يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 68
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه شصت و هشتم "
حديث اخلاقى به مناسبت ماه مبارك رمضان و ايام تبليغ
با توجه به اينكه امروز آخرين روز درس قبل از ماه مبارك رمضان است، و روزچهار شنبه هم روز تذكر اخلاقى است، حديثى مىخوانم و مقدارى در باره اينحديث صحبت بشود، اشارهاى به وظائف آقايان اهل علم در ماه رمضان باشد. دريكى از كلمات قصار امير مؤمنان على عليه السلام آمده است: «لا تجعلوا علمكمجهلا و يقينكم شكا اذا علمتم فاعملوا و اذا تيقنتم فاقدموا»، اقدام كنيد.
در درون وجود انسان و در روح و جان انسان، امورى مختلفى است. يكى از آنهاادراك است، «درك واقعيتها»، كه اسم آن را علم مىگذاريم. علم، ادراك، و يكى از آنهاباورها است. فرق ميان علم و باور و عقيده چيست؟ علم آگاهى است، اما اگر دل وجان و انسان اين آگاهى را به رسميت شناخت و پذيرا شد، و آن را پذيرفت، مىگويند:عقيده، باور. قرآن مجيد مىگويد: «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما» معلوممىشود مىشود انسان به يك چيزى به سر حد باور برسد و عملا با آن مخالفت كند.بدون شك فرعون علم داشت كه موسى از طرف خدا است، ولى باور نداشت. يعنىدر مقابل اين علم تسليم نبود. روح و جسم و ظاهر و باطن او در مقابل اين حقيقتتسليم نبود. علم داشت، باور نداشت. در اينجا امير مؤمنان على عليه السلاممىفرمايد: علمتان را جهل نكنيد. يقينتان را شك نكنيد. تعبيرى از اين روشنتر وزيباتر نمىشود. از نظر اسلام علم بى عمل جهل است، يقين بىاثر شك است. منعالمم، اما عملى ندارم. امام عليه السلام مىفرمايد: اين جهل است، علم نيست. علمآن است كه آثارش در عمل انسان نمايان باشد. من يقينى به قيامت دارم، اما عملم برخلاف است، اين يقين نيست، اين شك است. فرمود: علمتان را جهل نكنيد، يقينتانرا شك نكنيد. وقتى عالم شديد، عمل كنيد. وقتى يقين داشتيد، اقدام كنيد.
بنابراين ما مىتوانيم از اين كلام مولا بدانيم همه چيز در اسلام در آن آثار عمليشبايد شناخته شود. مسائلى كه جنبه ذهنيت دارد، عينيتى در خارج ندارد، كالعدم است.«عالم بلاعمل كالجاهل الذى لا يفيد من جهله»، مؤمن بى عمل كالشاك، كالغافل. چرامىشود انسان علم دارد عمل نمىكند؟ چرا يقين دارد اقدام نمىكند؟
اين دو عامل دارد: يك عامل ضعف است، يقين است، هنوز اين يقين ضعيفاست. هنوز باور نكردم اين آتش سوزان مال يتيم «انّ الذين يأكلون اموال اليتامىظلما، انّما يأكلون فى بطونهم نارا»، آن آتش خارجى را خوب مىدانم، هيچ آدم عاقلىبيايد دست خود را بكند در آتش بردارد در دهنش بگذارد بجود، محال است.ديوانهها هم اين كار را نمىكنند، تا چه رسد به عاقلها. اگر يقين من به آينده «ان الذينيأكلون اموال اليتامى ظلما انما يأكلون فى بطونهم نارا»، مثل آن آتش خارجى باشد،عمل همراه خواهد بود. بنابراين تزلزل پايههاى ايمان و ضعف مبانى اعتقاد و يقينسبب مىشود كه انسان در عمل خوب عكس العمل نشان ندهد. ايمان ضعيف است،يقين آميخته با شك است، اين يك عامل است.
