پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 119
متن
1379/6/30
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
حديثى از امير مؤمنان على (ع) به عنوان تذكّر اخلاقى است كه نقل مىكنم. كه در تحف العقول در كلمات قصار على(ع) آمده است. فرمود: ثلاث من ابواب البر سخاءٌ النّفس و طيب الكلام و صبر على العزا. سه عمل است كه از درهاىنيكوكارى است. ابواب بِر است. سخاوت نفس، طيب كلام و صبر در مقابل ناملايمات. مسأله بر كه به معنى نيكوكارىاست در فارسى يك مسأله بسيار گستردهاى است. و تمام نيكوكارىها را شامل مىشود. معنوى، مادّى، فردى،اجتماعى، اخلاقى، سياسى، اجتماعى همهاش داخل در بر است. اتأمرون النّاس بالبر و تمسعون انفسكم معنىوسيعى دارد. ارباب لغت ظاهراً راغب در مفردات است. مىگويد اين از مادّه برگرفته شده است. بر به معنى بيابان.چون بيابان يك معنى وسيع و گستردهاى است، هر كارى كه زندگى انسان را وسيع كند و گسترش بدهد و توسعه بدهد،اين را عرب بر مىگويند. موصوف به صفت هم بر به فتح است. انّه هو البرّ الرّحيم يكى از صفات خداوند انّه هو البرّالرّحيم. نيكوكار است خداوند. ان البرّ. بنابراين هر گونه توسعهاى در زندگى بشر، در جنبههاى مادّى، در جنبههاىمعنوى، در جنبههاى فردى، اجتماعى، اخلاقى همه اين توسعهها تحت عنوان بر جمع است. بنابراين ابواب هم دارد.ابواب بسيار زياد. مولا على (ع) در اين جا مىفرمايد، اين سه كار از ابواب است. يكى سخاء النّفس است. سخاءنسبت به نفس دارد. يعنى آن چنان بشود كه قلب انسان از سخاوت خوشحال باشد. گاهى مىشود انسان به خودشتحميلى مىكند. بخششى به كسى مىكند به قصد ثواب عند الله ولى در درون نفس و جان انسان وارد نشده است. بااكراه مىدهد به نيّت ثواب. امّا يك وقتى نه. وقتى يك كار نيكى مىكند، يك سخاوتى مىكند، قلب او شاد مىشود.وجدان او آرامش پيدا مىكند. اين سخاء النّفس است. سخاوتى است كه در درون جان انسان است. ما نبايد اين مسألهرا فراموش كنيم. كه خداوند حوائج بسيارى از بندگانش را به دست ما اجرا مىكند. يعنى ما وكيل هستيم. ما واسطههستيم. خيال نكنيم هر چه داد مال ما است. هر چه در اختيار ما است مخصوص خود ما است. نه. ما گاهى واسطههستيم. خداوند روزى بندگانش را به دست بندگان ديگرى مىدهد و خوشا به سعادت بندگانى كه واسطه نيازمندانباشند و روزى آنها به دست اينها بوده باشد. تعبير قرآن هم بانفسكم من ما جعلكم مستخلفين فيه. شما نماينده خداهستيد. خليفة الله هستيد در اين اموال. امانتهاى الهى است در دست شما. نبايد اين را فراموش كرد كه واسطه دررسانيدن روزى به بندگان خداوند افتخارى است. خدا شما را شايسته دانسته است كه روزى بندهاش را به دست شماسپرده است. سخاء النّفس. ما...معصومين كه نگاه مىكنيم، مىبينيم نمونههايش در ميان مسلمان و شيعه كمتر پيدامىشود. بعضى از ائمّه در عمرشان تمام اموالشان را چند بار تقسيم كردند. نصف كردند. نيمى براى مردم. نيمى براىخودشان. آن جا كه ايثار مىكردند مثل آن چه در سوره هل عطا وارد شده است و يطعمون طعام على حبّه مسكيناً ويتيماً و اسيرا آن كه يك عالم ديگرى است. نثار است. حدّاقل نصف مىكردند. آيا پيدا مىكنيم در شيعيان على (ع)امروز كسانى پيدا بشود در عمرش يكبار هم كه شده تمام اموالش را تقسيم بكند؟ ما خيلى فاصله داريم. فرمود، اگر ازآن خوب خوبهايش را نمىدهيد لا اقل لباس اضافى، غذاى اضافى كه داريد نگذاريد از بين برود. جمع نكنيد. انبارنكنيد. بدهيد به نيازمندان من خرقكم. لباسهاى كهنه. آن هم نه؟ سال اميرالمؤمنين بسيار خوب ولى سال اميرالمؤمينبراى اينكه حال امير المؤمنين را ما بفهميم چه بوده است. اخلاق امير المؤمنى چه بوده است. سخاوت على (ع) درچقدر بوده است. يك گام در اين راه برداشتن و مردم را هم تشويق به اين كار كردن. سخاوتى كه از درون جان انسانبجوشد. بارى بر انسان نباشد. بلكه آرامش روح انسان در آن باشد. سخاءٌ...
