پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 114
متن
1379/6/22
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
(قطع نوار) از مسأله اولى كه مادر ولايت بر پسر و دختر صغير در مسأله نكاح ندارد. دليلى كه براى اين مسأله ذكر كردندمضافاً على الاجماع احاديث متعددى بود كه نفى ولايت از غير اب مىكرد. جد را ملحق به اب مىكرديم. امّا غير ابو جد نفى ولايت از آنها شده است و از جمله مادر است. مفهوم اين روايات عدم ولايت ام است. اين روايت را ديروزنمىدانم كه همه را خوانديم يا نه. بله. سه تا روايت بود كه ما دو تا روايتش را خوانديم و آن روايت سوّم هم عين همينمضمون روايت دوّم است عن محمّد ابن مسلم عن امام باقر (ع) كه حديث 5 باب 4 است. حديث 5، باب 4 است. آنهم تعبيرش همين است. كه لا ينقض النّكاح الاّ الاب. فقط پدر است كه مىتواند نقض نكاح كند. گفتيم نقض به معنىطلاق نيست. چون طلاق به دست پدر نيست. هيچ كس حقّ طلاق ندارد. مگر ضرورتى ايجاب كند. بنابراين نقض دراين جا معنىاش اين است مقدّمات نكاح حاصل شده است، اب مىآيد مىشكند. نمىگذارد نكاح حاصل شود.دختر را راضى، پدر راضى يا مثلاً مقدّمات فراهم است اب مىآيد نقض نكاح مىكند.
سؤال؟ نه محكم شده است يعنى مقدّمات محكم شده است. يعنى همه چيز آماده براى نكاح است بعد او مىآيدنقض مىكند. شبيه همين را در شك در مقتضى و شك در...داشتيم. كه مىرسيم.
وامّا از اين طرف يكى دو روايت استدلال به ولايت ام شده است. از طرف مقابل دليل بر ولايت. اينها را هم ببينيم وجواب بدهيم. اوّل يك روايتى است كه در منابع اهل سنّت است. روايتٌ عاميّه. منتهى ما اين را از حدائق نقل مىكنيمكه از بعضى از كتب عامّه نقل كرده است. مرحوم صاحب جامع المقاصد هم، اين روايت عامّه را نقل كرده است. يعنىدر منابع معروف عامّه ما نيافتيم. آقايان بگردند ببينند مىتوانند پيدا كنند اين روايت را در منابع اهل سنّت هست.منابع معروفشان البتّه يا نه.
روايت اين است. مرحوم صاحب حدائق در جلد 23، صفحه 202، مرحوم محقق كركى در جامع المقاصد در جلد12، صفحه 92، اينها از طرق عامّه چنين نقل كردهاند. عن نبى (ص) انّه امر نعيم ابن نجاه. نعيم كه نعيم هم گاه خواندهمىشود، ان يستعمر يعنى اجازه بخواهد. امّ ابنة از مادر دختر خودش اجازه بخواهد. يعنى چه از مادر دختر خودشاجازه بخواهد؟ بگويد الزوجته. چرا مىگويد از مادر دخترش؟ دوباره مىخوانم. امر نعيم ابن نجاه ان يستعمر امّ ابنةفى امرها گفت درباره كار اين دخترت نظر بده. چرا تعبير دارد امّ ابنته نمىفرمايد زوجته. شايد اين دختر از شوهرديگرى بوده است. اين هم كه مىگويد ابنته ربيبه بوده است. در واقع همسر نعيم ابن نجاه دخترى از شوهر ديگر داشتهاست كه ربيبه نعيم ابن نجاه منسوب مىشد. پيغمبر فرمود، اگر اين ربيبهات را مىخواهى شوهر بدهى، از مادرشاجازه بگير.
سؤال؟ بايد بگويند زوجته...بالاخره نمىگويند ابن ابنته. از همسر خودش باشد، ام ابنته تعبير نمىكند. و قال وآمروهنّ فى بناتهن. يعنى اينها بايد درباره دخترانشان اجازه بدهند. معلوم مىشود اجازه مادر درباره دختر مؤثّر است.و به عبارت ديگر مادر ولايت دارد بر دخترش. حالا ربيبهاش باشد...اين تأثيرى در بحث ما ندارد. من مىخواهمحديث را معنى كنم. آنى كه به درد بحث ما مىخورد، اين است كه پيغمبر ولايت بر...را به مادر داده است. اين دلالتحديث خوب بود. ولى سند حديث درست نيست. به علّت اين كه اين حديث، حديثٌ عامّى است و براى ما سندمعتبرى ندارد. و در منابع حديث ما نقل شده است. اين را دليل آوردند براى ابن جنيد كه قائل به ولايت ام است.برويد منابع اهل سنّت را جستجو كنيد ببينيد پيدا مىكنيد اين حديث را در منابع معروف آنها يا پيدا نمىكنيد. اين يكروايت از طرق عامّه براى ولايت ام...شد اين روايت به ضعف سند.
