• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/3/2
    مكان: مسجد اعظم قم
    موضوع بحث: احكام نكاح
    بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.ما مايل بوديم كه بعد از ماه صفر هم هفته‏اى، ده روزى درس خوانده بشود. ولى قرائن احوال نشان مى‏دهد كه‏نمى‏شود. الان هم درس‏هاى ديگر را شنيدم كه تعطيل كردند غالب درس‏ها را. به هر حال اميدواريم انشاء الله يك‏برنامه ريزى كامل و صحيحى براى حوضه بشود. دقيقاً تاريخ تعطيلات، تاريخ تحصيلات معلوم بشود. چه روزى‏شروع، چه روزى تعطيل، و از عمر برادران عزيز استفاده بيشتر بشود. به هر حال با توجّه به اين كه امروز روز آخرتعطيلات امسال است، من دو سه جمله راجع به تابستانتان لازم مى‏دانم عرض كنم. بدانيد مسأله تابستان كه امسال درحدود سه ماه و شايد ده، پانزده روز تعطيلات خواهد بود نبايد به معنى توقّف فعاليّت‏هاى علمى باشد. بلكه تابستان‏يعنى تغيير برنامه‏ها. برنامه عوض بشود. نه برنامه تعيين ايّام تحصيلى، كمى سبك‏تر اما برنامه علميه ديگر. غالباً انسان‏عقب ماندگى‏هايى دارد. كم و كثرهايى دارد. در فقه، در اصول، در عقائد، در تفسير. بهترين موقع ايّام تعطيلات است‏كه برنامه مشخّصى براى آن بچيند. مثلاً بگويد من فلان كتاب را در اين ايّام بايد مطالعه كنم. فلان نوشته را پاك‏نويس‏كنم. فلان بحث را ببينم. به اندازه توانش بنويسد يك برنامه‏اى براى خودش. بى برنامه باشى، صد روز مى‏گذرد، هزارروز مى‏گذرد و حاصلى نخواهى برد. اين حديث را فراموش نكنيد. اغتنم خمساً. قبل خمس يكى از آنها شبابة قبل‏حِرم است. هميشه جوان نيستى. هميشه نشاط كار نيست. هميشه توان براى مطالعه نيست. تا جوان هستيد، تا توان‏داريد. هميشه انسان سالم نيست. انسان در معرض انواع بيمارى‏ها است. شبابك قبل حرمك. صحّتك قبل صدمك.حياتك قبل مماتك. فراغك قبل شغلك. هميشه انسان فارغ البال نيست. يك روز نگاه مى‏كند بچّه و نوه و اينها دور وبرش ريختند و هر كدامشان مشكلى دارند. امروز بايد به مشكل اين بپردازد. فردا به مشكل آن بپردازد. نمى‏رسد.هميشه فراغت نيست. هميشه سلامت نيست. هميشه جوانى نيست. استفاده كن. اين يك مسأله است.
    مسأله دوّم اين است كه عالم كسى است كه مردم از علمش بهره بگيرند و كسى كه مردم از علمش بهره‏اى نگيرند درواقع عالم نيست. محتكر علم است. احتكار كرده است. علمى كه مردم به آن نياز دارند، نيازمندان به آن نياز دارنداحتكار كرده است و با خودش هم به گور مى‏برد. آيا احتكار كردن چند من جو و گندم در پيشگاه خدا مسئوليت داردولى احتكار علم مسئوليت ندارد؟ قطعاً دارد. سعى كنيد يك برنامه ريزى داشته باشيد. همه شما. يا تدريس است. ياتبليغ است. يا برنامه‏هاى تحقيقاتى است. يا نويسندگى است. به يك وسيله علم و دانشتان را برسانيد به تشنه‏ها. مردم‏تشنه و نيازمند. اداى اين مسئوليت كنيد. اداى اين دين كنيد. و ببينيد سليقه‏تان به چه مى‏خورد. همان كار را كنيد.