يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 99
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه نود و نهم "
«من كنت مولاه فعلى مولاه»
با توجه به توسلى كه به ساحت مقدس مولى در آستانه عيد سعيد غدير خم كهبزرگترين افتخار عالم اسلام و تشيع است، داشتيد، حديث فشردهاى عرض مىكنم،و همين حديث براى توجه ديگر به مولى كافيست.
حديثى را علامه امينى در جلد اول، صفحه 203، در كتاب الغدير آورده از تذكرهسبط ابن جوزى نقل كرده كه از علماى معروف اهل سنّت است، حاصل حديثتقريبا چنين است، در ايام صفّين على(ع) نامهاى براى معاويه نوشت، و به اسبق بننباته داد، فرمود: نامه را به معاويه برسان و جواب را بگير و بر گرد، اسبق آمد نزدمعاويه، نامه را داد، معاويه به اسبق نباته گفت: ما مشكل مهمّى كه با على داريم ايناست كه قاتلان عثمان را به ما تحويل نمىدهد، اگر اين مشكل حل شود، ما مشكلى باعلى نداريم، اسبق بن نباته مرد هوشيا عاقل و آگاه گفت: معاويه من مىدانم اين بهانهحكومت است، تو مىخواهى به بهانه خون خواهى عثمان پايههاى حكومتت را درشام محكم كنى، و اگر دلت براى عثمان سوخته بود در ايامى كه در محاصره بود، ومىتوانستى به او كمك كنى، چرا در حياتش كمك نكردى؟، بعد از ممات او به يارىاو بر خواستهاى؟ در حالى كه اگر مىخواستى مىتوانستى، به يارى او بشتافى، امّاماندى و سكوت كردى، تا پايههاى حكومتت محكم شود.
معاويه سخت عصبانى شد، در اينجا اسبق بن نباته مىگويد: اطراف معاويه افرادىمثل وليد، و از جمله ابو هريره بودهاند، اسبق رو به ابو هريره كرد، و اين جمله را به اوگفت: «احلفك بالله» تو را قسم به خدا «الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة» بهخداى يكتا، خدايى كه عالم است، تو را قسم مىدهم، «و بحق حبيبه المصطفى» بهپيغمبر اكرم قسمت مىدهم «ان لا اخبرتنى اشهدت يوم غدير خم» ابو هريره توروزى غدير خم بودى؟ «قال: بلى، شهدتُ قال: اسبق، ما سمعته يقول فى على» درروز غدير خم پيغمبر چه در باره على گفت؟ «قال: ابو هريره» در شام در مجلسمعاويه در حضور معاويه اين جمله را گفت: مدرك هم منابع اهل سنت، «قال سمعتيقول: من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاده و انصر من نصره واخذل من خذله» وقتى ابو هريره در حضور معاويه اين شهادت را داد.
اسبق مىگويد: «قلت له: (من به او گفتم، «فاذا انت يا ابا هريرة واليت عدوه، وعاديت وليه» تو كه عكس كلام پيغمبر رفتار كردى، دشمن على را دوست داشتى؟ وخود على را دشمن داشتى؟ ابو هريره آهى كشيد، «فنفّس السعداء و قال انا لله و انا اليهراجعون»، جوابى نداشت كه بدهد، جز اينكه «انا لله و انا اليه راجعون» بگويد، اينحديث از اينجا جالب است كه از شخصى مثل ابو هريره كه رابطه خاصى با على(ع)ندارد، در خط مخالف بوده، آن هم در حضور معاويه، آن هم در حضور اسبق بن نباته،آن هم در حضور وليد، و عمر عاص، و جمعى ديگر اين سخن را گفت، و وقتى هم كهاسبق به او احتجاج كرد، پس چرا «واليت عدوه و عاديت وليه» با دوستان او مخالفشدى، با دشمنان او موافق شدى؟ جوابى نداشت، جز اينكه آهى بكشد، و «انا لله و انااليه راجعون» بگويد.
ما افتخار مىكنيم پيرو آقايى هستيم، مولايى هستيم كه دشمنانش در سختترينشرايط شهادت به فضيلت آن حضرت دادند، و از بزرگوارى آن حضرت پردهبرداشتند.
