پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 118
متن
1379/6/28
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
كلام در ولايت اب و جد بر بالغه رشيده باكره بود. اقول 6 گانهاى بود. رفتيم سراغ قول اوّل كه نسبتاً مشهور است وگفتهاند چنين دخترى استقلال كامل دارد در مسأله ازدواج. بعد سراغ ادّله رفتيم و تأسيس اصل كرديم و اصل عدمولايت احدٍ على احد است. معنى اصل را توضيح داديم بعد به سراغ آيات رفتيم. دسته اوّل آيات، آياتى بود كه دربارهزنان متوفّى عنها زوجها وارد شده است كه آيه 234 و آيه 240 از سوره بقره بود. مىگفت زنانى كه شوهرانشان از دنيابروند اينها بايد عدّه نگه دارند. آيه هم اطلاق دارد. روايات هم مسلّم است كه خواه مدخول بها باشد يا نباشد، عدّهواجب است. و بنابراين ممكن است كه چنين زنى كه شوهرش مرده است باكره باشد. آيه مىگويد، وقتى كه عدّه تمامشد، اينها مستقل هستند در ازدواج. وقتى كه اين جا مستقل شدند، القاء خصوصيت مىكنيم نسبت به موارد ديگر و ازاين بحث گذشتيم.
وامّا قسمت دوّم از آيات، سؤال؟ آيه در مقام بيان عدّه است. بعد از عدّه هم در مقام بيان استقلال در ازدواج است.ديگر مستقل هستند. اذا بلغن عجلهن فلا جناحٍ عليهنّ فيما فهنّ فى انفسهنّ من معروف. بعد از آنى كه عدّه تمام شد،آزاد هستند. مستقل هستند. اطلاق دارد. شامل باكره هم مىشود. از اين آيه گذشتيم. سؤال؟ حالا آن آيه گفتگوى ايناست كه دربارهاش نسخ. امّا 234 كه نسخ نشده است. تازه نسخ هم باشد آن راجع به متاعاً الى...غير اخراج است.راجع به حكم ديگرى اگر آيه دوّم نسخ شده باشد. امّا راجع به مانحن فيه نسخى در آن نيست. گذشتيم.
دسته دوّم از آيات، آياتى است كه درباره مطلّقات است. آيه 232 است. و اذا طلقّتم النّساء فبلغن عجلهن سوره بقره فلاتعضلوهنّ ان ينكحن ازواجهنّ اذا...بينهم بالمعروف. هنگاميكه نساء را طلاق دادى. فبلغن عجلهن اينها بلوغ عجلپيدا كردند، يعنى عدّه تمام شد. فلا تعضلوهنّ تعضلوا از مادّه عضل با (ض) است. ع و ض. يعنى منع لا تعضلوهنيعنى لا تمنعوهن. مانعشان نشويد. مانع از چه چيز نشويد؟ فيما فعنّ فى انفسهنّ من معروف. هر كارى براى خودشانخواستند انجام دهند. ديگر به قرينه مقام يعنى ازدواج. هر ازدواجى خواستند بكنند آزاد هستند. منتهى ازدواجى كهمعروف باشد. شايسته باشد. شرايط در آن جمع باشد. از اين تعبير استفاده مىشود كه اينها را نبايد منع كرد. نه اولياء نهغير اولياء هيچ كدام را نبايد منع كرد. استدلال به اين آيه هم منوط به دو مقدّمه است.
يك مقدّمه اين است كه بگوييم زنانى كه مدخول بها باشند. از طرق غير عادّى اينها هم عدّه دارند. يعنى طورى كه آنمسأله باكره بودن. محفوظ باشد. اگر از طريق غير عادّى مدخول بها بود عدّه دارد. اين هم مسألهاى است كه ادّعاىاجماع در آن شده است. گفتند، بله. عدّه منوط نيست به اينكه مدخول بها بودن از طريق عادّى باشد. از طريق غيرعادّى هم مدخول بها عدّه دارد. بحثش را اگر بخواهيد مرحوم صاحب جواهر در بحث طلاق و عدّه در جلد 32جواهر، در صفحه 213 در آنجا بحث مفصّلى دارد. كه عدّه مربوط به دخول است. سواءٌ على طريق العادى او غيرالعادى هر دو دارد. صاحب جواهر ادّعاى عدم خلاف مىكند. بلكه ادّعاى ظهور اجماع مىكند. منتهى از صاحبحدائق نقل مىكند كه او توقّف كرده است و گفته شايد اين عدّه نداشته باشد. پس ما روى فرض اين كه عدّه داريمصحبت مىكنيم. اين عدّه دارد. بنابراين بعد از اينكه عدّه تمام بشود باز هم باكره است.
