يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 74
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه هفتاد و چهارم "
لابد توجه داريد كه فردا بمناسبت يوم اللّه بيست و دوم بهمن و روز پيروزىانقلاب اسلامى و تشكيل حكومت اسلامى فردا تعطيل است. انشاء الله اميدوارمراهپيمائى خوب و با شكوهى بشود، و پاسخى باشد به آنهاى كه تصور مىكند باگذشت بيست سال مردم علاقه شان نسبت به حكومت اسلامى و نظام اسلامى كمشده، تجربهاى كه ما درباره مردم داريم اين است كه تك تك افراد مردم ممكن استداراى هوش متوسطى باشند، ولى مجموع مردم يك هوش بالايى دارند، و لذاموضوع گيريهاى آنها در مسائل مختلف بسيار خوب است.
مردم احساس مىكنند كه كمبودهايى در مسائل اقتصادى، و مشكلاتى در مسائلديگر هست، اما حساب اينها را از اصل نظام جدا مىكنند. ايرادشان را مىگويند،اشكالشان را مىكنند، ولى در عين حال نسبت به نظام هر كجا مشكلى پيش بيايد واقعاًبا آغوش باز استقبال مىكنند و در مقابل مشكلات سينه را سپر مىكنند و دفاعمىكنند.
ما اميدواريم انشاء اللّه مسؤولين امور بتوانند مشكلاتى هم كه از نظر فرهنگىاخيراً ديده مىشود و هم از نظر اقتصادى كه مدتها وجود دارد، اين مشكلات راتدريجاً بر طرف كنند كه مردم مصممتر علاقمندتر، محكمتر براى دفاع از نظامجمهورى اسلامى بايستند.
ديه مرد بر زن
بحث ما در مسأله 27 بود، كه مسأله 27 اصلش مطلبى و شاخ و برگهايش مسائلديگر است. اصل مسأله 27 را بحث كرديم كه زن و مرد از نظر ديه اعضاء با هممتفاوت هستند. تا ثلث برابرند، اما از ثلث كه بگذرد ديه زن در اعضاء نصف ديه مردخواهد بود، اصل اين مسأله بحث شد.
اما خصوصياتى در اين مسأله است كه بعضيش را در تحرير الوسيله آوردهاند وبعضيش را نياوردهاند كه در جواهر و كتب ديگر است كه من همه آنها را متعرضمىشوم انشاء اللّه. و متأسفانه بعضيشان هم خيلى كم رنگ از آن گذشتهاند از جملههمين بحث امروز مان.
تحت عنوان «بقى هنا امور» ما اين مسائل جانبى را متعرض مىشويم: امر اولچيزى است كه ديروز اشاره كردم ولى ديدم اگر بخواهيم مستقلش كنيم و بحث كنيمبحث زيادى دارد، اين بود كه اگر زنى جنايتى به مردى برساند خواه اين جنايت،جنايت قتل نفس باشد، خواه جنايت بر اعضاء باشد، و عمدى هم باشد. به عبارتسادهتر زنى مردى را بكشد يا انگشت او را، دست او را، چشم او را از بين ببرد، اگرمرد بخواهد ديه بگيرد، ديه كامل مىگيرد كه در اين بحثى نيست البته با توافق طرفين.اما اگر بخواهد قصاص كند، آيا مىتواند چيز اضافهاى بگيرد؟ مرد در اعضاء قصاصمىكند در يك انگشت كه مساوى هستند، اما مثلاً زنى پنج انگشت مردى را قطع كردهاست، مرد هم قصاص كند و پنج انگشت زن را قطع كند، آيا بعد از قصاص مىتواندنصف ديه خمسة اصابع را هم بگيرد؟ چون ديه خمسة اصابع پانصد دينار است،بگويد پنج انگشت مرأة را به حساب دويست و پنجاه دينار قطع مىكنم و دويست وپنجاه دينار هم نقد مىگيرم.
