يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 59
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه پنجاه و نهم "
مذمّت اكثريت
حديث اخلاقى امروز ادامه حديث موسى بن جعفر(ع) است كه راوى آن هشامبن حكم است و در كتاب نفيس كافى نقل شده است. فرمود: «يا هشام، ثُمَّ ذمّ اللهالكثرة فقال: و ان تُطِع اكثرَ مَن فى الارض يُضِلّوكَ عن سبيل الله» ( انعام - 116 ( درقسمتهاى سابق اين حديث، امام كاظم(ع) اهميّت عقل و علم را بيان مىفرمود: دراينجا، از آنجا كه يكى از آفتهاى عقل انسان، تسليم اكثريتِ كمّى جامعه شدن است،امام مىفرمايد: خداوند مذمّت كثرت كرده است، فراز بعد هم مىفرمايد: مدح قلّتكرده است، آياتى به عنوان شاهد براى مذمّت كثرت، و آياتى به عنوان شاهد براىمدح قلّت، آورده است. يك آيه همين بود كه اگر اطاعت اكثر مردم روى زمين رابكنى، تو را از راه خدا گمراه مىكنند، دو آيه ديگر هم هست كه نخواندم كه خداوندمىفرمايد: اگر از آنها سؤال كنى «من خلق السموات و الارض ليقولنّ الله قل الحمدلله بل اكثر هم لا يعلمون» ( لقمان - 25 ( بعد هم آيه ديگرى نقل مىكند كه آخرش «بلاكثرهم لا يعقلون» است. ( عنكبوت - 63 (
در اينجا بحث حسّاس و مهمّى است در باره اين اكثريتها. در دنياى امروز سخن ازاكثريت است، انتخابات و بسيارى از مسائل بر محور اكثريت دور مىزند، از طرفىهم اين آياتِ مذمّت اكثريت را در قرآن مجيد مىبينيم، حلّ مسأله كجاست؟
اكثريت ممدوح
واقعيت مطلب اين است كه جوامع بشرى با هم متفاوت است، اگر جامعه، جامعهصالحان باشد، بديهى است تبعيّت از اكثريت تبعيّت از صلاح و تقواست، اما اگراكثريّت، مانند بسيارى از كشورهاى دنيا اكثريّت هواپرست باشد، تبعيّت از اكثريتهإے؛سسظظهم به جاهاى بسيار بد مىرسد. اسلام اصولاً تابع اكثريّت كيفى است، نه اكثريّت كمى.اكثريّت خوب است اما نه به حسب نفرات، بلكه به حسب آن كيفيت صفات، و لذا درآن آيه شريفه «تبارك الذى بيده الملك و هو على كل شىءٍ قدير × الذى خلق الموت والحيوة ليبلوكم ايّكم احسن عملا» ( ملك - آيه 1 و 2 ( در تفسير اين آيه از معصوم نقل شدهاست، خداوند «احسنُ» فرموده است و «اكثرُ» نفرموده است. نفرموده است چهاشخاصى بيشتر نماز مىخوانند، چه اشخاصى بيشتر انفاق مىكنند، فرموده است چهاشخاصى بهتر نماز مىخوانند، بهتر در راه خدا انفاق مىكنند، بهتر جهاد مىكنند، نهبيشتر، اساس منطق اسلام همين است، منتها اين مسأله اكثريّت در دنياى امروز براىحكومتها يك راه چاره در عين بيچارگى است، مىگويند: اگر ما بخواهيم حكومتكشورها را بر اساس اكثريّتها نگذاريم، بر اساس چه بگذاريم؟ اكثريّت كيفى؟ همهمىگويند: ما آدمهاى خوبى هستيم، معيار ندارد، با چه معيار بسنجيم، اين از آن بهتراست، آن از اين بدتر است؟ مجبوريم براى اينكه نظام كشورها سامانى پيدا كند، آراءاكثريّت عددى را معيار قرار بدهيم نه اكثريّت صفتى، به همين دليل يك آدمبىبندوبار، آلوده، جانى، دزد، يك رأى دارد، يك آدم صالح، عالم، دانشمند، پخته، باتجربه، آن هم يك رأى دارد، اين از باب ناچارى است، راهى ندارد. اسلام مىگويد:اول جامعه را صالح كن بعد برو سراغ اكثريّت عددى. اگر اكثريّت جامعه، اكثريّتفاسدى باشد، حكومت برخاسته از آن هم حكومت فاسدى است، همانطور كه الانمىبينيد، بسيارى از كشورها هستند كه حكومتشان، حكومت جانى و فاسد است،چرا؟ چون اكثريّتشان فاسد است، اكثريّت كه هواپرست شد، وقتى رئيس حكومتمىخواهد رأى بياورد يكى از شعارهايى كه مىدهد، مىگويد: اگر من رئيس جمهورشدم، همجنس بازى را به حسب قانون، آزاد مىكنم. آرائى را از اين راه به دستمىآورد. جامعه فاسد است كه حكومتش هم فاسد مىشود، اين محصول همان است،و آن هم كه سر كار آمد، اين فساد را براى آراء آيندهاش تشديد مىكند. قرآن اگرمىگويد: «ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله» ( انعام 116 ( ناظر به چنينجامعهاى است، نه جامعهاى كه در عصر امام زمان(عج) يا در عصر پيغمبر اكرم(ص)يا جامعهاى كه تحت حكومت اسلامى دربيايد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): اطلاق دارد و قرينه همراهش هست، اكثرى كه در زمانپيغمبر بودند كه به پيغمبر مىگويد: «ان تطع اكثر من فى الارض» اكثريّت فاسدى بود،يا اينجا كه مىفرمايد: «اكثرهم لا يعلمون، اكثرهم لا يعقلون» اشاره به مشركين است،كه اكثريّت جامعه عرب را در عصر ظهور اسلام تشكيل مىدادند و الاّ زمان قيام امامزمان يا در يك جامعه اسلامى، در يك محيط صالح هرگز نه قرآن مىگويد: «اكثرهم لايعلمون، لا يعقلون» و نه مىگويد: «ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيلالله».
اين تحليلى بود كه لازم دانستم عرض كنم، چون سؤالاتى در اين باره مىشود، بهخاطر تضادى كه بين اينها و مسائل انتخابات و اكثريتها مىبينند.
تبعيت از حق
و اما آن نتيجه اخلاقى كه مىخواهم بگيريم، اين است كه ما نبايد در زندگىاخلاقىمان تابع اكثريتها باشيم، زندگى سياسى به حكم اجبار در بسيارى از جوامعچنين است، در يك جامعه صالح بحث نمىكنم در يك جامعه ناصالح، اما در زندگىاخلاقى نبايد نگاه به اين بكنم، اكثريّت مردم روى زمين، اگر مال حرام به دستشانبيفتد، پرهيز مىكنند مىگويند: ظلم است، يا مىگويند: گوارا باد؟ من نبايد نگاه به ايناكثريّت بكنم. اكثريّت مردم روى زمين جايى كه منافعشان به خطر بيفتد آيا دروغمىگويند يا راستى مىگويند كه به زيان آنهاست و منافع آنها را به خطر مىاندازند؟ بهيقين اين چنين نيست، حالا بنده هم اين را دليل قرار بدهم بگويم: همرنگ جماعتبشوم، مردم روى به دنيا پرستى و زرق و برق دنيا آوردهاند، براى دنيا مسابقه بدهندمن هم بگويم: همسايه را نگاه كن، دوستم را نگاه كن، همشهريم را نگاه كن، من چرإے؛سسظظعقب بمانم. اگر در مسائل اخلاقى بخواهيد تابع اكثريّت باشيد، بيچاره خواهيد شد.اميرمؤمنان(ع) كه جان فداى كلمات نورانىاش باد، فرمود: «لا تستوحشوا فى طريقالهدى لقلّة اهله» اگر در جاده هدايت ديديد همسفرانتان كم هستند، اما در جادهضلالت انبوه جمعيّت در حركت است، از كمى نفرات، از تنهايى وحشت نكنيد. آدمبا ايمان بايد استقلال داشته باشد، در فكرش، در مسائل اخلاقىاش، تمام دنيا شراببخورند، او تك و تنها نمىخورد، تمام دروغ بگويند، او تك و تنها نمىگويد، همهمال حرام مىخورند، او نمىگويد. متأسفانه يك استدلالى براى عوام شده است كه آقاچرا مال حرام مىخورى؟ مىگويد: چه كسى حلال نمىخورد. چرا دروغ مىگويى؟چه كسى راست مىگويد در اين روزها. مثل اينكه اگر ديگران كار خلاف كردند،مجوّز كار خلاف ما مىشود، چرا غيبت مىكنى؟ همه غيبت مىكنند، بيا ببين، همهغلط مىكنند، كار خلاف انجام مىدهند، اين استدلال عوامانه است، آن هم عواممنحرف، نبايد اهل علم چنين باشند، نبايد شاگردان امام زمان چنين باشند، نبايدسربازان ولى الله اعظم چنين باشند، ديگران هر چه مىخواهند بكنند، شما چراراضى شويد؟ مستقل فكر كن، راه زندگى را آنچنان كه قرآن و احايث رسول الله واهل بيت نشان دادهاند همان راه را برو.