عامل دوم هم اين است كه ايمان خوبى دارد، يقينى خوبى دارد، اما هوا و هوسهاخيلى سركش به طورى كه مثل سيلاب، اين ديوار مستحكم و اين سدّ آهنين يقين رامىكَند و مىبرد. اگر شهوات كنترل بشود، اگر ايمان قوى باشد، يقين قوى باشد، دراينجا ديگر عمل حتمى است. از اينجا يك نتيجه خيلى خوبى مىتوانيم بگيريم وبگذريم، هم براى خودمان، هم براى كسانى كه مىخواهيم تبلغيشان كنيم. سعى كنيماين دوپايه درست بشود. ايمان و يقين قوى بشود، جلوى سيلاب شهوات هم كنترلبشود. اگر اين دو دست به دست هم بدهد، آثار عملى بر علم و بر يقين نمايان مىشود.بعضى در مقابل مناظر گناه كه قرار مىگيرند مىلرزند، منقلب مىشوند. اين به واسطهقدرت ايمان است، قدرت يقين است، قدرت علم است. مثل اين آتش سوزانى كه بإے؛ًًظظچشم مىبينند، عاقل كه سهل است، ديوانه هم خودش را در آتش نمىاندازد. اين يكبحث اجمالى در باره اين حديث.
بروم سراغ آن مطلبى كه در ماه مبارك رمضان، محرّم، سفر، مناسبتهاى ديگر درسال برادران اهل با آن روبر هستند و تذكرات لازمى در اينجا عرض كنم، اينها راخواهشم مىكنم به خاطرتان بسپاريد. يكى از بركات حوزه علميه همين اعزاممبلغين در عرض سال، به مناسبتهاى مختلف، به دهات، شهرها و روستاها، مراكزاستانها است. واقعا اين بركت حوزه علميه است. «منها يفيض العلم الى سائر البلاد»، ويكى از بركات ماه رمضان و محرم و سفر و امثال اينها، اين است كه اين زمينهها را دراختيار مىگذارد، و اگر خداى نكرده چند سال اين سلسله تبليغات بخوابد، خواهيدديد مردم بر مىگردند به عقب، «يرجعون ورائهم قهقرا» اينهاست كه مردم را زندهمىكند.
و بدانيد برادران! امروز مسأله تبليغ در رأس همه امور است. مىخوانيد، بايدمنتشر كنيد. «زكات العلم نشره»، عالمى كه كوه عمل باشد، اما كارى نمىكند، تبليغىنمىكند، اين عالم محتكر است. احتكار علم كرده است، بدترين احتكار است، كه درروايات به چنين عالمى لعن شده است. «اذا ظهرت البدع فلم يظهر العالم علمه فعليهلعنة الله». چرا؟ به جهت اينكه احتكار كرده است. سابقاً مىگفتند: وقتى علما بهدرجات عاليه مىرسند، ديگر سبك است منبر بروند، تبليغ كنند، من نمىدانم اين ازكجا پيدا شده است؟ آيا القاى دشمنان بود؟ دوستان بى خبر بود كه گفتند: مسند منبربايد به دست افراد كم سواد باشد، افراد با سواد نبايد منبر بروند.
ما نگاه مىكنيم مىبينيم يكى از كارهاى اساسى پيغمبر صلى الله عليه و آله و علىعليه السلام و ائمهاى كه دستشان باز بود، همين مسأله تبليغ بود. اسلام اصلا با همينمنبر و تبليغ در دنيا پيشرفت كرد، چرا تعطيل باشد؟ چرا عيب باشد؟ چرا مرجع تقليدبا مردم صحبت نكند؟ چرا مدرّس قوى با مردم صحبت نكند؟ اين چه رسمى است؟اين چه برنامهاى است؟ مگر ما پيرو مكتب پيغمبر نيستيم؟ پيغمبر تا آخرعمرش اينكار را داشت. على عليه السلام تا آخر عمر اين كا ر را داشت. حالا يك كسى بهمقتضاى سنش، سالش، شرايطش، در يكجاى خاصى، برنامههاى دينى را در ماهرمضان مىگويد، يك كسى نه، تا اقصى نقاط بلاد هم مىرود، شرائط متفاوت است،فرق مىكند. ولى مهم اين است كه اين سدّ شكسته بشود. نكند به جايى برسد كهبگوييد: عيب است، سبك است، بر مسند پيغمبر نشستن و صحبت كردن ننگ است،«العياذ بالله». اينها به عقيده من يك نوع شرك است. شرك خفى كه ما گرفتارشهستيم.
