جمعه 28 ارديبهشت 1403 - 7 ذيقعده 1445 - 17 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
کتاب حدود (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 113
متن
بسم الله الرحمن الرحيم"
بحث در نكاتى بود كه باقى مانده بود از مساله حيوان موطوئه و احكام مربوط به آن. رسيديم به نكته چهارم" لو وط حيوان انسانا"، اگر عكس قضيه واقع شود، «وط حيوان انسانا"باشد "كما يحكى عن بعض الملل الفاسده"، حيوانهاى متمدن انسان نمايى كه در غرب زندگى مىكنند، از اين آلودگيها فراوان دارند. حالا اگر چنين موردى واقع شد، آيا احكامى كه تا به حال ذكر كرديم، مترتب مىشود يا مترتب نمىشود؟ يعنى حرمت لحم آن حيوان، ذبح آن حيوان و حرمت نسلش، انتفاعات ديگرش، احراقش، هست يا نه؟ لا كلام در اينكه اين كار حرام است و موجب تعزير مىشود، تعزير به قوت خود هست، اين انسان را در مقابل اين عمل تعزير مىكنند، براى همان دليلى كه سابقا گفتيم "و الذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغى ورا ذلك فاولئك هم العادون". بنابر اين هر كسى ارضا غريزه جنسى را از طريقى جز طرقى كه شرع گفته است، اين گناه كرده و موجب تعزير است. پس حكم تعزيرش سر جاى خودش هست. اما احكام حرمت لحم حيوان، لحم نسلش، ساير احكام چه؟ اگر به نصوص باب نگاه كنيم، انصافا شامل نمىشود. نصوص باب مىگفت: «لو وط انسان حيوانا بهيمه"، اما عكس اين مساله در نصوص باب ابدا نيست و حتى در كلمات اصحاب هم نيست. شايد تصور اين معنا در ازمنه سابقه نمىشده است كه انسانى چنين كارى را انجام دهد، حالا در عصر و زمان ما در بعضى از كتب مىنويسند كه امثال اين آلودگيها و زشت كاريها و كثافت كاريها در بعضى از ملل هست، براى ما اين مساله مطرح شده و الا در كلمات فقها ظاهرا اثرى از اين مساله نيست. علتش هم اين است كه الفاظ روايات شامل نمىشود. فعلى هذا؛ اگر به حسب الفاظ روايات بخواهيم ببينيم، نمىتوانيم هيچ يك از احكام را غير از تعزير در اينجا جارى و سارى بدانيم. اما اگر كسى بخواهد به عنوان الغاى خصوصيت عرفيه قطعيه يا به عنوان اولويت يا به عنوان بعضى تعليلات احاديث كه فرمود: موجب انقطاع نسل ممكن است شود، ممكن است كه كسى از اين راهها وارد شود، الغاى خصوصيت يك، قياس اولويت دو، بعضى از تعليلات روايات سه، از اينها بخواهد استفاده كند. و لكن الانصاف اين هم مشكل است، اين اولويتها ظنيه است، الغاى خصوصيتها ظنيه است، نه قطعيه. تعليلات را هم تا اينجا را بگيرد، نمىدانيم و منصرف از اينجاست. فعلى هذا غير از تعزير ساير آثار را نمىتوانيم بار كنيم، «و ان
كان اولى"، احوط و احتياط اين است كه همين كار را بكنيم، آن حيوان را ذبح كنيم و احراق لحم كنيم و امثال ذلك، اولى اين است و ليكن از نظر فتوا حكم به حرمت لحم و امثال ذلك نمىتوانيم بدهيم.
