يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 51
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه پنجاه و يكم "
دنباله مسأله 15
مسأله 15 مركّب از دو فرع يا دو بخش بود: اول اينكه ديه قتل شبيه عمد، بر خوداوست و در مال اوست، نه بر عاقله. در اين قسمت اول، اقوال را نقل كرديم، مسألهتقريبا اجماعى است، و بعد هم رفتيم سراغ اصل و بعضى از مؤيّدات ديگر، امّا ببينيماحاديث در اين زمينه چه مىگويد. احاديث تقريبا در باره اينكه آيا ديه قتل شبيه عمد،بر خود اوست يا عاقله، متعارض است. دو طايفه حديث داريم: از بعضى از احاديثاستفاده مىشود ديه بر خود جانى است، منتها همه اين احاديث، مشكل سندى دارد.از بعض احاديث هم استفاده مىشود كه ديه شبيه عمد بر عاقله است، آنها هم مشكلسندى دارد.
طايفه اول احاديث
حديث اول
كه سخن از بودن ديه بر جانى دارد، اولىاش مرسله يونس عبد الرحمان است،حديث 1 باب 6 از ابواب عاقله «عن يونس بن عبدالرحمن» سند شيخ طوسى بهيونس عبدالرحمن، به احتمال قوى صحيح است. «عمن رواه» اينجا مرسله شد، «عناحدهما(ع) انّه قال: فى الرجل اذا قتل رجلا خطأً» اين كلمه «خطأ» در نظرتان باشد تاتفسير كنيم. «فمات قبله» جانى مُرد «قبل أن يخرج الى أولياء المقتول من الدية». يعنىقبل از آنكه از زير بار بدهى ديه خارج بشود مُرد. آيا ظاهر اين عبارت اين نيست كهديه بر خود اوست؟ ظاهر همين است قبل از آنكه از زير بار بدهى ديه خارج بشودمات، يعنى ديه بر خود جانى است. اگر اين چنين بشود، «انّ الدية على ورثته» ديه برورثه است. «فان لم يكن له عاقلة» معلوم شد كه ورثه به معناى عاقله است، «فعلىالوالى من بيت المال» اگر اين بميرد، ديه بر ورثه است - ورثه به معناى عاقله - و اگرهم عاقله چيزى ندارد، بر بيت المال است.
خطا به معناى شبيه عمد است
اين روايت كلمه «خطا» داشت، امّا خطا در اينجا به معناى شبيه عمد است، براىاينكه خطاى محض را كه اجماع داريم بر اينكه از اول بر عاقله است، نه اين كه اولا برخود اوست، اگر بميرد بر ورثه اوست، و اگر ورثه چيزى نداشته باشند، بر بيت المال.اين تعبير، نشان مىدهد كه خطاى در اينجا به معناى شبيه عمد است، يا به معناى اعماست كه شامل خطاى شبيه عمد و خطاى محض مىشود، منتهاى خطاى محض بهادله عاقله كه عن قريب - ان شاء الله - مىرسيم، استثنا شده است، باقى مىماند خطاىشبيه عمد. پس اين خطا را يا حمل بر شبيه عمد مىكنيم فقط يا بر اعم، استثنا شدهاست خطاى محض، باقى مانده است شبيه عمد.
اين حديث شاهد مىشود بر اينكه اولا و بالذات بر جانى است. ذيلش مربوط بهبخش دوم مسأله است، منتها سند «عمن رواه» داشت كه مرسله مىشود. دلالت خوباست، سند معيوب است.
حديث دوم
مستدرك 1 باب 3 از ابواب ديه نفس «ما رواه فى الجعفريات باسناده عن جعفر بنمحمد(ع) قال: اخبرنى ابى، أنّ عليّا كان يقول: ليس على العاقلة دية العمد» قبلا همداشتيم، «انّما عليهم دية الخطأ».