وامّا يك روايت هم در منابع ما هست...محمّد ابن مسلم عن ابى جعفر حديث 3 باب 7 از ابواب عقد النّكاح. عنمحمّد ابن مسلم عن ابى جعفر انّه سأله عن رجلٍ، سؤال؟ نه دارد. سلسله سند است و بعضى از اين رجال سند احتمالاًقابل خدشه هستند ولى دارد. مسند است. عمده اين است كه اين روايت دلالت ندارد. دنبال سند نرويد. اگر دلالتمىداشت ما مىرفتيم دنبال سند. عن محمّد ابن مسلم عن ابى جعفر انّه سأله عن رجلٍ محمد ابن مسلم از امام باقرسلام الله عليه سؤال كرد درباره رجلى كه زوّجته امّه مادرش تجويز كرد او را، زوّجته امّه مادر رفت اين را تجويز كرد وهو غائب. مرد بزرگ غائب بود، مادرش زنى برايش گرفت. قال، النّكاح جائز ان شاء المتزوّج قبل و انشاء...يعنىفضولى است. اين خلاف مطلوب ما را مىرساند ولى ذيلش يك دلالتى دارد. فرمود اين فضولى است. اگر آن مردخواست قبول مىكند و اگر نخواست رها مىكند.
خوب، تا اينجايش على خلاف المطلوب ادل است. يعنى دلالت مىكند كه مادر ولايت ندارد. فان ترك المتزوّجتزويجا اگر پسر نفى كرد، اين تزويج را فالمهر لازمٌ بامّه. اين يعنى چه؟ فالمهر لازمٌ بامّه. معلوم مىشود نكاح حاصلشده است و نفى اين در واقع شبيه طلاق است. نكاحى واقع شده است و لذا مهريه را مادر بپردازد. از صدرش استفادهمىشود كه فضولى بوده است و مادر ولايت نداشته است، از ذيلش استفاده مىشود كه نكاح صحيح بوده است و مادرولايت داشته و لذا مهر را بايد بپردازد. ما بياييم به ذيل اين روايت، سؤال؟ حالا اجازه بدهيد. مشكل اين روايت هميناست. صدر اين روايت، نفى ولايت اين را مىكند آن هم بر مرد، آن هم بر كبير، پدر هم ولايت ندارد. تا چه رسد بهمادر. يعنى ذيل مهر را گفته است. گفته است مهر را بايد مادر بدهد. وقتى مهر را بايد بدهد اين دليل بر اين است كهنكاحى انجام شده است. اين حديث از جهاتى اشكال دارد. اوّل اين كه ولايت بر ابن كبير را احدى در هيچ كجا نگفتهاست. نه پدر، نه جد، نه مادر اين كه يك مضمونى است كه لم يقل باحد اين يك اشكالش.
اشكال دوّم، اگر درست بوده است اين نكاح بدون طلاق كه به هم نمىخورد. بايد طلاق بدهد. نمىفرمايد طلاق بده.مىگويد ان شاء قبل ان شاء ترك. ظاهرش اين است فضولى است...كان نكاح صحيحاً به سبب اذن الام و وجب الطلاق.
