يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 71
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه هفتاد و يكم "
مسأله بيست و ششم از مسائل مقادير ديات
بحث در اين بود كه ديه زن در قتل نفس نصف ديه مرد است، جراحات ديگر درمسأله بعد مىآيد. فعلا بحث قتل نفس است، ديه خطا، ديه شبه عمد، ديه عمد درآنجايى كه مصالحه به ديه مىشود، يا حكم اصلى ديه است، ديه زن نصف ديه مرداستز
از نظر اقوال اين مسأله مسلم بود بين سنى و شيعه، تمام علماى اسلام اين عقيده رادارند، چند نفر شاذ مخالفت كرده بودند آن هم از اهل سنت، كه نه آنها اعتنايى كردندبه اين يكى دو نفر گمنام، و نه ما، بنابراين از نظر اقوال مسأله مسلم است، از نظراحاديث هم در بين ما احاديث متضافره و شايد متواترهاى باشد، كه ديه قتل نفس را درزن و مرد متفاوت مىكند، ديه زن نصف ديه مرد است، احاديث را خوانديم،تفسيرهاى احاديث را ذكر كرديم، تنها چيزى كه نخوانديم تفاسير احاديث عامه بود،باز براى اينكه تصور نشود كه شيعهها فقط عقيده به اين معنا دارند، و حديث دارندسه چهارتا حديث از اهل سنت پيدا كرديم، در اين مسأله كه اين احاديث در كتابخلاف و در كتاب مغنى ابن قدامه و سنن بيهقى است.
بررسى روايات وارده از طرف عامه
اين احاديث را هم بخوانيم و برويم سراغ آن اشكالى معروفى كه روشنفكرانعصر ما در اين باره دارند.
حديث اول حديثى است كه شيخ طوسى «رضوان الله تعالى عليه» در كتابخلاف، كتاب الديات، مسأله 63 دارد، از عمرو بن حزام «ان النبى(ص) قال: دية المرأةعلى النصف من دية الرجل».
حديث دوم را باز شيخ طوسى از معاذ نقل مىكند، «عن رسول الله(ص) معاذبنجبل آن صحابى معروف و خوشنام از پيغمبر اكرم(ص) نقل مىكند، شبيه همينمضمون است كه من متن را ننوشتم چون شباهت دارد.
حديث سوم حديثى است كه بيهقى در سنن كبرى در جلد هشتم، صفحه 96 نقلمىكند، از على(ع) نقل مىكند، ولى در كتب عامه و اهل سنت، «ان عليا (ع) كان يقولجراحات النساء، على النصف من دية الرجل، فيما قلژ و كثر» البته اين ظاهرشمربوط به جراحات است، ولى عرض كرديم، ظاهر اين تعبير اين است وقتى كهجراحات مختصر نصف بوده باشد، به طريق اولى قتل نفس نصف خواهد بود، منتهىاين «فيما قل و كثر» استثنا دارد كه بعدا استثنائش را مىخوانيم كه اگر ما دون ثلثباشد، مانع ندارد يك عامى باشد شامل همه جراحات بشود، ما دون ثلث را استثناءبزنيم به وسيله روايات ديگر كه ما دون ثلث ديه زن و مرد يكسانند.