دوّم طيب الكلام، سرمايهاى كه تمام نمىشود طيب الكلام است. اموالديگر انسان محدود است. توقّعات نيازمندان نامحدود است. محدود درمقابل نامحدود جواب گو نيست. امّا سرمايه نامحدود انسان طيب الكلاماست. انسان مىتواند با همه با زبان خوش صحبت كند. مؤدّب، خوش رو،خوش بيان، دور از خشونت سخن، ادب براى همه مخصوصاً براى آقاياناهل علم خيلى لازم است. كارى كه ادب در كلام مىكند، گاهى ده تااستدلال هم نمىكند. ده تا استدلال منطقى ولى قانع نمىشود. امّا مؤدّبانه بااو صحبت مىكنى، طيب الكلام به خرج مىدهى، در مقابل حرف شماتسليم مىشود. بعضىها عادت كردند خشن صحبت كنند. نامؤدّبانه. تلفن رابرمىدارد مىگويد بله. بله چيست؟ بگو بفرما. سلام عليكم. حالا هر كهمىخواهد باشد سلام كن. نه بفرماييد بگو. تلفن كردنش خشن است. جوابسلام دادنش خشن است. احوال پرسى كردن خشن است. با همه بايدبرخورد خوش داشت. من كسى را مىشناسم كه وقتى بزرگترى هست بهكوچكترى مىرسد سلام مىكند و مىگويد ببخشيد كه من دير سلام كردم.او بايد سلام بكند. طبق موازين معمولى. اين سلام مىكند و مىگويدببخشيد كه دير سلام كردم. طيب الكلام جاذبه عجيبى دارد. مخصوصاًگروهى اصرار دارند ما را متّهم بكنند به خشونت در بيان، در سخن، در قلم ونبايد بهانه داد به دست اشخاص. لطيفترين سخنان بايد سخنان روحانيونباشد. روحانى يعنى موجودى لطيف. سخنش لطيف. ادبش لطيف.برخوردش با مردم لطيف. روحانى از مادّه روح است ديگر. او هم يكموجود لطيف است. بايد تمام وجودش لطيف باشد. من فراموش نمىكنممرحوم آيت الله خوانسارى. آن آيت الله خوانسارى كه در تهران بودند نه. آنآيت الله خوانسارى كه نماز بارانش معروف است و الان بالاسر يكى از قبوربرجسته قبر ايشان است. ايشان نمازش را تمام كرده بود. در مدرسه فيضيهنماز مىخوانند. برمى گشت. آقاى اراكى هم دوش به دوششان مىآمدند وپشت سرشان نماز مىخواندند. هميشه. برمىگشتند ايشان. آن وقت همچراغهاى برق و اينها خيابان را روشن نمىكرد. معمول بود يك چراغ دستىدست مىگرفتند براى اينكه پيش پايشان را ببينند. گاهى هم شخصىهمراهشان بود و چراغ را او مىگرفت. ايشان يك چراغ دستى كسىهمراهش گرفته بود و رسيدند جلوى همان مسجد حرم، همين كوچه حرمباصطلاح نزديك صحن. يك بچّه سه ساله داشت گريه مىكرد. حالا اينمرجع تقليد اين مرد ايستاد و فرمود چرا گريه مىكنى؟ من هم همراهشبودم. گفت يك پولى به من دادند يك ريال، دو ريال حالا اين گم شده است.