يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 75
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه هفتاد و پنجم "
كلام در مسأله 27 از مقادير ديات بود.
بحث در اين بود كه ديه زن در جراحات اگر كمتر از ثلث باشد، مساوى ديه مرداست، و بعداً ديه مرد دو برابر ديه زن مىشود.
اصل مسأله گفته شد، و بعد عرض كرديم «بقى هنا امور»، امر اول شرح داده شد.امروز امر ثانى است.
عنوان اين امر ثانى اين است كه «لااشكال» اگر زائد بر ثلث باشد «يعود الىالنصف»، يعنى زيادتر از ثلث ديه كامله باشد، مثل: چهار انگشت كه زيادتر از ثلث ديهكامله است و ديه آن چهار صد دينار است، در اينجا «يعود الى النصف»، ديه مرأةنصف ديه رجل است يعنى: در چهار اصبع مرأة ديه آن دويست دينار است، و دررجل 400 دينار است.
ديه يك سوّم مرأة
پس اگر مازاد از ثلث باشد «يعود الى النصف». اگر مادون ثلث باشد مساوى است.اما اگر خود ثلث باشد، اينجا چه كنيم؟ مثال در ديه اعضاء، اگر كسى تمام زبان كسى راقطع كند، ديه كامله دارد، اگر نصف زبان را قطع كند، نصف ديه است. اگر ثلث زبان راقطع كند، يك سوم ديه است. حالا مىخواهيم ببينيم يك سوم قطع «لسان مرأة»، درخصوص يك سوم، آيا «يعود الى النصف من الرجل»؟ يا مساوى است؟ اين در ديهاعضاء.
در ديه منافع هم داريم كه اگر كسى تمام نور چشم كسى را از بين ببرد، بايد ديهكامله بدهد. اگر كسى تمام شنوائى كسى را بگيرد، ديه كامله است. تمام گويائى كسىرا بگيرد، ديه كامله است. حالا اگر يك سوم بينائى او را از بين ببرد، قبلاً ما بينائى او رإے؛ظظسنجيديم و مىدانيم چقدر است، مثلاً يك خط را تا سى متر مىخواند، اما حالا ده مترمىخواند، درست بينائى او يك سوم شده است، آيا در خصوص يك سوم، مرأة،نصف رجل است؟ يا مساوى است؟ پس موضوع بحث آنجايى است كه دقيقاً به يكسوم ديه كامله رسيده است، آيا ملحق به نصف است؟ يا ملحق به مساوات است؟مثالش را هم در ديه اعضاء و هم در ديه منافع گفته شد.
نبايد در اينجا ساده از اين مسأله گذشت، هم احاديث از طرفين داريم، هم كلماتاصحاب را بايد ديد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): اگر نصف زبان قطع بشود، اما منفعت كل زبان از بينبرود و باقيمانده آن فلج شود، اينجا ديه كامله است.
اقوال در مسأله
كلامى از صاحب رياض مىخوانم كه بهترين سخن را در اينجا دارد، و اشارهاىهم به كلام كشف اللثام مىكنيم، و كلمات موافقين و مخالفين را بيان مىكنيم تا اقوالدر مسأله معلوم شود.
اما كلام صاحب رياض، در (جلد دوم رياض، صفحه 505( مىباشد، كه عبارت آناين است: «و تتساوى المرأة و الرجل فى الجراح قصاصاً و دية» هم در قصاص و همدر ديه مساوى هستند، «حتى تبلغ ثلث دية الحر» يك سوم بدهد، «أو يتجاوزها» ثلثمعيار است؟ يا مازاد بر ثلث؟ «على الاختلاف» اختلاف است كه ما زاد بر ثلث بايدباشد تا نصف شود يا ثلث و و مازاد هر دو باشد، «فينتصف بعد ذلك ديتها»، «ذلك» بهچه بر مىگردد؟ به ثلث يا مازاد «على الاختلاف». بعد از فاصله ايشان مىگويد:«بلاخلافاً فى شىء من ذلك» اينها اختلافى است، بعد نكته اصلى مطلب مىرسد، و بافاصلهاى مىفرمايد: «و اعتبار بلوغ الى الثلث مذهب المشهور» معيار ثلث است، ثلثكه آمد از آنجا نصف مىشود، زائد شرط نيست، ثلث كه رسيد، نصف مىشود،«واعتبار بلوغ الى الثلث مذهب المشهور على الظاهر المصرّح به» تصريح به آن شدهاست «المصرح به فى جملة من الاوائر، بل عن الخلاف الاجماع عليه» مرحوم شيخ درخلاف گفته: اجماعى است، معيار يك سوم است، از همان يك سوم نصف مىشود.