نحوه استدلال: بگوييم: به ذيل روايت استدلال مىكنيم «انّما» دليل بر حصر است،فقط ديه خطاست. خطا را هم به معناى خطاى محض بگيريم. فقط ديه خطاى محضبر عاقله است. مفهومش اين است كه شبيه عمد هم مثل عمد است و در مال جانىاست. حالا اشكالش بماند.
حديث سوم
حديث سوم هم همين مضمون را دارد، آن هم در مستدرك است، حديث 3 باب 3از ديات نفس «ما رواه فى دعائم الاسلام، عن اميرالمؤمنين(ع)» مضمون همانمضمون است، تعبير همان تعبير است، «انّه قال: ليس على العاقله دية العمد، انّماعليهم دية الخطأ» عين همان تعبير.
استدلال هم به همان كيفيت است كه بگوييم: همان گونه كه «انّما» در حديث قبل،دلالت بر حصر مىكرد، اينجا هم «انّما» دليل بر حصر است، حصر هم به معناى اينكهفقط خطاى محض بر عاقله است، يعنى ديه عمد و شبه عمد هر دو بر جانىاست.
اشكال سندى دو حديث
اين دو حديث، از نظر سند مشكل دارد. روايات جعفريات و دعائم الاسلاممشكل سندى دارند. اما از نظر دلالت هم مشكل دارند به علت اينكه خطاى در اين دوحديث بر خلاف مطلوب ادلّ است. اين دو حديث «على خلاف المطلوب ادلّ» پسبهتر است كه به طايفه دوم ملحقش كنيم. چرا؟ چون خطاى در اينجا به قرينه مقابله بهعمد، هر دو قسم خطا را شامل مىشود. اول مىگويد: عمد، بعد مىگويد: خطا، قسمسومى كه نداريم، ظاهرش اين است. بنا بر اين خطا را بايد به معناى خطاى اعم ازخطاى شبيه عمد و خطاى محض بگيريم كه واقعا هم هر دو خطاست، از نظر لغوىبه شبيه عمد، صدق خطا نمىكند ولو اسمش شبيه عمد باشد؟ ولى واقعش خطاستچون نمىخواست اين شخص را بكشد، قصد نداشت، با آلت قتّاله هم نزد - گفتيم:جايى است كه قصد قتل نباشد، آلت قتاله هم نباشد - وقتى آلت قتّاله نيست، قصد قتلهم نبوده است، و قتلى واقع شد، خطاست. مثل كار طبيب، يك داروى داد كه داروىشفا بخش بود، و همه هم مىخورند، اما اين آقا حساسيتى داشت و مُرد، نه قصد قتلداشت و نه آلت قتاله بود، اين شبه عمد است و همچنين امثال اينها. پس واقعا خطا برآن صدق مىكند. پس كلمه خطا به قرينه مقابله با عمد، شامل هر دو قسم خطا مىشودو مىگويد: ديه بر عاقله است، و از اين معلوم مىشود كه اين دو حديث، شاهدى استبراى آن احتمال دوم، يعنى قول ابى صلاح حلبى كه قائل بود به اينكه ديه بر عاقلهاست. آن قول شاذ، شاهدش اين دو حديث مىشود.
خطاى شبيه العمد، خطاى مطلق نيست
در احاديث ما خطا به شبيه عمد اطلاق نمىشود مگر با قيدِ الخطاء شبيه العمد، درمقابل الخطاء الذى لا شك فيه. خطاى مطلق، به شبيه عمد نمىگويند، با قيد شبيه عمدمىگويند. پس شما خطاى مطلق را نمىتوانيد بر شبيه عمد اطلاق كنيد، بايد به خطاىمحض اطلاق كنيد. پس خلاصه اشكال اين شد كه خطاى شبيه العمد، خطاى مطلقنيست، بايد قيد شبيه العمد همراهش باشد كما اينكه در احاديث هست، چرا شماخطاى مطلق را حمل بر شبيه عمد كرديد؟
خطا، حقيقت شرعيه ندارد
جواب اين اشكال اين است كه خطا، حقيقت شرعيه ندارد، كلمه «خطا» حقيقتشرعيه ندارد، مثل صلات و صوم، حج و زكات نيست كه بگوييم حقيقت شرعيهدارد، ظاهرش همان معناى لغوى است. اگر در اين لفظ، يك حقيقت شرعيه جديدىبود، ما مىگفتيم: خطا، در خطاى محض، حقيقت شرعيه است، با قيد شبيه العمد،حمل بر شبيه العمد مىشود، مطلق حمل بر خطاى محض مىشود، در حالى كه قطعاحقيقت شرعيه در لفظ خطا نيست، ما هستيم و معناى لغوى، معناى لغوى هم عاماست.
