يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 89
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه هشتاد و نهم " 76 / 12 / 17
مقدار ديات كفار غير ذمى
آخرين مسأله مقادير ديات مسأله 31 است. و اين مسأله درباره حكم ساير فرقكفار است، يعنى غير اهل ذمه، متن عبارت تحرير را مىخوانم.
مىفرمايد: «لا دية لغير اهل الذمه من الكفار سواء كانوا ذوى عهد ام لا، و سواءبلغتهم الدعوه ام لا» در واقع چهار فرع در اين مسأله است و اين فرع اول است، و آناين است: غير اهل ذمه از كفار ديه ندارند، خواه معاهد باشند يا نه، خواه جاهل قاصرباشند يا مقصر، دعوت اسلام به آنها رسيده يا نرسيده است، اين فرع اول است ازفروع چهارگانه مسأله 31 است، «بل الظاهر ان لا دية لذمى لو خرج عن الذمه، اين فرعدوم است، اگر ذمى خارج از ذمه شد، به شرايط ذمه عل نكرد، جزيه نپرداخت،مىفرمايند: اين هم ديه ندارد.
سومين فرع: «و كذا لا دية له لو ارتد عن دينه الا غير اهل الذمه» فرع سوم مىگويد:اگر ذمى، يهودى و نصرانى و مجوسى مرتد شدند، به يك مذهبى غير از اين مذاهب،مثلاً مادى مسلك شد، طبيعى شد، جز فرق ضاله شد، بت پرست شد، قتلش ديهندارد.
و اما فرع چهارم: «ولو خرج الذمى من دينه الى دين ذمى آخر ففى ثبوتها اشكال»،اگر ذمى از مذهب خودش مرتد شد به يكى ديگر از مذاهب سهگانه اهل ذمه آمد،يهودى مسيحى شد، مسيحى مجوسى شد، مجوسى مسيحى شد، مرتد به دينمشابهش شد، مىگويند: آيا ديه دارد يا ندارد؟ در آن اشكال است، «و ان كان لا يبعدذلك».
نتيجه اين شد كه ما چهار گروه از كفار را محل بحث قرار داديم، اول كفارى كه غيراهل ذمه هستند، فرمودند: ديه ندارد، دوم كفارى كه اهل ذمه بودند و بعد به شرايط ذمهعمل نكردند، فرمودند: اين هم ديه ندارد. سوم: كفار ذمى كه مرتد بشوند به يكمذهبى غير از مذاهب سهگانه، فرمودند اين هم ديه ندارد. چهارم: اينكه كافر ذمى ازمذهبش به مذاهب مشابهى از يهوديگرى به نصرانيت، از نصرانيت به مجوسيت اوبالعكس، فرمودند: اينها بعيد نيست كه ديه داشته باشند .
مسأله مسأله مهمى است در عصر و زمان ما، و خيلى هم ساده از كنار اين مسألهگذشتند بزرگان، لابد اين چنين كه در عصر ما محل ابتلا است آن وقت نبود، الان غيرمسلمين جهان در دنيا فراوان هستند، با ما رفت و آمد هم دارند، بعضىها معاهدهستند، بعضىهايشان غير معاهد هستند، بعضىهايشان حربى هستند،بعضىهايشان حربى نيستند، آيا به همين سادگى اينها كشته شوند؟، تازه مسألهقصاص چه مىشود؟ اگر قتل عمد باشد قصاص دارد يا نه؟ مىرسيم الان كلام شيخطوسى را كه قصاص را هم مىخواهند منكر شوند.
اگر يك چنين چيزى باشد به راحتى بتوان غير مسلمين را به قتل رساند، «لاقصاص، لا ديه»، مسأله در عصر و زمان ما خيلى پيچيده مىشود، اوّل يك مقدار اقوالعلما را اعم از شيعه و سنى بررسى كنيم، دلايل آنها را هم يك نگاه اجمالى بياندازيم وبعد برويم يك بحث مستوفايى در باره اين مسأله كنيم كه خيلى محل ابتلاست وخيلى هم در عصر و زمان ما داراى اهميت است.