(سوال و پاسخ استاد): از باب استمنا نيست" و الذين هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغى ورا ذلك فاولئك هم العادون"، اين دليلى است كه قبلا اقامه كرديم و كار به استمنا ندارد، اگر استمنا هم نشود باز هم حكم حرمت به قوت خود باقى است. و اما پنجم: حكم انتفاعات ديگر، منافع ديگرى هست غير از لحم و نسل و لبن، غير از اينها كه تا به حال داشتيم، مانند شعر حيوان، وبر، پشم و كرك، و ريش، پرهاى پرنده بنابر اينكه شامل پرنده هم ديروز گفتيم شود" و بيضه"، تخمى كه پرنده مىگذارد، تخمهاى او چه حكمى دارند؟ و همچنين" روثه"، روث مدفوعاتش است، مدفوعاتش را اگر براى كود دادن استفاده مىكنند و همچنين منافعى از قبيل شخم كردن زمين، «اثاره الارض"، در آيه دارد، «لا ذلول تسقى الارض و تثير الارض"، كه اثاره ارض كند، شخم كند. سقى حرث كند، آب شكى كند، به وسيله حيوان، شترى است، گاوى است، آب كشى مىكنند، به وسيله گاو شخم مىزنند و امثال اين منافع. اينها چطور است؟ غير از لحم و لبن و نسل، آنها قبلا صحبت شد، آنها حرام است. پر و پشم و شخم و آبيارى كردن و تخم مرغ. در اينجا فقهاى ما متعرض شدهاند، خيلى تصريح به حرمت كردهاند، منتها همه اينها را نگفتند بلكه بعضى را گفتند و از كلامشان استفاده مىشود كه منظور همه اينهاست. به مقتضاى عموم دليلى كه براى اين امور ذكر فرمودند، مثلا عبارتى از جواهر مىخوانيم، عبارتى از لمعه مىخوانيم، عبارتى از امام در كتاب اطمعه و اشربه مىخوانيم. مرحوم صاحب جواهر جلد 41، صفحه 639 مىگويد: «و فى حكمه" ضمير به نسل برمىگردد" و فى حكمه"، يعنى "فى حكم النسل"، «ما يتجدد من الشعر و الصوف و اللبن و البيض"، اين كلمه "يتجدد"را در ذهنتان بگيريد تا برسيم و ببينيم آيا اين قيد هم لازم است يا نه؟" ما يتجدد"يعنى موهايى كه بعد از اين وطى پيدا مىكند، معنايش اين است كه اگر موهايى آن حالت را بچينيم، پشم آن حالت را بچينيم عيب ندارد. «ما يتجدد"، آنهايى كه بعدا پيدا مىشود، آنها عيب دارد. شهيد ثانى هم در شرح لمعه همين معنى را دارد" ما يتجدد من الشعر و الصوف و اللبن و البيض"دارد. ايشان هم در لمعه در كتاب اطعمه و اشربه جلد دوم لمعه از دو جلديها صفحه 364، امام هم در مساله 22 كتاب اطعمه و اشربه تحرير الوسيله همين معنا را فرمودند و تصريح مىكنند به صوف و شعر و لبن. خوب دليل در اينجا چيست؟ آيا احاديث خاصهاى
داريم، در باره صوف و شعر و لبن و بيض. لبن را داشتيم، اما بيض نداريم. مطلقا حديثى در باره شعر و صوف و بيض و سقى زراعت و شخم زمين و امثال اينها را نداريم و ما هستيم و عمومات، «لا ينتفع به"، اگر عمومات" لا ينتفع"شامل شود، همه اينها حرام مىشود. لا يبعد كه كسى قائل به عموميت شود، چون مطلق است" و لا ينتفع به". مگر كسى بگويد: منصرف به لحم است، «لا ينفع"يعنى" بلحمه"است، اگر انصراف به لحم نگوييم، تمام منافع را شامل مىشود من دون استثنا، حتى شخم زدن زمين را، مگر كسى قائل شود و بگويد: اين منصرف است، "لا ينتفع به"، يعنى" المنفعه المعروفه المقصوده و هو اكل اللحم».
(سوال و پاسخ استاد): مخصوصا مساله ذبح و احراق، وقتى ذبح و احراق مىگويد، معنايش اين است كه هيچ فايدهاى ندارد، هيچ فايدهاى بر آن مترتب نمىشود چون دستور ذبح و احراق را مىدهد. «و من هنا يظهر انه لا فرق بينما يتجدد و بينما هو موجود"، صوف و شعر و وبر موجود، پشم و كرك موجودش" لا ينتفع به"، چه اثرى مىكند؟ اثر لازم نيست، مجازات است. اگر پشم موجودش به درد مىخورد، مىفرمود: اول پشمش را بچين بعد احراق كن، احراق كه مىكنند با تمام دستگاه است، با همان صوف و شعر و وبر موجود است. ذبحش كه مىكنند با همه اين تشكيلات است. پس چرا صاحب جواهر" يتجدد"گفته است؟ لمعه" يتجدد"گفته است؟ بلكه" ما يتجدد"شرط نيست و دليل عام است و تمام آنچه در اين حيوان الان موجود است حرام است، اگر غير از اين بود مىگفت: اين را بسوزان، استثنا مىكرد، «قال: يجب ذبحها و احراقها"بدون استثنا، هيچ استثنائى نفرموده و اين دليل بر اين مطلب است.
