يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 54
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه پنجاه و چهارم "
حديث اخلاقى
دنباله حديث امام كاظم(ع) با هشام بن حكم: «يا هشام إنّ العقل مع العلم فقال: - وتلك الأمثال نضربها للناس و ما يعقلها إلاّ العالمون - يا هشام ثمّ ذمّ الذين لا يعقلونفقال: و إذا قيل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفينا عليه آبائنا أَوَلو كان آباؤهم لايعقلون شيئا و لا يهتدون».
در اينجا امام كاظم(ع) مطابق اين حديث هشام بن حكم، اهميت عقل و علم رابيان مىكند، مىفرمايد: اى هشام، عقل همراه علم استد. اول ببينيم تفاوت عقل و علمكجاست. عقل آن قوهاى است كه خداوند به انسان داده است كه مىتواند مسائل راتجزيه و تحليل كند و راه خودش را از ميان راهها پيدا كند، و به مقصودش برسد. علمآن عمل عقل است، كار عقل است. عقل ريشه است، علم ثمره و ميوه است. و اينها دريكديگر تأثير متقابل دارند، يعنى عقل سبب علم است، و علم سبب اكتساب عقلبيشتر. با مباحث علمى، عقل انسان تقويت مىشود، و با عقل، مباحث علمى پيشمىرود. پس عقل آن نيرو شد، و علم كار آن نيرو، و ثمره آن. مىفرمايد: اى هشامانسان بايد عقلش را به كار بيندازد، بعد آيهاى در باره كسانى كه عقلشان را به كارمىاندازند، و حركت عقل، تبديل به علم مىشود، بيان فرموده است و آيهاى هم درمذمّت كسانى كه عقلشان را به كار نمىگيرند، و عقل منهاى علم مىشود. در آيه اولمىفرمايد: «و تلك الأمثال نضربها للناس» اين مثلهايى كه در قرآن گفتيم، مطالبعميق و بسيار عالى را در لابلاى مسائل حسّى تبيين كردهايم، اين ريزهكارىها ونكتههايى كه در اينها دارد، تنها عالمان تعقّل مىكنند. علم را با عقل همراه كرده است«و ما يعقلها الاّ العالمون». عالمون هستند كه اينها را درك مىكنند، در نقطه مقابل هممىفرمايد: خدا مذمّت كرده است كسانى را كه عقلشان را به كار نمىاندازند، «و اءذاقيل لهم اتبعوا ما أنزل الله» بياييد به سوى «ما أنزل الله» عقلتان را به كار بگيريد، چنيناحكامى، چنين معارفى، چنين بياناتى، چنين منطقى، پيداست كه فكر بشر نيست، آنهم در آن محيط تاريك و از انسان درس نخوانده. آنها به جاى اينكه عقلشان را به كاربيندازند، آثار اعجاز را در اين بيانات پيغمبر ببينند، چشم را مىبندند و درهاى فهم رابه روى خودشان مسدود مىكنند مىگويند: «بل نتّبع ما ألفينا عليه آبائنا» ما چشم وگوش بسته، دنبال سخنان نياكانمان مىافتيم «أولو كان آباؤهم لا يعقلون شيئاً و لايهتدون» آباء اينها هم عقلشان را به كار نينداختند، عالم نبودند، راههاى فهم را به روىخودشان بستند. نادانى دنبال نادان ديگر بيفتند! سنگ و چوبى كه با دست خودمىتراشيد، آثار نياكان نادان شماست، شما هم چشم و گوش بسته در مقابل آن سجدهمىكنيد، و آن كه مصنوع شماست، آن را حاكم بر مقدّرات خودتان مىدانيد! انساناشرف مخلوقات، در مقابل يك مجسمه بى جان زانو بزند، مقدّرات خودش را دردست او بداند!، چرا عقلتان را بكار نمىگيريد؟! چرا هوشتان را به كار نمىگيريد؟!علم بايد همراه عقل باشد. عقل بايد همراه علم باشد.
