يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 61
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه شصت و يكم "
بررسى در مورد عاقله
كلام در مسئله حكمت تشريع قانون عاقله بود. گاهى در بدو نظر تصور مىشودكه قانونِ بودن ديه بر عاقله، مطلب عادلانهاى نيست، هم با عدالت عقلائى نمىسازد وهم با «لا تزر وازرة وزر أخرى» كه اصل قرآنى است نمىسازد.
براى روشن شدن اين مطلب، ولو اينكه بحث مربوط به احكام نيست كه وجوبو حرمتى در آن باشد، بيان حكمت و فلسفه حكم است، اما خيلى جاها اگر اين مسائلتبيين نشود، اصل احكام الهى به خطر خواهد افتاد و زير سؤال مىرود و لذا فقيه دراين گونه موارد وظيفه دارد كه جواب سؤالات را بدهد، گفتيم: مقدمتاً چند نكته رابايد تبيين كنيم و برويم سراغ حكمت تشريع حكم عاقله.
سه نكته را بيان كرديم، رسيديم به نكته چهارم، من قبلاً اشارهاى به اين نكته كردم،اما ميل دارم از هم باز شود، چون مىبينم براى خود آقايان هم هنوز نكته چهارم جانيفتاده است، «فكيف بآحاد الناس».
حكمت احكام غالبى است
نكته چهارم اين است: حكمت احكام غالبى است نه دائمى، يعنى عموميت بهحسب افراد ندارد، غلبه دارد و هكذا عموميت به حسب حالات ندارد، نه عموميتافرادى دارد، نه در يك نفر عموميت حالاتى. بلكه غالب افراد در غالب حالات،مشمول حكمت حكم هستند و تفاوتى ميان احكام شرعيه و احكام متداول ميان عقلانيست، آنها هم همينطور است، فلسفه احكامشان نه عام به حسب افراد است، نه بهحسب حالات، بلكه غالبى است و اين غالبى بودن، صدمهاى به عموميت حكمنمىزند، حكم عام است، اما فلسفه، غالبى است.
مثال در ميان احكام عقلائيه به همين مسأله قوانين عبور و مرور زديم كهملموستر و محسوستر است، چرا مىگويند اين خيابان بايد يك طرفه باشد؟ براىاينكه ترافيكش سنگين است يا خيابان باريك است، اگر دو طرفه باشد، تصادفاتىپيش مىآيد. حال اگر كسى نگاه كرد ديد خيابان خلوت است، آيا به حسب قانون حقدارد از خيابان يك طرفه در جهت مخالف برود؟ اين به حسب افراد بود.
به حسب حالات هم همين است، يك وقتى من بيمارى دارم بايد زود برسانم، آيامىتوانم به واسطه حالتى يا مىخواهم به هواپيما برسم و نرسم مىمانم، بگويم:حالتم ايجاب مىكند بروم، به حسب قانون نمىتوانم، بيمار هم دارم بايد با آمبولانسبروم، ضوابطى دارد و او مىتواند رد شود از نقاط ممنوعه، اما ماشين عادى به خاطربيمار يا به خاطر نرسيدن به هواپيما، نمىتواند در جهت مخالف حركت كنند و هكذادر مورد چراغ قرمز و امثال ذلك. حكم عام است، اگر گفتند يك طرفه است، نبايدكسى برود، وقتى گفتند چراغ قرمز است، كسى نبايد عبور كند، خواه خلوت باشد ياشلوغ، ولو هيچكس نباشد، باز هم ممنوع است، اگر بروم جرم است، حالا ما اعتنائىنمىكنيم، واقعا هرج و مرجى در مسائل رانندگى ما هست، تخلف از قانون است وهمچنين به حسب حالات من كار دارم، سرم شلوغ است، اضطرار است، قانون عاماست، ولى فلسفه خاص است و مال جايى است كه شلوغ باشد، احتمال تصادفباشد.
