• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/2/25
    مكان: مسجد اعظم قم
    موضوع بحث: احكام نكاح
    بسم الله الرحمان الرّحيم و به نستعين و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين لا صيّما بقية الله المنتظر ارواحنافداه و لا حول و لا قوة الاّ بالله العلى العظيم.
    مى‏گويد من همسر او نيستم. پس ادّعايى شده است و طرف مقابل انكار. كارشان رسيده است به محضر قاضى. حالا ياشكايت شده است يا نشده است. پرونده تشكيل شده است يا نشده است. فرض كن پرونده هم تشكيل شده است.اين زن در اين وسط مى‏خواهد برود شوهر كند. همسرى انتخاب كند. آيا حق دارد يا مهلت بدهد و ببيند تكليف‏پرونده چه مى‏شود. پرونده كه مختومه شد برود همسر بگيرد. آيا طرح دعوى مانع از ازدواج اين زن هست يا نه؟ دراين جا دو وجه است.
    وجه اوّل اين است كه ازدواج باطل است. مزاحم حق و دعوى است. آن مرد طرح دعوى يى كرده است و اگر اين‏ازدواج بكند ديگر موضوع از بين مى‏رود. فعلى هذا ازدواج باطل و مهلت بدهند. اين يك وجه.
    وجه دوّم اين است كه نه. پرونده مسير خودش را طى كند. و كسى مزاحم اين زن نيست. مى‏تواند برود و ازدواج كند.خوب بعد از ازدواج چه مى‏شود؟ اين رفت شوهر انتخاب كرد...سه حالت دارد. اين طرح دعوى سه حالت دارد.
    حالت اوّل اين است كه بيّنه‏اى ادّعا مى‏كند مدّعى و مى‏گويد اين زن مال من است. اين هم شهود. حكم مى‏شود به‏زوجيت اين زن براى مرد اوّل. نتيجه‏اش چيست؟ جدائى از دوّمى. از دوّمى جدا مى‏شود. اقامه بيّنه شد براى اين كه‏اين زن شوهردار است. پس نكاح دوّم باطل. اين يك حالت.
    حالت دوّم هم اين كه بيّنه‏اى ندارد. و نوبت به قسم مى‏رسد. زن قسم مى‏خورد. مى‏گويد من قسم مى‏خورم كه اين‏همسر من نيست. يا نكول مى‏كند امّا مرد قسم نمى‏خورد. و زن نكول مى‏كند امّا مرد قسم نمى‏خورد. در اينجا دعوى‏ساقط است. دعوى كه ساقط شد، نتيجه‏اش چيست؟ زن با شوهر دوّم مى‏رود ديگر. بيّنه‏اى نبود. گفتند قسم بخور، زن‏قسم نخورد. يا نكول كرد امّا مدّعى قسم نخورد. دعوى ساقط است. دعوى كه ساقط شد، زن به عقد دوّم مى‏ماند. اين‏هم حالت دوّم.
    سؤال؟ بله قسم جارى مى‏شود. چرا نمى‏شود؟ هر ادّعايى قسم جارى مى‏شود. ادّعاى بدون قسم نداريم در باب‏قضاوت. اين حالت دوّم.