يا آنجايى كه مرد كشته شده است، آيا اولياء مقتول مىتوانند زن را قصاص كنند وپانصد دينار هم بگيرند؟ گفتيم كه زايد بر قصاص چيزى از مرأة نمىتواند بگيرند، درديه نصف است، اما در قصاص مساوى است. شايد هم به قول بعضيها اين به دليل ايناست كه اسلام مىخواهد تشويق به ديه كند نه تشويق به قصاص كند. براى اينكهاولياء رجل يا خود رجل وقتى مىبينند قصاصشان چيزى توى آن در نمىآيد، بسوىديه كامل بروند.
پس لعل اينكه شارع در ديه، ديه زن را نصف قرار داده است و در قصاص برابرهست بخاطر اينكه كمتر قصاص كنند.
(سؤال ... و پاسخ استاد): درست است كه قصاص حيات است ولى عفو را همداريم، «كتب عليكم» در قتل هم كتب دارد كه «النفس بالنفس» بعد آخرش مىگويد:«فمن عفى له من اخيه شىء» اگر عفو كنند «فاتباع بمعروف» است. اينكه در قصاصحيات است حرفى نيست اما عفو در غالب موارد به جز موارد استثنائى بهتر است.
پس قصاص برابر است اما اين مسأله را خيلى ساده و كم رنگ از كنارش ردشدهاند، صاحب جواهر تا آنجا كه من ديدهام يك خط دو خط دارد، من يك مقداراقوالى را كه از اين طرف و آن طرف پيدا كردم عرض مىكنم و بعد هم رواياتمتعددى بيش از آنچه كه من ديروز خواندم در مسأله هست.
(سؤال ... و پاسخ استاد): مىتوانند مصالحه به ديه كامله بكنند و اشكالى ندارد.
اقوال مسأله:
نظر شيخ طوسى در اين مسأله
در اينجا عبارتى از مرحوم شيخ در نهاية داريم، ما اين عبارت شيخ الطايفه در نهايهرا از مستدرك (مستدرك، جلد 18، ابواب قصاص نفس، باب 30، ح 2 ( نقل مىكنيم. لابد سؤالمىكنيد بحث فقهى در مستدرك كه احاديث است به چه مناسبت است؟ مستدركنگاه مىكند اگر در عبارت فقها اشاره به يك حديثى شده باشد، اين را به عنوان يكحديث مرسله مىآورد، چون در لا بلاى كلام شيخ در نهايه اشاره به حديث شدهمستدرك الوسائل براى استفاده از آن حديث اين را در باب سى آورده. عبارت ايناست: «و اذا قتلت امرأة رجلاً و اختار اوليائه القود» اولياء مرد قصاص را انتخابكردهاند «فليس لهم الا نفسُها» فقط مىتوانند زن را بشكند، «يقتلونها بصاحبها» يعنىدر مقابل آن مقتول (صاحب آن زن يعنى در مقابل آن مقتول، در مقابل آن مردى كهكشته شده) زن را قصاص مىكنند، «و ليس على اوليائها سبيل» مراد از اين سبيلچيست؟ ديه است، پولى بگيرند، سلطه پولى، يعنى نمىتوانند بگويند: نصف ديه راهم بده. يعنى نمىتوانند هم زن را قصاص كنند و هم نصف ديه را هم بگيرند.
«و قد روى انهم» (اين بخاطر اين روايت است كه مستدرك ذكرش كرده است) «وقد روى انهم يقتولونها و يؤدى اوليائها تمام دية الرجل اليهم» (اين روايت همانروايت ابو مريم انصارى است كه ما مىرسيم در معارضات مىگويم) يك روايتداريم كه مىگويد بايد بقيه ديه را بدهند، تمام يعنى متمم، تمام در اينجا به معنى همهنيست، يعنى باقى مانده ديه رجل را مىدهند، يك روايت دارد كه به اين روايتمىرسيم. «و المعتد ما قلنا» شيخ مىگويد: معتمد همان اولى است يعنى هيچ چيزنمىدهند.
