• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه هشتاد و چهارم "
    رواياتى درباره ميلاد حضرت معصومه (سلام الله عليها)
    اين ميلاد مسعود و مبارك فاطمه معصومه (سلام الله عليها) كه در اول ماه ذى‏القعده مطابق نوشته مرحوم آية الله حاج نمازى در كتاب مستدرك سفينة البحار،سفينة البحار مرحوم ميرزاى قمى درباره قم و حضرت معصومه بحثهائى دارد، دركتاب مستدرك مرحوم حاج نمازى كه كتاب بسيار خوبى است، ايشان اشاره به تاريخ‏تولد حضرت فاطمه معصومه مى‏كند، و بصورت مسلم هم مى‏گويد، حالا در منابع‏ديگر هست، يا نيست، چه عرض كنم، ولى ايشان مى‏گويد: «كان مولدها فى غرة ذى‏القعده» در سال 173 هجرى، و قيل: «كانت وفاتها فى سنة واحد و مأتين، در اثنى عشرمن ربيع الأول» بنابر اين وفات 12 ربيع الأول، سال 201، و تولد هم در 173 غره ذى‏القعده است.
    يعنى سن مباركشان در حدود 28 سال بوده است. و رواياتى هم كه در باب اين‏حضرت وارد شده واقعاً بقدرى روايات بلند و بالا است، كه يك روايت از امام صادق(عليه السلام) داريم، يك روايت از امام رضا (عليه السلام) داريم، يك روايت از امام‏جواد (عليه السلام) داريم، در هر سه روايت مى‏فرمايند: «من زارها فله الجنة» هر كه‏اينجا را زيارت كند، بهشت از آن اوست.
    بعضى از بزرگان كه اهل سير و سلوك هستند و بوده‏اند، مى‏گفتند: ما وقتى در كناراين قبر مى‏آييم و مقامات ايشان را مثلاً از طريق شهود باطن درك مى‏كنيم، مقاماتى‏هست كه انسان نمى‏داند چى درباره‏اش بگويد؟ بهر حال حضرت فاطمه معصومه‏مقام بسيار بالايى دارد، ما هم كه در سايه آن بزرگوار هستيم، اميدواريم هميشه‏عنايتشان و محبتشان به ما بوده باشد.
    و اين روز هم مراسم خوبى از طرف آستانه مقدسه، براى خدّام گرفته شده بود، وامروز هم مراسمى به مناسبت همين بزرگوار هست، اميدواريم كه خداوند اين‏توسلات، و اين مراسمها را بپذيرد، و ما را از بركت اين حضرت موفق به اداى‏مسؤوليت سنگينى كه در اين عصر و زمان، بر عهده ما گذارده شده است، بدارد.
    علت محروميت ولد الزنا از مناصب اجتماعى
    و اما بحثى كه امروز از نظر فقهى داريم، يك مطلبى است كه من به مسأله 29 ملحق‏مى‏كنم، و بعد وارد مسأله 30 از مسائل مقادير ديات مى‏شوم، تحت عنوان «بقى هناشى‏ء» و اين جواب سؤالى است كه بعضى از آقايان دارند، و من ديدم مطرح كردن اين‏سؤال به صورت مستقل (و لو در لابلاى بحثها اشاره‏اى بود اما كافى نيست) لازم‏است.
    فقيه و مجتهد بايد عارف به زمان و مكان باشد، مسائل فقهى است كه در محافل‏دانشگاهى و محافل حقوقى، مورد سؤال و بحث است، اما بايد به ادله فقهى آن قناعت‏نكنيم، و در اينجا بتوانيم جواب سؤالاتى كه در آن محافل هست بدهيم، تا بحث‏جامع‏تر و قابل دفاع‏تر باشد.
