يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 65
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه شصت و پنجم "
كلام در اين بود كه اگر جنايتى در حرم مكه واقع بشود، حكمش چيست؟ بسيارىاز اصحاب گفته بودند كه ديه افزايش پيدا مىكند به يك سوم، ولى دليل قانع كنندهاىبراى اين مسأله نيافتيم، اما احتياط را از دست نمىدهيم.
الحاق مشاهد مشرفه به مكه
بحث امروز در اين است كه حرم نبوى(ص) و مشاهد مشرفه ائمه معصومين(ع)آيا ملحق به حرم مكى مىشود يا نمىشود؟ بعضى از علما ملحق كردهاند. از جملهكسانى كه ظاهراً طرفدار الحاق حرم نبوى و مشاهد مشرفه، به حرم مكى است مرحومشيخ در نهايه صفحه 756 است. اينكه مىگوييم: ظاهراً طرفدار اين است، چونمرحوم شيخ حرم مكه را بيان كرده، بعد هم التجاء به حرم كه مسأله آينده است، قاتلىاز بيرون آمد ملتجى شد به حرم آن را هم گفته است، بعد فرموده است: «و كذلكالحكم فى مشاهد الائمة». اين «كذلك» هم به احكام حرم مكه مىخورد كه اگر قتلىدر آن واقع بشود، و هم به التجاء، كه مسأله آينده است، كسى ملتجى بشود، قاتلى و لودر آن طرف دنيا، قتلى انجام داده باشد اما ملتجى به حرم بشود كه احكامش بعداًمىآيد. چون فرموده است: «كذلك»، گفتهاند: «كذلك» به هر دو مىخورد. مرحومعلامه هم در تحرير از ايشان تبعيت كرده است. ايشان هم مشاهد مشرفه را ملحقكردهاند. بعضى ديگر هم از بزرگان طرفدار الحاقند، ولى در متن تحرير الوسيله امامقائل نبود، مشاهد مشرفه را ملحق نمىكردند.
دليل الحاق مشاهد مشرفه
غايت استدلالى كه ما مىتوانيم براى الحاق مشاهد مشرفه به حرم مكه بكنيمهمان چيزى است كه فاضل مقداد(رحمة الله عليه) گفته است، عبارتش بنا به نقلمفتاح الكرامه جلد 10 صفحه 364 چنين است: «انّه» ضمير «انّه» به قتل برمىگردد. «انكان عند قبور الائمة غُلّظ» نزديك قبر باشد، داخل حرم، نه داخل صحن. «انّه ان كانعند قبور الائمة غُلّظ و الاّ فلا» شاهد اينجاست «عملاً بتنقيح المناط» تنقيح مناطمىكنيم، يعنى مناط، احترام است، احترام اينجا، كمتر از احترام آنجا نيست «و المنقِّحله العقل» چه كسى تنقيح مناط مىكند؟ منصوص است؟ نه، تنقيح مناط عقليه است «أوالاولوية العرفية». پس يا تنقيح مناط عقلى مىكنيم كه عقل ملاك را بطور قطع بدستمىآورد، يا اولويت را در نظر عرف آن هم اولويت قطعيه.
آيا واقعاً اين تنقيح مناط قطعى است و اين اولويت عرفى قطعى است، يا ظنىاست؟ اولويتهاى ظنيّه كه با مبناى شيعه نمىسازد، تنقيح مناط ظنى كه با منباى شعيهنمىسازد. ظن مطلق را حجت نمىدانيم، ممكن است عامه حجّت بدانند، اما مانمىدانيم، بايد قطعى باشد.
