يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 87
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه هشتاد و هفتم "
بحث اخلاق
حديث اخلاقى دنباله حديث هشام بن حكم، از امام كاظم (سلام الله عليه) است،حديثى است كه گاهى ما به او اشاره كرديم، اما از احاديث بسيار عميقى است كه هرچه انسان به او مراجعه مىكند واقعاً لذت مىبرد، لقمان به فرزندش مىگويد: «يا بنىّانّ الدنيا بحر عميق قد غرق فيها عالَم كثير فلتكن سفينتك فيها تقوى الله و حشوهاالايمان و شرائها التوكل و قيّمها العقل و دليلها العلم و سكانها الصبر».
هشدار به تمام انسانها
در اينجا لقمان حكيم به فرزندش هشدار مىدهد، هشدارى كه براى تمام انسانهاتا دامنه قيامت، به درد مىخورد، مىفرمايد: دنيا يك درياى عميقى است، كه انسانهاىزيادى در اين دريا غرق شدند و به ساحل نرسيدند، عالِم كثير نيست، عالَم كثير است،يعنى گروهها، جامعهها، جمعيتهاى بسيارى در اين دريا غرق شدند، و طعمهحيوانات دريا شدند، و به ساحل نجات نرسيدند، اگر مىخواهى به ساحل نجاتبرسى، من يك كشتى براى تو ساختهام، از اين كشتى استفاده كن، بعد كشتى ومشخصات آن را بيان مىكند، خود كشتى را تقوى، «فلتكن سفينتك فيها تقوى الله»كشتى نجات در اين عالم تقوى الهى است، كه انسان را هم از بلاهاى اين دنيا نجاتمىدهد، و هم از بلاهاى آخرت نجات مى دهد، مطمئنترين وسيله، وسيله تقوىاست، علم هم اگر مىخواهى، مقدمه تقوى است، عمل هم انجام مىدهى، مقدمهبارور شدن نهال تقوى در درون جان انسان است.
بعد اين كشتى به چند چيز احتياج دارد يكى از آنها مال التجارهاى است كه با كشتىمىبرند، «حشو» به معنى چيزى است كه كشتى را با آن پر مىكنند، در اينجا مىتوانداشاره به سرمايه و مال التجارهاى كه انسان با خودش مىبرد باشد، سرمايهاى اگرمىخواهى با اين كشتى حمل و نقل كنى، بهترين سرمايه، سرمايه ايمان است.
بعد اين كشتى به يك نيروى محرك احتياج دارد، كه آن را به حركت دربياورد، درزمانهاى گذشته از نيروى باد استفاده مىشد، كه قرآن مجيد هم بعنوان يكى ازنشانههاى خدا، بادهاى منظمى كه بر صفحه اقيانوسها حركت مىكند، و كشتيها را بهمقصد مىرساند، اين را يكى از نشانههاى پروردگار قرار مىدهد، «و من آياته الجوارفى البحر كالأعلام، ان يشأ يسكن الريح فيظللن رواكد على ظهره ان فى ذلك لآياتلكلّ صبّار شكور» كشتيهايى كه بر صفحه اقيانوسها حركت مىكند، اين از آياتخداست، چرا اين بادها منظم است؟ چرا كشتى را به سوى مقصدى حركت مىدهد؟اين نظم دليل بر اين است كه ناظمى در كار است، اين بادها و نظم اين بادها نشانه مبدأعلم و قدرت است، عالم هستى و نشانه خداست؛ از نيروى باد استفاده مىكردند،بادبان درست مىكردند، در موقعى كه باد موافق به جريان مىافتاد، بادبانها را بازمىكردند و كشتى را به سمت مقصد مىبرد، ناخدا بايد باهوش باشد، عاقل باشد، بادموافق كه مىوزد در خواب نباشد، از فرصت استفاده كند، در اينجا مىفرمايد: «وشرائها التوكل» بادبان كشتى تقوى و توكل بر خداست، توكل بر خدا معنايش ايننيست كه انسان تلاش و كوشش نكند، تنبلى كند، توكل معنايش اين است كه تمامآنچه در توان دارى انجام بده، آنچه در توان ندارى از خدا بخواه، كار خودت را به خداواگذار كن، خدايا «منّا ما يليق بنا و منك ما يليق بك» آنچه شايسته ما بود انجام داديم،بقيه را از ذات مقدس و از ذات رحمان و رحيم تو انتظار داريم.