    سؤال اين است: كه ولد الزنا آن طورى كه بيان شد، از بعضى از مناصب اجتماعى‏محروم است، ما توانستيم ديه آن را با ديه انسان، حلال زاده يكى بدانيم، و اين قول راتقويت كرديم، و ادله كافى در مقابل قول شاذى كه مى‏گفت: ديه آن ديه ذمى است، يااقوال ديگر، براى آن ذكر كرديم. ولى در لابلاى بحثها گفته شد كه از بعضى از مناصب‏اجتماعى محروم است، و امام جماعت و امام جمعه نمى‏تواند شود، و قاضى‏نمى‏تواند باشد، در شهادتش كه آيا مى‏تواند جزو شهود باشد؟ قابل بحث است.
    آيا ولد الزنا گناهى كرد است كه از اين مناسب اجتماعى محروم بوده باشد؟ چه‏گناهى كرده؟. پدر و مادر مرتكب گناهى شدند، اما جريمه‏اش را بايد اين فرزندبدهد؟ چرا؟ به چه دليل؟ خداوند عادل است، نمى‏آيد گناه كسى را بر ديگرى‏بنويسد، و انتقام كسى را از ديگرى بگيرد، «و لا تزر وازرة وزر اخرى».
    علت محروميت زن از قضاوت
    شبيه اين موارد ديگرى هم داريم، از جمله چيزى كه الآن زياد مطرح است، درباره‏قضاوت زن است، مطابق مشهور و معروفى كه ادعاى اجماع بر آن شده است، زن‏نمى‏تواند به عنوان قاضى مستقل باشد، حالا در محافل قضايى با حفظ جهات شرعيه،و با آگاهى كافى، از آن كارى كه به او مى‏سپارند، در جاى خود قابل قبول است، امامنصب قضا داشته باشد، يعنى رأى صادر كند، آن مشهور و معروف بلكه ادعاى‏اجماع شده كه نمى‏تواند. آيا زن گناهى مرتكب شده است؟ چرا محروم باشد؟ وسؤالاتى ديگر از اين قبيل.
    در جواب همه اين سؤالات بايد اين نكته را متذكر شد، كه تصدى هر منصبى، نيازبه شرائط محسوس آن منصب دارد، و اگر كسى واجد آن شرائط نبود، و آن منصب رابه او ندادند، نه دليل بر اين است كه گناهكار است، و نه دليل بر اين است كه نقصانى درانسانيت يا دين دارد.
    توضيح ذلك: در بسيارى از مناصب حساس اجتماعى امروز يك شرائطى‏مى‏كنند، مثلاً: در همه دنيا براى قاضى يك سنى قائل هستند، فرض كنيم مى‏گويند:قاضى از 30 سال كمتر نباشد، از 70 بيشتر نباشد، از 60 سال بيشتر نباشد، سن قضا درجاهاى مختلف دنيا معين است، از چند ساله نمى‏تواند كمتر باشد، از چند ساله‏نمى‏تواند بالاتر باشد. آيا تعيين اين سن براى چيست؟ مى‏گويند: براى اينكه مثلاً اگراز 30 سال - 20 سال كمتر باشد، آن پختگى و مهارتى كه در مسأله قضاوت شرط است،هنوز آن پختگى و مهارت در او حاصل نشده است، نه گناهى كرده، و نه ايمانش‏ضعيف است، و نه انسانيت او ناقص است، قضاوت يك مهارتى مى‏خواهد. از سن60 يا 70 سالگى كه گذشت، قضاوت يك شور و حال و نشاطى مى‏خواهد، بعد از اين‏سن آن حال و نشاط را ندارد، تبعاً نبايد شركت كند.