كلام مفتاح الكرامه در مقادير ديات كفار غير ذمى
خوب كلامى از مفتاح الكرامه نقل مىكنيم، كلامى هم از كشف اللثام، كلامى هم ازصاحب جواهر، چهره مسأله در اين سه كلام آشكار مىشود، در مفتاح الكرامه جلد10، صفحه 370 چنين مىخوانيم: «لا دية لغير هؤلاء الاصناف»، اين «هؤلاء» اشاره بههمان اهل ذمه و فرق سهگانه دارد، «سواء كانوا ذوى عهد، (معاهد باشند) او لا، و سواءبلغتكم الدعوة او لا»، مىخواهد دعوت اسلام به آنها رسيده باشد يا نه؟ يعنى جاهلقاصر باشند يا جاهل مقصر، «كما فى الشرايع و التحرير و الارشاد و المعه و الروضة،(الروضه شرح لمعه است) و غيرها»، دليلشان چيست؟ «للاصل» اصل برائت، برائتاز ديه، اگر قصاص هم گفتيم، برائت از قصاص، «للاصل مع عدم معلومية انصرافاطلاقات الدية عليهم»، تمسك به اصل جستند، مىگويند: با اينكه معلوم نيستاطلاقات ديه انصراف به اينها داشته باشد، انصراف گاهى با عن متعدى مىشوند،«انصرف عنه» يعنى شاملش نمىشود، انصرف اليه يعنى شاملش مىشود.
در اينجا مىگويد: «انصراف اليهم» نيست، يعنى ادله شامل اين گروه از كفارنمىشود، «انصراف اليهم» ندارد.
كلام كشف اللثام در ديه كفار
عبارت كشف اللثام در جلد 2، صفحه 496، ايشان مىگويد: «و لا دية لغير هؤلاءالاصناف»، عين همان عبارت. «من الكفار سواء كانوا ذوى عهد مع المسلمين، (معاهدباشند) او امامهم (يعنى با امام مسلمين يا با خود مسلمين پيمان عهد را بستند) و سواءبلغتهم الدعوة و او لا للاصل» چيزى كه كشف اللثام اضافه دارد، قول عامه است،مىگويد: «للعامة قول بانّه لمن لم تبلغه الدعوة دية المسلم»، كسانى كه در آنها جاهلقاصر باشند ديه مسلم دارند، «لولادته على الفطره، «كل مولود يولد على الفطره»بنابراين اينها هم فطرت اسلام دارند اگر كشته شوند ديه مسلم دارند. «و آخر بان لهثمانمأه درهم»، پس قولى اينكه ديه كامله دارد، قولى هم به اينكه ديه هشتصد درهمدارد.
صاحب جواهر هم يك جمله دارد، و كلامى هم از خلاف شيخ طوسى نقلمىكند، جواهر جلد 43، صفحه 41.
كلام صاحب جواهر در ديه غير ذمى
«و لا دية لغير اهل ذمه من الكفار، بلا خلاف اجده للاصل»، ايشان ادعاى لا خلافكرده، باز هم ايشان به اصل مىچسبد، اين مسأله در واقع دليلى جزء اصل ندارد، بعدمىگويد: «و فى محكى الخلاف، انّه من قتل من لم تبلغه الدعوة لم يجب عليه القود»،قصاص هم ندارد، حتى جاهل قاصر «لم تبلغه الدعوة» قصاص ندارد، راحت بكشيد،«بلا خلاف» ظلاهر از «بلا خلاف» يعنى «بلا خلاف» بين همه مسلمين، «و عندنا ايضاًلا يجب الدية»، آن اجماع مسلمين بود اين اجماع شيعه است نه ديهاى، نه قصاصى.
آيا واقعاً قانون اسلام همين است، روايت كه نداريم در اينجا، همه چسبيدنى بهاصل، خون غير مسلمانها خواه معاهد باشند، غير معاهد باشند، جاهل قاصر باشند،مقصر باشند، هر چه باشند، خونشان مباح است، نه ديهاى، نه قصاصى، نه چيزى،مىشود يك چنين اسلامى را نشان داد در دنيا، و اصلاً اين با عدالت خدا مىسازد؟
عدل الهى يكى از پايههاى دين ماست، يك حيوان بىزبان را نمىشود كشت مگرموذى باشد، انسانى كه موذى نيست، ما اجازه بدهيم، يا بگوييم: حكم تكليفى است،حرام است «قتل الانسان تكليفاً»، اما از نظر حكم وضعى قصاص ديه ندارد، و الاحرمت تكليفى را بپذيريم، چه كار كنيم در اينجا؟
بررسى زواياى مختلف مسئله در حصول نتيجه مطلوب
اين مسأله بايد جوانبش با دقت بررسى شود، و ما چند مطلب را اينجا بايد دوبارهدنبال كنيم، 1- دوباره برويم سراغ اقسام كفار، سابقاً اقسام كفار را گفتيم به مناسبتديگرى، در اينجا باز اقسام كفار را بايد متعرض شويم. 2- بعد برويم سراغ مقتضاىاصل، ببنيم اصل چه اقتضا مىكند؟ 3- ببينيم اين عدالتى كه جزء اصول دين ما وپايههاى دين ماست در اين مسأله چه اقتضا مىكند؟ 4- اين است كه ببنيم خداوند باجاهل قاصر چه معاملهاى خواهد كرد در دنيا و آخرت.
