پنج شنبه 27 ارديبهشت 1403 - 6 ذيقعده 1445 - 16 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب نکاح (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 100
متن
1379/2/19
موضوع بحث: احكام نكاح
مكان: مسجد اعظم قم
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين و صل الله على سيدنا محمد (اللهم صل على محمد و ال محمد) و على آلهالطاهرين المعصومين. لا صيما بقية الله المنتظر ارواحنا فداه و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
بحث در مسأله 18 از مسائل عقد و نكاح بود. در فرع اول اين مسأله گفتيم كه لا يجوز جعل الخيار فى عقد النكاح. خيارشرط، خيار فسخ در عقد نكاح جايز نيست. درباره ادله آن هم به اندازه كافى بحث شد. در ذيل اين فرع صحبت از اينمىآيد كه آيا بطلان اين فرع سرايت به عقد هم مىكند، يا سرايت نمىكند. يعنى شرط خيار باطل، آيا عقد نكاح همباطل؟ يا نه؟ در اينجا دو قول است. بعضىها قائل به سرايت شدهاند، بعضىها قائل به سرايت نشدهاند. مشهور ومعروف اين است كه سرايت مىكند. يعنى عقد نكاح هم باطل است. هم شرط باطل و هم عقد نكاح باطل. خواهيمديد اين مشهور مداركش را عرض خواهم كرد. ولى در ساير ابواب وقتى مىرسند به شرط فاسد، مىگويند شرط فاسدمفسد نيست، على المشهور. در ساير ابواب شرط فاسد مفسد نيست على المشهور. اما در اينجا شرط فاسد مفسداست على المشهور. لابد من طالبة الفرع. فرقش چيست؟ اينجا هم شرط فاسد است، آنجا هم شرط فاسد است. اينجامشهور قائل به سرايتند، در جاهاى ديگر مشهور قائل به عدم سرايتند. مع الفرق بين المسئلتين. اين يك نكته مهمىاست در اينجا كه بايد ببينيم چه تفاوتى هست.
و اما اقوالى كه در مسأله هست. گفتيم شهرت در ما نحن فيه بر فساد است. كلامى از حدائق را بخوانم. حدائق جلد 23صفحه 184 كه قبلا هم مطالب مسأله قبل را از آن نقل كرديم. قال فى الحدائق لوشترته كان العقد باطلا. ضمير اشترته بهچه برمىگردد؟ به خيار، به خيار شرط. اگر خيار كند شرط را كان العقد باطلا. سرايت به عقد هم مىكند. عقد هم باطلاست علاوه بر شرط و بذالك قطع الشيخ فى المبصوت. مرحوم شيخ طوسى كه رضوان خدا بر او باد قطع به اين پيداكرده است. كه سرايت مىكند و جملة من المتأخرين. جماعتى از متأخرين هم قائل به سرايت و فساد عقد هستندوخالف فى ذالك ابن ادريس. فحكم بالصحه. بالصحة العقد. در اين مسأله ابن ادريس مخالفت كرده است و حكم بهفساد عقد كرده و فساد شرط. گفته است عقد صحيح است و شرط باطل. و قال دليلش هم اين است، و قال انّه لا دليلعلى البطلان. دليل بر بطلان است، بطلان چى؟ بطلان عقد. من كتاب و سنت و لا اجماع. نه كتابى، نه سنتى، دلالت برفساد عقد نكرده است. بلل احماع على الصحه اين را دقت كنيد. ابن ادريس ادعاى اجماع بر صحت عقد مىكند.چيزى كه ما گفتيم شهرت بر خلافش است ايشان مىگويد نه اجماع بر صحت است. چرا؟ لانه لم يذهب الى البطلاناحد من اصحابنا. لانه لم يذهب الى البطلان احد من اصحابنا، احدى از اصحاب قائل به بطلان نشده است. شايد درزمان ايشان اينطورى بوده است. و انّما هو تخريج المخالفين. يعنى استنباط، تخريج به معنى استنباط است، ايناستنباط مخالفين است. و فروعهم، استنباط اهل سنت است كه اينها مىگويند سرايت است، مىگويند فساد شرطسرايت به عقد مىكند. و الخطاره الشيخ، اختيار كرده است، همين معنى را شيخ طوسى كه فساد است. على عادته فىالكتاب، يعنى چه؟ على عادته فى الكتاب. عادت ايشان در مبصوت اين است، به عبارت واضح تحت تأثير اهل سنتاست. مىدانيد ابن ادريس در مقابل شيخ طوسى پرخاشگر است و مىگويند علتش هم براى اين كه يك هدفصحيحى را دنبال مىكرده است. براى اين كه ابهت شيخ طوسى به قدرى در عصر خودش زياد شد كه ديگر هيچ كسبه خودش اجازه نمىداد در مقابل شيخ طوسى فكرى در استنباط بكند و فتوايى بدهد. و لذا مىگويند معاصرين شيخمقلده بودند، المقلدين. آنها ديگر از خودشان ارادهاى نداشتند. ابن ادريس براى اين كه چرخهاى اجتهاد را دوباره بهگردش دربياورد حالت پرخاشگرى در مقابل شيخ طوسى پيدا كرد و ابهت او را شكست و بعضى جاها يك تعبيرهايىمىكند كه از نظر ما خيلى زننده است. صاحب جواهر هم گاهى از اين تعبيرات ابن ادريس در مقابل شيخ طوسىعصبانى مىشود و صاحب جواهر هم وقتى عصبانى بشود تكليف معلوم است. محكم به ميدان مىآيد و تعبيراتتندى گاهى مىكند. خداوند همه اين بزرگان را رحمت كند، همه آنها هدفشان خداوند بوده است، حالا تصميمهامختلف است. على عادته فى الكتاب، عادتش در كتاب مبصوت اين است كه تحت تأثير آنها است حرفهاى آنها رامىگويد، يا تقيه، ولى ظاهرا بحثهاى مبصوت، بحثهاى تقيهاى نيست.
مرحوم صاحب جواهر هم عكس اين را مىگويد. شهرت را در قول به فساد مىگويد. اين هم از جواهر جلد 29 صفحه150 نقل مىكند. ان القول فيها ببطلان العقد، ببطلان الشرط معروف، سرايت در اينجا معروف است. بل فى كشفاللسان نسبته الى المشهور هنا. اينجا نسبت مشهور دادهايم. در جاهاى ديگر مشهور عكس است. اينجا بطلان عقدگفتهاند. مرحوم آيت الله حكيم رضوان خدا بر او باد در مستمسك هم علاوه بر اين حكايت شهرت را از مسالك هممىكند. كه مسالك نيست، در اينجا قائل به شهرت است. ولى مرحوم محقق در شرايع، مستمسك همان جلد 14صفحه 406 گفتم ذيل است. مسأله اولى من المسائل متفرقه. گاهى مرحوم محقق در شرايع محكم مىگويد نه. محققكه هميشه قالبا، هماهنگ با مشهور است و مشهور هماهنگ با اوست در اينجا حكم به صحت كرده است. خوب جمعبندى كنيم از مجموع اين حرفهايى كه نقل كردم معلوم مىشود بالاخره مشهور اين است كه فساد عقد هست. سرايتبه فساد شرط فساد عقد مىكند. حالا برويم سراغ ادله بطلان، ادله صحت. بعد هم اين نكته مهم را بررسى مىكنيم،چرا در باب شروط شهرت، بر عدم سرايت است اما اينجا شهرت بر سرايت است. چرا؟ چرا را هم بايد پيدا كنيم.
اما عمده دليل قائلين به صحت عقد، همان چيزى بود كه اين مرحوم ابن ادريس گفته است. مىفرمايد مقتضىصحت، موجود مانع صحت، مصبوت، مقتضى صحت اين است كه، لابد عمومات است. اوفوا بالعقود. عمومات وفاقد عقود است. چرا عمل نكنيم؟ به قول ابن ادريس، نه اجماعى، نه سنتى بر بطلان عقد نداريم. عقد هم كه در عقودصحت است. درست است؟ و اما مانع هم نداريم. مانع دليل مىخواهد. دليل بر فساد نداريم. ما من اجماع و لا كتابو لا سنه... به عقيده مرحوم ابن ادريس فعلى هذا ما اگر حكم به صحت بكنيم، در اينجا موافق قائده است. و اما عمدهدليل قائلين به فساد. دليلى است كه كرارا در مشابه مقام شنيدهايد. دليل اين است كه اگر شرط فاسد بشود، عقدصحيح باشد، ما وقع لم يقصد و ما قصد لم يقعد. ما دو تايى را با هم مىخواستيم. ما نكاحى مىخواستيم كه تا سهروز، يك هفته، يك ماه حق تجديد نظر داشته باشيم. نكاح بدون اين قيد اصلا نمىخواستيم. العقود تابعة القصود.عقد تابع قصد است. اينجا ما قصد لم يقعد، قصد داشتيم با هم لم يفعل. ما وقع كه عقد صحيح است بدون شرط، لميقصد. ما خواهان چنين چيزى نبوديم. به زور شما مىخواهيد عقدى را به گردن ما بگذاريد كه ما خواهنش نبوديم.بعله؟ مىرسيم حالا. در مقابل اين حرف جوابى هست. كه سابقا هم اشارهاى به آن كردهايم و آن اين است كه عرفعقلا در اينجا قائل به تعدد مطلوب هستند. به حسب الارتكاض العرفى. مىگويند خود عقد چيزى است، و شرط چيزديگر. دو مطلوب است. يكى خراب شد، چرا دومى خراب شود. شرط فاسد شود، عقد چرا فاسد شود. نظير هم الىماشاء الله. شما در باب مهر فاسد، اگر مهر فاسد شد، مهر كالشرط است. مهر كالشرط است، فاسد شد مىگويند فسادمهر سرايت نمىكند. همه قبول دارند، اجماعى است. مثلا گفت اين محتواى اين ظرف مهريه تو. به گمان اين كه سركهاست. ثم تبيّن انه خمر، اين مهر باطل است. و گفت اين خانه را مهر تو قرار دادم. ثم تبيّن اين كه مال الغير است اينخانه. يادش نبود كه فروخته است. بس كه خانه دارد فروختن اين خانه را فراموش كرده است. سه ماه ديگر بايد اينخانه را تخليه كند. خيال اين كه مال خودش است، گفت اين خانه را پشت قبالهات انداختهام. به قول عوام پشت قبالهانداختهام. بعدا معلوم مىشود اين خانه مال غير است. مهر باطل شد. عقد را نمىگويند باطل است. هيچ كسنمىگويد. ميگويند مهر را بايد نصف بدهد. خوب چطور در آنجا با اين كه ممكن است زوجه بگويد من اين عقد رابخاطر اين مهر مىخواستم. بعد خانه صد ميليونى انداخته بود پشت قباله من باطل شد. نمىخواهم. چرا؟ مىگويندتعدد و مطلوب است، شرط معيار نيست. مسأله وحدت و مطلوب و تعدد مطلوب به حسب ارتكاض عرف عقلااست و به حسب غلبه انزار است.
و هكذا در بيع ما يَملك و ما لا يملك و ما لا يَملك و ما لا يُملك، شرط نيست. جزء است از شرط بالاتر است. كسىآمد صد من گندم خريد، بعد ده من مسترد للغير درآمد. مال ديگرى بود. مىگويند در ما يملكه صحيح است در ما لايملكه باطل. در حالى كه صد من را با هم مىخواسته. به دردش نمىخورد اين. يا ما يملك و ما يُملك، بعت هذا الغنمو هذا الخنزير لكذا و كذا. خنزير لا يُملك. در اينجاها با اين كه جزء است، جزء هم از شرط بالاتر است چرا اين حرفهارا مىزنند؟ مىگويند براى تعدد مطلوب است. هم غنم مطلوب بوده است هم اين مطلوب بوده، آن يكى باطل، آنيكى صحيح. شارع مقدس جلوى يكى را گرفته سرايت به دومى نميكند. در ما نحن فيه هم بياييم همين را بگوييم.بگوييم شرط، شرط الخيار و عقد النكاح امران، مختلفان، من قريب تعدد المطلوب، احدهما به مشكل خورد دومى بهقوت خود باقى است. پس جواز قول مشهور را در اينجا داريم. در مقابل آنها جواب به ما مىدهند كه مسأله تعددمطلوب در همه جا درست نيست. بعضى جاها ركن است. اگر شرطى باشد، جزئى باشد از اركان باشد در آنجا قائل بهشرط مىشود. فساد شرط باعث فساد عقد مىشود. اگر چيزى قوام بود، قوام بود. مثل اين كه دو جفت، يك جفتكفش اين خريده است، معلوم شد يك لنگهاش مال ديگرى هست، اين آورده قاطى كرده با لنگه خودش. يك لنگهكفش به چه درد من مىخورد؟ شما مىگوييد تعدد مطلوب است. بيع در ما لم يملك صحيح، در ما لا يملك باطل، بيايك لنگه را بردار، نصف قيمت بده، خدا بركت بدهد. ركن نيست. در ما نحن فيه هم خواستهاند بگويند جزء اركاناست. اينجا جاى تعدد مطلوب نيست. كسى كه عقد را با خيار طلبيده خود عقد را به طور دائم نخواسته است. دائم كهحلقهاش به گردنش بيافتد. شما مىخواهيد اين را بعنوان يك حلقه ابدى به گردن اين بيچاره بياندازى؟ نمىشود.فعلى هذا بگوييم اينجا يك خصوصيتى پيدا كرده است و آن اين است جزء اركان است مرحوم صاحب عروه همهمين مسئله را متعرض شده است و همين استدلال را هم ظاهرا دارد كه مىفرمايد اينجا چون شرط از قرين ركن استو فاسد شده است به عقد هم سرايت مىكند.