وامّا مقدّمه دوّم اين است كه منظور از باكره اين نباشد كه غير مزوّجه باشد. اين مزوّجه است. بلكه منظور از باكره آناست كه همان حالت قبلى در او محفوظ باشد. خوب اين حالت قبلى در او محفوظ باشد. بنابراين يصدق عليه بكرالرّشيد. از طرفى هم عدّه هم دارد. پس مشمول آيه شريفه مىشود. كه اگر چنين زنى كه از طريق متعارف مدخول بهابود، طلاق گرفت، بعد هم عدّهاش تمام شد، آزاد است و مطلق العنان. كسى بر او ولايتى ندارد. بعد هم بياييم القاءخصوصيت كنيم و بگوييم موارد ديگر بكر رشيد هم كسى ولايت ندارد. با القاء خصوصيت از مورد آيه كلّ بكرٍ رشيدتحت اين حكم قرار بگيرد. در اين جا ممكن است كه بعضى هم همان ادّعاى انصراف كه بعضى از آقايان هم گفتندممكن است ادّعا كند كه اين آيه ظاهرش مدخول بهاى متعارف است. اين فرد نادرى است كه منحصراً دخول غيرمتعارف داشته باشد. اين يك فرد نادرى مىشود و داخل شدن آن تحت آيه اوّل الكلام است. اگر ما توانستيم فرد نادربگيريم و ادّعاى انصراف كنيم، تمسّك به اين آيه شريفه براى اثبات كردن استقلال باكره رشيده مشكل است. خوباين هم آيات.
مثل اين آيه باز هم داريم آيات ديگر كه در مطلّقات است. منحصر به اين آيه نيست. آنها هم همين دو مقدّمه رامىخواهند. آنها هم همين انصراف، همان مشكلات هم هست. بنابراين ديگر نيازى نيست آيات ديگر درباره مطلّقاترا من بخوانم. لانّ الاستدلال مثل هذا الاستدلال و لانّ الاشكال مثل هذا الاشكال. هر دو مثل هم است. برويم سراغدليل سوّم. دليل سوّم ما در اين مسأله احاديث است. احاديث هم متضافر است. يعنى احاديث متعددى داريم كههمهاش دلالت بر استقلال باكره رشيده مىكند. و عدم الحاجه الى اذن الولى. اين روايت را مىخوانيم. بعداً انشاء اللهروايات معارضه كه دليل بر قول سوّم و چهارم و اينها باشد، روايات معارضه را هم مىخوانيم. بعد ببينيم راه جمع بيناين رواياتى كه دالّ بر استقلال است و رواياتى كه نفى استقلال مىكند، جمع بينهما چگونه بايد باشد.
خوب، اوّلين روايت كه دلالتش خيلى خوب است ما عن سعدان ابن مسلم. اين احاديث چندتايش در همان باب 9است. فعلاً 4 باب 9 را مىخوانم. عن سعدان ابن مسلم قال: قال، ابو عبد الله (ع) لا بعث بتزويج البكر الى رضية بغيراذن ابيها. خودش راضى باشد. اذن اب هم شرط نيست. اين خيلى صريح است. بغير اذن ابيها. موضوع هم موضوعبكر است. اطلاق هم دارد از نظر دائم، منقطع و همه اينها.
سؤال؟ موافق اصل است. منتهى اين يك اشكال سندى دارد. خود همين جناب سعدان ابن مسلم مجهول الحالاست. توثيقى از او در كتب رجاليه نديدهايم. منتهى اين ضعف سند را از دو راه مىتوان جبران كرد. يكى اين كه بگوييممتضافر است. احاديثٌ متضافر و بعضها صحيح. بنابراين ينضمّ بعضها الى بعض و مجموع من حيث المجموع موردقبول است. روى مبنايى كه ما در باب حجّيت خبر واحد داريم. يا بگوييم نه. منجبر به شهرت است. اگر بتوانيم قولاوّل را مشهور بدانيم، ادّعاى شهرتى در قول اوّل شده است، بگوييم جابر در ضعف سند مىشود. پس يا تضافر، ياانجبار به شهرت مشكل ضعف سند را حل مىكند.
