يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 57
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه پنجاه و هفتم "
ادامه بحث مسأله 19
عبارت تحريرالوسيله چنين است: «دية الخطأ المحض مخفّفة عن العمد وشبيهه»، ديه خطاى محض، هم نسبت به ديه قتل عمد و هم نسبت به ديه قتل شبهعمد، در دو جهت سبكتر است «فى سنّ الابل و صفتها»، سن ابل پايينتر است. صفتابل چيست؟ مىگويند: حامله بودن، در آنجاهايى كه معتبر است حامل باشد، «لواعتبرنا الحمل فى شبهه»، اگر در شبيه العمد، حمل را معتبر دانستيم، كه در يك روايتىهم بود، صفت حامله بودن در خطاى محض شرط نيست. اين يك جهت كه مخففّهاست. «و فى الاستيفاء» جهت دوم كه مخفّفه است، در زمان و مدّت استيفاء است،«فانّها» ضمير «انّها» به ديه خطا برمىگردد «تستأدى فى ثلاث سنين»، در سه سال ادامىشود، «فى كل سنة ثلثها»، تا به حال اين را نداشتيم، كه بايد اقساط بدهد، و در هرسنه، يك قسط. «و فى غير الابل» نسبت به غير ابل آيا تفاوتى در اوصاف دارد؟مىگويند: نه، غير ابل، در آن پنج اصل ديگر فرقى بين عمد و شبه عمد و خطا نيست،هزار دينار، هزار دينار است، هزار گوسفند، هزار گوسفند است، دويست گاو،دويست گاو است، سنينش متفاوت نيست. «و فى غير الابل من الاصناف المتقدّمة لافرق بينها و بين غيرها». ضمير «بينها» به ديه خطاء برمىگررد، و ضمير «غيرها» به ديهخطاء برمىگردد. فرقى بين ديه خطا و غير خطاء نيست.
نكات مسأله 19
نكته اول
راجع به تفاوت در سنين است، كه سنين ابل در ديه خطا با ديه شبه عمد و ديه عمدفرق دارد، اين بحث ديروز است كه براى تكميل تكرار كردهاند و الاّ اين بحث ديروزگذشت.
نكته دوم
مسأله ادا كردن ديه در سه سال است. اين هم مسأله پيچيدهاى نيست سريع ردمىشويم.
نقل اجماع در مقام
در مورد اداى در ثلاث سنين «فى كل سنة ثلثها» در مفتاح الكرامه جلد 10 صفجه361، اين چنين مىگويد: «انّها ثابتة باجماع الفرقة بل باجماع الامة» اجماع همهمسلمين. «و خلاف ربيعة، لا يعتد به» اعتنائى به مخالفت يك نفر از فقهاى عامه به نام«ربيعه» نمىكنيم «كما فى الخلاف» مرحوم شيخ هم در خلاف اقول را كه نقل كردهاست، مىگويد: مخالف، ربيعه است «و لا يعتد به» است. «و بلاخلاف الاّ من ربيعة كمافى الغنية»، صاحب غنيه گفته است: «بلاخلاف الاّ من ربيعة» همان مطلب شيخ درخلاف را به يك عبارت ديگر گفته است. «ثمّ نقل عن غيره ايضا الاجماع عليه» اينكلام ماست، «ثم نقل اى نقل مفتاح الكرامة عن غيره ايضا الاجماع عليه».
بنا بر اين از خلاف نقل كرده بود، از غنيه نقل كرده بود، از ديگران ادعاى اجماعنقل كرده است. معلوم شد مسأله بين ما، مسلّم است، در بين ما هيچ مخالفى ندارد،بايد سه ساله، هر سال يك قسط، يك سوم بپردازد.
دليل سه سال
اساس دليل نسبت به سه سال، همان صحيحه ابى ولاّد است، كه قبلا در قتل عمد وشبه عمد خواندهايم، عبارت اين بود: «كان على(ع) يقول: تستأدى دية الخطاء فىثلاث سنين و تستأدى دية العمد فى سنة»، حديث 1، باب 4، از ابواب ديات نفساست، يك حديث هم بيشتر در اين باب نيست. سند معتبر، دلالت صريح، عملاصحاب به آن مسلّم، جايى براى بحث ندارد. تنها چيزى كه جاى بحث است، ايناست كه هر سال يك قسط ندارد. ما باشيم و اين حديث، مىگوييم: آخر سه سالهمهاش را بدهد، رأس مدت، همه اقساط را يكجابدهد.