سؤال: چرا قانون را عام مىكنند با اينكه فلسفه به آن عموميت نيست؟
جواب: اگر بخواهند تخصيص بزنند، اصل قانون شل مىشود، بگويند هر وقتخلوت بود آهسته برويد، همه مىگويند خلوت است، همه مىگويند خيال مىكرديمخلوت است، اصل قانون با اين گونه استثنائات متزلزل مىشود، اين معنا را در قوانينعرفيه عقلائيه پذيرفتهايم، در مواقعى كه مىگويند: مثلا حكومت نظامى است، قانونمىگويد از ساعت فلان تا ساعت فلان بيرون نيائيد، اين براى اين است كه جلوتوطئهها را بگيرند، من بگويم ما كه توطئهگر نيستيم، ما كه آدمى درستى هستيم، چرانرويم؟ قانون عام است، اگر استثناء به آن بخورد، توطئهگرها هم از اين استثناء سوءاستفاده خواهند كرد. بنابر اين، همه جا -تقريبا مىگوييم، شايد موردى پيدا كنيم كهواقعا حكمت دائمى نسبت به تمام افراد و تمام حالات باشد- مىگوييم غالبا قوانينچنين است، حكمت غالبى است، بحسب الافراد و الحالات، ولى حكم دائمى است.
و من هنا نمىشود به احكام شرع خردهگيرى كرد كه مثلا عده براى عدم تداخلمياه است، يا يكى از حِكَم عده درباره طلاق، عدم تداخل انساب است، چون اگر اينبلافاصله شوهر كند، معلوم نمىشود اين بچه كه متولد شده «من ماء الرجل السابق اواللاحق» است. بنابر اين، فاصله بگذاريم تا نسب به هم نخورد. نمىشود اشكال كردكه آقا اين زن به حسب حالاتش مىدانيم عقيم است، ولى به سن يأس نرسيده است،مىگوييم: قانون عام است، عقيم باشد يا غير عقيم، حالات تفاوت نمىكند. و هكذاافراد، زنى است كه دو سال، سه سال است كه از شوهر جدا زندگى مىكند، آن در يكشهر است، اين در شهر ديگر، بعد از دو سه سال خواست طلاق بدهد، عده دارد ياندارد؟ اجماع تمام علماى اسلام اين است كه عده دارد، خوب اينجا كه تداخل مياهنيست، زن عقيم كه تداخل مياه ندارد، حتى ما امروز مىگوييم: زنانى كه رحمشان رابرمىدارند يا مثلا لولهها را مىبندند، باز هم عده طلاق دارد. نمىتوانيم به اين بهانههاعده طلاق را برداريم، حكم عام است، ولو فلسفه حكم به حسب افراد و به حسبحالات عام نباشد.
(سؤال و پاسخ استاد): شارع مقدس خودش يائسه را استثناء كرده است، آنمربوط به من نيست، اين مثل اين است كه به آمبولانس اجازه مىدهند كه از چراغقرمز رد شود، اين در قانون پيش بينى شده است، يائسه در قانون پيش بينى شده است،اما اينكه اين عقيم است، آن لولهها را بستهاند، در شهرى جدا از شوهرش زندگىمىكرده، اينها فايدهاى ندارد.
(سؤال و پاسخ استاد): غالبيت از بين نرفته، غالب زنها در معرض حملند، زنانى كهطلاق مىگيرند اغلب در معرض حمل هستند.
و هكذا اگر گفتيم: در مسأله ارث زن و مرد، ارث زن نصف ارث مرد است، دراحاديث آمده اين به خاطر اين است كه نفقه بر زن نيست، زن نفقه مىگيرد، مرد نفقهمىدهد، بنابر اين، دو برابر درآمدش بايد باشد، «لايرد على هذا» به اينكه خوب بچهشيرخوار همه پسر و دختر باشد، ارث پسر دو برابر دختر است، شيرخوار است، نفقهنمىدهد. مىگوييم: مگر شما خيال مىكنيد حكمت عرف بايد دائمى باشد و بهحسب جميع حالات باشد، مجموع زنان دنيا را در نظر بگيريد با مجموع مردهاىدنيا، آنها بايد نفقه بدهند، اينها بايد نفقه بخورند، حالا يك تعداد بچه است، تعدادىغير مزوّجه است، تعدادى از كار افتاده است، تعدادى زنش مرده است، تعدادىشوهرش مرده است، اينها معيار نيست، اين زن نان آور خانه است، باشد، حكم تابعحالات و افراد خاصه نيست، قانون يك قانون عامى است و حكمت هم حكمت عاماست.
