• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
    " جلسه شصت و پنجم "
    كلام در اين بود كه اگر جنايتى در حرم مكه واقع بشود، حكمش چيست؟ بسيارى‏از اصحاب گفته بودند كه ديه افزايش پيدا مى‏كند به يك سوم، ولى دليل قانع كننده‏اى‏براى اين مسأله نيافتيم، اما احتياط را از دست نمى‏دهيم.
    الحاق مشاهد مشرفه به مكه
    بحث امروز در اين است كه حرم نبوى(ص) و مشاهد مشرفه ائمه معصومين(ع)آيا ملحق به حرم مكى مى‏شود يا نمى‏شود؟ بعضى از علما ملحق كرده‏اند. از جمله‏كسانى كه ظاهراً طرفدار الحاق حرم نبوى و مشاهد مشرفه، به حرم مكى است مرحوم‏شيخ در نهايه صفحه 756 است. اينكه مى‏گوييم: ظاهراً طرفدار اين است، چون‏مرحوم شيخ حرم مكه را بيان كرده، بعد هم التجاء به حرم كه مسأله آينده است، قاتلى‏از بيرون آمد ملتجى شد به حرم آن را هم گفته است، بعد فرموده است: «و كذلك‏الحكم فى مشاهد الائمة». اين «كذلك» هم به احكام حرم مكه مى‏خورد كه اگر قتلى‏در آن واقع بشود، و هم به التجاء، كه مسأله آينده است، كسى ملتجى بشود، قاتلى و لودر آن طرف دنيا، قتلى انجام داده باشد اما ملتجى به حرم بشود كه احكامش بعداًمى‏آيد. چون فرموده است: «كذلك»، گفته‏اند: «كذلك» به هر دو مى‏خورد. مرحوم‏علامه هم در تحرير از ايشان تبعيت كرده است. ايشان هم مشاهد مشرفه را ملحق‏كرده‏اند. بعضى ديگر هم از بزرگان طرفدار الحاقند، ولى در متن تحرير الوسيله امام‏قائل نبود، مشاهد مشرفه را ملحق نمى‏كردند.
    دليل الحاق مشاهد مشرفه
    غايت استدلالى كه ما مى‏توانيم براى الحاق مشاهد مشرفه به حرم مكه بكنيم‏همان چيزى است كه فاضل مقداد(رحمة الله عليه) گفته است، عبارتش بنا به نقل‏مفتاح الكرامه جلد 10 صفحه 364 چنين است: «انّه» ضمير «انّه» به قتل برمى‏گردد. «ان‏كان عند قبور الائمة غُلّظ» نزديك قبر باشد، داخل حرم، نه داخل صحن. «انّه ان كان‏عند قبور الائمة غُلّظ و الاّ فلا» شاهد اينجاست «عملاً بتنقيح المناط» تنقيح مناطمى‏كنيم، يعنى مناط، احترام است، احترام اينجا، كمتر از احترام آنجا نيست «و المنقِّح‏له العقل» چه كسى تنقيح مناط مى‏كند؟ منصوص است؟ نه، تنقيح مناط عقليه است «أوالاولوية العرفية». پس يا تنقيح مناط عقلى مى‏كنيم كه عقل ملاك را بطور قطع بدست‏مى‏آورد، يا اولويت را در نظر عرف آن هم اولويت قطعيه.
    آيا واقعاً اين تنقيح مناط قطعى است و اين اولويت عرفى قطعى است، يا ظنى‏است؟ اولويتهاى ظنيّه كه با مبناى شيعه نمى‏سازد، تنقيح مناط ظنى كه با منباى شعيه‏نمى‏سازد. ظن مطلق را حجت نمى‏دانيم، ممكن است عامه حجّت بدانند، اما مانمى‏دانيم، بايد قطعى باشد.
