• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه نود و يكم "
    با توجه به اينكه در ايام ميلاد مبارك ثامن الحجج امام على ابن موسى الرضا(ع)قرار داريم، حديث اخلاقى امروز را از كلمات آن بزرگوار انتخاب كرديم.
    مرحوم محدث قمى در سفينة البحار در باب مواعظ ائمه عليهم السلام ماده«وعض» مطالب زياد و بسيار خوبى نقل مى‏كند و از هر كدام از اين بزرگواران‏مواعظى نقل كرده كه منبع خوبى براى بحثهاى اخلاقى است، از جمله در بيان مواعظامام على ابن موسى الرضا جمله‏هايى دارد، يكى اين است. مى‏فرمايد: «من حاسب‏نفسه ربح و من غفل عنها خسر».
    قبلاً لازم است اشاره‏اى به زندگى امام على ابن موسى الرضا (ع) بكنيم.
    هر كدام از ائمه(ع) در عصرى زندگى مى‏كردند كه ويژگى مخصوص به خودداشت و مطابق آن ويژگيهاى عصرشان رسالتى داشتند، برنامه‏اى داشتند. زمان امام‏على ابن موسى الرضا(س) زمان فوق العاده‏اى بود، براى اينكه اسلام گسترده شده بودبه شرق و غرب عالم رسيده بود، شمال آفريفا بخشى از اروپا، هند، و مصر، ايران،روم قديم و قسمتهاى زيادى از دنيا، ايران و ماوراء ايران و همه زير چتر اسلام آمده‏بودند. البته مى‏دانيم هر كدام از اين اقوام كه وارد اسلام شدند براى خودشان عقايدى‏داشتند، تمدنى داشتند، تمدن ايران، تمدن روم، تمدن مصر، تمدن يونان، تمدنهايى‏كه در شمال آفريقا بود، و كتابهايى داشتند. اينها كه مسلمان شدند تبعاً افكارشان‏عقائدشان و كتابهايشان سرازير به كشور اسلام شد، جمعى از مترجمان هم اينها راترجمه كردند و پخش شد. نه ممكن بود جلوى ترجمه كتابها را گرفت، نه اگر ممكن‏بود، مصلحت بود. بنا بر اين همه گونه عقائد آمد وارد محيط اسلام شد مكتبهاى‏مختلف، عقائد مختلف، آثار فكرى مختلف و تبعاً اگر كسى مراقب اين مسأله نبود،افكار التقاطى زيادى در اسلام ناب و خالص نفوذ مى‏كرد، كما اينكه كرد. مسأله‏تصوف و مقدار زيادى از عقائد فلسفى يونانيان و مكاتب ديگر اينها نفوذ كرد و يك‏سلسله مذاهب انحرافى در داخل اسلام تشكيل شد. امام على ابن موسى الرضاء به‏عنوان عالم آل محمد(صلوات الله عليهم اجمعين) قدم به ميدان گذاشت در واقع به‏عنوان پاسدارى از اسلام، اسلام ناب، تشيع راستين، قرآن خالص، وحى خالص،ايشان به عنوان پاسدارى از اسلام به ميدان آمدند. يكى از بخشهاى مهم زندگانى آن‏حضرت مناظراتى است كه با علماى اقوام مختلف داشتند، با صليبها و مُعبدها وعمران صابيها و علماى يهود و مسيحى و مجوسى و حتى مادى و دهرى، با اينهابحثهاى زيادى داشتند و جلوى هجوم اين افكار التقاطى را امام گرفتند. بر همه اهل‏علم لازم است كه مناظرات امام على ابن موسى الرضا را با علماى مذاهب مختلف‏ببينند، خيلى نكات دقيق، عالى، مسائل ظريف، و شايد يكى از دلائل پذيرفتن ولايت‏عهدى مأمون هم همين نكته بود. براى اينكه مأمون به هر دليلى بود، سياسى غيرسياسى، طرفدار بحثهاى علمى بود، دربار خودش را هم مركز بحثهاى علمى قرارداده بود. بنا بر اين اگر كسى مى‏توانست مانند امام على ابن موسى الرضا به آن دربارنفوذ كند و آنجا را براى مناظره مذهبى با مذاهب مختلف پايگاهى قرار بدهد، موج آن‏در تمام كشور اسلام شرق و غرب مى‏رسيد و صداى آن مى‏پيچيد و جلوى افكارالتقاطى را مى‏گرفت و در مقابل هجوم فرهنگى دشمن سدى ايجاد مى‏شد و اين كار راامام على ابن موسى الرضا(س) كرد. آثارش هم بحمد الله تا حد زيادى براى ما به‏يادگار مانده است.