ويژگى حرم مكه
انصاف اين است كه نه تنقيح مناط قطعى داريم، نه اولويت قطعيه عرفيه داريم،هيچكدام از اين دو نيست. چرا؟ براى اينكه حرم مكه يك احكام مخصوص بهخودش دارد كه بقيه حرمها ندارد، مثلاً صيد حرم مكه حرام است، خواه كسى مُحلباشد، يا محرم باشد، فرق نمىكند. آيا كسى گفته است: صيد حرمهاى ديگر حراماست؟ نه. صيد حرم، حرام است. دلالت بر صيد حرام است. نشان دادن صيد حراماست. زندانى كردن صيد حرام است، كفاره دارد، حتى تصريح كردهاند اگر يك پَر ازپرهاى يكى از كبوتران حرم را بكند، حرام است و كفاره دارد، و خيلى از اينها روايتدارد، ادعاى اجماع هم در خيلى از اينها شده است. روايات متعدد در باره صيد حرم بهانواع و اشكال و حتى حمامه حرم، كبوتر حرم زندانى كردنش، كشتنش، و كندن يكپر از پرهايش، حتى اگر صيد حرم را ذبح شرعى هم بكنند، گوشتش حرام است، ميتهاست. اينها يك احكام مخصوصى است كه حرم مكه دارد، جاى ديگر ندارد. (اگربخواهيد احكام صيد حرم را بدانيد، جلد بيستم جواهر، صفحه 293 به بعد، مفصّلاست، روايات دارد، ادعاى اجماعات دارد.) وقتى حرم مكه يك احكام ويژهاى دارد،منحصر به صيد هم نيست، احكام ويژهاى دارد، آيا شما مىتوانيد با اين حال اولويتادعا كنيد؟ شايد خداوند براى اين حرم يك ويژگى قايل شده باشد، كه قتل در آن هممثل صيد در آن است، شبيه هم است، آن قتل حيوان است، اين قتل انسان است. آنجاقتل حيوان ويژگى دارد، اينجا قتل انسان ويژگى دارد، با اين تفاوت بيّن و آشكارى كهدر احكام حرم مكى با ساير حرمهاى مقدسّه است، باز هم اولويت قطعيه؟ اولويتظنيهاش هم مشكل است، تنقيح مناط ظنى هم مشكل است، تا چه رسد به قطعى. پسانصاف اين است كه ما نمىتوانيم از آنجا به اينجا بياييم.
بله، ممكن است حرمهاى مقدسه ائمه در بعضى از جهات از حرم مكه اولويتداشته باشد، مثلاً اذا دار الامر به اينكه انسان نماز در حرم على(ع) بخواند يا نماز درخانههاى مكه، نه مسجد الحرام، خانههاى مكه هم حرم است، نماز ظهرش رامىتواند اينجا بخواند، مىتواند با هواپيما برود براى عراق و نمازش را در حرمعلوى بخواند، ظاهر روايات اين است كه ثواب در حرم علوى برترى دارد بر نماز درخانههاى مكه، نه مسجد الحرام، مسجد الحرام مقدّم است. يا حرم مدينه، مسجد النبىنماز در آن بر حرم مكه، خانههاى مكه برترى ممكن است داشته باشد. فضيلت ازبعض جهات، دليل نمىشود كه ما تنقيح مناط كنيم در مسأله قتل. مسأله قتل ممكناست مثل مسأله صيد، احكام ويژهاى اين حرم مكه باشد، و تعدّى به حرمهاى ديگرنتوان كرد، كما اينكه در مسأله صيد هم تعدّى به جاى ديگر نكردهاند و نمىكنيم.
تا به اينجا ثابت شد حكم تغليظ ديه در اعتاب مقدسه سائر ائمه(ع)، يا پيغمبراكرم(ص)، هيچ دليلى ندارد، اصل هم عدم است. اگر مطابق اصل عمل كنيم، در اينجااضافهاى بر ديه نمىشود.
(سؤال و پاسخ استاد): وجود اقوال علما يا روايتى كه از نظر دلالت يا سند، ضعفىداشته باشد براى احتياط مستحب همه جا كافى است. احتياط مستحب معنايش ايناست كه دليل كافى نداريم، اما نيمه دليل داريم، اقوال علما داريم، شهرت داريم، قولجماعت داريم، اينها مىشود احتياط مستحب.