(سؤال ... و پاسخ استاد): مهمتر است، ديهاش هم مهمتر است، اگر دست مرأهنصف دست رجل است، پاى مرأه نصف پاى رجل است، چشمش نصف رجل است،گوشش نصف رجلش است، مجموع بدنش هم نصف مىشود، چه فرق مىكند؟،الغاء خصوصيت مىكند، مخصوصا با كلمه «فيما قل و كثر»، كه ظاهرش است، بعضىاعضاء كه ديه كامل مىگيرد، اگر كسى دو دست كسى را قطع كند، ديه كامل دارد، اينداخل در حديث ما مىشود يا نمىشود؟ خوب ديه كامله مىگيرد، نصف مىگيرد، قتلنفس هم باشد ديه كامله مىگيرد، بعضى اعضاء هست مثل زبان، اگر قطع كند ديه كاملهاست، جزء جراجات است، قتل نفس كه نيست، جراحات است، نصف ديه كاملمىگيرد، وقتى ديه اعضائى كه ديه كامله است، نصف ديه رجل است، قتل نفسش همهمين است چه تفاوتى مىتواند داشته باشد؟ بنا بر اين از اين احاديث به خوبىمىتوان قتل نفس را هم استفاده كرد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): مىدانم، ديهاش چيست؟ ديه كاملهاش نصف است، ايناشكال را بايد به شارع مقدس كرد كه چرا شما قتل نفس را با قطع زبان يكىدانستهايد؟ اين اشكال را به شارع مىخواهى بكنى، شارع مىگويد قتل نفس با قطعزبان يكى است، قتل نفس با قطع دو دست يكى است، گاهى مىشود يك انسان ممكناست پنج ديه كامله بگيرد، زبانش را كسى قطع كند، دو دستش را جدا قطع كند،دوپايش را جدا قطع كند، با هر كدامش يك ديه كامله بگيرد، شارع مقدس اين طورگفته ما كه نمىتوانيم بگوييم آقا اين هنوزش روحش باقى است، 5 تا ديه هم گرفته،پس چرا اين طور است؟ اين حكم شرع است.
چهارم كه در سنن كبرى است، مال بيهقى است، مدرك همان مدرك است، جلدهشتم، صفه 96، آن حديث هم روايتى است، ابراهيم عن على بن ابيطالب، ابراهيميكى از رجال اهل سنّت عن على(ع) نقل مىكند عين همين مضمون است، كه علىفرمود: «قلّ و كثر» جراحات نساء نصف جرحات رجال است» خوب اين در واقعچهارتا حديث شد، كه اينها به ما نشان مىدهد، اهل سنت هم روايات متعدده در اينزمينه دارند، و اتفاق آرائشان هم بخاطر تعدد رواياتى است كه عن النبى(ص) و عنعلى(ع) كه از طرق خودشان وارد شده است، نقل شده است، اينها را براى اين گفتهاندكه خيال نكنند بعضى از افراد نا آگاه كه اين تنها عقيده ما هست و ديگران قائل بهمساواتند، و اين اشكال متوجه ماست، اين جزء مسلمات فقه اسلام است، و از نظرفقهى جاى چانه زدن ندارد.
اشكال روشنفكران در اختلاف ديه زن و مرد
اشكالى كه روشنكفران و و مثقفين و بعضى از اساتيد دانشگاه، مطرح مىكنند كهاسلام دين مساوات است، دين عدالت است، و حديث معروف نبوى مىگويد:«المسلمون تتكافا دمائهم» مسلمانان خونهايشان برابر است، با اينكه اسلام دينمساوات و برابرى است، و «تتكافا دمائهم» هست، پس چرا خون زن نيم بهاى خونمرد باشد؟
ثانيا: سلمنا كه چنين چيزى باشد، ولى در زمان ما موضوع عوض شده است، اينمال زمانهايى بوده است كه «للمرأة دور ضعيف فى المجتع الانسانى» زن نقش بسيارضعيفى داشته است در جامعه انسانى، امّا الان كه زنان در مراكز علمى، در دانشگاهها،در مراكز تحصيلى دور فعالى دارند، و نقش فعالى دارند، و در خيلى از مسائلهمدوش با مردها مىآيند، آيا باز هم بايد اينها را برابر و مساوى بدانيم، آيا به خاطرتبدّل موضوع حكم متبدل نشده است؟ اين غايت چيزى كه مىشود براى بيان اشكالذكر كرد، به عبارات مختلف.
