پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 105
متن
1379/2/26
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
بحث ما در مسأله 21 بود. مطابى باقى مانده است. عرض كنم و برويم سراغ مسأله 22. عنوان مسأله 21 اين بود كه اگرمردى ادّعا كند زوجيت زنى را و آن زن منكر باشد. شكايتى به دادگاه كرده باشد آن مرد يا نكرده باشد. آيا طرح دعوىو شكايت در دادگاه يا ادّعاى بدون شكايت مانع آزادى زن براى انتخاب شوهر مىشود يا نه؟ فرموده بودند مانعنمىشود. چرا؟ براى اينكه اين زن بر خويشتن سلطه دارد. و اين سلطه را نمىشود با ادّعاى اشخاص جلوگيرى كرد. مااين مسأله را گسترش داديم و گفتيم در ساير دعاوى اموال و امثال ذالك هم همين معنى است. كسى ظاهراً مالكخانهاى است و مىخواهد بفروشد. ديگرى مىآيد ادّعا مىكند ملك من است. آيا ادّعاى مدّعى مانع فروش اينصاحب خانه مىشود؟ گفتيم نمىشود. النّاس مسلّطون على اموالهم. در اين جا مطلبى كه باقى مانده است اين استكه مرحوم محقق سبزوارى، كه شرح عروه را كردند به نام محذّب الاحكام، در جلد 24 در ذيل مسأله 7 از مسائلمتفرّقه عروه ايشان چند نكته دارند كه همه قابل مناقشه است.
اوّلين نكتهاى كه ايشان دارند مىگويند اين حرف مصادره به مطلوب است. مراد از اين حرف چيست؟ ظاهراً هميناست كه مىگوييم زن سلطه دارد بر نفس خود. ايشان مىفرمايد اين...است. اين مصادره است. منظور از مصادره ايناست كه انسان به ادّعاى خودش استدلال كند. يعنى ادّعا را دليل بگويد. ادّعا كه دليل نمىشود. بايد يك دليلى براىمدّعى بياورند. اگر كسى مدّعايش را دليل قرار داد مىگويند مصادره به مطلوب كرده است. شما هم مىگوييد اين زنسلطه دارد. اين... كلام است. محلّ دعوى همين است. اين يك اشكالى كه ايشان دارد، اين است. بعد مىگويند بهتراين است كه ما برويم سراغ روايتى كه آن روايت دلالت دارد زن مسلّط بر خويشتن است. روايت كه براى مسأله آيندههم به درد مىخورد كه خواهيم گفت، روايت 2، باب 25، از عقد النّكاح است. حديث 2، باب 25، از ابواب عقدالنّكاح. روايت، عن ميسّر، اين ميسّر مشترك بين عدّهاى هست. ميّسر ابن عبد العزيز است. ميّسرهاى ديگرى داريم.دقيقاً روشن نيست. يكى از اينها ثقه است. ميسّر ابن عبد العزيز بعضى توثيقش كردهاند. ثقه يعنى بعضى توثيقشكردهاند. امّا معلوم نيست اين كدام يك از ميسّرها است. شايد به همين دليل است كسانى كه اين خبر را نقل مىكنندمثل مرحوم سبزوارى، مثل مرحوم آقاى حكيم در مستمسك، و بعضى ديگر مىگويند خبر. خبر ميسّر موثّقه ياصحيحه نمىگويند. به هر حال. عن ميّسر قال، قلت لابى عبد الله (ع) القا المرئه. ملاقات مىكنند زنى را بالفلات دربيابانى الّتى ليس فيها احد كسى در آنجا نيست و اقول له الك زوجٌ؟ فتقول لا. مىگويد نه. و اتزوّجها آيا مجاز هستم بااين ادّعايى كه او مىكند من او را تزويج كنم؟ اين مربوط به مسأله آينده است، مسأله 22 كه اگر زنى ادّعا كندانّها...و...آيا مىشود به اين ادّعايش قناعت كرد و با اين ازدواج كرد يا نه؟ منتهى يك تعبيرى در اينجا هست كه ما از اينتعبير مىخوانيم. مرحوم سبزوارى از اين تعبير استفاده كرده است. فاتزوّجها؟ قال، نعم. هى المصدّقة على نفسها.يعنى ادّعايش درباره خودش پذيرفته است. خوب، ما نحن فيه هم همين است. اين زن مىگويد اين آقاى اوّلى، اينمدّعى اوّلى دروغ مىگويد. من بدون همسر هستم و مىخواهم ازدواج كنم. بنابراين ادّعاى او را مىپذيريم. آن وقتمىگوييم اطلاق دارد. مىگوييم ولو كسى هم ادّعا كند باز زن مصدّقه است. تصديقش بايد بكنيم. تصديقش بكنيميعنى چه؟ يعنى يجوز لها ان يتزوّج. اطلاق هى المصدّقه نشان مىدهد كه تزويج او جايز است ولو مدّعى در مقابل اوباشد ولو پرونده در دادگاه باشد. ايشان آمده است به اين استدلال كرده است و استدلال هم به نظر مىرسد بداستدلالى نيست.