(سوال و پاسخ استاد): حمل موجود هم همين است، براى اينكه مىگويد: سرش را ببر، بعد آتش بزن، نمىگويد: اگر حملى در شكمش است سرش را ببر، «زكات الجنين، زكات امه"، بنابر اين شكمش را بشكاف، حمل را بيرون بياور، گوشت را استفاده كن، چون تذكيه هم شده، اما نمىگويد: جنينش را در بياور، مطلقا مىگويد: "اذبح احرق". حالا اثراتش را نمىدانيم، ما قدر مسلم مىدانيم يك نوع مجازات است. و اما ششم: واطى بهيمه يا مالك آن بهيمه است يا غير مالك، «ان كان مالكا للبهيمه"كه از كفش رفته است، يعنى خودش مال خودش را فاسد كرده است، و اگر مالك نباشد و بهيمه غير باشد، بايد پولش را بدهد و ضامن است و از قبيل اتلاف است، «من اتلف مال الغير فهو له ضامن"، حالا اينجا سوال مىشود، هنوز اين حيوان را ذبح نكردند، اى بسا هيچ چيزى هم نگفته، لابلاى گوسفندها زنده است، آيا بايد پولش را بدهد يا بعد
از ذبح بايد پولش را بدهد؟ ضمان قيمت بعد از ذبح است، يا الان به مجرد الوط است؟ ذبح شرط نيست به علت اينكه اين فاسد شد، هذا كالتالف چه بداند صاحبش، چه نداند، چه عمل شود و چه عمل نشود. هذا كالتالف، اين مانند تالف است و بايد برود بدهد، منتها واجب است كه او را تحويل بگيرد و نابود هم كند، مبادا صاحب سو استفاده كند. اين شبيه اين است كه زيد قدحى از شير اينجا داشته، من اين را متنجس كردم، او هم نمىداند، هيچ چيزى هم به او نگفتم، دور هم نريخته است، اگر شير موجود در اين قدح را كسى متنجس كند، "المتنجس كالتالف"آيا ضامن هست يا نيست؟ ضامن است. چه او بداند و چه نداند. مصداق "افسدها على صاحبها"است، به مجرد وطى" افسدها على صاحبها". فعلى هذا؛ شكى نيست كه بايد غرامت را بدهد ولو قبل از ذبح و قبل از احراق. هفتم: آيا اين امور، واجب فورى است يا با تراخى هم جايز است؟ ذبح و احراق و امثال ذلك" هل هى واجبه فورا"يا نه موسع است؟ و مىتواند مدتى هم صبر كند. جواب اين سوال اين است كه واجب فورى است، واجبات فوريه، چرا؟ براى چيزى كه ما در اصول گفتهايم. گفتيم: ظاهر امر وجوب فورى است، ما امر را ظاهر در فور مىدانيم ولو اينكه در تراخى هم مجاز نيست ولى "ينصرف الى الفوريه"، دقت كنيد كه امر در تراخى مجاز نيست ولى اطلاق امر "ينصرف الى الفوريه"در اصول ما بيانى هم داشتيم، اينجا بگوييم و يادتان بيايد بد نيست كه مسائل اصوليه گاهى در لابلاى مسائل فقهيه اشاره شود. كسى كه امر لفظى مىكند، شبيه امر عملى است، مثل هل دادن است. اگر كسى دست بگذارد پشت شانه كسى و هل بدهد به بيرون اتاق، مثل اين است كه بگويد" اخرج"، در موقعى كه هل مىدهد به خارج، معنايش اين است كه حالا برو يا بعد، يا عصر، يا فردا؟ هل مىدهد يعنى برو ديگر، برو يعنى برو و نرو ندارد. «اخرج"هم به منزله هل دادن باليد است. چه فرق مىكند؟" اخرج"با لفظ هل مىدهد، و "چه موقع"ندارد، برو يعنى برو. اگر زمانى قيدى، شرطى در آن بگذارد، بايد مطابق آن عمل كرد، اما اگر قيد و شرط و زمان در آن نگذارد، ديگر اين حرفها را ندارد، «ظاهر الامر هو الفور"، و لذا ما هر كجا در سرتاسر فقه به امرى برسيم، امر به سجده در آيه سجده، امر مثلا به نماز آيات در موقع آيات، امر به رد امانات، اگر قرينهاى بر تراخى نداشته باشيم، همه جا فوريت از آن استفاده مىكنيم، «لظهوره عرفا و انصرافه عرفا الى الفوريه". پس در ما نحن فيه هم نبايد تاخير بيندازم و بايد فورا اين عمل را انجام داد، البته فوريت كه مىگوييم، فوريت عقلى نيست، بلكه فوريت عرفيه است كه گاهى با مختصر تفاوت زمان مىسازد ولى به هر حال فورى است و بايد انجام شود. و اما هشتم: «لو خاف