    وامّا حالت سوّم اين زن قسم نمى‏خورد و نكول مى‏كند يا ردّ قسم مى‏كند و مدّعى قسم مى‏خورد كه اين زن، زن من‏است. اينجا چه كار كنيم؟ مدّعى قسم مردود را خورد. اگر اين زن شوهر نداشت چه مى‏شد؟ مال اين مرد است. اگرشوهر نداشت با قسمى كه اين مدّعى خورد،...امّا شوهر دارد. چون شوهر دارد در اينجا اختلاف شده است. بعضى‏هاگفته‏اند به اين كه اين قسم مؤثّر است مثل بيّنه. يعنى چه مثل بيّنه؟ يعنى از شوهر دوّم جدا مى‏شود مى‏رود سراغ شوهراوّل. بعضى هم گفته‏اند نه. قسم حكم بيّنه را ندارد. پس چه فايده‏اى دارد؟ گفته‏اند هيچ فايده‏اى الان ندارد و نمى‏شوداز شوهر دوّم جدايش كرد. قسم نسبت به خودش مؤثّر است. فايده‏اش اين است كه اگر شوهر دوّم طلاقش داد، بدون‏احتياج به عقد ازدواج مال اوّلى است. تكرار مى‏كنم. اگر مرد دوّم طلاقش داد، اين زن برمى‏گردد به مرد اوّل بدون‏احتياج به عقد ازدواج جديد. چرا؟ براى اينكه مانعى در اين جا موجود بود براى تأثير قسم و آن زوجيّت مرد دوّم بود.وقتى زوجيّت مرد دوّم منتفى شد، مانع قسم برطرف شد و اين زن مال مرد اوّل است.
    خوب، قول سوّمى هم در مسأله هست. سؤال؟ اين صورت مسأله است. من وارد ادّله نشده‏ام.
    برگرديم به اصل مسأله. قول سوّمى هم هست. قول اوّل چه بود؟ اين بود كه زن حق ندارد مادام كه ادامه دعوى است‏و دعوى حلّ و فصل نشده است حقّ شوهر كردن ندارد. قول دوّم اين بود كه حقّ شوهر كردن دارد. بعد گفتيم حالا كه‏شوهر كرد اگر اقامه دعوى شد، چه مى‏شود؟ گفتيم سه حالت دارد. بيّنه و قسم و قسم مردود.
    حالا يك قول سوّمى هم در مسأله هست. تفصيل است. اگر مدّت طولانى نشود، زن بايد صبر كند و شوهر نكند. تامسأله دعوى حلّ و فصل بشود. مى‏گويند آقا همين سه روز، پنج روز، يك هفته تكميل پرونده شما معلوم است.خوب صبر كن يك هفته و شوهر نكن تا ببينيم چه مى‏شود. امّا يك وقت طولانى مى‏شود. مى‏گويند پرونده رفت تونوبت. نوبت سه سال و چهار سال و امثال اينها بوده است تا به حال. رفت تو اين نوبت‏ها. خوب اين زن دست بگذاردروى دست كه يك مدّعى ادّعا كرده است، اين چهار، پنج سال را صبر كند. بعد كه پرونده تمام شد، خواست شوهركند يك مدّعى ديگر پيدا شد و سنگى انداخت و گفت اين همسر من است. پرونده او بعد هم...اين تا آخرعمرش...اين خيلى خوب راهى است. هر كسى بخواهد بلايى به سر زنى بياورد يا بالعكس مى‏تواند. تا مى‏خواهد اين‏زن شوهر كند، مى‏رود يك شكايتى به دادگسترى مى‏كند و مى‏گويد جلويش را بگيريد. و بعداً هم فلان روز محاكمه‏بيمار بودم و نيامدم و هى بيندازد عقب. هر مردى بخواهد زنى را بدبخت بكند، اگر بدانند و بفهمند، آن جوانهايى كه‏مورد علاقه‏شان زنى است و آن زن هم نمى‏خواهد با اين بسازد و با ديگرى مى‏خواهد شوهر كند. هر روز مى‏توانم باطرح يك برنامه پدرش را در بياورم. گفتند، نمى‏شود. اگر طولانى بشود، زن آزاد است. اگر محدود و كوتاه باشد بايدصبر كند. خوب، اين عنوان مسأله 21. كه من از هم تجزيه‏اش كردم. يك و دو و سه برايش درست كردم كه كاملاً معلوم‏باشد.