شهادت دشمن به فضيلت يا بهترين افتخار
در اينجا جمله كوتاهى عرض كنم و بحثمان را تمام كنيم، همين روايت خيلىچيزها با خود داشت، پيغمبر اكرم(ص) مىفرمايد: « اللهم وال من والاه و عاد منعاداه» تنها مسأله ولايت و عداوت نيست، «و انصر من نصره، و اخذل من خذله»معلوم مىشود، نشان ولايت يارى كردن است، و آنهايى كه رها كنند مكتب مولا را، ازولايت بيگانهاند هر چند دم از ولايت بزنند، ما امروز چه رقم مىتوانيم على را يارىكنيم، در صفين و جمل و نهروان نبوديم، در مقام بيعت در حضور جمع نبود، ولىمىدانيم على يك شخص نيست، يك مكتب است، مكتب او باقى است، يارى كردنمكتب او، چگونه يارى كنيم؟ تبلورى باشيم از صفات على، گوشهاى از علم على، ازشجاعت على، از ايمان على، از زهد على، از تقواى على، از عدالت على بن ابيطالب،گوشهاى از صفات در ما منعكس باشد، دم از ولايت و نصرت زدن در حالى كه فاقداين همه صفات باشيم، جز ادعاى دروغين درباره ولايت داشتن چيز ديگرىنيست.
معرفى مكتب على(ع) به دنيا
مكتب او را يك مكتب انسان ساز به دنيا معرفى كنيم، بگوييم: كشورى كه پرچمعلى بن ابيطالب را بالا برده است، كشور درستى، پاكى، تقوا، عدالت، محبّت اتحاد،صميميت است، بتوانيم عملاً نشان بدهيم صاحب اين مكتب چه كاره بود؟مخصوصا برادران اهل علم، كه بايد تقواى آنها، ايمان آنها، فداكارى آنها، محبت آنهادر باره زيردستان، ادب آنها به همه مردم، دفاع آنها از مكتب، برادران اهل علم بايدالگو باشند نسبت به ديگران، خدا نكند، خشونتى از آنها نسبت به دوستان على،نسبت به خانوادهها، نسبت به همسايهها، نسبت به دوستان، نسبت به زيردستان،نسبت به بالا دستان، زبانها خدا نكند آلوده باشد.
واقعا عملا نشان بدهيم پرورش يافتگان اين مكتبيم، اين جمله را هم در بارهمسأيل روز عرض كنم، تمام قرائن نشان مىدهد دستهاى خارجى در كار است، و مىخواهند از يك مسأله كوچك داخلى يك بحران بسازند، كسانى كه تحليلهاى وسائلارتباط جمعى بيگانه را ديدهاند و شنيدهاند، كاملا اين مطلب را لمس كردهاند، واقعادامن مىزنند كه يك مسأله قضايى را تبديلش كنند به يك مسأله سياسى، و تبديل بهيك بحران در اين كشور كنند، بايد برادران توجه داشته باشند، كارى نكنيم به اينآتش دامن زده شود.
همانطورى كه من گفتم عقلاى قوم بايد بنشيند و اين مسأله را عادلانه حل كنند،نبايد در حوزه در ميان برادران اهل علم جهت گيريها طورى باشد كه بنزينى بر اينآتش ريخته شود، دامن به اين آتش بزند، «ان شاء الله» داريم رو به سوى خاموششدن بحران و مأيوس شدن دشمنان مىرويم، به شرط اينكه «ان شاء الله» عقل ودرايت را حاكم كنيم، دوست و دشمن مان را بشناسيم، و بدانيم چه خبر است؟خداوند «ان شاء الله» به بركت عيد سعيد غدير همه دلها را به هم مهربان و صميمى وپر محبت بفرمايد، و دست توطئهچينها و نفاق افكنها را «ان شاء الله» از اين نظاماسلامى و جمهورى اسلامى و از اين آب و خاك «ان شاء الله» قطع بفرمايد.
اتلاف نائم و دايه و ديه تلف
و اما مسألهاى كه موضوع بحث امروز ماست، مسأله هفتم از مسائلى است كه درموجبات ضمان آمده است، و امام «قدس سره الشريف»، در تحرير الوسيله اين طورمىفرمايد: «النائم اذا اتلف نفساً» اين مسأله مركب از دو فرع است، 1- نائم اگر سببتلف شود، 2- اگر دايه و مرضعه بچه را در حال خواب تلف كنند، هر دو مربوط بهحال خواب است، اما يك مسأله به صورت عام، و يك مسأله به صورت خاص و درباره دايه است، دليلش هم كه به صورت عام و خاص مطرح شده اين است كه روايتدر خصوص دايه داريم، اما در كل مسأله نائم حديثى نداريم و بايد برويم سراغ قواعدو ادله عامه.