مخالفين نظر صاحب رياض
بعد با فاصله مىگويد: «اختلافاً للنهاية» اين يك مخالف. والسرائر» اين دومخالف. «و الارشاد - ارشاد علامه -» اين سه مخالف. «فاعتبروا» اين سه بزرگوار معتبردانستهاند «فاعتبروا التجاوز» گفتهاند بايد زيادتر از ثلث باشد تا نصف شود، خودثلث مساوى است، «للنصوص» عقيده آنها اين است كه نصوص دلالت دارد، كه«يعتبر» تجاوز از ثلث. اين عبارت صاحب رياض بود.
اما عبارت كشف اللثام در (جلد دو، صفحه 446( مىفرمايد: «و على الجملة فلعلالاجماع منعقد على التساوى قبل بلوغ الثلث» تساوى، قبل از بلوغ ثلث است، «و علىانه اذا بلغته» يعنى به ثلث برسد، «أو جاوزته كانت المرأة على النصف» پس اجماعداريم كه به ثلث كه رسد يا از ثلث تجاوز كند نصف است.
پس معيار نصف، خود ثلث و بالاتر از ثلث است، در اينجا بعضيها آمدهاندمراجعه به عبارت شيخ در نهايه كردند، كه آيا عبارت شيخ در نهايه، واقعاً مخالفاست؟ (سه نفر را مخالف شمرديم، كه شيخ در نهايه و ابن ادريس در سرائر و علامهدر كتاب ارشاد بود كه اينها مىگويند: مازاد بر ثلث بايد باشد.) دوتا از اين بزرگوارانعبارتشان دقت شده است، و معلوم مىشود اينها مخالف نيستند، صدر عبارتش مازادبر ثلث مىگويد، اما ذيل عبارتش مىگويد: معيار ثلث است، آيا مىشود اين رامخالف شمرد؟ صدر عبارت، معيار را زائد بر ثلث مىگيرد، و ذيل عبارت مىگويد:معيار ثلث بر مازاد است.
حالا عبارت نهايه را مىخوانم، منتهى ما اين عبارت نهايه و عبارت ارشاد را، هردو را، نقل از همان رياض مىكنيم، و عبارت اين است: «و يتساوى جراحتهما مإے؛ظظلميتجاوز ثلث الدية» در اين عبارت معيار چيست؟ تجاوز، بايد از ثلث تجاوز كند، واگر تجاوز نكند «يتساوى»، يعنى ثلث هم «يتساوى».
بعد در ذيل عبارت مىگويد: «فاذا بلغ ثلث الدية نقصت المرأة و زيد الرجل» ذيلعبارت چه مىگويد؟ «اذا بلغ ثلث» ثلث كه رسيد نصف مىشود، صدر مىگفت: «زادعن الثلث». ذيل مىگويد: «بلغ الثلث».
حالا آيا اين بزرگوار جزء مخالفين است؟ نه، لااقل عبارت مبهم است، صدرچيزى مىگويد، و ذيل چيز ديگر مىگويد. و يك احتمال هم هست، و آن اين است كهاين عبارات از قبيل مسامحه است، ايشان هم همان عقيده مشهور را دارد، عقيدهايشان همان معيار ثلث است. پس چرا صدر عبارت گفته «زاد»؟ اين يك مسامحهاىاست، «مسامحة فى الرواية، بشهادة الذيل».