    برگرديم به اقوال مسأله و ادلّه مسأله. امّا اقوالى در مسأله نيست. اين مسأله را متعرّض نشدند و همين معاصرين ما.مرحوم شهيد ثانى در مسالك بحثى درباره اين مسأله دارد. امّا بسيارى از بزرگان و فقهاى اصحاب سخنى درباره اين‏مسأله نگفتند. عروة الوثقى صاحب عروه رضوان الله تعالى عليه مرحوم محقق يزدى، در مسأله رابعه از مسائل متفرّقه‏عقد النّكاح. مسأله چهارم از مسائل متفرّقه عقد النّكاح اين مسأله را مطرح كرده است. شارحان عروه هم به دنبالش.مستمسك مفصّل بحث كرده است. محذّب الاحكام آقاى سبزوارى مفصّل بحث كرده است. شروح عروه و بعضى‏ديگر از معاصرين سراغ اين مسأله رفتند. امّا با اينكه مسأله، مسأله مهمى است، الان هم عرض مى‏كنم چرا مهم است.درباره اين كم‏تر ديده مى‏شود. حالا باز هم شما مطالعه كنيد اگر ديديد بحث‏هايى كرده‏اند، يادداشت كنيد. اطّلاع‏بدهيد. تا اين اندازه‏اى كه ما اطّلاع داريم، كم‏تر متعرّض شدند. اين به حسب اقوال.
    ولى اجازه بدهيد بحث را ببريم توى يك محور كلّى‏تر و دايره بزرگ‏تر. منحصر به زوجيّت نيست. اقامه دعوى درباره‏اموال. كسى آمده است اقامه دعوى كرده است درباره خانه‏اى كه من ساكن هستم. من هم مى‏خواهم خانه‏ام رابفروشم. آيا محلت بدهم دعوى تمام بشود؟ حقّ فروش ندارم؟ يا من مالك خانه هستم و مى‏توانم بفروشم؟ هر روزيك كسى از يك گوشه‏اى بلند مى‏شود و ادّعا مى‏كند، پس هيچ كس در اموالش نتواند تصرّف بكند؟ در تمام امور، دراموال، در مسأله زوجيت، در تمام حقوق ديگر هر كسى خواست تصرّف بكند در مقابل مدّى بايد دست نگه بدارد؟اين طور است؟ يا نه، پرونده مسير خودش را طى كند و صاحب مال و صاحب النّفس كار خودش را مى‏تواند بكند آزاداست در اموال و در انفسش ادامه بدهد؟ اين مسأله را به صورت عام و به صورت كلّى ما مطرحش مى‏كنيم.
    سؤال؟ بسيار خوب، آن هم مسأله اموال است. با احتياط كه نمى‏شود جلوى آزادى مردم را درباره كار خودشان گرفت.احتياط خوب است. امّا احتياط در مسأله زوجيت واجب نيست آنجا احتياط كنيم. به هر حال، پس عنوان مسأله چه‏شد؟ طرح دعوى مزاحم استفاده انسان از مال و جان و خودش مى‏شود يا نمى‏شود؟ طرح دعوى مانع است يا مانع‏نيست؟ يا تفصيل قائل بشويم بين آن دو حالت. اگر طولانى بشود مانع نيست و اگر طولانى نشود مانع است. در اين جاآن چه مقتضاى قاعده است، اين است كه انفاس مسلّطون على اموالهم و على انفسهم. حالا اين جمله انفسهم باشد درروايات يا نباشد در بناء عقلاء هست و از ادلّه ديگر هم معلوم است. مردم مسلّطون على اموالهم و انفسهم. و ادّعاى‏مدّعى نمى‏تواند جلوى آزادى اين مردم را بگيرد. به چه دليل ادّعا. ادّعا كدام يك از ادّله است كه جلوى ادّعا را بگيرد.ادّعاى مدّعى بدون اقامه بيّنه نمى‏تواند جلوى آزادى تصرّف مردم را در اموالشان و انفسشان بگيرد. و الاّ تا...خيلى‏است. هر كسى تا بخواهد تصرّف در مالش كند و در خودش كند، شخص مخالفى، دشمنى داشته باشد، چشم به‏اموال او دوخته است، چشم به اين زن دوخته است، با يك اقامه دعوى يك سنگى بيندازد و جلويش را بگيرد. درهيچ كجاى دنيا اين نيست كه اقامه دعوى جلوى آزادى مردم را بگيرد. والاّ هر كسى مى‏توانست جلوى آزادى هر كسى‏را بگيرد. و اصلاً اقامه دعوى چه صيغه‏اى است كه بگويد مزاحم مردم استفاده مردم از حقوقشان مى‏شود. اقامه‏دعوى به چه دليل مانعيّت دارد؟ مانعيّت را شما ثابت كنيد.