و امّا در ادامه سخن من كلّ كلام ايشان را بگويم. جايىاش كه قابل بحث است، آن را هم بحث مىكنيم. در ادامه سخنمىگويد فعلى هذا حق اقتضائى مانع از اين حق فعلى زن نيست. از اين حديث ميسّر كه سندش گفتم قابل بحث است،استفاده سلطه زن مىشود. مصدّقة على نفسها يعنى سلطه دارد بر خودش. لازمه تصديق سلطه است. ايشانمىفرمايد بنابراين حديث با صراحت مىگويد زن سلطه فعلى دارد، بنابراين حق اقتضائى دعوى نمىتواند مزاحمشبشود. آن هم بالقوّه است. حق اقتضائى دعوى لابد حق حلف است. قسم خوردن مردود. حق اقامه بيّنه است. اين حقبالقوّه است. مانع حق فعلى زن به مقتضاى اين حديث شريف نمىشود. اين هم يك نكته.
در آخر كلام ايشان مىفرمايند، ولكن با اينكه دليل اقتضاء مىكند ما بگوييم اين زن حق دارد برود تزويج كند و اقامهدعوى مانع كار او نيست. ولى اين خلاف مرتكض متشرّعه است. اذهان متشرّعه نمىپذيرد. زنى كه محلّ دعوى استيك نفر برود ازدواجش كند. حتّى در احتمال هم نمىروند سراغش. شنيديم مردى ادّعايى درباره اين زن دارد ولوشنيديم. ايشان مىگويد همين مانع متشرّعه مىشود از اين كه بروند با چنين زنى ازدواج كنند تا چه رسد به اينكه يكمدّعى قطعى يقهاش را چسبيده و طرح دعوى در دادگاه كرده است و فردا هم دادگاهش است. حالا بيايند و اين راصيغه عقدش را بخوانند براى شخص دوّمى. اين خلاف مرتكض اذهان متشرّعه است. اين خلاصه بيان ايشان در جلد24 محذّب در صفحه 243.
آن چه ايشان فرمودهاند چند جايش قابل مناقشه است. اوّلاً اين كه گفتهاند مصادره به مطلوب است. نه. مصادره بهمطلوب نيست. سلطه انسان بر اموال و بر نفسش قاعدةٌ عقلايةٌ شرعيه. اين مقتضاى يك قاعده است. تنها دليلش همالنّاس مسلّطٌ على اموالهم نيست كه بگوييد انفسهم در روايت نيست. بناى عقلا است. هر كسى اختيار خودش را داردو اختيار اموالش را هم دارد. سلطه على اموال و على انفس، اين يك مسألهاى است كه به مقتضاى قاعده عقلايىاست. چند تا روايات متعدّد هم مىشود استفاده كرد. كه انسان بر نفس خويشتن مسلّط است. اختيار خودش را دارد.فعلى هذا اين مصادره به مطلوب نيست بلكه اين استدلال به يك قاعده عقلايى قابل قبولى است در شرع و ميانعقلاى عرف. اين يك نكته.