اگر اين حديث باشد اطلاق دارد، و لكن چندتا روايت داريم كه «فى كل سنة ثُلثها»دارد، هر چند نقى الاسناد نيستند، از نظر سند مشكل دارند. سه روايت را من نقلمىكنم، يكى در وسائل الشيعه است، سندش ضعيف است، و دوتا هم از مستدرك. درهر سه دارد هر سال، يك سوم. آيا به اين سهتا حديث ولو ضعيف السند باشند، باتوجه به اينكه متضافرند، و معمول به اصحابند، مىشود فتوا داد؟
اولى كه از وسائل است، حديث مالك بن عطيه است. حديث 1، باب2، از ابوابعاقله، «مالك بن عطيه، عن سلمة بن كهيل قال: أُتى اميرالمؤمنين(ع) برجل، قد قتلرجلاً خطأً» تا مىرسد به اينجا «فألزِمه الدية»، خطاب به فرماندار موصل: ديه را از اوبايد بگيرى، «و خذه بها نجوما فى ثلاث سنين» يعنى ديه را از او بگير، «نجوما» يعنىاقساط، «فى ثلاث سنين». اينجا كلمه «نجوما» در كار آمد، يعنى اقساطى. عرب،اقساطى را مىگويد: «نجوما»، «كل نجم»، يعنى كل قسط. علتش اين است كه ستارگاندر فواصل مختلف در آسمان ظاهر مىشوند و تاريخ عرب يك مقدار به وسيلهستارهها تعيين مىشده است و «نجوما» كنايه از چيزهايى است كه اقساطى است. اينروايت دلالتش خوب است، كلمه «نجوما» كه آمد لابد سه سال هم بايد تقسيم به سهبشود هر كدامش هم يك قسط مساوى است. ظاهرش اين است.
(سؤال و پاسخ استاد): «قضية فى واقعة» ولى «رجل قتل رجلا خطأً» مصداق خطابوده است. در خطا القاى خصوصيت مىشود، فرقى ندارد. دستور دادند: قتل خطا رانجوما بگير. ظاهرش هم وجوب است. امر است، امر هم ظاهر در وجوب است.
اما سنداً، سلمة بن كهيل آدم خوبى است ثقه است، ولى مالك بن عطيه محل بحثاست. چرا؟ خود مالك، توثيقش در كتب رجال آمده است، اما از اصحاب امامصادق(ع) است. آيا كسى كه از اصحاب امام صادق(ع) است، مىتواند از كسى كه ازاصحاب على(ع) بوده است، بلاواسطه نقل كند؟ بعيد است. البته يك عمر طولانىداشته باشد، وفات امام صادق 148 بوده است، زياد مشكلى ايجاد نمىشود، ولى همسلمه هم او، بايد يك عمرى خيلى طولانى داشته باشد، تا بتواند نقل كند و لذا«يُستشم» كه يك واسطه اينجا افتاده است، يا مالك، مالك ديگرى است، غير از مالكبن عطيه است، كه معروف است، يك مالك بن عطيه ديگرى است، و يا اين كه اينجايك واسطه افتاده است، لذا ما اطمينان به اين سند نداريم، به خاطر اينكه احتمالسقوط واسطه و مرسله بودن قوى است.
(سؤال و پاسخ استاد): مهم اين است كه معمول به است، ما هم بعيد مىدانيم.
اما دوتا روايتى كه از مستدرك است: يكى روايت دعائم الاسلام است كه مرسلهاست. قال: «روينا عن ابى عبد الله عن ابيه عن آبائه عليهم السلام انّ اميرالمؤمنين(ع)قضى فى قتل الخطاء بالدية على العاقلة»، ديه را عاقله بايد بدهد. شاهد اينجاست، «وقال: تؤدّى فى ثلاث سنين، فى كل سنة ثلثها»، صريح است، در هر سال يك سوم. اينحديث 1 باب 4، از ابواب ديات نفس مستدرك است. البته در ابواب عاقله هم اينحديث را تكرار كرده است، آنجا هم هست.
