چه بهتر است كسانى كه سابقه دارند، سرد و گرم روزگار را چشيده‏اند، تجربه روى‏اين مسائل دارند، ازدواجهاى موّفق را ديده‏اند، ازدواجهاى شكست خورده را ديده‏اند، شرايط ازدواج را ديده‏اند خوب با آنهاازدواج كنند، با آنها مشاوره كنند. اگر با آنها مشاوره بكنند، سبب مى‏شود كه اين اشتباهات كم مى‏شود. و به خصوص اينكه، ازدواج‏هم غالباً چيزى است كه اگر درست از آب در نيايد در خيلى از موارد راه بازگشت بسته است. نمى‏شود آدم برگردد. اى بسا وقتى هم‏متوجه مى‏شود كه، صاحب فرزندانى شده است. حالا بخواهد اين دستگاه را به هم بزند، مشكلات عضيمه دارد كه به قول بعضيهاپلهاى پشت سر خودش را خراب كرده است. ديگر نمى‏تواند بر گردد.
    هم تجربه، تجربه واحد است و هم راه بازگشت ندارد. اينها ايجاب مى‏كند كه حتماً مشورت كنند. و من تصوّر مى‏كنم اذن پدر كه‏درباره دختر باكره شرط شده و درباره دختر سيّبه شرط نشده يك دليلش همين است. كه نوعى مشاوره قهرى بوده باشد. و لذا درسيّبه شرط نيست. در باكره شرط است. حالا يا واجب بدانيم يا احتياط واجب، ما ، خيلى‏ها مى‏گوييم احتياط واجب است. بعضيهاممكن است بگويند واجب است. هر چه باشد، بالاخره اين يك نوع مشاوره‏اى است كه تبعاً واقع مى‏شود. بعد من مى‏خواهم عرض‏كنم، آيه وانكع العياما منكم. آن هم شايد خالى از اشاره به اين معنا نباشد. چون مسأله انكاح است، نه مسأله نكاح. انكاح طبعاً پاى يك‏عده‏اى به ميان مى‏آيد. آستينها را بالا مى‏زنند براى اينكه مقدمات ازدواج فلان جوان را فراهم كنند. عملاً در شورا شركت مى‏كنند ويك شوراى قهرى، عملاً تشكيل مى‏شود. آيه هم مى‏تواند بگوييم جزء دلالات التزاميه است درش ولو، التزامش ممكن است التزام‏بين نبوده باشد. التزامش غير بين بوده باشد.
    چهارمين نكته اين است كه: در احاديث ماتصريح شده است كه معونه ازدواج را تخفيف بدهيد. كثرت معونه، مهر سنگين و امثال‏اينها، دليل بر نامبارك بودن ازدواج زن است. طبق روايات ما، خوشبخت و خوش قدم، نقطه مقابل شوم. خوشبخت و خوش قدم‏زنى است كه مهرش كمتر باشد و مخارجش هم كم باشد. خفة معونتها. معونه خفيف بشود. در تمام زندگى اگر بار زندگى سنگين‏بشود، تهيه بار سنگين زندگى را از طريق حلال انسان مشكل است انجام بدهد. وقتى بار زندگى سنگين بشود، انسان بايد به اين در وآن در وارد بشود. از راه حلال و حرام وارد بشود. عابرويش را بريزد. اولّو طبعش را بشكند. سراغ هر كسى برود. خوب اين باشخصيت انسان سازگار نيست. امّا خفيف المعونه كه باشد آسان است. باز متأسّفانه چشم و هم چشميها اجازه نمى‏دهد كه مردم‏دنبال ازدواج ساده بروند و همين سبب مى‏شود هم دخترها هم پسرها با مشكلات عظيمى گرفتار شوند. گاهى مهريه هايى ذكرمى‏كنند در عقدها كه انسان يواش يواش حمل بر سفاهت مى‏كند. يك وقت از يكى از دادگاه‏ها، استفتائى كرده بودند كه شخصى آمده‏است و مهرى تعيين كرده است براى همسرش، پسنديده است دختر همسايه‏اش را، مهريه‏اى قرار داده 5000 سكّه بهار آزادى. درحدود 300 200 ميليون تومان. حالا اين دختر بلند شده و به اجرا گذاشته است و مى‏گويد اين آقا بايد اين 5000 سكّه را به من بدهد.