«النائم اذا اتلف نفساً» آدم خواب اگر در حالت خواب غلطيد و انسانى را تلفكرد، «او طرفاً» يا دستش را محكم زد چشم كسى را نابينا كرد، عضوى از اعضا را ازبين برد، «بانقلابه» به اينكه ور غلطيد، «انقلب عليه»، يعنى غلطيد، «او ساير حركاته»،دستش را تكان داد، پايش را تكان داد، مردم مىگويند: بعضيها بد خفت و خوابند، درحالت خواب لگد مىزند، دستش را اين بَر و آن برَ محكم مىزند، «على وجه يستندالاتلاف اليه» به صورتى كه اتلاف مستند به اين آدم خواب بود، «فضمانه فى مالالعاقلة»، در اينجا مىگويند: عاقله ضامن است، اين در كلى مسأله است.
اما در خصوص مرضعه كه تعبير «ظئر» دارد، «ظَئَرَ» به معنى «عَطَفَ» است،«عطف» يعنى توجه كردن، عنايت كردن به چيزى، و از آنجايى كه دايه نسبت به آنبچه شير خوار عنايتى و عطف توجهى دارد، به او «ظئر» گفتند، جمعش هم «اَظْئُر»است، «و فى الظئر اذا انقلبت» دايه حركت كرد و غلطيد، «فقتلت الطفل» بچه را كشت،«رواية بأن عليها الدية كاملة من مالها خاصة»، از عاقله نيست، از مال خودش است،منتهى اين ظئر و دايه دو صورت دارد، يك وقت به خاطر فقر و نداشتن چيزى دايهشده است، يك وقت براى افتخار دايه شده است، چون اين بچه مال يك خانوادهبزرگى است.
«ان كان انما ظئرت الدية طلبا للعز و الفخر» براى عزت و افتخار اين كار را كردهاست، بايد ديه را از مال خودش بدهد، «و ان كانت انما ظئرت من الفقر» اگر به خاطرفقر و طلب مال اين كار را كرده است، «انما الضمان على عاقلته» ضمان بر عاقله است،پس تفصيل است، يك صورت بر خودش، و يك صورت بر عاقله است، « و فىالعمل بها تردد» آيا به اين روايت مىتوانيم عمل كنيم يا نه، ايشان ترديد مىكند
باز روايت را بخوانيم، سند را ببنيم، دلالتش را ببينيم، عمل اصحاب را ببنيم، چراايشان ترديد دارد در عمل به اين روايت كه معتبر است ظاهراً، و دلالت دارد ظاهرا،دليل ترديد ايشان را هم بحث خواهيم كرد، «ان شاء الله»، حالا اگر به هر دو جهت دايهشده است، هم «طلبا للفخر و هم لدفع الفقر»، هر دو باهم، مىگويند: باز هم ديه برعاقله است، «و لو كانت ظئرها للفقر و الفخر معا فاظاهر ان الدية على العاقلة» پس درصورت اشتراك باز بر عاقله است، «و الاُمّ لا تلحق بالظئر»، مادر ملحق نمىشود، اگرمادر بچه را از بين ببرد اين احكامى كه در باره ظئر گفتيم در رابطه با او نيست، بايدبرگرديم به قاعده كلى كه در شق اوّل گفته شد.
بررسى مسأله در شق اوّل (ديه نائم)
خلاصه اين شد كه مسأله گاهى به صورت عام و گاهى به صورت خاص است، مافعلا صورت عام مسأله را بحث مىكنيم كه صورت اُولى است، تا برسيم به صورتثانيه كه دايه است. در مسأله اولى سه قول هست، و يك وجهى هم هست كه قائلندارد، اگر آن را هم ضميمه كنيم مىشود چهار قول، البته قول نيست، وجه است، و امّاسه قول، قول اول اين است كه ضمان بر عاقله است، همانطورى كه در متن آمده بود.