تغليظ در اطراف
باقى مىماند در اين مسأله بيست و سوم، اضافه شدن ديه جنايت بر اطراف و قتلاقارب. آيا در جنايت بر اعضاء هم يك سوم اضافه مىشود؟ كسى دست كسى را درحرم مكه قطع كرد، در ماه حرام قطع كرد، بايد 500 دينار بدهد، آيا يك سوم 500دينار، حدود 150تا، اضافه مىكنيم يا نمىكنيم؟ و هكذا اگر كسى برادرش را در حرممكه به قتل برساند، اقوام و بستگانش را به قتل برساند، آيا تغليظ در آنجا مىدهيم يانمىدهيم؟ متن مسأله تحرير الوسيله اين بود كه ما تغليظى قائل نمىشويم. عبارتايشان اين بود: «و لاتغليظ فى الاطراف» اطراف يعنى جنايت بر دست و پا و اعضاء.تغليظ نيست، نه در ماه حرام و نه در مكه «و لا فى قتل الاقارب» در غير ماه حرام وحرم مكه در قتل اقارب بما انّهم اقارب، تغليظى نيست.
اقوال اصحاب
اقوال اصحاب، نسبت به مسأله اول اتفاقى است، يعنى در جنايت بر اعضاء «لاتغليظ بالاجماع، بالاتفاق»، احدى قائل نشده است كه در جنايت بر اطراف در ماهحرام و حرم مكه اضافه يك سوم مىشود. در اقارب هم مشهور قوى اين است كهنمىشود، «و الشهورة القوية» شاذى در قتل اقارب، قائل شدهاند مانند شيخ در مبسوطو خلاف. شيخ در دو كتاب از كتابهايش، اقارب را گفته است. البته ما از صاحب رياضنقل مىكنيم، جلد دوم صفحه 530، از شيخ در مبسوط و خلاف نقل مىكند كه در قتلاقارب قائل به اضافه يك سوم شده است.
و لكن انصاف اين است كه اين مسأله، هيچ دليلى ندارد، اجماع كه در اولى هست،دومى هم كالاجماع است، دليلى هم بر اثبات اضافه نداريم. اصل در اينجا چه اقتضامىكند؟ اصل عدم است. كدام اصل؟ هم اصل لفظى، هم اصل عملى، كلاهما. اصللفظى كه اطلاقات است، اطلاقات مىگويد: يك ديه، در اقارب هم يك ديه، در اطرافهم يك ديه، «لا فرق بين حرم مكه و غيرها و لا فرق بين اشهر الحرم و غيرها» اطلاقدارد. پس مقتضاى اطلاقات، عدم الفرق در اين دو قسمت است. و هكذا اصل برائت،اصل عملى، آنچه واجب است بر او، اين است كه يك ديه بپردازد، 500 دينار براىيك دست، زائد بر آن، مشكوك است، اصل، برائت ذمه است. آنچه در قتل اقارب ونزديكان و بستگان مسلّم است بايد هزار دينار بپردازد، يك سوم زائد، برائت است.پس هم اصل عملى، هم اصل لفظى، هر دو در اينجا مقتضايشان عدم است.
(سؤال و پاسخ استاد): روايات قتل را دارد، قتل در حرم و در اشهر الحرم، با آنبحثهايى كه داشت. بله، در احاديث عامه داريم تغليظ در اقارب. (سنن كبراى بيهقى،جلد 8، صفحه 71( آنجا بعضى احاديث دارد كه در قتل اقارب اضافه مىشود، ولىاسنادش براى ما حجّت نيست، اگر حجّت هم مىبود اعراض اصحاب راداشت.
فروع مسأله 24
مسأله 24 در حقيقت، فرعى از فروع مسأله 23 است. مسأله 23، اصل بود، مسأله24 فرع است، چهارتا فرع در آن است.
فرع اول: «و لو رمى و هو فى الحل بسهم و نحوه» بيرون حرم ايستاده بود، يك تير،يا يك سنگ، يا چيز ديگرى انداخت به سوى كسى كه در حرم است، قاتل، بيرون،مقتول، درون حرم، «الى من هو فى الحرم فقتله فيه لزمه التغليظ». پس فرع اول اين شدقاتل بيرون، مقتول درون، از بيرون تيرى، سنگى، آهنى، بمبى پرتاب كرد به درون وآن شخص مقتول در درون كشته شد، امام(قدس سره) مىگويند: تغليظ.