تكليف دادگاه در اينجا چيست؟ چون دادگاه‏ها در آن جاهاييكه قانون ساكت است، موظفند با مراجع تماس بگيرند و فتواى مراجع‏هم براى آنها سند مى‏شود از نظر حكم قضايى. و خوب است كه اين دامنه را وسيع گذاشتند كه اگر قانون اينجا ساكت باشد دادگاه‏ها بامشكل برخورد نكنند. و ما در جواب نوشتيم كه اين مهر، مهر باطلى است و بايد هم مهرالنصف بدهد اين مثل كسى هست كه اول‏نگفته. سؤال؟ لابد سؤال مى‏كنيد چرا اين مهر، به چه ميزان فقهى اين مهر، مهر باطلى است؟ ما مى‏گوييم از دو حالت خارج نيست.سؤال؟ يا نيّت. اجازه بدهيد. يا نيّتش نيّت جدّى است و عدد 5000 سكّه را مى‏فهمد يعنى چه؟ و يا مى‏شود كه آدم سفيهى است. آدم‏سفيه هم به خاطر سفاهتش يا واقعاً كماء و المعمول. جدّى نيست. مى‏گويد مهريه را كه داده و كه مى‏خواهد بگيرد. خوب حالامى‏گويند 1000،باشد 1000. يا 5000، باشد 5000. اصلاً قصد جدّى ندارد. كسى كه قصد جدّى ندارد، مثل اين است كه اصلاً مهر راذكر نكرده باشد. سؤال؟ بعله. مى‏گويند اگر مهر باطل باشد عقد صحيح است؟ بعله، اگر مهر باطل باشد عقد صحيح است و رجوع به‏مهر المثل مى‏كنيم. اصلاً اگر در عقد نكاح، اسم مهريه را نياورند باطل كه نمى‏شود. مهر المثل بايد بگويند. اگر مهرى هم بگويندفاسد باشد، سفهى باشد، حرام باشد، جدّى نباشد، هر كدام از اينها كه باشد اين هم برمى‏گردد به مهر المثل. حالا اجازه بدهيد من‏يكى، دو تا روايات دارم. روايات بخوانم. سؤال؟ اجازه بدهيد. نرويم سراغ جاى ديگر.
    بحث معور ان شاءالله مى‏آيد. ابواب معور در جلد 15 است و بحثهايش هم مى‏آيد. دو تا حديث را يادداشت كنيد. يك حديث 11باب 5 من ابواب المعور جلد 15 است نه در جلد 14. حديث 11 باب 5 من ابواب المعور جلد 15 وسائل است و حديث 3 باب 5 ازابواب معور آن هم جلد 15 وسائل. اين دو تا حديث را من براى شما بخوانم. حديث اول بحث مفصلّى دارد امّا شوم المرء. اين جمله‏را دقّت كنيد اين جمله مهمّى است. يك مسائل، مفاهيم خرافى در بين مردم هست. اسلام گاهى مى‏آيد، اين مسائل خرافى را حذف‏مى‏كند. مى‏گويد باطل. ولى بعضى جاها را مى‏آيد تغيير كانال مى‏دهد يعنى همان مسائل خرافى را تبديلش مى‏كند به يك مفهوم‏سازنده. يك چيزى در بين مردم هست كه مى‏گويند فلان كس خوش قدم است و فلان كس بد قدم است. خوب اين يك حرف‏خرافى است. خوش قدم و بد قدم نداريم. شوم لا ليس بالشوم. اسلام آمده و اين را تغيير محتويى داده است. ولى لفظ همان لفظاست. مى‏فرمايد زن بد قدم داريم. زن شوم داريم. امّا كيه؟ شوم المرء و كثرت مهرها. زنى كه مهرش سنگين است. اين شوم است. بدقدم، ذيل دارد كه ذيلش كارى به ما ندارد. بعله، ذيلش را هم بخوانم. و عقوق زوجها. بد قدم بودن و شوم بودن زن در دو چيز است.