پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 101
متن
1379/2/20
مكان: مسجد اعظم قم
موضوع بحث: احكام نكاح
به اينكه وكيل عقد را خوانده است يا نخوانده است، آثار زوجيّت بار نمىشود تا يقين پيدا كنيم. شك كافى نيست.بايد اطمينان حاصل بشود كه وكيل عقد را خوانده است تا بتوان آثار زوجيّت را كالمواقعة و غيرها اينها را بار كرد.ايشان سؤال كرده است دليل اين حرف را، استسحاب عدم عقد گفتيد. در حالى كه اين استسحاب، استسحاب عدمازلى است. و استسحاب عدم ازلى جارى نيست. البتّه به عقيده ما نه به عقيده همه. بعضىها قبول دارند و بعضىهاقبول ندارند.
وامّا جواب اين است كه اين مسأله ارتباطى با استسحاب عدم ازلى ندارد. يك استسحاب عدم نعطى است. زيد و هنديا زيد و فاطمه وجود خارجى داشتند و عقدشان خوانده نشده بود. بعد نمىدانيم عقدشان خوانده شد يا نه. اين عدمازلى نيست. اين را مىگويند عدم نعطى. يعنى سابقاً زيد و فاطمه وجود خارجى داشتند، عقدشان خوانده نشده بود.استسحاب مىكنيم اين صفت كه زوجيّت باشد، حاصل نشد.
وامّا استسحاب عدم ازلى را شرح دادم. مثل استسحاب عدم قرشيّت است. قبل از آنى كه اين زن به وجود بيايد قرشىنبود. استسحاب عدم ازلى هميشه منتفى به انتفاع موضوع است. قبل از آنى كه هند، فاطمه و امثال اينها به وجودبيايد، اين قرشى نبود. چرا؟ چون منتفى به انتفاع موضوع بود. كسى نبود كه قرشى باشد يا نباشد. بعد از آنى كه بهوجود آمده است نمىدانيم قرشى هست يا نيست. اگر استسحاب عدم قرشيّت را كرديم، اين مىشود استسحاب عدمازلى. امّا اگر اين زن به وجود آمد، زوجه كسى نيست، نمىدانيم عقد زوجيّت خوانده شد يا نه. اين عدم ما بعد الوجوداست. اين استسحاب عدم نعطى است. هيچ اشكالى ندارد. مثل اين است كه نمىدانيم فلان كس بالغ شده است يا نه.زوجيّت برايش حاصل شده است يا نه. عدالت حاصل شده است يا نه. به سنّ يائسگى رسيده است يا نه. اينهااستسحاب عدم ازلى نيست. پس اين اشتباه را كسانى كه دارند از ذهنشان به در كنند. قاعده كلّى همان است كه عرضكردم. هميشه در موارد استسحاب عدم ازلى، حالت سابقه منتفى به انتفاع موضوع است.
سؤال؟ سابقاً گفتيم ظن در اين جاها حجّت نيست مگر اينكه به مرحله اطمينان برسد كه اطمينان ديوار به ديوار يقيناست و عقلاء حجّت مىدانند ظن اطمينانى را. و اسمش را هم علم مىگذارند.
وامّا سؤال دوّمى هم هست اين است كه در همين بحث مسأله 18 بالاخره دليلى كه شما آورديد دليل اخصّ از مدّعابود. درباره زوجه بود. در حالى كه شرط الخيار هم براى زوج و هم براى زوجه مطرح است. من خودم آن روز كه ايندليل را آوردم عرض كردم اين دليل اخصّ از مدّعا است. اين روايات درباره زوجه است نه درباره زوج. منتهى گفتيم باالقاى خصوصيّت، با بناى عقلاء در مسأله زوجيّت كه زوجيّت را يك امر قطعى من الجانبين مىدانند، با اين قرائنآمديم تعميم داديم. و از اخصّ مدّعا بودن دليل را با اين قرائن خارجيّه نجات داديم.
برگرديم به بحثمان. سؤال؟ بله. آن جا اخص است. تنها آن روايت نيست. روايات ديگرى هم داريم كه آن قيد را ندارد.