بله، «اذا اجتمعا افترقا» اين دوتا را وقتى مقابل هم مىاندازند، مىگويند: «الخطاءشبيه العمد» آن را هم قيد مىزند، «الخطاء الذى لا شك فيه». يك قيد به اين مىزنند ويك قيدى به آن مىزنند. «اذا اجتمعا افترقا» اما وقتى به تنهايى به كار برود «الخطاء»،هر دو را مىتواند شامل بشود، مخصوصا اگر قرينه باشد، و در مانحن فيه قرينه داريم،قرينهاش مقابله است.
(سؤال و پاسخ استاد): مىگويند: تبارد مىشود. اين تبادر يا به واسطه قرينه بايد باشديا به واسطه حقيقت شرعيه است. معناى لغوى كه نيست. معناى لغوى خطا، عاماست. طبيب خطا كرد، همه مىگويند: طبيب خطا كرد و اين را كشت، هيچكسنمىگويد: خطا نكرد، يا من تيرى زدم، به گمان اينكه آن شخص مهدور الدم است،خطا كردم، معلوم شد مؤمن صالح است، همه مىگويند: خطا كرد، اشتباه كرد.
شما اگر ادعا كنيد كه حقيقت شرعيه است كه نمىتوانيد چنين ادعايى بكنيد. ادعاكنيد كه يك قرينهاى دارد، كه تبادر مىشود خطاى محض. من مىگويم: قرينه عكساست، قرينه مقابله، دليل بر اعم است مىگويد: «اما العمد كذا و اما الخطاء علىالعاقلة». اين مقابله قرينه نمىشود كه اين خطا يك معناى اعمى دارد كه شامل هر دومىشود؟ انصاف اين است كه اين دو حديث و لو در بدو نظر ممكن است كسى به آناستدلال بكند ولى عند الدقة با قرينه مقابله و معناى لغوى خطا اين دوتا را كه به همضميمه كنيم، معلوم مىشود كه منظور اعم است، منتها سند هر دو مشكلدارد.
طايفه دوم احاديث
اين طايفه اولى بود، كه به آن استدلال مىشد بر قول مشهور كه ديه شبيه عمد برشخص جانى است. و اما طايفه دوم احاديثى كه مىتوان به آن استدلال كرد، براى قولابى الصلاح حلبى در كافى، كه گفته بود: ديه شبه عمد بر عاقله است. دو حديث است:يك حديث از طرق خاصه است كه در مستدرك است، يك حديث هم از طرق عامهاست در سنن بيهقى.