و هكذا مثال سوم، در مسأله ديات كه گفتيم: ديه مرأه نصف ديه رجل است و عنقريب به شرحش مىرسيم ان شاء الله، بحث فقهىاش مىآيد در مسائل آينده، درآنجا گفتيم فلسفه و حكمتش ظاهرا اين است كه خلأ اقتصادى حاصل در عائله بهواسطه فقدان مرد، از خلأ اقتصادى حاصل از فقدان زن بيشتر است، به همين دليلشارع مقدس ديه او را دو برابر كرده كه خلأ پر شود، «و لايرد على هذا» كه اين زن نانآور بوده و آن مرد نان آور نبوده، توى خانه بوده، زن نان به شوهر مىداده، اين حالاتخاص است، يا زن و مردى حساب كنيد كه در سن طفوليت است، نه اين نانآوراست، نه آن نفقه خور شوهر است، اينها حالات است، اينها افراد است، تا برسيم بهديه اطراف.
بناءاً على ذلك نبايد انتظار داشته باشيم كه حِكم قوانين در همه جا عام باشد ومتأسفانه اين مغالطه قديم الايام، حديث الايام، هميشه بوده است، فراموش نمىكنمدر زمان طاغوت در مورد مثلا بعضى از قوانين اسلام كه بحث مىشد، فرض كنيم درباره اينكه زن حق قضاوت ندارد، بنابر مشهور كه مىگويند ندارد، پشت مجله عكسزن را مىاندازد، عكس پيرمرد دهاتى را هم مىاندازد، مىگويد: ببينيد اين يكى حققضا دارد، آن زن با آن تحصيلاتش، اين همه تحصيلات كرده است، دكترا دارد، آن حقندارد، اما اين برود تحصيل كند حق دارد، اين انصاف است؟ يك نفر با يك نفر كهمقايسه نمىشود، مجموع به مجموع حساب مىشود، صحبت اين است كه عقل اينمجموعه با آن مجموعه فرق دارد يا ندارد؟ عقل نه، آمادگى براى مسائل قضايى در آنمجموعه بيشتر از اين مجموعه هست يا نيست؟ ما نمىخواهيم فرد را با فرد مقايسهكنيم، مجموع را با مجموع مقايسه مىكنيم. به هر حال چهارمين نكتهاى اگر جا بيفتد،بسيارى از سؤالات كه براى خود شما مطرح است و براى بسيارى از افراد حتىتحصيل كردهها مطرح است، جواب داده خواهد شد.
ديه خطا بر عاقله
بعد از روشن شدن مقدمات، برويم سراغ عاقله، آيا اينكه ديه خطا بر عاقله هست،يعنى اقوام و بستگانى از سوى پدر آن هم مردانشان نه زنانشان، آيا اين نوعى قانونخلاف عدل الهى نيست؟ آيا با «لا تزر وازرة وزر اخرى» مىسازد؟ جواب اجمالىمىدهم، بعد مىرويم سراغ جواب تفصيلىاش.
جواب اجمالى اين است كه اولا «لاتزر وازرة وزر اخرى» مربوط به عقوباتاست، نه ضمانات، يعنى كسى عقوبت ديگرى را نمىكشد، «لا العقوبات الدنوية» مثلحد، شلاق، تازيانه، كسى جاى ديگرى شلاق بخورد، آن آقا فرار كرده شما بيايىشلاق بخورى، آن آقا فرار كرده شما را ببرند زندان، در فقه اسلامى مطلقا نيست، «لاالعقوبات الدنوية لا العقوبات الاخروية».
(سؤال و پاسخ استاد): كفيل خودش قبول كرده است كه من بياورم و نياورديمزندان مىكنند، مىخواستى كفالت قبول نكنى خودت زير بار تعهد رفتى به ميلخودت، اگر كسى با ميل خودش زير بار تعهد ديگرى برود، مسئول است، كفالترفتن زير بار تعهد است، گفتى من اين را تحويل مىدهم، ندادى، زندانت مىكنند.
(سؤال و پاسخ استاد): وزر به معناى عقوبت است، آيات قرآن را هم ببينيد، «وليحملنّ أوزارهم و اوزاراً مع أوزارهم» يعنى بار گناه، وزر در آيات قرآن به معناى گناههست، بياوريد جائى در غير گناه استعمال شده باشد، در قرآن زياد داريم. تازه شكهم بكنيد كه آيا وزر به معناى گناه است يا اعم است؟ قدر متيقن را بايد بگيريد، هركجا مفهومى مردد بين اقل و اكثر شد، لابد بايد برويم سراغ قدر متيقن كه اقلاست.
