يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 58
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه پنجاه و هشتم "
مسأله 21
در مسأله 21 كه تتمه مسأله 20 است مىفرمايد: «قيل:» كه قولى است در مسألهبيستم «انّ كان دية الطرف قدر الثلث اُخذ فى سنة واحدة فى الخطاء».
بعضىها در باره اين ثلاث سنين كه براى ديه خطاست، گفتهاند: اگر ديه كاملهباشد، هر سال يك سوم مىدهد، اما اگر ديه ناقصه باشد، ديه اطراف باشد، ديه دست،پا، چشم، انگشت، شكستن دست و پا، اينها ديههايش كمتر است، اگر به اندازه يكسوم يا كمتر است، سال اول بدهد. يعنى در جنايت خطأى كه بر يك انگشت، بر يكدست، بر يك پا واقع شده است اين را هم سه ساله تقسيم كنيم؟ يعنى اگر بيستتا شتراست، بر سه سال تقسيم كنيم؟ بعضى تفصيل قائل شدهاند كه اگر به اندازه يك سومديه كامل يا كمتر باشد، يك ساله بدهد، اگر بيش از يك سوم و كمتر از دو سوم باشد،دو ساله بدهد، يك سومش را سال اول بدهد، باقى ماندهاش را سال دوم. مثلا جايى كهصد شتر ديه كامله است، ديه اطراف در بعضى جاهايش، چهل شتر است، از اينچهلتا، سى و سهتا را سال اول بدهد، و هفتتاى باقيمانده را آخر سال دوم بدهد، واگر دو سوم يا بيشتر بود، شصت و ششتا بود، هفتادتا شتر بود، يك سوم، سى وسهتايش، سال اول، يك سوم ديگر، سى و سهتاى ديگر، سال دوم، كه جمعاً شصت وششتا شد، تا هفتادتا، چهارتا باقى ماند كه آن را سال سوم بدهد. يك چنين تقسيمىكردهاند. ظاهر عبارات قوم اين بود كه هر چه هست، سه قسمت شود، يك قسمتسال اول، يك قسمت سال دوم، يك قسمت سال سوم، اما اين «قيل» مىگويد: معيار،يك سوم ديه كامله است، بايد سال اول داده بشود، يك سوم ديه كامله هم سال دوم، هرچه هم باقى ماند، سال سوم.
اين «قيل» يك يك تفصيلى است بر خلاف ظاهر كلمات قوم كه مىگويند: هر چهباشد، بايد سه قسمت بشود، اگر نهتا شتر هم هست، سهتايش سال اول سهتا سال دوم،سهتا سال سوم. ظاهر كلمات، تقسيم به سه است، اما اين «قيل» مىگويد: معيار، يكثلث ديه كامله است، اگر به مقدار آن و كمتر از آن است، سال اول همهاش را بدهد، اگربيشتر از آن و كمتر از دو سوم است، يك سوم سال اول مىدهد، باقى مانده را سالدوم، اگر دو سوم و بيشتر است، يك سوم، سال اول، يك سوم، سال دوم، تتمهاش سالسوم.