نظر شيخ صدوق در اين مسأله
يك عبارتى هم صدوق در مقنعه دارد، كه اين را هم باز مستدرك در همان جلد وهمان باب به عنوان حديث 3 باب 30 آورده است «و قال الصدوق فى المقنعه و اذاقتلت امرأة رجلاً - همان بحث ماست - متعمده فان شاء اهله» يعنى اولياء رجل، مقتول«ان يقتولوها قتلوها فليس يجنى احد جناية اكثر من نفسه» اين يك قانون كلى است،يعنى كسى را بيش از كشتنش ديگر چيزى از او نمىگيرند، حد اكثر اعدام است، حالايك چيزى هم از ورثهاش بگيرند و از اموالش بگيرند چنين چيزى نيست.
نظر مرحوم صاحب جواهر
يك عبارت هم از مرحوم صاحب جواهر (در جلد 42 صفحه 85( مىخوانم كهيك خط، دو خط در باره اين مسأله دارد، عبارت اين است: «لا خلاف و لا اشكال»مسأله اختلافى نيست و اشكالى هم در آن نيست «فى انه يقتص لرجل منها» از زن،«من دون وجوه له زائداً عن الجرح» اين حسنش اين است كه در قتل نفس نيست و درجراحات است چون ما بحثمان هم در جراحات اعضاء است هم در قتل نفس است«لا خلاف و لا اشكال فى انه يقتص لرجل منها» از آن زن «من دون وجوه له زائداً عنالجَرح» يا «عن الجُرح» زايد بر اينكه انگشتش را بزند، نمىتواند نصف ديه انگشت راهم از او بگيرد. پس يادتان باشد كه ايشان «لا خلاف و لا اشكال» گفت و صاحبجواهر ذيل اين هم هيچ چيز ديگر هم نمىگويد، نه اشاره به روايات مىكند و نهمعارض و نه چيز ديگرى.
ادله مسأله
برويم سراغ ادلهاى كه بر اين فتواى مشهور و معروف و شايد اجماعى دلالتدارد. در اينجا پنج تا روايت داريم كه دوتاى آن را ديروز خوانديم، يكى روايت 10باب 33 از ابواب قصاص نفس را كه روايت هشام بن سالم بود خوانديم، و آن هممضمونش همين بود كه در اين عبارات گفتيم، كه زنى كه مردى را بكشد بيش از كشتنزن قصاص ديگرى نيست، ما فوق نفس چيزى نيست.
(سؤال ... و پاسخ استاد): اگر زن بخواهد مرد را قصاص بكند بقيه ديه را بايدبدهد، اما اگر مرد بخواهد زن را قصاص بكند لازم نيست. اين يك بحث مستقلىاست و صحبت در قصاص زن از مرد نيست، ديروز هر چه گفتيم قصاص زن از مردبود، آخر كار چند جمله در باره قصاص مرد از زن صحبت كرديم كه عكس است، كهردى نيست. در عبارتى كه خوانديم امام هم تصريح مىكند كه هيچ گونه ردى نيستعبارت امام اين بود: «فاذا بلغته يقتص الرجل منها بلارد» مرد از زن قصاص مىكندچيزى ديگرى به او نمىدهند «و لها من الرجل مع الرد» من ديروز دوتا روايت گفتم،حال سه تاى ديگر هم مىخواهم بخوانم، كه يك معارض هم دارد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): من روايت 2 و 10 را معارض ذكر نكردم، من يك حديثمعارض ديگرى ذكر كردم و آن را جواب دادم، روايت 2 و 10 را بمناسبت عكسمسأله عرض كردم، يعنى مرد مىخواهد قصاص از زن بكند، اين چيزى اضافىنمىتواند بگيرد.