يكى از بدبختيهاى جامعه ما پخش شايعات است، روزى نيست كه يك شايعهدروغين تازه در باره افراد، شخصيتها، آدمهاى پاك، خانوادههاى پاك، زنان پاك،درست نكنند، وقتى به ايشان مىگوييم كه چرا مىگوييد؟ مىگويند: همه مىگويند،همه بد مىگويند، «انّ الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليمفى الدنيا و الاخرة» ( نور 19 ( كسى كه پخش شايعات دروغين مىكند، در باره اشخاصبا ايمان، عذاب دنيا و آخرت، هر دو را دارد. همه مىگويند، همه غلط مىكنند كهمىگويند، من چرا اين كار را بكنم؟ آن زمان انسان اصلاح مىشود و آدم مستقل و باتقوا مىشود و در مسير سلوك الى الله قرار مىگيرد كه نگاه نكند ديگران چه مىكنندو اين را براى خود سند و دليل و مدرك قرار ندهد، ببينيد خدا چه دستور داده است.سابق بر اين بعضى از اين جوانان مسلمان در دانشگاهها بودند (الحمد لله آن وضع بهكلى در پرتو نظام اسلامى عوض شد) مىگفتيم: چرا روزه نمىگيريد؟ مىگفتند: پيشهم كلاسيهاى خود، خجالت مىكشيم. چرا نماز نمىخوانيد؟ نماز مىخوانيمخجالت مىكشيم. او بايد خجالت بكشد كه روزه مىخورد و نماز نمىخواند، تو چراخجالت بكشى؟ در ميان انبوه گناهكاران پاك بودن خجالت ندارد، گناهكار بايدخجالت بكشد.
بنا بر اين نتيجهاى كه ما از اين كلام پر نور امام كاظم(ع) مىگيريم، اين است كه مانگاه به اكثريتهاى فاسد نكنيم، اكثريّت عددى معيار نيست، اكثريّت كيفى در اسلاممعيار است. زندگى خود را بر آن اساس قرار بدهيم تا ان شاء الله الرحمان بتوانيم يكزندگى سالمى داشته باشيم، و عاقبت به خير از دنيا برويم، كه اين عاقبت بخير از دنيارفتن، كار بسيار مشكلى است. در طول عمرمان افرادى را ديديم كه در چه مسيرهاىصلاح و درستى بودند ولى عاقبت كارشان به جاهاى بد رسيد - پناه بر خدا - ايننمىشود مگر اينكه مستقل در فكر باشيم، تسليم حرفهاى اين و آن نشويم،وسوسههاى شياطين جن و انس را كنار بگذاريم، راه خدا را خودمان پيدا بكنيمبقيهاش هم خودمان را به خدا بسپاريم بگوييم: «اللهم لا تكلنى الى نفسى طرفة عينابداً فى الدنيا و الاخرة» من را يك لحظه به خودم وانگذار كه اگر به خودم واگذارىبيچاره خواهم شد. در اين زمينه صحبت بيش از اينهاست فقط به عنوان تذكر اخلاقىعرض كردم.