وامّا امروز فرع دوّم مسأله 18 است. و آن شرط الخيار فى المهر است. مردى همسرى مىگيرد، خانهاى كه دارد مهريهآن همسر قرار مىدهد. ولى شرط خيار مىگذارد. مىگويد اجازه بدهيد من سه روز يا يك هفته يا يك ماه روى اينمسأله مطالعه هم بكنم. خيار داشته باشم كه اين مهريه خانه را فسخ كنم. بروم سراغ مهر المثل. شرط الخيار فى المهرآيا جايز است يا جايز نيست؟ مشهور و معروف بين فقهاى ما اين است كه چنين خيارى مانعى ندارد. خوب اگر اعمالخيار كرد چه مىشود؟ اگر گفت فسختُ، مهريه باطل مىشود. مهر المسمّى باطل، مهر المثل جانشين. مهر المسمّى ازبين مىرود به واسطه اين فسخ و مهر المثل جانشين آن مىشود. از نظر فتوى اين معروف است. از كسانى كه به آنفتوى دادند محقّق در شرايع، علّامه در قواعد، شهيد ثانى در مسالك، فاضل اصفهانى در كشف الّسان، و غير آنها فتوىدادهاند كه ما بعضىهايشان را مستقيماً ديديم و بعضىهايشان را حكايت مىكنيم بالواسطه. مرحوم آقاى حكيم هميك جمله خوبى در مستمسك دارد. مىفرمايد: ارسلوه ارسال المسلّمات من دون نقل خلاف. خلافى هم نديديم ازكسى نقل كند. حالا من يك عبارتى هم شيخ طوسى رضوان خدا بر او باد، در كتاب الخلاف دارد اين را هم برايتانمىخوانم كه اشارهاى به اقوال عامّه هم شده است. مسأله 33 من كتاب الصّداق، شيخ طوسى كتابهايى در خلاف داردكه بين فقهاى متأخّرين ما نيست. كتاب النّكاح جدا است. كتاب الصّداق جدا است. كتاب الورينه مثلاً، مربوط به نكاح.اينها را جدا جدا كتاب مىكردند.
ايشان در مسأله 33 در كتاب الصّداق مىفرمايد، اذا اصدقها داراً و شرط فى الصّداق ثلاثة ايّام شرط الخيار. اين ثلاثةايّام مال چيست؟ و شرط فى الصّداق ثلاثة ايّام شرط الخيار صحّص صداق و الشّرط معن. هم صداق و هم شرط، هردو صحيح است. سه روزه شرط الخيار كرده است. حالا چرا سه روزه، مىگويم. و النّكاح صحيح. نكاح هم صحيحاست. يعنى چه فسخ بكند، چه نكند. معنىاش اين است. و لشافعىّ فى صحّت الصّداق قولان. شافعى در اين جا دوقول دارد. قولى بطلان صداق، قولى جهت صداق. احدهما يبطل. اوّل اين است كه صداق باطل است. و الثّانى يصح.صداق صحيح است.
خوب، حالا صداق صحيح است، آيا هم صداق صحيح است و هم شرط؟ يا صداق بدون شرط؟ كدام؟ فاذا قاليصح، هنگامى كه گفتيم اين صداق صحيح است، اين شرط صحيح است، فله فى الصّداق ثلاثة اوجوه. شرط صحيحاست. صداق چه؟ احدها يصحّ المهر و الشّرط. وجه اوّل اين است، هم شرط صحيح است و هم مهر صحيح است.معن كما قولنا. مثل قول شيعه. و الثّانى يبطلان معن. ثانى اين است كه هر دو باطل بشود. و الثّالث، يبطل الشّرط دونالصّداق. شرط باطل، صداق هم صحيح. ثمّ قالى، اين جا را دقّت كنيد. دليلنا قوله صلّ الله عليه و آله و صلّم المؤمنونعند شروطهم. ايشان معمولاً مىگويد دليلنا اجماع الفرقه. هر جا، جاى اجماع باشد مىگويد اجماع الفرقه. اين جانگفته است. معلوم مىشود مسأله در نظر ايشان اجماعى نبوده است و مخالف هم كه ندارد. لابد مطرح نبوده است. ازعامّه هم فقط شافعى مطرح كرده است. ديگران مطرح نكردهاند. دليلنا قوله المؤمنون عند شروطهم و لعنّ هذا الشّرطلا يخالف الكتاب و السّنّ فيجب ان تكون صحيحا. انتهاى كلام شيخ طوسى بود.