فبناءً على ذلك اين دو روايت بضميمه سه روايت ديگر، پنج تا روايت، عكسمسأله را مىگويد، يعنى قصاص مرد از زن هيچ چيز اضافى در آن نيست، پولى، ردىنيست، فقط مىتواند مرد از زن قصاص بكند. روايت 10 باب 33 بود كه مرد اگربخواهد از زن قصاص بكند چيزى نمىتواند بگيرد. روايت 2 باب 33 هم بود كهفرمود: موقعى كه زن مرد را بكشد بايد تفاوت را بدهد، اما اگر مرد زن را بكشد اينچنين نيست. «فان اراد القود عدو فضل دية الرجل على دية المرأة و عقادوه بها» اين درمورد كشتن مرد است. اما «اذا قتلت المرأة رجلاً قتلت به» يعنى هيچى اضافه نيست.ذيلش را نقل كرديم تا بدانى ذيلش اگر زن بخواهد قصاص بكند اضافه دارد. اماصدرش كه مرد مىخواهد قصاص كند هيچ اضافهاى ندارد.
روايات سوم، چهارم و پنجم
روايت سوم روايت ابو مريم )8 باب 33( است، كدام ابو مريم است؟ خيلى معلومنيست چون ما ابو مريم انصارى داريم كه ثقه است، و در رجال بعضى از ابو مريمهاهم داريم كه وضعشان روشن نيست. منتها روايات متضافر است.
عن أبى مريم «قال: سألت أبا جعفر (ع) عن جراحة المرأة» سؤال كردم از جراحتمرأة «قال: فقال: على النصف» فرمود: ديهاش «على النصف من جراحة الرجل» «فمادونها» يعنى: كل نفس باشد و «ما دون نفس» باشد، البته آن استثناء بايد به اينجا بخورد،تا ثلث مساوى هستند، نصف ما فوق ثلث است اينها شاهد من نيست، شاهد من اينجمله است كه مىخوانم: «قلت: فامرأة قتلت رجلاً» زنى مردى را كشت «قال:يقتلونها» خوب اگر چيزى اضافه لازم است، بايد بفرمايد، ولى نفرمود، معلوممىشود غير از قصاص زن، چيزى ديگرى نمىتواند انجام بدهد.
حديث چهارم: حديث 18 اين باب است. عن عبداللّه بن سنان، عن ابى عبداللّه(ع) «قال: «فى امرأة قتلت رجلاً متعمدة قال: ان شاء أهله - اهل رجل - أن يقتلوهإے؛ظظقتلوها، و ليس يجنى أحد» اين شبيه همان عبارت قبلى است «و ليس يجنى احدٌ جنايةعلى أكثر من نفسه» هيچ كس را جنايتى بيش از نفسش نخواهد بود، يعنى ما وراءكشتن ديهاى گرفته نمىشود.
و اما حديث پنجم: حديث 1، باب 2 از قصاص الاطراف است يك حديث همبيشتر نيست. مردى چشم زنى را كور كرده و زنى چشم مردى را كور كرده است.روايت حلبى است عن ابى عبداللّه (ع) با صدرش كارى ندارم كه مردى چشم زنى راكور كرده است، با ذيلش كار دارم «فى امرأة فقأت عين رجل» زنى چشم مردى را نابيناكرد، از بين برد، «انه» امام فرمود: «ان شاء فقأ عينها» مىخواهد قصاص كند، چشم زنرا قصاص مىكند «و الا أخذ دية عينه» و الا ديه چشم را مىگيرد.
بنابر اين نمىفرمايد: وقتى كه از زن قصاص مىكند يك نصف ديه هم بگيرد،مىگويد: اگر بخواهد قصاص كند هيچى هم به او نمىدهند، اگر هم مىخواهد ديهكامله يك چشم كه پانصد دينار است را بگيرد، دو چشم هزار دينار است يك چشمپانصد دينار است، مىخواهد پانصد دينار را بگيرد، اگر نمىخواهد، قصاص بكند.اين حسنش اين است كه در ديه اعضاء است، آنها در ديه نفس بود و اينها در ديه اعضاءاست. آنها در قصاص نفس بود و اينها در قصاص اعضاء است.
خلاصه اين پنج حديث اين شد كه در مقام قصاص مرد از زن جز قصاص چيزىنمىتواند بگيرد.
روايت معارض
در اينجا دوتا روايت داريم كه معارض است يكى از آن واقعاً معارض نيست، تنهايكى از آن معارض است. من هر دو روايت را مىخوانم چون تصور مىشود هردومعارض است.