(سؤال: صدر و ذيل منافات ندارد. و پاسخ استاد): ذيل مىگويد: «اذا بلغت الثلثالدية» بلغ يعنى تجاوز كند، تا به حال هيچ عربى در زير اين آسمان يك چنين تفسيرىنكرده است «اذا بلغ الماء قدر كر» اين يعنى تجاوزة؟ يعنى سه وجب در سه وجب درسه وجب، اين هم «بلغ الثلث» يعنى ثلث كامل، يك قطره از كر زياد است، يك مثقالزيادى است، «بلغ الماء كراً» يعنى يك مثقال زياد باشد؟ نه، بلغ يعنى كامل. بنابر اين،اين عبارت كه مىگويد: «بلغ» معنايش اين است كه ثلث دقيقاً يك سوم زبانش رابريده است، ذيل اين عبارت مىگويد: «يعود الى النصف»، صدر مىگويد بايد زيادترباشد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): سه طايفه حديث داريم، اين مسأله به اين آسانى نيست كهشما مىگوييد، كارى به حديث نداريم، فعلاً با كلمات علماء كار داريم. كلمات علماءكه تمام شود سه گروه حديث داريم، بعضى از احاديث مشهور را مىگيرد، بعضى ازاحاديث غير مشهور را مىگيرد، بعضى از احاديث صدرش يك چيز مىگويد، وذيلش يك چيز ديگر مىگويد، مثل همين عبارت بعضى از علماء، كه صدرش كلاممشهور است، اما ذيلش چيز ديگر مىگويد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): من نمىخواهم قياس كنم، من مىخواهم بگويم كلمه بلغمعيار است، «بلغ» يعنى برسد، نه تجاوز كند، «بلغ الى النصف» يعنى دقيقاً نصف.
(سؤال ... و پاسخ استاد): هر كجا شارع مقدس نصابى و عددى داده است، معياربلوغ به خود آن است، نه تجاوز، نصب زكات به خودش بايد برسد، نصاب خمس،بعضى جاها نصاب دارد مثل معدن كه گفتند نصاب دارد، «عشرين دينار». تجاوزشرطش نيست. بلوغ سن، ده روز اقامت، بلوغ كر، تمام اعدادى كه ما در شرع داريمملاك اين است كه به خودش برسد، تجاوز شرط نيست، حالا براى اين مطلب اين ازشواهدى است كه بعد ذكر مىكنم در موقعى كه مىخواهيم جمع بين روايات كنيم، كهبعضى از روايات تجاوز مىگويد، بعضى از روايات بلوغ ثلث را مىگويد، بعضى ازاحاديث صدرش بلوغ ثلث را مىگويد، ذيلش تجاوز را مىگويد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): اينجا مفهوم ندارد، منطوق است، مفهوم جايى است كهعبارت خودش تصريح نكند، اين عبارات ما، هم صدرش، هم ذيلش طرفين را گفتهاست، همه اينها منطوق است، به مفهوم نمىرسيم.
پس عبارت جناب شيخ رضوان خدا بر او باد، در نهايه عبارتى است كه نمىشودگفت مخالف است، چون يا مبهم است، يا موافق مشهور است، و تعبير صدر عبارتشرا حمل بر مسامحه مىكنيم. و هكذا عبارت علامه در ارشاد، كه ببينيم آيا آن هم جزءمخالفين مىشود شمرد يا نه؟. عبارت علامه در ارشاد كه اين عبارت را ما نقل ازرياض مىكنيم: «و يقتص للرجل من المرأة و بالعكس و لا رد» چيزى رد نمىكنيم،چيزى اضافه نمىكنيم، مرأه و رجل بدون رد مىتواند قصاص كنند، «ما لميتجاوزثلث الدية» معيار چيست؟ تجاوز است، ظاهر اين است كه اگر ثلث باشد «كلاهمامساويان»، «ما لمتجاوز مساويان».