آيا جاهل قاصر واقعاً اهل نجات است، اهل نجات نيست، عوام ما كه در اين دين ومذهب حقه متولد شدند، همين عوام خيلى هم متدين، خيلى هم معتقد، اگر در آيينمسيحيت اين عوام ما متولد مىشد يك مسيحى متدينى بود، حالا يك شيعهاىمتدينى است، يك وقت يك مسيحى متدين است، آيا مىخواهيم بفهميم آن كسى كهكشش ندارد واقعاً مأجور عند الله نيست، و قبل از آنكه وارد اين چهار نكته شويم،برويم سراغ «آية من كتاب الله»، ما يك آيه در قرآن داريم كه احتمالاً مربوط به مسألهماست، و هيچ اشارهاى هم به اين ايه نفرمودند و آن آيه 92 سوره نساء است، خداوندمىفرمايد: «و ما كان لمؤمن ان يقتل مؤمناً الا خطأ و من قتل مؤمناً خطأ فتحرير رقبةمؤمنة و ديةٌ مسلّمةٌ الى اهله».
آيه سه گروه را بيان مىكند، اين گروه اول است، كسى كه قتل خطاى مؤمنى كند، «ومن قتل مؤمناً خطأ فتحرير الرقبة مؤمنة و دية مسلمة الى اهله»، معنيش اين است كهيك كفّاره دارد چون جنبه الهى مسأله است، انسانى را كشته، بردهاى را آزاد كند، دومهم جنبه انسانى و حق الناسش است، ديه مسلّمه به اهل آن مقتول بپردازد، «الا انيصدقوا» يعنى چه؟ ببخشند، عفو كنند.
«فان كان من قوم عدو لكم» اين شق دومى است كه در آيه شريفه است، ضمير كانبه چه كسى بر مىگردد؟ به مقتول، «و هو مؤمن» مقتول مؤمن است، اما طايفه وقبيلهاش كافر و عدوّ هستند، «فتحرير الرقبة مؤمنه»، فقط جنبه الهى مسأله بايد عملشود، بندهاى بايد آزاد شود، اما ديه نه، ديه به كى بدهيم؟ ديه بدهيم به دشمنانمان؟نمىدهيم. ولو مقتول مؤمن بوده، اما بستگانش كافر و اعداء ما هستند، ما ديهنمىدهيم آنها را تقويت كنيم.
و امّا شق سوم: «و ان كان من قوم بينكم و بينهم ميثاق، ان كان، ضميرش به مقتولبرمىگردد، «من قوم بينكم و بينهم ميثاق»، يعنى معاهد هستند، كافر معاهد، ميثاق كهمسلمانها با هم ندارند، لابد معنى ميثاق اين است كه كافر هستند، اما خود مقتول كافراست يا مؤمن؟ ندارد، در آن دو شق قبلى فرمود: «و هو مؤمن»، مؤمن بودن مقتول راتصريح كرد، اما در اين شقِ سوم دارد «و ان كان» اين مقتول «من قوم بينكم و بينهمميثاق» اين «و هو مؤمن» ندارد «فدية مسلمة الى اهله»، نه عكسش ممكن استبگوييم: چون قبلاً مؤمن را گفته اينجا نگفته، لابد اينجا عام است، حالا مىرسيم دواحتمال در آيه دادند، «فدية مسلمه الى اهله»، بايد ديه بدهيم، «و تحرير الرقبة مؤمن»هم جنبه الهى بايد رعايت بشود، و هم ديه مسلّمه الهى، در اينكه مقتول در اين شقسوم آيه آيا كافر است يا مؤمن اختلاف است.
