يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 94
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه نود و چهارم "
خلاصه مسأله اول: تعريف مباشر
كلام در مسأله مباشر و سبق بود، عصاره مسأله أولى را از اين بحث كه ديروزمتعرض آن شديم، عرض كنم، بعد برويم سراغ مسأله دوم و سوم كه اينها بحثزيادى ندارند، و از مسئله چهارم بحثهاى مهمترى شروع مىشود.
عصاره مسئله أولى اين بود كه مباشر را ما تعريف كرديم كه يعنى چه؟ و لو در كلامامام تعريف مباشر نبود، اقسام مباشر بود، ولى تعريف مباشر را اجمالاً عرض كرديم،مباشر فعل كسى است كه: «يسند الفعل اليه عرفاً و صدر عنه» فعل به او نسبت دادهمىشود و فعل را صادر از او مىدانند، كه داراى اقسام ثلاثه بود: قسم اول: گاهى بدوناحتياج به آلت است، مانند: قتل كسى به وسيله دست و چنگ و دندان و پا، اينكه بدوننياز به آلت است. قسم دوم: اين بود كه با آلت قتالهاى او را به قتل مىرساند. قسم سوم:«شبه الالة» بود، ما تعبير به «شبه الالة» مىكنيم، مثلاً در دريا انداختش، يا در آتشانداختش. اينها اقسام ثلاثهاى است كه براى مباشر ذكر كردهاند.
قدر جامع اين است كه فعل: «صدر منه» و «منسوب اليه» و «مسند اليه». اين يكنكته بود در مسئله اولى.
نكته دوم اين بود كه عرض كرديم ما در عناوين نصوصمان كلمه مباشر و سببنداريم، و چون ما احكام را تابع عناوينى مىدانيم كه از نصوص گرفته مىشود، تبعاًاگر عنوانى در نصوص ما نباشد حكمى براى آن نيست، ولى به لحاظ اينكه از تعريفمباشر و تعريف سبب يك نوع ضابطه كلى براى مسائل اين باب بدست مىدهد، لذافقهاء دنبال اين تعبيرات آمدهاند و اين تعبيرات را براى مباحث خودشان انتخابكردند: «بحث فى المباشر» و «بحث فى السبب» و «بحث فى تزاحم الموجبات»، بهمسائل اين ابواب يك نوع جامعيت مىدهد، و الا در نصوص ذكر نشده است.
نكته سومى كه در اينجا عرض كردم اين بود كه بحث مباشر و سبب منحصر بهمسئله ديات و قتل نيست، بلكه در تمام ابواب فقه هست، منتها چون ما بحث ديات راداريم آن را در عنوان قتل و جرح مىبريم، و الا «مسئلة عامة و تقسيم عام لجميعالافعال الصادرة عن الانسان فى جميع ابواب الفقه». اين عصارهاى بود كه از مسئلهاولى لازم بود كه اشاره كنيم.
قتل خطاء محض و شبه عمد
و اما مسئله ثانيه: متن عبارت امام در تحرير الوسيله اين است: «لو وقع القتل عمداًيثبت فيه القصاص» اگر قتل عمدى باشد قصاص است، «و الكلام ها هنا»، «هنا» اشارهبه ابواب ديات است، «و الكلام ها هنا فيما لايقع عمداً» چرا؟ چون مىخواهيم ديهبگيريم، «نحو أن يرمى غرضاً فأصاب انساناً» مثلاً: شخصى هدفى را در نظر مىگيرد،مىخواهد به اين ستون بزند، بعد تير كمانه مىكند و به انسان مىخورد، كه اين خطاىمحض است.
«أو ضربه تأديباً» كسى را به عنوان تأديب بزند «فاتفق الموت» اين خطاست يا شبهعمد است؟ اين شبه عمد است، چون «ضربه»، قصد به اين انسان كرده است منتهاقصد كشتن نداشته است، قصد ضرب داشته است. مثال اول نه قصد ضرب داشتهاست و نه قصد كشتن داشته است بلكه مىخواسته به اين ستون بزند ولى كمانه كرده وبه آن انسان خورده، خطاى محض بود.