بنابراين دليلى كه ايشان انتخاب كرده است، اجماع نيست. معلوم مىشود مسأله مطرح نبوده است. دليل عموماتصحّت شروط است كه آن عمومات، دلالت مىكند اين شرط صحيح است.
خوب، در اين جا اوّل يك توضيحى درباره شرط ثلاثة ايّام بگويم. در بعضى از عبارات فقها هم هست. غير از كلام شيخطوسى. ثلاثة ايّامى هست. ثلاثة ايّام براى چيست؟ آيا شرط خيار اگر قائل به صحّتش بشويم در مهر كه هستيم، آيا حدّمعيّن دارد؟ سه روز است؟ نه. ليس له حدّ محدود. يك ماه، يك سال، دو سال، پنج سال، مىشود. اين كه مىگويندثلاثة ايّام تصوّر من اين است. چون تعدادى از خيارات سه روز است. خيار حيوان سه روز است. خيار تأخير سه روزاست. و سه روز معمولاً براى مطالعه كردن و فكر كردن كافى است. كه انسان درباره مسأله در مجلس نكاح اى بسا حولمىشود، رودربايستى واقع مىشود، بعد مىخواهد مشورت كند سه روز كافى است. تعدادى از خيارات هم سه روزاست. على هذا بگوييم كه ذكر ثلاثة ايّام مال اين است. والاّ حدّ و معيّنى شرط الخيار ندارد.
سؤال؟ چه مانعى دارد. حالا سه روز نه، چهار روز. چرا؟ مىگويد يك هفته، يك ماه، تا موقع عروسى فاصله است. اىبسا بين عقد و عروسى يك ماه فاصله است، مىگويد اجازه بدهيد ما يك مطالعهاى هم درباره اين خانه بكنيم.مشكلى دارد يا ندارد؟ على كلّ حالٍ اين مهم نيست.
وامّا برويم سراغ ادلّه. سؤال؟ حالا اجازه بدهيد دو تا از خياراتش را بگويم. وامّا برويم سراغ دليل. دليل اين مسألههمان عمومات ادلّه شروط شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه است كه طايفه بيان فرمودند. عبارت خاصّى نداريم.در باب مهر و شرط در ضمن مهر نداريم. المؤمنون عند شروطهم. كلّ شرطٍ حلال الاّ ما خلاف كتاب الله. روايات زياداست. اجازه بدهيد من در اين جا وارد روايتش نشوم. چون بحث شروط خودش يك بحث مستقل و مهمى هم هست.شروط خودش چندين شرط دارد. شايد شش تا، هفت تا، شرط دارد. در آن جا روايات دارد. عمدهاش الاّ ما خلافالكتاب و السّنت است. عموماتى كه مىگويد هر شرطى صحيح است الاّ ما خالف الكتاب و السّنت، اين هم كه مخالفكتاب و سنّت نيست. مىگويد اجازه بدهيد درباره اين مسأله يك مطالعهاى هم بكنيم. شايد فسخ كرديم شايد همنكرديم. بنابراين عمومات و اطلاقاتى كه درباره ادّله شروط است و اينجا جاى شرح و بحثش نيست، و ما فعلاً بهعنوان يك اصل مسلّم مىپذيريم، اينها دلالت دارند كه شرط الخيار در مهر اشكالى ندارد. تازه مهر فيخ شد، مىرودسراغ مهر المثل. مشكلى ايجاد نمىشود. به علاوه ليس المهر من اركان العقد، مهر از اركان نيست. شرط در ضمن آنعيبى ندارد. در اين جا دو مطلب باقى مانده است اين بحث تمام بشود.