بحثى در مورد بيمه
پس اين بار بدهى كسى را به دوش كشيدن چرا؟ مىگوييم اين يك نوع تكافلاجتماعى و بيمه خانوادگى است، يعنى مسأله بودن ديه بر عاقله يك نوع تكافل وكفالت متقابل است به حكم شارع مقدس و يك نوع بيمه خانوادگى است، «التأمين فىالعائلة»، عربهاى امروز تأمين مىگويند به بيمه «فى نظام العائلة» ما اين را يك نوع بيمهدر نظام عاقله مىدانيم.
توضيح ذلك: امروز چيزى داريم به نام عقد بيمه و سابقا نبود، مىخواستيم سابقاًدفاع كنيم از مسأله عاقله، مشكلتر از امروز بود، اما امروز چيزى داريم به نام بيمه.فلسفه بيمه چيست؟ چرا ما هر سال هر ماه چيزى بدهيم كه اينها را جمع كنند كسانىكه خسارت مىبينند خسارت آنها را بدهند، به ما چه مربوط؟ جواب مىدهند، فلسفهخيلى روشنى دارد، خسارت اگر در يك نقطه متمركز شود، آنجا را از پا در مىآورد،يك آتش سوزى خانوادهاى را بيچاره مىكند، تصادف اتومبيل ممكن است دو نفر رإے؛غغظظبيچاره كند، غرق شدن كشتى شركت عظيم را به خاك سياه مىنشاند، براى اينكه اينپيش آمد نكند، حساب كردند خساراتى كه در سال متوجه سيارات، كشتيها، مغازههامىشود، مجموع اين خسارات چقدر است؟ بعد آمدند حساب كردند اگر ما بخواهيمتأمين كنيم اين خسارات را، چقدر پول مىخواهد؟ بعد اين را تقسيم كردند به همه،مىگويند هر كسى مقدار مختصرى بدهد، ما حسابش رسيديم اين چهار درصد رابدهند، روى هم بريزند، كل تصادفهايى كه در سال واقع مىشود حدودش معلوماست، صدتا پايينتر صدتا بالاتر، راه حلش هم اين مقدار پول است، اين مقدار پول راسرشكن مىكنيم نفرى يك درصد، دو درصد، چهار درصد مىگيريم و نمىگذاريمخسارت متوجه يكى دوتا شود و سقوط كند و بر خاك سياه بنشيند، تقسيم مىكنيم بههمه. اين معنا سبب شده كه همه با خيال راحت زندگى كنند، اين همه كشتيها و اينهمه مال التجارهها، اين همه هواپيماهاى گرانقيمت، بالاى آسمانها حركت مىكند،شركتهائى كه اموالشان در دريا و هوا زمين است، فكرشان راحت است، ما بيمه رامىگيريم اگر در سال ده تا هواپيما هم سقوط كرد، خسارتش را مىدهند، خسارتاموال را هم مىدهند، خسارت آتشسوزى را هم مىدهند، خسارت تصادف را هممىدهند، اين را تقسيم كردند، آيا اين كار عاقلانه است؟ يا «لاتزر وازرة وزر أخرى»جلويش را مىگيرد؟ ما با ميل خودمان اين كار را كرديم، حالا اگر دولت مجبور كردمردم بيمه كنند، گفت: من حساب كردم اگر بيمه اجبارى نباشد، مردم به خسارتمىافتند، مردم عدهاى عقلشان نمىرسد، مىگويند بيمه درمان چيست؟ بيمه كارگرچيست؟ نمىفهمند، بايد به اجبار وادارشان كرد به بيمه، چرا؟ چون مصلحت ايناست، فردا كه گرفتار شد، مىفهمد مصلحت اين است، مىگويد من خسارتم يكميليون است و بيمه داد، آن وقت مىفهمد فلسفه بيمه چيست. پس به اجبار هم باشدآنجايى كه واقعا مصلحت عامه ايجاب مىكند اما فرهنگ عامه نمىكشد آن را،حكومت مىتواند اجبار كند در اينجا، مانعى ندارد. اين نمونه را ديديد، حالا شارعمقدس مسأله قتل خطا را در نظام عائله و طايفه به همين صورت در آورده است.