حديث اول
اما حديثى كه از طرق خاصه است، روايتى است از جعفريات، حديث 1 باب 2، ازديات نفس، مستدرك وسائل، جلد 18، «انّ عليا عليه السلام قضى فى الدية ثلاثة وثلثون جزعة» ابل پنج ساله «و ثلاثة و ثلثون حقّة» ابل چهار ساله، «و اربعة و ثلثون مإے؛للَّهللَّهظظبين السارى» سارى، سرايت، يك واژه تازهاى است در اينجا «ما بين السارى الى بازلعامها كلّها خلفة». به نظر مىرسد كه «سارى» همان «ثنيه» است يعنى همان معنا رادارد، به علت اينكه دارد سرايت مىكند، آماده باردارى است. «كلّها خلفة» يعنى بارداربالفعل هم باشد، «الى بازل عامها» تا ده ساله، كه گفتيم: همهاش قابليت باردارى دارد،از «ثنيه» تا «بازل عام» قابليت دارند براى باردار شدن، «سارى» هم بعيد نيست همين رامعنا داشته باشد. اينها شاهد ما نبود، شاهد اين است: «اذا كان شبيه العمد، مغلّظة علىالعاقلة» صريح است. نسبت به خطاى محض مغلّظه است، على العاقله هم هست. اينحديث به صراحت مىگويد: شبيه العمد بر عاقله است.
حديث دوم
حديث دوم اين طايفه «ما رواه ابو هريره» (اين را از سنن كبراى بيهقى جلد 8 -ديات در جلد 8 است - صفحه 70، نقل مىكنيم) «قال: اقتتلت امرأتان من هذيل» دوتازن از طايفه بنى هذيل با هم جنگشان شد «فرمت» پرتاب كرد «احديهما الاخرىبحجر» سنگى به ديگرى پرتاب كرد، «فاصابت بطنها» سنگ زد به شكم اين زن، همخودش را كشت و هم جنينش را «فقتلتها» هم خود زن را كشت «و القت جنينها»انداخت جنينش را. ما باشيم مىگوييم: اين قتل عمد است، به علت اينكه سنگ بود،لابد سنگى بزرگى بوده است، ريگ كه نبوده است. يك سنگى بزرگى بوده است كهپرتاب كرده است به شكم او و هم خودش را كشت و هم بچهاش را.«فقضى رسولالله(ص) بديتها على عاقلة الاخرى».
توجيه حديث دوم
اين حديث را بعضىها خواستهاند حمل بر شبه عمد بكنند. بيهقى ذيل اينروايت، اين روايت را حمل بر شبيه عمد مىكند. اگر حمل بر شبيه عمد بكنيم،معنايش اين است كه شبيه عمد بر عاقله است، در حالى كه ظاهرش اين است كه قتلعمد است.
محمل ديگر اين روايت اين است كه حمل كنيم بر اين كه اين زن جانى جنونداشته است، ديوانه بوده است. چون ظاهرش قتل عمد است، سنگى بزند به شكمشو چنان سنگ هم بزرگ باشد كه «القت ما فى بطنها» باشد، بچهاش ساقط بشود. سابقاگفتيم: اگر به حجر كبير كسى را بزنند، اين قتل عمد است، آن هم اگر جاى حساسىبزند قتل عمد محسوب مىشود، به پايش نزده است، به دستش نزده است، به شكمشزده است. اعتقاد ما اين است كه اين را حملش بكنيم بر جنون، اولى است.
و به عبارت ديگر همانطور كه بعضى از آقايان گفتند اين «قضية فى واقعة» است،«قضية فى واقعة» را كه نمىتوانيم عموميت از آن بفهميم، حالا بگوييم: اين از قبيلشبه عمد بوده است بر عاقله يا از قبيل جنون بوده است بر عاقله، نمىدانيم چه بودهاست.
على كل حال، در اين دو روايت كلمه عاقله صريحا آمده است، و لكن الانصافاين است كه از نظر سند همان مشكل روايت قبل را دارد.
پس ما بين دو گروه از احاديث هستيم كه همهاش مشكل سندى دارد، و اما از نظردلالت، بعضى دلالتشان خوب است و بعضى دلالتش كافى نيست. اگر آن دو روايتطايفه اولى را هم ضميمه كنيم به اين دو روايت طايفه اخيره تا چهارتا روايت بشود،ولى على كل حال، آيا اينها مشكلى را در مسأله ما حل مىكنند؟ همهاش روايتضعاف است، منهاى ضعف دلالت در بعضى، اسناد همه مشكل دارد. پس قاعدةً اينروايات نمىتواند در مسأله ما مشكلى را حل كند و على فرض اينكه روايات طايفهدوم هم صحيح بود، معرَض عنهاى اصحاب است، «خذ بما اشتهر بين اصحابك و دعالشاذ النادر» است، عند التعارض، ترجيح با طايفه اولى است، به علت اينكه شهرت بهقدرى قوى است كه عدهاى زيادى ادعاى اجماع كردهاند.