كسانى هستند كه منطق دانشجويان را خوب مى‏دانند و بلد هستند با منطق دانشجويان با دانشجويان صحبت كنند.براى دانشجويان برنامه ريزى كنند. كسانى زبان جوانان را مى‏دانند، نوجوانان را مى‏دانند، بزرگ سالان را مى‏دانند.اساتيد دانشجو را مى‏دانند، عوام را مى‏دانند. بالاخره هر كسى ذوقش و آگاهى‏اش بايد به كار بگيرد. و بتواند از اين‏معلوماتش استفاده كند مخصوصاً در اين زمانى كه سيل تبليغات و هجوم تبليغات به همه جا سرايت كرده است. براى‏ما خبر آوردند كه در قم در كتاب فروشى‏ها كتاب‏هاى كسروى را اورت دارند مى‏فروشند. قم در زمان طاغوت هم چنين‏كارى نمى‏كردند. تعجّب كردم. به يكى از رؤساى اين جا تلفن كرديم و گفت الان مى‏فرستيم همه‏اش را جمع كنند.ملاحظه كنيد. سيل تبليغات دشمن آمده است در خانه ما. گاهى با يك تلفن آدم مى‏تواند جلويش را بگيرد. خوب‏بگيرد. شما هم مى‏توانيد بكنيد. در نمايشگاه كتاب به ما خبر دادند كه كتاب‏هاى ضدّ شيعه دارند مى‏فروشند. تهران.من گفتم تا نبينم نمى‏پذيرم. برويد بخريد بياوريد. وفتند چهارتايش را خريدند و آوردند. ديديم بعله. صد در صد ضدّشيعه. با بودجه جمهورى اسلامى و سوبسيت جمهورى اسلامى و كتاب‏هاى ضدّ اسلامى را بياورند و ما صحبت‏كرديم با رئيس نمايشگاه. گفت، آقا الان به من فاكس كنيد اسم اين كتاب‏ها را. ما كوشش كرديم امّا يك دست‏هايى‏است در كار. يك 5 تا ديگر هم خبر دادند غير از اين 4 تا. 9 تا را صورت داديم و فرستادند جمع كردند. كارى ندارم كه‏اين اقدام ما رو بنائى است، زير بنائى است، ريشه‏اى است، صورتى است، بالاخره به مقدار توان هر كسى بايد قدم رابردارد. نبايد بگويد نمى‏شود. حالا اين كافى نيست. حالا ريشه‏ها را. خوب حالا ريشه‏ها به جاى خود. صورتش كه‏مى‏توانيم انجام بدهيم، انجام بدهيم ديگر. منظور اين است تا كجا دارد مى‏آيد. تا خانه كتاب ضدّ شيعه. توى عشر آل‏محمّد عليهما الصّلاة و السّلام شهرستان قم كتاب‏هاى ضدّ شيعه نه. ضدّ اسلام. كسروى مردى بود كه سدّ امام صادق‏كرد. قرآن را شديداً مورد تهاجم قرار داد. به سزاى اعمالش هم رسيد. ولى يك دست‏هايى دارند افكارى را زنده‏مى‏كنند. مراقب اين مسائل هم باشيد. هر كدامتان به اندازه توانتان. منطقى، مستدل از راهش، تا آن جايى كه مى‏توانيد.كارى ندارد. ما اگر احساس مسئوليت همه‏مان بكنيم، هر كسى به سهم خودش، بنده به سهم خودم، كسان ديگرى به‏سهم خودشان. شماها به سهم خودتان. بنابراين برنامه ريزى كردن براى اين امور را فراموش نكنيد و آخرين برنامه‏ريزى كه بايد بكنيد غير از كسب علم و نشر علم و امر به معروف و نهى از منكر غير از اين سه، خود سازى. يك وقت‏مى‏بينيم آخر عمرمان شده است. تمام رذائل اخلاقى در وجودمان بوده است. با هيچ كدامش مبارزه نكرديم. چه وقت‏مى‏خواهيم حسد، كبر، دنيا پرستى، غرور، صفات ضميمه ديگر، چه وقت مى‏خواهيم با اينها مبارزه كنيم؟ دست به‏كار بشويم. گاهى در تنهايى بنشينيد و نقاط ضعف خودتان را بينكم و بين الله ببينيد. بعداً هم كتاب‏هاى اخلاقى را نگاه‏كنيد. راه چاره‏اش را ببينيد. چه كنيم نيّتهايمان خالص بشود؟ چرا اين همه دعا مى‏كنيم مستجاب نمى‏شود؟ چرازندگى‏ها آلوده شده است؟ چرا زبان‏ها، چشم‏ها، گوش‏ها، آلوده شده است؟ چرا؟ بنشينيم اينها را حساب كنيم.خودمان را اصلاح كنيم. تا راهرو نباشيم، كى راهبر شويم. اين هم يك مجال و فرصتى است فصل تابستان براى شما كه‏انشاء الله آن قسمت را هم انجام بدهيد. نكته‏اى است كه آن هم عرض كنم و تمام كنم برويم سراغ اين آخرين مسأله كه‏گمان نمى‏كنم به آن مسأله بعدى اضافه بر اينها كه قول داده بودم برسيم. من يك آدرس هايى مى‏دهم انشاء الله. دوكتاب اخيراً از ما منتشر شده است يكى اخلاق در قرآن. جلد دوّم اخلاق در قرآن كتابى است به يك سبك تازه براى‏تحقيق، براى منبر، براى تبليغ، براى مناظره، براى خيلى چيزها و جلد دوّم شرح نهج البلاغه هم كه اگر در نوع خودش‏بى نظير نباشد، كم نظير هست. اين هم منتشر شده است. من طبق معمول سفارش كردم كه 200 نسخه از هر كدام را بانصف قيمت كه تفاوتش را ما بايد بدهيم يعنى من بايد تفاوتش را بدهم. با نصف قيمت 200 نسخه را در اختيار آن‏كسانى كه مى‏خواهند قرار بدهم از فردا مى‏توانيد به مدرسه امير المؤمنين مراجعه كنيد. شرح نهج البلاغه 3000 تومان‏قيمت گذاشتند. 1500 تومانش را نخواهند گرفت از شما. اخلاق در قرآن را 1600 تومان قيمت گذاشتند. 800تومانش را نمى‏گيرند. با اين سوبسيت در اختيار آقايان گذاشته خواهد شد 200 نسخه.
    سؤال؟ شما تشريف ببريد تا ببينيم چه مى‏شود. آن دفعه هم گفتيم 200 تا بعد مجبور شديم 400 300 تا شايد داديم.
    سؤال؟ از فردا. مى‏ترسم كه فيش‏هايش آماده نباشد. كتاب مجّانى فقر مى‏آورد. مى‏گويند مثل منبر مجّانى است. شروع‏را اعلام مى‏كنند. الان من نمى‏توانم دقيقاً بگويم. چون بايد مشورت كنيم با شوراى عالى حوضه و آن وقت بعد ازمشورت اعلام عمومى مى‏شود. شايد هم از رسانه‏هاى گروهى هم بگويند.
    خوب، مسأله 25 آخرين مسأله بوديم. بحث در اين بود كه در صحّت عقد اختيار شرط است. اختيار زوجين. بنابراين‏اگر هر دو يا يكى مكره بوده باشند، ازدواج باطل است. اين يك نكته است. نكته بعد اگر عقد المكره لحقح الاجازه والرّضا صحّ مثل عقد فضولى كه رضا و اجازه ملحق به آن مى‏شود صحيح است، اين هم صحيح است. ديروز عرض‏كرديم بسيار مناسب بود كه امام قدس الله سرّه الشّريف اين مسأله را در ابتداى عقد نكاح بيان مى‏فرمودند چون اين‏جزء شرايط عامّه است. عقل است و بلوغ است و قصد است و اختيار. بعضى از شرايط را آن جا گفتم اين هم در كنارآن بود مانعى نداشت. بهتر بود. حالا مشكلى هم ايجاد نمى‏شود. اين مسأله را غالب فقهاى ما در اين جا متعرّض‏نشدند. چرا؟ ظاهراً واضح بوده است. كه عقد مكره باطل است. بحث نكردند. بيشتر از همه جا در طلاق بحث كردند.