• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • تاريخ: 78/7/10
    موضوع بحث: احكام نكاح
    مكان: مسجد اعظم قم
    بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد و على آله الطاهرين لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فدا ولا حول و لا قوة الا بالله العى العظيم.
    كلام در بحثهاى مقدماتى نكاح بود. مسأله اول تمام شد. مى‏رويم به سراغ مسأله دوم،كه قبلاً بايد عرض كنم مسأله دوم هم‏مسأله ساده‏اى است از نظر فقهى. ولى چون اهميت فوق العاده اجتماعى دارد براى اينكه آقايان بر اين مسأله مسلط باشند و به‏اجتماع برسانند مخصوصاً به نسل جوان ما مسأله دوم را هم شرح مى‏دهيم بعد از آن 14 مسأله است كه اينها را ما صرفنظرمى‏كنيم مستحباتى است كه با مطالعه آقايان مى‏توانند آنها را بيابند و حتماً مطالعه و حتماً مباحثه كنيد و فردا مى‏رويم سراغ‏مسأله هفدهم يعنى اين دو مسأله را خوانديم 14 مسأله ساده و روشن است اينها را صرفنظر مى‏كنيم مسأله هفدهم كه مسائل‏نگاه و نظر به نامحرم است مسائل مهمى است آنها را عنوان مى‏كنيم از فردا ان شاءالله ولى همانطور كه عرض كردم حتماً اين14 مسأله وسط را مطالعه و مباحثه بفرماييد.
    و اما مسأله دوم كه به منزله صغرى است براى كبرى كه در مسأله اولى آمده بود در آنجا مى‏فرمود بايد سراغ زنان صالح ومردان صالح برويم حالا در اين مسأله معيار صالح بودن و ناصالح بودن را بيان مى‏كند ينبغى أن لا يكون النظر فختيار المرءمقصوراً عن الجمال والمرد، سزاوار است در انتخاب همسر در انتخاب زن نظر تنها به جمال و مال نباشد كه غالباً هست.فالنبى (ص) من تزوج امرة لايتوزجها الاّ لجمالهالم يرَ فيها ما يُحب كسى كه زنى راازدواج كند فقط به خاطر زيبايى و جمالش وهيچ صفتى از صفات ديگر رابررسى نكند نه عفّتش نه عقلش و صفات انسانى ديگرش پيغمبر مى‏فرمايد لم يرَ فيها ما يحب‏اين جمله سربسته‏اى است يعنى آن كسى را كه مى‏خواهد به او نمى‏رسدلم ير فيها ما يحب نمى‏بيند در آن زن چيزى را كه‏دوست دارد يعنى به همان مقصود جمالش هم نمى‏رسد و در همان هم ناكام مى‏شود. چرا؟اين نكته‏اى دارد كه من درتحليلهاى آينده‏ام عرض خواهم كرد؛ و من تزوجها لمالها تزويج كند اين زن را براى مالش. اينهايى كه مى‏خوانم متن‏تحريرالوسيله است تمام و من تزوجها لمالها لا يتوزجها الاّ له، يعنى چه لا يتوزجها الا له؟ هدف فقط مال است، و كلّه الله عليه‏خدا او را به او وامى‏گذارد. او كه اول هست ضمير اول به شوهر برمى گردد ضمير دومى به كه بر مى‏گردد؟ به مال يا به‏خودش؟ يعنى اين مرد را به حال خودش رها مى‏كند خدا ديگر حمايت نمى‏كند، اين كه مى‏گوييم الهى لا تكبنى الا نفس...