يكى اين است كه زن سركش و نافرمانى باشد و با همسرش ناسازگار است كه اين شوم است. يكى هم مهريه سنگين دارد. كم و زيادمى‏شود مى‏رود و به اجرا مى‏گذارد و كشمكش عجيبى بين آنها پيدا مى‏شود. حديث دومّى فرمود: من بركة المرء. زنان مباركى داريم‏در مقابل زنان شوم. من بركة المرأة خفّت معونتها. يكى از بركاتش اين است كه هزينه‏اش كم باشد. حالا هم هزينه ازدواج را شامل‏مى‏شود و هم هزينه‏هاى بعد. زن پر خرج بى بركت است. ناميمون است. بد قدم است. امّا زن خفيف المعونه مبارك است. و تيثيروااولادها. يكى از بركات زن اين است كه، آسان وضع حمل كند. و من شومها(نامبارك بودن) شدّت معونتها(سنگين بودن هزينه او) وتعثير(يعنى مشكل) ولادتها. دوباره مى‏خوانم حديث را. من بركت المرء خفة معونتها و تعثيروا اولادها و من شومها شدّت معونتهاو تعثيروا ولادتها.
    و امّا نكته پنجم: سؤال؟ دومّى آدرس 3 باب 5 بود كه قبلاً عرض كردم. 3 باب 5 از ابواب معور جلد 15 وسائل. سؤال؟ اينها يك‏مسائلى است كه خودتان مطالعه كنيد به يك نكات تازه‏اى حتماً برخورد مى‏كنيد كه در ارتباط با مسائل مربوط به ازدواج و مشكلات‏ازدواج مخصوصاً جوانان مى‏تونيد از آن استفاده كنيد و كارساز است.
    و امّا پنجم: از چيزهايى كه خراب مى‏كند اساس خانواده‏ها را. كثرت توقّعات و انتظارات است. يكى از عوامل طلاق و به هم خوردن‏ازدواجها، پر توقّع بودن زن و يا شوهر است. آدمهاى پر توقّع نمى‏توانند با ديگرى زندگى كنند. در همه چيز توقّع دارند. در هر كارتوقّع دارند. نمى‏توانند با كسى دوستى كنند، نمى‏توانند با كسى ازدواج كنند و نمى‏توانند با كسى شركت كنند. يكى از دستورات‏مهمى كه به ما داده شده دستور مدارا است. عفو است. صفح است .ص و ف. ح. فرق عفو و صفح مى‏دانيد چيست؟ سؤال؟... چيه؟بعله مى‏گويند صفح به معنى ناديده گرفتن است. بگذاريد من يك تفصيرى كنم. وقتى من يك كار خلافى از كسى مى‏بينم، مى‏گويم‏آقا من گذشتم، بخشيدم، ديدم و بخشيدم. يك وقت صفحه صورتم را برمى‏گردانم. اصلاً نديدم. يك مرحله‏اى بالاتر از فعفوا عنهم‏وصبره. قرآن به پيغمبر اسلام دستور مى‏دهد عفو كن و صبركن. همان براى خودت... .نديده بگير. اصلاً ما چيزى نديديم. متوجّه‏نشديم. يكى از آقايان بزرگ بود كه رضوان خدا بر او باد از فقها در شهر ما بود و مى‏گفت: يك وقت، يك نفرى بود كه خيلى در فشاربود و نامه‏اى براى ما نوشت و مملو از بدگوييها، من خواندم و فهميدم كه اين كارد به استخوانش رسيده. پولى فراهم كردم و اين نامه‏را هم انداختم پشت كتابهايم. از بالاى كتابها انداختم پشت كتابها. بعد آمدم و به او گفتم شما در نامه چه چيزى نوشته بوديد؟ من‏انداختمش. اين كه گفتم انداختمش اين خيال كرد كه آن را گم كرده‏ام. حالا يك مبلغى است كه مى‏خواهيم به خدمتتان بدهيم.