«قيل ان كان دية الطرف قدر الثلث» طرف يعنى اعضاء «اُخذ فى سنة واحدة فىالخطاء و ان كان اكثر» بيش از يك سوم ديه كامله است، چهلتا شتر است «حلّ الثلثلانسلاخ الحول»، انسلاخ يعنى تمام شدن، «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلواالمشركين» يعنى به انسلاخ سال اول «حلّ الثُلث»، يك سوم ديه كامله را بايد بدهد «وحلّ الزائد» آن هفتتاى باقى مانده از چهلتا، «عند انسلاخ الثانى» در موقعى كه سالدوم تمام مىشود آن تتمّه را بدهد، «ان كان» آن زيادى «ثُلثا آخر فما دون» يعنى بهاندازه يك سوم يا كمتر باشد، ششتا باشد، هشتتا باشد، سىتا باشد، از سى و سه بهپايين هر چه است سال دوم بدهد «و ان كان اكثر» ضمير «كان» به زيادى، باقيماندهبرمىگردد. اگر آن اضافه سال اول، آن خودش يك سوم يا بيشتر بود، بيشتر از يكسوم بود، «و ان كان» آن اضافه سال اول، بافيمانده سال اول، بيش از ثلث باشد، «حلّالثلث» اين ثلث دومى «عند انسلاح الثانى» ثلث دوم در آخر سال دوم، «و الزائد» اگراضافه مانده، هفتادتاست، چهارتا باقى مانده است دو تا سى و سهتا داد، چهارتا باقىماند، «و الزائد عند انسلاخ الثالث»، آخر سال سوم آن چندتاى باقى مانده را مىدهد.اين قول تفصيلى است در مسأله سابقه.
ايشان مىفرمايد: «و فيه تأمّل»، وجهش را مىگوييم، چون دليل ندارد، اگر بناستتقسيم بر سه بشود، هر چه هست، تقسيم بر سه هست. صدتاست تقسيم بر سهمىشود، سهتا هم شد، تقسيم بر سه مىشود، دليلى ندارد. «فيه تأمّل و اشكال»، تأمّلاست، بلكه اشكال است، دليل ندارد، «بل الاقرب التوزيع» اقرب يعنى اقرب به ادله،«التوزيع» يعنى تقسيم سهگانه، مساوى، «الى ثلاث سنين» هر چه هست تا سه سال.
اين دو مسأله را عرض كردم، مكمّل يكديگرند و مسأله بيست و يكم قولى درمسأله بيستم است، نه يك مسأله مستقل، پس چرا از هم تفكيك شدهاند، براى ماروشن نيست.
نقل عبارت مفتاح الكرامة
و على كل حال، اين مسأله را همه فقها متعرض نشدهاند، جماعتى از فقها متعرضشدهاند. كلام مفتاح الكرامه را نقل مىكنم معلوم مىشود، چه كسانى متعرض شدهاند.مفتاح الكرامه، جلد 10، صفحه 362 مىفرمايد: «تستأدى الدية فى سنة او سنتين» درواقع مسأله 20 را مىگوييم، تا برسيم به آن 21 كه آن قيل بود «او ثلاث» يك سال يا دوسال يا سه سال در قتل نفس «على اختلاف اقسام القتل» اگر قتل عمد باشد يك ساله،شبه عمد باشد، دو ساله، خطا باشد سه ساله. همه اقسام قتل، حكمش همين است، قتلزن باشد، مرد باشد، ذمى باشد، مسلم باشد، حرّ باشد، عبد باشد، «سواء كانت الديةتامّة كدية الحرّ المسلم» ديه حرّ مسلمان، تامه است «او ناقصة كدية المرأة» يا ناقصهباشد، مانند ديه مرأه كه نصف ديه رجل است «و العبد» ديه عبد را مىگويند: قيمتخودش است، بيش از قيمت خودش نيست، اگر قيمتش صد دينار است، ديهاشهمان است، اما اگر بيش از هزار دينار باشد نه، زيادىاش قبول نيست. «و الذمى» ذمىرا مىرسيم كه هشتصد درهم گفتهاند، به جاى دههزار درهم، هشتصد درهم، «والجنين» جنين هم ديهاش ناقصه است، از نطفه شروع مىشود تا علقه تا آن موقعى كهعظام مىشود، تا آن موقعى كه حركت پيدا كرده است و كامل مىشود. تا اينجا دياتناقصه بود «او دية الطرف» ديه اعضاء يك سيلى هم بزند، در آن جايى كه ديه دارد،چند مثقال طلا مىشود، همين هم بايد سه قسم بشود در سه سال. چرا؟
