يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 56
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه پنجاه و ششم "
دنباله مسأله 18
حاصل تحريرالوسيله اين بود كه در باره ديه خطا، دو روايت هست: روايت اول:سىتا حقّه، سىتا بنت لبون، بيستتا بنت مخاض، و بيستتا ابن لبون، كه سنين اينهارا مىدانيد. روايت دوم: چهارتا بيست و پنجتا بود، بيست و پنجتا بنت مخاض،بيست و پنجتا بنت لبون، بيست و پنجتا حقّه، بيست و پنجتا جزعه. در پايان ايشانفرموده بودند: «لا يبعد ترجيح الاولى»، روايت اولى را بر دومى ترجيح دهيم. بعد هماحتمال تخيير بين روايتين دادند. آخر كار هم گفتند: احتياط مصالحه است. در بارهسنين ابل، اولياء دم با جانى مصالحه كنند. ديروز به اين نكته اشاره كردم كه اين مسألهبنا بر مبناى ما جاى بحث نيست و به همين دليل هم كمى فشردهتر از اين مسأله عبورمىكنيم.
نقل عبارت مفتاح الكرامة
مرحوم صاحب مفتاح الكرامة در جلد دهم، صفحه 360، چنين دارد: «انّ الاولىهى اشهر الروايتين» يعنى روايت اولى، «كما فى النافع»، مرحوم محقق در نافع گفتهاست: «اشهر الروايتين» است، «و اشهر رواية و فتوىً كما فى الروضة»، مرحوم شهيدثانى در شرح لمعه «و الاظهر فى الروايات، كما فى الغنية»، همهاش يك معناست، منتهاعبارات مختلف است و مرحوم صاحب مفتاح الكرامة عبارات مختلف را نقل كردهاست «و الاصح كما فى التحرير» اصح روايات «و مذهب الاكثر، كما فى كشف اللثام، والمشهور كما فى المفاتيح».
اين تعبيرات همهاش نشان داد كه در اين مسأله، مشهور همان روايت اولى است،با تعابير مختلفى كه هر كدام از بزرگان داشتند، بعضيها قوّت تعبيرش بيشتر بود،بعضى قوتش كمتر بود، ولى مجموع من حيث المجموع، دليل بر اين است كه شهرتفتوايى و روايى به سمت همان روايت اول است.
نقل عبارت رياض
جلد 2، صفحه 530: «فى دية قتل الخطأ المحض، روايتان، بل روايات و اقوال»،سهتا روايت است، «اشهرهما بين المتأخرين، بل عليه عامّتهم، الرواية الاولى». اين«الرواية اولى» كه مىگويم، تعبير من است، ايشان خود متن روايت را ذكر كرده است.پس عامه متأخرين، و مشهور در ميان همه فقها، روايت اولى است. «و هى مع ذلكصحيحة» روايت اولى صحيح است. بعد روايت ثانيه را ذكر كرده است و مىگويد:مرحوم ابن حمزه به آن فتوا داده است. معلوم شد به روايت ثانيه، فقط ابن حمزهصاحب كتاب وسيله فتوا داده است. بعد هم يك جملهاى از خلاف شيخ نقل مىكندكه آن هم جالب است، كه اجماع علما بر هر دو روايت است. يعنى چه اجماع بر هردو؟ لابد معنايش تخيير است، چون هر دو كه با هم فرق دارد، مگر اينكه معناى كلامشيخ طوسى در خلاف، تخيير بوده باشد، كه اجماع بر هر دو باشد. بعد صاحبرياض، روايت سوم را نقل كرده است، كه بعدا روايت سوم را مىخوانيم، بعد هممىگويد: «لم أجد عاملا بها، ثم ذكر الرواية الثالثة و قال لم اجد عاملا بها». خوب اگر«لم اجد عاملا بها» چرا فرموديد؟ «ثلاث روايات، بل اقوال»؟ اقوال را چرا فرموديد؟دو قول است، به روايت سوم كه كسى عمل نكرده است، پس چرا گفتيد: «روايات واقوال»؟ روايت بله، اما اقوال نه. قول مشهور روايت اولى است، قول ابن حمزهروايت دوم، روايت سوم هم قائلى ندارد.
