• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/6/21
    مكان: مسجد اعظم قم
    موضوع بحث: احكام نكاح
    بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    امروز خبر ناگوارى پيدا كرديم كه برادر عزيزمان آيت الله احمدى ميانه‏اى به رحمت الهى پيوستند و به صورت‏ناگهانى. مردى بسيار عالم، فاضل، با تقوى. واقعاً ضايعه‏اى است براى حوضه علميّه. همه يك فاتحه‏اى برايش‏بخوانيم.
    كلام در اولياء عقد بود. مسأله اولى 4 تا فرع بود. فرع اوّل ولايت اب و جد بر صغير و صغيره بود. تمام شد. فرع دوّم‏ولايت اب و جد بر مجنون. مجنون دو رقم بود. مجنونى كه جنونش متّصل است به صغر، از بچّگى ديوانه بوده است وبزرگ شده است و همچنان ديوانه است تحت ولايت پدر و جد. مجنون منفصل كسى كه عاقل بوده است بالغ شده‏است بعد از مدّتى بعد از يك بيمارى يا ضربه مغزى يا هر دليل ديگرى سى سالگى، چهل سالگى ديوانه شده است.در قسمت اوّل ظاهراً مسأله اجماعى است. يعنى ولايت اب و جد بر مجنون متّصل به زمان صغر قطعى است بين‏علماء و فقها.
    وامّا در مورد منفصل قطعى نيست از نظر اقوال. اين احتمال داده شده است كه مجنون منفصل ولايتش با حاكم شرع‏بوده باشد. الحاكم الشرعى ولىّ من لا ولىّ له. دليل بر ولايت اب و جد در مجنون منفصل بگوييم نداريم. پس تحت‏قيمومت حاكم شرع است. ولى غالباً فرق نگذاشتند. همان طور كه امام قدس السرّه الشّريف در تحرير دارد. غالباًديگران هم گفتند لا فرق بين الجنون المتّصل بالصّغر و المنفصل. هر دو تحت ولايت اب و جد است. اين از نظر اقوال.
    سؤال؟ گفتند دليلى ندارد. گفتند دليلى بر ولايت اب و جد چون نيست، مى‏رويم سراغ عموم الحاكم الشرعى ولىّ من‏لا ولىّ له.
    وامّا دليل اوّل استسحاب بود كه اين فقط در شاخه اوّل جنون استسحاب جارى مى‏شود كه جنون متّصل به صغر است.مى‏گوييم در حال صغر ولايت پدر و جد بود. اين مجنون كبير كه شد، شك داريم كه از تحت ولايت بيرون رفت يا نه.استسحاب كنيم ولايت حال صغر را. ولو اينكه سابقاً به خاطر صغر بود. حالا به خاطر جنون است. بگوييم اين تبدّل‏حالات است. و مضر نيست. ولى ديروز عرض كرديم تبدّل حالت نيست. قوام مسأله عوض شده است. مقوّم ولايت‏صغر بود. تمام شد. حالا اگر باشد جنون است. دليل نداريم بر اينكه جنون باعث ولايت باشد. فعلى هذا استسحاب‏مشكل است. اشكال ديگرى چون شبهات حكميت گذشت. تازه اگر ما بياييم به استسحاب تمسّك كنيم، فقط به دردمتّصل مى‏خورد. در منفصل ديگر استسحتابى جارى نيست. اين دليل اوّل. بحثش گذشت.