مطلب اوّل اين است كه از بعضى از عبارات استفاده مىشود كه تعيين مدّت لازم نيست. آيا تعيين مدّت لازم است يانه؟ بعضىها گفتند نه. تعيين مدّت لازم نيست. ما از آن بزگواران سؤال مىكنيم شما كه مىگوييد تعيين مدّت لازمنيست، معنىاش اين است الى آخر العُمر است يا مبهم؟ كدام؟ مطلق است يا مبهم است. اگر مطلق است، خود اينيك مدّت است. الى آخر العُمر مثل اين كه جعل خيار مىكند در بيع الى آخر العُمر. مانعى ندارد. امّا اگر مبهم باشد،ابهام جايز نيست. بايد تعيين بشود. يا تا آخر عمر، يا يك سال، يا ده سال، يا سه روز. ابهام يوجب الغرر و الجهل. هم بهحكم عقلاء باطل است و هم به حكم شرع. مثلاً اين جور بگويد، آقا اجازه بدهيد ما چند روزى، چند ماهى، چندسالى انشاءالله اختيار داشته باشيم. چند روز، چند سال، چند ماه، آخر چه؟ اين كه قرارداد نشد. قرارداد بايد شستهرفته باشد. دعوا برانگيز نباشد. لهنّبى ان الغرر يا ان بيع الغرر كه القاء خصوصيّت مىكنيم. نبايد مبهم باشد. و اگرمىبينيد آقايان در اين مسأله كه رسيدند تعيين مدّت را تصريح به آن نكردند، به خاطر وضوحش بوده است. واضحاست كه بايد مدّت خيار معلوم باشد. در بيع شما خيار مبهم داريد؟ در اجاره داريد؟ يا مطلق است. يا محدود به حدّمعيّن. امّا مبهم نه در ميان عقلاء وجود دارد در قراردادها نه در شرع. مبهم كار قماربازها است. كار بخت آزمايىهااست. مبهم است. امّا معاملات و قراردادهاى شسته و رفته عقلائى اينها هيچ وقت ابهام بردار نيست. پس عدم الذكرالمدّت الخيار در كلمات قوم لوضوحه بوده است. نه به خاطر اين كه اينها مبهم را هم اجازه مىدادند. اين يك نكته.
وامّا نكته دوّم. سؤال؟ بدون قطع نمىشود. فسخ نكرده است يعنى الى العبد؟ خوب اينكه محلّ بحث ما نيست.اشكال ندارد. الى آخر العمر مانعى ندارد. مادامى كه فسخ نكرده است سر جاى خودش است. مانعى ندارد. اين بيانمدّت است. مطلق است. من مىگويم مقيّدى داريم. معيّنى داريم. مبهمى داريم. مطلق صحيح است. مقيّد صحيحاست. مبهم باطل است. نه اين جا. همه جا.سؤال؟ نه. مطلق يرجع الى عدم القيد الى آخر العمر. لى الخيار الى الابد.خوب معطّل نشويم.
وامّا نكته دوّم. گفتيم اگر ما نكاحمان نكاح دائم باشد، بحث همين است كه گفتيم. امّا در نكاح منقطع هم خيار در مهرجارى است؟ ظاهر بعضى از كلمات تصريحى كه امام داشتند در تحرير الوسيله، فرمودند كه در عقد موقّت جعل خيارفى المهر فيه اشكال. بعضىها شايد بالاتر هم گفتند. گفتند باطل. در عقد موقّت شرط الخيار در مهر نمىشود. چرا؟براى اينكه اگر شرط الخيار كند و بعد فسخ بكند، مهر از بين مىرود. يكون العقد بلا مهر. آيا عقد موقّت بلا مهرمىشود؟ در عقد موقّت مهر المثل گفته است كسى؟ ابدا. عقد موقّت هميشه مهر المسمّى مىخواهد. يكى از اركانعقد موقّت مهر المسمّى است. بايد بگويند. نمىشود رها كند و مهر المثل بدهند. نه. مهر المثل مال آن جايى است كهدر عقد دائم بيان مهر نشود. امّا در عقد موقّت اگر بيان مهر نشود باطل.
سؤال؟ اين جا احدى نگفته است. از اركان است. فرق البين عقد دائم و عقد موقّت. در عقد دائم اگر ذكر مهر هم نكنىاصلاً اشكالى ندارد. زوّجت هذه به هذا. بدون مهر. بعد هم مهر المسمّى بايد بگوييم. در عقد دائم اگر ذكر المهر همنكنى باطل نمىشود. امّا در عقد موقّت اگر ذكر المهر نكنى، چه مىشود؟ باطل است. مسلّم است. روايت دارد. اگربگويد ثلاثة ايّام فى المدّت المعلومه امّا بالمبلغ معلوم نگويد. نمىشود. آن مسلّم است. ظاهراً مسأله اجماعى است وروايت هم دارد.