امّا اينكه استدلال به اين حديث كرده بوديد خوب است، دلالت حديث خوب است. ولى سند حديث قابل بحثاست. خود شما هم تعبير به خبر كرديد. تنها با يك حديث كه سندش هم محلّ بحث است بخواهيد اين سلطه را ثابتكنيد مشكل است. مؤيّد مىتواند باشد. بله.
وامّا نكته سوّم اين است كه شما فرموديد يك حقّ اقتضائى مربوط به دعوى است و اين حق اقتضائى مانع حق فعلىزن نمىشود. آن بالقوّه است اين بالفعل است. ما جواب مىدهيم. ديروز عرض كرديم حقّى در اين جا نيست به نامحقّ طرح دعوى. اين يك حكم است. حكم شرع است. شارع مقدّس اجازه داده است هر كسى از ديگرى شكايتدارد، برود طرح شكايت كند. و اجازه داده است به او برود بيّنه بياورد. آوردن بيّنه به اين حق، حقى نيست. حكماست. البيّنة للمدّعى و اليمين على من انكر. اينها وظيفه است. اينها حق است. حتّى حق دارد قسم بخورد اين حقيعنى حكم. يمين مردوده حقّ او است. يعنى حكم الهى است.
سؤال؟ بله. جواز اگر موضوع باقى بماند بله. اين جواز در صورتى است كه موضوع باقى بماند. وقتى اين زن رفتشوهر كرد، موضوع جواز از بين مىرود. منتفى به انتفاع موضوع مىشود اين حكم.
وامّا نكته چهارم اين است كه شما فرموديد. اذهان متشرّعه نمىپذيرد اين معنا را. ما مىگوييم درست است. از باباحتياط نمىپذيرد؟ يا نه اين را واقعاً يك حكم الهى مىدانند؟ آدمهاى مقيّد، متشرّع احتياط مىكنند زنى كه محلّدعوى است نمىروند بگيرند. حتّى ما بعضى از متشرّعه را ديديم كه زن مطلقه را اصلاً ازدواج نمىكنند. مىگويندمعلوم نيست اين طلاقها چه رقم است. چون ما يقين به مسأله طلاق نداريم عينها ممكن است اين زن شوهردار باشد،احتياط مىكنند. در حالى كه به يقين حمل فعل مسلم بر صحّت مىشود كرد و اصالة الصحّ در طلاق جارى مىشود.عدّهاى از متشرّع زن مطلقه را نمىگيرند. اين احتياط است. زن دعوايى را هم نمىگيرند. عدّهاى هم نه به خاطراحتياط، از نظر شرع به خاطر دردسر الان اگر يك خانهاى مدّعى داشته باشد، خريدارش كم است. مىگويند اين خانهدردسر دارد. مدّعى دارد. يك گردن كلفت رفته است الان اقامه دعوى كرده است. پرونده تشكيل داده است. در حالىكه معامله آن خانه را آقاى سبزوارى اشكال مىكند. مىگويد كسى مدّعى است. نه. ولى خانهاى كه در آن دعوى و قالو دردسر است و مدّعى دارد، از نظر مردم مىگويند چرا روزه شك دار بگيريم؟ چرا كار شك دار بكنيم؟ مىرويم يكخانهاى كه مدّعى نداشته باشد. اينها براى اجتناب از دردسر عرفى و احتياط مستحب شرعى نه اين است كه اين يكحكم الهى بوده باشد در اذهان متشرّعه اين را واجب بداند. بنابراين كلام محذّب را دانستيم. نكتههايى داشت قابلقبول و خوب و نكتههايى داشت قابل نقد و اينها روشن شد. تلخّص ما جميعٍ من ذكرنا اين است كه اقامه دعوى دربارهمال، درباره نفس مانع از آزادى افراد نمىشود و مىتوانند درباره مالشان يا خودشان تصميم بگيرند. اگر بعداً اقامهدعوى شد، مسيرى دارد كه مسيرش را ديروز بيان كرديم. بيّنه نباشد چه كند، بيّنه باشد چه كند، حلف مردود باشد چهكند، نباشد چه كند، تمام احكام اين را گفتيم. برويم سراغ مسأله 22.