علاوه بر اين كشتى احتياج سومى هم دارد، بايد ناخدايى داشته باشد، كه كشتى رااداره كند و به حركت دربياورد؛ چهارم هم بايد راهنما داشته باشد، ناخدا مىتواندكشتى را حركت دربياورد، اما ممكن است راهنماى خوبى نباشد، كسى باشدجادههاى دريايى را بلد باشد، در اينجا يك ناخدا، و يك به اصطلاح راهنما احتياجدارد، مىفرمايد: «و قيّمها» بايد ناخداى كشتى عقل باشد، «و دليلها» راهنماى آن علمباشد. و اما يك وسيله هم مىخواهد كه در هنگام طوفان، كشتى را بتواند كنترل كند، وجلوى غرق شدن آن را بگيرد، و آن سكان است، «و سكانها الصبر» آن لنگر كشتىاست، كه مثل پنجه آهنين به طنابى آويزان است، و اين را در كف دريا مىاندازند،معمولاً آنوقتها حركت كشتيها در وسط اقيانوسها نبوده، نزديك به ساحل حركتمىكردند، نزديكى به ساحل هم عمق كم است، وقتى كه طوفانى بشود و اين لنگر را بهكف دريا بيندازند، چون كف دريا هم ناصاف است، لذا در سنگهاى كف دريا گيرمىكند، و از اينكه طوفان كشتى را به هر طرف ببرد جلو آن را مىگيرد، و كشتى راميخكوب مىكند و نمىگذارد در حوادث گرفتار غرقاب شود.«و سكانها الصبر» صبرو استقامت در مقابل حوادث در واقع لنگر كشتى تقوى است، اين اصول پنجگانه راكه لقمان حكيم بيان كرده، براى اين كشتى تقوى، واقعاً اصولى است كه براى هر كسىكه باشد، باعث نجات او هست، استفاده از نيروى عقل، استفاده از علم، استفاده ازصبر و حوصله، استفاده از توكل، و استفاده از ايمان.
خطر اختلافات در جامعه ما
من با استفاده از همين بيان لقمان حكيم، اشاره به يك مسأله مورد ابتلاء روز، همدر داخل و خارج حوزه كنم، عقل بايد بر يك كشور حاكم باشد، علم بايد بر حوزهحاكم باشد، اگر خداى نكرده، مسائل از مسير عقل و علم و صبر و توكل و ايمانمنحرف شد، نتيجهاى جز بدبختى به بار نخواهد آورد، الآن به داخل جامعه خودماننگاه مىكنيم، در بيرون حوزه نگاه مىكنيم روز به روز مثل اينكه دستهائى در كار استو دامنه اختلافات را دارد بيشتر مىكند، در درون حوزه هم يك دستهائى به كار افتادهاست، دامن به اختلافاتى دارد مىزند، هر وقت ديديد دامنه اختلاف دارد زيادمىشود، بدانيد كه غضب خدا متوجه چنين جمعيتى شده، هر زمانى كه وحدت داردآثارش بيشتر مىشود، بدانيد رحمت خدا متوجه جمعيت شده. اختلاف آتش سوزاناست، اختلاف دام شيطان است، اختلاف سبب نابودى امتها و ملتها است، اختلافسبب شكستن عزتها است؛ وحدت، اتحاد، همدلى رمز پيروزى، نجات، سعادت، ونشانه رحمت خداست.