دليل مفتاح الكرامة
«عملا باطلاق النص و الفتوى» يعنى نص مىگويد: «دية العمد فى سنة» نمىگويدقتل، مطلق است «شبيه العمد فى سنتين» كه ما استنباط كرديم در روايت نبود، «ديةالخطا ثلاث سنوات» نمىگويد: دية قتل العمد در همه فتاواى هم كلمه قتل ندارد، ديهعمد و شبه عمد و خطا دارد، عمد و شبه عمد و خطا، ممكن است قتلباشد، ممكن است جرح باشد، ممكن است شكستن باشد، ممكن است پاره كردنباشد، ديه است. «و به صرّح فى المهذّب البارع» اين را عدد كمى تصريح كردهاند يكىمهذّب البارع است كه از ابن فهد حلى (رضوان الله تعالى عليه) است. «و كشف اللثام»فاضل اصفهانى است، «و عليه نبّه فى المبسوط»، از سه نفر بيشتر نقل نكرده است،حالا مىرسيم كه صاحب جواهر هم از بعضى ديگر نقل كرده است، ولى فقطجماعتى متعرض اين مسأله شدهاند. تا به اينجا كلام مفتاح الكرامه تمام شد.
كتاب مختصر را يك روز خوانديم سؤال كردند از كيست؟ مطابق آنچه در الذريعهنوشته شده است كتاب مختصر متعدد است، ولى بيشتر به نظر مىرسد اين مختصرىكه صاحب جواهر كرارا به آن اشاره مىكند، از ابو حنيفه مصرى است، كه صاحبهمان دعائم الاسلام است. (المختصر فى الفقه).
مخالف مسأله
امّا يك كلامى هم جواهر دارد، جلد 43، صلفحه 24، «لكن حكى عن الفاضلالخلاف فيه» يك مخالف پيدا شد، مرحوم علامه گفته است: ديه طرف، سه قسمتنمىشود، آن ديه قتل است. علامه در كدام كتابش گفته است؟ ايشان نگفتهاند. «و لعلّهلاصالة الحلول» يعنى دليل مرحوم علامه، اصالة الحلول است. اصالة الحلول چهاصلى است؟ هر بدهى را بايد فورا داده شود. اصل در بدهى فوريت است. زمانبندى،دليل مىخواهد، اقساط، دليل مى خواهد. در هر بدهى اصالة الحلول جارى مىشودكه حال و فورى است. هم امر دلالت بر فوريت دارد، هم بدهى طبيعتش، پرداختفورى است، مگر اينكه بگوييد: يك ماهه، دو ماهه، پنج ماهه اقساط، اينها دليلمىخواهد و ديه هم يك بدهكارى است، اصل در بدهكارى حلول است، نه اينجابلكه همه جا. «و لعله لاصالة الحلول بعد دعوى انسياق الصحيح المزبور و غيره الىدية النفس» اشاره به صحيحه ابى ولاّد است. صحيحه ابى ولاّد كه مىگويد: ديهعمداش اينطور، خطايش اين طور، مربوط به ديه قتل است، بنا بر اين وقتى به ديه قتلمنصرف شد، ما مىمانيم و اصالة الحلول. آخرين جمله صاحب جواهر اين است: «وان كان فيه منع» يعنى ما انصراف را قبول نداريم، صحيحه ابى ولاّد اطلاق دارد.
تا اينجا ديديم جماعتى لااقل قائل به عموميت شدهاند، دو عموميت عموميت ديهكامله و ناقصه قتل، و عموميت به ديه اعضاء. جماعتى اين را گفتند مخالف هم مطابقنقل جواهر دارد و آن جناب علامه در بعضى از كتبش است.