مسأله 22 هم محلّ ابتلا است. من يك جملهاى در ذيل مسأله 21 بگويم كه مربوط به مسأله 22 هم هست. بعضى ازآقايان مىگويند با وجود اين اسناد و مدارك و سندهاى محضرى ديگر اين اختلافها و اين گفتگوها و اين مسائل،نيست. ولى اين اشتباه است. اوّلاً اين در عقد دائم است اسناد. عقد منقطع معمولاً بدون سند است. الاّ موارد قليل.چون در محاضر هم عقد منقطع را ثبت مىكنند، سند مىدهند. كم است. خوب اين محلّ ابتلا در عقدهاى موقّتمىشود. بعلاوه ما زياد داريم در حال حاضر هم كسانى كه عقدنامههاى رسمى ندارند. مثلاً بعضى تبعههاى كشورهاىديگرى كه در اين جا هستند كه در محاضر ازدواج ثبت نمىكنند عقدشان را گاهى با اين عقدنامه عادى، گاهى بدونعقدنامه هم مىروند و عقدى مىكنند. چنان نيست كه شما خيال كنيد در زمان ما ثبت كردن عقود در دفاتر سببمىشود كه اين مسائل ديگر بى مبتلا بشود. نه. باز هم اين مسائل محلّ ابتلا هست در عقد منقطع و گاهى هم در عقودديگر.
سؤال؟ نبايد پيشش بماند. اگر مجبور نيست نماند. همه محاكم هستند. منحصر به اين زن نيست. يك آدم نفوذى پيداشد و خانه بنده را ادّعا كرد و چهارتا شاهد قلّابى هم پيدا كرد در دادگاه هم رفت، به نفعش حكم دادند. تجديد نظر همبه نفعش حكم دادند. چكار كرديم به نفعش حكم دادند. آمدند گفتند تخليه كنيد و تحويل بدهيد. چه كار كنيم؟ از اينظلمها زياد شده است از روز اوّل. پيغمبر فرمود من، با بيّنات و اَيمان بين شما حكم مىكنم. اگر يك كسى قالتاق باشد،بيايد يقه ديگرى را بگيرد به حسب ظاهر من حكم كنم، عند الله معذور نيست و روز قيامت قطعهاى از آتش جهنّم بهاو داده شده است. اين ظلم و پرونده سازى و قالتاق بازى در همه جا هست. اختصاص به مسأله 21 ندارد كه شما درمسأله 21 داريد طرح مىكنيد.
سؤال؟ بعله. سال امير المؤمنين است و ما مىدانيم چقدر حق حضرت را با آن سر و صدا و جار و جنجال بردند ديگر.بردند. خوردند. نمىدانم حق حضرت زهرا سلام الله عليها بردند. حق حضرت على (ع) را بردند. يك چيز تازهاىنيست. ما داريم حكم شرع را مىگوييم. آن جايى كه زورمان برسد مبانى حق را اجرا بكنيم.
و امّا مسأله 20. در مسأله 20 صحبت دعوايى نيست. صحبت اين است كه آيا سخن زن را درباره خودش كه مىگويدمن بى مانع هستم و بى شوهر، مىتوان پذيرفت يا نه؟ يجوز تزويج امرئةٍ تدّعى انّها خليّه. ايشان با صراحت مىگويدجايز است. ازدواج زنى كه ادّعا مىكند انّها خليّةٌ. خليّة من الزّوج يعنى خالى است. همسرى ندارد. خليّنى عربهامىگويند، يعنى من را رها كن. اين هم خليّة...زوج رها كرده است بدون شوهرش. مع احتمال صدقها. اين در صورتىاست كه احتمال صدقش را بدهيم. اگر يقين به كذب داشته باشيم كه نه. من غير فحصٍ. فحص هم لازم نيست. آيابرويم جستجو كنيم؟ فحص كنيم؟ شاهدى؟ نه. بعد مىگويند، حتّى فيما اذا كانت ذات بعدٍ سابقاً حتّى اگر سابقاًمىدانستيم اين شوهر دارد. مىآيد مىگويد من از همسرم طلاق گرفتم، عدّه من هم تمام شده است يا شوهرم مرحومشد و عمرش را به شما داد تمام. حالا مىخواهم ازدواج كنم.
