• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 1379/2/20
    مكان: مسجد اعظم قم
    موضوع بحث: احكام نكاح
    به اينكه وكيل عقد را خوانده است يا نخوانده است، آثار زوجيّت بار نمى‏شود تا يقين پيدا كنيم. شك كافى نيست.بايد اطمينان حاصل بشود كه وكيل عقد را خوانده است تا بتوان آثار زوجيّت را كالمواقعة و غيرها اينها را بار كرد.ايشان سؤال كرده است دليل اين حرف را، استسحاب عدم عقد گفتيد. در حالى كه اين استسحاب، استسحاب عدم‏ازلى است. و استسحاب عدم ازلى جارى نيست. البتّه به عقيده ما نه به عقيده همه. بعضى‏ها قبول دارند و بعضى‏هاقبول ندارند.
    وامّا جواب اين است كه اين مسأله ارتباطى با استسحاب عدم ازلى ندارد. يك استسحاب عدم نعطى است. زيد و هنديا زيد و فاطمه وجود خارجى داشتند و عقدشان خوانده نشده بود. بعد نمى‏دانيم عقدشان خوانده شد يا نه. اين عدم‏ازلى نيست. اين را مى‏گويند عدم نعطى. يعنى سابقاً زيد و فاطمه وجود خارجى داشتند، عقدشان خوانده نشده بود.استسحاب مى‏كنيم اين صفت كه زوجيّت باشد، حاصل نشد.
    وامّا استسحاب عدم ازلى را شرح دادم. مثل استسحاب عدم قرشيّت است. قبل از آنى كه اين زن به وجود بيايد قرشى‏نبود. استسحاب عدم ازلى هميشه منتفى به انتفاع موضوع است. قبل از آنى كه هند، فاطمه و امثال اينها به وجودبيايد، اين قرشى نبود. چرا؟ چون منتفى به انتفاع موضوع بود. كسى نبود كه قرشى باشد يا نباشد. بعد از آنى كه به‏وجود آمده است نمى‏دانيم قرشى هست يا نيست. اگر استسحاب عدم قرشيّت را كرديم، اين مى‏شود استسحاب عدم‏ازلى. امّا اگر اين زن به وجود آمد، زوجه كسى نيست، نمى‏دانيم عقد زوجيّت خوانده شد يا نه. اين عدم ما بعد الوجوداست. اين استسحاب عدم نعطى است. هيچ اشكالى ندارد. مثل اين است كه نمى‏دانيم فلان كس بالغ شده است يا نه.زوجيّت برايش حاصل شده است يا نه. عدالت حاصل شده است يا نه. به سنّ يائسگى رسيده است يا نه. اينهااستسحاب عدم ازلى نيست. پس اين اشتباه را كسانى كه دارند از ذهنشان به در كنند. قاعده كلّى همان است كه عرض‏كردم. هميشه در موارد استسحاب عدم ازلى، حالت سابقه منتفى به انتفاع موضوع است.
    سؤال؟ سابقاً گفتيم ظن در اين جاها حجّت نيست مگر اينكه به مرحله اطمينان برسد كه اطمينان ديوار به ديوار يقين‏است و عقلاء حجّت مى‏دانند ظن اطمينانى را. و اسمش را هم علم مى‏گذارند.
    وامّا سؤال دوّمى هم هست اين است كه در همين بحث مسأله 18 بالاخره دليلى كه شما آورديد دليل اخصّ از مدّعابود. درباره زوجه بود. در حالى كه شرط الخيار هم براى زوج و هم براى زوجه مطرح است. من خودم آن روز كه اين‏دليل را آوردم عرض كردم اين دليل اخصّ از مدّعا است. اين روايات درباره زوجه است نه درباره زوج. منتهى گفتيم باالقاى خصوصيّت، با بناى عقلاء در مسأله زوجيّت كه زوجيّت را يك امر قطعى من الجانبين مى‏دانند، با اين قرائن‏آمديم تعميم داديم. و از اخصّ مدّعا بودن دليل را با اين قرائن خارجيّه نجات داديم.
    برگرديم به بحثمان. سؤال؟ بله. آن جا اخص است. تنها آن روايت نيست. روايات ديگرى هم داريم كه آن قيد را ندارد.