    سؤال؟ يعنى چه مشكوك؟ بنده ذواليد هستم. توى اين خانه نشستم. مشكوك يعنى چه؟ شكايت هر كس داردمى‏خواهد شكايت بكند. اگر هر كسى مى‏خواهد شكايت بكند. يك آقايى بود در زمان طاغوت كارش اين بود كه هرجا مى‏خواستند بروند ثبت بدهند، مى‏رفت يك اعتراضى روى پرونده مى‏گذاشت. زمين را مى‏خواستند ثبت بدهند،چون هنوز مالكيّت حاصل نشده است. مى‏خواهد ثبت بدهد. يك اعتراض مى‏گذاشت. مى‏گفت تو چكاره هستى؟مى‏گفت من معترف هستم. معترف حرفه‏اى بود. حالا طرف را بشناسد، نشناسد. يك اعتراضى مى‏گذاشت رويش.بعد مى‏گفت اگر مى‏خواهيد اعتراض را برداريد يك مبلغ مختصر و مفصّل به من بده. من اعتراض را برمى‏دارم. اصلاًاين معترف حرفه‏اى بود. هر پرونده ثبتى با خبر مى‏شد،...يك اعتراض روى آن مى‏گذاشت بدون اينكه بشناسد طرف‏را. اگر اين بشود، سنگ روى سنگ بند نمى‏شود. حالا آن ثبت را نداده‏اند هنوز. من جايى مى‏گويم كه ثبت داده شده‏است. خانه مال اين است. ملك مال اين است. اتومبيل مال اين است. يكى مى‏رود اعتراض و طرح دعوى مى‏كند.خوب كرد براى خودش. برود مسير را طى كند تا ببيند به كجا مى‏رسد.
    سؤال؟ نه. عموم حاكم است. عموم النّاس. عموم صحّت عقود. شما مى‏خواهى مانع بشوى چرا؟ شك در ملكيت من‏دارى؟ نه. ملكيتم اين سند. و هم چنين زن. زن آزاد است. هر زنى مى‏تواند شوهر كند. آزاد است. حالا يك حديثى هم‏داريم كه بعداً اشاره مى‏كنيم. در حديث آمده است كه زنى را در مسافرت بيابانى مى‏بينم و از او سؤال مى‏كنم تو بدون‏شوهر هستى؟ مى‏گويد، بدون شوهر هستم. حاضرى ازدواج كنى؟ حضرت فرمود، اشكالى ندارد. وقتى كه از خودش‏خبر مى‏دهد كه بى مانع است، مى‏توانى با او ازدواج كنى. زن ادّعاى خودش هم درباره بى مانع بودنش پذيرفته‏مى‏شود. حالا كه يقين داريم سند و اسناد...خوب اين زن مى‏خواهد شوهر بكند.
    به هر حال، جلوى سلطه افراد را بر اموال و انفسشان با طرح دعوى نمى‏شود گرفت. چرا؟ براى اينكه طرح دعوى‏مانعيتش ثابت نشده است. و طالى فاسده‏هايى دارد، كه شما زير بار طالى فاسده‏ها نمى‏رويد. والاّ هر كسى مى‏تواندمانع هر كسى بشود. خوب، تا به اينجا معلوم.