اين يك مسألهاى است كه در اينجا امام بيان فرموده است ولى نمونههايش در هرعصر و زمانى هست، چه بسيارند كسانى كه عقل دارند و چشم و گوش بسته دنبالديگران حركت مىكنند، و اينها هستند كه «لا يهتدون» به جايى نمىرسند. انسان عاقلكسى است كه اگر در يك محيطى فرض كنيد همه يك راه خلافى مىروند، نبايدهمرنگ جماعت بشود، چشم و گوش بسته، تقليد محيط كند، تقليد پدر و مادر كند.بايد اهل تحليل باشد. ما مىگوييم: مسايل اصول دين، تقليدى نيست، و هر كسى بهفراخور حال خودش، دليلى بايد براى اثبات صانع، نبوّت، امامت، معاد و قيامتداشته باشد. يعنى تحقيق را براى همه مردم لازم مىدانيم، و چه بسيارند چشم و گوشبستگانى كه دنبال امواج مىافتند و حركت مىكنند و اصلاً حساب نمىكنند، درستاست يا نه.
در دنياى امروز يك كارهايى مىشود با هيچ حساب و منطقى جور درنمىآيد،ولى در عين حال، چشم و گوش بستهها، دنبال آن مىافتند و حركت مىكنند. ظاهراًدنيا، دنياى عاقلان است ولى در عين حال، يك مواد مخدّر را كسى سر سوزن عقلداشته باشد، تسليم آن مىشود؟ نه. به عقيده من، صورت ضعيفترش همين دودسيگار و امثال اينهاست، با كدام عقل، انسان خودش را بيمار كند، آشكارا، ثروتهاىعظيم را به هدر بدهد! دنياى امروز اسمش دنياى عاقلان است، ولى مشروبات الكلىتا سر سفره آنها نباشد فايده ندارد، در همه كتابهايشان هم مىنويسند براى تمام وجودانسان مضرّ است، از فرق تا قدم، از نسل امروز تا نسل آينده، همه زير ضرباتمشروبات الكلى از بين مىروند. همه مىدانند كه اين بىبند و بارى جنسى، نتيجهاشمتلاشى شدن خانوادهها است، در عين حال، چشم و گوش بسته دنبال موج زمانمىافتند.
من يك وقتى در بعضى از مطبوعات قبل از انقلاب اين را ديدم كه نوشته بود درانگلستان از هر دهتا فرزندى كه متولد مىشود يكى فرزند نامشروع است، كه يعنى اگرجمعيت آنها را صد و پنجاه ميليون نفر فكر كند باشد، آن وقت پانزده ميليون نفرفرزند نامشروع هستند. شايد اين آمار افزايش هم پيدا كرده باشد. بعد نوشته بود كهدانشمندان ناراحت شدهاند، نه به خاطر مسايل اخلاقى كه وجود فرزندان نامشروعخلاف اخلاق است، بلكه به خاطر اينكه ديدند در تمام پروندههاى جنايى قسمتعمده را افرادى دست به اين جنايات زدهاند كه از فرزندان نامشروع بودهاند، پدر ومادرشان معلوم نيست، و باعث ناامنى جامعه آنها شدهاند.
اگر اسلام از اين امور منع مىكند نه تنها براى آخرت است، دنيا هم آتش مىگيرد،چشم و گوش بستهها طرفدار بىحجابى، بد حجابى، بىبند و بارى جنسى، معاشرتزن و مرد به صورت نامحدود، محصولش هم همين است كه ملاحظه مىكنيد.
در مملكت ما أخيراً در جمهورى اسلامى، من در يك آمارى ديدم از بيستتاازدواج، يكى به طلاق منجر مىشود يعنى يك بيستم، اما در بعضى از كشورهاىخارجى از هر سهتا ازدواج شايد دوتايش به طلاق منجر بشود. خوب اينها به همريختگى نظام خانواده است، ناآرامى اجتماعات است. نبايد ارزشهاى خودمان را رهاكنيم و چشم و گوش بسته دنبال ديگران بيفتيم «ما يعقلها إلاّ العالمون» دنيا آن طورمىپسندد، بپسندد، براى خودشان آن زندگى كه درست كردهاند، محصولشان مالخودشان.