اما حديث معارض: اوليش حديث پانزده باب 33 از قصاص نفس مىباشد كهروايت محمد بن مسلم است و صحيحه و معتبره است. «قال: سألت أبا جعفر (ع)»محمد مسلم مىگويد: از امام باقر (ع) پرسيدم «عن امرأتين» دوتا زن دست به دستهم دادند «قتلتا رجلاً عمداً» دوتايى به سر مرد ريختند و مرد را كشتند، «قتلتا رجلاًعمداً، قال: يقتلان به» هر دو زن را مىكشند، بخاطر آن يك مردى كه كشته شده است،«ما يختلف فى هذا أحد» امام مىفرمايد، يعنى هيچ اختلافى در اين نيست و مسلماست، البته اين غير بحث ماست ما بيايم به دلالت التزامى بحثمان را بفهميم، بگويمخوب اگر دوتا زن را بخاطر يك مرد مىكشند، اگر يك زن را خواستند بكشند بايدنصف پول را بدهند، بايد اينطورى بگوييم؟ دوتا زن را بخاطر يك مرد مىكشند،خوب اگر يك زن را كشتند بايد از اموال آن زن نصف ديه را هم بگيريم و به اولياء مردبدهيم؟ بگوييم لازمه اين حرف اين است.
(سؤال ... و پاسخ استاد): مرد كشته شده نه زن. بحث همين است كه آيا بايد نصفديه را بدهند يا نه؟ اين مسأله، مسألهاى است كه در كنار مسأله ما دارد روشن مىشود.اگر دوتا زن يك مرد را بكشند اولياء مرد قصاص از دو زن مىكنند هيچى هم به روثهنمىدهند، مسأله هم مدركش همين حديث محمد بن مسلم است، صحيحه است واختلافى هم در اين مسأله نيست. جايش را هم بخواهيد بدانيد كجاست صاحبجواهر در جايى ديگرى متعرض شده و من آدرسش را بدهم كه ببينيد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): از عجايب اين است كه اگر يك زن، يك مرد را بكشدفقط يك زن را مىكشند، و اگر دو زن يك مرد را بكشد هر دو را مىكشند. و اگر سه زنيك مرد را بكشد در صورتى كه بخواهند سه تا زن را بكشند، بايد يك ديه را بين ورثههر سه زن تقسيم بكنند.
(سؤال ... و پاسخ استاد): اين روايت صحيحه مسلمه دارد و همه هم به او فتوادادهاند، اين ديگر اسرارى دارد كه ما نمىدانيم.
(سؤال ... و پاسخ استاد): كاملاً تأمّل شده است، بلكه همه تأمل كردهاند و فتوا همدادهاند.
(سؤال ... و پاسخ استاد): يك ديه زن را بايد سه قسمت بكنند و به سه تا بدهند.يعنى نصف ديه كامله را سه قسمت مىكنند به اولياء سه تا مىدهند.
(سؤال ... و پاسخ استاد): مسلم است هر سه با هم دست به دست هم دادند كشتن،مستند به هر سه است، فرض اين است كه هر سه كشتن، سه تا چاقو زدهاند و هر سه باهم باعث كشته شدنش شدهاند، فرض اين است و ديگر ترديد و شك نكنيد و مسألهرا عوض نكنيد.
جواهر جلد 42 صفحه 72 قصاص) آنجا مسلم مىگويد اصلاً نقل اختلاف رانمىكند، ارسال مسلم مىكند، شرايع هم ارسال مسلم مىكند و دليلش را هم مىگويدصحيحة محمد بن مسلم، اگر دوتا زن يك مرد را بكشند هر دو زن را مىكشند و هيچچيز هم به آنها نمىدهند. اگر يك زن هم يك مرد را بكشد او مىكشند و هيچ چيز بهآن نمىدهند. اينها ديگر توى روايات صريح آمده، ديگر اجتهاد مقابل نص، ايشانمىگويند فكرش را بايد بكنيم هم مفتى به است و هم صريح روايات است و ديگر درمقابل نص كه مفتى به هم باشد كه ما نمىتوانيم اجتهاد بكنيم.