جواب از اشكالات فوق ذكر
يك جواب اجمالى داريم كه اشاره كردم، ولى يك جواب تفصيلى داريم كه تمامجوانب مسأله را بررسى مىكنيم، جواب اجمالى اين است كه ديه بر عكس آنچه كه درفارسى گفته مىشود خونبها، خونبها نيست، بهاى خون نيست، خون انسان بالاتر ازاين است كه قيمتش اينها باشد، قرآن مجيد مىگويد: «من قتل نفسا بغير نفس او فسادفى الارض، فكأنما قتل الناس جميعا» خون انسان برابر با خون همه انسانهاست، وخون همه انسانها با پول و امثال ذلك قابل مبادله نيست، اينكه مىگويند: خونبها، درفارسى تعبير مسامحى است، عرب نمىگويد خونبها، مىگويد ديه، و ديه به معناىبهاى خون نيست.
پس ديه چه نقشى دارد؟ آيا مجازات است يا جبران خسارت است؟ ديه جنبهمجازات دارد، در قتل عمد اگر ديه مىگيرند مجازات است، قتل خطا اين است كههشدار مىدهد كه حواست را جمع كن دفعه ديگر از اين خطاها نكن، خون انسانشوخى بردار نيست، آيا مجازات است يا خسارت اقتصادى است؟.
جواب اين است كه هردو است، هم مجازات است، كه طرف حواسش را جمع كندديگر از اين اشتباهات نكند، دفعه ديگر از اين عمدها نكند، و هم جبران خسارتاقتصادى است، يعنى مردى، زنى، در اين خانواده از ميان رفته است، جاى او خالىاست، و اين خلاء خسارت اقتصادى به آن خانواده وارد مىكند، براى پر كردن اينخسارت اقتصادى، جاى خسارت اقتصادى ديهاى داده مىشود.
اين جمله را هم اضافه كنم، «و من الواضح ان الخسارة الناشئة من قتل الرجل، اكثرمن الخسارة الناشئة من قتل المرأة»، خسارتى كه ناشى مىشود، از فقدان رجل در نظامخانواده و مجتمع انسانى از خسارتى كه ناشى مىشود از فقدان مرأة مسلم آن بيشتراست، شارع مقدس آمده اين را دو برابر تقدير كرده و گفته ديه مرد دو برابر ديه زناست، اين به صورت اجمالى.
توضيح ذلك:
اين توضيحى را كه من عرض مىكنم خيلى سؤالاتى كه در باره زن و حقوق زنمىشود غير از مسأله ديه هم شايد با اين توضيحاتى كه عرض مىكنم قابل حل بشود،روز گذشته عرض كردم اين به يك معنا بحث فقهى نيست، فقه بر ادله اربعه دورمىزند، ولى ما چارهاى نداريم براى اينكه احكام اسلام و فقه اسلامى يدست پيادهشود، بايد توضيحات بدهيم و نفى شبهات كنيم تا افرادى كه معتقد به اسلام هستندگرفتار شبهه تزلزل در ايمان و عقيده نشوند، اين در واقع مسؤوليت ماست، نه تنها بهعنوان يك فقيه به عنوان يك عالم اسلامى مدافع عقائد مردم، گاهى شبهات فقهىباعث تزلزل عقايد مىشود، و ما اگر شبهات فقهى را جواب ندهيم، تزلزل عقائد را درواقع پذيرفتيم، چرا ما چنين وظيفهاى نداريم؟، داريم، تا آنجا كه مىتوانيم بگوييم.
جواب اين است كه زن مانند مرد داراى ابعاد ثلاثه است.
بُعد اول بعد انسانى است، ما مىگوييم بعد انسانى و الهى.
بُعد دوم بعد علمى و ثقافى است.
بُعد سوم هم بعد اقتصادى است، هر انسانى اعم از «الرجل و مرأة» داراى اين سهبُعد مختلف است، اما از نظر بعد انسانى و الهى «لا فرق بين الرجل و المرأة»، هيچتفاوتى بين اين دوتا نيست، هر دو در پيشگاه خدا يكسانند، تا بى نهايت راه تكامل بهروى هر دو باز است، و لذا خطابهايى كه از اين نظر در قرآن است، هر دو را شاملمىشود، مثلا «يا ايّتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فىعبادى و ادخلى جنّتى» اين «ايتها النفس المطئنة» مال رجال است، مال نساء است، يامال هر دو است؟ هر دو را شامل مىشود، كجا آيه انصراف دارد؟ اتفاقا صيغهاشمؤنث است، كجايش انصراف به رجل دارد؟ «يا ايّتها النفس المطمئنة» قبلش همچيزى نيست كه بهانه كنيم، فرقى نمىكند.