    سؤال؟ مى‏گويند اگر متّهم نباشد. ببينيد اگر يك وقتى مثلاً قرائن اتّهام در اين مرئه بود، آن حالا يك حساب ديگرى‏دارد. آيا استثنا بكنيم يا نه؟ به مجرّد طرح دعوى كسى متّهم نمى‏شود. بلكه مدّعى ممكن است متّهم بشود. حالا يك‏فرضى باشد اتّهام زن قوى بوده باشد جلوى زوجيّت و ازدواجش را بگيريم، آن قابل بحث است. اين مرحله‏اش راگذشتيم. زن حقّ ازدواج دارد. زن رفت شوهر كرد. حالا كه شوهر كرد، طرح دعوى در محكمه دنبال شد، سه حالت‏پيش مى‏آيد كه گفتم. دليل‏هايش را مى‏خواهيم بگوييم.
    حالت اوّل اين كه اقامه بيّنه كند مرد اوّل. بيّنه باعث نفوذ حكم مى‏شود. قانون البيّنه على المدّعى معنى‏اش اين است‏كه اگر اقامه بيّنه كرد، يقبل. يا روايات كه مى‏گويد، والامور كلّها على هذا حتّى تقوم به البيّنه. ذوليد، ذوليد است.ازدواج زن صحيح است. همه امور بر ظاهرش جارى است حتّى تقوم به البيّنه. اگر بيّنه‏اى بر خلاف شد، ادلّه حجّيت‏بيّنه مى‏گويد اين زن از مرد دوّم جدا و به مرد اوّل سپرده بشود. چرا؟ دليل حجّيت بيّنه.
    وامّا صورت دوّمش اين بود كه بيّنه نباشد و زن قسم بخورد. يا يمين و نكول كند به مرد و مرد هم نكول كند. اين جادعوى ساقط مى‏شد. با قسم خوردن زن دعوى تمام. يا اين نكول كرده و او هم نكول كرده است. دعوى تمام شد به‏زوجيت مرد دوّم باقى است. چرا؟ براى اينكه دعوى تمام شد. دعوى كه تمام شد، ازدواج اين زن با مرد دوّم ادامه‏دارد. اين هم صورت دوّم.
    وامّا دليل صورت سوّم. اين مهم است. چه زن قسم نخورد و مرد قسم مردود را خورد. آيا بگوييم عقد فاسد مى‏شود يابگوييم نه؟ آن جايى كه اين زن بى مانع بود، با قسم مدّعى برگردد به مدّعى. الان زن شوهر كرده است و ما نمى‏توانيم‏زوجيت را به هم بزنيم. جواب اين است كه زوجيت باطل نمى‏شود. چرا؟ دليلمان اين است كه قسم تا اين اندازه تأثيربرايش ثابت نيست. قسم مدّعى نه قسم زن. قسم مدّعى چنان اثر نمى‏كند كه مزاحم حقّ اين زوج دوّم باشد. به چه‏دليل قسم يك چنين تأثيرى دارد؟ دليل نداريم. استسحاب زوجيت مى‏شود. اين زن زوجه اين مرد بوده بايد باشد.شما مى‏خواهيد اين زن را از اين مرد جدا كنى و استسحاب زوجيت را به هم بزنى. دليل بياوريد. كدام مسلّمات؟ قسم‏آن زن وقتى از مسلّمات است كه مانعى در محل نباشد. اگر مانعى در محل باشد قسم كه بينه نيست كه واقع كشف‏بكند.