فرع دوم: «و لو رمى و هو فى الحرم الى من كان فى الحل» قاتل درون حرم، مقتولبيرون حرم بود، از درون حرم تيراندازى كرد به بيرون و كسى را كشت، «فقتله فيه»يعنى در بيرون حرم، مقتول در بيرون حرم مُرد، «فالظاهر انّه لم يلزمه» اضافهنمىشود. صورت اول، قتل فى الحرم بود اضافه داشت، صورت دوم، قتل فى الحرمنيست، اضافه نداشت.
فرع سوم: «و كذا لو رماه فى الحل» قاتل و مقتول بيرون بودند، تيرى به آن زد، ايندويد و دويد به حرم كه رسيد افتاد، يا سوار مركب بود خودش را نگه داشت، تا شتر يااسب رسيد به حرم، در حرم افتاد و مُرد، «و كذا لو رماه فى الحل» هر دو بيرون بودند و«رماه»، يا «ضربه» لازم نيست «رماه» «فذهب الى الحرم و مات فيه» آنجا مُرد، ايشانگفتهاند «كذا» يعنى اضافه نمىشود، قتل فى الحرم نبوده است.
فرع چهارم: «أو العكس» عكس اين است كه در حرم ضربهاى به او زد، قاتل ومقتول فى الحرم بودند، بعد آمد بيرون مُرد، مثل اينكه در حرم مكه ضربهاى به او زد،بعد در مستشفى و بيمارستان مدينه مُرد، بلافاصله يا بعد از چند روز، مُرد، باز هممىگويند: اضافه نمىشود «لم يلزمه» چون بيرون حرم مرده است «لم يلزمه كانالرامى فى الحل أو فى الحرم» رامى در حل باشد يا در حرم باشد، بيرون مرده است،مقتول را بيرون بردند و مُرد، فرق نمىكند.
بنا بر اين چهارتا فرع شد: اول اين است كه مقتول فى الحرم، قاتل بيرون. دوم ايناست كه مقتول فى خارج الحرم، قاتل فى الحرم. سوم اين است كه هر دو بيرونند يادرونند، ضربه در درون آمده است، اما بيرون مُرده است. چهارم اين است كه ضربه دربيرون آمده است و درون مرده است. از اين چهارتا فقط اولى را ايشان گفتند: اضافهمىشود، آنجايى كه قاتل بيرون حرم است، مقتول درون حرم است، تير انداخت وكشت، در حرم قتل واقع شد، فقط اينجا را فرمودند: تغليظ و بقيه نيست.
(سؤال و پاسخ استاد): بودن قاتل بيرون و درون، اثرى ندارد، زد به بيرونى، مقتولبيرونى دويد آمد درون مُرد. خواه قاتل درون حرم باشد، يا بيرون حرم، فرق نمىكند.هر دو درون حرم باشند، باز مقتول برود مدينه بميرد، باز هم فرق نمىكند، اينهاهمهاش جزو صورت سوم و چهارم است.
تشابه مقام با بحث صيد
اين مسائل، شبيه مسائلى است كه در باب صيد دارند، همه اين مسائل در صيدهست، بيرون حرم يك تيرى انداخت به صيدى در حرم، داخل حرم يك تيرىانداخت به صيد بيرون حرم، صيد را زد آمد درون حرم مُرد، صيد را زد رفت بيرونحرم مُرد. اينها شبيه مسائل صيد است، همان آدرسى كه دادم را نگاه كنيد. از نظراقوال، خيلىها متعرّض اين نشدهاند، بعضى از بزرگان متعرض شدهاند و فتوايى شبيهفتواى امام در تحرير دادهاند. روايت خاصى هم در اينها نداريم كه دليل خاصى واردشده باشد «كان القاتل فى الخارج و المقتول فى الداخل او بالعكس» و امثال اينها، هيچروايتى نداريم، ما هستيم و عمومات، «رجلٌ قتل رجلاً فى الحرم» آيا در اولى صدقمىكند، دومى، سومى، چهارمى، يا نمىكند؟ ما هستيم و عمومات، اطلاقات، «رجلقتل رجلاً فى الحرم» «رجل قتل فى الحرم» آيا صادق است يا صادق نيست؟ هر كداماز اين چهار صورت، مصداق «رجل قتل رجلاً فى الحرم» شد، ديه دارد، هر كداممصداق نشد، ندارد. كليد حل اين مسأله كجاست؟ (بايد كليد مسايل را پيدا كرد) كمتردر باره مفتاح اين مسأله بحث شده است.