ممكن است كسانى باشند نتوانند، وضع مزاجشان اجازه ندهد، خوب آنها مستثناهستند. شخصى كه مريض است، شخصى كه نمىتواند، اما آنهايى كه توان دارند، چراخود دارى كنند؟ عرض بنده اين است كه تا عمر داريد و مىتوانيد، سعى كنيدبرنامههاى تبليغاتىتان ولو به اشكال مختلف، تعطيل نشود. امام راحل(ره) با همينبرنامههاى سخنرانيهايش انقلاب را پيش برد. اگر آن زبان گويا نبود، انقلاب به جايىنمىرسيد، زبان گويا، قلم توانا، دو شمشير برنده براى اهل اهل علم است.
و در شرايط فعلى جهاد اكبر است. پيغمبر فرمود: «رجعتم من الجهاد الاصغرفبقى عليكم الجهاد الاكبر» كه جهاد با نفس است، حالا مىخواهم عرض كنم علاوه برجهاد نفس، (جهاد اكبر)، جهاد تبليغاتى است. «رجعتم من الجهاد الاصغر»، از هشتسال جنگ تحميلى برگشتيد، آن جهاد اصغر بود، «بقى عليكم الجهاد الاكبر»، تماممحصول آن جنگ اگر تبليغ صحيح نباشد، از بين مىرود. آثار خونهاى شهيدان از بينمىرود، انقلاب ضعيف مىشود، متزلزل مىشود، همه چيز از دست خواهد رفت،اگر تبليغ مستمرّ دينى نباشد. مخصوصا در شرايط فعلى كه هجوم تبليغات دشمن وبه اصطلاحِ روز تهاجم فرهنگى، از همه جا متوجه شده، اهميت اين جهاد از هرزمانىآشكارتر است. اين جهاد اكبر است. اين همان احياى نفس است، كه مىدانيد در آيهشريفه به آن اشاره شده و امام در تفسير فرمود: «من احياها فكانما احيى الناسجميعا»، فرمود: حيات جسمانى در درجه پايينتر است، تأويل اكبر اين آيه حياتروحانى است كه از ضلالت به هدايت كسانى را دعوت كند. «تأويله الاعظم الهدايةمن الضلالة الى الهُدى»، هدايت كردن از ضلالت به هدايت، احياى واقعى اين است.روح دادن، حيات دادن، مردهها را زنده كردن، احياى نفس واقعى اين است.
بنابراين به عنوان يك احياى نفس، در سطح بالا يك جهاد اكبر در سطح بالا، حافظآن جهاد اصغر به تمام معنا، بايد به اين عنوان به مسأله تبليغ نگاه بشود. از كليات بياييميك خورده پايين تر، برويم سراغ جزئيات، سه چهارتا نكته است، در اينجا بايد اشارهكنيم، گاهى به بعضيش اشاره كرديم، ولى تجديد آن لازم است.
تذكراتى براى مبلّغين
اولين مطلب اين است كه بهترين شاخههاى تبليغ آن است كه مبلّغ در عملشنشان بدهد مؤمن به گفتههاى خودش است. ايمان دارد. «اذا علمتم فاعملوا، اذا تيقنتمفاقدموا»، چيزى به اين اهميت نيست. اگر ديدم خداى نكرده مبلّغى طالب دنيا است،دنبال هوا و هوس است، دلسوزى براى هدايت مردم ندارد، توجه به اين مسائلندارد، مبلغ جاذبههاى اصلى خودش را از دست مىدهد، و به خاطر از دست دادنجاذبهها تبليغشان نفوذ نمىكند. بخواهيد تبليغتان نفوذ كند، بايد با عمل نشان بدهيد.ببينند واقعا مبلغ خودش در دعا، در مناجات، در قداست اخلاقى، در ترس از خدا،خودش نمونه است. سكوت هم بكند، يك كلمه هم بگويد، همان يك كلمه يك دنيااثر دارد. اينكه پيغمبر اسلام در دنيا پيش رفت، يقين داشته باشيد يكى از دلائلاصليش اين بود كه خودش قبل از همه عمل مىكرد. شوخى نيست كه على عليهالسلام مىفرمايد: پيغمبر اكرم در ميدان جنگ در خط اول مىايستاد، همه ما بعد از آنبوديم. معمول نيست فرماندهان در خط اول در تير رس دشمن بيايند، ولى پيغمبربود. براى اينكه بگويد: اگر جهاد مىگويم، اگر شهادت مىگويم، جهاد خوب است،اول خودم دارم عمل مىكنم. على عليه السلام همين مكتب را داشت، علماى راستيناينچنين بودند. چيزى كه عقائد مردم را در شهرهاى مختلف حفظ مىكرد، تقواىعلما بود. عمل به علمشان بود، و الاّ اگر ببينند در منبر سخنى مىگويد، پايين منبر چيزديگر، «زلّت موعظته عن القلوب كما تزلّ المطر عن الصبا» موعظهها از دلها مىريزد،همانگونه كه دانههاى باران از سنگهاى سخت فرو مىريزد، و در آن نفوذ نخواهدكرد. اين را خيلى اهميت بدهيد! واقعا مسؤوليت اولى ما اينجا است. عملمان نشانبدهد مؤمنيم به گفتهها، طبيبى كه به دستور خودش عمل نمىكند، نبايد انتظار داشتهباشد بيماران براى دستور او اهميتى قائل باشند. اين يك مطلب.
