پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 115
متن
1379/6/23
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
يك حديث اخلاق بخوانم كه آيات قرآن هم با آن هماهنگ و همصدا است. حديث در ميزان الحكمه، از كتاباختصاص نقل شده است در مادّه جدال. عن الرّضا (ع) قال يا عبد العظيم ابنض اوليائى السّلام و قل لما ان لا يجعلوابالشّيطان على انفسهم سبيلا مُرحُم از مادّه امر به صدق الحديث و اعداء الامانه و مرحم بسكوت و ترك الجدال فيما لايعنيهم. امام على ابن موسى الرّضا سلام الله عليه به يكى از يارانش به نام عبد العظيم آيا اين عبد العظيم حسنىمعروف است يا عبد العظيم ديگر، من بررسى روى آن نكردم. مىتوانيد بررسى كنيد. به هر حال منظور محتواىحديث است. فرمود، دوستان مرا سلام برسان فيعفى هم نفرموده است. اوليائى فرموده است. شايد اوليائى از فيعتىاخص بوده باشد. چرا؟ براى اينكه ولى اشخاص به ان اشخاص گفته مىشود. اولياء الله بر بنده مؤمنى گفته نمىشود.بندگان خاص هستند. به اولياء من سلام من را برسان و اين چهار تا سفارش را به آنها بكن.
اوّل، به آنها بگو براى شيطان راهى به سوى خودتان قرار ندهيد. ان لا يجعلو بالشّيطان على انفسهم سبيلا. سابقاً عرضكردم بر خلاف آن چه عوام خيال مىكنند شيطان بدون اجازه در انسان نفوذ نمىكند. يعنى يك قوّه قاهره جبريه باشد.خداوند مسلّط بر انسان كرده باشد نيست. شيطان با اذن ورود وارد جان و قلب انسان و وسوسه انسان مىشود. قرآنمىگويد، انّما سلطانه على الّذين...سلطه شيطان بر كسانى است كه دوستش دارند. اجازه ورود به او مىدهند. دست بهسوى او دراز مىكنند. انّما هم حصر است. انمّا سلطانه على الّذين...ولّذينهم به مشركون. فرمود، كارى نكنيد كهشيطان در شما نفوذ كند. يعنى چه؟ معلوم است. گاهى انسان زمينههاى نفوذ انسان را با دست خودش فراهم مىكند.شركت در مجلس گناه. شما وقتى در يك مجلس گناه شركت كنيد، زمينه نفوذ شيطان فراهم شد. آن جا باشيم و هيچخبرى نشود نه. شما وقتى يك دوست فاسد و نادانى را انتخاب مىكنيد، زمينههاى نفوذ شيطان را فراهم كرديد. شمااگر يك فيلم نامناسب و ناباب، يك كتاب ناباب مطالعه كنيد اينها زمينههاى نفوذ شيطان است. بعضى از جوانهامىآيند شكايت مىكنند كه ما در اين محيط نمىتوانيم خودمان را در مقابل انحرافات اخلاق حفظ كنيم. از آنها سؤالمىكنيم شما مىخواهيد مجالس گناه برويد، دوستان فاسد انتخاب كنيد، كتابهاى بد را بخوانيد، فيلمهاى بد را همببينيد، بعد مىگوييد نمىتوانيم خودمان را كنترل كنيم. اينها را كنار گذاشتيد و نشد؟ يا با اينها؟ اينكه بعضىها بهخودشان اجازه مىدهند يك فيلمهاى بد را ببينند و مىگويند قصد فساد نداريم و از او استفاده صحيح مىكنيم اينهاشيطان را به سوى خود راه دادن است. ديدن اين فيلمها به هر نيّتى باشد مفاسدى را به دنبال دارد...فرمود براىشيطان به سوى خودتان راهى باز نكنيد. زمينهها را با دست خودتان فراهم نكنيد. لب پرتگاه نرويد. آدمى كه لبپرتگاه رفت، يك ريگ كوچكى اگر زير پايش در برود سقوط مىكند. اموال شبههناك راه نفوذ شيطان است. آدمى كهعادت كرد به امور شبهه ناك، يواش يواش مىرود سراغ محرّمات. همه ما بايد مراقب باشيم. نگذاريم راههاى شيطانبه روى ما گشوده شود. زمينههاى نفوذ و وسوسهها فراهم گردد. اوّلين سفارشى كه امام على ابن موسى الرّضا بهشيعيان و اوليائش كرد، فرمود سلام من را به آنها برسان و اين سفارش را به آنها بكن.