اخيراً يك گردهمايى گذاشتند براى تأثير دين و مذهب در سلامتى روح و روان.آنهايى كه مذهبى هستند، از نظر روانى سالمترند، آنهايى كه دين و ايمان ندارند، ازنظر روانى بيمارترند. اكثريت بيماران روانى را كسانى تشكيل مىدهند كه علاقهمذهبى ندارند. آمارى گرفتهاند از زندانها، در ميان زندانيان (زندانيان جرايم جنايى)آنهايى كه نماز مىخوانند، بسيار كم هستند. يعنى نمازخوان، مؤمن، هم خودش درامنيت است، هم ديگران از ناحيه او، در امنيت هستند.
ما دين را به خاطر دنيا نمىخواهيم، دين را به خاطر قرب الى الله مىخواهيم، ولىاثر دنيوى فراوانى دارد. حالا ديگران چشم و گوش بسته دنبال ارزشهاى ديگرند،متأسفانه باز بعضىها خيال مىكنند اگر ارزشهاى دنياى مادى را زنده كنيم، به سعادتنزديكتر خواهيم بود، در حالى كه كسى وارد زندگى آنها بشود، بدبختى آنها را بداند،مىفهمد چه خبر است.
اين مسأله مذمتى كه از تقليد شده است، به معناى تقليد نادانى از نادانى است، درمسايلى كه عقل درك مىكند، اما اگر شخص نادانى از دانايى در مسايلى كه خبرويتدر آنها لازم است تبعيت كند، اين تقليد مذموم نيست. باز مىبينيم در بعضى ازمطبوعات امروز مىنويسند: همه بايد در مسائل دينى اهل تحقيق باشند. اصول دين؟بله، اما فروع دين، يك مسأله تخصّصى است، حداقل درسى كه در حوزه ما خواندهمىشود كه بيايند درس خارج، ده سال است، در مسايل تخصّصى طب، اين قدر درسنمىخوانند، كمتر مىخوانند. اگر واقعاً شما به خودتان اجازه مىدهيد كه قبلاً همعرض كردم در اين مسايل، شما خودتان همه چيز را اهل تحقيق باشيد، درس را قبولنداريد، تخصّص را هم قبول نداريد، پس چاقو به دستتان بگيريد جراحى قلببچهتان را خودتان بكنيد. چرا يك آمپول هم حاضر نيستى به او بزنى، مىگويى: منبلد نيستم، مسأله تخصّصى است!؟ در يك اتاق عمل، گاهى پنجتا دكتر جمعمىشوند، يكى جرّاح است، چهارتاى ديگر تخصّصهاى ديگر دارند، در كار هم،دخالت نمىكنند. متخصص بيهوشى، كارش جداست، طبيب جرّاح در كار او دخالتنمىكند، او هم در كار اين، كمك به هم مىكنند. اگر اين بيمارى كه مىخواهندمعدهاش را جراحى بكنند، ناراحت قلبى دارد، يك متخصّص قلب هم در اطاق عمل،مراقب قلب اين بيمار است. جرّاح كار خودش را مىكند، جراحى معده و كليهمىكند، متخصّص قلب هم كار خودش را. اگر اين بيمار مبتلا به ديابت و بيمارى قنداست، يك طبيب متخصّص بيمارى قند هم در اطاق عمل هست. يكى جرّاح است،بقيه تخصّصهاى ديگر دارند، همهاش هم طب است، اما اجازه نمىدهند در كار همدخالت بكنند. مسايل دينى هم رشتههاى متعدد دارد، تخصّصهاى دارد، فقه، اصول،تفسير، عقايد، به صورت تخصصىاش، ما بياييم صحنه جرايد را بگذاريم ميدانتجربه، هر كس قلم به دست بگيرد، در باره اقتصاد اسلام، در باره ديات، در بارهتعزيرات، بدون