سومين حديث، روايتى است كه مستدرك از جعفريات نقل مىكند «باسناده عنجعفر بن محمد، عن أبيه عن جده عن على، انّه قال: فى حديث و تؤدّى الدية فى ثلاثسنين، فى كل سنة ثلث». همان مدرك، حديث دوم، از كتاب مستدرك، جلد 18. اينهم به خاطر بحثى كه در كتاب جعفريات يا سند جعفريات هست ضعيف است.
اين احاديث سهگانه از نظر سند قابل مناقشه است، ولى مجموع اينها را كه در نظربگيريم، متضافرند، و معمول بهاى اصحابند، بنا بر اين اشكالى در بحث باقى نمىماندكه بايد سه سال بدهند، هر سال هم يك قسط را بايد بپردازند.
(سؤال و پاسخ استاد): بناى عقلا در مسائل، مختلف است، گاهى اقساطى مىكنند،گاهى هم مىگويند: آخر مدت تمامش را بپردازيد. موارد، مختلف است نمىتوانيمهمه را يك رقم بدانيم.
نكته سوم
آنچه از تفاوت ميان عمد و شبه عمد و خطا گفتيم، مربوط به سنين ابل است، امابقر، شاة، تفاوتى ندارد، و مسلّم است، دليلش اطلاقات است. روايات زيادى تا بهحال خوانديم كه اصول ششگانه را مىگويد، فقط در ابل، اسنان بود، اما در بقر و شاة يامثلا درهم و دينار تفاوتى نبود، و ظاهر اطلاق اين است كه اگر ابل را انتخاب بكنند،تفاوت را بايد در سنين رعايت كنند، اما اگر غير ابل انتخاب بكنند، تفاوت ندارد. واين يك چيزى است كه به ذهن مىآيد خلاف قاعده باشد، خيلى تعبّد شديدىمىخواهد. اگر بناست بين اين سه مرحله فرق گذاشته بشود، شديد، خفيف و نيمهخفيف بايد همه اين اصول ششگانه اين طور باشد، ابل چه خصوصيتى دارد؟ اينآقايى كه شبه عمد يا عمد است، مجازاتش فقط در ابل است؟ در جاى ديگر اينمجازات ندارد؟ پس از اول سراغ غير ابل مىرود. واقعا يك چيز خلاف قاعدهاى بهنظر مىرسد، ولى وقتى دليل قوى است، تعبّدا بايد بپذيريم. حكمتى در اينجا نهفتهاست كه بر ما پنهان است. «ما ابعد عقول الرجال عن الدين» يعنى احكام فرعيه. مانمىتوانيم دقيقا اسرار احكام را درك بكنيم. اسرار احكام، مختلف است. ما گاهىفلسفه احكام را به چهار قسم تقسيم مىكنيم.
اقسام فلسفه احكام
قسمى از فلسفه احكام است كه همه عقلا مىدانند، دزدى نكن، معلوم است، ظلمنكن، معلوم است، از مستقلات عقل است.
بخشى از فلسفه احكام است كه همه نمىدانند اما در احاديث و آيات به آن اشارهشده است، مثل «اقم الصلوة لذكرى، انّ الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر» اى بسا مإے؛ححظظنمىدانستيم فلسفهاش چيست، اما در آيات و روايات به ما گفتهاند. فلسفهاش نهى ازفحشا و منكر است. فلسفهاش، به ياد خدا بودن است و گناه نكردن است. فلسفهاش،قُرب الى الله است. روزه، «لعلّكم تتقون» است. حج «عزّاً للاسلام» است. پس بخشدوم فلسفههاى احكامى است كه ما نمىدانيم اما در آيات و روايات تبيين شده است.