«و أشباه ذلك مما مر الكلام فيها فى شبيه العمد و الخطأ المحض». اگر ما از شماسؤال كنيم كه اين مسئله تكرار محض ما سبق است، مگر ما اقسام سه گانه قتل رانگفتيم؟ قتل عمد، خطاء، شبه عمد. عمد آن است كه قصد كند قتل را، يا قصد كند آلتقتاله را. خطاى محض اين است كه قصد چيزى كرده است و به چيز ديگر خوردهاست.
شبه عمده هم آن است كه قصد چيزى كرده است اما قصد قتلش را نداشته است.اينها مسائلى بود كه سابقاً گفتيم، «لماذا هذا التكرار».
هدف از تكرار قتل عمد و شبه عمد
چرا امام (قدس سره الشريف) اينجا تكرار كرده است؟ جوابى كه اين سؤال داردظاهراً اين است: اين توطئه و مقدمهاى براى مسئله بعد است، كه اگر زوج زوجهاش رازد، معلم بچه را زد، پدر، ولىّ، وصى، قيم، تأديبا بچه را زد و باعث تلف شد، ياجراحتى برداشت و يا تلف شد، اين مقدمه بحث بعد است، لذا مىآيد بحث قبل رايادآورى مىكند براى اينكه مقدمهاى بوده باشد براى بحث آينده، و الا نكتهاى ندارد.
اين تكرار ممكن است يك نكته دومى هم در بر داشته باشد، و آن اين است:مىخواهند بگويند: اينها از مصاديق مباشر است، هر سه مصداق مباشر است، «رمىغرضاً أصاب غيره» اين مصداق مباشرت است. «ضرب الطفل تأديباً فمات» مصداقمباشرت است. و هكذا آنجايى كه به قصد قتل كسى را مىزند و منجر به قتل مىشود،اينها مباشرت است.
نتيجه اين شد كه اين تكرار بحث نكتهاى نمىتواند داشته باشد مگر دو چيز: يكىاينكه توطئه و مقدمهاى باشد براى مسئله ثالثه. و ديگرى اين كه مىخواهند بيانمصاديق مباشرت را در اقسام سه گانه قتل در اينجا براى شما بيان كند.
و اما مسئله سوم: «لو ضرب تأديباً فاتفق القتل» به نيت تأديب زد و منجر به قتل ياجراحت و يا به نقص عضوى شد، «فهو ضامن» ضامن است، تا اينجا تكرار مسئلهاىبوده كه اول مباحث قتل داشتيم.
از اينجا به يك نكات تازهاى مىرسيم: «زوجاً كان الضارب» يعنى ضارب شوهراست و زوجه را مىزند، اشاره به چه ضربى است؟ «فاللاتى تخافون نشوزهنفعضوهن، واهجروهن فى المضاجع و اضربوهن» اين مال آن زنانى است كه خوفنشوز آنها هست، موعظه مىكنند اثر نمىگذارد، حجران در مضاجع مىكنند و بىاعتنايى و قهر اثر نمىگذارد، «فاضربوهن» اجازه ضرب تأديبى به شوهر در اينجا دادهشده است، با شرايطى كه گفتهاند.
حالا اگر اين به قتل منتهى شد، اين يك مثال تازه و بحث تازهاى شد، «زوجاً كانالضارب أو ولياً للطفل» ولى طفل به عنوان تأديب چند ضربهاى زد، حالا بچهحساسيت داشت بالاخره منجر به قتل يا جراحتى شد، اين دو تا مثال.
مثال سوم: «أو وصياً للولى» كسى مىخواست از دنيا برود، براى اطفال صغارشوصيى تعيين كرد، و اين وصى هم به نيت تأديب زد و منجر به فوت يا جراحتى شد.
مثال چهارم: «أو معلماً للصبيان» حالا معلمى فرض كنيد كه يا اجازه عامه، يا اجازهخاصه، از اولياء دارد كه اينها را تأديباً گاهى بزند، مثل بچههايى كه مىآوردند درمدرسه اسم نويسى مىكردند و مىدانستند كه مدرسه مقرراتى دارد، گاهى تنبيه استو گاهى تشويق است، اسم نويسى كردند به عنوان يك اجازه عامهاى نسبت به تماممقررات مدرسه محسوب مىشود.
يا بالخصوص اجازه بگيرند، خوب تمام اينها را فرمودند: فرق ندارد، همهاشضامن است، «زوجاً كان أو ولياً أو وصياً أو معلماً» همه ضامن هستند.
