پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 108
متن
1379/2/31
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
سه مسأله باقى مانده است كه بايد انشاء الله در اين دو سه روز كه روزهاى آخر تحصيلى است انشاء الله تمامش كنيم.يك مسألهاى را هم قول داديم كه اين را هم در روز آخر تكميلش مىكنيم انشاءالله. بحث در مسأله 23 بود. زنى ادّعاكرد من بدون همسر هستم. مردى با او ازدواج كرد. بعد از آنى كه ازدواج كامل شد، مدّعى پيدا شد كه اين زن قبلاًهمسر من بوده است و الان هم همسر من است. بحث در اين است كه اين ادّعاى مدّعى به كجا مىرسد. گفتيم علىالقاعده بايد صحبت كنيم و بعد هم مطابق روايات هر چند مسأله مشهور و معروف است. قاعده مىگيريم اين مسأله 5حالت دارد. اين البتّه آخرش براى بعضىها تبيين نشده بود و من ناچار شدم برگردم. حالت اولى اين است كه مدّعىاقامه بيّنه كند. با اقامه بيّنه قول او ثابت مىشود. ازدواج مجدّد باطل است. زن به همسر اوّل برمىگردد. حالت دوّم ايناست كه اقامه بيّنه نشود و زن و مرد هر دو قسم ياد كنند. مرد مىگويد والله اين دروغ مىگويد. من اطّلاع دارم من با اينزن سالها است كه همسايه هستم...دروغ مىگويد اصلاً. مرد قسم ياد مىكند. بعضى مىگفتند از كجا مىتواند. ازمعاشرت با زن مىتواند. همسايهاش بوده است. همسايه داخل خانه. و زن هم قسم ياد مىكند من با چنين مردىازدواج نكردم. در اين جا سقط الدّعوى. اين جا كه بيّنه نيست سقط الدّعوى. آن جا كه هر دو قسم مىخورند سقطالدّعوى. ساقط مىشود.
حالت سوّمى اين است كه بيّنه در كار نيست و زوج و زوجه هر دو نكول از قسم مىكنند يا يمين مردوده مىشود. قسمرا برمىگردانند به مدّعى. مدّعى هم قسم مىخورد. باز هم سقط الدّعوى. هر دو نكول كردند و گفتند مدّعى قسمبخورد و مدّعى قسم خورد در اين جا سقط الدّعوى. يعنى زن از اين شوهر جدا مىشود. مىرود سراغ آن شوهر سابقو اين ازدواج هم محكوم به بطلان است.
سؤال؟ به...شخص ثالث است. زوج و زوجه نكول مىكنند و آن شخص ثالث كه ادّعا مىكند اين زن، مال من بودهاست. بيخود شوهر كرده است، آن شخص ثالث قسم ياد مىكند و زوجه به نام او مىشود و از زوج دوّم جدا مىشود.