    حالا مى‏فهميم امام چه كار مهمى انجام داد، چه وظيفه بزرگى را به پايان رساند ودر زمان خودش چه گام بلند و برجسته‏اى براى حفظ حريم اسلام برداشت. خوب‏سزاوار است شاگردان اين مكتب هم، شما عزيزان همين برنامه را در عصر و زمان‏خودتان دنبال كنيد، زمان ما هم شباهت زيادى به آن زمان دارد.
    تشابه زمانى با زمان امام على ابن موسى الرضا
    آن وقت اسلام گسترش پيدا كرد، حالا اتصال و ارتباط ملتها و دولتها و جوامع‏بشرى و تبادل فرهنگها و گفتگوى فرهنگها، زياد شده است، بخواهيم راه را به سوى‏افكار آنها ببنديم امكان ندارد در كتابهاى علمى، كتابهاى درسى، دانشگاهى، حتى‏دبستانى، دبيرستانى، اين افكار نفوذ پيدا مى‏كند از طريق وسائل ارتباط جمعى، بايدچه كار كرد؟ مجهز شد، اين وظيفه حوزه‏هاى علميه و شما فضلاء و افراد با هوش و بااستعداد است كه با اين مكتبها آشنا بشويد و بتوانيد دفاع منطقى در مقابل اين مكتبها وتهاجم آنها از اسلام و كيان اسلام داشته باشيد. عصر ما با عصر امام على ابن موسى‏الرضاء(س) و با عصر امام صادق شباهت بسيار زيادى دارد. يعنى مثل اينكه هر دوعصر در هم ادغام شده امام صادق به مسائل فقهى و مسائل فرعيه و گسترش اين‏مكتب پرداختند هر چند مسائل عقيدتى هم زياد از ايشان نقل شده است، اما بيشترين‏بحث ايستادن در مقابل تهاجم فرهنگى دشمن به مسائل فقهى بود و امام على ابن‏موسى الرضا ثامن الحجج(ع) به مسائل عقيدتى و تهاجم فرهنگى دشمن در اين‏رشته پرداختند. ما در عصرى زندگى مى‏كنيم كه تهاجم به هر دو بخش است، هم‏اصول هم فروع و وظيفه ما اين است كه براى دفاع از هر دو آماده بشويم و اينكه من‏در مباحث فقهى هر كجا به مناسبتى وارد مى‏شوم و جواب سؤالات و ايرادات وتهاجمات اين و آن را مطرح مى‏كنم براى اينكه خوب وظيفه ما در اين عصر است. درمسائل عقيدتى هم خيلى بايد كار كرد. نقطه اميد مردم حوزه‏هاى علميه است شماييدكه بايد پاسدارى كنيد.