    وامّا امروز فرع دوّم مسأله 18 است. و آن شرط الخيار فى المهر است. مردى همسرى مى‏گيرد، خانه‏اى كه دارد مهريه‏آن همسر قرار مى‏دهد. ولى شرط خيار مى‏گذارد. مى‏گويد اجازه بدهيد من سه روز يا يك هفته يا يك ماه روى اين‏مسأله مطالعه هم بكنم. خيار داشته باشم كه اين مهريه خانه را فسخ كنم. بروم سراغ مهر المثل. شرط الخيار فى المهرآيا جايز است يا جايز نيست؟ مشهور و معروف بين فقهاى ما اين است كه چنين خيارى مانعى ندارد. خوب اگر اعمال‏خيار كرد چه مى‏شود؟ اگر گفت فسختُ، مهريه باطل مى‏شود. مهر المسمّى باطل، مهر المثل جانشين. مهر المسمّى ازبين مى‏رود به واسطه اين فسخ و مهر المثل جانشين آن مى‏شود. از نظر فتوى اين معروف است. از كسانى كه به آن‏فتوى دادند محقّق در شرايع، علّامه در قواعد، شهيد ثانى در مسالك، فاضل اصفهانى در كشف الّسان، و غير آنها فتوى‏داده‏اند كه ما بعضى‏هايشان را مستقيماً ديديم و بعضى‏هايشان را حكايت مى‏كنيم بالواسطه. مرحوم آقاى حكيم هم‏يك جمله خوبى در مستمسك دارد. مى‏فرمايد: ارسلوه ارسال المسلّمات من دون نقل خلاف. خلافى هم نديديم ازكسى نقل كند. حالا من يك عبارتى هم شيخ طوسى رضوان خدا بر او باد، در كتاب الخلاف دارد اين را هم برايتان‏مى‏خوانم كه اشاره‏اى به اقوال عامّه هم شده است. مسأله 33 من كتاب الصّداق، شيخ طوسى كتابهايى در خلاف داردكه بين فقهاى متأخّرين ما نيست. كتاب النّكاح جدا است. كتاب الصّداق جدا است. كتاب الورينه مثلاً، مربوط به نكاح.اينها را جدا جدا كتاب مى‏كردند.
    ايشان در مسأله 33 در كتاب الصّداق مى‏فرمايد، اذا اصدقها داراً و شرط فى الصّداق ثلاثة ايّام شرط الخيار. اين ثلاثةايّام مال چيست؟ و شرط فى الصّداق ثلاثة ايّام شرط الخيار صحّص صداق و الشّرط معن. هم صداق و هم شرط، هردو صحيح است. سه روزه شرط الخيار كرده است. حالا چرا سه روزه، مى‏گويم. و النّكاح صحيح. نكاح هم صحيح‏است. يعنى چه فسخ بكند، چه نكند. معنى‏اش اين است. و لشافعىّ فى صحّت الصّداق قولان. شافعى در اين جا دوقول دارد. قولى بطلان صداق، قولى جهت صداق. احدهما يبطل. اوّل اين است كه صداق باطل است. و الثّانى يصح.صداق صحيح است.
    خوب، حالا صداق صحيح است، آيا هم صداق صحيح است و هم شرط؟ يا صداق بدون شرط؟ كدام؟ فاذا قال‏يصح، هنگامى كه گفتيم اين صداق صحيح است، اين شرط صحيح است، فله فى الصّداق ثلاثة اوجوه. شرط صحيح‏است. صداق چه؟ احدها يصحّ المهر و الشّرط. وجه اوّل اين است، هم شرط صحيح است و هم مهر صحيح است.معن كما قولنا. مثل قول شيعه. و الثّانى يبطلان معن. ثانى اين است كه هر دو باطل بشود. و الثّالث، يبطل الشّرط دون‏الصّداق. شرط باطل، صداق هم صحيح. ثمّ قالى، اين جا را دقّت كنيد. دليلنا قوله صلّ الله عليه و آله و صلّم المؤمنون‏عند شروطهم. ايشان معمولاً مى‏گويد دليلنا اجماع الفرقه. هر جا، جاى اجماع باشد مى‏گويد اجماع الفرقه. اين جانگفته است. معلوم مى‏شود مسأله در نظر ايشان اجماعى نبوده است و مخالف هم كه ندارد. لابد مطرح نبوده است. ازعامّه هم فقط شافعى مطرح كرده است. ديگران مطرح نكرده‏اند. دليلنا قوله المؤمنون عند شروطهم و لعنّ هذا الشّرطلا يخالف الكتاب و السّنّ فيجب ان تكون صحيحا. انتهاى كلام شيخ طوسى بود.