    در برنامه‏هاى دنياى امروز در بعضى از امور اندازه قد را شرط مى‏كنند، كسانى كه‏مى‏خواهند در قوّات جوّيه، و نيروى هوايى شركت كنند، مى‏گويند: قدشان از 175سانتيمتر كمتر نباشد، براى اينكه آنجا يك برنامه‏هايى و يك كارهايى هست كه اگر آدم‏كوتاه قد باشد، از عهده او نمى‏آيد. آيا دليل اينكه كمتر از آن را نمى‏پذيرند، آدم 150سانتيمترى، 160 سانتيمترى كه خيلى‏ها هم همين حد هستند، اينها گناهى مرتكب‏شده‏اند؟ نه، آدمهاى بدى هستند؟ نه، دينشان ضعيف است؟ نه. آن كار يك قد و قواره‏خاصى مى‏خواهد، و بعضى از كارها يك سن خاصى مى‏خواهد، بعضى از كارهامى‏آيند چشمهايشان را معاينه مى‏كنند، بايد يك ديد معينى داشته باشد، اگر از آن ديدكمتر باشد، براى آن كار نمى‏پذيرند، چرا؟ براى اينكه پذيرش هر كارى نياز به يك‏شرائطى دارد، كسانى كه واجد آن شرائط هستند، به آنها مى‏دهند، ولى اگر آن شرايت‏را نداشت، نمى‏دهند. «و كم له من نظير» در برنامه‏هاى دنياى امروز، احدى به اينهاايراد نمى‏كند، كه چرا چنين است، دليل هم بر گناهكارى كسى نمى‏داند.
    ما ابتداً در مورد زن مثال مى‏زنيم، و بعد به موردهاى ديگر مى‏رسيم. در مورد زن:بالاخره خلقتش از نظر جسمانى و روحانى، يك ويژگيهايى دارد كه شارع مقدس‏اسلام مى‏گويد: آن نوع برخورد سختى كه قاضى، (چون قاضى بايد نسبت به مسائل‏برخورد جدى و سخت كند، حكم اعدام صادر مى‏كند، حكم شلاق صادر مى‏كند،حكم زندان 10 سال و 20 سال صادر مى‏كند، قضاتى هستند كه مجرمين قاچاقچيان‏مواد مخدر را مى‏آورند، ممكن است در روز حكم اعدام 10 تا از آنها را صادر كند،شارع مقدس ديده است اگر زن با آن عواطف خاصى كه دارد بخواهد قاضى باشد،ساختمانش اجازه برخوردهاى جدى با اين مسائل را نمى‏دهد، حالا درباره اين‏جنجال راه بيندازيم، كه آيا زن ناقص است؟ آيا زن گناهكار است؟ نه گناهكار است،نه ناقص است، ساختمانش براى اين ساخته نشده است، مثل اينكه اگر 60 سال به بالاباشد، 70 سال به بالا باشد مى‏گويند: نه. 20 سال كمتر باشد مى‏گويند: نه. 170 سانتيمتركمتر باشد مى‏گويند: نه. اين هم همان است، و ما نبايد زنان را با يك شعارهاى باطل،از مسير اصلى كه خدا برايشان تعيين كرده است منحرف كنيم، اين خدمت به نوع‏المرأة نيست، اين گاهى در دراز مدت زيان به او مى‏رساند، اگر زنى را در يك منصب‏قضايى بياوريم، و او بخاطر آن عواطفى كه دارد از عهده اين منصب در نيايد، و بعدمسائلى در اجتماع مردم لنگ بماند، بعد هم بگويند: علتش اين است كه قضات اينهازن است، و نمى‏توانند برخورد خشن با گناهكاران كنند.
    اين خدمت نيست، اين يك نوع ضربه زدن است، هر چيزى از مسير طبيعيش‏منحرف شود، خواه شعارهاى شيرين دلپسند داشته باشد يا نه؟ اين اثر منفى آن را يك‏روز ظاهر مى‏كند.