حديث دوّم، روايتى است كه زراره دارد. ما عن زراره. اين حديث 6 باب 9 است. قبل از زراره موسى ابن بكر است. اينموسى ابن بكر محلّ بحث است. حالا عرض مىكنم. موسى ابن بكر عن زراره عن ابى جعفر، اذا كانت المرئة مالكةامرها. زن مالك كار خودش باشد. مالك كار خودش باشد يعنى چه؟ مستقل از چه؟ در نكاح؟ خوب اينكه اوّل الكلاماست. جمله بعد تصديق مىكند مالكة امرها مىگويد اذا كانت المرئة مالكة امرها تبيع و تشترى و تعطق و تشهد وتعطى من مالها. مالكة امرها يعنى استقلال مالى داشته باشد. اگر استقلال مالى باشد، بيع مىكند. شراع هم مىكند. اطقهم مىكند. شهادت هم مىدهد. عطاى از مالش هم مىكند ما شاعت هر چه مىخواهد، مىدهد مالك. بنابراين زنىكه استقلال مالى دارد. زنى كه استقلالى مال چيست؟ باكره رشيده. باكره رشيده استقلال مالى دارد. اين زن فانّ امرهاجائز. كارش مجاز است. كدام كار؟ تزوّج انشائت بغير اذن وليها. بنابراين موضوع آن زنى است كه مالكة امرها است.بعد خود روايت مالكة امرها را تفسير مىكند. به استقلال مالى. استقلال مالى فرض بر باكره رشيده است. مىگويد يكچنين زنى در ازدواج هم آزاد است. مىتواند بدون اذن ولى ازدواج كند. مشكلى هم ندارد.
خوب، اين روايت از نظر دلالت مثل روايت اولى است. به آن صراحت نيست. امّا ظهور روشنى دارد كه چنين زن باكرهرشيده استقلال دارد در امر ازدواجش. باز مىرويم سراغ سند. سند كاستى دارد. جناب موسى ابن بكر كه در اين جاذكر شده است. روايت عن زراره كرده است، اين هم مجهول الحال است. منتهى در كتب رجاليه يك روايت مدحىدربارهاش وارد شده است. منتهى روايتى كه در مدحش است، راوىاش خودش است. و زياد داريم در كتب رجاليهرواياتى كه در مدح اشخاص وارد شده است، راوى خودشان هستند. موسى ابن بكر مىگويد خدمت ابو الحسن،موسى ابن جعفر (ع) ظاهراً رسيدند و فرمود، هنوز كه رنگت پريده است. مگر به تو دستور ندادم براى جبران حالتكم خونى از گوشت استفاده كن؟ عرض كرد يا ابن رسول الله از هفته قبل تا به حال مرتّب گوشت مصرف كردم. باز همحالم همين طور است. فرمود، چه رقم مىخورى؟ گفت طبيخ مىخورم. آبگوشتش مىكنم. فرمود، نه كبابش بايدبكنى. تا خون در رگهايت جريان پيدا كند. مىگويد، رفتم به دستور عمل كردم و رنگ و رويم سرخ شد و كمبود خونمجبران شد. همان چيزى كه امروز هم دارند. ويتامين ب 12 مىگويند الان در امثال گوشت و تخم مرغ و امثال اينهااست. به هر حال، بعد فرمود به من اى موسى ابن بكر تو از كسانى هستى كه امن و امان هستى. من يك مأموريتى دارمكه مىخواهم تو را به شام بفرستم. برو دنبال اين كار. حضرت فرمود، تو مورد اعتماد هستى. تو امن و امان هستى.عبارت اين است. لم يخف عليك ان نبعثك فى بعض حوائجنا...يعنى خوفى از تو نيست اگر من تو را براى انجام كارىبفرستم. خيانت نمىكنى. آدم امن و امانى هستى. تقلت انا عبدك. من غلام شما هستم...به مشئت. هر چه مىخواهىدستور بده...امر كن مرا. فوجّحنى فى وجه حوائجى الى الشّام. مرا فرستاد به شام براى انجام بعضى از كارها به شام.ولى خوب راوى خودش است. اين كه دليل بر توثيق نمىشود. و عجب اين است كه در بسيارى از كتب رجاليه نه دراين جا، در جاهاى متعددى رواياتى در مدح اشخاص از زبان خودشان است. و بعضى از علماء رجال هم كمى اهميّتدادند به اين روايات و اعتنا كردند و سند از آنها گرفتند براى وثاقت در حالى كه روايتى كه انسان درباره فضيلتخودش نقل مىكند،
سؤال؟ كدام روايت. اذا كانت المرئة مالكة امرها يعنى باكره رشيده. يبيع و يشترى اگر مالك امر باشد. يبيع يشترى كدامدخترى يبيع يشترى است. البالغة الرّشيده سواء كانت باكرة او صيّبه. هر دو اطلاق دارد. شامل هر دو مىشود.