فى‏الدنيا و الآخره پيغمبر اكرم هميشه اين سخن را مى‏گفت ما هم هميشه بگوييم خدايا ما را به خودمان وا مگذار خدا اين را به‏خودش وا مى‏گذارد انسان وقتى به خودش واگزار شود در هر قدمى با شكستى روبرو مى‏شود شيطان، هواى نفس، ومشكلات ديگر بر او مسلط خواهند شد.ظاهرا وكّلهُ الله عليه يعنى او را به خودش وامى گذارد. فاليكم بذات الدين بر شما بادكه انتخاب ذات الدين كنيد. من مدرك اين خبر را فراموش كردم بنويسم ان شاءالله در جلسه آينده مدركش را عرض خواهم‏كرد. بعد مى‏فرمايد واليحتارمن كانت واجبة لصفات الشريفه اين ديگر جزء حديث نيست اين كلام امام در تحريرالوسيله‏است و اليحتار واجبة لصفات الشريفه صالحَ قد وردت مدح الاخبار بايد سراغ صفاتى برود كه در اخبار تأكيد بر آن شده است‏فاقدة لصفات الزمينه فاقد صفات زشت باشد، قد نفقت بزمه الآثار اين صفاتى كه آثار يعنى روايات مذّمت آنهاراكرده است واجمع الخبر فى هذالباب جامعترين خبر در اين باب اين خبرى است كه امام در اينجااشاره مى‏فرمايد كه خبر دو باب شش‏است. خبر دو از باب ششم از ابواب مقدمات نكاح اين خبر به عقيده ايشان جامعترين خبر است و اجمع خبر فى هذالباب ماعن النبى (ص) انه قال خيرُ نساءكم بهترين زنان شما،الولود، زنى باشد كه بچه براى شما بياورد عقيم نباشد. لابد در اينجا فوراًسؤال مى‏كنيد ما چه مى‏دانيم كه اين عقيم است يا عقيم نيست؟ اگر باكره باشد نمى‏دانيم حالا اگر يك زنى است كه قبلاًشوهر كرده و بچه گيرش نيامده و طلاق گرفته و زن ديگرى مى‏شود خوب اين معلوم مى‏شود كه اين وزوج نيست بچه‏نمى‏آورد اما يك دختر باكره از كجا معلوم بشود؟ جنبه ارثى دارد بعضيها وقتى مى‏بينيم بستگانش، خواهرى دارد چند تاخواهر ازدواج كرده اينها بچه گيرشان نيامده معلوم مى‏شود كه اينها حالت عقيم بودن به عنوان ارثى در فاميلشان هست.سؤال؟ نه يعنى بچه دار بشود در مقابل عقيم است. روايات داريم كه زنان عقيم را نگيريد.
    البته ممكن است كه اين سؤال هم پيش بيايد كه پس اين زنان عقيم چكار كنند؟ شوهر نكنند بحث در اولويتها است نمى‏گويدكه حتماً واجب است كه اين ولود باشد. اولويت با اينها است و الاّ ازدواج با بقيه هم مخصوصاً اگر داراى صفات خاصى باشندكسى هم هست كه حالا يا علاقه‏اى به بچه ندارد يا بچه‏اى از زن ديگرى داشته ازدواج با اينها كه ما نمى‏گوييم ممنوع است،اولويت با اينها است. الولود، الودود. صفت دومى‏اش ودود است با محبت باشد. آدم بى محبت فاقد عواطف و فاقداحساسات نباشد با محبتش محيط خانواده را گرم و داغ كند. العفيفه سومى‏اش اينكه عفيفه باشد داراى عفّت باشد كه همان‏اشاره به جنبه‏هاى دينى است متدين و با ايمان و عفيف باشد. العزيزة فى اهلها اين چهارمى است در خانواده خودش‏عزيزباشد. يعنى چه؟ يعنى داراى شخصيت باشد. خانواده‏اش وقتى در خانواده است مورد احترام است نه اين است كه‏شخصيتش را در هم شكسته باشند و آدم بى شخصيت و بى احترامى باشد پدر و مادر و همه تو سرش مى‏زنند اين همسرخوبى براى تو نمى‏تواند باشد بايد العزيزة فى اهلها باشد. پنجم الذليلة مع بعدها در مقابل شوهر سِلم باشد ذليل يك معنى‏فارسى امروز دارد كه بار منفى دارد ضد ارزش است آدم ذليل، ولى در لغت عرب معنى ذليل اين نيست ذليل يعنى متواضع‏بعضيها مى‏گويند ما در سجده مى‏گوييم سجدت لك يا ربك..و انا عبد ذليل. ذليل آن ذليل فارسى داراى بار منفى يعنى‏متواضع در مقابل تو تسليم. وقتى مى‏گويند در غير انسان هم اين صفت است فلان حيوان ذلول است. يعنى رام است تسليم‏است چموش نيست نه ذليل به معنى تو سرى خور. الذلية مع بعدهانسبت به شوهرش سلم است. متواضع است. و اما اين‏چندم بود؟ صفت پنجم. المتبرجة مازوجها زنى است كه خوشش مى‏آيد زينتش براى شوهرش باشد نقطه مقابل الحصان الاغيرك درمقابل ديگران خودنمايى نمى‏كند حصان با صاد است يعنى خودش را در حصن، در قلعه قرار مى‏دهد در مقابل‏ديگران خودآرائى‏اش براى همسرش هست نه خودآرائى براى ديگران و در مقابل همسر هيچ كه متأسفانه در بسيارى از زنان‏اين مسأله ريشه دوانده، گاهى هم قصد سوء هم ندارند ولى يك تربيت غلط است. وقتى كه مى‏خواهد برود به مجالس زنانه يامجالس عقد يا مجالس فلان هزار گونه آرايش، امّابراى شوهر هيچ اين حالا انگيزش هست كه باشد ولو قصد سوء هم نباشدو پناه بر خدا اگر قصد سوء باشد از خودآرائى براى اجانب هر چه باشد اين يك صفت مذمومى است. هر دو طرفش ناپسنداست هم نسبت به ديگران خودآرائى كردن، هم نسبت به همسر خودآرائى نكردن. التى تسمع قول و تتيع امره اين هم‏هشتمين صفت. آن همسرى كه سخن شوهر را مى‏شنود و نسبت به او خاضع است اطاعت مى‏كند. ملاحظه مى‏كنيد تمام اين‏صفات، صفاتى است كه ارزشهاى معنوى دارد يعنى ازدواج رااز يك مسأله هوى و هوس درمى آورد. تبديلش مى‏كند به‏هدف نه هوس. سؤال؟ بعله همين است انتخاب است ديگر. ايشان سؤال مى‏كند مى‏گويند صحبت نكاح در اين حديث‏نيست در هيچ كجاى اين حديث صحبت نكاحى در ايجا نشده است ولى وقتى مى‏گويد زنانى كه داراى اين هشت صفت‏باشند زنان باارزشى هستند معنى‏اش اين است وقتى مى‏خواهيد ازدواج كنيد برويد سراغ يك همچنين زنانى. معنى اش اين‏است كه يك دلالت التزامى باصطلاح بيّن دارد التزام بين بعد هم يك حديث ديگرى هست كه آن حديث طولانى است من‏نمى‏خوانم. سؤال؟ سؤال مى‏كنند اين صفات چه رقم قبل از نكاح روشن مى‏شود؟ جوابش اين است: با تحقيقاتى كه مى‏كند ازاين و آن مى‏فهمد كه مادرش، خواهرش چه جور آدمهايى هستند به عنوان وراثت و به عنوان عادت فهميده مى‏شود.