    سؤال؟ مانع است. بله زوجه به حسب ظاهر رفته...سؤال؟ بيّنه مقدّم مى‏شود. بيّنه كشف واقع مى‏كند. قسم كه كشف‏واقع نمى‏كند. بيّنه طريقيّت دارد به مانع، امّا رفت. اماره كه آمد، آن زوجيت از بين مى‏رود. حلف اماره نيست. حلف لايكون امارتاً. قسم رد شده است. حق اين زن بوده است كه يا قسم بخورد يا به زوج بدهد. و حق آن زوج است كه قسم‏بخورد. و حلف از امارات نيست. بيّنه از امارات است. اين تعبير خوبى است. حلف از امارات نيست. بيّنه از امارات‏است. بيّنه زوجيت را به هم مى‏زند با مرد دوّم. حلف نمى‏تواند زوجيت را به هم بزند. كسانى هم كه استسحاب را دراين گونه موارد حجّت بدانند، استسحاب زوجيت مرد دوّم حاكم است مادامى كه شك داريم در بقاء اين زوجيت.بنابراين اين جا زوجيت هست...قسم چه نتيجه دارد؟ نتيجه‏اش اين است كه اگر شوهر دوّم او را طلاق داد، اين زن‏بدون احتياج به عقد برمى‏گردد به شوهر اوّل. چرا؟ چون مانع برطرف شد. ولى ما در همين هم اشكال داريم. قسم يك‏چنين تأثيرى داشته باشد، شما بايد ثابت كنيد. در برهه‏اى از زمان اين قسم مانع داشته است. حالا كه مانع برطرف‏شده است بدون احتياج به عقد برگردد. نمى‏دانيم. شك داريم قسم يك چنين تأثيرى داشته باشد. قسم آن مقدارمسلّمش اين است كه از اوّل مانعى نباشد. اين اثر مى‏كند. تكرار مى‏كنم. قسم اگر از اوّل بى مانع بود، اثر مى‏كند و اين‏زن، زن مرد مدّعى است. امّا اگر مانع بود، در حال زوجيت مرد دوّم كه قطعاً اثر نمى‏كند. بعد از طلاق هم اوّل الكلام كه‏اثر كند. با چنين قسمى را از كجا ثابت كنيم كه اثر دارد؟ ظاهر ادّله قسم اين است كه آن جايى كه بى مانع است، اثرمى‏كند. امّا مانعى بوده است. مانعى ظاهر شده است بعد از زوال مانع اثر كند تا ديروز زن اين بوده است و حالا طلاقش‏داده است بدون اينكه عقد بخواند برود پيش آن مرد. چيز عجيبى است.
    سؤال؟ مانع نباشد. ادلّه حجّيت حلف اين جا را شامل نمى‏شود. قدر متيقّن از ادلّه حجّيت حلف آن جايى است كه ازاوّل به مانعى برخورد نكند. اگر به مانعى برخورد كند بعد از زوال مانع اثر كند بدون اينكه عقد زوجيتى، اين يحتاج به‏دليل و ادلّه حلف اين چنين قوّت و قدرتى ندارد. ان قلت، سؤال؟ اجازه بدهيد من ان قلت را بگويم.
    سؤال؟ يمين مردوده بى اثر شد. يمين مردوده‏اى مؤثّر است كه در زمينه عدم المانع باشد. امّا يمين مردوده‏اى كه درزمينه مانع باشد نه در زمان مانع مؤثّر است نه بعد از آن. دليل ندارد. سؤال؟ دليل ما مى‏خواهيم. شما مى‏خواهيد اين‏زن را براى اين مرد حلال كنيد. دليل مى‏خواهيم. سؤال؟ اطلاق ندارد ادلّه حلف. ادّله حلف يك چنين اطلاقى ندارد.كه بعد از زوال مانع از نوع اثر كند. نخير يك چنين اطلاقى ندارد. سؤال؟...اين قسم كلعدمى. اين زن وقتى كه مرد دوّم رابه زوجيت انتخاب كرد، مرد اوّل تنها راهش اقامه بيّنه است. يا اقامه بيّنه كن يا دندان طمع از اين جا بكن. راه سوّمى‏ندارى. از طرف قسم مشكلى حل نمى‏شود. يا اقامه بيّنه كن يا برو دنبال كارت. سؤال؟ نه. آنى كه مى‏گويد، مى‏گويدعدّه طلاق هم نمى‏خواهد.