تفسير آيه در مجمع البيان
مرحوم شيخ طبرسى رضوان خدا بر او باد در مجمع البيان مىگويد: در اين مسألهدو قول است، قول اول اين است كه مقتول كافر است، پس چرا ديه مىدهيم، به خاطراين است كه با ما معاهد هستند، ديه مىپردازيم، و اين قول را از جماعت زيادى ازمفسرين نقل مىكند، مرحوم طبرسى در ذيل همين آيه 92 سوره نساء مىگويد:اختلاف شده در صفت اين قتيل كه آيا مؤمن است يا كافر؟ بعضىها گفتند كافر استدر عين حال قاتلش بايد ديه بدهد، به سبب عهدى كه ما با اينها داريم، بعد مىگويد: انقلت: عن ابن عباس و زهرى و الشعبى و ابراهيم النخعى و قتاده و ابن زيد، همه اينهاگفتند: قول اول مراد است، يعنى آن مقتول كافر معاهد است ديه بايد بدهيم. اين همانمسأله ماست كه دنبالش داريم مىگرديم.
چرا آقايان حتى به عنوان يك احتمال اين آيه را نياوردند، بياورند و اشكال كنند،يك مسأله كه در آيه قرآن و اين اين همه از مفسرين هم طرفدارش شدند، آيه را ناديدهگرفتند اين درست به نظر نمىرسد، «و قيل» بعد مىگويد: قول دوم اين است كهمنظور مؤمن است، يعنى مقتول مؤمن باشد. خوب مقتول كه مؤمن شد يك مشكلپيدا مىشود، و آن مشكل اين است كه قائلينش را نقل كنم، وقتى كه نقل مىكند،بعضىها گفتند:
اين مؤمن است و لازم است كه قاتلش ديه بپردازد بعد مىگويد: عن الحسن والابراهيم از همين دو نفر، حسن ظاهراً حسن بصرى است و ابراهيم يكى از مفسراناز اين دو نفر نقل مىكند، بعد مىگويد: «و رواه اصحابنا ايضاً» حالا كجا اصحاب مااين را نقل كردند، من يك نگاه اجمالى به روايات خيلى زيادى كه در تفسير البرهاندر ذيل اين آيه آمده انداختم حالا شما هم يك بررسى دقيقترى بكنيد، عاجلاً منچيزى نيافتم در تفاسير كه از طرق اهل بيت تصريح شده باشد كه اين شق سوم مالمؤمن است، ولى انكار نمىكنم شايد هم باشد، حالا ببينيم آيا از طرق ما رواياتى داريمضعيف است يا ضعيف متعدد است، واحد است، مىگويد: «رواه اصحابنا».
عدم ردّ ديه مؤمن به كافر
بعد يك مشكلى اينجا پيش آمده و آن اين است: ديه مؤمن را چه رقم به غير مؤمنبدهيم، مسلّم است كه كافر از مسلم ارث نمىبرد، و ديه هم مثل «مال الارث» است،تمام وارثين ارث، ديه مىبرند، «يرثه كل مناسب و مسابب» مناسب آن است كه نسبدارد، مسابب آنكه سبب دارد، «حتى الزوج و الزوجه»، همه ديه را به ارث مىبرند،مثل ساير مال الارث، و مسلّم است كه كافر از ديه مسلمان نمىبرد، پس اينجا چه رقممى شود.
(سؤال و پاسخ استاد): ارث نمىبرند، كافر از مسلم ارث نمىبرد، خوب اگر خودمقتول كافر بود، ديهاش كار آسانى بود، اما اين مقتول اگر مسلم باشد ديهاش را به كافرنمىشود داد.
و لذا آمدند يك توجيهى كردند كه طبرسى نقل مىكند، گفتند: منظور از قومش كهديه را مىبرند، مراد مسلمين قومش هستند، يعنى فرض كردند اين قوم گروهى كافر،گروهى مسلم، آن مسلمينشان ديه را مىبرند، كافرينشان نمىبرند، ولى اين تكلّفاست، قرآن مىگويد: «و ان كان من قوم بينكم و بينهم ميثاق»، معنيش اين است كه اينهاهمه كافر هستند، مسلمان با مسلمان ميثاقى ندارد برادر است، تعبير مىكند «ان كانمن قوم بينكم و بينهم ميثاق» ظاهرش اين است كافر هستند، شما آمدى از باب تكلّفچه كار كردى؟ گفتى يك قومى است كه نصفش كافر است، نصفش مسلمان است،«بينكم و بينهم ميثاق» يعنى بين بعضى از آنها با شما ميثاق است، و بعضى از آنها برادرمسلمان شما هستند، نمىشود، مقتول مؤمن اما «بينكم و بينهم» ظاهرش اين است كهاينها كافر هستند، يعنى بين همه آنها و بين ما ميثاق است، مسلمان كه با مسلمان ميثاقندارد، كافر است كه با مسلمان عهد مىبندد، ملاحظه مىكنيد آيه چنان صاف نيستكه ما بگوييم: يك مؤمنى اينجا در تقدير است، احتمال اينكه واقعاً مؤمن در اينجانباشد اين احتمالش قوى است، نمىگويم: حتماً ظاهر آيه در اين است، ولى جاى ايناست. تغليب بگوييد: خلاف ظاهر است.