مرحوم صاحب مفتاح الكرامه در جلد دهم، صفحه 273، اين قول را از جماعتكثيرهاى نقل مىكند، 1- عن ابن دريس در سرائر فى اول كلامه و الشرائع و الارشاد، وكشف الرموز، و الايضاح، و اللمعة، و الروضة، روضه شرح لمعه است، و المسالك، وفى التنقيح انّ عليه الفتوى» (معنايش اين است كه فتواى مشهور لا اقل بر اين است)، وفى التحرير، (تحرير علامه)، ان عليه اكثر المتأخرين، بل عامّتهم،» از اين تعبير معلوممىشود، قول اول كه ديه بر عاقله بوده باشد، طرفداران قابل ملاحظهاى دارد
و اما قول دوم اين است كه ديه در مال خودش است، اگر كسى در حال خواب بزند،اتلاف كند، كسى را، عضوى را از مال خودش بايد ديه بدهد، چرا عاقله؟ باز در مفتاحالكرامه در همان آدرسى كه عرض كردم، از مقنعه مفيد و النهايه، و الجامع ، (جامع ابنسعيد)، و التحرير، (تحرير علامه)، و مجمع البرهان، (مجمع البرهان اردبيلى)، والتذكر، (تذكره علامه)، و غيرها» صاحب سرائر، ابن ادريس در آخر كلامش «و استقررأى السرائر فى آخر كلامه عليه»، معلوم شد كه قول دوم هم شاذ نيست، آن همطرفداران قابل ملاحظهاى دارد، شايد به شهرت قول اول نباشد، اما طرفداران قولدوم هم نسبتاً خوب است.
و اما قول سوم كه تصور مىكنم يك نفر بيشتر طرفدارندارد، اين است كه اصلا ديهندارد، «لا دية له لا على العاقلة و لا على نفسه» نفس النائم، هيچ كدام ديه ندارند، يعنىاين خون تلف شده است. كسى كه اين سخن را گفته و پاى آن هم ايستاده و دفاع همكرده است، مرحوم آية الله خوئى، در مبانى تكملة المنهاج است، جلد دوم مبانى،صفحه 222. من گمان نمىكنم ديگرى با ايشان هم صدا در اين شده باشد، دلائلى همدارد كه عرض خواهيم كرد.
و اما گفتيم وجه چهارمى هم اينجا داريم، ولو قائلش شناخته شده نيست، و آناينكه بر بيت المال مسلمين باشد، البته در آنجايى كه تلفِ نفس باشد، مىدانيم، «لايبطل دم امرء مسلم» خون مسلمان نبايد هدر برود، بايد پايش يكجا بند شود، يككسى مسؤوليت آن را بپذيرد، عاقله، خود انسان، ديگرى، اگر جايى بود كه مسؤوليتآن را نمىتوانيم بگردن هيچ كس بيندازيم، بايد مسؤوليت به گردن بيت المال بيفتد،«لايبطل دم امرء مسلم» احاديث متعددى در اين زمينه داريم.
شبيه بودن نائم به صبى و مجنون در پرداخت ديه
بنا بر اين ملاحظه مىكنيم اين مسأله يك مسأله پيچيده و محل ابتلاء است، واقعمىشود، حالا ما پلى از اين مسأله به جاهاى ديگرى كه ناخود آگاه انسان كارى را انجاممىدهد، مثلا انسان از جايى عبور مىكند، اصلا حواسش نيست كه انسانى اينجانشسته، مثل آدم خواب مىزند و يك خطرى ايجاد مىكند، و ساير مواردى كه شبيهخواب است، واقعا تلفى حاصل شده است، چه كسى مسؤول اين تلف است؟ خودانسان؟ جانى؟ عاقله؟ يا هيچ كدام؟ يا بيت المال؟ خوب در اينجا عمدة الدليل را بر هركدام از اقول ثلاثه يا اربعه عرض كنيم، تا ببينيم كدام را بايد انتخاب كرد؟، «عمدةالدليل على القول الاول» كه بر عاقله باشد اين است كه بگوييم: آدم نائم به خاطر اينكهاختيار و قصدى ندارد، بنابر اين اين در حكم مجنون و صبى است، صبى را هممىگويند «لا قصد له، « لانّ قصده كالعدم»، مجنون هم لا قصد له، نه قصد به سببدارد، نه قصد به مسبب دارد، آدم نائم هم قصدى ندارد، «لا الى السبب لا الىالمسبب»، نه مىخواست بزند، نمىخواست بكشد، نه كشتن در نظرش بود، نه زدن.