اين مقدار از اقوال به عقيده من كافى است در اين مسأله كه ما خيلى نمىخواهيممعطّل بشويم. از آنچه گفتيم، معلوم شد در مسأله بين ما دو قول بيشتر نيست، اما عامهروايات و اقوال ديگرى دارند، كه آن را هم واردش نشويم، از خوف تطويل مسأله،بهتر است. ما دو قول داريم، ولى سه روايت. پس الان مىرويم سراغ روايات، دلالتو سندهايش را بررسى كنيم، ببنيم چه اندازه دلالت دارد، چه اندازه سند محكم است،بعد هم عند التعارض، ببينيم تخيير قائل مىشويم، يا راه ديگرى دارد.
بررسى روايات
روايت اوّل
روايت عبدالله بن سنان، كه تا به حال بارها خواندهايم، از ديدگاههاى ديگر، از اينديدگاه هم امروز مىخوانيم، از امام صادق(ع) حديث 1، باب 2، از ابواب ديات نفس،«قال: سمعت ابا عبد الله(ع) يقول: قال اميرالمؤمنين(ع)» امام صادق (عليه السلام) ازامير مؤمنان(ع) نقل مىكند، «الى ان قال:» صدرش مربوط به شبه عمد است، بماند،ذيلش «و الخطاء يكون فيه ثلاثون حقّة»، سىتا شتر چهار ساله، «و ثلثون ابنة لبون»،سىتا شتر ماده سه ساله «و عشرون بنت مخاض»، بيستتا دو ساله ماده، «و عشرونابن لبون»، بيستتا شتر سه ساله نر. اين عين همان روايت اولايى است كه در تحريرالوسيله به آن اشاره شده است.
حديث از نظر سند بارها گفتهايم صحيحه است، رجالى كه در سند واقع شدهاست، و خود عبد الله بن سنان كه راوى اصلى حديث است، از ثقات، بزرگان، مورداعتماد، مورد قبول، و به همين دليل حديث را حديث معتبر مىدانيم، ولى از عجايباين است كه مشهور دو معامله متناقض با اين حديث كردهاند، صدر آن را در باب شبهعمد، عمل نكردهاند، ما عمل كرديم، مشهور صدر آن را در شبه عمد عمل نكردهاند،ذيل آن را در خطا عمل كردهاند. ذيل اين حديث، همين چيزى است كه مشهور به آنفتوا دادهاند، ولى صدرش را آنجا كنار گذاشتهاند. صاحب رياض تعجب كرده است،بعضى ديگر هم تعجب كردهاند، كه حديث صحيحه معتبر، چطور شما اين را تبعيضمىكنيد؟ صدر آن را عمل نكرديد، كه مربوط به شبه عمد بود، ذيل آن را عمل كرديدكه مربوط به خطاست. اولين بار نيست كه به تفكيك در روايات برخورد مىكنيم،گاهى به بعضى از جمل روايات، عمل شده است، و به بعضى ديگر عمل نشده است،اين به خاطر همين معارضهايى است كه در يك قسمت داشته است، عمل اصحاب كهدر يك قسمت بوده و در يك قسمت نبوده است. به هر حال عللى داشته است و واقعاهم كار مشكلى است كه انسان يك حديث را نيمىاش را عمل كند، و نيمى ديگر راعمل نكند، ولى اگر يك دليل قوى پيدا شود، چارهاى نيست از تبعيض در عمل كردنبه حديث. پس حديث اولى هم سند خوب، هم دلالت خوب، در باره قتل خطا بحثىنيست.
روايت دوم
روايت 13، باب 1، است، قبلا هم خوانديم. حديث را محمد بن سنان نقل مىكند،«عن العلا بن الفضيل، عن ابى عبد الله(ع) فى حديث» آن بخش از حديث كه مربوطبه ماست را مىخوانيم، «و الخطاء مأة من الابل»، اين همان چيزى است كه ديروزعرض كردم، در عين اينكه سنين ابل در اين حديث هست، به قسمتى از اصولششگانه هم اشاره شده است، «او الف من الغنم، او عشرة آلاف درهم، او الف دينار»،حداقل چهارتا را ذكر كرده است. بعد از آن كه اين چهارتا از ششتا اصل را ذكرمىكند، سراغ سنين ابل در ديه خطاى محض مىرود «و ان كانت الابل فخمس وعشرون بنت مخاض»، چهارتا بيست و پنجتا، «و خمس و عشرون بنت لبون، وخمس و عشرون حقّة، و خمس و عشرون جزعة».