بررسى دليل
دليل، اولا و بالذات، همان اصالة الحلولى كه در كلام جواهر به آن اشاره شد، دراينجا حاكم است. اصل در ديون اين است كه حالّ است. اصل در اوامر، فوريت است.وقتى گفتند: ديه بده، فور است. وقتى گفتند: تو بدهكارى، فور است.اگر به صورتحكم وضعى باشد، نتيجهاش فوريت است، و هم اگر به صورت حكم تكليفى باشدامرش فور است، مگر يك چيزى حاكم بر اين شود. اصل با آنهايى است كه مىگويند:فوريت دارد، در كجا؟ در ديه غير قتل، قتل چه ناقص باشد، چه تام باشد، ديه قتل عاماست، ناقص و تامش كه بايد سه سال داد، و دو سال و يك سال، بنا بر يك قولى اماراجع به اطراف، اصالة الحلول حاكم است.
آيا صحيحه ابو ولاّد و سهتا حديث ديگرى كه از وسائل و مستدرك نقل كرديم كهمىگفت: «الى ثلاث سنين، فى كل سنة ثلث»، حاكم بر اين است، يا نه؟ تمام مطلب ايناست كه آيا صحيحه ابى ولاّد، ديه قتل نفس را مىگويد، يا اعضا را هم مىگيرد؟
صاحب جواهر عقيدهاش اين است كه عام است. عبارت ابو ولاّد اين بود: «كانعلى(ع) يقول: تستأدى دية الخطاء» كامل باشد، ناقص باشد، ديه اعضاء باشد، ديه قتلباشد، «فى ثلاث سنين و تستأدى دية العمد» عام است. آيا واقعا يك چنين اطلاقى دراين روايت هست؟
انصراف اطلاق از ديه طرف
اطلاق در اين روايت بر خلاف آنچه صاحب جواهر گفته است و ظاهر كلماتجماعتى است، و ظاهر تحرير الوسيله هم هست مشكل است اين باشد، براى اينكهاين مربوط به ديههاى مهم است، اقساط، طبيعتش اين است كه ديه سنگينى رااقساطى مىكنند. شما ديه اطراف را كه مىگوييد لابد در آنها كه كم است هم مىگوييد،مثلا يك بند انگشت كسى را از بين بردهاند، هر انگشت دهتا شتر، هر بندى، يك سوم،اگر يك بند انگشت كسى را از بين برد، و سه شتر يك سوم بر عهدهاش آمد، اين يكديه سنگينى است كه يك شتر را سال اول بدهد، يك شتر را سال دوم بدهد، يك شتر راسال سوم بدهد؟ يا به حساب ما كه پول امروز را حساب مىكنيم، پول طلا يا قيمتطلا، اگر فرض كنيد، سى هزار تومان شد، ده هزار تومان را امسال، ده هزار تومان سالآينده، ده هزار تومان سال بعد است؟ آيا اقساطى كه در روايت ابى ولاّد است اينها رامىگويد يا ناظر به آنجاهايى است كه ديه كامله باشد، يا شبه آن باشد؟
(سؤال و پاسخ استاد): كسى كه نداشته باشد، نان شب هم ندارد بخورد. من طبيعتعرفيه دين را مىگويم مثل اين است كه شما از يك معازهاى يك كيلو پياز بگيريد،بگوييد: آقا لطفا اين را قسطى با ما حساب كن، يك سومش را اين ماه مىدهم، يكسومش را ماه بعد كه شهريه گرفتم مىدهم، يك سومش را هم ماه بعد، اين سى و چهلتومان را اقساطى بگير. بله ممكن است كسى نداشته باشد، اما طبيعت بدهى ايننيست. در عرف، بدهىهاى سنگين را اقساطى مىكنند، و بدهىهاى سبك رامىگويند: يك جا بده، حالا اگر كسى ندارد، اينها استثناست. صحبت اين است وقتىمىگويند: اقساطى بده اين منصرف به چه مىشود؟ بدهيهايى كه در عرف نوعاسنگين است.