بيرون حوزه كه نگاه مىكنيم متأسفانه مىبينيم در ميان صفوفى كه همه ادعاىوفادارى به انقلاب، اسلام، نظام مىكنند، يك اختلافاتى انسان مىبيند كه گاهى به يكبهانههاى جزئى، در مقابل هم صف كشى مىكنند، و يواش يواش از سر و صدا و قلمو بيان دارد تعدى مىكند، و به درگيريهاى عملى كشيده مىشود.
اگر جلوى اينها گرفته نشود، عقل، حاكم نشود، علم حاكم نشود، از اينجا هم فراترمىرود، اول صف آرايى در مقابل يكديگر، و بعد هم شاد شدن دشمنان خواهد بود.آنچه كه دل انسان را به درد مىآورد اين است كه گاهى فقط يك بهانه، سبب مىشود كهدر مقابل هم ديگر صفبندى كنند.
توهين به مراجع خلاف شرع است
در داخل حوزه هم اخيراً متأسفانه اين وسيله حاصل شده، هر روزى براى ما يكاعلاميه تازهاى مىآورند، بر ضد اين آقا، بر ضد آن آقا، اعلاميههايى كه يواش، يواشلحن آن دارد تندتر مىشود؛ و بدانيد كه هر چه اينها بگذرد لحنها خشنتر مىشود،حريم مراجع در اين اعلاميهها شكسته مىشود، اگر حريم مراجع شكسته شود،حريم حوزه شكسته مىشود، اگر حريم حوزه شكسته شود، احترام فرد فرد طلاب ازبين مىرود، حوزه و مرجعيت وسيله آبروى فرد فرد است، اگر حريم اينها شكستهشود، حريم كل حوزه شكسته مىشود. ساليان دراز در حوزه علميه قم، بحمد اللهناظر وحدت بوديم، و بايد در آينده هم ناظر وحدت باشيم؛ اما يك دستهائى در كاراست، و هر روز در فيضيه و بر سر راهها اعلاميه تازهاى مىزنند، تمام كسانى كهفعاليت مىكنند تا اين اعلاميهها را پخش كنند، و اين اعلاميهها را تكثير كنند، و دراينها به مراجع بد بگويند، به افراد بد بگويند، بدانيد: تمام اينها خلاف شرع است! ونبايد اين كار را كرد، اگر يك مسائلى هم هست، ما پيشنهاد كرديم بايد در سطوحبالاتر پيگيرى شود؛ پيشنهاد كرديم انشاء الله جلسه مشتركى از مراجع تشكيل شود،سابقاً مراجع با هم جلسات مشترك داشتند، و مىنشستند مشكلات را حل مىكردند،حالا هم پيشنهاد كرديم، اين جلسات تشكيل شود، مشكلاتى هست، بدانيد هيچمشكلى بن بست نيست، من در تمام مشكلات اجتماعى مطالعه كردم، و بن بستى مننمىبينم، همه اينها يك راه حلهائى دارد، راه حلى كه همه ارزشها در آن حفظ شود،حريمها در آن حفظ شود، همه چيز در آن حفظ شود، خوب حالا بزرگترها بايدبنشينند و بالاخره يك فكرهايى كنند، و ما پيشنهاد هم كرديم.