بخش سوم فلسفههايى است كه با گذشت زمان، آشكار مىشود. الان كه علوم ودانش بشرى پيشرفت كرده است، فلسفههايى براى احكام الهى روشن شده است كهدر سابق معلوم نبود، مثلا مىگويند: گوشت خوك كه از آن نهى شده است، ثابت شدهكه دوتا مشكل مهم دارد: يك مشكل مهم كه دارد اين است كه داراى ميكروبهاىخاصى است كه حتى با جوشيدن هم از بين نمىرود. مشكل دوم، مىگويند: گوشتهر حيوانى، صفات آن حيوان را منتقل مىكند، از طريق نفوذ در هورمونها يعنى درغدهها و تراووش غدهها و هورمونها صفات را منتقل مىكند. كسانى كه گوشت خوكمىخورند، از نظر مسائل ناموسى بسيار بىبند و بارند. يكى از عوامل اين بىبند وبارى را خوردن گوشت خوك مىدانند. گوشت خوك ضد عفونى هم كنند، بالاخرهگوشت خوك، گوشت خوك است و انتقال مىدهد، و امثال اين خيلى هست كه دركتابها نوشتهاند و نوشتهايم در فلسفه احكام و پاسخ سؤالاتى كه چاپ شده است.منظور اين است كه اين هم قسم سوم از فلسفه احكام است، كه با گذشت زمان آشكارمىشود.
(سؤال و پاسخ استاد): حديث هم باشد، مؤيّد اين معنى مىشود، اين هم مؤيدحديث مىشود. يك چيزهايى كه حديث ندارد هم داريم مثلا پوشيدن طلا براىمردان، مىگويند: طلا در تضعيف نيروى جنسى مردان تأثير دارد. اينها زياد است،يكى دوتا نيست كه با گذشت زمان كشف شده است.
قسم چهارم، فلسفههاى احكامى است كه نه جزو مستقلات عقليه است، نه جزوتبيين شدههاى در آيات و روايات است، نه با گذشت زمان روشن شده است، مكتوماست و ما نمىدانيم. ما قول نمىدهيم تمام فلسفههاى احكام را بدانيم، هر كس هميك چنين قولى بدهد، اشتباه مىكند. قسمتى را مىدانيم، قسمتى را نمىدانيم.
اين اقسام چهارگانهاى كه عرض كردم، در باب فلسفه احكام است. ما نمىدانيمچرا شارع اينجا در موضوع ابل اينها را مجازات كرده است و فرق گذاشته است، اما دربقيه فرق نگذاشته است. چرا نماز صبح دو ركعت است، نماز مغرب سه ركعتاست؟ واقعا نمىتوانيم يك فلسفه روشنى براى آن بيان بكنيم. چرا سجود در هرركعتى بايد دوتا باشد و ركوع يكى باشد؟ نمىدانيم. «كم له من نظير» مطالبى كهفلسفههاى آن براى ما روشن نيست. خداوند علم كل است ولى علم ما «ما أوتيتم منالعلم الاّ قليلا»، از قطره در مقابل دريا هم كمتر است. نبايد انتظار داشته باشيم هر چهاز قبيل وحى است را بفهميم. به هر حال اين تعبّد را بپذيريم، مشكلى ندارد، چوندليل تعبّد قوى است.
(سؤال و پاسخ استاد): تعبّد، يعنى اجماع است و روايات متعدد است، تقريباروايات در اختلاف سنين متواتر بود، اجماع اصحاب هم هست. روايات هم متضافراست اگر متواتر نباشد.