اشكال سوّم اگر نكاح صحيح باشد، مادر چرا مهريه بدهد؟ المهر على الزّوج. چرا مادر شوهر مهريه بدهد؟ اين كهمعنى ندارد. ولذا بعضىها آمدند در اين ذيل تصرّف كردند و گفتند اين مهريهاى كه اين جا هست، مهريه مقام اثباتىاست نه مهريه مقام ثبوتى. من يك توضيح بدهم. اگر مادر ادّعاى وكالت كند و بگويد من وكيل پسرم بودم. ازدواج همكرده است. مهر هم تعلّق مىگيرد. پسر مىگويد من وكالت ندادم به اين مادر. واقع امر چيست؟ خدا مىداند. مقامثبوتش بر ما معلوم نيست. ولى در مقام اثبات مادر ادّعاى وكالت كند، پسر نفى وكالت بايد چه كار كنيم؟ لابد اقرارالعقلاء على انفسهم جايز. مادر مىگويد من وكيل هستم. معنىاش اين است كه اين نكاح درست است. معنىاش ايناست مهر هم بايد داده شود. پسر كه نمىدهد. يقه مادر را مىگيرند. تويى كه ادّعاى وكالت مىكنى و مىگويى ايننكاح صحيح است، مهريهاش را آن پسر كه نمىدهد. تو بايد بدهى. چون سبب تو هستى. اين است كه صاحب وسائلو بعضى ديگر در ذيل اين حديث آمدند توجيه كردند ذيل حديث را به اينكه مادر ادّعاى وكالت داشته است و بههمين دليل مهريه را مىگويند بده. مىشود يك نگاه مقام اثباتى نه نگاه مقام ثبوتى.
سؤال؟ بله. به كلّى از بحث ما خارج مىشود. از نظر دلالت به كلّى از بحث ما خارج مىشود. ولى غير از اينكه ايندلالت بر بحث ما ندارد، مىخواهيم معنى حديث هم بفهميم. بفهميم كه چرا مادر بايد مهريه بدهد؟ و الاّ اگر حمل بروكالت كرديم معنىاش خروج از محلّ كلام است. الوكالة غير الولايه. ولى مىخواهيم بفهميم اين حديث چهمىگويد؟ چرا يقه مادر را بگيريم؟ اين نگاه مقام اثباتى است. ادّعاى وكالت كرده است. و پسر هم انكار كرده است.لابد اقرار عقلا على انفسهم اين است كه از مادر مهريه را ما بگيريم...من يك احتمال ديگر هم مىدهم. اين احتمالىاست كه وسائل دارد و از شيخ طوسى هم ظاهراً نقل مىكند. بعضى علماء...حمل...لزوم المهر لامّه على دعوىالوكاله اين حرف وسائل است. من يك احتمال ديگر هم مىدهم. مستحب است. دادن اين مهر مستحب باشد بر مادربه علّت اين كه اين دختر را آوردند زير سؤال و عقدى خواندند و مجلسى گرفتند و تشكيلاتى، و حالا اين مرد آمد وگفت نمىخواهم. خوب كرامت اين زن با اين عمل مخدوش شد. حالا مهريه را مستحب است به او بدهيم. دفعاًللخدش فى كرامتها. اين احتمال هم دارد كه براى جبران خسارت ظاهرى، خسارت آبروئى مادر بيايد اين مهريه رابدهد. چرا اين دسته گل را به آب داد. چرا بدون اجازه فرزند زن برايش گرفتى؟ چرا صيغه عقد خواندى؟ مجلس عقدگرفتى؟ حالا پسر آمده و مىگويد نمىخواهم. آبروى اين دختر را بردى. مهريه را بده. مستحب است.
سؤال؟ آبرو بردن حرام است. ولى براى جبران آن آبرو مهريه را ما مىگوييم بده.
على كلّ حال، ما نه دليلى از طرق عامّهاى كه معتبر باشد و نه از طرق خاصّه كه دلالتش درست باشد، ديگر نوبت بهسندش نمىرسد. وقتى سه تا اشكال دلالى داشت، براى ولايت ام پيدا نكرديم. بلكه چند تا روايت نفى ولايت امكرد. اگر مراجعه به اصل هم بخواهيم بكنيم، اصل در اين مسأله چيست؟ اصل عدم ولايت كلّ...اين چه اصلى است؟اصل عدم ازلى كه باطل است. استسحاب عدم ازلى است؟ يا نه. بگوييم اين اصل همان اصالة الفساد در معاملاتاست. اصل اين است كه اين عقدى كه اين شخص مشكوك خواند، باطل است. باب معاملات مىگوييم اين اصلفساد است. سؤال؟ اصلاً كارى به وكالت نداريم. گذشتيم از آن. اگر شك در ولايت آن كنيم نه وكالت، در مسأله ولايتآن شك كنيم، ولايت اب، ولايت ام، ولايت خال كه الان به آن مىرسيم انشاء الله اصل در باب ولايت چيست؟ اصلدر باب ولايت عدم ولايت احد...اين اصل برمىگردد به اصالة الفساد در باب عقود معاملات. سؤال؟ اصالة الفسادچندين دليل دارد. هفت، هشت تا دليل دارد. يك دليلش استسحاب است. اگر يادتان باشد در اوّل كتاب البيع راجع بهاصالة الفساد مرحوم شيخ و ديگران صحبت كردند. اصل در معاملات فساد است. معنى فساد هم عدم حصول اثراست. اگر اين ولايت داشته باشد، نكاحش مؤثّر است. نداشته باشد، نكاحش مؤثّر نيست. اصل اين است كه مؤثرنباشد. اگر ولايت داشته باشد بر اموال اين بچّه بيعش مؤثّر است. اگر نداشته باشد بيعش مؤثّر نيست. شك در تصحيحبيع داريم. اصل فساد است. بنابراين اصل عدم ولايت در واقع برمىگردد به اصل عدم صّحت عقودى كه به عنوانولايت جارى مىشود. خوب مادر شك هم بكنيم اصل عدم ولايتها.