(سؤال و پاسخ استاد): ميثاقى كه در اينجا مىگويند: مراد كفار معاهد است، همه بهمعنى كفار معاهد معنى كردند، اينكه مسلم كفار معاهد است نه ميثاق زمان جريره واينها است، به هر حال آنچه ما مىفهميم اين است كه حداقل سزاوار بود اين آيه را كهطرفداران زيادى دارد كه اين مربوط به كافر معاهد است و نص قرآن اين است كه ديهدارد و ديهاش هم ظاهراً ديه كامله است، چون ديه منصرف عام ديهاى مىشود كه ديهمسلم است، آن وقت در عين حال هيچ متعرضش نشويم، بسيار خوب، ما مىگوييم:اين آيه از آياتى است كه مىشود روى آن كار كرد، شايد با كار كردن نظرمان قول اولشود.
(سؤال و پاسخ استاد): مسلّم است، ديه هيچ فرقى با ساير اموال ارث ندارد. كافرنمىبرد، اگر يك كسى بچهاش كافر شود، يكى از بچههايش مرتد شوند، كافر شوديكى از بستگانش، برادرش كافر باشد نمىبرد، ديه را غير مسلمان از مسلمان نمىبرد،اين جاى چانه زدن ندارد.
خوب به هر حال اين آيه در اين سطح است كه مىبينيد، حالا باز روى آن بررسىكنيد، ببيند «رواه اصحابنا» كجا «رواه اصحابنا».
اصناف كفار
برگرديم به آن امور چهارگانه، يكى يكى بحث كنيم اول اين است كه يك نگاه كنيمبه اصناف كفار، سابقاً ما گفتيم: چهار صنف هستند، اول كافر ذمى است، كافر ذمىهمين يهود و نصارا نيستند، يهود و نصرايى هستند كه در كشورهاى اسلامى به عنوانيك اقليت با مسلمانها هم پيمان هستند و زير چتر اسلام زندگى مىكنند، كافر ذمىيعنى اينها، كفار اهل كتاب داراى ذمه با مسلمين در داخل كشورهاى اسلامى.
شق دوم كفار معاهد است، كفارى هستند بيرون كشورهاى اسلامى، ولى با ما عهدو پيمانى دارند، در دنياى امروز تمام كشورهايى كه با ما سفير مبادله كردند يك نوععهد و پيمان است، ما آنها را به رسميت شناختيم، آنها ما را به رسميت شناختند، ما همپيمان داريم، سفير مبادله كرديم، منافع ما پيش آنهاست، منافع آنها پيش ماست، آنها درمقابل ما تعهد دارند، ما در مقابل آنها تعهد داريم، غالب كشورهاى دنيا كه رابطهسياسى با ما دارند، ما يا مستقيماً با اينها تعهد داريم يا از طريق ميثاقهاى بين المللى، ازطريق معاهدهاى بينالملل ما با اينها هم پيمان هستيم، اينها كفار معاهد هستند و لذااگر يك كم و زيادى هم بشود همديگر در مقابل همديگر مسؤول مىدانند خودشانرا، يعنى يك عهدنامههايى است كه ما ملحق شديم به آن عهدنامههاى بين المللجهانى، يعنى ما امضا كرديم، يعنى مجلس شوراى ما تصويب كرده، ما به فلان عهدنامه بين المللى ملحق شديم، خيلىها از عهدنامهها مثلاً ما سازمان ملل را به رسميتشناختيم، شوراى امنيت را به رسميت شناختيم، در آنجا نماينده داريم، از طريق آنمركز جهانى با آن كشورها، هم پيمان هستيم، مبادله سفير هم كرديم، اين اينها مىشودكفار معاهد.