به چراغكش گفت، چراغت را بياور بگرديم پول اين بچّه را پيدا كنيم و به اوبدهيم. برخورد اين مرد، يك مرجع در ذهن اين مرد مىماند كه او آمد وچراغش را آورد و گشت كه پول من را پيدا كند و به من بدهد. حالا بعضىهاخودشان را چنان سفت مىكنند كه اصلاً نگاه نمىكند. با ابهّتش سازگارنيست نگاه كردن. تا چه رسد كه بخواهد يك همچنين كارى بكند. بزرگان مااين رقم بودند. طيب الكلام داشتند. طيب العمل داشتند. برخورد خوشداشتند و با همين جلب مىكردند دلها را. كارى كه استدلال نمىكند همينبرخورد خوب مىكند. من روى اين مسأله واقعاً وسواس دارم به علّت اينكهمىبينم بعضىها را كه درست نيست برخوردشان. در شأن اين لباس نيست.بعضىها البتّه. خيلىها البتّه خوب هستند. كه بايد آنهايى كه خوب هستند،خوبتر بشوند.
سوّم هم صبر على الادا است. تحمّل ناملايمات. دنيا دار ناملايمات است.بخواهيد دنيا بدون ناملايمات باشد محال است. مصيبت است. خشكسالى است. قحطى است. بيمارى است. ناامنى است. دعوا است. نزاعاست. همه چيز هست ديگر. دار تزاحمات است. دار ناملايمات است.طبعت على كدرٍ طبيعت دنيا كدورت است. حالا اگر انسان تأمّل نداشتهباشد، همه روز دعوا است. همه روز مشكل است. گاه همسايه مزاحممىشود. گاه صداى راديو را روشن مىكند. گاه بچّههايش سر و صدا مىكنند.گاه در خانه را كثيف مىكند. گاه خاك روبهها را آن جا مىريزد. گاه موقع سوارشدن به ماشين نوبت را رعايت نمىكند. گاه در مغازه نانوايى نوبت را رعايتنمىكنند. گاه در موقع رانندگى اين طور كه در ميان ما معلوم شده است،رانندگى واقعاً يك وضع وحشتناكى دارد كه يك آقاى عربى از اقصى آمدهبود با زن و بچّه كه اين آقا وقتى گرفت آمد پيش ما و گفت مملكت شما كهآمدم واقعاً مظاهر بسيار خوبى ديدم. آثار اسلام و جمهورى اسلامى همهچيز است. امّا يك چيز شما وحشتناك است. نگفت بد است. گفتوحشتناك است و آن رانندگىهاى شما است. نه حقّى به عابر پياده قائلهستيد. نه حقّى بر يكديگر قائل هستيد. همه تان بى قانونى داريدمىكنيد...بايد دعوا كرد با اين؟ بايد با زبان خوش تذكّر داد ديگر. بايد تحمّلكرد. ما بايد تحمّلمان بيش از ديگران باشد. تحمّل نكنيم وظيفه روحانيتمانرا نمىتوانيم ادا بكنيم. بعضىها مىگويند آقا حقّمان است. اگر ناحق باشدكه رها كردن افتخارى ندارد. حقّت را رها كن كه افتخار دارد. حق من حقگرفتنى است. معلوم است. امّا تحمّل كردن و گاهى از حق گذشتن خوب،اينها سبب مىشود به اينكه انسان هم اعصابش راحت مىشود. هم با مردممىتواند زندگى كند. هم جاذبه اخلاقى پيدا مىكند. سعى بفرماييد ايناصول سه گانه در زندگى ما پياده بشود. سخاء النّفس، طيب كلام و صبر علىالادا. خداوند انشاء الله به همه ما توفيق عمل مرحمت بفرمايد.