ولى آن چيزى كه وظيفه شماست من دارم عرض مىكنم، شما ديگر دامن نزنيد،حداقل ما نبايد بنشينيم و به اين مسائل دامن بزنيم، اين كه در توان شما است، درفيضيه هى بر ضد يكديگر اعلاميه نزنيد، و برويد دور آن جمع شويد، و بعضيها هم ازاين خوشحال شوند، خدا مىداند اگر اين مسائل جدى گرفته نشود، خشم و غضبخداوند شامل حال جمعيت مىشود، حوزه ميراث قرنهاست، يك چيز سادهاىنيست كه ما ساده از دست بدهيم، بزرگان پيشين اين همه زحمات كشيدند و اينحوزه را دست ما سپردند، ما هم بايد كيانش را حفظ كنيم، مرجعيتش را حفظ كنيم،آبرويش را حفظ كنيم، طلابش را حفظ كنيم، وحدتش را حفظ كنيم، يك نگاهى كنيدببينيد وهابيت چه كار دارد مىكند! چيزهايى نقل مىكنند كه قلب انسان آتش مىگيرد،دشمنان ما اين چنين مشغول فعاليت هستند، با اين وقاحت مهمانى را دعوت كردند،بعد يك وهابى در مقابل يك مهمان رسمى حكومت بلند مىشود، چه حرفهاىناهنجارى در مركز وحى مىزند، خوب اينها درس به ماست، ما آنها را رها كنيم، و بهاين كار بچسبيم، بعضيها به نام استفاده كردن از آزادى بيشتر مطبوعات، ببينيد چهقلمهاى مسمومى به كار افتاده است، همه چيز اسلام را مىخواهند زير سؤال ببرند،همه اينها را رها كرديم، داخل مملكت چه خبر است، خارج مملكت چه خبر است،وهابيت چه نقشهاى كشيده، دشمنان ديگر، صهيونيسم، بين الملل، استكبار جهانى،من نمىدانم «قيّمها العقل و دليلها العلم» معنايش هم اين است؟ قيّم اين كشتى بايدعقل باشد، راهنمايش بايد علم باشد، سكّانش بايد صبر باشد، اساسش بايد تقوىباشد، اجازه به ما مىدهد كه در يك چنين شرايطى! ما در زمانى زندگى مىكنيم كه ازهر زمانى بايد حواسمان جمعتر باشد، از هر زمانى توطئهها در داخل، در خارج،بيشتر است، در عين حال، ببينيد در پاكستان با شيعيان دارند چه مىكنند؟ ببينيد درافغانستان چه مىكنند؟ ببينيد در مدينه چه مىكنند؟ ببينيد در خود اينجا در گوشه وكنار مملكت وهابيت دارند چه فعاليتهايى مىكنند؟ ببينيد در بعضى از مطبوعاتدارند چه كار مىكنند؟ خوب اينها واجب نيست، فكرى به حال اينها بكنيم، كار مااعلاميهاى شود در مدرسه فيضيه، اين بر ضد آن، اين بر ضد آن، اين بر ضد آن، حريممراجع و يك نسبتها و تهمتهايى توى اينها زدهاند، آخر اين نسبتها، نسبتهايى است كهخيلى مسؤوليت دارد، به يك مرجع اين نسبت مىدهند، به يك مرجع آن چيز ديگرنسبت مىدهند، والله اينها مسؤوليت آفرين است، والله كسانى كه دامن بزنند بهاختلافات مسؤوليت شديد در پيشگاه خدا دارند، روى سعادت نخواهند ديد.
حالا در ماوراى اين عرايضى كه عرض كردم، من مدتى است مشغول يك فعاليتهايىشدم و دوستان ديگر را هم خبر كردم، اين كار هم كارى نيست كه با دست يك نفرانجام شود، بايد مجمعى باشد، جمعيتى باشد، مراجع دور هم جمع شوند، بنشينندببينيم بايد چه كار كرد؟ حوزه خيلى مشكل دارد، مشكلات حوزه را رها كرديم، حالاآمديم سراغ... اميدوار به خدا هستم به وسيلهاى كه هم صلاح امت باشد، و هم حفظارزشهاى مكتب اهلبيت در آن بوده باشد، هم حفظ حريم روحانيت و مرجعيتباشد، هم حفظ كيان حوزه باشد، يك راههايى پيدا شود كه همه اينها انشاء الله در آنحفظ شود، و عرض كردم بن بست نيست، و اين مسائل راه علاج دارد، بايد توكلكنيم بر خدا و برويم جلو، و دامن هم انشاء الله نزنيم.