وامّا برويم سراغ فرع چهارم و اين مسأله را بلكه تمامش كنيم انشاء الله.
سؤال؟ زن ادّعاى وكالت مىكند. مادر. ولى پسر منكر است. وقتى منكر باشد نمىپذيرد. مجبور نيست بپذيرد.
وامّا ولايت اخ و عمّ و خال. آيا اينها ولايت دارند يا ندارند؟ اينجا ديگر اجماع مخالف هم ندارد. در ام يك مخالفىداشتيم ابن جنيد قائل به ولايت ام بود. ولى در مسأله اخ و عمّ و خال و هم چنين ابن عم، ابن خال،...، خويشاوندانپدر اختلافى است در اينكه ولايت ندارند. بر صغير و صغيره ولايت ندارند. بايد برود سراغ وصى و سراغ حاكم شرع وسراغ اولياء ديگر حاكم شرع ولى من لا ولىّ له است. ولى اهل سنّت غالباً قائل به ولايت هستند. بر...عبارت استاست از خويشاوندان از ناحيه پدر، عموها، عموزادهها، اينها را مىگويند...غالب عامّه معتقد هستند كه آنها ولايتدارند. پدر دارد. جد دارد. عمو دارد. برادر دارد. عموزاده دارد. منتهى سلسله مراتب قائل هستند. اگر بخواهيد اقوالاهل سنّت را در اين مسأله ببينيد، كتاب الفقه على المسائل الاربعه در آن جا مفصّل نوشته است. جلد 4، صفحه 28اقوال مالكيه و شافعيه و هنفيه و هنبليه همه را ذكر كرده است. اكثر اين فقهاى اربعه قائل هستند. حتّى مالكيه قائلهستند به اينكه پسر هم ولايت دارد. پسر بر مادرش. بچّهاى كه از اين مادر متولّد شده است، اين هم ولايت دارد برمادر. حتّى گفتند ولد زنا هم...ولايت دارد. خرافاتى خلاصه در فقه اينها است و شرحش را بخواهيد ديگر من شرحشرا ننوشتم كه وقتتان را تلف كنم بر اين فتواهاى بى اساس و بى پايه، اينها يك ولايت وسيع قائل هستند براى اولياء وبستگان...فرزند و عمو و امثال ذالك كه در كتاب الفقه على المسائل الاربعه.
خوب ما برويم سراغ ادلّه خودمان. ما كه اجماع داريم در اين مسأله. اجماعش را هم من دوباره نقل كنم. از مستندنراقى اجماع ادّعا كرده است. قبلاً اشاره كردم. مىگويد به اجماع علمائنا عليه. ام را گفت مخالف دارد امّا غير از ام بهاجماع علمائنا عليه برادر و عمو و دائى و اينها هيچ كدام ولايت ندارد. مرحوم محقق ثانى هم در جامع المقاصد ايشانهم عبارتى دارد. جامع المقاصد، جلد 12، صفحه 92. عبارتش را بخوانم. ايشان مىفرمايد، والولاية السّاقط بالقرابهولايتى كه از طرف خويشاوندى است. مقابل مولاى...و مقابل حاكم شرع والولاية السّاقط بالقرابه منحصرةٌ عندنا فىقرابة والجدوده يا پدر يا جد...به اتّفاق علمائنا همه اتفاق دارند فلا تثبت لى الاخ ولايه من الابوين كان او من حدهمابرادر ابويين يا ابى ان فرد او كان من الجد خلافاً لى العامه كه آنها قائل هستند...و...ولد. ولد هم ولايت بر مادر ندارد.والساير الاصبات. خويشاوندان مذكّر من ناحية الاب. اصبات هم ندارند. قربوا او بعدوا. نزديك باشند يا دور باشند. باواسطه باشند. بى واسطه باشند. على كلّ حال هيچ كدام ندارند. ادعاى اجماع هم شد. واقعاً هم اجماعى است. چونمخالفى نقل نشده است. البتّه ما نمىگوييم اين اجماع حجّت است. حجّت نمىگوييم. چون مستند دارد. حدّاقل اصلعدم ولايت است. غير از رواياتى كه الان مىخوانيم. ولى اجماع يك وضعى مىدهد به مسأله. روشن مىكند چهرهمسأله را. به اين آسانى نمىشود مخالفت كرد. ولو لم يكن اجماع حجّتاً اذا كان فى المسأله مدارك اخرى. خوب اين ازنظر اقوال.