سؤال؟ تشترى معنىاش اين نيست كه برود توى بازار. معنىاش اين است شراعش از نظر شرع مقدّس صحيح است.بيعش صحيح است. هبهاش صحيح است. مستقل در امور ماليه است. هر كسى چنين باشد، مستقل در امر ازدواج هماست. اين روايت باز مشكل سند پيش آمده است. لابد براى جبرانش يا بايد با شهرت يا بايد به وسيله تضافر استفاذهمستفيذ است و متضافر است از اين طريق ما بياييم اينها را حجّت كنيم.
حديث 3. صحيحة الفضلاء. صحيحه فضلاء مىگويند چون 4 نفر از بزرگان روات اين را نقل كردهاند. اين حديث،حديث 1 باب 3 از همين ابواب عقد النّكاح است. سند بسيار سند قوى است. بلكه اين يك حديث در واقع 4 تاحديث است. 4 نفر نقل كردند. 4 تا راوى دارد. مضمون يك چيز است. ببينيم. عن الفضيل ابن يسار اين يكى از ثقات ومحمّد ابن مسلم از بزرگان و زراره از بزرگان و بريد ابن معاويه از بزرگان شايد اكثرشان هم اصحاب اجماع باشند. فضيلو محمّد ابن مسلم و زراره و بريد ابن معاويه. 4 نفر از ثقات كلّهم عن ابى جعفر اينها اصحاب امام صادق و امام باقر هردو بودند ظاهراً. منتهى اين جا از امام باقر سلام الله نقل مىكنند. سند قوى است. و در حكم 4 تا سند و 4 روايتاست. قال، المرئة الّتى قد ملكت نفسها زنى كه مالك خويشتن شده است. حالا بايد ببينيم ملكت نفسها همان استقلالمالى است يا چيز ديگر است. حديث قبل ملكت امرها كه به معنى استقلال مالى بود. اين را ببينيم چيست؟ المرئةالّتى قد ملكت نفسها...صفيحة مولّى عليها. صفيحه نباشد. مولّى عليها هم يعنى مجنون نباشد. اين قيد اضافى است ياهمان تفسير ملكت امرها است. زنى مالك امر خويش است كه صفيحه نباشد. و مولىّ عليها مجنون نباشد. بنابراين ايندو تا قيد اضافى نيست. در واقع تفسير ملكت امرها است. زنى كه مالك امر خويشتن است. يعنى بالغه رشيده است.صفيحه نيست. مجنونه نيست. ملكت امرها است.
سؤال؟ مراد زنى است كه پدر و جدّش مرده است. تزويجها بغير ولىٍّ جائز. معلوم شد ولى دارد. نمرده است. تزويجهابغير ولىٍّ جائز. سند فى نهاية الاستحكام. در دلالتش گو مگو كردند. سه تا اشكال به دلالت كردند.
اشكال اوّل كه هيچ اهميّتى ندارد. اين است كه اين مفرد...است. و مفرد...دلالت بر عموم ندارد. مىگويد المرئه.نمىگويد، كلّ مرئه. المرئه مفردٍ محلّى...و لا دلالة له على العموم. اين كه جوابش خيلى معلوم است. مفردمحلّى...عمومات نيست. اطلاق است. اطلاق در همان...است غالباً...اوفو بالعقود جمع است...اين كه اشكال ندارد.جزء سيق عموم نيست. ولى جزء مطلقاتى است كه در مقام بيان است و اجراى مقدّمات حكمت مىشود و نتيجهاششبيه عام مىشود. منتهى با مقدّمات حكمت. به خلاف عمومات كه وضع لفظى بر عموم دارد. امّا اين جا با مقدّماتحكمت است. پس اين اشكال اوّل هيچ.
وامّا اشكال دوّمى كه اين جا شده است. اين است كه گفتهاند حديث مىگويد، مالك امرها باشد. غير مولّى عليها باشد.اين اوّل الكلام كه اين مالك امرش است. حديث مىگويد، مالك اختيار خودش را داشته باشد. صيّبه را مىگويد. از كجاباكره را مىگويد. صيّبه را مىگويد. فبنائاً على ذالك اين كه مالكة امرها مىگويد، امر مسلّمش آن جايى است كه صيّبهباشد و اين كه باكره مالكة امرها است، غير المولّى عليها است، اوّل الكلام است. جواب اين هم معلوم است. و آن ايناست كه مراد از مالكة امرها يعنى در امور اقتصادى نه در امر ازدواج. اگر در ازدواج باشد كه اين توضيح واضحمىشود. زنى كه حقّ ازدواج دارد، بنابراين ازدواج اشكال ندارد. خوب اين كه آن چه در جوى مىرود آب است. اگرمراد از مالكة امرها در امر ازدواج باشد، اين كه توضيح واضح است. تزويجها بغير ولىّ جائز معلوم است ديگر اينمالكة امرها فى امر الازدواج است. يك احتمال اين است كه مالكة امرها درامر ازدواج است. اگر اين باشد اين توضيحواضح مىشود. اين كه احتياج ندارد به اين كه بگويد جائز است. معلوم است كه جائز است. اين مالكة امرها شبيهحديث قبلى است. يعنى تبيع و تشترى. و...من يشاع...آن است. يعنى وقتى اينها به حدّ رشد اقتصادى رسيدند، رشدازدواج هم دارند. ديگر حق ندارد كسى دركارشان دخالت بكند. اين هم اشكال و جوابش.