    وامّا دليل دوّم. امروز بحث ما از اينجا است در واقع. دليل دوّم استدلال به آيه 6 سوره نساء است. خوب دقّت كنيد درآيه، مفهوم آيه، تفسير آيه، و نحوه استدلال و اشكالاتى كه دارد. وابطل اليتامى حتّى اذا بلغ النّكاح. يتامى را آزمايش‏كنيد در آن زمانى كه بالغ مى‏شوند. فان انستم منهم رشداً اگر رشيد بودند و عاقل بودند،...عليهم اموالهم. مفهوم جمله‏شرطيه اين است كه اگر رشيد نبودند و عاقل نبودند، اموالشان را ندهيد. يعنى ولايت بر مال نسبت به مجنون مسلّم‏است. نكاح چه؟ آيه درباره ولايت بر اموال است. مى‏گويد اموالشان را وقتى به آنها بدهيد كه بالغ باشند و عاقل هم‏باشند. اگر بالغ بودند، مجنون بودند اموالشان را ندهيد. اين چه ارتباطى به مسأله نكاح دارد؟ بياييد ارتباط را اين رقم‏ايجاد كنيم. بگوييم القاء خصوصيّت مى‏كنيم. بسيار بعيد است كه شارع مقدّس بگويد بر اموال مجانين پدر جد ولايت‏دارد، امّا بر نكاحشان ندارد. چه فرقى مى‏كند؟ هر دو مثل هم است. اگر عدم قدرت بر تعيين سرنوشت خويشتن بوده‏باشد، چه در اموال، چه در نكاح مجنون توانايى بر تعيين سرنوشت خود ندارد. اگر ملاك علاقه پدر هست، در هر دوعلاقه پدر هست. هم در اموال و هم در نكاح. اگر عدم توانايى مجنون است، در هر دو هست. هم نكاح و هم مسأله‏اموال. بنابراين بياييم و از اين آيه شريفه ولايت بر اموال را ثابت كنيم و از آن جا يك پلى بزنيم به ولايت بر نكاح. اضف‏الى ذالك، علاوه بر اين، يك روايت داريم كه از توى روايت ملازمه اين دو استفاده مى‏شود. اين دو يعنى كدام؟ نكاح واموال. ولايت روايت 4، باب 8 است از ابواب عقد النّكاح، جلد 14 وسائل عن ابى بصير. البتّه روايت از نظر سندخالى از اشكال نيست. چون دارد عن البرغى او غيره. وسط سند عن البرغى او غيره. برغى منظور كيست؟ احمد ابن‏محمّد ابن خالد برغى. از ثقات علماى قم. همان كسى بود كه احمد ابن محمّد ابن عيسى به خاطر اينكه خودش آدم‏خوبى بود احمد ابن محمّد ابن خالد برغى ولى چون از ضعفا نقل مى‏كرد، مرحوم احمد ابن محمّد ابن عيسى كه‏بزرگ علماى قم بود برغى را از قم بيرون كرد. تبعيد كرد. بعداً هم عذر خواهى كرد و ايشان را به قم برگرداند و وقتى هم‏كه برغى از دنيا رفت با پاى برهنه احمد ابن محمّد ابن عيسى در مراسم تشيعش شركت كرد. گاهى من اين چنين فكرمى‏كردم. در آن زمان طورى بوده كه اگر كسى خودش خوب بوده است و روايت از ضعفا مى‏كرده است، از قم بيرونش‏مى‏كردند. حالا ببينيد چه خبر است. آن كسانى كه پخش شايعات و اخبار كذب و امثال ذالك دارند. به هر حال خوداحمد ابن محمّد ابن خالد برغى آدم ثقه‏اى است و گاهى هم گفته مى‏شود عن البرغى. ولى دارد او غيره. سند اين جامبهم شد. مرسله شد. يا برغى يا ديگرى. ندارد و غيره. دارد او غيره. اين جا سند مجهول شد. و بنابراين اين يك‏روايت حكم روايت مرسله را دارد. به هر حال يك...است. قال، سألته عن الّذى بيده عقدة النّكاح. گفتند اين كه قرآن‏مى‏گويد الّذى بيده عقدة النّكاح، گره ازدواج دست كيست؟ امام افرادى را شمردند تا رسيدند به اينجا والّذى يجوزامره فى مال المرئه. آنى كه ولايت بر مال دارد، بيده عقدة النّكاح است. يعنى از اين حديث ملازمه استفاده مى‏شود.فرمود، والّذى يجوز امره فى مال المرئه فيبتاه لها و يشترى. مى‏خرد. مى‏فروشد. مرئه رشيده نيست. يا صفيح است. يامجنون است. ولى دارد. همان ولى گره نكاح هم به دستش است. ما اين روايت را اضافه مى‏كنيم به آيه شريفه و آن‏وقت استفاده مى‏شود كه اب و جد كه ولايت بر اموال دارند، ولايت بر نكاح هم دارند.