دوّم فرمود،...بصدق الحديث. ممكن است اين سه قسمت بعدى شرح قسمت...باشد. ممكن هم هست كه مستقلباشد. فرمود، به شيعيان من سفارش كن راست بگويند. دروغ كليد همه گناهان است. انّ لشّرّ اغفالاً و مفتاحها الشّراب.شروب و گناهان قفل دارد و مفتاحها كليد آن قفل شراب است. قفل عقل است كه با كليد شراب باز مىشود و انسانآلوده مىشود. فرمود، و شرٌّ منه ان كذب. بدّتر از شراب، دروغ است. كه كليد هر گناهى است. انسان اگر بخواهد دروغنگويد مجبور است گناهان ديگر را هم ترك كند. مال حرام خوردن به وسيله دروغ است. كم فروشى كردن به وسيلهدروغ است. ظلم به وسيله دروغ است. آلودهگىها به وسيله دروغ است. دروغ ابزار همه گناهان است. پاك كنيمزمانهايمان را از دروغ. از شايعات، از سخنان به غير... قول به غير...پاك كنيم زمانمان را.
سوّم فرمود، و اداء الامانه به اينها سفارش كن امانات را ادا كنند. پيام امام هشتم ثامن الحجج (ع) فقط مربوط بهامانتهاى مالى است يا امانت به مفهوم وسيع كلمه است؟ انّا عرضنا الامانة على السّموات و الارض و الجبال. فرمود،امانات را ادا كنند. اين آقايان تشيّع در اين عصر الزّمان امانت الهى است در دست ما. خيانت نشود. هجوم شده استبه اسلام، دفاع كنيد. با عملمان ثابت كنيم شيعه على در سال اميرالمؤمنين كيست. و عمل، اداء امانت است. و همينطور امانات ديگرى كه در دست ما است.
وامّا چهارم فرمود، به اينها سفارش كن سكوت كنند. از خيلى حرفها و جدال را در چيزى كه به آنها مربوط نمىشود،ترك كنند. جدال در سخن يعنى چه؟ يعنى بحث به نيّت برترى جويى بر طرف. معمولاً مباحثه مىكنيم سر يك مطلبىكه ممكن است يك روز، دو روز، سه روز هم بحثمان بر سر اين مسأله ادامه داشته باشد. امّا قصدم تبيّن حق است. اينجدال نيست. ولو يك ماه طول بكشد. مىخواهيم حق را بفهميم چيست. امّا يك وقت مىخواهم غلبه كنم بر طرف بههر قيمتى است. اين مىشود جدال. اين بلاى عظيم است. اين گناه بزرگ، اين عامل انحراف است. وقتى من بحثمبراى تبيين حق باشد، اگر طرف حق بگويد، مىگوييم آقا احسنت، ممنون، شكراً. امّا اگر برترى جويى باشد، حق همباشد نمىپذيرم. شروع مىكنم رَطب و يابض به هم بافتن و راست و دروغ را با هم قاطى كردن كه حرف حسابى رانپذيرم. اين باعث انحراف مىشود. جدال دشمن هدايت است. مناظره، مباحثه، همه اينها خوب است به قصد تبيينحق. پا را بر نفس بگذارد و حرف حق را از دوستش بپذيرد. دوستش هم وقتى اين حرف حق را پذيرفت، در مقابل اينشروع نكند به سرزنش كردن و نگفتم چنين، نگفتم چنان، شما هميشه همين طور است حرفهايت، خوب اين بدترمىآيد او را تحريكش مىكند كه حرف حق را نپذيرد. او هم ممنون شود، او هم تواضع كند. بگويد شايد شما هم همينطور فكر مىكرديد، قبلاً هم شايد همين مطلب را گفته باشيد. دوستانه با هم بحث را تمام بكنند. يكى از گناهانى كهدامنگير اهل علم ممكن است بشود، همين جدال است...