حكم مجوس در ابواب فقه
و اما به دنباله مسأله 30 برگردم: «بقى هنا شىء» و آن اين است كه مجوس، در محلبحث ما كه ديه هست، حكمشان با ساير اهل كتاب تفاوتى ندارد؛ و از اينجا نگاهى بهاحكام مجوس در ساير ابواب، از جمله در باب ذمه بيندازيم، آيا اينها هم مىتوانندتحت عنوان اهل ذمه دربيايند، يا نه؟ در باب ميراث در باب طهارت و نجاست، و درباب نكاح، كه نكاح اهل كتاب، حداقل نكاح موقت جايز است، بعضيها نكاح دائم همجايز دانستند، ولى مشهور بطلان نكاح دائم است؛ ببينيم در باب نكاح، و در ابوابديگر، آيا مجوس، حكم اهل كتاب را دارند، يا ندارند؟ اما در باب ديه اين مسألهواضح است، براى اينكه روايات متعدده كثيره برايتان خوانديم، كه هر سه را (يهود ونصارى و مجوس) با هم ذكر مىكرد، ظاهراً هيچ خلافى بين علماى شيعه در اينكهاينها وحدت حكم دارند نيست، يعنى هماهنگى حكم يهود، و نصارى و مجوس، دربحث ديه، حالا 800 درهم بگوييم، كل بگوييم، كمتر بگوييم، بيشتر بگوييم، هر چهبگوييم، هماهنگ هستند، احاديث متعدده و فتاواى همه علما بر وحدت حكممجوس با ساير اهل كتاب است، تنها يك روايت داريم كه اينها را از هم جدا كرده، واين روايت را قبلاً اشاره كردم، الآن هم تكرار مىكنم و مىخوانم، اين روايتى است كهكسى به آن عمل نكرده است:
(حديث 4، باب 14 از ابواب ديات النفس) روايت ابو بصير است، كه ظاهراًسندش اشكال داشت، و دلالتش هم معرض عنها است، عن ابى عبدالله (عليه السلام)قال: «دية اليهودى و النصرانى أربعة آلاف درهم، و دية المجوسى ثمانمائة درهم» تنهاهمين يك حديث كه ضعيف السند است مىباشد، مىگويد: ديه يهودى و نصرانى4000 تا، ديه مجوسى 800 تا، اين روايت حكم مجوس را جدا كرده است، اين هممعرض عنهاست، و بر خلاف ساير روايات است كه صريحاً مجوس را هم طراز بابقيه اهل كتاب كرده بود، بايد روايت را كنار بگذاريم و به مقتضاى روايات ديگر، همهرا در باب ديه يك كاسه بدانيم.
و اما در ساير ابواب؛ در اينجا دو بحث است:
اول: اين است كه «من هم المجوس؟» موضوع معلوم مىشود.
دوم: اين است كه «ما حكمهم؟» حكم مجوس در ابواب فقه از طهارت گرفته تاديات، تا نكاح، تا باب ذمه، حكم اينها چيست؟.
آنچه من درباره موضوع مجوس مىگويم، يك فشردهاى از كتب ملل و نحل، وروايات، و تواريخ، و دائرة المعارفها است، كه از مجموعهاى اين كتب مختلف،عصاره و خلاصهاى كردم؛
هويت مجوسيها
مجوس كسانى هستند كه معتقد به دو مبدأ هستند:
1- مبدأ خير.
2- مبدأ شرّ.