در اينجا يك بيان بود كه ما بياييم فرق بگذاريم بين ركن و غير ركن و بگوييم ما نحن فيه از قبيل ركن است و سرايتمىكند. دو بيان ديگر هم هست، كه ما مىخواهيم اينجا را با ساير شروط فرق بگذاريم. همان چيزى كه عرض كردم،مع الفرض بين ساير شروط و هنا، در ساير شروط مشروط قائل به صحت هستند در ما نحن فيه مشهور قائل به فسادند.در آنجا گفتهاند سرايت نمىكند، در اينجا گفتهاند سرايت مىكند. يك فرقش همين بود كه بگوييم ركن است. خيلىروشن نيست، تيره است. يك بيانى هم مرحوم سيدنا الاستاد آيت الله خوئى بيان فرموده است در اينجا در حواشى كهدر عروه دارد ذيل همين مسأله اولى در مسائل متفرقه عروة الوثقى است. عبارت ايشان را من يادداشت كردهام برايتانبخوانم، ببينيد از عبارت ايشان چه مىفهميد. ان الاشتراة الخيار يرجع الى تحديد الزوجيه. دقت كنيد. خيار فسخمىخواهد زوجيت را معدودش كند. از دائم، دائم بودن درش بياورد. بما قبل الفسخ لا محال. مىگويد من اين زوجه رامىخواهم تا زمانى كه... نگفتهام. پس در واقع زوجيت را محدود كرد. آن وقت مىشود نه زوجيت دائم، نه زوجيتمطعى. دائم نيست. چون مقيد بما قبل الفسخ است. مطعه هم نيست مطعه الى اجل المعين است. اين يك زوجيتىمىشود، لا الاه اولى و و لا اله اولى. ان الشتراة الخيار يرجع الى تحديد الزوجيه بما قبل الفسخ و لا محاله و هو ينافىقصد الزواج الدائم او المعجل الى اجل معلوم. اين نه عقد دائمى مىشود نه عقد منقطع. عقد دائم نمىشود چون اينمعدود به ما قبل الفسخ است. عقد منقطع هم نمىشود، عقد منقطع الى اجل معلوم است. اين اجل غير معلوم است.بنابر اين در واقع يك تضادى مىشود، بين انشاء عقد دائم و بين خيار عقد. در تعبيراتشان مىگويند اين شرط از قبيلچه شرايطى است؟ شرطى است كه مخالف مقتضاى عقد است. مىگويند باطل است ديگر. اين هم از قبيل شرطىاست كه مخالف مقتضاى عقد است. مدتى كه براى شرط مىگذارد يك سال. تا يك سال شايد فسخ كند. فعلى هذا نهعقد دائم است، نه عقد منقطع. اين شرط با روح عقد نكاح سازگار نيست و شرط مخالف لمقتض العقد و هذا الشرطباطل و هذا العقد باطل. سرايت مىكند. اين هم يك بيانى كه ايشان دارد. اين بيان دوم ايشان
آدرس عروه، فرع اول، از مسائل متفرقه، عقد نكاح، حاشيه ايشان. ما به اين بيان ايشان يك اشكال مختصرى داريم. مامىگوييم جعل الخيار لا ينافى قصد الدوا. در خيار منافات با قصد دوام ندارد. چرا؟ براى اين كه در تمام بيعها همينطور است. بيع كه شما مىكنيد قصد دوام نداريد. اين خانه را تمليك مىكنم الى الابد در عين حال خيار فسخ هم تايكسال قرار دادهاند. سؤال؟ نخير بيع ملكيت ابدى است. فردا مىفروشيم ملكيت ابدى مىفروشد. مىخواهم ببينيمبيع تمليك محدود است، يا تمليك الى ابد است؟ سؤال، آيا تمليك مطلق الى ابد مىكند يا تمليك محدود مىكند؟يعنى چه؟ زمان دارد. من مالك اين هستم الى ابد. در اجاره چطور تمليك منافع مىكنند محدود به زمان، منتهى در بيعبين عقلا نيست محدود به زمان. اخيرا پيدا شده است يك معاملات محدود به زمانى. يك ويلا را در كنار دريا مثلامىفروشند. تابستان را به يك نفر مىفروشند، پاييزش را به يك نفر مىفروشند، بهارش را به يك نفر مىفروشند،زمستان را به يك نفر مىفروشند. تابستانش گرانتر است، زمستانش ارزانتر است، به قيمتهاى مختلف. اين مشاع درزمان است. والاّ در كل مالك هستند. حالا اگر يك زمانى شد، ملكيت زمانى، ده سال به اين فروخت، ده سال به آنفروخت، اين الى ابد فروخته. نگوييد زمان درش نيست. با اين كه ابدى است منافات ندارد. چرا؟ طبيعت بيع ابدىاست، طبيعت نكاح دائم است. خيار از عوارض است. طبيعت دائم است، قصد نكاح دائم كرده است نه طبيعتمحمدود. اما بالعوض خيارى هم دارد. كما اين كه عيوب، چه كار مىكند؟ فسخ مىكند. اين آقا آمده است اين را نكاحكرده است. بعد هم با عيب عارض مىشود محدود مىشود. بعد از سه پنج روز، بعد از يك سال اين را مىآيد فسخشمىكند. اين هم همين است، فعلى هذا طبيعت عقد دائم است و بودن طبيعت دائم منافات با خيار فسخ ندارد. انماهذا شى كما فى البيع فانه تمليك ابدى و لا ينافى الخيار بالعقد.