(سؤال و پاسخ استاد): الان ديه را آوردند توى بيمه، ديه آمده توى بيمه، مىگوينددر مقابل ديه ما بيمه مىكنيم، در مقابل فرد ثالث بيمه مىكنيم، يك وقت بيمه خودتاست، يك وقت بيمه مسافر است، يك وقت فرد ثالث است، اگر تصادفى كردى، ديهرا اداره بيمه مىپردازد. چرا؟ به علت اينكه شما يك چيزى تدريجا مىدهى. حالشارع مقدس گفته قتل خطا مثل آتش سوزى است، عمدى كه نبوده، شبيه عمد همنبوده، مثل زلزله است، تو خانه زيد آمد خراب كرد، خانه بستگانش سالم است، «ايهاالاقرباء اجتمعوا و كل واحد» مقدارى از اين خسارت را قبول كنيد، روى هم بگذاريدامروز نوبت اين بود، فردا نوبت شماست، قتل خطا من مىخواستم اين طرف بزنمكمانه كرد آن طرف خورد، در انتظار همه است. در نظام عائله بيمه اجبارى گذاشته، امااينجا نه، امروز نوبت اين است، فردا نوبت ديگران است، براى اينكه يكى ديه بدهد،سقوط مىكند، ديه چيزى سبكى نيست خيلى سنگين است، اگر بخواهند ديهبپردازند، واقعا يك خانواده سقوط مىكند، بايد همه چيزش را بفروشد تا ديه بدهد،نحوه تقسيمش مىآيد در اواخر باب ديات، اينجا جايش نيست، نصف ديه را عدهاىگفتند، مىخواهم بگويم اين يك سرشكن كردن خسارت بر نفرات عائله است، نكتهقابل ملاحظه اينجاست كه مردم خودشان در مشكلات عملا اين كار را مىكنند. اگركسى بايد ازدواج كند، بار ازدواج سنگين است، مىگويند يك نفر بخواهد زير بارازدواج برود، جهيزيه برود، مشكل است، معمول ميان مردم اين است، هر كس كهبراى ازدواج دعوت مىشود، كادوى همراه خودش مىآورد. بعضى جاها مثل دهات،روستاها راحتش مىكنند پول مىآورند، چيزهاى تشريفاتى بدرد نخور پول نشود،نمىآورد و من سراغ دارم افرادى را كه بعد از آنكه ازدواج كردند، تمام هزينهازدواجشان كه دادند، پولى اضافه ماند برايشان، براى زندگىشان، اين فلسفهاى داردو آن اين است كه امروز نوبت دامادى اين پسر است، فردا نوبت دامادى پسر توست،امروز عروسى اين دختر است، فردا عروسى آن دختر است، اگر كمك كنيد همه باهم، اين بارهاى سنگين برداشته مىشود، مردم داوطلبانه اين كار را مىكنند، گاهى درعزا هم اين كار را مىكنند، بچه متولد شده اين كار را مىكنند، از سفر آمده ديدنمىآيند و مىروند، خرج دارد، مخصوصا سفرهاى مكه كه اين روزها مردم براىخودشان پر خرجش كردهاند، بيچاره مىشود، هر كسى چيزى مىآورد، اينها را كهروى هم مىريزيم بار بر همه سبك مىشود، وقت مردم داوطلبانه اين كار را انجاممىدهند، اشكالى دارد كه شارع مقدس به صورت اجبارى «لمصلحة غالبية» بيايد اينرا بر يك عائله فرض و واجب كند.
(سؤال و پاسخ استاد): چطور آن را عادلانه مىدانيد مصداق «لاتزر وازرة وزراخرى» نمىشماريد؟ مىگوييد مصلحت عامه ايجاب مىكند، امروز نوبت اين است،فردا نوبت آن است چرا در مشكلات براى خانواده كادو مىبريد، دوستانتان،فاميلتان، امروز نوبت آن است، فردا نوبت آن است؟ نحوه تقسيم ديه بر عاقله بايدبرسيم، شايد جاهائى بشود عاقله بتواند يك سوم بدهد، يك دوم بدهد، بقيه مىافتد بهگردن خودش، عاقله اصلا نتواند بدهد، خودش بايد بدهد، خيال نكنيد كه مىگوييمديه بر عاقله است، خود جانى به كلى مىرود كنار در تمام شرائط و تمام افراد. حالااين را به طور سر بسته از بنده بپذيريد تا ان شاء الله به جزئيات برسيم.