(سؤال... و پاسخ استاد): نه همه را شامل مىشود، پيغمبر نمونه والاى اين است،نفس مطمئنه تمام كسانى كه از مرحله نفس اماره مىگذرند و به مرحله نفس مطمئنهمىرسند وارد اينجا هستند، آنهايى كه داراى نفوس شيطانيه هستند آنها خارج، آنهايىكه نفس اماره هستند، بينابين هستند، آنهايى كه داراى نفس مطمئنه مىشوند، آن نفسمطمئنه فرق نمىكند، معصوم باشد يا غير معصوم داخل در اين است.
و آيات ديگرى هم در قرآن داريم آيه 97 سوره نحل «من عمل صالحا من ذكر اوانثى و هو مؤمن» اينجا تصريح شده «من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن» اينبعد الهى است، ايمان و عمل صالح، اين دو تا با هم جمع شده است، «فلنحييّنه حياةطيبة» حيات طيبه به او مىدهيم، در تفسير حيات طيبه در ميان مفسران خيلى بحثاست، آيا حيات طيبه معنايش ايمان است، يا بهشت است، يا به معناى زندگى توأم باآرامش است، يا به معناى خوشنودى خداست، همه اينهاست، حيات طيبه منحصر بههيچكدام نيست، مصداق نفس مطئنه هم ممكن است بشود، «فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى» حيات طيبه است، «و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون».
يك تعبير لطيفى در ذيل آيه است، كه چرا قرآن نمىگويد «لنجزينهم اجرهم بماكانوا يعملون» چرا نمىگويد؟ مفسران بزرگ چنين استفاده كردند كه ما هم در تفسيرنمونه ظاهرا آورديم، معنايش اين است كه شما اگر كارى خوب بكنيد خداوند همه رابه حساب خوبتر مىگذارد، مثل اينكه شخصى كريمى است و ما جنسهائى براى اوبرديم، بعضيهايش خوب است، بعضيهايش خيلى خوب است، مىگويد: همهاش رامن به قيمت خيلى خوب برايت حساب مىكنم، ولو بعضش خوب است، بعضيشخيلى خوب است، كرم خدا اين چنين است، «من عمل صالحا من ذكر او انثى و هومؤمن فلنحيينه حياة طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون» اين نشانمىدهد در بعد انسان الهى هر دو يكسان و مسير قرب الى الله بروى هر دو يكسانگشوده است.
در آيه 35 سوره احزاب هم تعبير جالب ديگرى داريم، مىفرمايد: «ان المسلمينو المسلمات، ده طائفه را ذكر مىكند،« ان المسلمين و المسلمات و المؤمنين والمؤمنات و القانتين و القانتات» تا مىرسد به اينجا «و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات»اين همان بعد انسانى الهى است، اينها جنبههاى انسانى الهى است، مذكر ، مؤنث، زنانمسلم و مردان مسلم، «اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظيما» اجر عظيم بالاترين مقام قربالى الله است، مؤمنين و مؤمنات، مسلمين و مسلمات، قانتين و قانتات، متصدقين ومتصدقات، اين سه نمونه از آيات قرآن مجيد به عنوان نمونه بود، نه اين است كهمنحصر به اينهاست، آياتى كه نشان مىدهد كه خطابات الهيه و اجور و پاداشهاى الهيه«لا فرق فيها بين الرجل و المرأة» هر دو يكسان هستند، فعليهذا لا فرق بين الرجل والمرأة من هذه الجهة.