الفضيحه"، بترسد از اينكه رسوا شود، آيا اين باعث ترك واجب مىشود؟ خبر بدهند كه فلان كس سر گوسفندى را بريده و هيزم آورده و دارد مىسوزاند، تمام آبادى با خبر مىشوند كه معلوم مىشود كسى مرتكب كار خلافى شده است، اگر صاحبش را معرفى كنند، رسوا مىشود، اگر نه به همه اطرافيان بدبين مىشوند، سو ظنى مىپاشد در كل آن محيط، آيا مىشود اينها را عذر و بهانه قرار داد و خوددارى كرد؟ من اين را به خاطر آن مىگويم كه در استفتائات اينها را براى ما نوشتهاند كه چنين كارى موقعى كه نادان بوده انجام داده، دو سال قبل، يك سال قبل، الان اگر بخواهد چنين و چنان كند، رسوا مىشود، فلان مىشود، اسباب زحمت مىشود، چه كنيم؟ حالا ما نسل مذكرش را مقدارى آسان گرفتيم كه توسعه پيدا نمىكند، ولى نسل مونث هم ممكن است دوتا بچه هم آورده باشد، اگر بخواهيم اين كارها را كنيم، اينها موجب فضيحت و رسوايى است، آيا اين مانع مىشود؟ جواب اين است كه در واجبات شرع اين مسائل نمىتواند مانع باشد، نمىتواند جلوى را بگيرد و مانع از كار شود. چرا؟ به علت اينكه كار خلافى كرده، كار حرام كرده و رسوايىاش را هم بكشد. اين شبيه رسوايى شلاق زدن به زانى است، خوب در زانى چه مىشود؟" و ليشهد عذابهما طائفه من المومنين"، اصلا قرآن امر به رسوايى دارد، بايد رسوا شود. چرا كار خلاف كرد؟ نروى در اتاق در بسته زانى را شلاق بزنيد بلكه در ملا عام سنگسار مىكنند. بنا على ذلك؛ اين رسواييها ناشى از عمل خود اين است و بايد تحمل كند. علاوه بر اين راهى هم دارد، اگر مىخواهد رسوا نشود. شارع امر به رسوايى نكرده بلكه راه دارد، گوسفند را بخرد، در بيابانى ببرد در آنجا سر ببرد، هيزم هم بياورد و آتش بزند و معلوم هم نمىشود. در كوهى، در بيابانى در كوهسارى، مبادا اگر اين مسائل را از شما سوال كردند كه آقا اينطور مىشود، عكس العمل دارد، اينها مانع از اين شود كه شما حكم الهى را بيان نكنيد، نه!! حكم الهى اين است كه بايد اين كار هر چه زودتر انجام شود و تاخيرى در آن نيفتد. و اما نهم: اگر با غير حيوانات ماكول اللحم اين مساله واقع شود. اين مطلب را صاحب جواهر در لابلاى بعضى از عباراتش به آن اشاره كرده است، خيلى از مسائل نيست، اما اين را اشاره كرده است كه غير حيوان ماكول اللحم باشد، آيا احكام در آن جارى مىشود يا نه؟ نسبت به حرمت لحم و ذبح و احراق نه، خوب معلوم است ديگر حرام اللحم است، حيوان حرام اللحمى است، در حيوان حرام اللحم مساله ذبح و احراق مسلم نيست و واضح است. اما ساير احكام چه؟
(سوال و جواب استاد): مجازات است براى اينكه گوشتش را استفاده نكنند، اينكه كسى گوشتش را نمىخورد، ما حتى در اسب و حمار نمىگوييم ذبح كنند، با