«فينتصف المرأة» كجا «ينتصف»؟ «اذا تجاوز» يعنى تجاوز كه كرد، نصف مىشود،اين صدرش بود. حالا ذيل عبارت را مىببينيم عكس اين است: «و كذا يتساويان فىالدية» مرد و زن در ديه مساوى هستند، «ما لمتبلغ الثلث» اينجا بلوغ ثلث معيار است،يعنى به ثلث كه برسد، نصف مىشود، آنجا مىگفت: تجاوز از ثلث. اينجا مىگويد: بهثلث كه برسد نصف مىشود، «فينتصف المرأة».
نتيجه اين شد كه اين دو بزرگوار، علامه و شيخ (رضوان خدا بر هر دو باد)نمىشود جزء مخالفين شمرد، اينكه صدر عبارتشان چيزى دارد، و ذيل عبارتشانچيز ديگرى دارد، يا قائل به ابهام مىشويم، و يا مىگوييم مسامحه است، و اينها همحرف مشهور را دارند مىزنند، «كما هو المعمول» در نصابات، بلوغ معيار است، نهتجاوز.
(سؤال ... و پاسخ استاد): يعنى اگر به ثلث برسد نصف مىشود، صدر عبارتمىگفت: «ما لمتجاوز» يعنى بايد تجاوز كند تا نصف شود، صدرش مىگويد: تجاوزشرط است، اما ذيلش مىگويد: ثلث كافى است.
(سؤال ... و پاسخ استاد): باعث مىشود كه كلام مبهم شود، و لذا اينكه بعضيهاادعاى اجماع مىكنند، به خاطر همين است، و به خاطر همين است كه مرحوم صاحبرياض مىگويد اگر ما ادعاى اجماع كنيم بعيد نيست، مخالفين هم مخالف نيستند،صدر چيزى دارد، و ذيل چيز ديگرى. منتهى عبارت سرائر ما اينجا در دست نداشتيم،كه ببينيم آيا صدر و ذيل عبارت آن هم فرق مىكند. يا يك طرفه است.
از مجموع اين مطالب ما مىتوانيم به خوبى نتيجه بگيريم كه مسأله مشهور است،و بلكه بالاتر از مشهور است، وجود مخالف در اين مسأله ثابت نيست.
احاديث در اين مسأله
احاديث باب، سه گروه است:
گروه اول: بعضى از احاديث مىگويد: معيار ثلث است، به يك سوم كه نرسيدهباشد زن و مرد مساوى هستند، اما به يك سوم و مازاد كه رسيد نصف مىشود، ثلث كهرسيد نصف مىشود، يعنى مذهب مشهور.
گروه دوم: بعضى احاديث زائد بر ثلث را معيار قرار مىدهد.
گروه سوم: بعضى از احاديث صدرش مطابق يكى است، ذيلش مطابق ديگرىاست.
احاديث طائفه اول: (حديث 1 و 2 و 3 باب يك، از ابواب قصاص الطرف)مسألهاى است كه ساده از آن گذشتهاند لذا احتياج به دقت دارد، اسناد بعضى از ايناحاديث صحيح است، از جمله همين حديث اول.
حديث اول: )1، باب 1، از ابواب قصاص الطرف): عن الحلبى، عن ابى عبدالله(ع) فى حديث قال: «جراحات الرجال و النساء سواء:» تا مىرسد به اينجا: «حتىتبلغ الجراحة ثلث الدّية» تا به ثلث برسد، «فاذا بلغت ثلث الدية» نه اينكه تجاوزتكند، «ضعّفت دية الرجل على دية المرأة» اين روايت صريح است، مىگويد: معيار ايناست كه به ثلث برسد، همين كه به ثلث رسيد و لو يك دينار هم اضافه نباشد، مرد دوبرابر زن مىشود.