مسأله دوم بر خورد خوب با مردم است. با مردم بايد با محبت رفتار كرد، با حسناخلاق، با چهره گشاده، با زبان ليّن، خشونت جنبه استثنائى دارد. براى اينكه بدانيمنسبت خشونت با محبت و رحمت بايد چگونه باشد، سورههاى قرآن كه 114 تااست، در نظر بگيريد، 113 تايش «بسم الله الرحمن الرحيم»، با رحمن و رحيم شروعمىشود. يكيش «براءة من الله» است. يعنى يك در صد و چهارده، خشونت مال يكدسته خاصى است. بقيهاش بايد محبت باشد، رحيميت باشد، چهره گشاده باشد،مؤدبانه برخوردكردن، براى مردم ارزش قائل بودن، براى مردم شخصيّت قائل بودن،در حال پيغمبر اسلام دارد كسى كه مصافحه مىكرد، تا آن دستش را رها نمىكرد،پيغمبر دستش را رها نمىكرد. يعنى شخصيت براى همه قائل بود. به همه سلاممىكرد، به همه احترم مىگذاشت. متأسفانه حالا من نمىدانم اين هم جزو تبليغاتدشمنان است، يا بعضى بد رفتار كردهاند. در بعضى اذهان روحانيت را با خشونتتوأم كردهاند. چون آقايان خشن هستند، يا به تعبير غلطى كه دارند چماقيند. ما بايدبگوييم: اينها دروغ است، روحانى نشانه رحمت خدا است، كانون محبت و عاطفهاست، با مردم مىجوشد، دلسوز است، مؤدب به آداب انسانيت است. اين خيلى مؤثّراست. بىاعتنائى، خشونت، توهين، با زبان بد با مردم صحبت كردن، بىادب بودن،اينها آثار تبليغات را از بين مىبرد.
نكته سومى كه در اينجا لازم است به آن توجه كنيد، درك روح زمان است. ما بايدبدانيم در چه زمانى زندگى مىكنيم، مشكلات چيست؟ مقاصد كدام است، منطق كداماست، طرز تفكر كدام است؟ از زمان عقب بمانيم شكست خورديم، منطق جوانها راما بايد بدانيم، بايد سعى كنيم در اين عصر و زمان جوانها را به و جلسات دينى دعوتكنيم. من نمىگويم پيرمردها و پيرزنها، توهين به آنها مىشود، اينها مؤمنينى هستندبايد اينها باشند، ولى اگر توانستيد جوانها را جذب جلسات كنيد، مهم است. اگر اينهارا حفظ و پايبند به دين كرديد، اين مهم است. خطر متوجه آنها است، ابتكار عملدست جوانان است. امروز نه فردا، آنهايى كه از كار افتادهاند ابتكار عملى ندارند، بايدآنها را احترام كرد. آن قشرى كه ابتكار عمل در جامعه به دست او هست، بايد مؤمن وآگاه و مخلص بشود. آگاه به وضع زمان بودن، من به عنوان نمونه عرض كنم، الانمىآيند از اين الفاظى استفاده مىكند آقا آزادى، بزرگترين عطيه الهىاست بايد حفظبشود بسيار خوب، يا جامعه مدنى بايد حفظ بشود، به آن سمت برويد بسيار خوب،اما معناى آزادى را شما بايد قبل از ديگران بدانيد و مردم را آشنا كنيد. معناى جامعهمدنى را بدانيد و مردم را آشنا كنيد. ما يك آزادى در غرب داريم يك آزادى در اسلامداريم، با مثال من مىتوانم اين را روشن كنم. خواستههاى بشر مانند يك سيلابى استكه از كوه حركت مىكند. يك وقت جلوى اين سيلاب را رها مىكنيم مىگوييم: آزاد،يك نوع آزادى است، نتيجهاش ويران كردن همه چيز است، باغها، خانهها، مزرعهها،جادهها، همه را ويران مىكند. اما اين خواستهها را آزاد مىگذاريم منتها در يك كانال،سدّى جلوى اين سيلاب بكشيد، مصيبت است، سيلاب را نمىشود با سد ّمهارشكرد، هيچ اجازه عبور نداد. اگر يك سد مىكشيد كانالهايى در اين سد مىگذاريم كهآب از آن كانالها هدايت بشود، به سوى باغها و مزرعهها همه جا را آباد كند. آزادى كهدر غرب است سيلابى است كه هيچ كنترل ندارد.