دلالت حديث دوم
دلالت حديث خوب است، بحثى ندارد. سنين ابل را ذكر كرده است چهارتابيست و پنجتا، بيست و پنجتا بنت مخاض، بيست و پنجتا بنت لبون بود، بيست وپنجتا حقه بود و بيست و پنج تا جذعه بود. دلالت معلوم، منتها تنها چيزى كه در اينجا هست اين است كه «و الخطأ» دارد، اين خطا به چه معناى است؟ به معناى خطاىمحض است؟ يا به معناى اعم است؟ كه بگوييم: قدر متيقّن خطاى محض است. آيااين به معناى خطاى اعم است كه شامل شبه عمد هم بشود چون هر دو خطاست، يإے؛ججظظخطاى محض مراد است، چرا؟ چون صدرش شبه عمد را دارد، اگر در صدر آن شبهعمد نيامده بود، احتمال معناى اعم بود، اما چون در ذيل شبه عمد را فرموده است، كهگفتيم به آن عمل نكردهاند، خطايى كه در صدر است، حتما به معناى خطاى محضاست. البته براى ما تفاوت نمىكند كه اين خطا به معناى خصوص خطاى محضباشد، يا اعم باشد كه شامل خطاى محض هم بشود، ولى تفاوتش اين است كه با اينبيان كه گفتيم، صريح است نه ظاهر. اگر اطلاق باشد، ظهور است، اما اين طورى كهگفتيم، صريح در خطاى محض است. «فالدلالة لا اشكال فيها».
سند حديث دوم
محمد بن سنان از كسانى است كه خيلى در بارهاش بحثهاى ضد و نقيض است.كتابهايى كه خيلى فشرده و مختصر مىنويسند، مثل جامع الرواة، در اينجا مفصّل يكىدو صفحه بحث كرده است. مرحوم مامقانى در رجالش تنقيح المقال، خيلى مفصّلبحث كرده است. اخيرا كتاب خوبى در باره رجال چاپ شده است و زنده كردهاندكتابى را، رجال مرحوم جزايرى است. شيخ عبد النبى جزايرى از علماى قرن دهم،يازدهم است، اواخر قرن دهم و اوائل قرن يازدهم، وفاتش در 1021 است. كتابرجالى دارد كه در چهار جلد اخيرا چاپ شده است به نام «حاوى الاقوال فى معرفةالرجال». من مقدارى آنجا ديدم، مقدارى جامع الرواة ديدم، مقدارى قبلا در تنقيحالمقال مامقانى ديدم. عصاره آنها را در چند جمله در باره محمد بن سنان عرض كنم،خواستيد مطالعه بيشترى در باره اين شخص داشته باشيد، چون در بسيارى از اسناداحاديث هست و گاهى هم تنهاست و يك دانه حديث است كه سرنوشت ساز است.در باره آن، علما اختلاف دارند.
اقوال اهل رجال در باره محمد بن سنان
شيخ مفيد(ره) مىگويد: «محمد بن سنان، ثقة». شيخ طوسى(رض) مىگويد:«ضعيف». دو بزرگ از بزرگان علما. نجاشى كه قولش در علم رجال خيلى رويشحساب مىشود، آن هم تضعيف كرده است. نجاشى مرد معتبرى است. مرحوم آيةالله بروجردى مىفرمودند، با اينكه شيخ در علم رجال وارد بوده است نجاشى هم درعلم رجال وارد بوده است، ولى باز مثل اينكه كلام نجاشى را ايشان مقدّم مىداشت.دليلى كه داشت مىگفت: نجاشى كارش فقط رجال بوده است، اما شيخ طوسى فقيهبوده است، مفسر بوده است، رجالى بوده است، عالم عقايد بوده است، آن كسى كه فنواحدى داشته، طبعا تبحّر بيشترى داشته است. به هر حال روى كلام نجاشى در علمرجال زياد حساب مىشود كه او هم تضعيف كرده است.
ابن غضائرى، كه از علماى رجال است، تضعيف كرده است، ولى معروف ايناست كه تضعيفهاى ابن غضائرى اگر تنها خودش باشد، خيلى نبايد رويش اهميتداد. چرا؟ آدم سختگيرى بوده است، با جزئى چيزى رمى به ضعف مىكرده است.حالا اگر ابن غضائرى يك كسى را خوب بداند، آن خيلى مهم است، تضيعفاتش اگرتنها باشد، خيلى اهميت نمىدهند، اما اگر مدح كند از كسى آدم مشكلپسند، مهماست. به هر حال او تضعيف كرده است، تعبير تندى هم برايش مىكند، مىگويد:«ضعيف، غال، لا يلتفت اليه» ضعيف است، اهل غلو است، اعتنايى نبايد به او كرد.