    سؤال؟ كارى به صغير نداريم. با آنها كارى نداريم. آن صغير است. ما در مجنون حديث نداريم. ناچاريم اين ور و آن ورمى‏كنيم تا از جاهاى ديگر بتوانيم درستش كنيم. اين شد دليل دوّم. ولى اين دليل يك اشكالى دارد كه متعرّض اشكال‏نشدند. و آن اين است كه مخاطب در وابطل كيست؟ وابطل اليتامى حتّى اذا بلغ النّكاح. مخاطب در اين كيست؟ اين‏وابطل اليتمى مخاطب ولى است. امّا اين ولى كيست؟ مخاطب اب است؟ كجاى آيه دارد؟ مخاطب جد است؟كجاى آيه دارد؟ در آيه ندارد. معمولاً آن جاهايى كه خطاب جمع مى‏شود در آيات قرآن مى‏گويند مخاطب حاكم شرع‏است. السّارق فالسّارق فقطعوا ايديهما اين مخاطبش كيست؟ آيا مؤمنين؟ آيا الّذين آمنوا است؟ همه مؤمنان كه‏نمى‏توانند بروند قطع يد دزد كنند. يا باز اين مخاطب عام يعنى حاكم؟ يعنى حكومت؟ الزّانية و الزّانى فجبدوامخاطب كيست؟ همه مردم تازيانه‏ها را بردارند و بيفتند به جان زانى و هر كسى مجرى اين حكم بشود؟ قطعاً نيست.ضارب مخاطب حكومت اسلامى است. حاكم شرع است.
    سؤال؟ حاكم چون از طرف عموم است. نماينده عموم است. جمع است. حاكم نماينده كلّ جامعه است. مبعوث ازكلّ جامعه است. يا به فرمان خدا يا به انتخاب مردم. به هر كدام است، عموم است. كما اين كه مى‏گوييم در مسأله‏عدالت يا ايّها الّذين آمنوا كونوا قوّامين بالقسط. قوّامين بالقسط يعنى همه بلند بشوند و اقامه عدالت بكنند يا حكومت‏كه نماينده كلّ مردم است؟ اينها همه‏شان مخاطب حكومت هستند.
    سؤال؟ بحث در اين است وابطل مخاطب كيست؟ اب و جد است كه ما بگوييم چون ولايت بر مال دارد، ولايت برنكاح هم دارد؟ سرپرست اموال كيست بر مجنون؟ از كجا؟ دعوى ما در همين است كه مسأله دليل ندارد. ما هنوز ثابت‏نكرديم اب ولى مجنون است. روايت نداريم. آيه نداريم. شما به اين آيه چسبيديد بر ولايت اموال. متّصلش مى‏كنيد برولايت در نكاح در حالى كه مخاطب در آيه ظاهرش اين است حكّام در شرع هستند.
    سؤال؟ درست است. وابطل مخاطب مسلّماً اب نيست. ولى جد ممكن است باشد. يا يتيم من ناحية الام ممكن است‏باشد. يا وصى الاب ممكن است باشد. يعنى بالاخره ما نمى‏دانيم از كجا جدّ و وصى و اب در مقابل يتيم از ناحيه مادربياييم پيدا كنيم. نداريم. و لذا اين آيه را هم نمى‏توانيم استدلال كنيم. اين دو دليل. هيچ كدام مشكل ما را حل نكرد.
    برويم سراغ دليل سوّم. سؤال؟ كجا اين ولى را گفته است. كجاى قرآن ولى مجنون را گفته است؟ چرا؟ ولى كيست؟ولى حاكم است.