    بنابراين دليلى كه ايشان انتخاب كرده است، اجماع نيست. معلوم مى‏شود مسأله مطرح نبوده است. دليل عمومات‏صحّت شروط است كه آن عمومات، دلالت مى‏كند اين شرط صحيح است.
    خوب، در اين جا اوّل يك توضيحى درباره شرط ثلاثة ايّام بگويم. در بعضى از عبارات فقها هم هست. غير از كلام شيخ‏طوسى. ثلاثة ايّامى هست. ثلاثة ايّام براى چيست؟ آيا شرط خيار اگر قائل به صحّتش بشويم در مهر كه هستيم، آيا حدّمعيّن دارد؟ سه روز است؟ نه. ليس له حدّ محدود. يك ماه، يك سال، دو سال، پنج سال، مى‏شود. اين كه مى‏گويندثلاثة ايّام تصوّر من اين است. چون تعدادى از خيارات سه روز است. خيار حيوان سه روز است. خيار تأخير سه روزاست. و سه روز معمولاً براى مطالعه كردن و فكر كردن كافى است. كه انسان درباره مسأله در مجلس نكاح اى بسا حول‏مى‏شود، رودربايستى واقع مى‏شود، بعد مى‏خواهد مشورت كند سه روز كافى است. تعدادى از خيارات هم سه روزاست. على هذا بگوييم كه ذكر ثلاثة ايّام مال اين است. والاّ حدّ و معيّنى شرط الخيار ندارد.
    سؤال؟ چه مانعى دارد. حالا سه روز نه، چهار روز. چرا؟ مى‏گويد يك هفته، يك ماه، تا موقع عروسى فاصله است. اى‏بسا بين عقد و عروسى يك ماه فاصله است، مى‏گويد اجازه بدهيد ما يك مطالعه‏اى هم درباره اين خانه بكنيم.مشكلى دارد يا ندارد؟ على كلّ حالٍ اين مهم نيست.
    وامّا برويم سراغ ادلّه. سؤال؟ حالا اجازه بدهيد دو تا از خياراتش را بگويم. وامّا برويم سراغ دليل. دليل اين مسأله‏همان عمومات ادلّه شروط شيخ طوسى رضوان الله تعالى عليه است كه طايفه بيان فرمودند. عبارت خاصّى نداريم.در باب مهر و شرط در ضمن مهر نداريم. المؤمنون عند شروطهم. كلّ شرطٍ حلال الاّ ما خلاف كتاب الله. روايات زياداست. اجازه بدهيد من در اين جا وارد روايتش نشوم. چون بحث شروط خودش يك بحث مستقل و مهمى هم هست.شروط خودش چندين شرط دارد. شايد شش تا، هفت تا، شرط دارد. در آن جا روايات دارد. عمده‏اش الاّ ما خلاف‏الكتاب و السّنت است. عموماتى كه مى‏گويد هر شرطى صحيح است الاّ ما خالف الكتاب و السّنت، اين هم كه مخالف‏كتاب و سنّت نيست. مى‏گويد اجازه بدهيد درباره اين مسأله يك مطالعه‏اى هم بكنيم. شايد فسخ كرديم شايد هم‏نكرديم. بنابراين عمومات و اطلاقاتى كه درباره ادّله شروط است و اينجا جاى شرح و بحثش نيست، و ما فعلاً به‏عنوان يك اصل مسلّم مى‏پذيريم، اينها دلالت دارند كه شرط الخيار در مهر اشكالى ندارد. تازه مهر فيخ شد، مى‏رودسراغ مهر المثل. مشكلى ايجاد نمى‏شود. به علاوه ليس المهر من اركان العقد، مهر از اركان نيست. شرط در ضمن آن‏عيبى ندارد. در اين جا دو مطلب باقى مانده است اين بحث تمام بشود.