حديث دوم: (حديث 1، باب 1، از ابواب قصاص الطرف): حديث ابى بصير است،و سند آن اشكال دارد، چون در سند على بن ابى حمزة است قبلاً گفتيم كه على بنحمزه ضعيف است. عن أبى بصير، قال: سألت أبا عبد الله(ع) عن الجراحات، فقال:جراحة المرأة مثل جراحة الرجل حتى تبلغ ثلث الدية فاذا بلغت ثلث الدية سواء -دقيق - اضعفت» ضِعف مىشود، «جراحة الرجل ضعفين على جراحة المرأة» اين همبا صراحت مىگويد معيار بلوغ ثلث است، به ثلث كه رسيد نصف مىشود.
(سؤال ... و پاسخ استاد): اينها مال گروه اول است. تجاوز نكند، يعنى دقيقاً يكسومش، يك ريال هم اضافه نيست، حالا كه رسيده به يك سوم، مىفرمايد: خود يكسوم هم نصف است.
حديث سوم: (حديث 3، باب 1، از ابواب قصاص الطرف): همه اينها احاديثمشهور است، يعنى فتواى مشهور. روايت عن جميل بن دراج است، ظاهراً سند اينمعتبر است، «قال: سألت أبا عبد الله (ع) عن المرأة بينها، و بين الرجل قصاص؟ قال:نعم فى الجراحات» يعنى در جراحات قصاص است، «فى الجراحات حتى تبلغ الثلثسواء، فاذا بلغت الثلث سواء» ثلث مساوى «ارتفع الرجل و سفلت المرأة» نمىگويدچقدر، دو برابر ديه مرد بالا ميآيد، و ديه زن پايين مىآيد، اين بالا و پايين اشاره بههمان دو برابر است، اين سه حديث در اين باب 3.
حديث چهارم: (حديث 1، باب 44 از ابواب ديات الاعضاء) حديث معروفصحيحه أبان بن تغلب است، كه در رسائل خوانديد، اين حديث مفصل است،مىگويد: خدمت امام سؤال كردم، اگر مردى يك انگشت زنى را قطع كرده باشدچقدر بايد بدهيم؟ فرمود: ده شتر، گفتم دو انگشت؟ فرمود: بيست شتر، عرض كردمسه تا، فرمود: سى تا، عرض كردم چهارتا قطع كرده است، فرمود: 20 تا. گفتم سبحانالله، سه تا را قطع كرده است، فرموديد 30 شتر بدهد، 4 تا را قطع كرده است فرموديد:20 بدهد، أبان فقط به سبحان الله قناعت نكرد، و يك حرف تندى هم زد، گفت: ماعراق بوديم و اين مسأله رابراى ما نقل كردند و ما گفتيم اين حرف حرف شيطاناست، «فقال: مهلا يا ابان» آرام باش، مىفهمى چه مىگويى؟ اين حكم پيغمبر است، تااينجا، كه شاهد هم اينجا است: «ان المرأة تعاقل الرجل الى ثلث الدية» «تعاقل» يعنى:مساوى است، «فاذا بلغت الثلث رجعت الى النصف» اين كه مىگويد نه اين است كه بهتدريج قطع كنيد، اگر سه تا قطع كرد و بعد چهارم را قطع كرد، 400 تا، سهتا را 300 تامىگيرد، يكى ديگر هم 400 تا، اگر تصادفاً چهارتا را با هم قطع كرد، 200 تا مىگيرد،تصادفاً سه تا را با هم قطع كرد، 300 تا مىگيرد.
فبناء على ذلك، اين چهارتا حديثى كه خواندم، همهاش معيار، كلام مشهور بود،فتواى مشهور سندش اينها است. حالا مىرويم سراغ سه تا حديث، كه حد اقل دروسائل داريم، كه در بعضى از كتب غير اين هم داريم، كه مىگويد: معيار تجاوز است،بعد تجاوز از ثلث شود.