سخن كشى
رجال كشى را شايد همه آقايان نديده باشند. رجال كشّى فقط مجموعه رواياتاست. اصل رجال كشى را هم مىگويند: در دست نيست، اين عصارهاش است كه دردست است. روايات مدح و ذم را نقل مىكند، كه انسان وقتى آن را بخواند، بايدخودش قضاوت كند. كشىّ صاحب رجال معروف، رواياتى در بارهاش نقل كردهاست حاوى مذمت شديد و روايات مدح، هر دو. قدح عظيم در بارهاش نقل كردهاست. «روى فيه قدحا عظيما»، در عين حال «اثنى عليه» ستايشش هم كرده است.روايات متناقض، در باره محمد بن سنان هست. بعد هم مىگويد: «و ليس بعبد الله»يعنى چه «ليس بعبد الله»؟ يعنى عبد الله بن سنان جزو اصحاب امام صادق(ع) بودهاست، محمد بن سنان خيلى بعد از او است، اين «ليس بعبد الله» چيست؟ در همينكتاب «حاوى» من تعبيرى ديدم از بعضى كه گفتهاند: محمد بن سنان يك برادرىداشت به نام عبد الله بن سنان، غير از آن عبد الله بن سنان معروف كه از اصحاب امامصادق(ع) بوده است، اين عصرش خيلى بعد از اوست. برادرى داشت به نام عبد اللهبن سنان، مثل اينكه اشكالات در محمد بن سنان است، نه در عبد الله بن سنان كه برادرمحمد بن سنان بوده است. اين «و ليس بعبد الله» احتمالا اشاره به اين است كه محمدبن سنان مشكل دارد، برادرش مشكل ندارد.
بعضى از بزرگان علما هم «توقفوا فيه» مرحوم ميرزا محمد استرآبادى صاحبرجال كبير، كه خيليها از او نقل مىكنند. رجال بزرگى است و مرد متقنى هم هست دررجال، ولى در كتابهاى ديگر از او نقل مىكنند. از كسانى كه ظاهرا «توقفوا فيه» است،مرحوم ميرزا محمد استرابادى، صاحب رجال كبير است.
بنا بر اين بعضى توقف كردند، بعضى مدح كردند، بعضى قدح عظيم كردند، درمجموع هم كفه تضعيف كنندگان مىچربد.
(سؤال و پاسخ استاد): سلّمنا، هر دو كفه مثل هم باشد، يا كمى با هم تفاوت داشتهباشد، بالاخره با اين اختلاف شديد، ما نمىتوانيم به روايت اعتماد كنيم. وثاقت بايدثابت بشود، نه ضعف. پس حديث دوم از نظر سند زير سؤال رفت، ولى از نظر دلالتخوب بود.
روايت سوم
اما روايت سوم كه صاحب رياض به آن اشاره كرده است، روايت محمد بن مسلم،زراره و غيرهما است. حديث 7، باب 2، «عن احدهما فى الدية» تا مىرسد به اينجا«قال ابن ابى عمير: فقلت لجميل:» قبلا هم اين را خوانديم. از جميل سؤال كردم «هلللابل اسنان معروفة؟ فقال: نعم». جميل دارد جواب مىدهد، از امام نيست، مگر بههمان صورت كه قبلا گفتيم كه جميل اجل شأناً است كه به رأى خود فتوا بدهد، «فقال:نعم، ثلاث و ثلاثون حقّة» سى و سهتا شتر چهار ساله، «و ثلاث و ثلاثون جزعة»، سىو سهتا پنج ساله، «و اربع و ثلاثون سنية»، سى و چهارتا شش ساله. سن بالا رفت وهمرديف شبيه عمد شد، «الى باذل عامها»، تا بازل عام، يعنى تا ده ساله. «كلّها خلفة»،اين سى و چهارتا همه باردار باشد. تا اينجا صحبت خطا و عمد و شبه عمد نيست.بعد در ذيل حديث دارد كه «و زاد على بن حديد فى حديثه انّ ذلك فى الخطا».