بهترين دليل اصل است
نتيجه اين است كه بهترين دليل در مسأله ما، همان اصل است. «عمدة الدليلالاصل» قاعده اوليه كه هر كسى مسئول جنايت خويش است، شما آن را به اين اخبار،و به اجماع تأييد كنيد. چون اجماع هم على الظاهر مدركى است، ممكن است متكىبر قاعده باشد. «فالعمده فى اثبات كون الدية فى شبيه العمد على الجانى هو الاصل والقاعدة الاولية». اين تمام كلام در بخش اول مسأله.
(سؤال و پاسخ استاد): مىگويند اصل در خطاى محض هم مىآيد. بله در خطاىمحض هم مطابق اصل، بايد بر جانى باشد، روايات داريم، اجماع داريم كه اين اصلاستثنا خورده است. اصل يك قاعده كليه است، قابل استثنا است، هر كجا استثناخورد، خورد، ولى در شبيه عمد، استثنا نخورده است.
اگر جانى مال ندارد
بخش دوم يا فرع دوم مسأله اين است كه اگر مالى نداشته باشد، در تحرير الوسيلهفرمودند: «استسعى» بايد برود تلاش و كوشش كند، كار كند، اضافه كارى كند، مال ديهرا تهيه كند حتى برود از ديگران بگيرد، آنجايى كه سؤال كردن، تقاضا كردن ازدوستان، برادران، مؤمنين، ذلتى نباشد، عسر و حرجى نباشد، برود جمع آورى كند،كمك برايش جمع كنند بگويند: شخصى است كه به زندان افتاده است به واسطهنداشتن ديه، ايها الناس جمع بشويد اين كار را بكنيد. الان من گروههايى را مىشناسمكه اين كار را مىكنند، جمعيتى تشكيل دادهاند براى نجات زندانيان، آنهايى كه واقعابىتقصيرند، بىگناهند، به خاطر پول كمى در زندان هستند، مىروند پول را مىدهندو آزادشان مىكنند. پول را مجانى هم نمىدهند، مجانى فايده ندارند، مىگويند اينوام بر تو، بيا كار كن، هر وقت گيرت آمد بده، گيرت هم نيامد، مىبخشيم، اما بايد كاركنى، و بدهى. اگر از اين راه جمعآورى كردند، بكنند، «استسعى» يعنى تلاش وكوشش كند، كسب باشد، كار باشد، تقاضاى از اين و آن باشد فرق ندارد. يا «امهال الىالمسيرة» باشد كه در عبارت بود، يعنى راهى ندارد، تلاش و كوششش هم به جاىنمىرسد، از كار افتاده است، ارباب خيرى هم پيدا نشد، «نظرة الى ميسرة» بگذارندشايد پولى گيرش آمد. بايد اين را تا ميسره بگذاريم.
دليل اين حكم
دليل اين قسمت از كلام امام معلوم است. اين قانون تمام بدهكارىهاست. يعنىقانون سارى و جارى در تمام بدهىها اين است كه انسان بايد كوشش كند، اگر نشد،«امهال الى ميسرة»، زندانش هم نمىشود كرد اگر ندارد. يك وقت دارد و نمىدهد، لَىّالوجد يحل عقوبته» «لَىّ» يعنى تاخير انداختن، واجد يعنى پولدار، بدهىاش رانمىدهد، عقوبتش مىكنند به زندانش مىاندازند، اما وقتى ندارد كه ديگر شخصى كهمعسر است را زندان نمىكنند.