بنا بر اين شبيه صبى و مجنون است، «فعلى هذا ديته على عاقلته»، ديه بايد بر عاقلهباشد، و به تعبير ديگر كه شايد بشود اين را دليل ديگر حساب كنيم يا تعبير ديگر، ايناست كه در خطاى محض، چه چيز انجام مىشود؟ شخصى قصد سبب ندارد، قصدمسبب هم ندارد، ولى قصد فعلى دارد، تير اندازى مىخواهد بكند، اما نه به زيدمىخواهد تير اندازى كند، و نه مسبب كشتن است، و نه تير اندازى به زيد،مىخواست يك مرغى را در در هوا بزند و تير كمانه كرد خورد به زيد، پس «قصدفعلا»، يك فعلى را قصد كرده است، يك تير اندازى بكند، به طيرى در هوا، «اما لاقصد السبب و لا قصد المسبب».
آدم خواب اولويت دارد نسبت به اين، چرا كه نه قصد سبب و نه قصد مسبب و نهقصد فعل، هيچ كارى نمىخواهد بكند، نه قصد سبب كرده است، و نه قصد مسببكرده است، و نه قصد فعل كرده است، اين مثل اين است كه پاى شخصى در عالمخواب بخورد به ماشه تفنگى، متوجه نباشد، شليك كند، اين نه قصد رها كردن تير بهمرغى در هوا داشته، نه بانسانى و نه كشتنى، هيچ، آيا اين اوليت ندارد نسبت به آنجايىكه قصد فعل كرده است و قصد سبب و مسبب نكرده است كه مىگويند: «ديته علىعاقلته»، مرغى را در هوا قصد كرده است، امّا قصد كشتن زيد و تير اندازى نكردهاست، مىگويند: «على عاقلته» است، آدم خواب اولويت دارد، اين عمده دليلى استكه براى الحاق اين به مجنون و صبى ذكر مىشود «و يكون الدية على عاقلته».
عاقله مسئول ديه خطاى محض
و اما عمدة الدليل على القول الثانى، كه عبارت بود از اينكه ديه بر خود شخصباشد، اين است كه خطاى محض كه ديه بر عاقله است، يك تعريف دارد، و تعريف درچندين روايت، شايد در هفت هشت ده تا روايت تعريف خطاى محض را كردهاست، سابقا خوانديم اگر نظر مباركتان باشد، اين تعبير «لا ينطبق على النائم»، خطاىمحض اين بوده است، در يك روايت داريم « من اعتمد شيئا و اصاب غيره» اين درحديث 3 باب 11 از ابواب قصاص نفس آمده است، آيا اين تعريف منطبق بر فعل نائماست؟ نه، يا تعبير ديگرى كه در حديث 16 اين باب آمده است، «انما الخطاء ان تريدشيئا و تصيب غيره»، اراده چيزى كنى و به غير بزنى، آدم نائم داخل در اين تعريفهانيست، و چون داخل در اين تعريفها نيست، بنا بر اين مشمول عاقله نمىشود.
«اضف الى ذلك» اينكه عاقله خلاف قاعده هست، قدر متيقنش را مىگيريم، آدمنائم داخل در تعريف عاقله نيست، بنا بر اين ديه بر خودش است، علاوه بر اين، اينجمله را هم بگويم: «اضف الى ذلك مرسله سرائر» سرائر يك روايت مرسله، در اينباب نقل كرده است، عبارت سرائر: جلد سوم صفحه 365، اين روايت در منابع فقهحديث ما نيست، سرائر دارد،« و روى ان من نام (هر كسى دايه و يا غير دايه) فانقلبعلى غيره، فقتله كان ذلك شبيه العمد» شبه عمد در مال خود انسان است، «يلزمه الديةفى ماله خاصة» ديه در مال خودش ست، بعد بگوييم: يك روايت مرسله است وجماعت زيادى به آن عمل كردهاند، كه اين انجبار ضعف سند است، پس اين دليلىمىشود كه ديه بر خود شخص بوده باشد، و صلى الله على سيدنا محمد و آلهالطاهرين.
پايان
پرسش:
1- در ديه نائم چند قول وجود دارد؟ نام ببريد.
2- دليل قول اوّل و دوّم را بيان كنيد.
3- خلاصه كلام مفتاح الكرامه را در ديه نائم بيان كنيد.
4- به نظر شما دليل قول چهارم در ديه نائم چيست؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...