    در مورد امامت مثلاً كسى كه جذام دارد، يا برص دارد خيلى‏ها فتوا مى‏دهند و ماهم مى‏گوييم، حداقل احتياط واجب اين است كه اينها متصدى نشوند. محدود به حدشرعى هم گفتم، گفتم: كسى كه حد بخورد، اگر هنوز حد نخورده، نه، اگر حد بخوردآن هم احتياط واجب اين است كه امام نشود، و لو أعدل و عدول باشد، چرا؟ براى‏اينكه امامت، همانطور كه اشاره كردند، بايد به آن اجتماع نماز جلب نفوس كند، يعنى‏يك جاذبه داشته باشد، اگر يك صفات منفّره در او باشد، اين خلاف طبيعت امامت‏است، طبيعت امامت بايد يك رابطه‏اى بين اين دو برقرار شود، اگر يك نوع نفرت‏بخاطر سابقه، درست خدا بخشيده، اما مردم فراموش نمى‏كنند كه اين يكسال قبل حدشرعى خورده است.
    (سؤال ...؟ و پاسخ استاد): درباره بيماريها، يك بيماريهايى هست كه محروميت ازكارهايى مى‏آورد، فرد نابينا را هيچ وقت نمى‏برند راننده كنند، خلبان كنند، خوب اين‏ساختمان براى اين كار نمى‏خورد.
    خيلى از مناصب، يك شرطهاى جسمانى دارد، آدمى كه اجذم و ابرص است، گناهى‏نكرده، ولى با طبيعت امامت كه يك نوع رابطه و علقه بين مردم است، و بايد جلب‏طباع كند، و مردم را زير يك سقف جمع كند، با اين نمى‏سازد، مى‏گويد: من نمازجماعت نمى‏روم، چون مبتلى به جذام مى‏شوم، بروم و آقا با من مصافحه كند، و من‏هم به برص گرفتار شوم، در حاليكه مى‏گويند: جذام سرايت نمى‏كند، برص سرايت‏نمى‏كند، ولى خوب مردم يك نوع وحشتى دارند.
    حكمت حكم ايجاب مى‏كند، اين در درگاه خدا جزاى خودش را مى‏گيرد، و خدابراى اين محروميت، ثواب به او مى‏دهد، همانطور كه فلسفه‏اى براى بيماريها ذكركرديم، هر فلسفه‏اى دارد، آنها هست، ولى خوب اين تناسب با اين ندارد.
    علت محدوميت ولد الزنا از امام جماعت
    و هكذا مسأله ولد الزنا، مردم بگويند: ولد الزنا امام جماعت شده است، خوب اين‏جاذبه ندارد تا مردم را به مسجد بكشد، جاذبه ندارد تا مردم را به نماز جمعه بكشد،بگوييد نداشته باشد، هر كسى مى‏خواهد بياييد، هر كسى نمى‏خواهد نيايد، اين‏خلاف حقيقت كار است، خلاف روح جماعت است. آن روز مثال زدم، گفتم همه‏متكلمين ما گفتند: امام و پيغمبر از بيماريهايى كه نفرت ايجاد مى‏كند، حتى از نظراخلاقيات، خشونت، خلق بد، اينگونه صفات اخلاقى و جسمانى كه موجب نفرت‏است، بايد خالى باشد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): اين محروميت از طرف كيست؟ از طرف پدر و مادر.آن كسى كه زده چشم كسى را كور كرده است، اين شخص كه كور شد، نمى‏تواندقاضى بشود.
    (سؤال: كسى كه كور شده حق خودش را از ضارب مى‏گيرد؟)
    (پاسخ استاد:) اين ولد الزنا هم روز قيامت حق خودش را از اين پدر و مادرمى‏گيرد، ولد الزنا هر محروميتى از ناحيه پدر و مادر پيدا كند، روز قيامت اين ولد الزنإے؛ش‏ش‏ظظحق خودش را از آن پدر و مادر مى‏گيرد، و اين جاى بحث نيست، كما اينكه اگر كسى،ديگرى را نابينا كرد و فرار كرد، و اين از مناصب اجتماعى محروميت پيدا كرد، اين‏هم حق خودش را در روز قيامت از آن مى‏گيرد. صحبت اين است كه اين باعث نفرت‏مردم است، باعث پراكندگى است، خوب شارع مقدس كه صلاح نمى‏داند، معنايش‏اين نيست كه اين گناهى مرتكب شده است.