سؤال: «اگر دوتا زن قاتل باشند مىشود از يكيشان قصاص كرد و از ديگرى ديهگرفت؟»
پاسخ استاد: اگر زن توافق كند بله، بگويد من را نكش فلان مقدار مىدهم، مىتوانديكى را نكشد در مقابل توافق كنند چيزى بگيرد كم يا زياد مايل باشند مىتوانند.
پس حديث اول معارض نشد، و دليلى هم بر بحث ما نشد، يك حكم تعبدىخاصى در جايى خودش است.
(سؤال ... و پاسخ استاد): دلالت التزامى ما از آن مىخواستيم بگيريم، كه اگر يكىباشد يك چيزى به او بدهند گفتيم از اين چيزى بيرون نمىآيد. و منها حديث دوم ما.
(سؤال ... و پاسخ استاد): چون فتوا در اينجا بر خلاف اين دلالت التزامى است،اين دلالت التزامى ظنى مىشود، و براى ما قطعى نمىشود، چرا؟ به علت اينكه همهفتوا بر خلافش دادهاند.
و اما حديث دوم عمده همين است. (حديث 17 باب 33( اين همان حديث ابومريم انصارى است كه گفتيم مىآيد. عبارت اين است: عن أبى مريم انصارى تامىرسد عن أبى جعفر(ع) قال: «فى امرأة قتلت رجلاً» زنى مردى را كشته است «قال:تقتل» زن قصاص مىشود «و يؤدى وليّها بقيّة المال» بر خلاف چيزى است كه تا بحالخوانديم، مىگويد: بايد نصف ديه هم به اولياء مرد بدهند. يعنى از پول زن بر دارند بهاولياء مرد بدهند «و فيه رواية محمد بن على بن محبوب:» يعنى در سند ديگر همينروايت «بقية الدية» بجاى «بقية المال»، «بقية الدية» دارد، فرق نمىكند بقية المال رابدهند يا بقية الديه بدهند.
(سؤال ... و پاسخ استاد): تمام يعنى مكمل، توضيح دادم مسلم همين است تمامديه يعنى مكمل، معنى ندارد كه تمام ديه را بدهند اين كه ديگر هيچ كسى نگفته و هيچمعنى هم ندارد با هيچ منطقى هم نمىسازد. زن را بكشند تمام؟ نه تمام الديه يعنىمتمم الدية، تمام به اين معنا مىآيد، يادم آمد كه در يكى از دعاهها داريم «و صل علىمحمد(ص) خاتم النبين و تمام عدة مرسلين» مفاتح دارد، يعنى چه؟ يعنى خاتم بودهو متمم بوده مترجمين آگاه هم من ديدم اينجا درست ترجمه كردهاند، پيغمبر نه اينكهمىگويد «صل على تمام عدة مرسلين» يعنى پيغمبرى كه خاتم نبيين بود و متمم بود،تمام بمعنى متمم مىآيد.
خوب حالا در اين معارضه چه كار كنيم؟ در اين معارضه شكى نيست كه مانمىتوانيم به اين يك حديث مخالف عمل كنيم. چرا؟ به همان دليلى كه شيخ طوسىدر ذيل اين روايت گفته و در وسائل هم نقل شده است، شيخ چه گفته؟ قال الشيخ:«هذه روايت شاذه» اين روايت ابو مريم انصارى روايت شاذى است «ما رواها غير ابىمريم» احدى غير از او اين روايت را نقل نكرده است «و هى مخالفة للاخبار» مخالفاخبار است، يعنى خلاف شهرت رواى و خلاف شهرت فتوائى است. «و لظاهرالقرآن فى قوله النفس بالنفس».