حتّى در بيع هم به اندازه طلاق بحث نكردند. چون طلاق مكره، طلاق اكراهى خيلى است. اجبار مى‏كنند كسان زن اين‏مرد را كه اين زن را طلاق بدهد. طلاق اكراهى زياد است. از بيع مكره، از نكاح مكره بيشتر است. و لذا در بحث طلاق‏مفصّل بحث كرديم. براى اينكه بخواهيد آدرسش را پيدا كنيد مرحوم صاحب جواهر اوّل جلد 32 درباره طلاق است.طلاق مكره را مى‏گويد شايد 5 4 صفحه صحبت كند. شرايط عامّه را 4 تا را مى‏گويد. بلوغ، قصد، عقل، اختيار هر 4 تارا مفصّل مى‏گويد و اكراه را از همه مفصّل‏تر. آن جا بحث‏هاى اكراه را بيشتر مى‏توانيد ببينيد. فقهاى پيشين هم در آن جابحث كردند درباره اين كه نكاح مكره درست نيست. باطل است و لو لحق الرّضا صحّح. در اين جا من يك كلامى ازشيخ طوسى نقل مى‏كنم كه اين كلام در كتاب الخلاف، كتاب الطّلاق مسأله 44 است. عبارت را دقّت كنيد كه مطلب‏مهمى است. طلاق المكره و اتقهوا و ساير العقود همه را مى‏گويد. طلاق المكره و اتقهوا و ساير العقود الّتى يكره عليهالا يقع منه. هيچ كدام اينها واقع نمى‏شود. همه اينها باطل است و به قال الشّافعى و مالك و الاوضاعى فقهاى عامّه غالباًهمين را عقيده دارند. عجيب اين است و قال ابو هنيفه و اصحاب طلاق المكره و اطاقه واقعٌ صحيح است. خلاف‏چيزى كه همه عقلاى دنيا مى‏گويند. ولى يك توجيهى دارد كه من توجيه‏اش را عرض مى‏كنم. طلاق المكره و اطاقه‏واقعٌ بعد گفته است و كلّ عقدٍ يلحقه فسخٌ هر عقدى كه قابل فسخ باشد، مكرهش صحيح است. و كلّ عقدٍ يلحقه‏فسخٌ يعنى مكرهش صحيح است. طلاق مكره صحيح است و عقدى كه فسخ به دنبالش باشد، آن هم صحيح است.اگر ان اكراهٍ باشد.
    سؤال؟ يلحقه فسخٌ يعنى بعداً مى‏شود مخالفت كرد. يلحقه فسخٌ. فسخ مى‏شود در آن راه پيدا كند. اين هم مكرهش‏صحيح است.
    وامّا ما لا يلحقه فسخ مثل البيع و صلح و الاجاره اينها فسخ ندارد. بيع و صلح و اجاره فانّه اذا اكره عليه اگر اكراه كنم‏ينعقد عقداً موقوفا. يعنى چه. يعنى ينعقد عقداً موقوفا. موقوف بر اجازه است. فان اجازها و الاّ بطل، فان اجازهاجزاى شرط حذف شده است. اجازها صحّت و الاّ بطل. بعدش مرحوم شيخ مى‏گويد، دليلنا اجماع الفرقة و اخبارهم‏اجماع يكى، اخبار يكى، و اصالة البراء سه و...حديث رَفع‏از طرق عامّه از اين عبّاس نقل مى‏كند نه از طرق خاصّه.خوبى‏اش به اين است كه از طرق عامّه نقل كرده است. تا به اينجا كلام خلاف را ديديم. امّا از آن چه استفاده كرديم.استفاده كرديم كه به اجماع همه علماء اسلام طلاق مكره و همچنين عقد مكره، نكاح مكره، ساير عقود مكره مؤثّرنيست. مگر اينكه يلحقها الاجازه جز ابو هنيفه. ما مى‏خواهيم اينجا يك توجيهى براى كلام ابو هنيفه بكنيم. ولو ابوهنيفه باشد. كه او هم مخالف نيست. چه مى‏گويد؟ مى‏گويد، طلاق كه دادى حقّ رجوع دارى. اكراهت كردند، خوب‏بعد رجوع كن. اگر رجوع نكردى معلوم مى‏شود راضى هستى. طلاق كه دادى، معمولاً طلاق رجعى است. حقّ رجوع‏دارى...يعنى مى‏توانى طلاق را به هم بزنى.