وامّا صورت چهارم و پنجم. چهارم و پنجم اين است كه يكى از اين دو نكول مىكنند و يكى قسم مىخورد. حالا اوّلفرض ما بر اين است كه زوجه قسم مىخورد و مىگويد زوج دروغ مىگويد، اين مرد مدّعى دروغ مىگويد. ولى زوجمىگويد من نمىدانم. شايد هم راست مىگويد. من خبر ندارم. اين زن را من نمىشناختم كه آمد با من ازدواج كرد.گفت، من بى شوهر هستم. شايد داشته. اگر راست مىگويد مدّعى قسم بخورد. مدّعى قسم خورد على رقم زوج كهنكول كرده بود. ولى زوجه قسم خورد گفت، والله دروغ مىگويد من قبلاً شوهر نكرده بودم. در اين جا مىگويند باز همعملاً سقط الدّعوى. چرا؟ زوج قسم خورده دعوى ساقط شد نسبت به زوجه. زوج هم كه نكول كرد گفت...چه اثرىدارد؟ زوج نكول كرد. مدّعى قسم خورد. حالا قسم خورد، مىتواند زوج را از اين دوّمى بگيرد؟ نه. زوجه نكول نكرد.گفت من چنين شوهرى نداشتم. قسم هم مىخورم. بنابراين مدّعى دعوايش از زوجه كَنده شد. حالا زوج نكول كردهاست و مدّعى قسم خورده است چه اثرى دارد؟ بنابراين قسم بيخود است. بنابراين قسم نخورد. چون اگر قسم بيهودهبوده باشد، حكم به قسم ديگر حكيمانه نيست...قسم بخورد. حالا اين را كه من اضافه مىكنم دقّت كنيد. اللّهمّ اذا انيقال اين قسم يك وظايفى در اين ذكر مىآورد. و آن وظايف اين است كه زوج تا آن جايى كه مىتواند بايد خود را اززوجه دور نگه دارد. چون نسبت به او ساقط شده است. زوجهاش نيست. حقوق زوجيت را بدهد. آن چه...امّا زائد برمقدار وجود نگاهش نكند. يا مثلاً اگر فردا زوجه مرحوم شد ارثش را نگيرد...ارث را نگيرد. كه نكول كرد و آن آقا همقسم خورد...زوجيت نسبت به اين ندارد. زوجه ارث اين را مىبرد. امّا زوجى كه نكول كرده است، ارثى از اين زوجهنمىبرد. اگر همچنين آثارى برايش درست كرديد آن وقت قسم معنى دارد. و الاّ قسم بى معنى و بى محتوى است.
سؤال؟ چرا نمىتواند داشته باشد؟ قسم خورده است آن آقا كه من شوهرش هستم. اگر آن شوهر است اين شوهرنيست. سؤال؟ زن دوّمى. زوجه ارث مىبرد از اين زوج. امّا زوج چرا از زوجه ارث ببرد؟ زوجه نسبت به خودش قسمخورده است. نسبت به خودش قسم خورده است، آثار نسبت به خودش...نفقه دارد، ارث دارد، همه چيز دارد.
سؤال؟ البتّه...واجب است. در...واجبه ناچار است. حالا من دو تا مثال مىزنم به ارث. ارث را ندارد. تو خودت نكولكردى...قسم خورد. رابطه تو را بريد نسبت به خودت. با...من به عنوان قضيه شرطيه گفتم. حالا...را خيلى اصرار ندارم.اگر چنين اثرى را قائل شديم، قسم خوردن مدّعى در فرض چهارم كه نكول زوج است فايده دارد. اگر هم مىگفتيم نهاين اثر، اثر نيست قسم بى معنى مىشود و قسم سقوط پيدا مىكند.
سؤال؟ نه. تعارض نكردند. هر كدام نسبت با خودش اثر دارد.
وامّا صورت پنجم. صورت پنجم آن است كه زوج قسم مىخورد. زوج مىگويد من مىدانم اين همسايه من بوده است.شوهر نداشته. اصلاً اين...را اصلاً به عمرمان نديديمش. اين زن بيست سال در خانه ما است. يا اين زن شوهر ديگرىداشته است و من مىدانم كه فوت كرده است به تازگى. اين شوهرش نبوده. مىدانم. زوج قسم مىخورد كه اين مدّعىبيگانه است. ولى زوجه نكول مىكند. مىگويد مدّعى قسم بخورد. يا نكول يا يمين مردوده. مدّعى قسم بخورد.مدّعى قسم خورد و گفت اين زوجه زوجه من است. اين قسم چه اثرى دارد؟ اثرش در حال زوجيت هيچ. به علّت اينكه زن نمىتواند بر ضدّ شوهر دوّم كارى بكند. شوهر دوّم قسم خورده است. دعوى ساقط شده است. شوهر دوّم سرجاى خودش ايستاده است. اگر شوهر دوّم فوت كند يا طلاق بدهد، زن مىتواند برگردد. نمىتواند. بايد برگردد. بدوننكاح. چرا؟ چون ارتفع المانع. نكول زوجه سبب شد مدّعى قسم بخورد. قسم مدّعى مواجه با مانع بود. مانع زوجيّتدوّم بود. مانع كه برطرف شد قسم مدّعى عليه اين زوجه مؤثّر واقع مىشود. و اين زوجه برمىگردد به مدّعى.