ضمان در مال كيست؟ «و الضمان فى ذلك فى ماله» يعنى از قبيل شبه عمد است،ديه در مال ضارب است، نه در مال عاقله.
علت ديه در ضرب مجاز
موضوع بحث تازه را پيدا كرديم و آن اين است كه يك مواردى است كه شارعمقدس اجازه داده است، با اين كه اجازه ضرب داده است، باز هم ضامن است، چرا؟ تابه حال تمام مباحثى كه داشتيم مال آنجايى بوده است كه اجازهاى از ناحيه شارع نبودهاست، ظلماً عدواناً ديگرى كسى ديگرى را مىزد و منجر به جراحت يا فوتى مىشد،مىگفتيم: ضامن است. حالا كه شارع مقدس به اين چهار گروه اجازه داده است، بهزوج گفته: «فأضربوهن». به پدر و ولىّ و به معلم و وصى از ناحيه پدر اجازه دادهاست. ضرب مجاز چرا ديه داشته باشد؟ اين قابل بحث است، و لذا مطرح كردهاند.
در اينجا يكى دو تا از كلمات بزرگان را مىخوانم كه ادعاى اجماع در اين مسئلهشده است كه ضامن است. و بعد برويم سراغ اين ببينيم كه قول مخالف چه وجهىدارد، كسى كه قائل شود به اينكه ضامن نيست، آيا دليلى دارد يا دليلى ندارد؟
كلامى از مفتاح الكرامه در اينجا نقل مىكنم، (مفتاح الكرامه، جلد دهم، صفحه226( قبل از آنكه كلام مفتاح الكرامه را بخوانم توجه داشته باشيد كه اين مسئله در سهكتاب از كتب فقهيه مطرح مىشود: گاهى در باب ديات، گاهى در باب قصاص بهمناسبت، گاهى در باب اجاره، در باب اجاره هم به تناسب مباحث اجير گاهى اينمسئله را مطرح كردهاند.
شرط تأديب مجاز
و اما كلام مفتاح الكرامه: مىفرمايد: «و التأديب ان كان للزوجة فعند الشيخ فىالمبسوط أنه يضمن الدية من ماله بلاخلاف» شاهد كلام من اينجاست كه ايشان ادعاى«بلاخلاف» كرده است، مفتاح الكرامة از شيخ نقل مىكند كه اين مسئله بلاخلافاست.
البته با فاصلهاى تلخيص مىكنم، «لان التأديب مشروط بالسلامة» تأديبى كه اجازهبه زوج داده شده است، «مشروط بالسلامة» يعنى: «و اضربوهن مع السلامة». در متنجواهر نوشته است: «لان التأديب مشروط باسلامه» اينجا كارى به اسلام ندارد،عبارت جواهر غلط است. «لان التأديب مشروط بالسلامة» نه «مشروط باسلامه»، دراينجا كارى به اسلام و كفر نداريم. «مشروط بالسلامة» يعنى: بزن و مجروح نكن،نكش، سياه هم نكن.
به هر حال مسلم است كه اگر بزند و مجروح شود گفتهاند: لا خلاف در اينكهضامن است، يا سياه و يا كبود شود ضامن است. من در اينجا در پرانتز جملهاى راعرض كنم، كه اين به درد ابواب ديات مىخورد و در كلمات بزرگان هم نديديم كهمتعرض آن شوند، و آن اين است: وقتى به كسى مىزنند، اين كه مىگويند: گاهى كبودمىشود و گاهى سرخ مىشود و گاهى سياه مىشود، اين منظور سرخى است كه بماندو الا شما يك آهسته هم بزنيد پشت دست كسى در يك ثانيه سرخ مىشود، يا يك ذرهروى بازوى كسى انگشت را فشار دهيد زير انگشت سرخ مىشود، آن سرخى كه ديهدارد و چندين مثقال طلا دارد كه اين نيست. منظور اين است كه سرخ شود و بماند،يعنى: عضو آسيب ببيند و الا جلوى گردش خون را مىگيرد و موقتاً فشار مىدهد ورهايش مىكند و پر از خون مىشود، اين كه سرخى نيست، كبودى و سرخى و سياهىيعنى به عنوان يك ضايعه در بدن كه بماند، و الا هر چيزى دست آهستهاى هم بزندخوب قرمز مىشود، اينكه حرفى ندارد، مگر مىشود كه شلاقى كف دست بچهاىبزنند يا چوب مختصرى بزنند و كف دست آن سرخ نشود؟ خوب مىشود گفت،منتها دست را مىمالدبه هم بعد از يك دقيقه و آثارش از بين مىرود، اينها را مانمىگوييم اشكال دارد.