اشكال ديگر هم همان سؤالى است كه ايشان كردند و گفتند اين روايت منظور از مالكة نفسها آن جايى باشد كه ولىمرده است. اين ديگر مالك نفس شده است. اختيارش به دست خودش است. پدر، جد ندارد. اين اشكال سوّم را همكه جواب عرض كردم. گفتم مىگويد، بغير ولىٍّ جائز معلوم مىشود ولى دارد. احتياجى نداريم به اذن ولى. فبنائاً علىذالك روايت از نظر سند خوب، از نظر دلالت هم خوب، اشكالات ثلاثه هم كه شده است همه قابل جواب، و مشكلىهم در دلالت روايت نيست. و اين روايتى است كه فقها به اين دل بستند در قول اوّل بيشتر دل به اين روايت بستند.چون سندش محكم است. دلالتش هم كه از اشكال سالم ماند.
وامّا حديث چهارم، سؤال؟ باكره كه مستقل در امرش نيست يعنى صفيحه؟ استقلال...ندارد يعنى مجنون باشد. ياصفيح باشد. باكرهاى كه صفيح باشد، ما مىگوييم...باكرهاى كه صفيح در امر اقتصادى است، صفيح در امر ازدواجشهم لابد هست. صفاحت، صفاحت است ديگر. فعلى هذا آن دليل مىخواهد. ما مىگوييم باكره رشيده. موضوع بحثما باكره رشيده است. كه هم استقلال اقتصادى دارد. هم مطابق اين روايت استقلال نكاح.
و امّا حديث 4. روايت عبد الرّحمن ابن ابى عبد الله، حديث 8 باب 3. عن عبد الرّحمن ابن ابى عبد الله (ع) اينجناب عبد الرّحمان هم، مشكل دارد. حالا من اين جا مشكلش را يادداشت نكردم به طور قطع نمىگويم تا فردا دومرتبه من يك نگاهى بكنم. ظاهراً من نگاه كردم و ديدم مشكل دارد عبد الرّحمن ابن ابى عبد الله. حالا رجلش راداشته باشيد تا فردا انشاء الله. فردا كه تعطيل است انشاء الله. پس فردا درس داريم. اين خوشحالى را به شما گفتم كهايّام ولادت است خوشحال باشيد انشاء الله. بعضىها مىگويند، بين التّعطيلين است. ما مىگوييم بين التّحصيلين همروزهاى تعطيل را بخوانيد. فردا عيد است. پس فردا انشاء الله درس داريم.
اجازه بدهيد من اين حديث را تمام كنم. حديث 5 مىماند. عن ابى عبد الله (ع) قال، تزوّج المرئه من شائت. زن با هركسى خواست ازدواج مىكند. اذا كانت مالكتاً لامرها البته اين باكره ندارد. اطلاق است. مرئه وقتى مالك امر خويششد، كه مراد از مالكيّت امر خويش مالكيّت در امر امواله فانشائت جعلت وليّا. اين يعنى چه. دوباره مىخوانم. تزوّجالمرئه من شائت اذا كانت مالكتاً لامرها فان شائت جعلت وليّا. اگر بخواهد ولى براى خودش قرار مىدهد. مگر ولايتبه اختيار زن است. مراد از ولى چيست؟ وكيل است اين جا. معلوم است ديگر. آنى كه زن براى خودش قرار بدهدوكيلش است. نه وليش است. ولايت من قبل الله است. من قبل الشّارع است. اين وكالت است. يعنى اگر خودش همنمىخواهد صريح هم بيايد به ميدان، خوب زنها حيا دارند. به خاطر آن حيايى كه دارد نمىتواند با صراحت خودشبه ميدان بيايد. وكيلى مىگيرد و آن وكيل كارها را براى او انجام مىدهد. فعلى هذا اين چهار تا روايت همه دلالتشخوب بود فى المقصود تا برسيم به روايات ديگر. و صلّ الله على سيدنا محمّد و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...