سوم كفار مهادن است، سابقاً گفتيم: كسانى هستند كه با ما سر جنگ ندارند، بين ماو بين آنها جنگى نيست، پيمان هم ندارند، نه معاهد هستند، نه محارب، نه جنگى با مادارند نه اينكه با ما پيمان دارند، هيچ كدام؟ اين را مىگويند حالت هُدنه، شايد بعضىاز كشورها باشند كه بين ما و بين آنها سفيرى مبادله نشده، و ما با آنها ارتباطى نداريم،ولى در حال جنگ هم نيستيم، كارى هم به آنها نداريم. نه پيمانى داريم نه جنگىداريم، اين شد گروه سوم.
و اما چهارم كفار محارب است، مثل دولت اسرائيل و بعضى دول حامى دولتاسرائيل كه در حال حرب هستند با ما، حرب لازم نكرده كه دائماً آتش جنگ روشنباشد، در حال معارضه و مبارزه و امثال ذلك هستند، اين هم كفار حربى، بعضى ازكشورهاى كمونيستى كه با ما پيمان دارند، مثل چين مثلاً كمونيسم هم است، الانرابطه داريم، پيمان داريم، معاهدههاى تجارى داريم، غير تجارى داريم، معاهدههاىسياسى داريم، ولى بعضىها هستند در دنيا كم هستند، و ما شايد هيچ گونه رابطهسياسى برقرار نكرده باشند، اگر باشد يك چنين معاهدهايى، و محارب هم كه هستند،محاربها را هم عرض كردم. خوب صحبت در اين است كه بحث ما با محارب نيست.
عدم ذكر كافر مستأمن
مىگويند مستأمن را نگفتى، كافر مستأمن يك جنبه فردى و مقطعى و موضعىدارد، يك نفر مىآيد از من امان مىخواهد مطالعاتى درباره اسلام كند و برود، اينهامىشود كافر مستأمن، حتى ممكن است از خود كافرى كه با ما در حال جنگ استيك نمايندهاى بفرستد با اجازه ما ويزا به آن بدهيم بيايد، اين مستأمن است، يعنى درامان ما است، ما به آن امان داديم ولو كافر حربى است، اما امان داديم آمده، اينها چونافراد قليل و موضعى و مقطعى است من اين را جزء فرق كفار نشمردم، والا اگر آن راهم بخواهيد به حساب بياوريد پنج گروه مىشود.
(سؤال و پاسخ استاد): ما نمىگوييم: هر اهل كتابى اهل ذمه است، آنهايى كهشرايط ذمه را عمل كنند اهل ذمه هستند، كسانى باشند كه بت پرست باشند، كسانىباشند كه اصلاً معتقد به خدا نباشد، اينها اهل ذمه نيستند، ممكن است داخل درمستأمن باشند، ممكن است داخل در مستأمن نباشند، مستأمن به درد اينها مىخوردكه در امن و امان ما باشند و يا مهادن باشند، اذيت و آزارى به ما نداشته باشد، چونمهادن در داخل هم ممكن است باشد، خوب اين يك مسأله.
بحث ما درباره مسأله كفار ذمى نيست، چون ذمى مسأله 30 است، درباره حربىهم نيست، چون حربى مسلم جان و مالش در امان نيست، بحث ما در آن دو گروهديگر است، يكى كافر معاهد است، يكى هم كافر مهادن است، اگر مستأمن را هم يكىشمرديم، مستأمن هم جزء بحث است و ما بحث مىكنيم. آيا خون اين معاهدها بر ماحلال است تكليفاً يا نه تكليفاً حلال نيست حرام است، اما وضعاً قصاص و ديهندارد؟ دليل ما چيست؟ برائت است؟ ما مىتوانيم اصل برائت جارى بكنيم، و اگرخونى از اينها بريزد عمداً، خطئاً تكليف چيست؟ اين امر اول، آن سه امر ديگر را همفردا مىگوييم ان شاء الله.
پايان
پرسش
1- خلاصه كلام مفتاح و كشف اللثام و جواهر را در ديه غير ذمى با دليل آنها بيان كنيد.
2- آيا دليل علماء بر نبودن ديه براى غير ذمى صحيح است، توضيح دهيد.
3- از آيه 92 سوره نساء در رابطه با ديه كفار چه برداشت مى شود؟
4- اقسام كفار را نام ببريد و علت نامگذارى آنها را به اين نامها توضيح دهيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...