فرق بين ديه طرف
بنا بر اين اگر شما بخواهبد بگوييد: طرف را هم شامل مىشود، فرق مىگذاريدبين بدهىهاى سنگين طرف، و سبكش؟ اين را كه هيچكس نگفته است كه ديه اعضاءاگر سنگين بود، اقساطى كنيد، اگر سبك بود نه، يا آن «قيل» را بگوييم. اگر بخواهيمبگوييم: هر بدهى اعضاء به هر اندازه كه باشد، سه دينار هم باشد، هر سال يك دينار،نمىشود اين را از صحيحه ابو ولاّد درآورد. واقعا مشكل است. بنا بر اين احتمالانصراف صحيحه ابو ولاّد به خاطر همين عرفيتى كه عرض كردم، كه در بدهيهاىپايين، معمول عرف، اقساط نيست، انصراف صحيحه ابو ولاّد نزديك به نظر مىرسد.
(سؤال و پاسخ استاد): بعيد است اين اقساطى كه در شرع وارد شده است، ناظر بهاين ديههاى كوچك باشد. گاهى ناظر به ديه مهم است، ديه مهم هم ديه كامله است.تفصيل هم بخواهيم قائل بشويم مثل مفتاح الكرامه، درآوردن از اين نصوص، كارمشكلى است.
بنا بر اين به نظر مىرسد، بگوييم: اگر ديه، ديه كامله باشد، از صحيحه ابو ولاّددرمىآيد، و الاّ ماييم و اصالة الحلول، ولى اگر در همانجا كه اصالة الحلول گفتيم، ديهكامله نبود، اما سنگنين بود، نصف، يك دست قطع كرده است پانصد دينار، پنجاه شتر،در اين هم ولو ما دون ديه كامله باشد، در عرف بديهى سنگين را يكجا نمىگيرند،معمول نيست، اصالة الحلول اينجاها از كار مىافتد.
(سؤال و پاسخ استاد): دليل اطلاقات است، منتها اطلاقات، منزَّل بر فهم عرفاست. آيا عرف مىفهمد؟ آن روز مثال زدم اگر كسى در عقدنامه مثلا پانصد سكه بهارآزادى قرار داد، عقد كه خوانده شد، عروس گفت: سكهها را بده، همين امروز بايدبدهى، چرا؟ اصالة الحلول. مىگويند: مگر عقلت را گم كردى؟ چه كسى گفته است كهپانصد سكه را يكجا بده، كه ما بدهيم، معنايش اين است كه تا اين مقدار، اطلاق ندارد.
(سؤال و پاسخ استاد): كسى كه قدرت دارد، يك فرد استثنايى است، اطلاقات منزَّل براستثناها نمىشود. نزد اغلب مردم، بدهىهاى سنگين را اقساطى بايد داد و بدهىهاىسبك را فورا بايد داد.
اما دو سهتا روايت ديگر هم خوانديم كه آنها كلمه «قتل» داشت، «دية القتل اثلاثا».آنها كه كلمه قتل دارد، انواع قتل را مىگيرد. در مستدرك داشتيم، در وسائل داشتيم.آنهايى كه قتل دارد، انواع قتل را مىگيرد، طرف را نمىگيرد، عمده چيزى كه اعضا رامىگيرد، همان صحيحه ابو ولاّد بود، اگر اطلاقش زمين بخورد، كار ما مشكلمىشود، اگر نه، نه.
و اما دنباله كلام قيل، بعضىها گفته بودند در ديه اعضاء نحوه تقسيم اين است كهاگر به اندازه يك سوم است، سال اول، اگر دو سوم است، دو سال، اگر بيشتر است،اضافهاش براى آخر بماند، و اگر يك سوم كمتر است، همه را در سال اول بدهد. اين«قيل» در مفتاح الكرامه آمده است و خود مفتاح الكرامه اصلا اين را پذيرفته است. درهمان جلد 10، صفحه 362، عينا همان مطلب را دارد، مىگويد: اگر ديه قدر ثلثباشد، تمامش را در خطاء در سنه واحده مىگيرند، اگر زيادتر باشد، ثلثش را در سالاول، باقيمانده را در سال دوم، اگر دو ثلث و بيشتر باشد، ثلث سال اول، ثلث سال دوم،زائد سال سوم.