    سؤال؟ اوّلش اكراه بوده است. ولى به صورت رجعى بوده است. مى‏گويد چون به صورت رجعى است، در ادامه اگرآمدى و فسخ كردى و رجوع كردى، معلوم مى‏شود به آن طلاق اكراهى راضى نيستى. اگر با توانائى بر رجوع، رجوع‏نكردى معنى‏اش اين است كه امضاء كرده است اين طلاق مكره را.
    سؤال؟ مكره تا آخر...كمى است. نه. يلحقه فسخٌ معنى‏اش اين است كه تا آخر مكره نيست. ابو هنيفه فرض نكرده‏است. حالا كه شما فرض كرديد، آن يك چيز ديگر است. ابو هنيفه مى‏گويد يلحقه فسخٌ بعداً مى‏تواند فسخ كند. اگربعداً مى‏تواند فسخ كند معنى‏اش اين است كه اكراه ادامه ندارد. اين را آوردم و يك مجهولى گفت بگو هى طالق اين هم‏گفت زوجتى طالق. بعداً نگفت رجعة. خوب معلوم مى‏شود راضى شدى به اين طلاق.
    سؤال؟ بعد رجوع مى‏كند. ابو هنيفه مى‏گويد من فرض كلامم جايى است كه مى‏تواند رجوع بكند...فرض كلام ابوهنيفه جايى است كه مى‏تواند رجوع كند. بنابراين آن هم مخالف نيست. وقتى بشكافيم، معلوم مى‏شود او هم در اين‏مسأله مخالف نيست. او هم مى‏خواهد بگويد طلاق اكراهى واقع شده است منتهى بعداً اجازه به آن خورده است وفسخ نكرده است، پس صحيح شده است. آن هم مخالف ما نيست. نه. ليس فيه فسخٌ ابو هنيفه مى‏گويد طلاق فيه‏فسخٌ يعنى طلاق رجعى...مال همه است. مال تمام عقود است. تمام عقودى كه فسخ دارد. با توجّه به اين نكته، احدى‏در اين مسأله مخالف نيست.
    سؤال؟ معنى‏اش اين است كه در اين هم فسخ واقع است. عقد به معنى اعم است. نه به معنى عقد مقابل...بگذرم.
    على كلّ حالٍ، من مى‏گويم حدّاقل اين توجيه كه من مى‏كنم احتمالش كه هست. من كه مطمئن هستم منظورش اين‏است. اگر اطمينان هم نداريد احتمال هم بدهيد بنابراين وجود مخالف در اين مسأله محرز نيست. نمى‏توانيم بگويم‏مسأله‏اى است كه كسى از اهل اسلام و علماء اسلام ولو اهل سنّت با آن مخالفت دارند. تا اينجا معلوم.
    بنابراين مسأله ادّعاى اجماع در آن شده است. وامّا دليل ما در اين مسأله چيست. بهترين دليل ما در اين مسأله در درجه‏اوّل بناء عقلاء است. عقلاء چه آنهايى كه صاحب مذهب هستند، چه آنهايى كه فاقد مذهب هستند عقود و ايقائات رابدون اختيار معتبر نمى‏دانند. هر چيزى اجباريش را باطل مى‏داند. حتّى اقرار اجبارى، شهادت اجبارى، طلاق‏اجبارى، ازدواج اجبارى، بيع اجبارى در هيچ محكمه‏اى از محاكم دنيا شما پيدا نمى‏كنيد كه يك عقد اجبارى را گردن‏طرف بيندازند و او را در مقابل آن مسئول بدانند. اصلاً معاقده يعنى پيمانى كه بر اساس خواست درون، رضايت درماهيّت معاقده مى‏گويند...افتاده است. وقتى من راضى نيستم. چه عقدى؟ چه پيمانى؟ پيمان آن است كه از درون‏وجود من بجوشد. زبان كه نيست پيمان. الفاظ...ما فى الضمير است. اگر وقتى بگويم در درون دل من موافق با اونيستم، پيمانى با كسى نبستم. فعلى هذا اصلاً در ماهيت معاقده و معاهده رضايت ما مى‏گوييم خفته است و بدون آن‏نه. شارع مقدّس هم اين را امضاء كرده است و بر اساس آن حكم كرده است فعلى هذا مسأله اختيار به عنوان يك شرطمسلّم در تمام عقود و ايقائات ثابت شد.