    يك حديث دومى هم امام در اينجا نقل كردند كه نقطه مقابل اين حديث هست مطالعه مى‏كنيد احتياج به خواندن نداردصفاتى است عكس اين صفات هشتگانه‏اى كه من خواندم. آخرين جمله‏اى كه دركلام امام است دقت بفرماييد، آن حديث‏دوم هم سندش را عرض كنم كه در كلام امام است آن است يك باب هفت است. يك باب هفت از ابواب مقدمات نكاح كه‏عكس حديث اول است. حديث دو باب شش كه ممكن است كه در دو باب ديگر هم نقل كرده باشم. من باب چهارده را دراينجا ببينم. حديث چهار باب چهارده بعله. بعله آن حديثى كه آدرسش را ما نداديم حديث اول. حديث بعيد اجلى است عن‏ابى جعفر باقر عليه السلام قال، قال رسول الله تا آخر. حديث چهار از باب چهارده. و اما آخرين حديثى كه در اين مسأله نقل‏كردم حديث معروفى است و مهم. حديث هفت باب هفت. و فى خبر الآخر انه صل الله عليه و آله و صلم: اياكم و خضراالدمن. بپرهيزيد از گياهان زيبايى كه در مزبله‏ها مى‏رويد. دمن جمع دمن است. دمن يعنى زباله، مزبله. دِمَن يعنى زباله‏ها،مزلبه‏ها. قيل يا رسول الله و ما خذ لا ادمن. گياهان زيبا يا گلهاى زباله‏ها چيست؟ قال المرأة الحصنى فى منبةالسوء. زن زيبا كه‏در يك خانواده بد و منحرف و آلوده پرورش يافته است گلى هست كه در زباله‏اى روييده. ظاهرش زيباست ولى باطنش‏متعفن است. فرمود از اينگونه زنان بپرهيزيد. اشاره به اين است كسانى كه فقط جمال را معيار ازدواج قرار مى‏دهند و هيچ‏چيز ديگر را شرط نمى‏دانند و اينها گرفتاريهاى سختى پيدا مى‏كنند كه الان به آن اشاره مى‏كنم.
    خوب يك جمع بندى كنيم و يك تحليلى. از اين مسأله نتيجه مهمى مى‏توانيم بگيريم. سؤال مى‏كنند منبت سوء يعنى خانواده‏يا خلقيات خود شخص؟ منبت سوء ظاهرش معنى خانواده است. يعنى خانواده آلوده. تشبيح هم همين معنى را مى‏دهد.زباله‏اى است كه روى آن گل زيبايى روييده است. آن اساس و ريشه تولدش است خلاصه اين حديث و جمع بندى، اين‏مى‏شود كه ازدواج سه گونه است گاهى براى جمال است. گاهى براى مال است. و گاهى براى كمال است. گاهى‏بجمالها.گاهى بمالها.گاهى بكمالها. سؤال؟ همه با هم جمع بشوند بهتر. اما اولويت در كدام است؟ اولويت در سومى است‏بايد سومى رعايت شود. در اينجا يك تحليلى ما داريم و آن اين است كه ازدواجها را ما آمديم هفت قسمت كرديم. اولش‏ازدواج شهوى است. النكاح الشهوى، كه براى هوى و هوس است، لا غير زيبايى زن به عنوان يك ارزش در روايات تأكيدشده است روى آن. اما آنجاييكه تنها همين يك نقطه را غير از نقطه ديگر نبيند اين مذمت دارد. اين را ما مى‏گوييم ازدواج‏هوى و هوس .ازدواج شهوى. اينگونه ازدواجها گاهى به جاهاى خطرناك مى‏رسد. به علت اينكه اساس زيبايى زن نيست.صفات ديگر نه بى بند و بار.يك همچنين زن براى شوهر ممكن است سر از مفاسد زيادى در بياورد بايد چشمش را باز كندببيند تنها به خودش تعلق ندارد.لم ير فيها ما يحب آن كسى را كه مى‏خواهد به او نمى‏رسد يك زندگانى سخت و خراب وويران مملو از مفاسد خيلى اوقات هم اينگونه ازدواجهاى شهوى و هوى و هوسى كه غير از جمال هيچ معيارى ندارد، منتهى‏به طلاق مى‏شود. نفر دوم هم منتهى به طلاق مى‏شود. چرا؟ براى آن چيزى كه ضامن بقاى زوجيت است. كه مسأله دين وايمان و اخلاق است ناديده گرفته شده است. و اين را هم بايد توجه داشته باشيم كه زيبايى امرى است كه زائل مى‏شود. خيلى‏ساده. دوران جوانى كه بگذرد. يك كمى كه با سرعت مى‏گذرد دوران شباب، يكى، دو تا فرزند گيرش مى‏آيد آن طراوت و آن‏جمال و اينها، غالباً افت مى‏كند گاهى با يك بيمارى مختصر آن جمال زائل مى‏شود. بنابراين چيز پايدارى نيست كه انسان‏شريك پنجاه سال و شصت سال و هفتاد سال عمرش بوده باشد و بتواند روى آن حساب بكند. جمال چيزى سريع الزوال‏است. و اما دوم. قسم دوم ازدواج تجارى است و جنبه تجارت دارد. مى‏خواهد صاحب مال و جمالى بشود اى بسا زن هيچ‏جمال و كمال ديگر ندارد، اما با خودش مالى دارد و يا پدرش ثروتمند است. و اين داماد انتظار مرگ پدر را مى‏كشد كه بعد ازعروسى در زمان كوتاه چشم از دنيا ان شاءالله ببندد و اموالش به اين فرزندش برسد. و اين براى كسى است كه ازدواجش‏تجارى است و به قول ايشان بعضيها مى‏گويند سراغ پدر پولدارى برويد كه دو، سه تا سكته قلبى هم كرده باشد و مقدمات‏سفر آخرت فراهم شده باشد. خوب يك همچنين ازدواجى هم ضررهاى زيادى دارد.اولاً نهايت دون همتى است كه انسان‏بخواهد در سايه مال همسر زندگى كند. يك همچنين آدمى همت مردانه ندارد. همت مردانه آن است كه او بتواند دست بالارا در توليد مال و كسب مال داشته باشد. نه اين كه در سايه اموال همسرش بخواهد زندگى كند. اثتثنائات و اموال خديجه ونمى‏دانم ازدواج. اينها را بايد بگزاريم كنار آنها اثتثنائاتى است كه معلوم است كه اولويتهاى ديگرى در كنارش است. اما فقطچشمش را دوخته است به مال. و يك چنين مردى ذليل مى‏شود. ضعيف مى‏شود. شكست مى‏خورد در زندگى. ارزشى‏نخواهد داشت. آن غيرت و مردانگى خودش را از دست مى‏دهد.چون آمده به يك ازدواج تجارى دست زده. و چنين مردى‏كه بدون زحمت و تلاش و رنج و كوشش اموالى از زنش به دست آورده است، زود هم اين اموال رااز دست مى‏دهد. اموالى‏كه بى رنج به دست مى‏رسد بى رنج از دست مى‏رود. باد آورده را مى‏گويند باد مى‏برد. معمولا اينطور است.
    قسم سوم ازدواجهاى مقامى است. پدرش امين السلطان است، حاكم الدوله است، چكاره است؟ برويم با اين دختر ازدواج‏كنيم و از بركت پدر به مقامى برسيم. اينها هم ازدواجهايى است كه خيلى هايش به طلاق مى‏انجامد در صورتيكه تنها نظرش‏اين بوده باشد. و تازه اكتساب مقام در سايه مقام پدر زن اين مرد را ذليل مى‏كند در مقابل اين زن. بايد هر چه مى‏بيند صبر كندو تحمل كند. پنجم ازدواجهاى سياسى است كه در طول تاريخ. چهارم ازدواجهاى سياسى است كه جنبه سياسى دارد. حالاگاهى اينها سياست منفى است و گاهى سياست مثبت است. ازدواجهاى سياسى مثبت هم داريم كه مثل ازدواجهاى متعددپيغمبر بوده است كه مى‏گويند عده‏اى از آنها جنبه سياسى داشته. مى‏خواسته با يك اشخاصى كه با فاميلهاى معروف عرب كه‏اينها تماس داشتند ازدواج كند. آنها حامى بشوند و گاه شده است كه در طول تاريخ كسانى كه در مقابل يك شخصيت باايمانى مى‏ايستادند وقتى آن شخصيت ازدواج با فاميل آنها براى خودش يا بچه هايش مى‏كرد ديگر عداوت آنها تبديل به‏محبت مى‏شد. الان هم گاهى بين دو قوم و قبيله، نزاع واقع مى‏شود.