به هر حال منظور اين است كه مشروط «بالسلامة»، و «باسلامه» نيست.
«لان التأديب مشروط بالسلامة و اطلاق المصنف» مراد از مصنف علامه نويسندهقواعد است، متن مفتاح الكرامه شرح بر قواعد علامه است، «و اطلاق المصنف هنايشمل تأديب الزوجة» يعنى علامه هم كه در قواعد گفته است «فيه ضمان» و اسمزوجه را نياورده است اطلاقش شامل حال زوج و زوجه هم مىشود، «فيكون موافقاًللشيخ» علامه هم موافق شيخ شد، اينجا را دقت كنيد كه حساس است «و استشكلهالمصنف و المحقق فى الحدود» مصنف يعنى: علامه، و محقق يعنى: صاحب شرايع،در كتاب الحدود آنها اشكال كردهاند، گفتهاند: معلوم نيست كه زوج ضامن باشد، «لانهمن التعذير السائغ» يعنى اين تعذيرِ جايز است، كار حرامى نكرده است، وقتى كه كارحلال است ديگر ديه براى چه؟ «ينبغى أن لايوجب الضمان».
من عبارت را تلخيص مىكنم، بعد مىآيد داستان صبى را ذكر مىكند، فعلاً بحثزوجه بود، بعد صبى را ذكر مىكند، در مقابل اب و جد، و در برابر وصى. در آنجا هممىگويد: ظاهر كلمات علماء اجماع بر ضمان است، در صبى در مقابل تأديب پدر و ياوصى. بعد هم معلم را مىگويد: «و كذا الشأن فى تأديب معلم الصبيان». معلم صبيانهم ضامن است، «فانه يضمن» آن هم ضامن است.
نتيجه كلام مفتاح الكرامه: ضرب زوج، ضرب ولىّ، ضرب وصى، ضرب معلم ولوهمه اينها تأديباً جايز باشد همهاش ضمان آور است، اگر منتهى به جراحت شودضمان مىآورد و اگر منتهى به فوت شود باز هم ديه دارد، اين يك كلام.
يك كلام هم از شيخ طوسى نقل مىكنم و بعد سراغ دليل مسئله مىرويم. مرحومشيخ طوسى (در جلد 3 مبسوط، صفحه 224( چرا جلد سوم؟ براى اينكه در كتابالاجاره اين مسئله را مطرح كرده است، بعضيها در كتاب الاجارة سراغ اين مسئلهرفتهاند، ايشان در آنجا تصريح كرده است: «ان من ضرب امرأته تأديباً فجنى عليها»تعبير خوبى شيخ طوسى كرده است «جنى عليها» دارد، تلف نگفته است، هر جنايتىحاصل شود، هر خسارتى حاصل شود، «فجنى عليها ضمن بلاخلاف» تعبير ديديد كهادعاى اجماع در آن است، بعد هم شيخ طوسى در همين مبسوط، معلم را گفته است،گفته: ضامن است و اگر تلفى بر صبى وارد شود، يا جنايتى بر بدن صبى وارد شود،ضامن است.
بنابر اين، معلوم شد كه از نظر اقوال مسئله ادعاى اجماع شده است، ادعاىلاخلاف شده است، ولى يك نغمه مخالفى هم در آن هست، بعضى احتمال عدمضمان هم دادهاند.
ادله مسأله
ادلهاى كه ما داريم رواياتى است كه دال بر ضمنان است، مىگويد: اگر كسىديگرى را بكشد، قتل خطاء يا شبه عمد باشد ضامن است، و اينها اطلاق دارد، شاملزوج و معلم و ولى و وصى مىشود، پس اطلاقات «دليلٌ على الضمان».