سؤال؟ عدّه وطى به شبهه چرا؟ بايد نگه دارد عدّه وطى به شبهه. بعد مىرود سراغ آن. نسبت به زوج وطى به شبههاست. چون نسبت به زوج وطى به شبهه است بايد عدّه نگه بدارد. ولى ما سابقاً گفتيم يك چنين تأثيرى براى قسممدّعى مشكوك است. ثابت نيست. كه اين قسم هيچ اثرى نكند. اين زن با اين مرد باشد. وقتى اين مرد فوت كرد بدونهيچ ازدواج مجدّد برگردد به مدّعى. گفتيم ادّله تأثيره يمين مردوده يا نكول شمول تا اين اندازه ندارد. اگر حرف ما رابزنيد قسم مدّعى در اين جا هم بى خاصيت مىشود. انصراف ادّله. انصراف ادّله نكول. نكول آن جا اثر دارد كه...اثركند. يمين مردوده...نه بعد از سى سال ديگر كه اين فوت كرد به قول امروزىها...اين زن برگردد به آن شوهر. يك چنيناطلاقى ندارد ادّله يمين مردوده به اينها. وقتى ندارد ما نمىگوييم. بنابراين قسم هم بى خاصيّت مىشود. اين كه بعضىاز آقايان اشكال كرده بودند كه چرا شما گفتيد خاصيّت دارد بعد از فوت، ما روى مبناى مشهورى گفتيم. مبناىخودمان هم بعد از فوت هم خاصيّت اثرى ندارد. هذا كلّه على القواعد مطابق قاعده 5 حالت بود. 5 حالت را برايتانشرح دادم. برويم سراغ روايات خاصّه. مسأله ما خوشبختانه چند روايات دارد كه اين روايات را بررسى مىكنيم. انگارنه انگار كه ما بحث راجع به قاعده كرديم. آنها را نديده بگيريم. دل بدهيد به اين روايات. ببينيد اگر دليل ما منحصر بهاين روايات باشد چه مىشود؟ بعد نتيجه احاديث را با قواعد مىسنجيم. آيا چيزى با هم فرق دارد يا همين است كهبود. اين مسير مسائل را دقّت كنيد. مسائلى كه اين طور است اوّل برويد سراغ قواعد منهاى روايات كه انّه ليس فىالمسأله روايتٌ. قاعده را حساب كنيد و بگذاريد كنار. بعد هم روايت را بدون قاعده ملاحظه كنيد بعد هر دو را درمقابل هم قرار بدهيد تا ببينيد مقتضاى نتيجهگيرى نهايى چيست؟ ما در اين جا دو حديث داريم كه يك حديث معتبراست. يك حديث مشكوك. هر دو حديث در باب 23 از ابواب عقد النّكاح است. حديث 1، روايت سندش خوباست. محمّد ابن يعقوب عن على ابن ابراهيم ثقه عن ابيه ثقه عن عبد العزيز ابن المهتدى اين اسمش خيلى آشنا بهگوش مباركتان نيست. عبد العزيز ابن المهتدى. حديث كم دارد اين آقا. ولى اين جزء وكلاى حضرت رضا است.مرحوم علاّمه در خلاصه، مرحوم نجاشى در كتابش هر دو بزرگوار توثيق كردند عبد العزيز ابن المهتدى را فكان منوكلاء رضا (ع) و كان يعتمد عليه...كلّ سند همين بود. قال، سألته رضا (ع) قلت جعلت فداك انّ اخيه مات مرحوم شد.و تزوّجت امرئته من زن او را به همسرى خود در آوردم. زن برادرم را. فجاء عمّى عمويم آمد فدّعى انّه كان تزوّجها سرّاًعمويم از گرد راه آمد و گفت من پنهانى اين را به ازدواج خودم در آوردم. فسألتها عن ذالك از زن برادرم سؤال كردم يكهمچنين چيزى بوده است؟ فانكرت اشدّ الانكار كه ابدا. دروغ است. وقالت ما كان بينى و بينه شىءٌ قطّع شايد عموىمورد علاقهاش بوده است. در خواب يك همچنين برنامهاى را ديده است و بر اساس آن خواب خيال مىكند كه دربيدارى بوده است. يك چيزى اصلاً بين من و بين عمو ابداً نبوده است. فقال، جواب امام كوتاه و پر معنى، فقال،يلزمك اقرارها. اقرار اين زن براى تو لازم است و يلزمه انكارها ضمير يكزمه به چه كسى برمىگردد؟ به عمو، مدّعى.عموى مدّعى يلزمه انكارها يعنى انكار اين زن. بعضى ظاهراً خواستند از اين حديث بفهمند كه اصلاً قسم هم لازمنيست...قسم بخورد. يلزمك اقرارها اقرار اين زن براى تو لازم است. اين همسر تو است. و يلزمه عمو را انكار هيچقسمى هم لازم نمىشود. او بايد بيّنه بياورد. آيا واقعاً يك چنين دلالتى دارد يا نه؟ بعيد نيست كسى بگويد دلالت درقسم ندارد. چون قسم مال آن جايى است كه برود پيش قاضى و شكايت كند. تا شكايتى پيش قاضى نكرده است نهقسمى لازم است نه چيزى. امّا اگر رفت عمو پيش قاضى شكايت كرد، بيّنه هم نياورد، آن وقت قسم ممكن است لازمباشد. ما نمىتوانيم از اين بفهميم كه اگر طرح دعوايى هم در محكمه قاضى بشود قسم بخورد يا نخورد. بنابراين از اينروايت لزوم و عدم لزوم حلف قسم استفاده نمىشود. دلالت حديث خوب، سندش هم خوب، چيزى هم بر خلافقاعده استفاده نمىشود مگر اين كه از اين حديث بفهميم مطلقا قسم لازم نيست. اگر اين را نفهميم ديگر همين مواردىكه داشتيم هم همين را مىگفت. درست؟
وامّا حديث دوّم. حديث 3 اين باب. آن 1 بود. اين 2 .3 معارض است. مىخوانيم. حديث 3. عن السّخى عن احمدابن محمد اين احمد ابن محمد ممكن است احمد ابن محمد ابن خالد برغى باشد. ممكن است احمد ابن محمد ابنعيسى باشد. هر دو بزرگوار هستند. هر دو ثقه هستند عن على ابن احمد. اين على ابن احمد است كه توى اين سندناشناخته است. كيست؟ على ابن احمد خيلى داريم. شايد 8 7 تا در رجال به نام على ابن احمد داريم. يكى از آنهاعلى ابن احمد ابن اشيم است. على ابن احمد ابن اشيم. ظاهراً اين على ابن اشيم همان ابن اشيم است. چرا؟ به قرينهروايت احمد ابن محمّد. چون على ابن اشيم...نقل مىكند. احمد ابن محمد ابن عيسى، احمد ابن محمد ابن خالد هردو از او نقل مىكنند. به احتمال قوى اين...و ابن اشيم فى الرّجال مجهولٌ. شخصى است كه از نظر وثاقت ناشناختهاست. فعلى هذا حديث ما ضعيف مىشود. بعد عن ابن يونس خوب است. يونس ابن عبد الرّحمان ظاهراً شخصثقهاى است. قال، سألته؟ از چه كسى سؤال كردند؟ مضمره. يونس ابن عبد الرّحمان از اصحاب موسى ابن جعفر سلامالله عليه است ظاهراً. سألته، سألت از موسى ابن جعفر سلام الله عليه اين...مضر نيست. براى اينكه اين بزرگاناصحاب نمىرفتند از يك اشخاص عادّى سؤال كنند.