، جدال...تظاهر كردن. جدال بحث به قصد برترى جويى.حالا اگر اين در ما لا يعنى باشد ديگر بدتر. ما لا يعنى، يعنى چيزى كه به...شما مربوط نيست. مىگويند فلان كسخانهاش را فروخته است و از اين محل رفته است. اين مىگويد، براى چه رفته است؟ او مىگويد، براى چه رفته است؟من فكر مىكنم براى اين رفته است. او مىگويد، فكر مىكنم براى اين رفته است. اين مىگويد نه تو درست نمىگويىبراى اين رفته است. او مىگويد تو درست نمىگويى براى اين رفته است. به شما چه مربوط است از اين محل رفتهاست. خانهاش را فروخته است و رفته است. اين ما لا يعنى است. و...من نظير از بحثهايى كه مردم با هم دارند وجدال فيما لا يعنى است. يك چيزهايى است كه به ما مربوط نيست. ما اين قدر مسائل داريم كه به ما مربوط است ووقت اضافى نداريم صرف مسائلى بكنيم كه به ما نامربوط است. به كار خودمان بپردازيم. به ما چه مربوط؟ فرمود، بهشيعيان من بگو جدال نكنند. مخصوصاً در مسائلى كه لا يعنى است. لا يعنيهم يعنى لا يقصدهم اين مسأله به شمامربوط نيست. لا يعنى يعنى قصد من نمىكند. سراغ من نمىآيد. مربوط به من نيست. شما فكر كنيد همين يك حديثامام رضا (ع) را. اگر دنيا عمل كنند، دنيا گلستان مىشود. زمينههاى فساد را نگذارند فراهم بشود. صدق الحديث و اداءالامانه را فراموش نكنند. چه قدر جدال مطبوعات ما لا يعنى هست. بگذارند كنار. دنيا گلستان مىشود. خداوندا بههمه ما توفيق بده كه به اين كلمات گوهر بار انشاء الله عمل كنيم و به ديگران هم برسانيم.
آن حديث نعيم ابن نجاه را دو نفر از آقايان پيدا كردند براى ما. اين كه قبل از اينكه بيايند به مباحثه يكى از آقايان پيداكردند. در سنن بيهقى كه من بعد آدرس كامل را مىدهم و عبارت را مىخوانم. حالا امروز صرف نظر مىكنم و آنآدرسش را دادند و جايزهاش را هم گرفتند. حالا آقايى هم از آقايان ايشان هم پيدا كردند و آوردند دادند ولو ايشان نفردوّم است ما هم به ايشان يك جايزهاى خواهيم داد انشاء الله.
برگرديم به تتمّه بحثى كه در فرع چهارم، سؤال؟ سنن را من بگويم كه عبارتشان پيچ و خمى دارد بايد بخوانيم. سننبيهقى، جلد 7، صفحه 116.
بحثمان در فرع چهارم از مسأله اولى بود. رسيديم به عدم ولايت اخ. برادر ولايتى بر خواهر ندارد. فعلاً بحث ما درخواهر صغير است. ولايتى ندارد مگر اينكه حاكم شرع در نبودن پدر و جد، صلاح بداند به عنوان نماينده حاكم شرعولى بر خواهر صغيرش بشود. والاّ ولايت ذاتيه ندارد. مسأله از نظر ما اجماعى است. احدى مخالفت نكرده است.اخبارى هم داريم كه به آن استدلال شده است. اخبار معارض هم متعدد داريم. بنابراين اخبارى كه دال بر ولايت برادراست مىخوانيم بعد به سراغ معارض مىرويم كه معارض مىگويد برادر ولايت دارد يا برادر بزرگتر به منزله پدراست. ببينيم با اخبار معارض بايد چه كنيم.