در اينجا ما مىخواهيم خود ظاهر قرآن را هم در اين مسأله يك دليل قرار بدهيم.آيه 45 سوره مائده است «و كتبنا عليهم فيها يعنى در تورات - أن النفس بالنفس والعين بالعين و الانف بالانف، و الاذن بالاذن و السّن بالسّن و الجروح قصاص»مىگويد: نفس به نفس، يعنى مرد زن را بكشد يا زن مرد را بكشد، عام است. عين بهعين، عين زن در مقابل عين مرد، يا عين مرد در مقابل عين زن، انف بالانف، الاذنبالاذن، «و الجروح قصاص».
اين ظاهرش اين است كه در قصاص هيچى اضافه داده نمىشود، و اين اطلاقچيزى مخالفش نيست، چرا به آن عمل نكنيم؟ در قصاص مرد از زن چيزى نيست،قصاص زن از مرد روايت داريم كه يك چيزى بدهد، زن مىخواهد از مرد قصاصبكند بايد تفاوت بدهد. اما مرد از زن مىخواهد قصاص بكند ظاهر آيه اين است كهچيزى نيست. هيچ دليلى هم بر خلاف ظاهر اين آيه نداريم مگر همان روايت ابومريم انصارى، كه «معرض عنها» است.
نتيجه بحث
نتيجه اين شد علاوه بر آن 5 روايت، آيه شريفه 45 سوره مائده هم دليل خوبىمىشود كه اگر مرد بخواهد از زن قصاص كند چيزى ما وراء قصاص نمىتواند بگيرد.
اشكال مبنى بر اجراى استصحاب شرايع سابقه
ان قلت: قرآن مىگويد: «كتبنا فيها» توى تورات نوشتيم، اين مربوط به احكامشريعت موسى است، شما چه طور مىخواهيد در احكام شريعت اسلام از اين آيه 45استفاده كنيد؟ دو جواب دارد:
جواب اول: يك جوابش را سابقاً گفتيم كه در اينجاها ما استصحاب شرايع سابقهرا ما قبول نداريم، در بحث استصحاب و در ... اصول مفصل نوشتيم كه شرايع سابقهقابل استصحاب نيست، شريعت كه آمد شريعت سابق بكلى نسخ مىشود «انقضبيقين الآخر» است و بر اين معنا دليل هم داريم تمامش نسخ مىشود، بايد از نو بيايد.شك نداريم كه استصحاب كنيم «انقض بيقين الآخر».
و لذا در احكام هميشه منتظر اخبار جديد و وحى جديد بودند، و هيچ كساستصحاب شرايع سابقه را نمىكرد، ولى نظر به اينكه قرآن اين را ذكر كرده و نفىنكرده معنايش امضاء است، يعنى قرآن پذيرفته، اگر قبول نداشت بايد بگويد: درشريعت اسلاميه اين نيست «ان النفس بالنفس و والعين بالعين» نيست اين يك دليل.
(سؤال ... و پاسخ استاد): همه چيز نسخ شده از نو آمده و لذا تا مدتها حج نبود،روزه نبود، روزه وقتى كه پيغمبر آمده مدينه آمد، در مكه مسلمانها روزه نمىگرفتندنماز بود ولى روزه نبود، حج نبود، زكاة نبود، جهاد نبود، اينها در مدينه آمد.
جواب دوم: اين از خصوص اين آيه در روايات معصومين به آن استناد شده يااصحاب سؤال مىكردند كه خدا گفته «ان النفس بالنفس» چرا اينطور است؟ يا ائمهمىگفتند، يعنى در روايات معصومين روى «ان النفس بالنفس» به عنوان يك مدركاسلامى و يك حكم اسلامى تكيه شده است. پس خصوص اين چون به آن استناد شدهدر روايات ما دليل اين است كه در شريعت اسلام پذيرفته شده است.
تلخص من جميع ما ذكرنا كه: اين كه در قصاص مرد از زن هيچ اضافه گرفتهنمىشود.
پايان
پرسش
1- در صورتى كه زنى مردى را بكشد آيا اولياء مقتول مىتوانند زايد بر قصاص چيزى اززن بگيرنند؟
2- اقوال مسأله را بنويسيد و توضيح دهيد.
3- ادله مسأله را بنويسيد و توضيح دهيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...