با منطق روز، با منطق صحيح، با كمك گرفتن از مثالهاى مختلف، من يك وقتمثالى زدم ديدم براى يك عده از جوانها ديدم براى آنها خيلى جالب افتاد. گفتم: دارديك درختى مىرويد، بايد هوا آزاد باشد، نسيم بيايد، نور آفتاب بتابد، باران بريزد،ريشهها در سنگلاخ نباشد، آزاد باشد، به هر طرف بدود، مواد غذايى را از زمينبگيرد، بايد آزاد باشد. اما اين آزادى كه اين درخت را بارور كند. اگر شاخه اين درختكج شد، باغبان مىآيد يك چوب اين بغل مىزند، ميله آهنى محكم مىبندد كه صافبشود. حالا اين درخت فرياد كند اى باغبان ظالم غدّار! چرا آزادى من را سلب كردى؟چرا اجازه نمىدهى به هر طرف بخواهم كج و معوج بشوم؟ در جواب مىگويد: تو راآزاد كردند در مسير سعادت و راستى و درستى، نه انحراف. شاخه اضافى در بياوريد،با قيچى مىزنم، داد هم بزنيد فايده ندارد. با اين مثالهاى زيبا، مفاهيم روح را پيادهكردن، از قرآن كمك گرفتن، از روايات و نهج البلاغه كمك گرفتن، اينها خيلى كمكمىكند. جاذبهها را در مساجد، جاذبهها را در خانهها، بايد به وجود آورد. گاهى لازممىشود جلسهاى ترتيب داده شود براى اين جوانان بيايند مقاله بخوانند، بيايندبنويسند. بالاخره بايد جاذبههايى را ايجاد كرد اينها بيايند در مسير اسلام. آنچه كمككند به هدايت آنها بايد انجام شود.
و اما اين جمله را هم عرض كنم، از جمله وظايفى كه اهل علم دارند، اين است كهمردم را به آقا و مولايشان امام زمان(عج) آشناتر كنند، به مناسبتهاى مختلف به ياد امامزمان باشند. مردم به وظائفشان در مقابل انقلاب و نظام، 0و خونهاى شهيدان و ولايتفقيه، وظايفى كه دارند مردم را آشنا كنند.
اميدوارم زحمات شما مقبول درگاه پروردگار باشد، امام زمان از شما راضى باشد،امام زمان در باره شما دعا بكند، دعاى امام زمان بدرقه راه شما باشد.
كلام فاضل مقداد مبنى بر الحاق حرمهاى مقدّسه به مكه
و اما آن جملهاى كه از درسمان باقى مانده بود، دليل سوّم فاضل مقداد بود، در بارهاينكه حرمهاى مقدسه ائمه عليهم السلام ملحق به حرم مكه است، همانگونه كه حرممكه، پناهگاه است، اگر جنايتكارى، قاتلى به آنجا پناهنده بشود، نبايد در آنجا كشتهشود، بلكه بايد براى او تضييقاتى قرار بدهند تا از آنجا خارج بشود، بعداً قصاصشكنند، حرمهاى ائمه هم همينطور است. دليل سوم فاضل مقداد اين است، مىفرمايد:عظمت آنها ايجاب مىكند كه يك چنين پناهگاهى باشد. ما مىدانيم قبور مقدسه اينهابسيار عظمت دارد، بسيار مورد احترام است، اين احترام و اين عظمت ايجاب مىكندكه پناهگاه هم بوده باشد.