    وامّا دليل سوّم، تا به اين جا هيچ دليلى پيدا نكرديم. دليل سوّم بناء عقلاء را بگوييم. سيره عقلاء. سيره عقلاء در اين‏است كه اگر در يك خانواده‏اى بچّه‏اى ديوانه شد، پدر جد نظارت بر او مى‏كنند. نمى‏سپارنش دست حاكم شرع. سيره‏عقلايى. شارع هم همين سيره را امضاء كرده است. يعنى اگر يك ديوانه‏اى در خانه‏اى باشد، پدر هم پيشش باشد، بايدبرود پيش حاكم شرع اجازه بگيرد؟ نه. پدر نظارت بر صغير مى‏كند، نظارت بر صفيح مى‏كند، نظارت بر مجنون‏مى‏كند، مجنون متّصل، مجنون منفصل، هيچ فرقى ندارد. پدر هم بميرد، پدربزرگ نظارت مى‏كند. سيره عقلاء بر اين‏است. اين بهترين دليل است. شارع مقدّس همين سيره را امضاء كرده است. و شايد اين كه ما روايتى هم نداريم، چون‏مسلّم بوده است بين عقلاء. كسى هم نرفت از امام سؤال كند و امام هم جوابى نداد. اگر شك داشتم مى‏رفتم سؤال‏مى‏كردم. هميشه در جامعه اسلامى مجانينى بودند و هميشه مجانين تحت تكفّل پدر و جد و اينها بودند. جزءمسلّمات بود. كسى نمى‏رفت سؤال بكند كه امام بخواهد جواب بدهد. اين سيره عقلايه المستمرّ الى زمان الشّارع‏المنضات من قبل شارع المقدّس. اين بهترين دليل مسأله است. تنها در ميان مسلمين هم نيست. غير مسلمين هم‏مجانينى كه دارند تحت تكفّل پدر و جد و اينها است. بله. اگر پدرى، وصى، جدّى نباشد آن وقت مى‏سپارنش دست‏حاكم شرع. خوب، اين هم تكليف مسأله فرع دوّم.
    سؤال؟ حكمت بله. بعضى‏ها آمدند و اين را هم دليلى قرار دادند. گفتند القاء خصوصيت مى‏توانيم بكنيم. فلسفه كتاب‏كه در آن جا بوده است، در ولايت بر صغير بر ولايت بر مجنون هم هست. يعنى القاء خصوصيّت است. ولى جاى‏چانه زدن را دارد. كسى بگويد اين القاء خصوصيّت قطعيه نيست. ظنّيه است. اين مسأله حكمت و فلسفه كه فلسفه وحكمت ولايت بر صغير همان عدم رشد آنها است و همان ملاطفت اب و جد نسبت به آنها است. هم اين فلسفه‏درباره مجنون هم جارى مى‏شود. جاى چانه زدن دارد كسى بگويد اين استسحابٌ ظنّىٌ لا القاء الخصوصية القطعيه.ممكن است كسى بگويد. ولى مؤيّد است...مؤيّد است. آن چه درباره صغير ايجاد كرده است ولايت اب و جد را عدم‏رشد است. همان درباره مجنون هم جارى مى‏شود. القاء خصوصيّت نيست. شايد هم كسى بگويد القاء خصوصيت‏قطعيه است...لااقل يك ظنّيه‏اى است كه مى‏تواند مؤيّد بناء عقلاء بشود.
    سؤال؟ مى‏دانيم مثل همين است. فرقى ندارد. به عبارت ساده اين صغير و مجنون هيچ كدام كشش ندارند كه مصالح‏خودشان را حلّ و فصل كنند. مثل هم هستند. چون كشش ندارند، تحت ولايت پدر و جد هستند...تفاوتى نمى‏كند.سؤال؟ آن هم مثل همين آيه 6 است. آيه 6 سوره نساء با آن آيه...اموالكم آن هم مثل اين است. نشان مى‏دهد ولايت برمال داريم. امّا...اموالكم مخاطب كيست؟ باز همين بحث مى‏آيد. بگذرم.