(سؤال ... و پاسخ استاد): ظاهر آيه مساوى است، چون مىگويد: «لهم مغفرة واجرا» ، اجر واحد ذكر شده است، مغفرة واحد ذكر شده است، حيات طيبه واحد ذكرشده است، همهاش «باحسن ما كانوا يعملون»، نگاه به عملشان مىكنيم نه نگاه بهجنسيت، صحبت جنسيت در آيه نيست، صحبت عمل است، هر مقدارى كه عملكنند مثل هم هستند، قانتين و قانتات بودن، متصدقين و متصدقات بودن، ذاكرين اللهبودن، معيار اين است، معيار جنسيت نيست.
(سؤال... و پاسخ استاد): «و ليس الذكر كالانثى» من نمىگويم منحصر به اينهاست،شما مىتوانيد «بالتدبر فى القرآن الكريم»، آيات متعددى پيدا كنيد به همين صراحت،يا از قبيل اينها بوده باشد، كه نشان مىدهد رجل و مرأه من هذه الناحية و فى هذا البعدلا فرق بينهما.
زن و مرد از نظر بُعد علمى
و اما بعد دوم بعد علمى و ثقافى است، از اين نظر هم بين زن و مرد تفاوتى نيست،اسلام فرا گرفتن علم را مخصوص مردان نمىدانست، طلب علم را فريضه بر همهمىداند، درست است در بعضى از رويات «على كل مسلم» دارد، در بعضى روايات«على كل مسلم و مسلمه» دارد، به عقيده ما هر دو يك معنا مىدهد، آنجا كه مىگويد«على كل مسلم» جنس را مىگويد، مثل اين است كه «يا ايها الذين آمنوا كتب عليكمالصيام»، آيا روزه منحصر به مردان است، «يا ايها الذين آمنوا» اينجا تغليب است،جنس مراد است، تغليب مراد است، زياد داريم آياتى از قرآن مجيد كه خطاب مذكراست، اما به يقين هيچ تفاوتى بين مرد و زن در آن خطابات نيست.
فعلى هذا علم هم على كل مسلم و مسلمة يا على كل مسلم كه معناى جنسى دارد،و همچنين خطابات قرآنيه كه تشويق به علم مىكند آيات زياد است، كه در باره علمصحبت مىكند، يادم مىآيد كه در جلد اول پيام قرآن ما چهل آيه مختلف از چهل بُعدنقل كرديم كه اينها در باره اهميت علم است، و معرفت و شناخت بحث مىكند، فرقىهم بين زن و مرد در هيچ كدام از اين آيات چهل گانه كه در ابعاد مختلف بحث علم واهميت علم مىكند نشده است، به هرحال از اين بعد هم تفاوتى بينهما نيست، باقىمىماند بعد سوم كه بعد اقتصادى زن و مرد است.
(سؤال ... و پاسخ استاد): و اما در باره اينكه بعضى از مناصبى كه زن از آن محروماست، مفهومش اين نيست كه اينها بُعد انسانيش كم است، يا بعد علميش نمىتواندعالم بشود، دانشمند بشود، اين مناصب را هم اشاره كردم.
(سؤال... و پاسخ استاد): بله آن روايت كه مىگويد: كتابت به زنان ياد ندهيد، سورهنور را يادشان بدهيد، سوره يوسف يادشان ندهيد، اين روايت ضعيف است، يكروايت مرسل است، و اين خلاف كتاب الله است، قرآن براى همه است، سورهيوسف كه مردانه نيست، اتفاقا سوره يوسف بيش از آنچه مردانه است، زنانه است،نشان مىدهد عاقبت هوس انگيزى زليخا را به كجا كشيد، و نتيجه پاكدامنى يوسف بهكجا منتهى شد، روايت هم روايت مرسلهاى است ما در تفسير نمونه نوشتيم، قرآنبراى همه است، همه آياتش براى همه است، مردانه و زنانه هم ندارد، ما نمىآييم يكچنين مسأله محكمى كه از خود قرآن استفاده مىشود، بياييم اين قرآن را به خاطرروايت مرسله ضعيفى بزنيم كنار، ما نمىتوانيم، حالا آن روايت درست بوده، نبوده،منظور چه بوده، مسلم مفهومش اين نيست كه ما بخواهيم بگوييم قرآن بيان للناسنيست.