    ويژگى حرم مكه
    انصاف اين است كه نه تنقيح مناط قطعى داريم، نه اولويت قطعيه عرفيه داريم،هيچكدام از اين دو نيست. چرا؟ براى اينكه حرم مكه يك احكام مخصوص به‏خودش دارد كه بقيه حرمها ندارد، مثلاً صيد حرم مكه حرام است، خواه كسى مُحل‏باشد، يا محرم باشد، فرق نمى‏كند. آيا كسى گفته است: صيد حرمهاى ديگر حرام‏است؟ نه. صيد حرم، حرام است. دلالت بر صيد حرام است. نشان دادن صيد حرام‏است. زندانى كردن صيد حرام است، كفاره دارد، حتى تصريح كرده‏اند اگر يك پَر ازپرهاى يكى از كبوتران حرم را بكند، حرام است و كفاره دارد، و خيلى از اينها روايت‏دارد، ادعاى اجماع هم در خيلى از اينها شده است. روايات متعدد در باره صيد حرم به‏انواع و اشكال و حتى حمامه حرم، كبوتر حرم زندانى كردنش، كشتنش، و كندن يك‏پر از پرهايش، حتى اگر صيد حرم را ذبح شرعى هم بكنند، گوشتش حرام است، ميته‏است. اينها يك احكام مخصوصى است كه حرم مكه دارد، جاى ديگر ندارد. (اگربخواهيد احكام صيد حرم را بدانيد، جلد بيستم جواهر، صفحه 293 به بعد، مفصّل‏است، روايات دارد، ادعاى اجماعات دارد.) وقتى حرم مكه يك احكام ويژه‏اى دارد،منحصر به صيد هم نيست، احكام ويژه‏اى دارد، آيا شما مى‏توانيد با اين حال اولويت‏ادعا كنيد؟ شايد خداوند براى اين حرم يك ويژگى قايل شده باشد، كه قتل در آن هم‏مثل صيد در آن است، شبيه هم است، آن قتل حيوان است، اين قتل انسان است. آنجاقتل حيوان ويژگى دارد، اينجا قتل انسان ويژگى دارد، با اين تفاوت بيّن و آشكارى كه‏در احكام حرم مكى با ساير حرمهاى مقدسّه است، باز هم اولويت قطعيه؟ اولويت‏ظنيه‏اش هم مشكل است، تنقيح مناط ظنى هم مشكل است، تا چه رسد به قطعى. پس‏انصاف اين است كه ما نمى‏توانيم از آنجا به اينجا بياييم.
    بله، ممكن است حرمهاى مقدسه ائمه در بعضى از جهات از حرم مكه اولويت‏داشته باشد، مثلاً اذا دار الامر به اينكه انسان نماز در حرم على(ع) بخواند يا نماز درخانه‏هاى مكه، نه مسجد الحرام، خانه‏هاى مكه هم حرم است، نماز ظهرش رامى‏تواند اينجا بخواند، مى‏تواند با هواپيما برود براى عراق و نمازش را در حرم‏علوى بخواند، ظاهر روايات اين است كه ثواب در حرم علوى برترى دارد بر نماز درخانه‏هاى مكه، نه مسجد الحرام، مسجد الحرام مقدّم است. يا حرم مدينه، مسجد النبى‏نماز در آن بر حرم مكه، خانه‏هاى مكه برترى ممكن است داشته باشد. فضيلت ازبعض جهات، دليل نمى‏شود كه ما تنقيح مناط كنيم در مسأله قتل. مسأله قتل ممكن‏است مثل مسأله صيد، احكام ويژه‏اى اين حرم مكه باشد، و تعدّى به حرمهاى ديگرنتوان كرد، كما اينكه در مسأله صيد هم تعدّى به جاى ديگر نكرده‏اند و نمى‏كنيم.
    تا به اينجا ثابت شد حكم تغليظ ديه در اعتاب مقدسه سائر ائمه(ع)، يا پيغمبراكرم(ص)، هيچ دليلى ندارد، اصل هم عدم است. اگر مطابق اصل عمل كنيم، در اينجااضافه‏اى بر ديه نمى‏شود.
    (سؤال و پاسخ استاد): وجود اقوال علما يا روايتى كه از نظر دلالت يا سند، ضعفى‏داشته باشد براى احتياط مستحب همه جا كافى است. احتياط مستحب معنايش اين‏است كه دليل كافى نداريم، اما نيمه دليل داريم، اقوال علما داريم، شهرت داريم، قول‏جماعت داريم، اينها مى‏شود احتياط مستحب.