    وامّا برويم سراغ فرع سوّم. مادر ولايت بر صغير و صغيره ندارد. سراغ ولايت مادر رفتيم. جدّ مادرى هم ولو اب مادرباشد، پدر مادر، مرد است. آن هم ولايت بر صغير و صغيره ندارد. ولايت بر مجنون و مجنونه ندارد. از نظر اقوال اين‏مسأله هم تقريباً مسلّم است كه اجماع علماى ما، بر اين است كه لا ولايت للام و لو من قبل الاب. از كسانى كه استفاده‏مى‏شود اين مسأله را اجماعى دانستند، من دو نفر را نام مى‏برم. يكى مرحوم نراقى در كتاب مستند، و ديگرى هم‏مرحوم صاحب رياض در كتاب رياض. اشاره‏اى به عبارت اين دو بزرگوار كنم. مرحوم محقق نراقى در مستند در جلد16 چاپ جديد، در صفحه 124، عبارتش اين است، مى‏فرمايد لا ولايت فى النّكاح لاحدٍ على احد. هيچ كس بر هيچ‏كس ولايت ندارد الاّ سواء الاب و الجدّ له و المولاء نسبت به اب و الحاكم و الوصى. غير از اينها هيچ كس ولايت‏ندارد. يعنى مادر نه. جدّ مادرى نه. عمو، دائى نه. اجماعاً من ما اين اجماعى است كه سواء اينها ولايت ندارند.اجماعاً من ما محققّاً. اجماع محقق است. و محكىٌّ اجماعى هم هست كه حكايت هم از ديگران شده است مستفيذاً.منتهى ايشان مى‏گويد فى غير الامّ و الجدّ لها. در غير ام اجماع داريم. مگر در ام كسى مخالفت كرده است؟ بله. يك نفرمخالفت كرده است. همه اجماع دارند، جز يك نفر وفاقاً لغير الاسكافى فيهما ايضاً يعنى اجماع است از ناحيه غيراسكافى. همان ابن جنيد است. از قدماى اصحاب است. غير او اجماع دارند. اين ضمير فيهما به كه برمى‏گردد؟ ام وجدّ امى. در ام و جدّ امى همه اجماع دارند غير از اسكافى. پس يك مخالف پيدا كرديم كه مخالفت اين يك نفر هم‏مضرّ بر اجماع نخواهد بود. مرحوم صاحب رياض هم شبيه همين را دارد. اوّل مى‏گويد هو الاشعر. عدم ولايت ام وجدّ امى و پدر و مادر هو الاشعر. بعد مى‏گويد علاّمه در تذكره، ادّعاى اجماع كرده است كه اُم و جدّ امّى هم ولايت‏ندارد. نتيجه اين شد كه ما فهميديم مسأله مشهور است. شهرت به اجماع است. تنها يك نفر مخالف نقل كردم كه آن‏هم احمد ابن محمّد ابن جنيدى است. ابن الجنيد است. و بعيد است مخالفت اين يك نفر زيانى به مسأله برساند.