مسأله 20
مسأله بيست و بيست و يك، يكى است، ما نمىدانيم به چه دليل، دوتا مسأله شدهاست؟ چون مسأله بيست و يكم، قولى است در مسأله بيستم. چرا يكى از اقوال مسألهبيستم را جدا كردهاند و مسأله بيست و يكم قرار دادهاند؟ عبارت تحرير اين است:«تستأدى الدية فى سنة او سنتين او ثلاث سنين» اشاره به بحثهاى مسائل گذشته است،يك سال عمد، دو سال شبه عمد، سه سال خطا، «على اختلاف اقسام القتل»، تا اينجا راداشتيم، چه چيزى در اين مسأله تازه است؟ مىخواهيم تعميم بدهيم بگوييم: اگر قتلنباشد، جرحى باشد، يك دستش را قطع كرده است، يك دست ديهاش، نصف ديهكامل است. در اين هم فرق است بين عمد و خطا و شبه عمد، يك سال دو سال، سهسال. يعنى تنها ديه كامله نيست كه يك سال و دو سال و سه سال است، ديههاى ناقصههم مشمول يك سال و دو سال و سه سال است، عمد و شبه عمد و خطا. «سواء كانتالدية تامة»، اين تفاوت در سنين فرق نمىكند ديه تامه باشد، «كدية الحرّ المسلم»، حرّمسلمان، ديهاش كامل است.
علت نصف بودن ديه زن
«او ناقصة كدية المرأة» ديه مرأة، نصف ديه رجل است. البته يك جنجال زيادى دراين روزنامهها، مجلهها، از افراد غير وارد، غير آگاه و بىخبر در باره اين برپا شدهاست كه اين، توهين به زن است كه خون زن، نصف خون مرد است؟ اين حرفها،حرفهاى اشتباه است، ما بعدا ان شاء الله مىرسيم. يك اشاره بكنم و آن اينكه ديه، پولخون نيست. خون يك انسان، مثل خون تمام مردم دنياست، «فكانّما قتل الناسجميعا»، خون انسان قيمت ندارد، از نظر اسلام. ديه، يك نوع جبران خسارتاقتصادى است. آيا يك مرد، براى خانواده، نان آورتر است، يا يك زن؟ كلّى را حسابكنيد، كلّ مردان با كلّ زنان دنيا، نه دانه دانه، قانون، تابع دانه دانه نيست. كل مردان دنيارا حساب كنيد، با كل زنان دنيا، باز دهى اقتصادى مردان بيشتر است، يا زنها؟ حتى درجوامعى كه زن و مرد هيچ فرق ندارد، امريكا، انگلستان، هر كجا حساب كنيد، خلأىكه از نظر اقتصادى به خاطر قتل يك مرد، در خانواده پيدا مىشود با خلأى كه از نظراقتصادى به خاطر قتل يك زن پيدا مىشود، يكسان نيست. اسلام دو برابر را براى مردقرار داده است.
(سؤال و پاسخ استاد): كل مردان را با كل زنان حساب مىكنيم، باز شما مىگوييد،اين بچه است، آن زن بزرگ است، اين مردى است خانه نشين، اينها كه معيار نيست.كلّ مذكّرهاى دنيا، با كل مؤنثها، اينها چقدر پول درمىآورند، آنها چه قدر پولدرمىآورند. بازدهى اقتصادى اينها چقدر است، بازدهى اقتصادى آنها چقدر است.اينها را كه با هم مقايسه كنيد، حتى در جوامعى كه زن و مرد يك سان هستند، باز همبازدهى اقتصادى زن با مرد قابل مقايسه نيست. قانون، فرد نيست، شما بگوييد: منكار عجلهاى دارم، بچهام دارد از بين مىرود، از چراغ قرمز رد بشوم. چراغ قرمز براىهمه است، كار دارى، بيكارى، تفريح مىخواهى بكنى، قانون براى همه است.
«او ناقصة كدية المرأة و الذمى»، كافر ذمى ديهاش كمتر است. به ديه كافر ذمىمىرسيم، چرايش را هم مىگويم «و الجنين» ديه جنين كم است، از بيست شروعمىشود تا جنين كامل صدتا، روح كه دميده شد، ديهاش مثل ديه انسان بزرگ است. «اودية الاطراف» اين مهم است، يعنى اعضاء. ديه چشم، گوش، انگشت، دست، پا، اينهاديهاش كم است باز هم يك ساله دو ساله و سه ساله است.
پايان
پرسش
1- دليل اقساطى بودن ديه قتل خطا در سه سال چيست؟
2- آيا تخفيف ديه خطا در درهم و دينار و بقر هم راه دارد؟
3- اقسام فلسفه احكام را بنويسيد.
4- چرا ديه زن، نصف ديه مرد است؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...