    وظيفه طلاب در عصر حاضر
    امروز براى طلاب فاضل دو كار در كنار درسهايى كه مى‏خوانند واجب است،شايد واجب عينى هم باشد چون «من به الكفايه‏اش» كم است. يكى آشنايى هر چه‏بيشتر به عقايد اسلامى و مسائل كلامى و مكتبهاى عقيدتى ديگر و آماده شدن براى‏پاسخگويى به آن. امروز بحث أشاعره و معتزله را خواندن سود چندانى ندارد. امروزبحث كنيم از اينكه كتاب الله قديم يا حادث است اينها مسائلى بود مربوط به زمان‏گذشته و در لا به لاى تاريخ دفن شده است. امروز مكتبهاى مادى مطرح هستند،مكتبهاى نيمه مادىِ نيمه مذهبى، مكتبهاى صلح كلى، كه همه مذاهب را مى‏خواهندنوعى مشروعيت به آن بدهند، مكتبهايى كه با ديد نسبيت به تمام مسائل مذهبى‏مى‏خواهد نگاه كند و اين هم در همان راستاى صلح كل است وقتى نسبى شد هر كدام‏يك سهمى از واقعيت و از حقيقت دارد و هم چنين مكتبهايى كه مى‏آيد به اصول‏اخلاقى تهاجم مى‏كند، مسائل اخلاقى را زير سوال مى‏برد، مسائل فقهى را زير سوال‏مى‏برد، مسائل مربوط به حقوق بشر، حقوق زن و امثال ذلك، حوزه عليمه براى اين‏راه و براى اين كار بايد بسيج بشود. مخصوصاً از ايام تعطيلى كه خوشبختانه يابدبختانه در حوزه خيلى زياد است مى‏شود براى اين مسائل زمين مانده استفاده كرد،من فراموش نمى‏كنم در همان مواقعى كه تازه شروع كرده بوديم به خواندن درس‏خارج، در اينجا جلسات هفتگى متعددى داشتيم، يك عده‏اى از دوستان حتى مرحوم‏آيت الله دكتر بهشتى يا امام موسى صدر امثال اينها يك عده‏اى از بزرگان فعلى‏جلسات داشتيم كتابهاى عقيدتى ماديها را مرتب مى‏خوانديم، بحث مى‏كرديم،بررسى مى‏كرديم، مى‏نوشتيم، شبهاى 5 شنبه من جلسات درس عقائد گذاشته بودم30 سال در اين حوزه درس عقائد گفتيم. آقايان شركت مى‏كردند اشكال مى‏كردند،يك بحث ديگرى داشتيم كه عقائد را تقسيم كرده بوديم، هر مذهبى را بين يك عده وآن عده در باره آن مذهب مطالعه مى‏كردند عده‏اى مجوسى‏ها، عده‏اى در باره ماديها،عده‏اى در باره صوفيها، مسيحيها، يهوديها، كمونيستها، 8  7 بخش درست كرده‏بوديم و از همان جلسات كتابهايى نوشته شد منتشر شد، خوب باز همان جلسات‏شروع بشود در بين شماها، هم جلسات با دوستان هم ترازتان، هم جلساتى بابزرگترها و تقسيم كار، اين عقائد بايد در حوزه‏ها درست شناخته بشود و تبعاً آماده‏دفاع باشيد، فعلاً وهابيها مطرحند بايد آشنا به مذهب وهابى شد، جواب سؤالات‏اينها را به طور منطقى داد، به هر حال اينكه بگوييم السلام عليك يا على ابن موسى‏الرضا و برويم به پابوسش و ايام اين درس را جشن بگيريم و متوسل بشويم اينهاهمه‏اش درست است، سرود دست جمعى بخوانيم و نوار بگيريم و واقعاً لذتى ببريم‏از اين ابراز عشق و علاقه‏اى كه به امام على ابن موسى الرضا(ع) مى‏كنيد همه اينهادرست است. اما آن برنامه زندگى امام را و انجام وظيفه‏اى كه در آن زمان خاص كرد ومشابهش را ما داريم و بايد بكنيم، آنها را نبايد فراموش كرد، ماها با عوام اين تفاوت راداشته باشيم، آن يك شادى مى‏كند و تازه آن هم تنها شادى نبايد بكند عمل به مكتب‏هم بايد بكند، ما شادى مى‏كنيم، دفاع از مكتب هم بايد بكنيم، وظيفه دفاع از مكتب برعهده شماست، به هر حال اين اشاره‏اى مى‏خواستم بكنم طولانى شد و لازم بود دراين باره صحبت بشود، مضمون حديث را هم عرض كنم، «من حاسب نفسه ربح ومن غفل عنها خسر» ما بايد محاسبةالنفس داشته باشيم علماى سير و سلوك اصلاًبعضى از كتابهايشان به نام «محاسبة النفس» يا فصلى از كتب اخلاقى، تحت عنوان‏محاسبه است. معنى محاسبه چيست؟ ما سرمايه‏هايى داريم، خدا به ما داده، تدريجاًاين سرمايه‏ها را داريم خرج مى‏كنيم، محاسبه اين است ببينيم آيا معادل اين سرمايه‏هاو بالاتر به دست آورده‏ايم يا نه؟ سرمايه عمر ماست كه با تمام دنيا برابرى نمى‏كند ولى‏به صورت ساعتها و روزها و هفته‏ها و ماه و سال، تمام مى‏شود، قطره قطره جمع‏مى‏شود، مى‏شود يك عمر، سرمايه عقل ماست، سرمايه امنيت و ارزاقى است كه به ماداده، سرمايه مذهبى است كه در اختيار ما گذاشته، سرمايه ايمان ماست، ما اين‏سرمايه‏ها را داريم، تا روزى كه بايد خدا حافظى كنيم از دنيا برويم و دير و زودمى‏گويند دارد سوخت و سوز هم ندارد، همه هم بايد بروند «انتم لنا فرط سابق و نحن‏لكم تبعٌ لاحق» همان كلامى كه امام امير المومنين فرمود، فرمود اى خفتگان در دل‏خاك و در قبرستان كوفه شما پيشتاز اين غافله بوديد، از جلو رفتيد ما هم به دنبال شمإے؛ئئظظخواهيم آمد، سرانجام كار وقتى مى‏خواهيم خدا حافظى كنيم از اين دنيا برويم ببينيم‏چه كرديم، اگر همه روز و همه هفته و همه ماه و همه سال محاسبه كنيم، حساب آن‏وقتمان خوب است اگر نه، نه، خداوند علمش بى پايان است، اما در عين حال براى‏بندگان و اعمال بندگانش نامه عمل درست كرده، اين نامه عمل چيست؟ من چه‏عرض كنم بحثهايى در تفسير نمونه و تفسير پيام قرآن در اين باره داريم، هر چه است‏لوحى است مخصوص فرشتگان با همين خط رويش مى‏نويسند، يا نامه عمل ما لوح‏نفس و روح ماست كه در آنجا همه چيز ثبت مى‏شود، يا پوست تن ماست كه آثار تمام‏اعمال ما را در خود حفظ كرده ما نمى‏بينيم و آن روزى كه بايد مانند نوار سخن بگويندسخن مى‏گويند، «قالوا انطقن الله الذى انطق كل شى‏ء» هر چى هست خدا با اينكه‏علمش بى پايان است و علم حضورى است در عين حال نامه اعمال درست كرده‏براى بندگانش عجب نامه اعمال دقيقى است كه روز قيامت وقتى به دست انسان داده‏مى‏شود مطالعه مى‏كند مى‏گويد «ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرةً و لا كبيرةً الا احصاها»همه چيز را نوشته پس آدم حساب دارد، اعمال ما حساب دارد، خداوند نامه اعمالى‏درست كرده كه «لا يغادر صغيرةً و لا كبيرةً الا احصاها» پس چرا من غافل از حساب‏خويش هستم؟ چرا؟ 30 سال از عمرم گذشت 40 سال، 50 سال، 70 سال، چه كردم؟چقدر عمل خالص براى خدا به جا آوردم؟ چه امر به معروف و نهى از منكرخالصانه‏اى كردم؟ چه دفاع از حريم مكتب اهل بيت و اسلام و قرآن كردم؟ چه تبليغ‏موثرى داشتم؟ چه اعمال صالحى انجام دادم؟ چه مبارزه‏اى با مفاسد اخلاقى خودم‏كردم؟ حساب كنم، «من حاسب نفسه ربح و قد غفل عنها خسر» خجالت آن است كه‏حساب و كتاب ندارد يك وقت مى‏بيند تقّش بلند شد و شكست كرد، اما اگر همه ماه‏همه سال حساب و كتاب داشته باشد يك روز كه دارد سرمايه كم مى‏شود، زنگهاى‏خطر به صدا در مى‏آيد، مى‏فهمد عامل خسران چيست؟ جلويش را مى‏گيرد و اگريك سال ديد سود فراوان كرد، عوامل سود را تشخيص مى‏دهد، بيشتر به سوى آن‏اقبال مى‏كند، خاصيت حساب اين است، جلوگيرى از زيان و افزايش سرمايه و سوداست. «من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر» اميدوارم خداوند به همه ما توفيق‏عمل به كلمات نورانى اين بزرگواران بدهد. برگردم به بحث كفّار غير ذمى، از نظرديات.