اينكه حرام اللحم هم نيست، آنجا را كه نمىگوييم، اينجا را كه به طريق اولى نمىگوييم، مسلم بدانيد كه ذبح و احراق در اينجا نيست، ولى باقى مىماند مساله تعزير و ساير انتفاعات، آنها چه؟ تعزير كه مسلم دارد "الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين فمن ابتغى ورا ذلك فاولئك هم العادون"، تعزير قطعى است. اما انتفاعات ديگر: آيا قائل شويم يا نه؟ مثلا حيواناتى است كه از پوستشان استفاده زيادى مىشود ولو حرام اللحم است، مثلا پوست سنجاب، پوست بعضى از حيوانات و پرندگان، پوستهايشان، پشمشان، موهايشان قابل استفاده است يا مثلا از استخوانشان، بعضى از حيوانات استخوان خاصى دارند، از استخوانشان استفاده مىشود. آيا ساير انتفاعات چطور؟ يا به قول بعضى از آقايان اگر اينها را ببرند در باغ وحش نگهدارند و انتفاعش اين است كه مردم مىآيند و تماشا مىكنند، ولو از بعضى از كلمات جواهر" يستشم"استشمام مىشود كه ايشان مايل به تعميم است كه بفرمايد: حرام اللحم نيست، ذبح و احراق نيست، بقيه احكام جارى و سارى مىشود ولو از بعضى از كلمات جواهر اين استفاده مىشود، اما انصاف اين است كه نصوص ما متوجه به همين بهيمه حلال گوشت است، به قرينه همين كه ذبح و احراق دارد و از غيرش ساكت است، نمىگوييم مفهوم دارد بلكه سكوت است، اثبات شى نفى ما عدا نمىكند و اثبات ما عدا هم نمىكند. بعيد به نظر مىرسد از صاحب جواهر (ره) كه در بعضى از كلماتش در اين مساله تمايل به تعميم پيدا كرده است. درست است كه سوال از بهيمه است، بهيمه هم را در لغت به معناى هر حيوان يا هر چهارپايى گرفتهاند ولى ما گفتيم: بهيمه اولا منصرف است به حيوانات حلال گوشت و ثانيا به قرينه ذبح و احراق منصرف به آنجايى است كه حلال گوشت باشد. حالا ما بگوييم اين يكىاش ندارد و بقيهاش دارد. انصاف اين است كه تعزير هست، اما بقيه احكام را در اينجا نمىتوانيم قائل شويم.
(سوال و پاسخ استاد): ما بخواهيم از اينها تا اين اندازه عموميت بفهميم آن هم در مقام حكمت، نه در مقام علت تا اين اندازه بفهميم مشكل است. و اما دهمين نكته را بگويم امروز اين بحث تمام و فردا مىرويم سراغ آنجايى كه مقصود ركوب ظهر است، اين نكته بد نيست كه توجه داشته باشيد كه در بعضى از كلمات عامه آمده است كه شارع مقدس نهى از اين كار كه كرده يعنى از وطى حيوانات، براى اينكه خلق مشوهى بوجود نيايد، يعنى مبادا از نطفه اين انسان با آن حيوان يك موجود برزخ بينهما پيدا شود، شارع مقدس احترازا از اين مساله اين دستور را داده است، ولى يكى از فقهاى ما مىگويد: «هذه غباوه منه"اين حماقتى است كه او گفته است. هر نطفهاى كه
با هر نطفهاى كه تركيب نمىشود، نسلهاى خيلى نزديك به هم در بين بعضى از حيوانات جفتگيرى مىشود و هر حيوانى با هر حيوانى جفتگيرى نمىشود. نطفه انسان با حيوان كه تركيب نمىشود، اصلا از نظر علمى امكان پذير نيست، مگر چيزى خلاف علم بگويند، از نظر علمى نه در در تاريخ چيزى شنيده شده، «هذه غباوه"، آن چيزى كه علت است همان عدم تضييع نسل است، همان انحراف از نسل انسان به سراغ حيوانات رفتن و انقطاع نسل و امثال ذلك است و الا چنين تركيبى پيدا نمىشود، گوينده اين سخن آدم خيلى نادان و بىخبرى بوده است. اين ده نكته تمام. فردا مىرويم ان شا الله سراغ مساله بعد. وصلى الله على سيدنا محمد و آل الطاهرين.
پايان
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...