بعد مرحوم امام قدس السّره الشّريف اضافه مىكنند كه اگر زن متّهم در اين دعوى باشد، احتياط مستحب اين است كهفحص كنيم. كالاحوط الاولى ايشان احتياط مستحب مىگويد. حتّى در متّهم. كه ما احتياط واجب خواهيم گفت.ايشان مىفرمايند اگر زن متّهمه باشد كالاحوط الاولى الفحص عن حالها. احوط اين است كه فحص از حالش كنيم. بعدمىآيند دو نكته ديگر اضافه مىكنند. يك نكته اين است كه اگر زنى شوهرش غائب بشود چه؟ يك سال، دو سال، سهسال، رفت و پيدايش نشد، زن آمد گفت من از قرائن و شواهد يقين پيدا كردم به فوتش، زن ادّعاى يقين مىكند.مىفرمايند، اين ادّعا را هم مىشود پذيرفت. اين ديگر مسأله پيچيدهتر مىشود. زن ادّعا كند شوهرم كه غائب است ودو سال و سه سال است كه پيدايش نيست، از كسانى كه آمدند من تحقيق كردم از مجموعه حرفهايى كه همراهان وغير همراهان گفتند يقين دارم كه مرحوم شده است. مىگويند، اين ادّعا هم پذيرفته است. با اين كه امارات شرعيهبراى ما قائل نشده است. او مىگويد براى من قائل شده است. امارات يقين، قواعد يقين، امارات شرع، مىگويند،مىشود به ادّعايش پذيرفت. نكته ديگر اين است كه مىگويند وكيل چه كار كند؟ مىگويند وكيل هم به ادّعاى اين زنعمل مىكند و صيغه عقدش را مىخواند. وكيل از اين موكّله و از اين زن سؤال مىكند تو بى مانع هستى؟ مىگويد بله.اين هم مىگويد زوّجت نفس موكّلتى. در حالى كه وكيل احتمال كذب مىدهد. احتمال كذب موكّله را مىدهد.مىفرمايند مىشود عقدش را بخوانى. مانعى ندارد. گردن خود زن. پس مجموع اين مسأله بحث درباره آزادى اين زن وتصديق او به حكم ادّعايش. مىشود ادّعايش را پذيرفت حتّى در آن جايى كه سابقاً شوهر دارد، حتّى در آن جايى كهادّعاى طلاق مىكند، حتّى در آن جايى كه ادّعاى موت مىكند، حتّى در آن جايى كه غائب شده است و ادّعا مىكنداين غائب از دنيا رفته است. در تمام اين جاها مانعى ندارد ازدواج اين زن را. خوب، اين عنوان مسأله. اين هم چيزىاست محلّ ابتلا است. نگوييم با بودن اسناد، مدارك، عقدنامهها محلّ ابتلا نيست. در عقد منقطع محلّ ابتلا است. دربعضى جاهاى ديگر ادّعاى موت حتماً لازم نيست شناسنامهاش در دست اين باشد، كه خبر مرگش را در شناسنامهاشنوشته باشند. اى بسا كسانى مردند و شناسنامهشان هم چيزى در آن نوشته نشد. يا مىگويد اين شوهرم غيبتمنقطعهاى كرده است و اين را يقين پيدا كردهام. اينها كه ديگر در عقدنامهها نوشته نمىشود. بنابراين اين مسأله همشديداً محلّ ابتلا هست.
از نظر اقوال ما اثر زيادى در كلمات قوم در اين باره نديديم. ولى ديدهايم كه ادّعاى اجماع مىكنند. مرحوم آقاى حكيمدر مستمسك مىگويد، لا اشكال فى هذه المسأله ظاهر لا اشكال اين است لا خلاف هم هست. بعضى از...عروهمىگويند المشهور. بعضى مثل مرحوم آقاى سبزوارى مىگويد بالاجماع. ادّعاى اجماع مىكند. ادّعاى شهرت مىكند.به هر حال ظاهر مسأله اين است كه مخالف شناخته شدهاى حدّاقل در اين مسأله نداريم. نمىخواهيم به اجماعاستدلال كنيم كه بگوييم اجماع، اجماع مدركى است. مىخواهيم موقف و موقعيّت مسأله را از نظر اقوال و اصحابروشن كنيم، على الظّاهر مخالفى در اين مسأله وجود نداشته باشد و الاّ در كتب براى ما ذكر مىشد.