گاهى از آنها تعبير به ثنويين مىكنند، يعنى دوگانه پرستان، مذهبشان ثنويت است،خودشان ثنوييون هستند؛ چرا قائل به دو مبدأ هستند؟ براى اينكه ديدند بين علت ومعلول بايد سنخيت بوده باشد، و در اين عالم ما موجودات خير، و موجودات شرمىبينيم؛ صحت مىبينيم، بيمارى مىبينيم؛ امنيت مىبينيم، جنگ و خونريزىمىبينيم؛ اتحاد و اتفاق مىبينيم، اختلاف و پراكندگى مىبينيم؛ خشكسالى مىبينيم،آبسالى مىبينيم؛ و ...؛ بنابر اين ما دو نوع پديده مىبينيم، و از آنجائى كه علت و معلولبايد با هم سنخيت داشته باشند، نمىتوان باور كرد كه مبدأ اينها يكى است، پس بايدمبدئى بنام نور، براى خيرات قائل شويم؛ و مبدئى بنام ظلمت براى شرور قائل شويم؛يا نام مبدأ خير را يزدان و نام مبدأ شر را اهريمن گذاشتند، البته در پرانتز بگويم: اشتباهاينها، معلوم است، اشتباه اينها از اينجا ناشى شده است كه خيال كردهاند شرور اموروجوديه هستند، در حاليكه ما مىدانيم شرور امور عدميه هستند؛ شرور يا امور نسبيههستند، يا امور عدميه هستند؛ شر وجود ندارد، عدم است، گاهى هم شر نسبى مقايسهمىكنيم، خوب نسبى، و شر نسبى؛ شر مطلق عدم است، و عدم، مبدأ نمىخواهد، و بههمين دليل است كه ما معتقديم مبدأ يكى بيش نيست، هر چه هست، هستى است، وهستى، خير محض است، و شرور عدميات هستند و مبدئى مىخواهد.
منتهى نكتهاى كه در اينجا هست، اينها معتقدند ريشه اصلى همان نور است، يعنىقائل به دو اصل ازلى نيستند، كه هم يزدان و هم اهريمن ازلى باشد، مىگويند: اهريمنرا يزدان آفريد، چه رقم؟ يزدان كه مبدأ خير و نيكيها است، مىگويند: يك تفكر بدىبراى يزدى در برههاى از زمان پيدا شده است، و آن تفكر اين بود: اگر من منازعى پيداكنم، چه مىشود؟ «لو كان لى منازع» چه مىشود؟ فكر مخالف و مناظر و اختلاف،خودش فكر بدى است، اين تفكر بد سبب آفرينش اهريمن شد، و اهريمن به وجودآمد، و مبدأ شرور شد؛ - نظرات آنها را مىگوييم، نه اينكه مىخواهيم بگوييم اينهادرست است، اينها خرافات است - و اين سبب شد كه عالم، با اين دو مبدأ بچرخد، ومردم بايد به سوى يزدان بروند، و از اهريمن دور شوند، و ظاهراً معتقدند كه سرانجاميزدان بر اهريمن پيروز خواهد شد، و شر از عالم ريشه كن مىشود.
اينها براى بسائط چهارگانه نخستين، (آب، باد، خاك، آتش) احترام قائل هستند،براى آتش بيش از همه احترام قائلند، و لذا هر كجا مىروند، آتشكده و بيوت نيرانمىسازند، و آتش را احترام مىكنند، و به همين دليل آنها را آتش پرست و «عبدةالنيران» مىدانند. اما قائل به بت پرستى نيستند، بت نمىسازند، و بت پرستىنمىكنند؛ آنها معتقد به آفرينش آدم نيستند، اولين مخلوق خدا را، كيومرث مىدانند،مىگويند: كيومرث اولين مخلوق خدا بوده است، و يك افسانهها و داستانهايى همبرايش درست كردند.
(سؤال ...؟ و پاسخ استاد): مجوسيها از نظر ريشه موحدند، از نظر ظاهر كار،مشرك هستند.