كليد حل مسأله
كليد حل اين چهار مسأله يك مطلب است، و آن اين است كه اين «فى» كه در اينجاهست چه نقشى دارد؟ «رجل قتل رجلاً فى الحرم» اين جار و مجرور متعلق بهچيست؟ به فاعل يا مفعول يا به قتل متعلق است؟ ظاهراً به «قتل» برمىگردد، يعنى قتلفى الحرم است «رجل قتل رجلاً فى الحرم». «فى الحرم» را بايد به قتل بزنيم. جار ومجرور متعلق به فعل است. قتل، يك عملى است كه دو طرف دارد، يك سمت آن،اضافه به قاتل مىشود، يك سمت آن، اضافه به مقتول مىشود، يعنى فعلى است كهداراى دو نسبت است، «نسبة الى الفاعل و نسبة الى المفعول» اين قتل بايد در حرمباشد. آيا هر دو سمتش بايد در حرم باشد، يا سمت مقتول بايد در حرم باشد، يا سمتقاتل؟ كليد حل مسأله، در جار و مجرور است كه متعلق به فعل است، فعل هم داراىدو نسبت است، نسبتى به فاعل دارد و نسبتى به مفعول دارد. آيا اين هر دو سمتنسبت قتل بايد در حرم باشد يا آن طرفى كه به قاتل مىخورد يا آن طرفى كه به مقتولمىخورد؟
مثال ديگر، اگر كسى بگويد: «رايت زيدا فى الحرم» «فى الحرم» جار و مجروراست، متعلق به «رأيت» است. «رأيت» هم داراى دو نسبت است مركّب از دو نسبتاست، يك نسبت، بيننده، يك نسبت، ديده شده. يك نسبت، رائى، يك نسبت مرئى.وقتى زيد به شما گفت: من فلان آقا را، فلان مرجع تقليد را، فلان دوست را، فلان قومو خوش را در حرم ديدم، يعنى هر دوى ما در حرم بوديم، يا او در حرم بود، من بيرونبودم، يا من در حرم بودم او بيرون بود؟
(سؤال و پاسخ استاد): «قَتَل» هم مثل «رأيت» است، فعلى است داراى دو نسبت.مسأله اول و دوم را دارم مىگويم، فرع سوم و چهارم را بماند. اين كليد كه مىگويمبراى حل فرع اول و دوم است، قاتل در حرم بوده مقتول بيرون بوده، مقتول در حرمبوده قاتل بيرون بوده است.
پس مرئى بايد در حرم باشد، حالا اگر خودش بيرون باشد و آن مرئى در حرمباشد، مىگويد: «رأيته فى الحرم»؟ ما معتقديم اين تعبير، قدر متيقنش اين است كه هردو در حرم باشند، يعنى طرفين فعل، قاتل و مقتول، رائى و مرئى. انصافاً وقتى كسىبگويد: من فلان كس را در حرم ديدم، ظاهرش اين است كه هر دو در حرم بودهاند.فلان كس، فلان كس را در حرم كُشت، يعنى هر دو در حرم بودند، يعنى طرفين فعلدر حرم بودند، لااقل من الابهام، ابهام هم داشته باشد، قدر متيقّن را بايد بگيريم.
(سؤال و پاسخ استاد): يعنى اگر كسى بيرون از حرم ايستاده است، در يكفرسخى، يك تيرى انداخت به كسى كه در حرم است، مىگويند: «رجل قتل رجلا فىالحرم»؟ قتل در حرم بوده است؟ يك سمت قتل در حرم بوده است، آن نسبت بهمقتولش در حرم بوده است، نسبت به قاتلش بيرون حرم بوده است، داراى دو نسبتاست. فعل داراى دو نسبت است، نسبتى است به فاعل، نسبتى است به مفعول. يككسى با موشك از عراق زد و يك عدهاى را در حرم كشت، «رجل قتل رجلا فى الحرم»در حرم كشته شدهاند، نه در حرم كشتهاند. در حرم كشته شده، فعل مجهول بگوييد،بله، «قُتِل فى الحرم» ما «قُتِل» نمىگوييم، قَتَل فى الحرم، فعل معلوم را داريم مىگوييم.