    موضوعات مورد بحث
    ما گفتيم 3 تا نكته است اينجا بايد روشن بشود اگر روشن بشود گمان مى‏كنم اين‏بحثى كه فقهاى ما رضوان الله تعالى عليهم ساده از كنار آن گذشتند و ما به حكم‏زمانمان نمى‏توانيم ساده بگذريم روشن مى‏شود.
    بحث اول اين بود كه كفار دو گروه نيستند حربى باشند و ذمى نه گروههاى ديگرى‏هم دارند و شمرديم و بررسى كرديم.
    رفتيم سراغ بحث دوم، آيا اصل در مسأله ريختن خون انسانهاى غير مسلمان وغير ذمى اصل برائت است؟ يا اصل در اينجا حرمت است؟ دلائلى ذكر كرديم، آياتى‏اشاره كرديم و گفتيم از همه اينها به خوبى استفاده مى‏شود كه اصل در اينجا اباحه وبرائت نيست. در اينجا اشكالى ممكن است مطرح كنيد يك اشاره كوچكى به اين‏اشكال بود اما دلم مى‏خواست به صورت يك ان قلت مستقل براى اينكه جلب‏توجهتان كنم مطرحش كنم. ان قلت: كه اين آيات و اطلاقات ديات همه منصرف‏است به خصوص مؤمنين «و لا تشمل الكفار مطلقا» شامل كفار نمى‏شود، بنا بر اين‏بقيه همه برائت است، الا كفار ذمى كه «خرج بالدليل» تكرار مى‏كنم اطلاقات همه‏منصرف به مؤمنين، پس غير مؤمنين همه مشمول برائت الا كفار ذمى كه خرج‏بالدليل، دليل داشتيم. در جواب عرض مى‏كنيم كلا و هاشا كه منصرف بوده باشددعواى انصراف ممنوع است، تعبيراتى در آيات است و در بعضى از روايات‏مى‏خوانيم كه اينها كالصريح است از اطلاق فراتر است. مثلاً آيه شريفه «و من قتل‏مظلوماً فقد جعلنا لوليه سلطانا،آيه 33 سوره اسراء» عرض كرديم عنوان مظلوم است‏هر كجا صدق مظلوم كرد «فقد جعلنا لوليه سلطانا» است، به تعبير اصولى خودمان‏تعليق حكم در وصف مشعر به عليت است گاهى دليل بر عليت است گاهى اشعار به‏عليت دارد، يعنى علت «فقد جعلنا لوليه سلطانا» علتش مظلوم بودن است، نه مؤمن‏بودن است.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): ما كار به كفار نداريم كه خطاب را قبول دارند وظيفه ماچى است؟ كافرى است معاهد در عين اينكه معاهد است من ناجوانمردانه اين را به‏قتل برسانم اين مظلوم است يا نه؟ كافرى است مستأمن امانى از من خواست گفت من‏مى‏خواهم بيايم به كشور شما مطالعه در باره اسلام كنم، مى‏خواهم بيايم كار تجارى‏كنم، مى‏خواهم بيايم يك سدى براى شما بسازم، مى‏خواهم بيايم يك كارخانه‏اى راراه بياندازم، شريك باشيم، گفتيم بسيار خوب امنيتى به او داديم و امانش داديم و آمدسد را ساخت بعد هم خونش را همانجا ريختيم، اين مظلوم است يا نه؟ ذمى نيست،مستأمن است مستأمن غير ذمى است، آنروز شرح دادم، مستأمن داريم، ذمى داريم،معاهد داريم، اينها با هم فرق دارند يا عهد و پيمان با ما دارند، بنده بيايم عهد و پيمان رازير پا بگذارم و اينها را به قتل برسانم، «فقد جعلنا لوليه سلطانا» تعليق حكم بر وصف‏مشعر به عليت است وقتى مشعر به عليت است چه رقم مى‏توانيد ادعاى انصراف‏كنيد؟ ادعاى انصراف مال جايى است كه تعليق حكمى بر وصفى نشود، و همچنين‏آيه شريفه كه مى‏فرمايد: «من قتل نفساً به غير نفسٍ او فسادٍ فى الارض، آيه 32 سوره‏مائده» اين هم از قبيل وصف است؟ شكل وصف صرفى و نحوى ندارد اما واقعش‏وصف است، «من قتل نفساً» كه اين صفت دارد «بغير فسادٍ فى الارض» به غير نفس أو«فسادٍ فى الارض» است يعنى نفسى كه مرتكب قتل نفس و فساد فى الارض نشده‏اين صفت دارد عنوان اين است يعنى نفس أمن و امان، نفس مأمونه، نه مؤمنه، مأمونه‏نه مؤمنه، مى‏فرمايد اين اگر كسى اين كار بكند «فكانما قتل الناس جميعا» احترام‏مى‏گذارد به اين خون غير مسلمان.
    از جمله رواياتى كه شاهد اين معناست در بحثهاى سابق خوانديم به يادتان‏مى‏آوريم، جلد 19 وسائل حديث 14 باب 1 از ابواب ديات نفس فرمود: «يا على انّ‏عبدالمطلب سنَّ فى الجاهليه خمس سنن أجرأها الله له فى الاسلام» سننى درجاهليت چيز كرد قرار داد كه خداوند در اسلام آوردش از جمله «سنّ فى القتل مأئةًسن فى القتل مأتةً فأجر الله ذلك فى الاسلام، چى؟ مأتةًمن الابل فأجرها ذلك فى‏الاسلام» مى‏خواهم ببينم در جاهليت عبد المطلب اين سنتى كه گذاشت در باره بت‏پرستها و مشركها بود ديگر مسلمانى كه نبود، يهود و نصارايى هم كه بودند، اهل كتاب‏در اقليت بودند، اكثريت مشرك و بت پرست بودند، سنت عبدالمطلب در زمان‏خودش محترم بود و در اسلام هم وارد شده، نه معنيش اين است كه در زمان خودش‏سنت باطلى بود، اسلام آمد اين را زنده كرد، يعنى اگر يك بت پرست مظلوم كشته‏مى‏شد بايد ديه‏اش داده بشود در حاليكه اديان آسمانى هم بوده يهود و نصارى هم‏بودند، بت پرستها هم دين آسمانى نداشتند، آيا از اين نمى‏فهميم كه خون انسان حتى‏در عصر جاهليت عرب، حتى مشركان كه در أمن و امان بودند، مثل معاهد بودند،مستأمن بودند، خون آنها هم احترام داشت؟ بعد هم خداوند آمد سنت عبد المطلب‏را در اسلام آورد. علاوه بر اين آن روايت معروف امير مومنان على (ع) در نامه 53نهج البلاغه عهدنامه مالك اشتر، مسلّم اگر اين عهد نامه سند هم نداشته باشد ترديدى‏نيست كه تراوش از كلام مولى على (ع) كسى عقلش نمى‏رسد غير امام چنين‏عهدنامه‏اى بنويسد، علوّ مضمونش به اندازه‏اى است كه نياز به سند ندارد، فرمود:«وأشعر قلبك الرحمة للرعية و المحبة لهم و اللطف بهم» أشعر، شعار به معنى لباس‏زير است ولو ما شعار را كه مى‏گوييم يك چيز آشكار را مى‏گوييم، ولى در لغت عرب‏شعار لباس زيرين است كه به شعر انسان، موى تن