    مطلب اوّل اين است كه از بعضى از عبارات استفاده مى‏شود كه تعيين مدّت لازم نيست. آيا تعيين مدّت لازم است يانه؟ بعضى‏ها گفتند نه. تعيين مدّت لازم نيست. ما از آن بزگواران سؤال مى‏كنيم شما كه مى‏گوييد تعيين مدّت لازم‏نيست، معنى‏اش اين است الى آخر العُمر است يا مبهم؟ كدام؟ مطلق است يا مبهم است. اگر مطلق است، خود اين‏يك مدّت است. الى آخر العُمر مثل اين كه جعل خيار مى‏كند در بيع الى آخر العُمر. مانعى ندارد. امّا اگر مبهم باشد،ابهام جايز نيست. بايد تعيين بشود. يا تا آخر عمر، يا يك سال، يا ده سال، يا سه روز. ابهام يوجب الغرر و الجهل. هم به‏حكم عقلاء باطل است و هم به حكم شرع. مثلاً اين جور بگويد، آقا اجازه بدهيد ما چند روزى، چند ماهى، چندسالى انشاءالله اختيار داشته باشيم. چند روز، چند سال، چند ماه، آخر چه؟ اين كه قرارداد نشد. قرارداد بايد شسته‏رفته باشد. دعوا برانگيز نباشد. لهنّبى ان الغرر يا ان بيع الغرر كه القاء خصوصيّت مى‏كنيم. نبايد مبهم باشد. و اگرمى‏بينيد آقايان در اين مسأله كه رسيدند تعيين مدّت را تصريح به آن نكردند، به خاطر وضوحش بوده است. واضح‏است كه بايد مدّت خيار معلوم باشد. در بيع شما خيار مبهم داريد؟ در اجاره داريد؟ يا مطلق است. يا محدود به حدّمعيّن. امّا مبهم نه در ميان عقلاء وجود دارد در قراردادها نه در شرع. مبهم كار قماربازها است. كار بخت آزمايى‏هااست. مبهم است. امّا معاملات و قراردادهاى شسته و رفته عقلائى اينها هيچ وقت ابهام بردار نيست. پس عدم الذكرالمدّت الخيار در كلمات قوم لوضوحه بوده است. نه به خاطر اين كه اينها مبهم را هم اجازه مى‏دادند. اين يك نكته.
    وامّا نكته دوّم. سؤال؟ بدون قطع نمى‏شود. فسخ نكرده است يعنى الى العبد؟ خوب اينكه محلّ بحث ما نيست.اشكال ندارد. الى آخر العمر مانعى ندارد. مادامى كه فسخ نكرده است سر جاى خودش است. مانعى ندارد. اين بيان‏مدّت است. مطلق است. من مى‏گويم مقيّدى داريم. معيّنى داريم. مبهمى داريم. مطلق صحيح است. مقيّد صحيح‏است. مبهم باطل است. نه اين جا. همه جا.سؤال؟ نه. مطلق يرجع الى عدم القيد الى آخر العمر. لى الخيار الى الابد.خوب معطّل نشويم.
    وامّا نكته دوّم. گفتيم اگر ما نكاحمان نكاح دائم باشد، بحث همين است كه گفتيم. امّا در نكاح منقطع هم خيار در مهرجارى است؟ ظاهر بعضى از كلمات تصريحى كه امام داشتند در تحرير الوسيله، فرمودند كه در عقد موقّت جعل خيارفى المهر فيه اشكال. بعضى‏ها شايد بالاتر هم گفتند. گفتند باطل. در عقد موقّت شرط الخيار در مهر نمى‏شود. چرا؟براى اينكه اگر شرط الخيار كند و بعد فسخ بكند، مهر از بين مى‏رود. يكون العقد بلا مهر. آيا عقد موقّت بلا مهرمى‏شود؟ در عقد موقّت مهر المثل گفته است كسى؟ ابدا. عقد موقّت هميشه مهر المسمّى مى‏خواهد. يكى از اركان‏عقد موقّت مهر المسمّى است. بايد بگويند. نمى‏شود رها كند و مهر المثل بدهند. نه. مهر المثل مال آن جايى است كه‏در عقد دائم بيان مهر نشود. امّا در عقد موقّت اگر بيان مهر نشود باطل.
    سؤال؟ اين جا احدى نگفته است. از اركان است. فرق البين عقد دائم و عقد موقّت. در عقد دائم اگر ذكر مهر هم نكنى‏اصلاً اشكالى ندارد. زوّجت هذه به هذا. بدون مهر. بعد هم مهر المسمّى بايد بگوييم. در عقد دائم اگر ذكر المهر هم‏نكنى باطل نمى‏شود. امّا در عقد موقّت اگر ذكر المهر نكنى، چه مى‏شود؟ باطل است. مسلّم است. روايت دارد. اگربگويد ثلاثة ايّام فى المدّت المعلومه امّا بالمبلغ معلوم نگويد. نمى‏شود. آن مسلّم است. ظاهراً مسأله اجماعى است وروايت هم دارد.