وامّا ادلّه، دليلى كه براى اين مسأله داريم يك عدّه روايات است. روايات خوبى هم هست. مسأله غنى است از نظراحاديث. به خلاف مسائل سابقه در عروه هم اگر مىخواهيد اين مسأله را مطالعه كنيد، مسأله 7 من المسائل المتفرّقهاست. از مسائل متفرّقه عقد النّكاح.
وامّا روايات، روايت اوّل همين روايت ميسّر بود كه خوانديم. زنى را در بيابانى مىبينم و چنين ادّعايى مىكند و آيا هللى انه زوّجها؟ فرمود، بله. حالا سند روايت هم محلّ بحث باشد، ما روايات متعدّد چون در اين مسأله داريم خيلىنوبت به اين مسأله نمىرسد. چندين روايت در اين مسأله است. منتهى يك مشكل حديث ميسّر دارد. و آن اين استاخصّ از مدّعى است. چرا؟ چرايش را بفرماييد. چرا اين روايت اخصّ از مدّعى است؟ جايى است كه قدرت فحصنداريم. در شهر كه قدرت فحص داريم، مىتوانيم از چهار تا از همسايهها سؤال كنيم، آيا اين هم مشمول روايت ميسّراست؟ نه. نمىشود القاء خصوصيت كرد. آن روايت مال بيابان است. مال جايى است كه امكان فحص نيست. بهخلاف اينكه در شهر است. من از چهار تا همسايه سؤال كنم اين خانم شوهرش فوت كرده است يا نه، طلاق گرفتهاست يا نه، خيلى راحت مىتوانم فحص كنم.
سؤال؟ اثبات شىء مىگويند نفى ماادا نمىكند. اثبات شىء، اثبات ماادا هم نمىكند. نفى نمىكند. ولى اثبات همنمىكند. اگر اثبات كردى المرئة مصدّقةٌ فى الفلات آيا اين اثبات شىء، اثبات ماادا مىكند كه در شهر هم مصدّقه است.نفى نمىكند. اثبات هم نمىكند. القاء خصوصيّت نداريم كه در بيابان قدرت فحص نداريم اين اثبات بشود. ولىخوب، فى الجمله ثابت مىكند. فى الجمله.
سؤال؟ هى المصدّقه در مورد سؤال و امثال است. در مورد سؤال و امثالش هى المصدّقه است. سؤال؟ مورد مخصّصنيست. امّا القاس خصوصيت هم راه دارد. حساب دارد. و امّا اينكه ايشان مىگويد فحص، دليل مىخواهد. فحصدليل نمىخواهد. اين جا اصالة الفساد دارد. اصل اين است كه شوهر اوّلش نمرده است. اصل اين است كه شوهراوّلش طلاقش نداده است. سؤال؟ دليلى نداريم. اين روايت كوتاه است. اين روايت القاء خصوصيت نمىتوانيم بكنيم.بدانيد اصل در اين مسأله در بسيارى از موارد، فساد است. آن جايى كه شوهر داشته و ما نمىدانيم طلاق داده است يانه. آن جايى كه شوهر داشته و ما نمىدانيم فوت كرده است يا نه. بله در آن جايى كه به اصل شوهر داشتنش شك كنيم،اصل جواز است. اصل اين است كه اين تا بحال شوهرى نكرده است، فيجوز نكاحها اصل هم بگوييم اصل مثبتنيست و ظاهر هم اصل مثبت نيست.
سؤال؟ قبول در مورد سؤال و امثالش. جواب ناظر اطلاق گرفتن مشكل است انصافاً.