انسان مى‏چسبد، شايد شعارات هم‏شعارات مى‏گويند چون به بدن انسان، به روح انسان چسبيده، دسار، لباس رويين‏است، شعار لباس زيرين است، «أشعر قلبك الرحمة للرعيه و المحبة لهم» يعنى دراندرون جانت بايد محبت نسبت به رعيت باشى، (سؤال...) اجازه بدهيد ذيلش كه‏هنوز نخواندم ذيلش صريح است، «و لا تكونن عليهم سبعاً زاريا فلا تكونن عليهم‏سبعاً زاريا» حيوان درنده نباش در مقابل رعيت، حاكم بايد كانون مهر و محبت باشد،نه مثل يك حيوان پرخاشگر «تغتنم اكلهم» غنيمت بشماريد خوردن اينها را، از تمام‏وجود و هستى و سرمايه‏هايشان بچاپى و ببرى، شاهد اينجاست، «فانهم صنفان امّا اخٌ‏لك فى الدين أو نظيرٌ لك فى الخلق» يا برادر دينى تو هستند يا انسانى مثل تو هستند،دقت كنيد نمى‏فرمايد كافر ذمى اهل كتاب، مى‏فرمايد يا برادر دينى تو هستند ياانسانى هم نوع تو هستند، مادامى كه حربى نيستند، معارض نيستند، مزاحم نيستند،مستأمن هستند، معاهد هستند، نسبت به اينها بايد محبت داشته باشيم، آيا مذهبى كه‏نمونه بحثش اين است اجازه مى‏دهيد خون اينها را بريزيم؟ خوب باشد اشكالى‏ندارد، اين كار به ذمى‏ها ندارد، يك مفهوم عامى دارد، شامل همه اينها مى‏شود بدون‏شك، اضف الى ذلك من اين را يك مطلب مستقلى نكردم اضف الى ذلك اينكه قتل‏انسان بى گناه عقلاً قبيح است، قبيح است، مخصوصاً انسانى كه اسلام هم به اونرسيده، بى گناه هم هست بى تقصير هم هست، مخصوصاً يك آدم صالح خوبى هم‏باشد اگر مى‏بيند اشتباهى دارد در دين اشتباه خودش متدين است متعبد است، دستش‏هم به جايى نمى‏رسد تحقيق هم نمى‏تواند بكند، قتل يك چنين انسانى ظلمٌ قبيحٌ، ازمستقلات عقليه است «و ما حكم به العقل حكم به الشرع» ما نمى‏توانيم بگوييم كشتن‏يك حيوان جايز نيست، اما كشتن انسانها جايز است، انسانهايى كه معارض، مزاحم،مخالف عقل و معاند عقل نيستند، هرگز نمى‏توانيم حكم عقل را مباح بدانيم، ما داريم‏بخشى از زكات اسلامى «للمؤلفة قلوبهم» است «مؤلفة قلوبهم» چه كسانى بودند؟مشركان بودند، براى تأليف قلب اينها بخشى از زكات را به اينها مى‏دهيم، از اين طرف‏مى‏گوييم يك بخشى از زكات اسلام را بدهيم به اينها، از يك طرف خونشان هم مباح‏است بريزيم، اينها با هم نمى‏خورد، اينها با هم سازگار نيست، ان قلت: اين ان قلت رإے؛ظظهم دقت كنيد، اين هم مهم است، يك اشاره‏اى قبلاً شده اما مستقلش كرديم كه حقش‏ادا بشود. ان قلت: به اينكه غايت چيزى كه از اين بيانات شما استفاده مى‏شود، اين‏است كه تكليفاً كشتن اينها حرام است، كافر معاهد و مستأمن و مهادن را مانند كافرذمى نمى‏توان كشت، حرام است، قبيح است عقلاً، شرعاً با روح دستورات اسلام‏نمى‏سازد.