يك جمله هم در باره اوضاع و احوال امروز عرض كنم. در جريان اين گردهمايىكه سران مسلمان جمع شدند در مملكت ما حوادثى دست به دست هم داده كه انسانفكر مىكند اينها تصادف نيست، شايد لطف پروردگار باشد، برنامه سه سال قبلتنظيم شده است، اگر در حال و هواى امروز بود شايد تنظيم نمىشد، در سه سال قبلتنظيم شده است كه اينجا باشد. اين جريان الان زمانى واقع مىشود كه اسرائيلغاصب از هر زمانى منفورتر است، به خاطر اين سياستهاى لجوجانه احمقانهاى كه برضد خودشان هستند در كل منطقه تنها شدهاند، و اين تنهايى آنها سبب شده است كهسيل جمعيت به سوى اين گردهمايى بيايد، و پربار و پر فايده بشود. باز تصادفاً درشرايطى است، كه حضور بيگانگان و دشمنان در كنار كشور ما از هر زمانى بيشتراست، و كارشكنيهاى آنها و عداوتهاى آنها و محاصرههاى آنها از هر زمان، فشارشانبيشتر است، تصادفاً در اين موقع است. وقتى اين جمعيت مىآيند با آن شكوه و با آنعظمت نه تنها سران اسلامى، بعضى از سران بين المللى هم مىآيند شركت مىكنند،اين معنايش اين است كه هم اسرائيل و هم آمريكا همه اينها در افكار عمومى دنيا يامنطقه، تنها هستند. باز در زمانى اين قضيه واقع مىشود كه با فاصله بسيار كمى، يكگردهمايى ديگر اقتصادى بوده است و سرمايه گذارى عجيبى روى آن شده استهيچ كس آنجا نرفته است، الاّ اقل قليل. اين تصادفها دست به دست هم دادنش خيلىمعنا مىدهد، و ما اميدواريم ان شاء الله اينها قرينه و نشانه اين باشد كه يك دورانشكوفايى، براى اسلام و مسلمين و براى شيعه اهلالبيت كه در اين كانون تشيّع اينبرنامهها پياده مىشود، چه نسبتهايى به ما مىدادند در كتابهايشان، كارى به قرآنندارند، كارى به اسلام ندارند، اهل نماز نيستند، چنينند، چنانند، وقتى مىآيندمىبينند سران اين كشور همه سخنشان از قرآن است، حمايت اسلام است، موقعنماز، نماز است، در خيابانها همه زنها، حجاب دارند، چنين است، و چنان است.
چندى قبل يك خبرنگار امريكايى آمده بود پيش ما، گفت: واقع مسأله اين است،اين كشورى كه رسانههاى ما به ما معرفى كرده بودند با اينكه اينجا مىبينيم، خيلىفرق دارند. گفتم: اتفاقاً يك وقت سفير ژاپن نزد من آمده بود، سفير فرانسه نزد منآمده بود، آنها هم همين را گفتند، گفت: سفيرها اين را بگويند، مهم نيست، من كهخبرنگارم توى خبرم، مىبينم به سر من كلاه رفته است، و گفت: من خودم را مقصّرمىدانم. حالا پيش ما كه آمده است، نمىخواهد جانماز آب بكشد، ما هم در دنيا نقشسياسى نداريم. مىگفت: من خودم را ملامت مىكنم كه اين كشور شما، با آنچه به ماگفتند، خيلى فرق دارد. يكى از بركاتش اين است مىآيند و مىبينند، مىبينند همهاينها دروغ بوده است، دروغ فروغ ندارد، دروغ دوام ندارد، دروغ ظاهر مىشود، وبعداً هم مايه بى اعتبار شدن حرفهاى ديگرشان مىشود. ما مخلصانه خاضعانه ازخداوند تقاضا مىكنيم كه ان شاء الله باقيمانده اين برنامه به خير و خوبى و سلامت بهنفع اسلام، مسلمين پايان يابد و يك دوران تازهاى در شكوفايى اسلام و تشيع، مذهباهلبيت، ان شاء الله در كل دنيا باشد، و مسلمانان بتوانند از آثار آن بهرهمندبشوند.
مسأله 22 (تعلق ديه بر عاقله)
و اما بحث فقهى امروز، مسأله مهمى است، مسأله 22 در باره عاقله است. عبارتتحرير الوسيله اين است: «دية قتل الخطأ على العاقلة بتفصيلٍ يأتى ان شاء الله تعالى ولا يَضمُنُ الجانى منها شيئاً» اولش كه معلوم است، ديه قتل خطا بر عاقله است، بهتفصيلى كه بعداً در آخر كتاب ديات مىآيد. اينجا فقط اصل ديه بر عاقله بودن بحثاست، يعنى بحث مىكنيم كه ديه بر عاقله است، عاقله چه كسى هست، سهمشانچقدر است، مساوى است يا نيست، اگر عاقله بى پول باشد، تكليف چه مىشود،بحثهاى مفصلى است كه بعداً مىآيد، فعلاً «كون الديه على العاقله» را ان شاء اللهتعالى بحث مىكنيم.