و امّا اخبارى كه دلالت مىكند بر عدم ولايت اخ. اينها دو دسته هستند.
يك دسته همان رواياتى بود كه سابقاً خواندم. من تكرار هم نمىكنم. كه فرمود غير از اب حق دخالت در امر دخترندارد. يا غير از اب و جد. عموماتى بود كه ولايت تنحصر بالاب و الجد. اينها را قبلاً خوانديم. بهترين دليل هم همينروايات است.
امّا دو روايت خاص هم داريم. آن عمومات بود. امّا روايات خاص هم كه نفى ولايت اخ مىكند دو تا هست كه اينها رابعضىها خيال كردند كه دلالت دارد و ما معتقديم ندارد. كار با عمومات بايد حل بشود.
اوّلين روايت خاص، روايت 4 باب 4 است. از ابواب عقد النّكاح. سند هم معتبر است. سند هم صحيحه حلبى است.عن ابى عبد الله فى حديثٍ. قال، سئل عن رجل يريد ان يزوّج اخت. مردى مىخواست خواهرش را به ازدواج كسىدرآورد. قال، يعامرها. برو اجازه بگير از خواهر. فان سكتت فهو اقرارها اگر سكوت كرد، سكوت دختر باكره كه اين همراجع به باكره است به منزله اقرار است. حيا مىكند. شرم مىكند. همين طور كه سكوت مىكند، دليل بر رضايت اواست. و ان قبلت. قبول نكرد، لا يزوّجها. برادر حق ندارد اين را به تزويج در آورد اگر اجازه نداد. ظاهر حديث خوباست. مىگويد ولايت ندارد برادر. سندش هم كه خوب است. ولى اگر دقّت كنيد دو تا مشكل اين حديث دارد.
مشكل اوّل نفى استقلال برادر است. نه نفى ولايت متلقه. مىگويد مستقلاً نمىتواند. امّا آن بايد اجازه بدهد. ممكناست اين طورى باشد. بخواهد بدون اجازه بروند نمىشود.
سؤال؟ ممكن است آن جورى هم نباشد. ممكن است آن جورى هم باشد. بنابراين نفى نمىكند ولايت مشتركه را.ساقط هم نمىكند. شما مىخواهيد نفى ولايت بكنيد مطلقا. لا مستقلاً و لا مشتركاً. بعداً خواهيم ديد ولايت اب را هممشترك قائل هستيم. مىگوييم دختر هم بايد راضى باشد، پدر هم راضى باشد. ولايت مستقله نمىگوييم...شما از اينحديث نفى ولايت مطلقه نمىتوانيد استفاده كنيد. بله. ولايت مستقله ندارد. امّا ولايت مشتركه هم ندارد. نه اثباتمىكند و نه نفى مىكند.
سؤال؟ ندارد. ما بحثمان در اصل نيست. اصل قبلاً گفتيم. مىخواهيم از اين روايت ببينيم در مىآيد نفى ولايت مطلقا.
وامّا ثانياً اين نسبت به كبير دارد صحبت مىكند. مىگويد، بر كبير ولايت مستقله ندارد. شايد بر صغير داشته باشد. اينكه مىگويد، ان سكتت...اين مال كبير است. دختر بزرگ است. بالغ است. رشيد است. امّا اگر صغير باشد، خوب شايدبرادر بزرگتر بر خواهر صغيرهاش ولايت داشته باشد. اين نفى نمىكند. نه اثبات مىكند و نه نفى مىكند. اولويتنيست. اولويت عكسش است. اين كه مىگويد بر كبير ولايت ندارد، لعلّ بر صغير داشته باشد. كبير مستقل است. ولىصغير...برادر جانشين پدر است. شايد. شايد هم نه. پس اين روايت در بدو نظر چيز جالبى مىآيد كه نفى ولايت اخمىكند عند الدّقت دو اشكال اساسى مهم دارد. يكى نفى استقلال نه نفى اشتراك. دوّم على الصّغير نه على الكبير.