    تغليظ در اطراف
    باقى مى‏ماند در اين مسأله بيست و سوم، اضافه شدن ديه جنايت بر اطراف و قتل‏اقارب. آيا در جنايت بر اعضاء هم يك سوم اضافه مى‏شود؟ كسى دست كسى را درحرم مكه قطع كرد، در ماه حرام قطع كرد، بايد 500 دينار بدهد، آيا يك سوم 500دينار، حدود 150تا، اضافه مى‏كنيم يا نمى‏كنيم؟ و هكذا اگر كسى برادرش را در حرم‏مكه به قتل برساند، اقوام و بستگانش را به قتل برساند، آيا تغليظ در آنجا مى‏دهيم يانمى‏دهيم؟ متن مسأله تحرير الوسيله اين بود كه ما تغليظى قائل نمى‏شويم. عبارت‏ايشان اين بود: «و لاتغليظ فى الاطراف» اطراف يعنى جنايت بر دست و پا و اعضاء.تغليظ نيست، نه در ماه حرام و نه در مكه «و لا فى قتل الاقارب» در غير ماه حرام وحرم مكه در قتل اقارب بما انّهم اقارب، تغليظى نيست.
    اقوال اصحاب
    اقوال اصحاب، نسبت به مسأله اول اتفاقى است، يعنى در جنايت بر اعضاء «لاتغليظ بالاجماع، بالاتفاق»، احدى قائل نشده است كه در جنايت بر اطراف در ماه‏حرام و حرم مكه اضافه يك سوم مى‏شود. در اقارب هم مشهور قوى اين است كه‏نمى‏شود، «و الشهورة القوية» شاذى در قتل اقارب، قائل شده‏اند مانند شيخ در مبسوطو خلاف. شيخ در دو كتاب از كتابهايش، اقارب را گفته است. البته ما از صاحب رياض‏نقل مى‏كنيم، جلد دوم صفحه 530، از شيخ در مبسوط و خلاف نقل مى‏كند كه در قتل‏اقارب قائل به اضافه يك سوم شده است.
    و لكن انصاف اين است كه اين مسأله، هيچ دليلى ندارد، اجماع كه در اولى هست،دومى هم كالاجماع است، دليلى هم بر اثبات اضافه نداريم. اصل در اينجا چه اقتضامى‏كند؟ اصل عدم است. كدام اصل؟ هم اصل لفظى، هم اصل عملى، كلاهما. اصل‏لفظى كه اطلاقات است، اطلاقات مى‏گويد: يك ديه، در اقارب هم يك ديه، در اطراف‏هم يك ديه، «لا فرق بين حرم مكه و غيرها و لا فرق بين اشهر الحرم و غيرها» اطلاق‏دارد. پس مقتضاى اطلاقات، عدم الفرق در اين دو قسمت است. و هكذا اصل برائت،اصل عملى، آنچه واجب است بر او، اين است كه يك ديه بپردازد، 500 دينار براى‏يك دست، زائد بر آن، مشكوك است، اصل، برائت ذمه است. آنچه در قتل اقارب ونزديكان و بستگان مسلّم است بايد هزار دينار بپردازد، يك سوم زائد، برائت است.پس هم اصل عملى، هم اصل لفظى، هر دو در اينجا مقتضايشان عدم است.
    (سؤال و پاسخ استاد): روايات قتل را دارد، قتل در حرم و در اشهر الحرم، با آن‏بحثهايى كه داشت. بله، در احاديث عامه داريم تغليظ در اقارب. (سنن كبراى بيهقى،جلد 8، صفحه 71( آنجا بعضى احاديث دارد كه در قتل اقارب اضافه مى‏شود، ولى‏اسنادش براى ما حجّت نيست، اگر حجّت هم مى‏بود اعراض اصحاب راداشت.
    فروع مسأله 24
    مسأله 24 در حقيقت، فرعى از فروع مسأله 23 است. مسأله 23، اصل بود، مسأله24 فرع است، چهارتا فرع در آن است.
    فرع اول: «و لو رمى و هو فى الحل بسهم و نحوه» بيرون حرم ايستاده بود، يك تير،يا يك سنگ، يا چيز ديگرى انداخت به سوى كسى كه در حرم است، قاتل، بيرون،مقتول، درون حرم، «الى من هو فى الحرم فقتله فيه لزمه التغليظ». پس فرع اول اين شدقاتل بيرون، مقتول درون، از بيرون تيرى، سنگى، آهنى، بمبى پرتاب كرد به درون وآن شخص مقتول در درون كشته شد، امام(قدس سره) مى‏گويند: تغليظ.