هيچ گونه اطلاع، كجاى دنيا اين است؟! درهاى حوزههاى ما به روىهمه شما باز است، بياييد ده سال درس بخوانيد، تازه اول درس خارجتان است، بعداًهم كمكم قلم بدست بگيريد بحث كنيد، اما بدون هيچ اطلاع، اين را اگر جلويش رانگيريم به جاى خطرناك و بد مىرسد كه در مسايل فرعى و فقهى، تخصّص،بىتخصص، هم حق قضاوت دارند، تفسير به رأى بكنند، با استحسانات واقعاًبىمعنى، چيزى كه احتياج به ده سال و پانزده سال مطالعه دارد، بخواهند در بارهاشقضاوت كنند. آقايان بايد اين را بفهمانيد، جا بيندازيد. بياييد در حوزههاى ما ببينيد،جلسات درس را ببينيد، وقتى آن بحث ما در باره مسايل گذشته منشتر شد و بعضىهاآن جلسه درس بودند گفته بودند: اين جمعيت براى آن روز جمع شده بودند؟ گفتند:نه بابا جلسه درس است، همه درسهاى حوزهما اين است. خيال مىكنند ما اينجا بيكارنشستهايم، دست به قلم مىگيرند، يك چيزهاى مضحكى مىگويند. يكى از همينآقايان به اصطلاح، درس خوانده امروز بود، يك كتابى داشت ترجمه مىكرد، در آنكتاب نوشته شده بود: «و هناك قرية» در آنجا يك آبادى هست، اين در ترجمهاشنوشته بود: (قريهاى است در آنجا كه به نام «هناك» ناميده مىشود). ادبيات عرب كليدعلوم اسلامى است، كسى كه اين كليد را در دست ندارد، هيچ كارى نمىتواند بكند. نهادبيات عرب، نه فقه، نه اصول، نه رجال، هيچى بلد نيست وقتى وارد مىشود يكچنين چيزهايى از كار درمىآيد.
به هر حال اين تقليدى كه مورد مذمّت است، ربطى به بحثهاى تخصّصى ندارد، كهاتفاقاً درس امروز ما هم مربوط به همين مسأله است.
من از خدا مىخواهم كه - ان شاء الله - خدا به همه توفيق بدهد بتوانيم وظيفهمان راانجام بدهيم. ايام خوشى هم در پيش است، ميلاد مسعود امام حسين، سيدالشهداء(ع)و بعضى از بزرگان ديگر دين، و امام حضرت مهدى(ع) هم كه در نيمه شعباناميدوارم همه مؤيّد و منصور باشند.
مسأله 17، اختلاف جانى با ولىّ دم
عبارت تحرير: «لو قلنا بلزوم إعطاء الحوامل» يعنى بعضى جاها ابل حامل و بارداررا بايد داد «لو اختلف الولى و من عليه الدية» اگر اختلافى پيدا شد، اولياء دم مىگويند:اين باردار نيست، جانى مىگويد: باردار است «فى الحمل» در اينكه حامل است يا نه،اختلاف كنند «فالمرجع اهل الخبرة» مرجع اهل خبره است. «خُبره»، «خِبره» هر دوصحيح است. «و لا يعتبر فيه العدالة» در اهل خبره، عدالت شرط نيست، «و تكفىالوثاقة» وثاقت كافى است. آيا لازم است دوتا باشند، يا يك نفر هم كافى است؟ «واعتبار التعدّد أحوط و أولى» بهتر اين است كه متعدّد باشند، بهتر اين است كه عادلباشند، ولى نه عدالت معتبر است و نه تعدّد.
اگر بعداً معلوم شد اهل خبره خطا كرده بودند، حامل نبود، و گفته بودند: حاملاست، آيا بايد عوض كند يا نه؟ «و لو تبيّن الخطأ لزم الاستدراك» لازم است استدراككند.