برگرديم به دلائل قول اوّل استقلال باكره رشيده در امر ازدواج. سؤال؟ آن رامن نديدم ولى حالا احتياجى به آن نداريم. روايات متضافر است. 10 8 7تا روايت داريم. اجازه بدهيد سندها را چون خيلى متضافر است، اين جامعطّل نشويم. تا به اين جا من 4 تا روايت را براى شما نقل كردم. چند تاروايت هم داريم در باب عقد مطعه. آن هم با صراحت مىگويد، اين باكرهرشيده استقلال دارد. در باب 11، از ابواب مطعه، حديث 7 و 8 و 9 استظاهراً. حديث 7 عن ابى سعيد القمّاط. حديث 7، باب 11 از ابواب عقدالمطعه. جلد 14 وسائل. عن ابى سعيد القمّاط عن من رواه مرسله است.مرسله ابو سعيد قماط است. عن من رواه از چه كسى، نمىدانيم. قلت لابىعبد الله جاريةٌ بكر همان چيزى كه مورد بحث ما است. جاريةٌ بكر بين ابويهاپيش پدر و مادر زندگى مىكند. اين بين ابويها را به خاطرتان باشد تا برسيم.اين يك مفهوم خاصّى هم دارد. تدعوا الى نفسها سرّاً من را دعوت مىكند بهسوى خودش پنهانى. سرّاً من ابويها خوب اين ديگر پيدا است. هيچ اذن پدرولو به عنوان شركت نيست. سرّاً من ابويها فافعل ذالك؟ انجام بدهم؟ قال،نعم. مانعى ندارد. و التّق موضع الفرج يعنى به اين حدّ نهايى نرسند. اصلجايز است. لفظ مطعه ندارد. ولى پيدا است از قرائن. و التّق موضع الفرج وامثال ذالك پيدا است كه عقد دائم نيست. عقد المطعه است. اين بعداًبالاخره مىخواهد ازدواج كند. بايد آيندهاش به خطر نيفتد. خوب ايندلالتش صريح است. منتهى منحصر به مطعه است. در غير مطعه دلالتىندارد. سند هم مشكل دارد. ولى مشكلات سند با تعدد روايات حل است.
سؤال؟ چه قضيه شخصى است. چه فرق دارد بين جاريةٌ بكر و جاريهاىديگر؟ هيچ فرقى ندارد. شخص خاصّى كه دخالت ندارد. حكم اشتراك يكقانونى ما داريم در اصول فقه و آن اين است كه اصل اشتراك و مىگويد تمامافراد مثل هم هستند. مگر آنجايى كه قامت دليل. اين جارى بكر، يا ابو سعيدقمّاط با ديگران فرق دارند؟ چه شرايطى؟ ابو سعيد قمّاط با ديگران چهفرقى مىكند. آن جارى بكر با ديگران چه فرقى دارد؟ اصلاً احتمالش همندهيد.
وامّا حديث بعد، حديث سعدان ابن مسلم است. حديث 8، باب 11. اينهم باز مرسله است. عن رجلٍ عن ابى عبد الله (ع) قال، لا بعث بتزويج البكراذا رضيت من غير اذن ابويها. سعدان كه قبلاً نقل كرديم كه بود؟ همينسعدان بود. پس اين را مرحوم صاحب وسائل اينجا هم آورده است. اين راما يك روايت ديگر نبايد به حساب بياوريمش. بنابراين اين يك حديثتازهاى نمىشود.