    حكم وضعى قاتل كفار
    ولى بحث ما در حكم وضعى است فعلاً كه اگر كشت ديه بدهد يا ندهد؟ بحث درحكم وضعى است اين را چه كارش كنيم؟ جواب را عرض مى‏كنيم، اولاً بعضى ازاينها صريح در ديه بود بعضى از اين آيات و روايات صريح در ديه بود، آيه «و من قتل‏مظلوماً فقد جعلنا لوليه سلطانا» يا سلطان بر قصاص است يا ديه است يا هر دو هست‏حكم تكليفى فقط در آن نبود، «جعلنا لوليه سلطانا» كه وضعى است، حديثى كه درداستان عبد المطلب هست آن هم «سنّ مأئةً من الابل» براى بت پرستان زمان جاهليت‏ايشان ديه 100 شتر قرار داد، فعلى هذا ديه قرار داد و حالا هم در عصر و زمان ما،فعلى هذا بعضى از اين آيات و روايات يا صريح است يا كالصريح در حكم وضعى‏است و ثانياً اين ثانياً را دقت كنيد، نكته خوبى است بعضى چيزها طبيعتش در عرف‏اين است كه حكم وضعى از تكليفى جدا نيست، مثلاً اگر گفتند اين مال محترم است،نابود كردن مال مردم حرام است، ما مى‏فهميم كه اگر نابود كرديم بايد جبران خسارت‏كنيم، طبيعت مال اين است، مال اگر از بين بردنش حرام باشد، جبران كردنش واجب‏است، اين در عرف اين دو تا را نمى‏شود از هم جدا كنيم يك چيزهايى است كه عرفاًتلازم است بين حكم وضعى و حكم تكليفى است و از جمله مال است و از جمله‏جان است، وقتى گفتند حرام است اين نفس «بغير نفس او فسادٍ فى الارض» طبيعت‏جان اين است كه اگر از بين برود خسارت بايد داده بشود، مگر اينكه مباح باشد، اگرمباح نيست خسارت هم در آن افتاده، نمى‏گويم ملازمه عقليه هست «تلازمٌ عرفىٌ بين‏الحرمة التكليفيه و الحرمة الوضعيه» تلخص بگويم اين بحث تمام سومى رامى‏خواستيم بگوييم نشد سومى هم مطلب مهمى است روز شنبه ان شاء الله بحول‏الله خواهيم گفت.
    تلخص من جميع ما ذكرنا اينكه اصل به حسب آيات و روايات حرمت تكليفى‏ريختن خون غير كافر حربى است غير حربى است حربى را نمى‏گويم، غير حربى، ولزوم تدارك از طريق ديه است. و صلى الله على سيدنا محمدٍ و آله الطاهرين.
    پايان
    پرسش
    1- وظيفه طلاب در عصر ما چيست؟
    2- اصل در ريختن خون انسانهاى غير مسلمان و غير ذمى چيست؟ ادله چه اقتضا مى‏كند؟
    3- آيه 33 سوره اسراء به چه چيزى اشاره دارد؟ شرح بدهيد.
    4- اميرالمؤمنين(ع) به مالك اشتر چه فرمانى دادند؟ آيا بين رعيت فرقى گذاشته است؟
    5- بحث در چه حكمى از كفار است؟ در مال احكام چگونه خواهد بود؟