    اضف الى ذالك دليل ديگرى كه آن حديث رَفع است. حديث رَفع دليل بسيار خوبى است. حديث مشهورى است كه‏از طرق عامّه و خاصّه هر دو نقل شده است. فرمود رفع ما اكره عليه. در بعضى از نسخ رفع مستكره عليه. كه در اصول‏بحث كرديم. ما اكره عليه، مستكره عليه و در آن جا گفته‏ايم كه حديث رَفع شامل احكام تكليفيه و وضعيه هر دومى‏شود. هم مجازات و عقوبت برداشته مى‏شود با اكراه و هم احكام وضعيه از جمله طلاق و نكاح و بيع و اينها براى‏انسان افوا بالعقود نمى‏آورد. افوا ما عقود را رفع ما اكره عليه بر مى‏دارد. چرا؟ چون لسان حديث عام است. دليلى هم‏نداريم به اينكه اختصاص به احكام تكليفيه و مجازات داشته باشد. مؤاخذه را بردارد. نه. آثار وضعيه را هم برمى‏دارددر زمينه اكراه. مخصوصاً اگر نظرتان باشد يك مؤيّد مهمى دارد شمول احكام وضعيه را مؤيّد مهمش در اصول گفتنددر وسائل بوده است. در كفايه بوده است. در درس خارج بوده است. مؤيّدش چيست كه شامل احكام وضعيه هم‏مى‏شود؟ حديث معتبرى از امام صادق داريم كه سؤال كرد از طلاق اكراهى. فرمود پيغمبر فرموده است رُفِع ما اكره‏عليه. امام صادق (ع) به حديث رَفع در نفى احكام وضعيه استدلال كرده است. حديث هم حديث معتبر است. اين‏بهترين مؤيّد. اگر كسانى شك هم داشته باشند كه آيا شمول احكام وضعيه دارد يا شمول احكام وضعيه ندارد، با ورودحديث معتبر از امام صادق (ع) مسأله حل است. شيخ انصارى هم نقل كرد اين حديث را. رجلٌ اكره على الحلف‏بالطّلاق و العطاب و صدقة ما يملك او...ذالك؟ قال، لا. قال، رسول الله (ص) رفع عن امّتى...و مستكره عليه يا مكره‏عليه. خوب اين هم شاهد خوبى است براى مسأله ما.
    پس مهم بناء عقلا است. با امضاء شرع. و مهم حديث رفع است با اين روايتى كه در ذيل حديث رفع آمده است ومسأله هم اجماعى است. آن هم مؤيّد بگيريد. دليل بگيريد.
    سؤال؟ بله ممكن است اجماع مدركش اينها باشد. ما هم روى اجماع به عنوان مؤيّد تكيه مى‏كنيم. نه به عنوان دليل. به‏هر حال اين مسأله جاى چانه زدن ندارد. مهم فرع دوّم است. كه آيا اگر بعد راضى شد، صحيح مى‏شود يا نمى‏شود؟ دربيع، در طلاق، در نكاح، اكراهى واقع شد، ثمّ اجازه. ادّعا كردند به اينكه مسلّماً اشكالى ندارد. لو لحقح الرّضا كان‏صحيحاً.