وامّا اجازه بدهيد من دو تا حديث ديگر را هم تا وقت تمام نشده است بخوانم. روايات اين باب را در مطعه مىشودپيدا كرد. چون بيشتر محلّ ابتلا بوده است از نظر ادّعاى شوهر و...باب 10 من ابواب لمطعه عقد موقّت باب 10.حديث 3 و 4 و 5. حديث 3 آنرا مىخوانم. حديث 3، عن اسحاق ابن عمّار عن فضل مولا محمّد ابن راشد عن ابىعبد الله (ع) قال، قلت انّى تزوّجة امرئةً مطعةً فوقع فى نفسى عن لها زوجا در دلم افتاد نكند اين همسرى داشته باشد،قيافهاش به اين مىخورد. ففتّشت ان ذالك فوجدّت لها زوجها تفتيش كردم و ديدم بعله. مرئه فاسقه همسرى دارد.قال، ولم تتّشت شاهد اين جا است. حالا اين رفت و تفتيش كرد و ديد زوج...بايد رهايش كند. ولى حضرت فرمود، ولم فتّشت تفتيش چرا؟ فحص چرا؟ قولش را بايد بپذيرى. اين روايت به روشنى دلالت دارد. آيا بگوييم اين اختصاصدارد به آن جايى كه عقد منقطع باشد؟ نه. چه فرقى است بين عقد منقطع و بين عقد دائم.
وامّا روايت 4، اين هم مرسله است. مجموع روايات به ضميمه هم ما استدلال مىكنيم. عن مهران ابن محمّد عن بعضاصحابنا عن ابى عبد الله (ع) قيل له انّ فلانً تزوّج امرئةً مطعةً به حضرت عرض كردند انّ فلانً تزوّج امرئةً مطعةً. فقيلله انّ لها زوجا كسى آمد و خبر آورد و گفت، مىگويند شوهر دارد. تسألها فاعل سأل كيست؟ شوهر است. زوج است.همين كه مطعه كرده است. فعلها از آن زن سؤال كرد تو واقعاً همسرى دارى؟ فقال ابو عبد الله (ع) لمسألها؟ چرا سؤالكردى؟ چرا تفتيش كردى؟ معنىاش اين است كه مصدّقه است. قبول مىشود.
وامّا حديث 5 را هم بخوانم. عن محمّد ابن عبد الله اشعرى، اين را بخوانم و تمام كنم. منتهى دنباله بحث مىماند.استثنائاتى دارد. متّهم را ما استثنا مىكنيم. يك مورد ديگر ما استثنا مىكنيم. قال، قلت لرّضا (ع) محمّد ابن عبد اللهالاشعرى از امام هشتم ثامن الحجج امام رضا (ع) سؤال كردم. الرّجل يتزوّج بالمرئه اين دارد كه مطعه است ولو دركتاب المطعه در فصل مطعه نوشته است. كجايش دارد مطعه؟ الرّجل يتزوّج بالمرئه فيقع فى قلبه انّ لها زوجا. توىقلبش مىافتد كه نكند اين همسرى داشته باشد. اين حركاتش نشان مىدهد اين قبلاً همسر داشته است. فقال، فماعليهم؟ چه اشكال دارد؟ تو قلبش افتاده است. بيخود افتاده است. ارايت له سأل البيّنه اگر از اين زن سؤال كند كه برودو تا شاهد بياور كه شوهر ندارى كان يجد من يشهد؟ مىتواند برود دو تا شاهد بياورد؟ خيلىها هستند شاهد برطلاق، شاهد بر عدم زوج ندارند. اريت له سأله البيّنه دو شاهد عادل از اين خواست كان يجد من يشهدان ليس لهازوج؟ مىتواند دو تا شاهد پيدا كند؟ ندارد دو تا شاهد. پس چه كار كند؟ شوهر نكند؟ خوبى اين، اين است كه اصلاًعقد منقطع ندارد. اين براى شما درسى باشد كه هر كجا صاحب وسائل كه با تمام جلالت و مقامت و عظمت و شأنشحديثى را تحت يك تيترى در يك بابى قرار داد، نبايد خيال بكنى حتماً حديث مال آن باب است. اى بسا مال آن بابنباشد. اعم باشد. اين روايت هم دلالتش بر مسأله ما خوب است. اين سه تا روايت تا به اين جا. و صل الله على سيدنامحمّدٍ و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...