    در اين جا چند تا روايت داريم كه مفهومش ولايت ام را مى‏زند. ولايت جدّ امى را هم مى‏زند. اين چند تا روايت‏همه‏اش در باب 4 است. حديث 3 باب 4 ، حديث 1 باب 4، حديث 5 باب 4. اين سه روايت را داريم ولى عمده اين‏است. حالا من اين روايت را بخوانم. سؤال؟ باب 4 از ابواب عقد النّكاح. هر چه نقل مى‏كنيم ابواب عقد النّكاح است.اوّل حديث 3 را بخوانم كه از 1 بهتر است. ما جلويش انداختيم به خاطر اين است كه بهتر است. حديث 3، باب 4. عن‏محمّد ابن مسلم البتّه حديث در سندش على ابن حكم است كه شايد تا اندازه‏اى مورد بحث بوده باشد. منتهى چون‏روايات متعدد است و متضافر است، طبق مبناى ما استدلال به مجموع من حيث المجموع ندارد. يادتان باشد. يكى ازعلائم قوّت سند متضافر بودن روايت است. قال، لا تستعمر الجاريه اذا كانت بين ابويها، لا تستعمر يعنى اجازه‏نمى‏گيرند. از مادّه امر است. لا تستعمر امرى از جاريه نمى‏خواهند. اجازه‏اى لازم نيست. اذا كانت بين ابويها وقتى پدرو مادر دارد، ديگر از خودش نظر خواهى نمى‏شود. خوب دقّت كنيد. اين از احاديثى است كه تمام اختيار را به پدرمى‏دهد حتّى در بالغ. ليس لها مع الاب امرٌ با وجود پدر، و قال يستعمرها كلّ احد ما...اب. يستعمرها اجازه مى‏گيرد ازاو. همه غير از پدر. فقط پدر است. يعنى مادر نه...به واسطه روايات ديگر ما ثابت كرديم. اگر همين روايت بود مى‏گويدجد هم نه...روايت ديگر يا اب را توسعه بدهيم كه جد را هم شامل بشويم. اين مفهومش اين است يستعمرها كلّ احدما...اب. همه از او اجازه مى‏خواهند جز پدر كه اختيار كامل دارد. بين...استدلال كنم كه مادر ولايتى ندارد. ولى روايت‏خالى از اشكال نيست. حالا اين روايت مال كبيره است. ما بحثمان در صغيره است. اجازه گرفتن مال صغير كه نيست.مال كبير است.
    سؤال؟ بگوييم وقتى كبيره اجازه لازم ندارد به طريق اولى صغيره نمى‏خواهد. بله. مى‏شود به ضميمه قياس اولويت ازكبيره به سراغ صغيره برويم. و يك اشكال دوّمى دارد. اين اشكال را حل كرديم. گفتيم به قياس اولويت وقتى در كبيره‏اجازه نخواهد در صغيره به طريق اولى نمى‏خواهد. ولى اشكال دوّمى حديث دارد و آن اين است كه از احاديثى است‏كه مى‏گويد پدر اختيار تام دارد و اصلاً اجازه دختر ولو كبير باشد شرط نيست فيعطى انشاءالله در مسأله بعد در مسألةالثّانيه فيعطى كه ما نمى‏توانيم اجازه خود دختر را ناديده بگيريم. سند روايت اشكال دارد. متضافر است. چون متضافراست اشكال ندارد. على ابن حكم لا يخلوا ان كلام. به هر حال.
    اين حديث از احاديثى است كه در مسأله بعد مى‏رسيم. 6 تا قول درباره بالغه رشيده باكره است. آن قولى كه مختار مااست اين است كه اجازه پدر و دختر هر دو. امّا پدر هيچ اجازه‏اى از دختر نگيرد و مطلق الانان باشد، كار مشكلى است.و ما از اين حديث مى‏فهميم پدر مطلق الانان است و لذا اين حديث اين اشكال را دارد. حديث 1 باب 3 هم همين‏مضمون را دارد. فقط يك اشاره مى‏كنم. سندش هم سند بسيار خوبى است. سمعت ابا جعفر يقول لا ينقض النّكاح الاّالاب. اين لا ينقض يعنى چه؟ طلاق نه. پدر هم كه طلاق نمى‏تواند بگيرد...يعنى جلويش را نمى‏تواند بگيرد هيچ كس‏جز اب. اب است كه بايد اجازه بدهد.
    سؤال؟ اجازه اب شرط است. اين خوب است. حديث هم سندش خوب است. هم دلالتش آن مشكلات سابق راندارد. چون مى‏گويد اب حقّ نقض دارد. نمى‏گويد تمام الاختيار بيد الاب. مانعى ندارد. هم دختر، هم پدر هر دو با هم‏دست به دست هم دهند بعد نكاح را بر قرار سازند. اين مضمونش اين بود. حديث 5 هم لا ينقض النّكاح الّا الاب‏دارد. بنابراين اين روايات اگر روايت اوّل دلالت نداشته باشد، روايت دوّم و سوّم كه خوانديم، دلالتشان خوب است‏و...ولايت ام هست. وصلّ الله على سيدنا محمّد و آل الطّاهرين.