بعد اقتصادى زن و مرد
اما بعد سوم اين است كه زن با مرد از نظر بازدهى اقتصادى در جامعه بشرى با همتفاوت دارند، حتى در عصر و زمان ما، حتى در جوامعى كه اصلا بين زن و مرد فرقنمىگذارند، شوروى سابق، يا جوامع مادى امروزى كه دين را فقط معتقدند كه يكمسأله شخصى است، اين را هم بگويم كه بعضيها خيال مىكند در غرب دين هست،درست است، ولى دين در ميان آنها يك مسأله شخصى و اخلاقى است، يعنى يكرابطه است بين انسان و خالق، اما بين انسان و انسان، بين انسان و اجتماع، و بين انسانطبيعت، نه، دين فقط يك رابطه اخلاقى و شخصى است، آنها اصلا دين را دخالت دراين مسائل نمىدهند، حتى در آن جوامع هم بازدهى اقتصادى زن و مرد يكساننيست.
حتى در جوامع لا دين، حتى در جوامعى كه زن و مرد را مساوى مساوى مىدانند،رئيس جمهور مىكنند، ديگر بالاتر از اين كه نيست، باز مىبنيم باز دهى اقتصادىاينها يكى نيست، دلائلى هم داريم، يكى از دلائلش اين است كه بالاخره واقعيتها رانبايد منكر بشويم، ما يك وقت مىآييم بحثهاى شعارى را مانع از واقعيت قرارمىدهيم، واقعيت يك چيز است مسائل شعارى يك چيز است، گاهى از هم جدامىشود.
يك واقعيت اين است كه زن بالاخره بايد باردار بشود بچه داشته باشد، يكواقعيت است، دوران باردارى، دوران شير دادن، دوران حمايت از بچه، بالاخره يكدورانى است كه مقدار زيادى از بهترين زمان عمر زن را مى گيرد، خدمتى است ولىكارى اقتصادى نيست، بخواهد سه تا بچه بياورد، چه مقدار از عمر او صرف اينمىشود.
و اين را هم بدانيد، مسأله وضع حمل براى زن، مقدار زيادى از نيروى جسمانيشرا هم جذب مىكند، هر چه فرزند بيشتر بياورد در واقع ايثارگرى بيشترى كرده است،اين يك واقعيتى است، آفرينش زن اين است، با شعار نمىتوانيم آفرينش را عوضكنيم، اين يكى از موانعى است كه نمىگذارد بازدهى اقتصادى زنها بيشتر بشود.
و اما نكته ديگر، ساختمان زن با مرد از نظر جسمانى متفاوت است، مردها براىكارهاى خشن ساخته شدند، و طبعا بسيارى از كارهاى اجتماعى به خاطر اينساختمان افتاده دست مردها، ولو عدالت كامل، اما توان زن با توان مرد من حيثمجموع از نظر قواى جسمانى با هم فرق دارند، به همين دليل است كه در كشورهائىكه شعار مساوات مىدهند از 20 وزير يكى يا دوتا زن است ،18 تا مرد است، گاهى از20 تا هيچ كدامش نيست، چنان نيست كه اين پستها مساوى در ميان آنها تقسيم باشد،ساختمان فرق دارد، با شعار واقعيتها عوض نمىشود و دلائل ديگر كه بازدهىاقتصادى اينها را ولو در عين مساوات ملاحظه كنيد اينها باهم متفاوت است.
پايان
پرسش
1- خلاصه احاديث اهل سنت در ديه زن را بيان كنيد؟
2- اشكال روشنفكران به ديه زن با جواب آن را بيان كنيد؟
3- سه بعد مشترك بين زن و مرد را بيان كنيد و بگوييد در كدام بعد با هم فرق دارند؟
4- چند آيه قرآنى در رابطه با مساوى بودن مرد و زن در بعد الهى و انسانى را بيانكنيد؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...