اگر از پرداخت جانى مأيوس شديم
در صورتى كه اين شخص قادر نشد، تاخير هم انداختيم، قادر نشد، مأيوسشديم، عبارت تحرير اين بود: «فلو لم يقدر عليها ففى كونها على بيت المال احتمال»كه اول كار خوانديم كه آيا بر بيت المال هست يا بر بيت المال نيست؟ ايشان مىگويند:احتمال دارد بر بيت المال باشد. دليل آن را مىرسيم. بعضى از كلمات فقها را نقلمىكنم. عجيب اين است كه در اين مسأله دو اجماع بر ضد هم نقل كرده است، بعضىادعاى اجماع كردهاند كه در صورتى كه خودش نداشته باشد بايد تلاش و كوشش كندو اگر تلاش و كوشش كرد به جايى نرسيد، بايد ورثهاش بدهند، ورثهاش هم ندادندبايد بيت المال بدهد، ادعاى اجماع هم كردهاند. بعضى هم ادعاى اجماع به عكسشكردهاند.
نقل اجماع در مسأله
عبارت را از مفتاح الكرامة نقل مىكنم جلد 10 ص 360، دو اجماع ضد هم ادعامىكند. «ان هذه الدية تجب فى مال القاتل» «هذه الديه» اشاره به همان شبيه عمد است.«فان لم يكن له مال، استسعى فيها» - اين «فيها» يا «بها» لازم است در متن تحريرنداشت - «او اُمهل الى ان يوسر» مهلتش بدهيم تا پولدار بشود، «فان مات، او هرب»فرار كرد، در عبارت تحرير الوسيله «مات و هرب» نبود، «لم يقدر» بود، يعنى زندهاست. «فان مات او هرب اخذ بها اولى الناس به» يعنى الاقرب فالاقرب. «فان لم يكنله» يعنى براى آن اولى الناس هم مالى نبود، «اخذ من بيت المال». بعد، صاحب مفتاحالكرامه مىگويد: «و فى الاخير اعنى الغنيه» در كتاب اخيرى كه در عبارات قبلش بودهاست، «اعنى الغنيه الاجماع على ذلك كلّه» همه اينها اجماعى است. بر عاقله نيست وبر مال خودش است، اجماعى است. «استسعى» اجماعى است. «ان مات او هرب» ازاولى الناس بگيريم، اجماعى است. از بيت المال بگيريم اجماعى است. همه اجماعىاست. «و قد مرّ مثل ذلك فى العامد» عين اين معنا را در عامد هم داشتيم كه اگر فراربكند بايد از اولى الناس بگيريم، اگر اولى الناس ندارند، از بيت المال بگيريم. «و انكرابن ادريس اخذها من الولى او بيت المال» ابن ادريس در مقابل غنيه ايستاده است گفتهاست: نه از ولى مىگيريم و نه از بيت المال «و قال انّه خلاف الاجماع». او گفت:اجماعى است، اين مىگويد: خلافش اجماعى است. «فانّه لاضمان عليهما» اين ضميرتثنيه به ورثه و بيت المال برمىگردد، ضمانى بر آنها نيست «الاّ فى الخطأ المحض».پس در اينجا دوتا اجماع بر خلاف هم ادعا شد تا فردا ببينيم مدركى بر اين مسألهداريم يا نداريم. و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
پايان
پرسش
1 - چرا در مرسله يونس عبد الرحمان، خطا به معناى شبيه عمد است؟
2 - اشكال دلالى دو حديثى كه از جعفريات و دعائم الاسلام نقل شد چيست؟
3 - جواب اشكال اينكه خطاى شبيه العمد، خطاى مطلق نيست را بيان كنيد.
4 - چرا حديثى كه بيهقى نقل كرده است احتياج به توجيه دارد و توجيه آن چيست؟
5 - بهترين دليل براى مسأله پانزده چيست؟
6 - اگر جانى مال ندارد كه ديه بپردازد چه بايد كرد؟ توضيح دهيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...