در برابر اين سخن مىشود اين جمله را گفت كه تعظيم اين قبور جاى شك نيست،كسى كه ادنى معرفت به مقام ائمه داشته باشد، مىداند قبر پيغمبر و امام فوق العادهمهم است، زيارتشان فوقه العاده مهم است، مجاورتشان فوق العاده مهم است. ولى آيااين يك دليل فقهى براى مسأله التجاء مىتواند بشود؟ ما مىبينيم حرم مكه احكامخاصى دارد، و اين احكام خاص در حرمهاى ائمه نيست، توهينى هم به حرمهاى ائمهنمىشود. مثلاً موضوع صيد كه در حرم مكه است، اگر كسى صيد حرم را مزاحمبشود، چنين و چنان است، كفاره دارد، پر يك كبوترش را بكند، كفاره دارد، كسىاحكام صيد را در باره حرم پيغمبر و ائمه نگفته، و نبودن اينها كسر شأن ائمه نيست.حالا مسأله التجاى قاتل يا جانى مخصوص حرم مكه باشد، در حرم هاى ائمه عليهمالسلام نباشد، آيا كسر شأن آنها مىشود؟ نمىشود.
(سؤال... و پاسخ استاد): خانهها، منازل، مدارس، همه اينها مأمن باشد، منزل يكمؤمن هم مأمن باشد، اينها را نگفتند. نمىشود اينها را بگوييم. امام صادق عليه السلامفرمود: اى كعبه خيلى مقامت بالاست، ولى مقام مؤمن از تو بالاتر است. اين دليلمىشود كه منزل مؤمنين هم پناهگاه باشد؟
صاحب جواهر يك جملهاى دارد، مىگويد: كسى جرأت مىخواهد بكند كهبگويد: حرمهاى ائمه پناهگاه نيست. «فيه جرأة» ولو خودش انتخابى نمىكند. منعرض مىكنم ديگر از مقدس اردبيلى مقدستر، مؤمنتر نداريم، در اين مسأله فقهىگفته: دليلى نداريم، قياس باطل است. جرأت هم كرده اين را هم گفته، اگر بخواهيم ازاين مسأله هم حكم فقهى را بيان كرده باشيم، هم مؤدّبانه رد بشويم، همان تعبير امام رادر تحرير الوسيله كنيم بهتر است، بگوييم: «و يلحق به المشاهد المشرّفة على رأىٍ» بهرأى بعضىها، ولى ما توقف داريم، از نظر ما ثابت نيست. منتها مؤدبانه و محترمانه ردمىشويم.
محدوده حرم ائمه عليهم السلام
آيا اين حرم كه مىگوييم، كجاست؟ سلّمنا، گفتيم: حرمهاى ائمه و پيغمبر ملحقاست، اما اين كجاست؟ اين حرم عبارت است از آن روضه، يعنى داخل، ضريح،اطراف ضريح، تا دربِ آن؟ مىگوييم: اشخاصى كه حايض هستند، تا درب آنمىتواند برود، قدر متيقن آنجا است. يا رواقها ملحق است؟ يا صحن شريف همملحق است؟ مفتاح الكرامه از بعضى نقل مىكند كه گفتهاند: «كلّ بلد»، تمام نجف وكربلا و مشهد و مدينه. اين مسأله دليل مىخواهد. اگر هم بگوييم تا اينجا، دليلمىخواهد، و اين خلاف سيره فقها و متشرعه است. مقدارى كه بسط قائل بودند،همان صحن شريف را قايل بودند. اما كسى وارد مشهد بشود، در امن و امان بشود،وارد نجف و كربلا بشود، هيچ فقهيى نگفته، اين خلاف سيره است. اگر هم بگوييم،بايد همان صحن و حرم و اينها را بگوييم. مسائل فقهى را با احساسات نمىشود حلكرد، بايد با ادلهاى كه داريم ثابت كنيم.
پايان
پرسش
1- آيا حرم ائمه عليهم السلام به مكه ملحق است؟ كلام فاضل مقداد و جواب از آن رابنويسيد و توضيح دهيد.
2- محدوده حرم ائمه(ع) را بنويسيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...