    سؤال؟ ما فعلاً داريم نكاح را مى‏گوييم. مرحوم صاحب جواهر جمله‏اى دارد كه من اين جمله را بخوانم. عقدٌ النّكاح‏يقف على الاجازه يعنى كدام عقد نكاح؟ يعنى فضولى. على الاظهر الاشعر بل المشهور شهرتاً عظيمه بين القدما والمتأخّرين بعد هم از مرحوم سيّد و مرحوم ابن ادريس نفى خلاف و اجماع نقل مى‏كند. از سيّد نقل اجماع، از ابن‏ادريس در سرائر نفى خلاف. تنها كسى كه مخالفت از او نقل شده است كه گفته است فضولى است در عقد نكاح فايده‏ندارد، مرحوم شيخ در خلاف است. كه مى‏گويند او هم، شايد برگشته است. چون در كتابهاى ديگرش اجازه داده‏است. از فخر المحقّقين هم نقل كردند او هم شبهه دارد. غير از اين دو بزرگوار شيخ طوسى در خلاف كه احتمالاًبرگشته است و فخر المحققين غير از اين دو مخالف نقل نكردند. و حق با مشهور است. دليلتان چيست؟ كلام جواهردر جلد 29 صفحه 201. ولكن دليل ما در اين جا چيست؟ تمام ادلّه‏اى كه در بيع فضولى داريم، ادلّه عامّه نه خاصّه‏تمامش در اين جا است. و ما در انوار الفقه، كتاب البيع مفصّل در اين باره بحث كرده‏ايم. ولى مشكلى كه در اين جاداريم يك نكته است. مشكل اين است كه عقد فضولى بايد انجام بشود تا بعداً اجازه بگيرد. آيا نكاح مكره مثل عقدفضولى است؟ و بعبارت الاخرى المكره له قصدٌ الى الانشاء ام لا؟ مكره بسا قصد انشاء ندارد. عقد فضولى كه‏مى‏گفتيم موقوف بر اجازه است يا نكاح فضولى. يك نفر رفته است از طرف من يك نكاحى خوانده است. او قصدداشته است. فضولى است. بحث در آن جايى است كه مكره است. از فضولى آن ورتر است. شخص فضولى يك نكاح‏انشاء جامع الاطرافى كرده بود. در انشاء و قصد انشائش مشكلى نبود. امّا مكره در انشائش مشكل دارد. آيا قصد دارد يانه؟ اين يك بحث مفصّلى دارد كه در طلاق مطرح كردند. در بيع مطرح كردند. حلّ المكره قصدٌ ام لا؟ يعنى قصدانشاء. يعنى قصد جدّى انشاء. ما در كتاب بيع گفتيم. ديگران هم در كتاب بيع گفتند. در كتابهاى ديگر هم گفته شده‏است كه مكره قصد دارد. راضى نيست. انشاء مى‏كند. وقتى مى‏گويد بعت، بعت مى‏گويد. قصد انشاء دارد. الفاظبيمعنا نمى‏گويد مكره. سه حالت دارد. يك الفاظ بى معنا. يك الفاظ معنا دار. يك الفاظ معنا دار با قصد رضا. مكره‏مثل حاضر است. حل است. يعنى وقتى مى‏گويد بعت اشتريت حلّقت انكحت مثل آدمى است كه مى‏خواهد بلندگورا آزمايش بكند. يك، دو، سه، مى‏گويد. مثل آدمى است كه قصد لفظ دارد. قصد معنا دارد. مكره قصد معنا دارد.رضايت ندارد. فعلى هذا مكره رفت داخل در فضولى شد. حالا كه داخل در فضولى شد، عقد فضولى بعد از آنى كه‏اجازه آمد صحيح مى‏شود.
    سؤال؟ هم قرينه داريم. هم دليل داريم. شخص مكره...نيست. عرض كردم مسأله‏اى است كه اگر عقدى واقع شد،دعوى در آن شد كه آيا دائم است، يا موقّت است؟ بعضى گفتند، حق با دوام است. بعضى گفتند، حق با مطعه است.بعضى گفتند باطل است نه مطعه. نه دائم. هيچ كدام. ما مى‏گوييم قدر متيقّن آن مطعه را مى‏گيريم. زائد بر آن نمى‏گيريم.اگر مى‏خواهيد درباره آن مسأله مطالعه كنيد، اين چند آدرس را كه مى‏گويم مطالعه كنيد. يكى كتاب مختلف علاّمه‏صفحه 564. دوّم ملحقات عروه جلد سوّم صفحه 181. سوّم مبانى آيت الله خويى جلد 1 صفحه 59. چهارم محذّب‏آقاى سبزوارى از معاصرين كه اخيراً مرحوم شدند، محذّب جلد 27 صفحه 162. اينها را مطالعه كنيد. و فتواى ما اين‏است كه ما بايد به مطعه عمل كنيم. يعنى بگوييم عقد طابع مطعه است و دوام دليل مى‏خواهد. وصل الله على سيدنامحمّدٍ و آل الطّاهرين.