اگر افراد بيمه شدند دوباره سراغ عاقله نمىرويم
در اينجا نكته ديگرى باقى مانده آن را بگويم كه مهم است. يك نكته اين است كهاگر ما در عصر و زمان خودمان افراد را در مقابل خطاى محض بيمه كرديم، آيا باز همپاى عاقله را به ميان مىكشيم؟ راننده بيمه شخص ثالث كرده در مقابل ديه، ديه هممصداق شبه عمد نشد، مصداق خطاى محض شد، اداره بيمه متعهد است كه ديه رابپردازد، آيا اگر واقعا مردم در مقابل قتل خطا مشمول بيمه شدند و اداره بيمه متعهدبود كه ديه قتل خطا را بپردازد، آيا باز هم مىرويم سراغ عاقله؟ جواب اين است نه،عاقله مال آنجايى است كه زمين بماند، موضوع منتفى است، مسئولى در مقابل اوايستاده مىگويم: من مسئولم، من پول گرفتم من بايد بدهم، اگر شما مسئوليد درمقابل ديه، موضوع مسئوليت عاقله منتفى است.
(سؤال و پاسخ استاد): استنثا نيست موضوع منتفى است، بعضى احكام منتفى بهانتفاء موضوع مىشود، اگر موضوع از بين برود، ميّت را بايد غسل داد، سيل آمد ميترا برداشت برد، حال چه كار كنيم؟ موضوع از بين رفت، اينجا هم يك نفر متعهد شدهحتى نذر كرده كه من ديه را بدهم، عاقله ديگر مسئوليتى ندارد، نذر كردى بسم اللهبده، بيمه هست، بيمه بيايد بدهد، عاقله بار زمين مانده را برمىدارد، بارى كه به زميننيست، موضوع منتفى است.
اين را من مىگويم در جواب چيزهايى كه ديدم در بعضى از جرائد و مجلاتنوشتهاند كه دولت بيمه مىكند، در مقابل عاقله. بله، اگر بيمه كنند، موضوع منتفىاست نه اينكه حكم از بين رفته، حكم «على موضوعه» هست، اگر كسى مسئول درمقابل ديه نباشد، عاقله مسئول است.
(سؤال و پاسخ استاد): موضوع از بين مىرود، سيل آمد جنازه را برد، واجبكفايى نيست، آقاى با همتى به ارباب دم گفت بياييد من ديه را مىدهم، خوب ديگرموضوع منتفى شد، وقتى موضوع منتفى شد، حالا خواه اداره بيمه بدهد، نذر كردهباشد تا بدهد، آدم با فتوّفتى داد، موضوع منتفى شد.
اما نكته ديگر اين است كه از رواياتى در مىآيد كه اين در مقابل ميراث است، يعنىهمانطورى كه شما منتفع از ميراث مىشويد، خسارتهايى را هم تحمل كنيد، چهفرقى بين اين عائله است و غير عائله؟ اينها بالاخره طبقات ارثند، گاهى ارث به طبقهاول مىرسد، گاهى به دوم و گاهى به سوم، بالاخره همه اينها در معرض استفاده ازيكديگر هستند، وقتى منافعتان به يكديگر مىرسد، خساراتتان هم بايد در ميان شمإے؛ففظظتقسيم شود، اين هم نكتهاى است كه از بعضى احاديث استفاده مىشود كه مىخوانيمان شاء الله. اگر اين باشد مسأله واضحتر مىشود، وقتى در آنجا كه پول است پاى تو درميان است، در آنجا كه خسارت است پاى تو بايد در ميان باشد، اين هم نكتهاى استكه از روايات استفاده مىشود و اين هم قابل توجه است.
گمان مىكنم با شرحى كه عرض كردم ان شاء الله سخنى در اين مسأله باقى نماند.
پايان
پرسش
1 - اگر ديه خطا بر عاقله باشد خلاف عدل الهى است؟
2- آيه شريفه «لا تزر وازرة وزر أخرى» در عقوبات است يا ضمانات؟
3- چه شباهتى بين بيمه و پرداخت ديه توسط عاقله وجود دارد؟
4 - اگر افراد بيمه شدند، باز هم به سراغ عاقله مىرويم يا خير؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...