تقسيم نامساوى
در باره كلام مفتاح الكرامه عرض كردم: دليلى نداريم. اين تقسيمى كه شمإے؛ززظظمىكنيد، تقسيم مساوى كه نيست، تقسيم نامساوى مىكنيد. طبيعت تقسيم اين استكه تقسيم مساوى باشد، وقتى گفتند: سه ساله اقساطى بده، ظاهر ظاهر انصرافش يعنىسه قسمت مساوى، هر سال يك قسمت. انصراف به تقسيمات مساوى كه تعبير بهتوزيع مىكنند پيدا مىكند. اقساط مساوى، هر سال يك قسط، اما اين رقم نامساوى كهشما مىگوييد، خلاف ظاهر صحيحه ابو ولاّد است، از كجا آورديد؟ به چه دليل؟فعلى هذا، دليلى براى اين «قيل» ما نمىبينيم. الاّ آن عرضى كه من كردم، كه مرحوممفتاح الكرامه بخواهد اين را بگويد كه اگر يك چيزى مختصرى كمتر از يك سوماست، كه بايد سال اول بدهد، تقسيم براى بدهىهاى سنگين است. اگر بيش از يكسوم است، تقسيم كنيد، يك سوم را سال اول بدهد، اضافى را سال دوم، اما اگر كمتر ازيك سوم است، بدهى سبك است، اين چه دليلى دارد كه تقسيم ثلاثى بكنيد؟ كانّصاحب مفتاح الكرامه مىخواهد تقسيم ثلاثى را بپذيرد، اما در بدهىهاى سنگين،زائد بر ثلث، زائد بر ثلثين، اما كمتر از ثلث، كمتر از ثلثين، تقسيم ثلاثى را نمىخواهدبپذيرد. مىخواهد يك سوم، يك سوم، بيايد جلو، چرا؟ به خاطر همين كه بدهىهاىسنگين است كه اقساطى و نجومى مىشود، بدهىهاى سبك اقساطى و نجومىنمىشود. غايت دليلى كه مىتوان اقامه كرد بر اين «قيل» كه در مسأله 21 است، ايناست كه من عرض كردم.
حكومت اصالة الحلول
و لكن الانصاف، ما نمىتوانيم هيچ كدام از اين حرفها را بپذيريم، بهتر قولخودمان است كه اصالة الحلول حاكم است، بايد فورى داد، مگر اينكه سنگين باشد،كه عرف در اينجا قائل به يك تقسيم مساوى مىشود. اگر سنگين شد، بايد تقسيممساوى كرد. حالا تقسيم مساوى در صورتى كه سنگين باشد، به اندازه نصف ديهكامله باشد، آن هم سنگين است، يا به اندازه كمتر باشد. بنا بر اين نه صحيحه ابو ولاّدشاهد است، نه روياات ديگر شاهد است، اطلاق ادله ديگر ما را مىبرد به سمت حلولو فوريت، الاّ اينكه ديه سنگين باشد، نصف باشد، دو ثلث باشد، حتى يك ثلث همسنگين است، در اينجاها مىگوييم: عرف اقتضا مىكند تجزيه كردن به اثلاث و الاّ اگرسبك باشد نه.
پايان
پرسش
1- دليل مفتاح الكرامة در پذيرش قول مذكور در مسأله 21 چيست؟
2- دليل صاحب جواهر بر عدم عموميّت صحيحه ابى ولاّد چيست؟
3- چرا اطلاق صحيحه ابى ولاّد ديه اطراف را شامل نمىشود؟
4- نظر استاد در مسأله 21 چيست؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...