سؤال؟ بايد طورى بوده باشد كه تعيين بشود. تعيين مهر بشود. ان قلت. در اين جا تعيين مهر را ابتداعاً كرده است.بقاعاً بلامهر شد. در موقعى كه عقد را خواندند، فى المدّت المعلومة بالمبلغ المعلوم بود. مدّت يك هفته بود. مبلغيك سكّه بهار آزادى مثلاً بود. مع الخيار. بعد از آنى كه فسخت گفت، بلامهر شد. امّا بقاعاً. چه كسى گفته است همحدوثاً هم بقاعاً ذكر مبلغ و مهر از شرايط عقد موقّت است؟ ان قلت، قلنا. ظاهر ادلّه اين است كه حالا بايد بعد برسيمدر باب نكاح موقّت. ظاهر ادلّه اين است كه بايد مهر در نكاح موقّت باشد. هم حدوثاً، هم بقاعاً. چرا؟ براى اينكه ماجايى نداريم يعنى از فقها و بزرگان نشنيدهايم در عقد موقّت بگويند مهر المثل دارد. مهر المسمّى ندارد. نداريم. اين كهنداريم، معلوم مىشود هم در حدوث، هم در بقاء هر دو داراى مهر معيّن باشد. لااقل احتياط واجب بايد بكنيم. امامهم فيه اشكال كه فرموده است لابد احتياط واجب است. نتيجه را بگيريم و رد بشويم. نتيجه اين شد در اين مسألهشرط خيار نه خيار تخلّف شرط. شرط الخيار نه خيار تخلّف شرط در عقد نكاح جايز نيست و موجب بطلان عقد نكاحهم مىشود. امّا در مهر جايز است به شرط اينكه عقد دائم باشد و ادول به مهر المسمّى بشود. ولى در عقد موقّتنمىشود شرط الخيار در مهر وارد بشود.
سؤال؟ معادلش را مىدهند. مهر المسمّى نيست. معادلش را مىدهند. اگر ما لا يملك باشد؟ مىگويند اگر در عقدموقّت مهريه خمر و خنزير باشد، ما لا يُملك باشد يا ما لا يَملك باشد، باطل مىشود. اصل عقد موقّت باطل مىشود.وقتى مهرش باطل شد، عقد موقّت هم باطل مىشود.
اجازه بدهيد برويم سراغ مسأله 19. سؤال؟ نه. بدل ندارد. بايد مسمّى بگويد. بدل مسمّى را فسخ كرده است. بدلمسمّى يعنى قيمت خانه را بدهد. من خانه را فسخ كردم. من مىخواهم فسخ كنم كه ندهم او را.
سؤال؟ در بقاء هم لازم است. ظاهر اطلاقات ادلّه. ظاهر ادلّه اين است كه هم حدوثاً و هم بقاعاً عقد موقّت خالى ازمهر نشود. سؤال؟ مىگويند مهريهاش بيش از مهر المثل است. يعنى چه مهريهاش بيش از مهر المثل است؟ كلاسشبالا، مهر المثلش بالا. مثل يعنى مثل اين زن. با اين شرايط، با اين سواد، با اين هنر، موقعيّت خانوادگى، مهر المثل يعنىمثل اين زن با اين شرايطى كه دارد مهرش چه قدر است؟ سؤال؟ خيلى خوب. مهر المسمى باطل شد، براى اين كهقائل به خيار شد. چرا راضى شد؟ سؤال؟ مع الخيار يا بدون الخيار؟ فرضمان اين است كه در اين جا هر دو راضىشدند به شرط الخيار. وقتى به اين شرط راضى شدند بايد پيش بينى كند. فسخ مىكند. و پانصد هزار به قول شمابرمىگردد به صد هزار.
مسأله 19. ببينيد مسأله 19 مسأله مهمى است ولى بحث زيادى هم ندارد. روى مبانى است. مسألهاى است كه زنىادّعا مىكند كه اين مرد همسر من است. يا مرد ادّعا مىكند اين زن همسر من است. ادّعاى زوجيّت. اين دو حالتدارد.