مخصوصاً در ميان عشاير اين الان هست كه گاهى در ميان‏قوم و قبيله‏اى دعوايى، نزاعى، خونى ريخته مى‏شود. بعداً مى‏آيند مصالحه‏اى مى‏كنند و ديه‏اى مى‏دهند و براى اينكه آثارخونى را بشويند دختر را به آنها مى‏دهند آنها دختر را به اينها مى‏دهند و ديگر با هم خوب مى‏شوند. اگر اين ازدواج صورت‏نگيرد، اين خونريزى در ميان اين دو فاميل ادامه پيدا مى‏كند. خوب اين يك ازدواج سياسى است كه بد هم نيست. البته بايدطورى كرد كه دختر را قربانى اين مسأله نكنند به سود و به نفع دختر هم باشد. التيامى هم بين دو قبيله پيدا بشود. بنابراين‏گاهى مثبت است و گاهى منفى است. مال هم مثل مال خديجه باشد مثبت است. و اما پنجمين نوع، ازدواجهاى قومى وتعصب‏آميز است. بعضى جاها هستند كه مى‏گويند حتماً بايد دختر خاله با پسر خاله ازدواج كند. اين دختر خاله با اين
    پسر، آن دختر خاله با اين پسر، آن دختر عمه با اين پسرعمو باشد. و در حاليكه نه اين مى‏خواهد نه آن مى‏خواهد. با تعصب، بااصرار قومى و قبيله‏اى اين ازدواج را سر مى‏دهند و خيلى اوقات هم به جاهاى بد مى‏رسد. دخترها خودكشى مى‏كنند، پسرهاخودكشى مى‏كنند، فرار از خانواده مى‏كنند، مشكلات زيادى در اينجا پيدا مى‏شود كه اينها را هم بايد مراقب بود. ششم‏ازدواجهاى انسانى است. هفتم ازدواجهاى الهى است. با هم عرض مى‏كنم ازدواجهاى انسانى اين است كه طرفين خيلى به‏مسائل مذهبى اهميت نمى‏دهند. اما براى خودشان يك آدمى هستند. روى صفات اخلاقى ارزشى، تكيه دارند.خانواده،خانواده پاكدامنى است. خانواده خوبى است. خانواده شريفى است. حالا علائق مذهبى هم گاهى خيلى قوى نيست. ولى‏خوب جنبه‏هاى اخلاقى انسانى گاهى در آنها ديده مى‏شود. اين خوب است. اما ازدواجهاى الهى كه روى جهات دينى، چون‏جهات دينى هم جهات انسانى را دارد هم چيزهايى فراتر. بايد روى جهات انسانى و روى جهات معنوى و تقوى و ايمان و .
    و اما در بحثهاى اخلاقى هم گفتيم اين مطلب را در همين جلد اول اخلاق در قرآن، پيام اول اخلاق در قرآن نوشته‏ايم كه‏درست است. ممكن است صفات اخلاقى روى جنبه‏هاى انسانى در بعضيها باشد، اما ضمانت بقاء خيلى ندارد. دوام ندارد.اگر صفات اخلاقى متكى بر ريشه‏هاى اعتقادى و مذهبى باشد، آن وقت عميق است. اما اگر فقط روى جهات انسانى وظاهرى باشد نه روى جهات دينى و ايمانى اين عمقش كم است. خيلى ساده متزلزل مى‏شود. ولى دومى به اين آسانى متزلزل‏نمى‏شود. گاهى انسان جانش را هم از دست مى‏دهد، اما آنها را از دست نمى‏دهد.
    خوب، اينها مسائلى بود كه لازم بود به اينها توجه داشته باشيم و رعايت اين مسائل بشود. ينبغيهنا التنبيه الا امور. چند نكته‏هست كه من اينها را با سرعت مى‏گويم و اين مسأله دوم را تمام كنيم، شايد يكى، دو نكته هم بماند براى فردا.ان شاءالله ولى‏فردا سراغ مسأله هفدهم خواهيم رفت.