اگر در اين وسط حامله بود و ساقط كرد، سالم، بود معيوب شد، مىگويند: اگر قبلاز تحويل دادن باشد، بر عهده جانى است كه جبران كند، اگر بعد از تحويل دادن باشد،به او مربوط نيست. در كتابهاى فقهى لفظ ديگرى دارد ولى ايشان «سقط» دارد «و لوسقط الحمل أو وضع الحامل او عُيّب ما يجب أداؤه» معيوب شد «فان كان قبلالاقباض، يجب الابدال و الاّ فلا» اگر بعد از اقباض باشد، نه.
اين مسأله، مسأله سادهاى است ولى ما يك مقدار گسترشش مىدهيم كه نفعش عامباشد. قبل از آن كه اين مسأله را عرض كنم، ديروز بعضىها از مرحوم آية الله خوئىنقل كردند كه در مسأله ديه شبه عمد، ايشان سه سال گفتهاند. بله، ما مراجعه كرديم درمبانى ايشان، سه سال را انتخاب كردهاند، اتفاقاً همان دليلى كه ما ذكر كرديم ايشانانتخاب كردهاند كه ما مىتوانيم از طريق برائت يا از طريق صحيحه ابى ولاّد سه سالرا بگيريم. و لكن عجيب اين است كه ايشان مىگويند: سه قول در اين مسأله است،يك قول سه سال است. در حالى كه سه سال در ميان شيعه نيست، سه سال در ميانعامه است. در ميان شيعه قول به سه سال نداريم كه ايشان مىگويد: «ثلاثة اقوال»دوسال، تفصيل، سه سال. نه، بجايش يك سال را بايد گفت. شيخ طوسى در خلافيك سال را گفته است، سه سال كسى نداريم. و جوابش همان است كه ديروز عرضكردم: خلاف مجمع عليه است، به اين آسانى نمىشود زير بارش رفت. ايشان خيلىبه اجماعات و شهرتها اعتنائى ندارند.
باز ديروز آقايان از من سؤال مىكردند شهرت حجت است يا حجت نيست؟گفتم: شهرت فتوايى را ما حجّت نمىدانيم، اما حجّت نمىدانيم معنايش اين نيستكه هيچ بهايى براى آن قائل نيستيم. يك چيزى است كه حجيتش صفر است، يكچيزى است كه نود و نه درصد است، آن كه حجيتش صفر است، با آنكه نود نه درصداست، هنوز صد در صد نشده است، هيچ كدام حجت نيست، اما آن كجا و اين كجا.شهرت ولو حجت نيست، اما در محاسبات فقهى، شخص فقيه نمىتواند شهرتهاىقوى فقهى را ناديده بگيرد، مگر اينكه يك دليل قوى حسابى داشته باشد كه با آن دليلقوى بتواند در مقابلش بايستد.
(سؤال و پاسخ استاد): در منزوحات بئر شهرت بوده است، در خيلى چيزها. درآنجايى كه ما با شهرت مخالفت مىكنيم يك ادله قويه حسابى محكمى را پيدامىكنيم، مخالفت مىكنيم. گاهى بوده ما هم اين كار كردهايم، اما با صحيحه ابى ولاّد،يك اطلاق كه احتمال خلاف هم در آن هست بخواهيم فتواى مشهور را بشكنيم وخلاف اجماع مركب هم بگوييم، اين كار آسانى نيست. راه احتياط را انتخاب كردنبهتر است.
لزوم رجوع به اهل خبره
ما در مسأله ابل، شرايطى داشتيم، يكى حامله بودن بود، يكى هم سن و سال بود،سه ساله است، چهار ساله است، پنج ساله است، اين را هم همه نمىفهمند. ما از كجامىفهميم چند ساله است؟ اهل ابل مىفهمند. يكى هم سلامت بود، سالم است، سالمنيست، ممكن است ما نفهميم. تنها مسأله حمل نبود كه ممكن است سبب دعواى بينارباب دم و جانى بشود، صفات ديگرى ابل هم بود.