عدم وجوب ديه بر جانى
«و لا يضمن الجانى منها شيئاً» جانى ضامن نيست. ما معتقديم كه به جاى «لايضمن» بايد بگوييم: «لا يجب» براى اينكه جانى ضامن است يا نه محل بحث است.اگر عاقله نداشت، مىگويند: جانى بايد بدهد. جانى اولاً و بالذات ممكن است ضامنباشد، تا عاقله هست عاقله بايد جور جانى را بكشد و ضمان را از دوش اين بردارد.يعنى ضمان اولاً و بالذات بر سر جانى، بيايد منتها عاقله مأمور است دين اين را بدهد.اين احتمال اصلاً قطعى نيست، اين احتمال است كه جانى ضامن باشد، اما «لا يجبعليه الاداء» باشد، الاّ آنجايى كه دستمان به عاقله نرسد يا برسد اما پول نداشته باشد،كه آن ضمان بر جانى هست، و لذا ما اينجا احتياط مىكنيم و مىگوييم: «و لا يجبعلى الجانى منها شيئاً» نمىگوييم: «لا يضمن» تا ادله را بررسى كنيم، ببينيم آيا واقعاًضامن نيست يا ضامن است و ديگرى بايد جور او را بكشد.
«و لا ترجع العاقله على القاتل» عاقله پول را كه مىدهد، نمىتواند برگردد از قاتلبگيرد. اقل قليلى قائل شدهاند كه عاقله مىتواند برگردد و از جانى بگيرد، فعلاً شماپول را بپرداز، بعداً از جانى بگير، نه، رجوع عاقله به جانى هم نيست.
پس اول اين است كه ديه بر عاقله مىآيد، بعد توضيح داديم جانى ضامن نيست يابه تعبير ما بر او واجب نيست، بعد هم عدم رجوع عاقله به جانى. اين مسأله را اينجامتعرض شدهاند و شرحش آخر كتاب ديات است.
در اينجا يك حكم بيان مىشود و آن اصل وجوب بر عاقله است، در آخر ديات 22مسأله در تحرير در باره عاقله هست، 22 تا، 14 تا در باره «من هو العاقله» است، «وكيف تتحمل العاقله» هست، عاقله كيست؟ عاقله چطور متحمل مىشود؟ 14 تا مسألهدر اين باره هست، 8 تا مسأله هم در باره «كيفية التقسيم» چه رقم تقسيم كنيم، همهمساوى؟ يا پول دارها بيشتر؟ كم پولها كمتر؟ يا به حسب مراتب ارث و سهام ارث؟
در اينجا يك مسأله و آن اين است كه «تجب الدية على العاقله» اصل اين قول دراينجا محل بحث است، بنا بر اين نگوئيد: تكرار است آن كه اينجا بحث مىشود،آنجابحث نيست، و آنكه آنجاست اينجا نيست.
نقل اقوال علما
مىدانيد كه اين يك مسألهاى است خلاف آن قاعده مرتكز در اذهان، قاعده مرتكزدر اذهان، اين است كه هر كسى مسئول اعمال خويش است «لا تزر وازرة وزر اخرى»هر كسى اتلافى كند خود او مديون است، ولو در خواب باشد، بناءً على ذلك اين برخلاف آن قاعده مرتكزه كه هم در اذهان عقلاست و هم در آيات به آن اشاره شدهاست «لا تزر وازرة وزر اخرى» و امثال اين، ولى با اينكه اين خلاف آن قاعده مرتكز وقاعده قرآنى است، اين استثناى مخصوص، اجماعى است بين همه علماى اسلام،«جميع الامة اَجمَعوا على ان دية الخطاء على العاقلة» تنها كسى كه از او نقل مىكنند،يك فقيه اهل سنت است به نام اصم، كه فوتش در سنه 200 نوشتهاند، يعنى تقريباًمعاصر امام كاظم(ع) و شايد مقدارى معاصر امام رضا(ع). از اصم نقل مىكنند كهمىگويد: ديه بر خودش است، از خوارج هم نقل كردهاند، اگر فقهاى آنها را جزءفقهاى اسلام بياوريم، يا فقهايى داشته باشند، مىگويند: خوارج هم مىگفتهاند: ديهخطاء هم بر خود انسان است. از آنجايى كه فتاواى خوارج را به حساب نمىآورنداصم هم در اقليّت است، علما اينها را ناديده گرفتهاند، هم اهل سنّت مىگويند: مسألهاجماعى است، هم علماى شيعه مىگويند: اجماعى است. حالا در روزنامهها درمجلهها با اين مسأله عاقله برخورد بازيچهاى مىشود. يك مسأله سادهاى نيست، تمامعلماى اسلام قائلند، و ادعاى احاديث متواتره بر اين كردهاند، بعضى گفتهاند: متواتر،بعضى گفتهاند: مستفيض، از سنى و شيعه. اين را نمىشود دست هر شخص فاقدتخصصى در فقه داد و مثل بازيچه با آن رفتار بكند كه عاقله را من امروز نمىپسندم، ياعاقله دولت است، از اين قبيل حرفها كه متأسفانه از افراد غير وارد و ناآگاه است.مسأله يك مسأله محكمى است، در اين حدى كه عرض كردم. مقدارى از اقوال را نقلمىكنم تا برسيم. يك اشاره كلى هم در اين باره مىكنيم، وارد شرح روايات همنمىشويم، چون بايد بماند براى آخر باب.