سؤال؟ مفهوم ندارد. سكوت دارد. پس آنى كه ما دنبالش هستيم اين حديث ساكت است. سكوت است. ما هم دنباليك حديثى هستيم كه برادر ولايت بر خواهر صغيرش ندارد. اين حديث دلالت دارد؟ نه. ظاهرش مىگويد، سؤال كناگر اقرار كرد، صغير است ديگر. مشورت با او بكن. اگر اذن داد. اگر اذن نداد. سكوتش اقرار است. اين مال دختر دوساله است؟ اين مال دختر بالغه رشيده است. خوب اين يك روايت.
روايت دوّم را بخوانم. سند خوب، امّا دلالت مشكل. وامّا روايت دوّمى كه داريم در اين جا. روايت 1 باب 7 است ازابواب عقد النّكاح. روايت داوود ابن سرحان است. داوود ابن سرحان مرد ثقهاى است. محمّد ابن على ابن الحسين،يعنى صدوق از كتاب من لا...باسناده عن داوود ابن سرحان. داوود ابن سرحان ثقه است. امّا سند صدوق تا داوود همدرست است. از جامع الرّوايات استفاده مىشود كه نه.
سؤال؟ مؤيّد است. نه اين است كه درست است. در اين جا صدوق از داوود ابن سرحان نقل كرده است. جامعالرّوايات مىگويد در باب فلان و فلان و فلان، سند صدوق به داوود صحيح است ولى باب نكاح را نمىشماريم. ما درباب نكاح هستيم. نمىگويد سند صدوق به داوود در باب نكاح صحيح است. مثلاً مىگويد در باب...، در باب صلاة.در اينها سند صدوق به داوود ابن سرحان صحيح است. ولى اسم باب نكاح را نبرده است. معلوم مىشود چيزى در آنبوده است. فعلى هذا سند حديث خالى از دغدغه نيست. دلالت را بخوانيم. عن ابى عبد الله از امام صادق (ع) فىرجلٍ يريد ان يزوّج اخته مىخواهد خواهرش را تزويج كند. قال يعامرها. اجازه بگير از خواهر. فان سكتت فهو اقرارها.اگر سكوت كرد و اعتراض نكرد معلوم مىشود در دل راضى است. فان ابد لم يزوّجها. اگر اباء كرد، لم يزوّجها. اينحديث هر دو اشكال حديث سابق را دارد. اوّلاً نفى يك ولايت مستقله مىكند نه نفى ولايت مطلقا. ثانياً...كبيره است.ولايتى بر صغيره ندارد. فعلى هذا اين دو حديث گر چه جلب توجّه بعضى از مستدلين را كرده است، ولى نه. هيچ كدامدلالت قانع كننده بر مسأله ولايت برادر بر خواهر صغيره ندارد. پس دليل ما در مسأله چه شد؟ عمومات شد. لا ولايتبغير الاب و الجد...اصل هم كه هست. اصل عدم ولايت كلّ...على كلّ احد الى ما خرج فى الدّليل. تا اين جا روشنشد.
وامّا برويم سراغ روايات معارضه. بيش از آن چه روايت بر نفى ولايت بود، روايات مثبته ولايت اخ داريم. اينها را چكاركنيم؟ حداقل 4 تا روايت داريم. منحصر به اينها هم نيست. شايد يكى دو تاى ديگر هم باشد.
سؤال؟ اثبات هم نكرده است.
روايات معارضه. اوّلى روايت معتبرى است. همان روايت محمّد ابن قيس است كه از امام باقر (ع) قضاياىاميرالمؤمنين نقل مىكند اين محمّد ابن قيس كه يكى از ثقات است كه با سلسله سند معتبرى قضاوتهاى على (ع) رانقل كرده است از امام باقر (ع). اين يكى از اين روايات است. من شمارههاى حديث را بگويم. حديث 2 باب 7 و 4باب 7 و 6 باب 7 كه اين سه حديث را من بخوانم.