سؤال؟ مجمل بودنش لا يضر. اشكال اوّلى درست است. امّا اشكال دوّم مضمره بودنش يونس ابن عبد الرّحمانشخصيتى است كه از غير امام سؤال نمىكند. نمىرود از يك نفر فرد عادّى سؤال كند و آن را به عنوان حديث نقل كند.در كتابش بنويسد. نمىكنند اين كار را. قال سألته. حالا اين روايت را دقّت كنيد. دلالت خوب است. قال سألته عن رجلٍتزوّج امرئةً فى بلد من المنگان. در يكى از بلاد فسألها لك زوجٌ شوهر دارى؟ فقالت، لا. نه. فتزوّجها ازدواج به اين زنبى مانع در واقع كرد. ثمّ انّ رجلاً عطاه مدّعى آمد. فقال هى امرئتى اين زن همسر من است. فانكرت المرئة ذالك. و ماهمچنين كسى را نمىشناسيم. من شوهر ندارم. ما يلزم الزّوج؟ اين زوج چكار كند؟ سرگردان شد. آيا اين قبلاً شوهرداشته يا نه؟ نگران شد. سرگردان شد. چه كند؟ فقال، هى ان يعطب زن، زنش است. الّا ان يقيم البيّنه ضمير يقيم به چهكسى برمىگردد؟ مدّعى. مدّعى كه اقامه بيّنه كند. اگر اقامه بيّنه نكند اين زوجه در اين جا نبايد اين زن قسم بخورد.حلفى در كار نيست. آيا اين دليل بر اين مىشود كه قسم خوردن زوجه منكره لازم نيست؟ يا نه. بگوييم اين مقامطرح...است ديگر. فقط ادّعا كرده است. ادّعا را بزند به ديوار.
سؤال؟ پرونده كه تشكيل مىشود. اگر كسى بيّنه ندارد كه پرونده كه تشكيل مىشود. حق دارد هر كسى بدون بيّنه برودپرونده تشكيل بدهد. و الاّ اگر اين طور باشد همه كسانى كه پرونده دارد تشكيل بدهد اين پرونده را. بيّنه دارند...هرمدّعى مىتواند ادّعا كند. مىخواهد بيّنه داشته باشد يا نداشته باشد. سؤال؟ امام دارد بيان فتوى مىكند. فرق استبين مقام قضا و مقام فتوى. سؤال، سؤال فتوايى است. جواب، جواب فتوايى امام است. سؤال، سؤال قضايى نيست.نيامده مدّعى پيش امام. اگر سؤال قضايى باشد بايد طرفين دعوى حضور داشته باشند. نداريم كه. امام در مقامقضاوت نبوده است. فبماعاً الى ذالك، روايت دوّم دلالت خوب، سند مشكل، مىتواند مؤيّد روايت اولى بشود. بهعلاوه اين مسأله معمولٌ بهاى اصحاب است. و ان الاصحاب سند را جبران مىكند. مشكلى از نظر اثبات مطلب بهحسب روايات نداريم. دو روايت. يكى صحيحه معتبر، ديگرى ضعيف، ولى هر دو معمولٌ بهاى اصحاب. امّا يكحديث داريم در اين جا كه ممكن است معارض شمرده بشود. ببينيم تكليف اين حديث چيست؟ حديث 2 اين باباست. البتّه من فراموش كردم اين جمله را بگويم كه اين حديث كه ما خوانديم كه سندش سند ضعيفى بود على ابناحمد در آن بود يك سند ديگر هم دارد. كه در ذيل همين حديث در وسائل نوشته است و باسناده اسناد شيخ عناحمد ابن محمد كه احمد ابن محمد عيسى باشد يا يحيى باشد يا ابن خالد باشد همهشان ثقات هستند عن الحسينيعنى ابن سعيد اين هم ثقه است انّه كتب عليه اين سند درست است. سند دوّمى كه به حسين ابن سعيد اهوازىمىرسد. شخص ثقهاى است و از او از امام على ابن موسى رضا (ع) سؤال كرده است اين سند، سند خوبى است.بنابراين حديث دوّم را هم مىتوانيم با حديث دوّم تقويت كنيم.