يك وقت طرف مقابل تصديق مىكند و مىگويد اين همسرم است، او هم مىگويد راست مىگويد. آيا ما اين ادّعا رابپذيريم؟ يا آثار بار مىشود يا نه؟ اين محلّ ابتلا است اين روزها. دو تا جوان دختر و پسر با هم هستند، سؤال مىكنىمىگويد، اين همسرم است. عقد كرده من است. او هم مىگويد راست مىگويد. ادّعت زوجية رجل او ادّعا زوجيةامرئه فصدّقوه و صدّقته. تصديق كند. اين جا را مىگويند، اينها محكوم به زوجيت هستند و آثار زوجيت بار مىشود. ازهم ارث مىبرند. زن و شوهر هستند و مشكلى با هم ندارند. منكرات هم نمىتواند اينها را نهى بكند.
بعد ايشان دارند، و ليس باحدٍ الاعتراض باحدهما. احدى حق ندارد به اينها اعتراض كند كه چرا با هم زندگى مىكنيد.اين مىگويد همسرم است، او هم مىگويد راست مىگويد. هر دو قبول دارند همسر هم هستند. كسى حق ندارد به آنهااعتراض كند. بعد مىگويند من غير فرقٍ بين كونهما فقط عنوان مسأله را مىگوييم. فعلاً دليل نمىآوريم. مسأله روشنبشود. هفت صورت دارد مسأله. من غير فرقٍ بين كونهما بلديين معروفين او غريبين. آيا اگر اينها غريب باشند، قولشانرا مىپذيريم؟ اگر اهل اين شرط هم هستند، با همين ادّعا بپذيريم يا برويم تحقيق كنيم؟ اگر توى اين شهر هستند و سىسال است دارند زندگى مىكنند، خوب ازدواج كردند و مردم و همسايهها مىدانند ديگر. اينها از زير بوته كه درنيامدهاند. در بيابان كه زندگى نمىكنند. آيا تحقيق در اين جا بايد بكنيم يا بايد بپذيريم؟ آقايان مىفرمايند بپذيريم.غريب باشند بپذيريم. اهل شهر هم باشند بپذيريم. بياييد ما همراهتان بياييم و برويم از همسايهها تحقيق بكنيم وبگوييم شما در مراسم ازدواج اينها شركت كرديد، نكرديد، اينها با هم زندگى دارند، ندارند، زن و شوهر هستند،نيستند، تحقيقات كنيم؟ مىفرمايند هيچ كدام از اينها لازم نيست. اين يك صورت است.
شش صورت ديگر هم اجمالى اشاره مىكنم كه مطالعه مىكنيد. اين است كه يكى از اين دو منكر است. اين مىگويدهمسرم است او مىگويد دروغ مىگويد. مرد مىگويد زن همسرم است زن مىگويد دروغ مىگويد. زن مىگويد مردشوهر من است مرد مىگويد دروغ مىگويد. اين جا است كه شش صورت درست مىشود. بيّنه دارد يا ندارد؟ اگر بيّنهندارد، منكر قسم مىخورد يا نكول مىكند؟ اگر نكول كرد، طرف مقابل حاضر است قسم بخورد يا حاضر نيست؟ اگرنكول نكرد، گفت قسم را رد مىكنم به او، او قسم بخورد، اليمين المردوده. يك وقت نكول مىكند و مىگويد من قسمنمىخورم. آتش بزنيد مرا من قسم نمىخورم. مىگوييم پس او قسم بخورد كافى است؟ مىگويد نه. ردّ قسم همنمىكند. يك وقت يك ردّ قسم مىكند و مىگويد تو قسم بخور. اگر طرف مقابل قسم بخورد تمام است. طرف مقابلهم مىگويد من هم قسم نمىخورم. عقد باطل است. اصلاً عقدى نيست. اگر يمين مردوده باشد، اگر نكول باشد، اگرقبول بكند، از اينها شش صورت در مىآيد كه فردا انشاء الله شرح مىدهم. احكام اينها در مباحث قضا روشن است.فقط در اين جا اشارهاى مىكنيم و رد مىشويم. و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...