(سؤال و پاسخ استاد): در حرم كشته شد، اگر فعل مجهول بگيريد، شك نيست،«قُتل فى الحرم»، براى اينكه فعل محهول يك نسبت بيشتر ندارد، «قُتل فى الحرم»، كاربه فاعل ندارد، اما اگر فعل معلوم بگيريد «قَتَله فى الحرم»، فعلى كه يك سمتش فاعلاست، يك سمتش مفعول است، ادعاى اينكه قطعاً اطلاقات شاملش مىشود «لايخلوعن شىء». ما با فعل مجهول داريم اينجا را اشتباه مىكنيم، مىگوييم: در حرم كشتهشد. ما هم شك نداريم كه در حرم كشته شد، «قُتل» نمىگوييم، «قَتَل» مىگوييم، «رأى»مىگوييم، از يك نقطه دور دستى نگاه بكند، با دور بين نگاه كند، «رأيت زيدا فىالحرم» آيا منصرف نيست؟
به هر حال ما مىگوييم: لااقل من الابهام، چون ابهام دارد، قدر متيقّن بگيريم، قدرمتيقن اين است كه قاتل و مقتول هر دو در حرم بوده باشند، زائد بر آن تحت اصلبرائت، يا تحت اطلاقات مىافتد و ما نمىتوانيم اضافه قائل بشويم. پس نه مسأله اولغلظت مىشود نه مسأله دوم.
كليد حل مسأله سوم و چهارم
كليد حل آن اين است كه آيا سبب و مسبب هر دو بايد در حرم باشد يا سبب درحرم باشد، مسبّب خارج، يا سبب خارج، مسبّب داخل؟ مىگوييم: «زيد قتل عمراً فىالحرم» سبب كه خنجر بود به شكمش زد بيرون حرم بود، مسبّب كه شهادت او بودداخل حرم بود، يا بالعكس، خنجر را داخل حرم زد، سبب داخل بود، مسبّب كه قتلبود، بيرون حرم بود، آيا در اين گونه موارد، سبب و مسبّب هر دو بايد در يك جا باشدكه اگر واقعاً يك كسى، كسى را زد، شكم كسى را پاره كرد و مستشفاى مدينه يابيمارستان مملكت خودشان مُرد، چون سبب در حرم واقع شده است مىگويند: «قتلهفى الحرم»؟ نمىگويند. يا فرض كنيد آمد در تهران، در مدينه، در بيرون حرم، به كسىيك تير زد، وقتى رسيد در حرم مكه مُرد، مسبّب آنجا واقع شد، سبب بيرون بود،مىگويند: قتله فى الحرم؟ نمىگويند. ظاهر «قتله فى الحرم» اين است، سبب و مسببهر دو يك جا باشد.
پس كليد اين دو مسأله، اوّلى اين بود كه نسبت فاعلى و مفعولى هر دو بايد در حرمباشد «أو يكفى احدهما أو يكفى» فقط نسبت مفعولى؟ كليد مسأله دوم هم اين بود، كهآيا سبب و مسبّب هر دو بايد در حرم باشد يا «يكفى احدهما فى الحرم و الاخر فىالخارج الحرم؟» انصاف اين است كه هيچ كدام از اين چهار مسأله را نمىتوانيمتحميل بر روايات كنيم، قابل شك است و جاى اصل برائت است، يا جاى اخذ بهاطلاقات است. هذا تمام الكلام در مسأله بيست و چهارم.
پايان
پرسش
1- دليل الحاق مشاهد مشرّفه به مكه و اشكال آن را بيان كنيد.
2- آيا تغليظ ديه، در جنايت بر اعضاء راه دارد؟
3- مقتضاى اصل لفظى و عملى در مقام چيست؟
4- راه حل فروع مسأله بيست و چهارم را توضيح دهيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...