وامّا حديث معارض. اين وقتى بود كه برگشتم به حديث دوّم قبلى. وامّا برگرديم به حديث دوّم كه معارض است.روايت سند معتبر است. مرحوم شيخ طوسى به اسنادش كه اسنادش معتبر است عن الحسين ابن سعيد كه او هم معتبراست عن اخيه الحسن به برادرم حسن ابن سعيد، حسين ابن سعيد كه هر دو ثقه هستند...ثقتان. عن جرعه از ثقاتاست عن سماعه از ثقات است. قال، سألته عن رجلٍ سؤال كرد امام صادق را. بله سماعه غالب رواياتش مضمرهاست. و گفتند لا...چرا؟ چرا را يك وقت گفتيم يادتان هست؟ اوّل كتاب نوشته است سألت صادق (ع) بعد رد مىشودمىنويسد و سألته، وسألته، وسألته ضمير برمىگردد به امام صادق كه اوّل كتاب نوشته است. درباره مضمره نيست.احاديثى كه از آن تفكيك كردند به صورت مضمره در آمده است. بنابراين...سؤال؟... چون مرجع ضمير مشخّصاست. اجماع...اوّل كتاب نوشته است. عن رجلٌ تزوّج جاريتاً. دخترى است يا زن جوانى است. جاريه به زن جوانمىگويند به دختر جوان هم مىگويند. تمتّع بها تزوّج دائماً يا تمتّع يا دائمى يا موقّت. فحدّثه رجلٌ ثقه او غير ثقه يكمرد ثقهاى يا مرد غير ثقهاى. فقال اين مدّعى انّ هذه امرئتى اين همسر من است، قبلاً به عقد موقّت من در آمدهاست...انّ هذه امرئتى و ليس فيه بيّنه خودم هم مىگويم. بيّنه هم ندارم. ولى بدان و آگاه باش كه او همسر من است.بيّنهاى هم ندارم. بدان و آگاه باش. فقال، اين جواب را دقّت كنيد كه خلاف آن دو روايت مىشود. ان كان ثقتاً اگر اينمدّعى ثقه است فلا يقربها نزديك اين زن نشو. مدّعى ثقه است. قول ثقه را بپذير. نزديك نشو. و ان كان غير ثقه اگر ثقهنيست مدّعى فلا يقبل منه ولش كن. به او اعتنا نكن. يك آدم غير ثقه آمده است و مىخواهد بين اين زن و شوهرجدائى بيندازد. نه.
سؤال؟ آن هم كالعدم است. حالا، ظاهر اين معارض است. قبول نمىشود. ظاهر اين معارض است. اين مىگويد قبولمىشود به شرط ثقه بودن. نمىگويد مطلقا قول مدّعى قبول مىشود. مىگويد به شرط ثقه بودن قبول مىشود. مرحومصاحب حدائق در جلد 23 حدائق، صفحه 190 گفته است ما به اين حديث معارض عمل مىكنيم. عام و خاصاست. آن دو حديث عام است. مىگفت، قبول نمىشود. ثقه باشد يا نباشد. عام بود. امّا اين خاص است. مىگويد اگرثقه باشد بپذير. ما جمع بين عام و خاص مىكنيم. حديث سابق كه مىگفت قبول نكن، مىگوييم بپذير ان كان ثقه. وتفصيل در مسأله مىشود قول رجل ثقه قبول مىشود. يعنى درباره كدام شاهد؟ چون مدّعى كه خودش شهادت بدهدثقه باشد فايدهاى ندارد. شهادت مدّعى ولو كان ثقةٌ فايده ندارد. بايد دو نفر ديگر بياورد. بنابراين چون مدّعى ثقهاست، بدون هيچ شاهد پذيرفته مىشود.