پيغمبر مجوس
و اما در مورد اينكه آيا اينها پيغمبرى داشتند يا نداشتند؟ و نام اين پيغمبر چىبوده؟ ما هم در تواريخ داريم و هم در روايات متعدده داريم كه اينها «كان لهم نبى»اينها پيغمبر داشتند؛ آيا پيغمبر اينها همان زردشت است؟ معلوم نيست. زردشت يكشخصيت كاملاً مبهم تاريخى است، براى اينكه بدانيد كه چقدر ابهام بر تاريخ زندگىزردشت سايه انداخته، كافى است بدانيد كه تاريخ ظهور زردشت را بعضيها 11 قرنقبل از ميلاد دانستهاند، بعضيها 6 قرن دانستهاند، يعنى با اختلاف 5 قرن. كسى كه اينهمه در تاريخ ظهورش و تولدش و فوتش و امثال اينها اختلاف باشد، 6 - 5 قرناختلاف است، نه يك سال و دو سال و پنجاه سال؛ تا آنجائى كه بعضيها مىگويند:شايد اين يك شخصيت خيالى باشد، زردشت شخصيت خيالى باشد، و لذا ما كار بهشخص زردشت نداريم، ما كار به مجوس داريم، مجوس يك واقعيت است، يكگروه هستند، حالا خواه پيغمبرشان زردشت باشد يا زردشت يك شخصيت خيالىباشد؛ در احاديث ما داراى نام است، پيغمبرى كه اينها داشتهاند عبارت بوده است ازسليمان بن خالد بن سنان؛ در بعضى از احاديث دارد كه خالد بن سنان پيغمبر اينهانبود، يك مرد عربى بدوى بود؛ ولى در بعضى از روايات دارد كه نام پيغمبر اينها خالدبن سنان بود.
مرحوم علامه مجلسى هم (در جلد 14 بحار الأنوار صفحه 451( مىگويد:«الاخبار الدالة على نبوته - نبوت خالد بن سنان - اقوى و اكثر» به احتمال قوى نبى آنهاخالد بن سنان بوده است.
كتاب مجوس
اينها كتابى هم دارند، كتاب معروفى كه در تواريخ به نام اينها نوشته شده كتاب«اوستا» است، و كتابى كه هم در تواريخ و هم در روايات ما هست «جاماسب» است، وظاهراً اينها كتب متعددى دارند، هم «اوستا» جزو كتابهاى اينهاست، هم «جاماسب»جزو كتابهاى آنهاست، و انشاء در احاديث متعدد مىخوانيم كه اينها پيغمبرشان راكشتند، و كتاب آسمانيشان را سوزاندند، «قتلوا نبيهم و احرقوا كتابهم». اين يكعصارهاى از آنچه از ملل و نحلها، و دائرة المعارفها و روايات درباره اينها استفادهمىشود، كه اينها يك چنين جمعيتى هستند؛ جمعيتى هستند كه بعداً يك انحرافاتىپيدا كردند، و از جمله مىدانيد نسبتى كه به اينها مىدهند، اين است كه اينها نكاحامهات و اخوات را جايز مىدانند، و اين مجوسيهايى كه در عصر و زمان ما در مناطقمختلف مملكت هستند، اينها منكر اين هستند، شايد به خاطر اينكه ديدند، اين حكمحكمى نيست كه كسى بپسندد، كنارش گذاشتند؛ اينها در حال حاضر نكاح امهات راجايز نمىدانند، نكاح اخوات را جايز نمىدانند، و عمل به اينها نمىكنند، و اين نسبترا هم براى خودشان صحيح نمىدانند.
مركز زندگى اينها يك مقدارى در جنوب و شرق ايران است، يك مقدارى هم درهند زندگى مىكنند، معمولاً آدمهايى بى آزارى هستند، آزارى به كسى نمىرسانند،تبليغات خاصى هم ندارند، جنبههاى تخريبى هم ندارند. اين يك خلاصهاى درباره«من هم المجوس» بود.
و اما اينكه حكمشان چيست؟ انشاء الله روز شنبه، رواياتش را خواهيم خواند.
پايان
پرسش
1- حكم مجوس را در أبواب فقه بيان كنيد؟
2- مجوسيها چه كسانى هستند؟
3- پيغمبر مجوس كيست؟
4- كتاب مجوس چيست؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...