    با اين بيانى كه گفتم، اشكالات زيادى را مى‏توان جواب داد، اين در مورد ولدالزنايى است كه شناخته شده است، اما ولد الزنايى كه شناخته نشده است ما بحثى‏درباره آن نداريم، ما در مقام اثبات داريم بحث مى‏كنيم، مردم وظيفه‏اى در مقابل ولدالزنايى كه نمى‏شناسند ندارند.
    (سؤال ...؟ و پاسخ استاد): اگر خود ولد الزنا مى‏داند، نرود نماز بخواند، مگر همه‏شماها نماز جماعت مى‏خوانيد؟ با اينكه همه شما ولد حلال هستيد اما اقامه نمازجماعت نمى‏كنيد، مگر هر كسى كه نماز جماعت نمى‏خواند متهم مى‏شود، مگر همه‏بايد امام شوند، مگر همه حلال زاده‏ها امام مى‏شوند، نمى‏شوند.
    ديه اهل ذمى حر
    مسأله بعد را كه از نظر زمان ما مسأله مهمى است مطرح مى‏كنم، و آن اين است:
    المسألة الثلاثون: متن تحرير است: «دية الذمى الحر ثمانمأة درهم» امام (قدس‏سره الشريف) فتوايى جزمى و قطعى مى‏دهند به اين كه ديه ذمى حر، 800 درهم‏بيشتر نيست، «يهوودياً كان أو نصرانياً أو مجوسياً» هر سه مثل هم است، در مجوسى‏ميان اهل سنت بحث است، ولى ما هر سه را يك رديف قرار مى‏دهيم، چون آئين‏مجوس را مى‏گوييم در اصل يك آيين آسمانى بوده است، «و دية المرأة الحرة منهم»زنان يهودى، زنان مسيحى، زنان مجوسى، آنها چى؟ «نصف دية الرجل» يعنى 400درهم، خوب ديه اعضائشان چطور؟ به همان نسبت؟ بله، «بل الظاهر أن الديةأعضائهما و جراحاتهما من ديتهما كدية أعضاء المسلم و جراحاته من ديته» يعنى‏همان نسبتى كه مسلم، اعضائش با ديه‏اش دارد، يك دست، نصف ديه است، 500دينار است، يعنى نصف، يهودى و مسيحى و مجوسى، يك دستش 400 درهم‏مى‏شود، نصف 800 درهم مى‏شود «كما أنّ الظاهر، أنّ دية الرجل و المرأة منهم‏تتساوى حتى تبلغ الثلث» يعنى همانطور كه در مسلمانها تا ثلث زن و مرد مساوى‏بودند، از ثلث و بالاتر كه مى‏رفت تبديل به نصف مى‏شد، اينها هم زن و مردشان تاثلث مساويند، ثلث و بالاتر كه رسيد، آنها هم نصف مى‏شود، «حتى تبلغ الثلث مثل‏المسلم».
    ديگر چه شباهتى دارد؟ مى‏گويند: آن تغليظى كه درباره بعضى از ديات هست ماه‏حرام بوده باشد، ولد حرام اگر گفتيم، يا امثال ذلك، آن تغليظى كه در مسلم هست،همان تغليظ هم در اينها هست، از تمام جهات بايد نسبت سنجيده شود، «بل لايبعدالحكم بالتغليظ عليهم بما يغلّظ به على المسلم» اگر ماههاى حرام را باعث تغليظدانستيم، در يهودى هم همين طور است، اگر يك يهودى را در ماه حرام بكشد، بايداضافه بدهد، اين خلاصه مسأله‏اى كه امام (قدس سره) مطرح كرده است.