اين روايت سوم دلالتش معلوم است، اما سند، سند معتبرى است، غير از ايناضافه على بن حديد. على بن حديد، ضعيف است، اين اضافهاش هم ضعيف است.آن مقدارى كه ابن عمير و جميل و زراره و محمد بن مسلم نقل كردند، سند معتبراست، اما همين يك تكهاش كه «انّ ذلك فى الخطا» كه ما با آن كار داريم، اين از على بنحديد ضعيف است. نتيجه چه شد؟ سند حديث ضعيف شد. دلالت خوب، سندضعيف است. كسى به آن فتوا داده است؟ نه. اين ديگر بدتر شد، «معرض عنها».
بنا بر اين روايت سوم بايد كنار برود و از دور خارج شود، هم معرض عنهاست،هم سند ضعيف است، باقى ماند روايت اولى و ثانيه. روايت اولى را هم مشهور به آنعمل كردهاند، هم قوى السند، روايت ثانيه را مشهور به آن عمل نكردهاند، فقط ابنحمزه، به آن عمل كرده بود. پس حديث دوم هم تقريبا معرض عنهاست، هم سندا بهمحمد بن سنان ضعيف است هم تقريبا معرض عنهاى اصحاب است.
پس ما باشيم بايد بگوييم: فقط به حديث اولى بايد عمل بشود، ولى چراامام(قدس سره الشريف) «يحتمل التخيير» مىگويند؟ چرا احتياط به تصالح مىكنند؟اين مشكلى است كه در اينجا هست، مطلب واضح است، روايت اولى، روايتصحيحه است، معمول به اصحاب است، روايت دوم، ضعيف است، معمول بهاصحاب هم نيست، چطور «يحتمل التخيير» فرمودهاند؟
غايت توجيهى كه مىتوانيم براى كلام تحرير الوسيله بكنيم اين است كه ايشانشايد جزو كسانى بودهاند كه محمد بن سنان را ثقه مىدانستهاند، شايد بعد ازبررسيهايى كه كردهاند از نظر ايشان ثقه بوده است. ما ثقه نمىدانيم، شايد ايشانمىدانند. وقتى ثقه شد، چه كار كنيم؟ جمع دلالى كنيم، نه از باب «اذن فتخيّر» تخيير ازباب جمع دلالى است.
(سؤال و پاسخ استاد): شايد ايشان هم در بعضى از جاها مثل مرحوم آية الله خوئىاعتنايى به عمل مشهور نكردهاند.
پس تخيير از باب جمع دلالى است كه يك جا اين را گفتهاند، يك جا آن، معنايشاين است، «اما هذا او ذاك»، از باب جمع دلالى، حمل بر تخيير كنيم، نه از «تعارضا،اذن فتخيّر» كه بگوييد: آن تخيير در مسأله اصوليه است، نه تخيير در مسأله فقهيه تابدهيم دست مقلّد، آن تخيير مجتهد است، نه مقلّد. اما اگر جمع دلالى بشود، تخيير درمسأله فقهيه مىشود.
اين غايت توجيهى است كه مىتوانيم براى كلام ايشان بكنيم، ولى با نهايت احترامبه كلام ايشان، در سه جا مخالفيم:
يكى اين كه محمد بن سنان را ثقه نمىدانيم، هذا اولا.
ثانيا: اينجا جاى جمع دلالى نيست، شاهدى بر جمع نداريم.
ثالثا: اعراض مشهور از حديث دوم هست.
پس كلام ايشان را توجيه كرديم، در عين حال معتقد به اشكالات ثلاثه هم هستيم،كه مشكل سند است و مشكل جمع دلالى است و مشكل اعراض مشهور.
اما تصالحى كه مىگويند، معنايش عمل به احتياط طرفين است، يعنى هم ارباب دماحتياط كرده باشند، هم جانى احتياط كرده باشند. اگر هر دو بخواهند عمل به احتياطكنند، اين است كه تصالح كنند با رضايت طرفين مسأله حل شود.
پايان
پرسش
1- توجيه دو اجماع مخالفى كه شيخ طوسى در مسأله هجده نقل كرده است چيست؟
2- آيا امكان دارد خطايى كه در روايت دوم آمده است به معناى اعم باشد؟ چرا؟
3- خلاصه اقوال اهل رجال را در باره محمد بن سنان بيان كنيد.
4- چرا نمىتوان در ما نحن فيه به روايت سوم تمسّك كرد؟
5- اشكالات سهگانه استاد را بر كلام امام در تحرير بيان كنيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...