(سؤال ... و پاسخ استاد): سه انگشت كه ثلث نيست، سيصدتا در مقابل هزارتا،هزار تقسيم به 3 مىشود 333 و يك سوم، سه انگشت ثلث نيست، 33 دينار و يكسوم، كمتر از ثلث است، پس به ثلث نرسيده، چهارتا كه شد، مازاد بر ثلث است.
امام (ع) در ذيل اين حديث فرمود: قياس نبايد كنيد، سنت اسلام و پيغمبر اكرم اگرقياس شود دين باطل مىشود، مسائل قوانين دارد، قاعده دارد، با قياس نمىتوانيماحكام اسلام را بيان كرد.
احاديث غير مشهور
اما احاديثى كه كلام غير مشهور را مىگويد، اگر غير مشهور در اينجا چيزى داشتهباشند.
(حديث 4، باب يك از ابواب قصاص الطرف) كه حديث ابن أبى يعفور استاحاديثش را هم سخت نمىگيريم، چون از نظر سند متكاثر است، متضافر است، «قال:سألت أبا عبدالله (ع) عن رجل قطع اصبع امرأة قال: تقطع اصبعه» اصبع رجل مساوىاست، «حتى تنتهى الى ثلث المرأة» تا به ثلث برسد، «فاذا جازت الثلث اضعفالرجل» خود ثلث فايدهاى ندارد، بايد جاز باشد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): يعنى دو انگشت، سه انگشت، 4 انگشت، يك انگشت كهما فوق ثلث نيست، يك دهم است. معنايش اين است كه يك انگشت، دو انگشت، 3انگشت، 4 انگشت شود.
(سؤال ... و پاسخ استاد): قانون كلى اين را مىگويد «فاذا جازت الثلث اضعفالرجل» حديث ابان داشت «اذا بلغ الثلث» اين مىگويد «جازت ثلث».
(سؤال ... و پاسخ استاد): «فاذا جازت» مفهوم دارد، ظاهرش تجاوز كرد، البته مإے؛ظظبين احاديث جمع مىكنيم، جمع دلالى دارد.
(حديث 6، باب يك، از ابواب قصاص الطرف) حديث حلبى است عجب ايناست كه حلبى حديث آن طرف داشت، حديث اين طرف هم دارد، سندش هم سندخوبى است، «عن الحلبى قال: سئل أبو عبد الله (ع) عن جراحات الرجال و النساء فىالديات و القصاص» تا مىرسد به اينجا: «فاذا جازت الثلث صيرت دية ا لرجال فىالجراحات ثلثى الدية» دو برابر مىشود.
من آدرس بقيه احاديث را مىگويم و مطالعه كنيد تا ببينيم جمع بين اين سه گروهرا بايد چه كار كنيم. گروه دوم يك حديث ديگرى دارد كه (حديث 2، باب 44، ازديات الاعضاء) است. كه «اذا جازت» مىگويد.
و حديث 3، باب 44 صدرش مىگويد: معيار بلوغ ثلث است، ذيلش مىگويدمعيار تجاوز از ثلث است، كه طايفه سوم است و يك حديث داريم.
پس حديث 2 دنباله گروه دوم است، كه تجاوز معيار است، و حديث 3 باب 44صدرش بلوغ ثلث است، و ذيلش تجاوز از ثلث است. اين احاديث را بايد دقيق از همجدا كرد، حالا چطور بايد از هم جدا كرد، مىرسيم كه بايد جمع بين اينها كنيم ومسأله را حل كنيم.
پايان
پرسش
1- ديه چهار اصبع مرأة چند دينار است، چرا؟
2- ديه يك سوم مرأة را بنويسيد؟
3- نظر صاحب رياض در ديه ثلث و بالاتر از ثلث را بنويسيد؟
4- معقد اجماع، در عبارت كشف اللثام را بنويسيد؟
5- آيا عبارت شيخ در نهايه مخالف قول مشهور است؟ توضيح دهيد؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...