تنها چيزى كه در اينجا هست اين است كه شارع مقدس اجازه داده است، جوازعمل دليل بر اين است كه اگر جنايتى واقع شود ضمانى نيست، يا بگوييد: اطلاقات مامنصرف است به آنجايى كه جنايت ناشى از فعل حرام باشد، اگر ناشى از فعل جايزحلال بوده باشد ضمانى نيست. آخرين چيزى كه ما مىتوانيم بگوييم همين است كهجواز اين عمل دليل بر عدم ضمان است، يا اطلاقات منصرف به آنجايى است كه عملغير جايزى بوده باشد.
«و لكن يمكن الجواب عن هذا» ما مىتوانيم اينجا جواب بدهيم، چه جواببدهيم؟ بگوييم كه جمع بين ادله چه اقتضايى مىكند؟ از يك طرف شارع مقدس گفتهاست: مجازى كه بزنى، از يك طرف گفته است كه هر كسى جنايتى وارد كرد برديگرى ضامن است، جمع بينهما معنايش اين است كه بزن و نكش، بزن و مجروحنكن، اينكه علماء فرمودهاند: «ضرب مع السلامة» هست، اين مقتضاى جمع بين ادلهاست، ادله را وقتى به هم جمع كنيم «ضرب مع السلامة» است، تأديباً بزن، اما معالسلامة.
(سؤال ... و پاسخ استاد): تأديب يعنى: به مقدارى بزند كه او ادب شود. مسلماً هرتأديبى درد دارد، اما هر دردى كه سياه نمىشود، هر دردى مجروح نمىشود. اجازهبدهى كه من يك ان قلت و قلت دارم اينجا بگويم تا يك مقدار مسئله روشنترمىشود.
ان قلت: اگر اينجا ضامن است، پس در ابواب الحدود اجراى حدود هم بفرماييدضامن است، اگر حدى جارى كردند «فمات»، صد تا تازيانه زديد و مرد، گفتهاند:ضامن نيست، يا مشهور است و يا ادعاى اجماع كردهاند.
(سؤال ... و پاسخ استاد): تعذير كرد و پنج تا تازيانه زد و مرد، در اجراى حدود وتعزيرات چه صد تا تازيانه باشد و چه هشتاد تاى مال شارب الخمر باشد، چه كمتر ازاينها باشد كه تعزيرات هست، گفتهاند: «من جرحه الحد فليس له دية» سابقاً خوانديمو بحثش را در باب حدود داشتيم، كه اگر به واسطه اجراى حدود كسى بميرد يا بهوسيله تعزيرات مجروح شود، ديه و ضمان نداريم. خوب دليلش چيست؟ دليلشاين است كه چون ضرب سائغ است، ضرب مجاز است، شارع مقدس اجازه دادهاست، وقتى اجازه داد اشكالى ندارد. ما نحن فيه هم من هذا القبيل است، اگر ما نحنفيه را مىفرماييد: مشروط به سلامت است، در حدود هم بفرماييد مشروط به سلامتاست، گفته صد تا تازيانه بزنيد نگفته است كه بكش.
(سؤال ... و پاسخ استاد): تعزيرات مشخص نيست، در تعزيرات مقدارش كهمشخص نيست، من قتله التعزير آن هم ضامن نيست، آن هم ضمان نيست.
(سؤال ... و پاسخ استاد): آنجا حاكم شرع اجازه داده است، اينجا خداى حاكم شرعاجازه داده است، گفته: «و اضربوهنّ» آيه قرآن است، مگر اينكه بگوييد: حاكم شرعاجازه داده است اشكالى ندارد اما اينجا چون خدا اجازه داده است، ضامن است!خوب اجازه، اجازه است، آنجا اجازه داده است «من قتله الحد فلادية له بالاجماع أوبالشهرة» اما اينجا خدا اجازه داده است مع ذلك ضامن است. اين ان قلت بود.
(سؤال ... و پاسخ استاد): ضرب با سلامت بايد باشد، ضرب عام است، يعنى:«ضرب سواء كان مع السلامة، أو لا» ادله ضمان مىآيد اين را تخصيص مىزند،مىگويد: مشروط به سلامت است و اگر هم سلامت پيدا نكرد، ضامن هستى.