كلام شيخ طوسى
شيخ الطائفة شيخ طوسى در كتاب خلاف در كتاب ديات، در مسأله 96 مىفرمايد:«دية الخطاء على العاقله و به قال جميع الفقهاء» اعم از شيعه و اهل سنت، «و قالالاصم:» كه اسمش عُقبَة بن عبد الله يا عَقَبة بن عبد الله است، متوفاى سال 200 «انّهيلزم القاتل، دون العاقله قال بن المنذر:» ابن منذر يكى از فقهاى عامه است «و به قالتالخوارج» خوارج هم اضافه به اصم شدهاند. «دليلنا اجماع الفرقة و اخبارهم و ايضاًاجماع الامة و الاصم لا يعتد به» خوارج را ديگر ايشان نمىگويد حتى «لا يعتد به» راهم ايشان مضايقه دارند در باره خوارج بگويد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): اجماع الامة، اجماع همه علماى اسلام است.
بعد هم مرحوم شيخ در خلاف مقدار زيادى از احاديث عامه را نقل مىكند، كه ازپيغمبر نقل كردهاند، كه ديه خطا بر عاقله است.
كلام ابن قدامه
ابن قدامة كه از علماى و فقهاى بزرگ عامه است در كتاب مغنى، كتاب معروفىاست مىگويد: «و لا نعلم بين اهل العلم خلافاً فى انّ دية الخطاء على العاقلة» بين اهلعلم اختلافى نيست كه ديه بر عاقله است. اين كلام ابن منذر را مغنى ابن قدامة همدارد، «قال ابن المنذر: اجمع على هذا، كلُّ من تُحفَظُ عنه» ضمير «تحفظ» به علومبرمىگردد يعنى «كل من تحفظ علوم عنه»، تمام كسانى كه از آنها علم به ما رسيدهاست، «من اهل العلم». بعد هم ابن قدامه در ذيل كلامش مىگويد: اخبار و آثارى ازرسول الله(ص) رسيده است كه همه اينها نشان مىدهد بايد عاقله بپردازد. ( مغنى جلد 9صفحه 496(
نقل اجماع از صاحب رياض
مفتاح الكرامه بعد از آنكه كلام علامه را در قواعد نقل مىكند، كه متن مفتاحالكرامه است، با هم مىآميزد و اين طور مىگويد: «و هى على العاقله» يعنى ديه خطاء،«لا يضمن القاتل منها شيئاً» ايشان هم تعبير به «لا يضمن» كرده است، نه «لا يجب»، «لإے؛صصظظيضمن القاتل منها شيئاً اجماعاً معلوماً و اخباراً متواترتاً و باجماع الامة» ( مفتاح الكرامةجلد 10 صفحه 361 ( خيلى ديگر محكم شد، «اجماعاً معلوماً و اخباراً متواترتاً و باجماعالامة» بعد هم ذيل كلامش بحثهايى دارد. صاحب رياض هم همين معنا را دارد، كهمسأله اجماعى است، و بعد هم مىگويد: نصوص متضافر، بلكه متواتر است، اين راهم از جلد 2 رياض صفحه 530 نقل مىكنيم. اين دورنماى اقوال مسأله، ان شاء اللهرواياتش را شنبه اشاره مىكنيم، حكمت و فلسفهاش هم بعد.
پايان
پرسش
1- تبعيّت از اكثريّت در چه مسائلى صحيح است؟
2- چرا به جاى «لا يضمن» بايد بگوييم: «لا يجب»؟
3- چرا به مخالفان اجماع در مسأله عاقله اعتنايى نمىشود؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...