مشكلش را حل كرديم. اصلاً ناديده گرفتيم. به او فهمانديم كه اصلاً ما نخوانديم آن چيزهايى كه درباره مانوشته بودى. اين صبراست. اين بالاتر از عفو است. اين يك مقام خيلى والايى است. بنابراين بايد دوستان و خانواده‏ها، زوج و زوجه با مسأله عفو و صبر وكمى توقّع و كمى انتظار بتوانند زندگى كنند. والّا زندگى برايشان يك زندگى ناراحت كننده و واقعاً بسيار مشكل زا مى‏شود. حديث‏معروفى در اينجا داريم و شما آقايان هم ديده‏ايد. احتمالاً در منابعتان هم گفتيد و حديث بسيار جالبى است كه از صحف العقول،صفحه 359. كلمات امام سجّاد زين العابدين، على ابن الحسين، مرحوم محدّث قمى هم در همين منتهى الآمارش هم دارد. ظاهراً.عبارت خيلى جالبى است. اعلم يا بنى. خطاب به فرزندش امام باقر مى‏باشد. اعلم يا بنى ان فلاهت دنيا،بهضافيرها. مصلحت زندگى‏دنيا به تمام جنبه‏ها فى كلمتين .اصلاح شأن المعايش ملع مكياد الثلثاه فتنة بقاء و ثلثه تقاف. يعنى زندگى بايد به اين صورت تدبيربشود تا تمام زندگى اصلاح بشود. پيمانه‏اى است كه دو سومّش هوشيارى و يك سومّش تغافل. يك مجموعه‏اى را آدم مى‏خواهداداره كند بايد، هفتاد درصد هوشيار باشد ولى سى درصد هم بايد نديده بگيرد. اگر بخواهد همه چيز را متّه به خشخاش بگذارد،نمى‏تواند زندگى كند. كيست كه لغزش ندارد؟ كيست كه مشكل ندارد؟ كيست كه نقطه ضعف ندارد؟ ثلثاه فتن. دو سوّم هوشيارى. وثلثه تغافل. يك سوّم هم ناديده گرفتن و گذشت. در مسأله ازدواج اين را بايد به همه جوانان تعليم داد كه، از اوّل زندگى خودشان رابه دردسر و مشقّت نيندازند.
    و امّا ششمين نكته، كه آخرين نكته است.
    مسأله سعى در نكاح عياما است. يكى از مستحبات و گاهى از واجبات. تلاش و كوشش براى فراهم كردن مقدمات ازدواج آنهايى‏كه، همسر ندارند. چرا من مى‏گويم مستحب بلكه واجب؟ واجب براى اينكه گاهى امر به معروف و نهى از منكر، جز از اين راه‏ممكن نيست. مگر شما نمى‏گوييد امر به معروف و نهى از منكر براى همه واجب است؟ اگر ببينيم بدون تلاش همگانى براى ازدواج‏جوانان، امر به معروف و نهى از منكر نمى‏شود، لابد بايد اين را واجب بدانيم. اگر راه منحصر باشد، واجب تعليمى است و اگر راه‏منحصر نباشد، واجب تغييرى مى‏شود گاهى. شما چه طور در باب ازدواج مى‏گفتيد اگر جوانى احساس‏مى‏كند بدون ازدواج به گناه‏مى‏افتد ازدواج كردن براى او واجب است. ديگران هم اگر احساس مى‏كنند كه جوانان به گناه مى‏افتند اگر مقدمات ازدواج براى آنهافراهم نشود آن هم بايد بگوييم واجب است. چه فرقى مى‏كند؟ آن دليلش مقدمه واجب، واجب است، اين هم دليلش مقدمه واجب،واجب است. آن براى نجات از عمل منافى عفّت، اين براى امر به معروف و نهى از منكر. و لذا در احاديث ما هم دارد علاوه بر قرآن،قرآن آيه 32 سوره نور را كه فراموش نفرموديد و انكح العياما منكم. عياما را در لغت ببينيم چيست؟ عياما جمع عيّم است. عيّم كه هم‏به مذكّر مى‏گويند و هم به مؤنّث. به معنى كسى است كه، همسر ندارد تصريح كردند ابواب لغت را بعضى از مفسّران. گفته‏اند خاه لم‏يتوزج بعد او تزوّج. و بعد از ازدواج جدا شده يا همسرش مرده است. زن بى شوهر و مرد بى زن را، هر دو را عيّم مى‏گويند. عيامافقط مذكّر نيست، مؤنّث هم مى‏گويند. هم كسى را مى‏گيرد كه ازدواج نكرده و هم كسى را مى‏گيرد كه ازدواج كرده و به هر صورت‏فقد زوج او فقدت زوجها. هر دو را گفته‏اند فقد زوج او فقدت زوجها. مادّه اصلى‏اش چيست؟ عام يعيم. مصدرش عيّمه، وصفش‏عيّم. عام يعيم عيمة. وصفش هم عيّم است. و انكم عياما منكم. اينجا كه جمع است. جمع عيّم است و عيّم هم معنى وصفى دارد.مفهوم مطلق نيست عيّم. معنى وصفى دارد. و قرآن تصريح مى‏كند به صورت امر، امر هم ظاهر در وجوب است. منتهى اينجا به‏اجبار حمل بر استحباب شده است. رواياتى هم داريم. من در اينجا يكى، دو روايات را بخوانم. مى‏خواستيم برويم به سراغ مسأله17 كه آن مسأله‏اى است كه ديگر از آنجا بحثهاى پيچيده‏تر شروع مى‏شود. فردا مى‏رويم سراغ مسأله 17. اجازه بدهيد من يكى، دوروايات داريم كه من اينجا بخوانم. سؤال؟ بسيار خوب، بعد از تمام شدن درس سؤال كنيد تا من عرض كنم. قال اميرالمؤمنين (ع):افضل الشفاعات ان تشفع بين اثنين فى نكاح حتّى يجمع الله بينهما. شفاعت كردن در ازدواج و كمك كردن براى حل مشكلات وخواستگارى كردن و كمك كردن و حتّى يجمع الله بينهما. تا اينكه ان شاء الله اين ازدواج سر بگيرد اين حديث 2 باب 12 است. ازابواب مقدمات نكاح همان جلد 14. برگشتيم به جلد 2 14 باب دوازده.
    و عن موسى ابن جعفر اين 6 باب 12 است. باب 12 روايات زيادى دارد. رواياتش جالب است، ببينيد. من دوتاش را بيشتر نقل‏نكرده‏ام. 6 باب 12 عن موسى ابن جعفر ان الله ذله، خداوند سايه‏اى دارد روز قيامت. ان لالله ظل يوم القيامه لا يستظل تحته، هيچ‏كسى زير اين سايه قرار نمى‏گيرد مگر چند طائفه. الاّ نبى، انبياء. او وصى نبى، اوصيا. او عبدٌ گروه سوم او عبد اعتق عبدا مؤمنا، بنده‏اى‏كه آزاد كند برده‏اى را. او عبد قضا مغرم مؤمن، مغرم به معنى بدهى است. او عبد قضا ادا كند مغرم مؤمن، بدهى مسلمانى كه در آن‏مانده است. اين هم در روز قيامت در سايه عرش خدا قرار مى‏گيرد. او مؤمنٌ كف ايمة مؤمن. ايم، همان معنى مصدرى است اينجا. اومؤمن كف ايمة مؤمن كسى كه كمك كند شخص بى‏همسرى را مقدمات همسرى براى او فراهم كند.
    يك جمله من اينجا عرض كنم خودتان روى آن فكر كنيد. و آن اين است يك زمانى بود اين كارها به صورت فردى انجام مى‏گرفت‏اين شفاعت مى‏كرد، او مقدمات فراهم مى‏كرد، او وساطت مى‏كرد ولى من تصورم اين است در نظام جمهورى اسلامى واقعا بايديك تشكيلاتى ولو يك وزارتخانه براى مسائل مربوط به ازدواج جوانان باشد، به صور برنامه ريزى شده و حساب شده و تسهيلات‏فراهم كردن صورت بگيرد تا بسيارى از مفاسد اجماعى ريشه كن بشود. و صل الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.