    ان قلت اين ان قلت را دقّت كنيد كه اين هم جان مطلب است. ان قلت به اين كه آيا كسى مى‏تواند اقدامى كند كه حقّ‏طرح دعوى را از ديگرى بگيرد؟ ما نحن فيه از اين قبيل است. زن شوهر مى‏كند به مرد دوّم. اين شوهرى كه به مرد دوّم‏كرد، حقّ اقامه دعوى را از مدّعى گرفت. مدّعى ديگر حق ندارد. مگر اينكه برود يك بيّنه بياورد. امّا بدون بيّنه حقّ‏اقامه دعوى گرفته شده است. به تعبير ديگر حقّ قسم خوردن را از او گرفت. آيا كسى حق دارد كارى بكند كه حقّ اقامه‏دعوى را از مدّعى بگيرد؟ جواب. اقامه دعوى جزء حقوق نيست. جزء احكام است. حقّى نيست. حكم است. هركسى مظلوم شده است، حكمش اين است كه مى‏تواند برود اقامه دعوى كند. آيا حقّ قابل اسقاط است. من حقّم را ازاقامه دعوى ساقط كنم؟ نه. حقّم را واگذار به ديگرى كنم؟ نه. جواز اقامه دعوى يك حكم شرعى است. اين حكم اگرموضوعش باقى باشد، فسخ و اگر موضوعش منتفى شد، ينتفى به انتفاع موضوع. اقامه دعوى فرع بر اين بود كه اين زن‏شوهر نكند. شوهر كرد. شوهر كرد و موضوع از بين رفت. ديگر شما موضوع و اقامه دعوى نداريد. البتّه اگر بيّنه باشدموضوع دارد. ولى براى حلف ديگر موضوعى نداريم. خوب، حكم منتهى شد به انتفاع موضوع. تكرار مى‏كنم. اقامه‏دعوى حكم شرع است و اين حكم تابع بقاء موضوع است. اگر موضوع منتفى شد، اين حكم منتفى مى‏شود...كنيم به‏ما نحن فيه. در ما نحن فيه تا اين زن شوهر نكرده است، مرد اوّل حقّ اقامه دعوى و قسم دارد. امّا وقتى شوهر كردموضوع منتفى مى‏شود. ما مجبور نيستيم موضوع را حفظش كنيم براى مدّعى. موضوع منتفى شد. ادّعاى مدّعى‏منتفى شد. خوب بشود.
    سؤال؟ ازدواج دوّم صحيح است. چرا باطل بشود؟ صيغه‏اش خوانده شده است. زن هم به حسب ظاهر بى مانع بوده‏است. سلمان فارسى و مقداد آمدند از طرف زوج و زوجه وكالت كردند خواندند اين عقد را. سؤال؟ چرا اثر ندارد؟ زن‏بى مانع است. به احتمال كه نمى‏شود جلوى مردم را گرفت ديگر. ازدواج دليل مى‏خواهد. بيّنه مى‏خواهد. سؤال؟موضوع از بين مى‏رود. وقتى كه شوهر كرد ديگر جايى براى اقامه دعوى نمى‏ماند. اقامه دعوى هست جايش امّاپرونده نسبت به قسم بسته شد. عبارت الاخرى. اين عبارت را دقّت كنيد نكته دارد. شما حقّ مسلّم مرئه را مى‏خواهيدناديده بگيريد به خاطر احتمال حقّ مدّعى. مدّعى احتمال دارد كارش به قسم بكشد، و قسم مردود بشود به او بدهنداين يك احتمال. احتمال حقّ مدّعى براى شما قابل قبول است. امّا حقّ مسلّم اين زن كه النّاس مسلّطون على اموالهم وانفسهم، آن را ناديده مى‏گيريد. حقّ مسلّم او را زير پا بگذاريم به خاطر اينكه شايد قسم مردوده‏اى آمد و اين مدّعى‏خواست قسم بخورد. هيچ وقت احتمال آن حق معارضه با اين حقّ مسلّم نمى‏شود. فعلى هذا نه در اين جا، نه دراموال، در هيچ كجا طرح دعوى مانع از آزادى عمل صاحب ملك يا صاحب انفس نيست. آنها ادامه مى‏دهند به‏تصرّفات خودشان تا مدّعى بتواند به جايى برسد. اگر رسيد بسم الله. اگر نرسيد فى امان الله. وصلّ الله على سيدنامحمّد و آل الطّاهرين.