    فرع دوم: «و لو رمى و هو فى الحرم الى من كان فى الحل» قاتل درون حرم، مقتول‏بيرون حرم بود، از درون حرم تيراندازى كرد به بيرون و كسى را كشت، «فقتله فيه»يعنى در بيرون حرم، مقتول در بيرون حرم مُرد، «فالظاهر انّه لم يلزمه» اضافه‏نمى‏شود. صورت اول، قتل فى الحرم بود اضافه داشت، صورت دوم، قتل فى الحرم‏نيست، اضافه نداشت.
    فرع سوم: «و كذا لو رماه فى الحل» قاتل و مقتول بيرون بودند، تيرى به آن زد، اين‏دويد و دويد به حرم كه رسيد افتاد، يا سوار مركب بود خودش را نگه داشت، تا شتر يااسب رسيد به حرم، در حرم افتاد و مُرد، «و كذا لو رماه فى الحل» هر دو بيرون بودند و«رماه»، يا «ضربه» لازم نيست «رماه» «فذهب الى الحرم و مات فيه» آنجا مُرد، ايشان‏گفته‏اند «كذا» يعنى اضافه نمى‏شود، قتل فى الحرم نبوده است.
    فرع چهارم: «أو العكس» عكس اين است كه در حرم ضربه‏اى به او زد، قاتل ومقتول فى الحرم بودند، بعد آمد بيرون مُرد، مثل اينكه در حرم مكه ضربه‏اى به او زد،بعد در مستشفى و بيمارستان مدينه مُرد، بلافاصله يا بعد از چند روز، مُرد، باز هم‏مى‏گويند: اضافه نمى‏شود «لم يلزمه» چون بيرون حرم مرده است «لم يلزمه كان‏الرامى فى الحل أو فى الحرم» رامى در حل باشد يا در حرم باشد، بيرون مرده است،مقتول را بيرون بردند و مُرد، فرق نمى‏كند.
    بنا بر اين چهارتا فرع شد: اول اين است كه مقتول فى الحرم، قاتل بيرون. دوم اين‏است كه مقتول فى خارج الحرم، قاتل فى الحرم. سوم اين است كه هر دو بيرونند يادرونند، ضربه در درون آمده است، اما بيرون مُرده است. چهارم اين است كه ضربه دربيرون آمده است و درون مرده است. از اين چهارتا فقط اولى را ايشان گفتند: اضافه‏مى‏شود، آنجايى كه قاتل بيرون حرم است، مقتول درون حرم است، تير انداخت وكشت، در حرم قتل واقع شد، فقط اينجا را فرمودند: تغليظ و بقيه نيست.
    (سؤال و پاسخ استاد): بودن قاتل بيرون و درون، اثرى ندارد، زد به بيرونى، مقتول‏بيرونى دويد آمد درون مُرد. خواه قاتل درون حرم باشد، يا بيرون حرم، فرق نمى‏كند.هر دو درون حرم باشند، باز مقتول برود مدينه بميرد، باز هم فرق نمى‏كند، اينهاهمه‏اش جزو صورت سوم و چهارم است.
    تشابه مقام با بحث صيد
    اين مسائل، شبيه مسائلى است كه در باب صيد دارند، همه اين مسائل در صيدهست، بيرون حرم يك تيرى انداخت به صيدى در حرم، داخل حرم يك تيرى‏انداخت به صيد بيرون حرم، صيد را زد آمد درون حرم مُرد، صيد را زد رفت بيرون‏حرم مُرد. اينها شبيه مسائل صيد است، همان آدرسى كه دادم را نگاه كنيد. از نظراقوال، خيلى‏ها متعرّض اين نشده‏اند، بعضى از بزرگان متعرض شده‏اند و فتوايى شبيه‏فتواى امام در تحرير داده‏اند. روايت خاصى هم در اينها نداريم كه دليل خاصى واردشده باشد «كان القاتل فى الخارج و المقتول فى الداخل او بالعكس» و امثال اينها، هيچ‏روايتى نداريم، ما هستيم و عمومات، «رجلٌ قتل رجلاً فى الحرم» آيا در اولى صدق‏مى‏كند، دومى، سومى، چهارمى، يا نمى‏كند؟ ما هستيم و عمومات، اطلاقات، «رجل‏قتل رجلاً فى الحرم» «رجل قتل فى الحرم» آيا صادق است يا صادق نيست؟ هر كدام‏از اين چهار صورت، مصداق «رجل قتل رجلاً فى الحرم» شد، ديه دارد، هر كدام‏مصداق نشد، ندارد. كليد حل اين مسأله كجاست؟ (بايد كليد مسايل را پيدا كرد) كمتردر باره مفتاح اين مسأله بحث شده است.