و اما وجه ديگرى ما داريم، اجازه بدهيم ما وجه خودمان را هم بگوييم. ما هم در حاشيه عروه به اين مسأله كهرسيديم، يك وجه ديگرى گفتيم، حالا اين وجه را مىگويم ببينيد مىپسنديد يا نمىپسنديد. ما مىگوييم در جاهايىكه شرط باطل مىشود و اصل معامله هست يك راه جبران دارد. راه جبران دارد. مثلا شما مىگفتند مهر ملك غير بود.خمر بود، وقتى اين مهر باطل شد جبران چيست؟ مهر مثل است يك چيزى جانشين دارد. يا در بيع ما يملك و ما لايملك، وقتى بيع در يملك صحيح شد و ما لا يملك باطل شد جبرانش به چيست؟ يادتان مىآيد؟ خيار تبعض الثقه،يك حلقهاى نياندازيم گردن مشترى كه مجبورى اين نصف را بردارى بروى، معامله صحيح است در نصف اما خيارتبعض گاهى نمىخورد. باب جبران دارد. دست و پاى مشترى بسته نيست. يا مثلا در شروط فاسده ديگر شرط اگرفاسد شد از كار انداخته شد ما خيار تخلف شرط به آن مىدهيم. شرط فاسد شد معامله نمىپسندى باطل است.فسخ، نمىخواهى اصل معامله را فسخ كن. در آنجا هم احتمال دارد. خيار تخلف الشرع عند فساد الشرط، در ما نحنفيه اينها جعل خيار كرده بودند. تا يك ماه خيار فسخ نكاح داشته باشند. شما اين خيار فسخ را حذفش كرديد. گفتيدنكاح دارد. چه كسى جبران ميكند؟ هيچ چيز. راه جبران ندارد. يك حلقهاى به گردن اين بيچاره افتاد. اين گفته بود منسه روز مطالعه كنم. شما تا ابد انداختى گردنش، دست و پايش را هم بستهاى فعلى هذا جاهاى ديگر كه ما قائل بهتعدد و مطلوب هستيم و... در مقابل از دست دادن يك مطلوب يك راه جبرانى در مقابل كسى كه از دست داده استمطلوبش را يك درى باز ميگذاريم. يك مهر المثلى، يك تخلف شرطى يك چيزى، يك درى به رويش باز مىگذاريم.اينجا درها به رويش بسته است. اينجاست كه ما قصد لم يقع و ما لم يقع يقصد حاصل مىشود. طلاق اگر زن باشدچى؟ زن خيار براى خودش گذاشته بود. خيار باطل شد، عقد صحيح شد، طوق افتاد گردنش. زن مىتواند طلاقبدهد؟ راهى ندارد. فبناعا على ذالك ما هم جزء كسانى هستيم كه مىگوييم اين مسأله با جاهاى ديگر فرق دارد.شرايط ديگر فسادش، سرايت نمىكند به فساد عقد، اما ما نحن فيه سرايت مىكند. چرا؟ براى اين كه راه جبران بهروى صاحب شرط بسته است و با مسدود بودن خلاف مقصودش حاصل مىشود. فردا مىرويم سراغ فرع دوم. وصل الله على سيدنا محمد و آله محمد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...