وامّا از نظر ادلّه. روايتش را بگوييم و اين مسأله را تمام كنيم. فردا مىرويم سراغ مسأله بعد كه آن مهم است.
سؤال؟ اين برادران...روايات راست مىگويند. كه زنى بود كه آمد فرزندش را انكار كرد و فرزند هم بزرگ شده بود وعلى (ع) گفت اين پسر تو نيست؟ من الان اين را به عقد و زوجيّت تو در مىآورم. شوهر براى تو قرار مىدهم. و سؤالكرد از برادرها آيا اجازه مىدهيد من اين كار را بكنم يا نه؟ از آن روايت استفاده ولايت اخ مىشود. ولى در همان جا همحمل كردند بر وكالت. كه اين برادرها وكالت داشتند از ناحيه اين مادر. و به عنوان وكالت دخالت در اين مسأله كردند.والاّ مسأله مسلّم اجماع است.
دقّت كنيد در اين جا يك روايت داريم كه نفى ولايت عم مىكند. دو روايت داريم كه نفى ولايت اخ مىكند.
امّا روايتى كه نفى ولايت عم مىكند. حديث 2، باب 6، از ابواب عقد النّكاح. روايت عن محمّد ابن الحسن الاشعرى.على ابن مازيا خوب است. احمد ابن محمّد خوب است. ولى اين محمّد ابن الحسن الاشعرى كيست؟ مجهول الحالاست. در كتب رجاليه توثيقى براى اين ذكر نشده است. بنابراين حديث از نظر سند قابل خدشه است. قال كتب بعضبنى عمّى. بعضى از پسر عموهاى من نامهاى نوشتند الى ابو جعفر ثانى. ابو جعفر ثانى كيست؟ امام جواد است. ابوجعفر اوّل امام باقر (ع) است. ابو جعفر دوّم امام جواد سلام الله عليه است. در دعاى توسّل هم مىخوانيم. يا ابا جعفرما تقول فى سبيّتٍ زوّجها عمّها دختر كوچكى بود و عمويش او را به نكاح در آورد براى كسى، فلمّا كبرت بالغشد،...تزويج گفت من اين ازدواج را قبول ندارم. فكتب لى مىگويد پسر عمويم نامه نوشت به امام، امام جوابش را بهمن نوشت. اين چه طور مىشود؟ كتب بعض بنى عمّى الى ابو جعفر جواد. امام در جواب فكتب لى، جواب را براىمن فرستاد. شايد مشهور بوده است اين در نزد امام (ع). شايد آدرس آنها در دست نبوده است و آدرس محمّد ابنحسن اشعرى در دست بوده است و براى او جواب نوشته است. به هر حال. فكتب لى لا تكره على ذالك. دختر مكرهنمىشود على ذالك. مجبور نيست ازدواج عمو را بپذيرد. نخواهد نمىپذيرد فضولى بوده است. ولامر امرها. امر، امراين دختر است. دلالت صريح است. به خصوص كه مال صغير هم است. بعضى از روايات گذشته نبوده است صغير.اولويت مىگفتيم اين در خصوص صغير است. امام مىگويد ازدواج عمو كالعدم. فضولى است. خواست مىپذيرد.نخواست نمىپذيرد. سند مشكل دارد. ولى بالاخره چون اصحاب عمل كردند، خود عمل اصحاب جابر ضعف سندمىتواند باشد. روايت برادر مىماند براى فردا كه چهارشنبه است. وصلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...