    سؤال؟ بايد طورى بوده باشد كه تعيين بشود. تعيين مهر بشود. ان قلت. در اين جا تعيين مهر را ابتداعاً كرده است.بقاعاً بلامهر شد. در موقعى كه عقد را خواندند، فى المدّت المعلومة بالمبلغ المعلوم بود. مدّت يك هفته بود. مبلغ‏يك سكّه بهار آزادى مثلاً بود. مع الخيار. بعد از آنى كه فسخت گفت، بلامهر شد. امّا بقاعاً. چه كسى گفته است هم‏حدوثاً هم بقاعاً ذكر مبلغ و مهر از شرايط عقد موقّت است؟ ان قلت، قلنا. ظاهر ادلّه اين است كه حالا بايد بعد برسيم‏در باب نكاح موقّت. ظاهر ادلّه اين است كه بايد مهر در نكاح موقّت باشد. هم حدوثاً، هم بقاعاً. چرا؟ براى اينكه ماجايى نداريم يعنى از فقها و بزرگان نشنيده‏ايم در عقد موقّت بگويند مهر المثل دارد. مهر المسمّى ندارد. نداريم. اين كه‏نداريم، معلوم مى‏شود هم در حدوث، هم در بقاء هر دو داراى مهر معيّن باشد. لااقل احتياط واجب بايد بكنيم. امام‏هم فيه اشكال كه فرموده است لابد احتياط واجب است. نتيجه را بگيريم و رد بشويم. نتيجه اين شد در اين مسأله‏شرط خيار نه خيار تخلّف شرط. شرط الخيار نه خيار تخلّف شرط در عقد نكاح جايز نيست و موجب بطلان عقد نكاح‏هم مى‏شود. امّا در مهر جايز است به شرط اينكه عقد دائم باشد و ادول به مهر المسمّى بشود. ولى در عقد موقّت‏نمى‏شود شرط الخيار در مهر وارد بشود.
    سؤال؟ معادلش را مى‏دهند. مهر المسمّى نيست. معادلش را مى‏دهند. اگر ما لا يملك باشد؟ مى‏گويند اگر در عقدموقّت مهريه خمر و خنزير باشد، ما لا يُملك باشد يا ما لا يَملك باشد، باطل مى‏شود. اصل عقد موقّت باطل مى‏شود.وقتى مهرش باطل شد، عقد موقّت هم باطل مى‏شود.
    اجازه بدهيد برويم سراغ مسأله 19. سؤال؟ نه. بدل ندارد. بايد مسمّى بگويد. بدل مسمّى را فسخ كرده است. بدل‏مسمّى يعنى قيمت خانه را بدهد. من خانه را فسخ كردم. من مى‏خواهم فسخ كنم كه ندهم او را.
    سؤال؟ در بقاء هم لازم است. ظاهر اطلاقات ادلّه. ظاهر ادلّه اين است كه هم حدوثاً و هم بقاعاً عقد موقّت خالى ازمهر نشود. سؤال؟ مى‏گويند مهريه‏اش بيش از مهر المثل است. يعنى چه مهريه‏اش بيش از مهر المثل است؟ كلاسش‏بالا، مهر المثلش بالا. مثل يعنى مثل اين زن. با اين شرايط، با اين سواد، با اين هنر، موقعيّت خانوادگى، مهر المثل يعنى‏مثل اين زن با اين شرايطى كه دارد مهرش چه قدر است؟ سؤال؟ خيلى خوب. مهر المسمى باطل شد، براى اين كه‏قائل به خيار شد. چرا راضى شد؟ سؤال؟ مع الخيار يا بدون الخيار؟ فرضمان اين است كه در اين جا هر دو راضى‏شدند به شرط الخيار. وقتى به اين شرط راضى شدند بايد پيش بينى كند. فسخ مى‏كند. و پانصد هزار به قول شمابرمى‏گردد به صد هزار.
    مسأله 19. ببينيد مسأله 19 مسأله مهمى است ولى بحث زيادى هم ندارد. روى مبانى است. مسأله‏اى است كه زنى‏ادّعا مى‏كند كه اين مرد همسر من است. يا مرد ادّعا مى‏كند اين زن همسر من است. ادّعاى زوجيّت. اين دو حالت‏دارد.