سؤال؟ اين شوهر درست است كه از خودش دارد مىگويد ولى آدم راستگويى است و دروغ نمىگويد. اين آدم رامىشناسيم. آدم دروغگويى نيست...مثل اين كه شخصى بعد از مردن يك شخصى مىآيد مىگويد، آقا من صد هزارتومان از اين آقا طلبكار بودم. بيّنه هم ندارم. امّا بدانيد و آگاه باشيد كه من طلبكار هستم از اين ميّت شما. خوب...بپذير،نپذير، اين هم...در اين جا در مقابل صاحب حدائق ما چند تا مطلب داريم.
سؤال؟ اگر علمى حاصل بشود بله. فعلاً كه علمى حاصل نشده است. اصلاً به قضاوت هم نرسيده است. فقط...اوّليناشكالى كه ما داريم به حدائق، اصحاب عمل نكردهاند به اين حديث. صاحب حدائق هم مىگويد قبول دارم كهاصحاب عمل نكردند ولى ما عمل مىكنيم. اخبارى است ديگر. خيلى اعتناء به اين شركاى اصولى نيست. ندارد. ولىمن كه...اوّلين اشكال حديث اعراض اصحاب است. اين اشكال اوّل. اشكال دوّم شما مىخواهيد عام و خاص كنيد.عام و خاص نيست. اين...عمو كه يك نفر بوده است. عام نبوده است. عام در صورتى است كه مىگويد جاء رجلٌعموى ما يك شخص معيّنى بوده است. يا ثقه بوده است يا غير ثقه بوده است. امام در اين جا فرمود اعتنا به حرفعمو نكن. عام نيست. فعلى هذا جمع بين عام و خاص مشكل است در اين جا. اين اشكال دوّم.
اشكال سوّم اين است جمع دلالى عام و خاص جمع خوبى است. ولى يك جمع دلالى خوب ديگر هم ما داريم...شماو صاحب حدائق جمع ما، يك جمع ديگرى هم به اين دلالت هست. آن جايى كه ثقه است احتياط كن. مستحباست. جمع به استحباب و جواز. اين دو حديث صريح در جواز است. اين حديث ظاهر در وجوب است. آن صريحاست در جواز. اين ظاهر در حرمت. لا تقربها...على الكراه تعبير كراهت كنيم اين استحباب. يفعل على الكراه مكروهاست احتياط كن. با چنين زنى نباش. شما نمىتوانيد بگوييد جمع بين عام و خاص، جمع عرفى است. جمع بين ظاهرصريح درباره مكروهات و مستحبات جمع عرفى نيست. الاّ ما شاء الله در روايات متعارضه ما داريم كه حمل مىكنيمبر كراهت. نه... و حمل مىكنيم بر استحباب وجوبها را. اين جمع ما هم جمع است. جمع شما هم جمع است. اينسه تا جواب از كلام حدائق. خوب اگر اين دو حديث معارض بشوند تكليف چيست؟ مخالف قواعد هم هست. لاشك كه آن احاديث قبلى بر اين دو حديث مقدّم است...مخالف قواعد هم خودش در واقع يك من قسطى مىشود.فعلى هذا ما به فتواى مشهور عمل مىكنيم و اين قول ثقه را هم معتبر نمىشماريم مگر يقينى حاصل بشود. و فردا همانشاء الله سراغ مسأله 24 و 25 مىرويم. و صل الله على سيدنا محمد و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...