    اين مسأله، يك مسأله خيلى شلوغى است، از نظر اقوال بين شيعه و اهل سنت‏خيلى اختلاف است. در شيعه، آنچه مشهور و معروف و ادعاى اجماع شده، همين800 درهمى است كه در تحرير الوسيله بيان فرمودند.
    دو قول درباره ديه اهل ذمى
    ولى دو قول ديگر هم داريم، و لو اين دو قول شاذ است، اما گويندگان آنها افراد باشخصيتى هستند:
    يك قول اين است كه اگر اين قتل اتفاقاً صادر شود، اگر سوار اتومبيل بود و به يك‏يهودى يا نصرانى و يا مجوسى ناخواسته زد و او را كشت، ديه اين همان 800 درهم‏است.
    اما اگر اعتياداً باشد، يعنى اين آدم اعتنايى به خون اين اهل ذمه ندارد، عادتش شده‏است، دو بار، سه بار، ديديم اين كار را مى‏كند، اين موكول به نظر حاكم شرع مى‏شود،حاكم شرع سه رقم مى‏تواند با او معامله كند، مى‏تواند ديه كامل مسلمان را از او بگيرد،و هيچ فرقى بين او و ديه كامل مسلمان نگذارد، و مى‏تواند 4000 درهم از او بگيرد،البته دو كار ايشان تعبير كرده است: يكى ديه كامله، يكى هم 4000 درهم، اين چيزى‏است كه شيخ الطائفه دارد، كه اقوال را در جلسه بعد مى‏خوانم.
    نظر مرحوم صدوق درباره ديه اهل ذمى
    قول سوم هم قولى است كه مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب «من لايحضره الفقيه» دارد، ايشان آمده تفصيل داده، گفته: اگر امام المسلمين با او پيمان ذمه‏بسته، و او هم به عهد ذمه عمل كرده، ديه‏اش ديه كامل است. و اما اگر اهل ذمه هست،اما با خود امام مستقلاً پيمان نبسته است، ولى پيمانش وفا كرده است، ديه‏اش 4000درهم است.
    (سؤال ...؟ و پاسخ استاد): حالا ايشان اينطور دارد، من هم كلام ايشان را اينطورتفسير مى‏كنم. يك تناقضى در كلام ايشان است، من اينطور تفسير كردم. عبارت‏ايشان را مى‏خوانم.
    ولى اگر به شرائط ذمه عمل نكرد، 800 درهم.
    خلاصه مطلب
    درجه اول: اگر با امام المسلمين پيمان بسته، و به پيمانش هم وفا كرده است،ديه‏اش ديه مسلمان است.
    درجه دوم: اگر به شرائط ذمه عمل كرده است، اما ظاهر عبارت صدوق اين است‏كه با امام المسلمين بالخصوص پيمان نبسته، ديه آن 4000 درهم است.
    درجه سوم: اگر عمل به شرائط ذمه نكرد، ديه آن 800 درهم است.
    اين سه قول را در كلمات، خوب مشخص نكرده‏اند، ما سه كتاب مختلف را با هم‏تلفيق كرديم، (متن مفتاح الكرامة، متن رياض و متن كتاب خلاف) از مجموع اينهااين اقوال ثلاثه را درآورد، اما عامه داراى 4 قول هستند كه انشاء الله الرحمن هم‏مدارك آن و هم مدارك اينها را كه عرض كردم، فردا عرض خواهيم كرد.
    پايان
    پرسش
    1- علت اينكه ولد الزنا نمى‏تواند منصبى اختيار كند چيست؟
    2- علت محروميت زن از قضاوت را بيان كنيد؟
    3- علت محدوميت ولد الزنا از امام جماعت را بيان كنيد
    4- مقدار ديه ذمه حر را بيان كنيد؟
    5- اگر كسى به طور غير عمد مجوسى يا مسيحى يا يهودى را بكشد ديه آن چقدر است؟
    6- قول مرحوم صدوق را درباره ديه اهل ذمى بيان كنيد؟