    يك وقت طرف مقابل تصديق مى‏كند و مى‏گويد اين همسرم است، او هم مى‏گويد راست مى‏گويد. آيا ما اين ادّعا رابپذيريم؟ يا آثار بار مى‏شود يا نه؟ اين محلّ ابتلا است اين روزها. دو تا جوان دختر و پسر با هم هستند، سؤال مى‏كنى‏مى‏گويد، اين همسرم است. عقد كرده من است. او هم مى‏گويد راست مى‏گويد. ادّعت زوجية رجل او ادّعا زوجيةامرئه فصدّقوه و صدّقته. تصديق كند. اين جا را مى‏گويند، اينها محكوم به زوجيت هستند و آثار زوجيت بار مى‏شود. ازهم ارث مى‏برند. زن و شوهر هستند و مشكلى با هم ندارند. منكرات هم نمى‏تواند اينها را نهى بكند.
    بعد ايشان دارند، و ليس باحدٍ الاعتراض باحدهما. احدى حق ندارد به اينها اعتراض كند كه چرا با هم زندگى مى‏كنيد.اين مى‏گويد همسرم است، او هم مى‏گويد راست مى‏گويد. هر دو قبول دارند همسر هم هستند. كسى حق ندارد به آنهااعتراض كند. بعد مى‏گويند من غير فرقٍ بين كونهما فقط عنوان مسأله را مى‏گوييم. فعلاً دليل نمى‏آوريم. مسأله روشن‏بشود. هفت صورت دارد مسأله. من غير فرقٍ بين كونهما بلديين معروفين او غريبين. آيا اگر اينها غريب باشند، قولشان‏را مى‏پذيريم؟ اگر اهل اين شرط هم هستند، با همين ادّعا بپذيريم يا برويم تحقيق كنيم؟ اگر توى اين شهر هستند و سى‏سال است دارند زندگى مى‏كنند، خوب ازدواج كردند و مردم و همسايه‏ها مى‏دانند ديگر. اينها از زير بوته كه درنيامده‏اند. در بيابان كه زندگى نمى‏كنند. آيا تحقيق در اين جا بايد بكنيم يا بايد بپذيريم؟ آقايان مى‏فرمايند بپذيريم.غريب باشند بپذيريم. اهل شهر هم باشند بپذيريم. بياييد ما همراهتان بياييم و برويم از همسايه‏ها تحقيق بكنيم وبگوييم شما در مراسم ازدواج اينها شركت كرديد، نكرديد، اينها با هم زندگى دارند، ندارند، زن و شوهر هستند،نيستند، تحقيقات كنيم؟ مى‏فرمايند هيچ كدام از اينها لازم نيست. اين يك صورت است.
    شش صورت ديگر هم اجمالى اشاره مى‏كنم كه مطالعه مى‏كنيد. اين است كه يكى از اين دو منكر است. اين مى‏گويدهمسرم است او مى‏گويد دروغ مى‏گويد. مرد مى‏گويد زن همسرم است زن مى‏گويد دروغ مى‏گويد. زن مى‏گويد مردشوهر من است مرد مى‏گويد دروغ مى‏گويد. اين جا است كه شش صورت درست مى‏شود. بيّنه دارد يا ندارد؟ اگر بيّنه‏ندارد، منكر قسم مى‏خورد يا نكول مى‏كند؟ اگر نكول كرد، طرف مقابل حاضر است قسم بخورد يا حاضر نيست؟ اگرنكول نكرد، گفت قسم را رد مى‏كنم به او، او قسم بخورد، اليمين المردوده. يك وقت نكول مى‏كند و مى‏گويد من قسم‏نمى‏خورم. آتش بزنيد مرا من قسم نمى‏خورم. مى‏گوييم پس او قسم بخورد كافى است؟ مى‏گويد نه. ردّ قسم هم‏نمى‏كند. يك وقت يك ردّ قسم مى‏كند و مى‏گويد تو قسم بخور. اگر طرف مقابل قسم بخورد تمام است. طرف مقابل‏هم مى‏گويد من هم قسم نمى‏خورم. عقد باطل است. اصلاً عقدى نيست. اگر يمين مردوده باشد، اگر نكول باشد، اگرقبول بكند، از اينها شش صورت در مى‏آيد كه فردا انشاء الله شرح مى‏دهم. احكام اينها در مباحث قضا روشن است.فقط در اين جا اشاره‏اى مى‏كنيم و رد مى‏شويم. و صلّ الله على سيّدنا محمّد و آل الطّاهرين.