وامّا حديث بعد، حديث 9 است. اين تازه است. عن الحلبى. اين هم سندشمشكل دارد. حديث 9، باب 11 است. قال سألته عن التّمتع من البكر.خصوص مطعه است. عن التّمتع من البكر اذا كانت بين ابويها پيش پدر ومادر زندگى مىكند بلا اذن ابويها مالاً يقتض. مالاً يقتض به معنى همان مسألهاز بين رفتن همان بكارت است. مالم يقتضّ ما هناك لتعفّ بذالك براى اينكهآن حالت عفافش محفوظ باشد بعداً متّهمش نكنند لتعفّ بذالك. بعضىروايات ديگر هم داريم در اين باب كه دلالت بر جواز در مورد بكر دارد.
سؤال؟ عن الحلبى قال سألته؟ بله اين مضمره است. يعنى مسئول امر معلومنيست. ولى حلبى از بزرگان روات است. كسى نيست كه از غير امام سؤالكند. اين مضمرات كه بزرگان اصحاب انّ عليهما السّلام دارند، در حكممسندات است. براى اينكه آنها به عنوان تسليم در مقابل فردى سؤالنمىكردند. لابد امام معصوم بوده است. گاهى سألته سألت اوّل كتاب مثلسماعه اوّل كتابش نوشته است سألت ابا عبد الله (ع) بعد ديگر...كرده استو سألته و سألته و سألته. گاهى هم ممكن است اين گونه بوده باشد. البتّه اينروايات معارض دارد در باب مطعه مخصوصاً روايات زيادى معارض داردكه ما انشاء الله مىرسيم به آن. يك روايت هم از مستدرك نقل مىكنيم. اينروايت كه مىشود روايت 7 روى اين حساب. عن رسالة المطعه لشيخالمفيد. مستدرك، جلد 14، باب 5، من ابواب عقد النّكاح. احاديثى دارد.آنى كه به درد مىخورد اين يكى است. بقيه قابل حمل بر شركت است. آنىكه استقلال مىگويد اين است. عن محمّد ابن مسلم. قال، قال: ابى عبد الله(ع) لا بعث بتزويج البكر اذا رضيت من غير اذن ابيها. اينها خوب است براىما كه من غير اذن ابيها داشته باشد. والاّ خيلى از روايات داريم كه مىگويد ازخودش اجازه بگير. از خودش اجازه بگير منافات ندارد با شركت. هم پدراجازه دهد هم او. امّا اگر گفت من غير اذن ابيها، اين يك استقلال است. اذارضيت من غير اذن ابيها. اين صحيح است. منتهى باز سندش مشكل دارد.مرفوعة محمّد ابن مسلم. فاصله بعضى از روات تا محمد ابن مسلم به كلّى ازميان رفته است. و بيان نشده است.
سؤال؟ آن هم اشكال داشت سند. اينهايى كه امروز خواندم همه سندشمشكل دارد.
وامّا يك حديثى هم از طرق عامّه داريم. اين حديث جالبى است. اينحديث كه خواندم، حديث 2، باب 5 از ابواب عقد النّكاح، از جلد 14مستدرك بود. وامّا حديثى هست كه مرحوم صاحب جواهر از ابن عبّاس نقلكرده است. ولى در سنن ابن ماجع از بريده نقل شده است. پس ابن عبّاسمطابق آن است كه در جواهر است. امّا آنى كه ما خودمان ديديم در سنن ابنماجع من آدرس هم بدهم كه با اين آدرسى كه در پاورقىهاى جواهر دادهشده است، اختلاف دارد. ممكن است اختلافش به خاطر چاپهاىمختلف باشد. سنن ابن ماجع دو جلد است. اين جلد اوّل، صفحه 602است. حديث هم شماره دارد. شماره 1874. عن ابن بريده عن ابيه. و توجّهداشته باشيد كه در حاشيه سنن همين ابن ماجع از بعضى از كتب عامّه نقلمىكند اسناده صحيح. سند اين روايت از نظر آنها صحيح است. از نظر مامشكل دارد. ولى از نظر عامّه گفتند اسناده صحيحٌ. عبارت اين است. انّجاريتاً بكراً جاعت الى النّبى (ص) دختر باكرهاى آمد خدمت پيغمبر فقالت،انّ ابى زوّجنى من ابن اخٍ له. به پسر برادرش. دختر عمو و پسر عمو. من ابناخٍ له. اين جمله يعنى چه؟ ليرفع خسيسته. سؤال؟ براى اين بوده است كهاين پسر عمو خيلى وضعش خوب بوده است به قول ايشان جزء اشرافبوده است. اين يكى برادر وضعش بد بوده است براى اينكه خودش را بابزرگان وصلت دهد و خسيسهاش از بين برود، شخصيتى پيدا بكند من راداده است به پسر برادرش تا خسيسه خودش را از بين ببرد. چون آن برادروضعش خيلى خوب بود. اين وضعش خيلى بد بود. يا ليرفع خسيسته يابراى اين كه خيلى خرجى نداشته باشد. خصّتى به خرج بدهد. گفته پسرعمو و دختر عمو خرج زيادى ندارد. خيلى بيگانه از هم نيستيم. فاميلهاىداماد وقتى متعدد باشند، دو طايفه باشند خيلى زياد مىشود. امّا وقتى هردو دختر عمو و پسر عمو باشند، مهمانهايشان يكى مىشود ديگر. خرجنصفه مىشود. بنابراين ليرفع خسيسته، البتّه احتمال اوّل شايد قوىتر بودهباشد. و انا له كارهت شاهد اينجا است. من اين پسر عمو را نمىخواهم. فقالپيغمبر (ص) عجيزى ما صنع ابوك. اجازه بده. پدرت است ديگر. عجيزى ماصنع ابوك دختر دو پايش را در يك كفش كرد. فقالت، لا رغبت لى فيما صنعمن رغبتى ندارم. شما مىگوييد اجازه بدهم، نمىخواهم. زور كه نيست.نمىخواهم. پيغمبر فرمود، قال فذهبى فانكحى من شئت. جان كلام اينجااست. فذهبى فانكحى من شئت. برو آزاد هستى. مستقل هستى. يعنى اجازهپدر را مىخواهد؟ نه ديگر. استقلال. فذهبى فانكحى من شئت. وقتىپيغمبراين را گفت، سؤال؟ برو هر كارى مىخواهى بكن. فانكحى من شئتيعنى آزاد هستى. برو نكاح كن. فقالت لا رغبت لى امّا صنع ابى. اين يعنىچه؟ لا رغبت لى امّا صنع ابى. اوّلى گفت لا رغبت لى فيما صنعابى...متعرض شد. گفت، من اين را نمىخواهم. حالا مىگويد لا رغبت لىفيما صنع همانى كه پدرم مرا ازدواج كرد همان را مىخواهم. و لكن اردة منمىخواستم به زنان دنيا بگويم، زن در اسلام استقلال دارد. و لكن اردة عنععلماً نساء ان ليس لى الآبا فى امور بناتهن شىء. لكن اردة. اراده كردم عنععلماً نساء به همه زنان دنيا اعلام كنم. ان ليس لى الآبا فى امور بناتهن شىء.پدران نمىتوانند به جاى دختران تصميم بگيرند و هر كارى كه دلشانخواست بكنند. من دوست دارم همين را كه پدرم گفته است. امّا اوّل گفتم نهدو پايم را توى يك كفش كردم كه نه كه شما به من گفتيد برو با هر كهمىخواهى ازدواج كن. تا من بفهمانم به همه زنها كه پدران حق ندارند بهجاى آنها تصميم بگيرند. اين دختر باهوش و عاقل بوده. على كلّ حالٍ اينشاهد براى بحث ما است كه بدون شك، استقلال از آن استفاده مىشود. اينروايات متضافر است حالا تا برويم سراغ ساير اقوال. تصميم نمىشودگرفت. بقيه اقوال، ادلّه بقيه اقوال بايد مقابل هم بگذاريم ببينيم چه مىشود.و صل الله على سيدنا محمّد و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...