قلنا: ما عرض مىكنيم كه پيامدهاى ضرب دو رقم است: يك پيامدهايى هست كهجزو لوازم عرفيه است، صد تا تازيانه براى زنا به كسى بزنند، آن هم بعضيهايش داردكه محكمتر بزن، بدنش نه كبود شود و نه سرخ شود و نه مجروح شود، اين عادتاًنمىشود، مخصوصاً جاهايى كه شرط مىكنند، يا برهنه باشد يا لااقل مىگويند: لباسنازك باشد و لباس ضخيم براى جَلد جايز نيست، مگر مىشود صد تا تازيانه بزنند وهيچ كبود هم نشود؟ اينها يك لوازم عرفيه دارد، نسبت به آن لوازم عرفيه ممكن استكه بگوييم: ضامن نيست، اما اگر چيزى اضافه بر لوازم عاديه عرفيه بود، كالقتل،كالكسر، استخوانهايش شكست، كشت، ما هم در باب حدود اشكال كرديم هم اينجااشكال مىكنيم، ما در باب حدود گفتيم: ما مسئله «من قتله الحد لم يكن له دية» اشكالكرديم، گفتيم: آنچه لازمه عرفيه عاديه اجراى حد است ديه ندارد «لان الامر بالشىء امبلوازمه» «لان اباحة الشىء اباحة لوازمه» اما يك چيزى اضافه بود؟ نه، و لذا مامىگوييم: اگر حاكم شرع احساس مىكند كه اين شخص مجرم تاب و توان صد تاشلاق را ندارد، خطرناك است مىگوييم: نزنند.
آن داستان شنبه را خوبى و مار و اينها كه بيايند چوب يك درخت نخل را بياورند،يك بار به او بزنند، به جاى صد تا، خوب براى همان احساس خطر است.
(سؤال ... و پاسخ استاد): مىگوييم: ايها الحاكم اگر قبلا احساس مىكردى كه اينمجرم تاب و توان صد تا را ندارد، نبايد بزنى، اگر احساس نمىكردى و كشته شد، ازبيت المال بايد ديه داد، «الالتزام بالشىء التزام بلوازمه» در صورتى كه جزو لوازمعاديه عرفيه باشد، لازمه صد تا تازيانه كشتن نيست، لازمه بيست تا تازيانه كشتننيست.
(سؤال ... و پاسخ استاد): مريض كه موضوعيت ندارد يعنى توان ندارد، حالا كسىسالم است اما آدم لاغرى است، يا يك آدم خيلى ترسويى است، تازيانه مىبرىمىخورد زمين و مىترسد، حاكم شرع حق دارد در اينجا بزند و بميرد؟ چنين چيزىجرأت نمىكنيم، به چه دليل؟. «من قتله الحد» مال جايى است كه جزو لوازم بودهباشد، تازه ما گفتيم: «من قتله الحد» يعنى به عنوان اعدام، مثل زانى محصن، زدى وكشتى، بايد بكشى، ديه دارد؟ نه، بعضى خيال مىكردند كه در حدود هم بايد ديهداد.
جمع بندى مطالب
نتيجه اين شد كه در تأديب آن مقدارى كه لازمه عرفىاش است اشكالى ندارد،تأديب لازمه عرفى ندارد، فقط همين مقدارى است كه بزنى و درد بياورد، نه كبودىدارد و نه سياهى دارد، نه جراحت دارد و نه قتل دارد، «مشروط بالسلامة»، بنابر اينتأديب ضمان دارد.
در حدود هم به مقدار لازمه عرفى ضمان ندارد، مثل كبود شدن و مجروح شدنفى الجمله در صد تا تازيانه، اين مقدار لازمه عرفيهاش است، اين ديه ندارد. اما اگرمازاد باشد، باعث شكستن عضو شود، باعث جراحت سنگين شود، باعث مرگ شود،ما مىگوييم كه اگر پيش بينى مىكند نبايد اين حد اجرا شود و اگر پيش بينى نمىكند واجرا شد و منتهى به اين خسارات شد از بيت المال مسلمين، يا على الاقوى و يا لااقلعلى الاحوط بايد از بيت المال مسلمين ديه را پرداخت.
پايان
پرسش
1- تعريف و اقسام مباشر را بيان كنيد
2- فرق بين قتل خطاء و شبه عمد را بيان كرده و براى هر كدام مثالى بزنيد
3- هدف امام (ره) از تكرار قتل عمد و شبه عمد در اين مبحث چيست؟
4- شرط تأديب مجاز را طبق كلام مفتاح الكرامه بيان كنيد
5- آيا تأديب ضمان دارد يا نه؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...