در اصول ششگانه ديگر هم درهم و دينار، مغشوش است، مغشوش نيست،داشتيم كه بايد سالم باشد. گاو و گوسفند بايد سالم باشند. حلّه سالم باشد، كسىمىگويد: اين پوسيده است، اين رنگش فوراً مىرود. ما نمىفهميم، يا برويم يكمقدار آن طرفتر، در تمام مباحث فقه به موضوعات برخورد مىكنيم كه گاهىموضوعاتش احتياج به اهل خبره دارد. در باب خيار عيب، آيا اين معيب نيست؟گاهى اهل خبره لازم دارد. اين فرشى كه ما خريديم معيوب است، يا معيوب نيست؟خيار عيب هست؟ خيار عيب نيست؟ در باب زكات، در باب ديات اعضا، چه قدر اينحس شنوايىاش، بينايىاش، شامهاش از كار افتاده است؟ بايد ديه بدهد، بايد ارشبدهد، خيلى جاها جنبه تخصّص دارد. در اينجا بايد چه كار كنيم؟ بايد برويم سراغاهل خبره. منتها اين در موضوعات است، در احكام چه؟ آيا در احكام هم سراغ اهلخبره مىرويم يا نه؟ بله. مراجعه عامى به مجتهد، مراجعه غير اهل خبره است به اهلخبره، همين مسائل تخصّصى كه عرض كرديم. پس هم در موضوعات و هم دراحكام، در مسائل تخصصى بايد به اهل خبرهاش مراجعه كرد. عامى در مسائل فقه، بهمجتهد كه اهل خبره است مراجعه مىكند. در موضوعات هم در ابواب مختلف فقهىبايد به اهل خبره مراجعه كنيم.
آيا در اهل خبره شرائط شهادت شرط است؟ يعنى دو نفر بايد باشند، چون درشهادت حتماً تعدّد هست، و عدالت هم شرط است؟ چون قرآن در شاهد «اشهدواذوى عدل منكم» مىگويد، وثاقت را كافى نمىداند، ذوى عدل را مىگويد. آيا عدالتهمانگونه كه در شهادت شرط است، در اهل خبره هم شرط است يا نه؟ اينها مسائلىاست كه بايد روشن بشود.
پس اولاً بايد ببينيم دليل حجيت قول اهل خبره چيست؟ لما ذا اهل خبره قولشانحجت است؟ ثانياً ببينيم آيا شرط تعدّد و شرط عدالت در آن هست يا نيست؟
نقل عبارت مفتاح الكرامة
مىفرمايد: «و لو اختلف فى الحوامل» فقط رفتنهاند روى مسأله حامله، در حالىكه مسأله گستردهتر از اين است، تمام صفات ابل، «ولو اختلف فى الحوامل فالمرجعالى اهل الخبرة» چه كسانى موافق اين هستند؟ «كما فى المبسوط و الشرايع» محقّق درشرايع «و التحرير» علامّه در تحرير «و الارشاد» ارشاد علامه، «و مجمع البرهان»محقق اردبيلى، «و غيرها و ظاهرهم انّه يكفى الواحد مطلقا» در تمام موارد، يك نفركافى است «و لا يشترط التعدّد و لا العدالة» نه تعدّد شرط است، و نه عدالت، وثاقتشرط است. مفتاح الكرامه جلد 10 صفحه 362.
(سؤال و پاسخ استاد): بايد اهل خبره بودن ثابت بشود، ثقه هم باشد، اما عدالتندارد، اشكال ندارد. خود ايشان در ذيل كلامشان مىگويد: «و اشتراطهما قوىّ» و لوظاهر كلمات قوم اين است كه اينها شرط نيست، اشتراط را ايشان قوى مىداند.
پايان
پرسش
1 - آيا در خبرهاى كه حملدار بودن ابل را مىشناسد عدالت و تعدّد شرط است؟
2- آيا در صورت خطاى اهل خبره در حامل بودن ابل، جانى بايد استدراك كند؟
3- آيا رجوع به اهل خبره، فقط مخصوص ابل است؟ چرا؟
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...