    كليد حل مسأله
    كليد حل اين چهار مسأله يك مطلب است، و آن اين است كه اين «فى» كه در اينجاهست چه نقشى دارد؟ «رجل قتل رجلاً فى الحرم» اين جار و مجرور متعلق به‏چيست؟ به فاعل يا مفعول يا به قتل متعلق است؟ ظاهراً به «قتل» برمى‏گردد، يعنى قتل‏فى الحرم است «رجل قتل رجلاً فى الحرم». «فى الحرم» را بايد به قتل بزنيم. جار ومجرور متعلق به فعل است. قتل، يك عملى است كه دو طرف دارد، يك سمت آن،اضافه به قاتل مى‏شود، يك سمت آن، اضافه به مقتول مى‏شود، يعنى فعلى است كه‏داراى دو نسبت است، «نسبة الى الفاعل و نسبة الى المفعول» اين قتل بايد در حرم‏باشد. آيا هر دو سمتش بايد در حرم باشد، يا سمت مقتول بايد در حرم باشد، يا سمت‏قاتل؟ كليد حل مسأله، در جار و مجرور است كه متعلق به فعل است، فعل هم داراى‏دو نسبت است، نسبتى به فاعل دارد و نسبتى به مفعول دارد. آيا اين هر دو سمت‏نسبت قتل بايد در حرم باشد يا آن طرفى كه به قاتل مى‏خورد يا آن طرفى كه به مقتول‏مى‏خورد؟
    مثال ديگر، اگر كسى بگويد: «رايت زيدا فى الحرم» «فى الحرم» جار و مجروراست، متعلق به «رأيت» است. «رأيت» هم داراى دو نسبت است مركّب از دو نسبت‏است، يك نسبت، بيننده، يك نسبت، ديده شده. يك نسبت، رائى، يك نسبت مرئى.وقتى زيد به شما گفت: من فلان آقا را، فلان مرجع تقليد را، فلان دوست را، فلان قوم‏و خوش را در حرم ديدم، يعنى هر دوى ما در حرم بوديم، يا او در حرم بود، من بيرون‏بودم، يا من در حرم بودم او بيرون بود؟
    (سؤال و پاسخ استاد): «قَتَل» هم مثل «رأيت» است، فعلى است داراى دو نسبت.مسأله اول و دوم را دارم مى‏گويم، فرع سوم و چهارم را بماند. اين كليد كه مى‏گويم‏براى حل فرع اول و دوم است، قاتل در حرم بوده مقتول بيرون بوده، مقتول در حرم‏بوده قاتل بيرون بوده است.
    پس مرئى بايد در حرم باشد، حالا اگر خودش بيرون باشد و آن مرئى در حرم‏باشد، مى‏گويد: «رأيته فى الحرم»؟ ما معتقديم اين تعبير، قدر متيقنش اين است كه هردو در حرم باشند، يعنى طرفين فعل، قاتل و مقتول، رائى و مرئى. انصافاً وقتى كسى‏بگويد: من فلان كس را در حرم ديدم، ظاهرش اين است كه هر دو در حرم بوده‏اند.فلان كس، فلان كس را در حرم كُشت، يعنى هر دو در حرم بودند، يعنى طرفين فعل‏در حرم بودند، لااقل من الابهام، ابهام هم داشته باشد، قدر متيقّن را بايد بگيريم.
    (سؤال و پاسخ استاد): يعنى اگر كسى بيرون از حرم ايستاده است، در يك‏فرسخى، يك تيرى انداخت به كسى كه در حرم است، مى‏گويند: «رجل قتل رجلا فى‏الحرم»؟ قتل در حرم بوده است؟ يك سمت قتل در حرم بوده است، آن نسبت به‏مقتولش در حرم بوده است، نسبت به قاتلش بيرون حرم بوده است، داراى دو نسبت‏است. فعل داراى دو نسبت است، نسبتى است به فاعل، نسبتى است به مفعول. يك‏كسى با موشك از عراق زد و يك عده‏اى را در حرم كشت، «رجل قتل رجلا فى الحرم»در حرم كشته شده‏اند، نه در حرم كشته‏اند. در حرم كشته شده، فعل مجهول بگوييد،بله، «قُتِل فى الحرم» ما «قُتِل» نمى‏گوييم، قَتَل فى الحرم، فعل معلوم را داريم مى‏گوييم.