حديث 2، محمّد ابن قيس عن ابى جعفر (ع). دقّت كنيد حديث از نظر محتوى يك دست اندازى هم دارد. قال قضاامير المؤمنين فى امرئةٍ انكحها اخوها رجلاً. برادر رفت اين را به ازدواج مردى در آورد. ثمّ انكحتها امّها بعد ذالك رجلاًمادر هم آمد داد به ديگرى. برادر شوهرى انتخاب كرد و مادر هم شوهر ديگرى، اين جمله يعنى چه؟ و خالها او اخّهاصغير دائىاش، يا يك برادرى دارد كوچك اين چه ربطى به بحث ما دارد؟ و خالها او اخّها صغير. دائىاش بزرگ استيا كوچك است چه ربطى به بحث ما دارد؟...ام.
سؤال؟ يعنى خالش هم آمد اين را ازدواج كرد؟ اخّ الصغير، بچّه كوچولو آمد ولايت بر خواهرش كرد؟ يعنى چه؟ حالامن عقيدهام اين است كه شما يك زحمتى بكشيد در نسخ قديمى اينها...مىگويم بچّه صغير كه ولايت ندارد. معنىندارد. برادر كوچك صغير آمده است خواهر كبيره را به ازدواج شخصى در آورده است. اين كه معنى ندارد. اين جملهفعلاً دخالت در بحث ما ندارد. مبهم بماند. ضررى نمىزند. مبيّن هم بشود، با مطالعات جديد، آن هم ضررى ندارد.فدخل بها ظاهرش اين است كه شوهر دوّم عروسى كرد با اين خواهر فحبلت باردار شد، فحّكما فيها دو تائى رفتندخدمت امير مؤمنان شكايت. مادر به كسى داده است و برادر به مرد ديگرى عروسى با مرد دوّمى كرده است، باردارشده است چكار بكنيم؟ اين زن مال كدام است؟ فاقام الاوّل الشّهود. اوّلى شهودى هم اقامه كرد كه ما جلوتر بوديم.فالحقها بالاوّل على (ع) گفت: مال اوّلى است. دوّمى چه مىشود؟ و جعل له الصّداقٍ جميع...بايد هر دو مهريه را به اوبدهيد. اوّلى كه شوهرش است. دوّمى چرا؟...خيال مىكرده است درست است...دخول كرده است. باردار شده است.خوب بايد مهرش را به او بدهد. و جعل له الصّداقٍ جميع و منع زوجها الّذى حقّة له ان يدخل بها به شوهر اوّلى گفت،حقّ دخول به اين زن ندارى. حتّى تزع حملها چرا؟ چرا اوّلى كه شوهر اوّل است حقّ دخول ندارد؟ عدّه وطى به شبههاست. عدّه وطى به شبهه عدّه دارد. اگر كسى وطى به شبهه كند، شوهر اصلى نمىتواند. و اولى فى الاهمالعجلهنّ...يبعن حملهم عدّه زن باردار هم كه وضع حمل كند. بنابراين تا وضع حمل نكند، عدّه وطى به شبهه تمامنمىشود. فراموش نكنيد زن شوهر دار اگر وطى به شبهه به ديگرى بكند، بايد عدّه نگه بدارد. شوهر اوّلى حق ندارد تاعدّه تمام نشده است به او نزديك بشود. پس هر دو مهريه را دارد. وطى به شبهه هم هست. همه چيز تمام. خوبشاهد ما كجا است؟
سؤال؟ حمل هم نداشته باشد عدّه باز هم دارد. آن درباره حامله است. در غير آن بايد ثلاثه ...بايد ثلاثه ...نگه بدارد.نمىشود. اين مال برادر است. مىگويد هم برادر ولايت دارد هم مادر. منتهى چون برادر جلوتر بوده است، قول اوپذيرفته مىشود. اين حديث از احاديث معارضه است. بقيهاش را بگذاريم براى شنبه. مسأله دوّم را مطالعه كنيد انشاءالله الرحمان.
سؤال؟ سند حديث معتبر است. روايت محمّد ابن قيس معتبر است. روز شنبه انشاء الله مسأله دوّم را مطالعه كنيد كهمسأله مهم و جنجالى است. و صل الله على سيدنا محمد و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...