    (سؤال و پاسخ استاد): در حرم كشته شد، اگر فعل مجهول بگيريد، شك نيست،«قُتل فى الحرم»، براى اينكه فعل محهول يك نسبت بيشتر ندارد، «قُتل فى الحرم»، كاربه فاعل ندارد، اما اگر فعل معلوم بگيريد «قَتَله فى الحرم»، فعلى كه يك سمتش فاعل‏است، يك سمتش مفعول است، ادعاى اينكه قطعاً اطلاقات شاملش مى‏شود «لايخلوعن شى‏ء». ما با فعل مجهول داريم اينجا را اشتباه مى‏كنيم، مى‏گوييم: در حرم كشته‏شد. ما هم شك نداريم كه در حرم كشته شد، «قُتل» نمى‏گوييم، «قَتَل» مى‏گوييم، «رأى»مى‏گوييم، از يك نقطه دور دستى نگاه بكند، با دور بين نگاه كند، «رأيت زيدا فى‏الحرم» آيا منصرف نيست؟
    به هر حال ما مى‏گوييم: لااقل من الابهام، چون ابهام دارد، قدر متيقّن بگيريم، قدرمتيقن اين است كه قاتل و مقتول هر دو در حرم بوده باشند، زائد بر آن تحت اصل‏برائت، يا تحت اطلاقات مى‏افتد و ما نمى‏توانيم اضافه قائل بشويم. پس نه مسأله اول‏غلظت مى‏شود نه مسأله دوم.
    كليد حل مسأله سوم و چهارم
    كليد حل آن اين است كه آيا سبب و مسبب هر دو بايد در حرم باشد يا سبب درحرم باشد، مسبّب خارج، يا سبب خارج، مسبّب داخل؟ مى‏گوييم: «زيد قتل عمراً فى‏الحرم» سبب كه خنجر بود به شكمش زد بيرون حرم بود، مسبّب كه شهادت او بودداخل حرم بود، يا بالعكس، خنجر را داخل حرم زد، سبب داخل بود، مسبّب كه قتل‏بود، بيرون حرم بود، آيا در اين گونه موارد، سبب و مسبّب هر دو بايد در يك جا باشدكه اگر واقعاً يك كسى، كسى را زد، شكم كسى را پاره كرد و مستشفاى مدينه يابيمارستان مملكت خودشان مُرد، چون سبب در حرم واقع شده است مى‏گويند: «قتله‏فى الحرم»؟ نمى‏گويند. يا فرض كنيد آمد در تهران، در مدينه، در بيرون حرم، به كسى‏يك تير زد، وقتى رسيد در حرم مكه مُرد، مسبّب آنجا واقع شد، سبب بيرون بود،مى‏گويند: قتله فى الحرم؟ نمى‏گويند. ظاهر «قتله فى الحرم» اين است، سبب و مسبب‏هر دو يك جا باشد.
    پس كليد اين دو مسأله، اوّلى اين بود كه نسبت فاعلى و مفعولى هر دو بايد در حرم‏باشد «أو يكفى احدهما أو يكفى» فقط نسبت مفعولى؟ كليد مسأله دوم هم اين بود، كه‏آيا سبب و مسبّب هر دو بايد در حرم باشد يا «يكفى احدهما فى الحرم و الاخر فى‏الخارج الحرم؟» انصاف اين است كه هيچ كدام از اين چهار مسأله را نمى‏توانيم‏تحميل بر روايات كنيم، قابل شك است و جاى اصل برائت است، يا جاى اخذ به‏اطلاقات است. هذا تمام الكلام در مسأله بيست و چهارم.
    پايان
    پرسش
    1- دليل الحاق مشاهد مشرّفه به مكه و اشكال آن را بيان كنيد.
    2- آيا تغليظ ديه، در جنايت بر اعضاء راه دارد؟
    3- مقتضاى اصل لفظى و عملى در مقام چيست؟
    4- راه حل فروع مسأله بيست و چهارم را توضيح دهيد.