يکشنبه 30 ارديبهشت 1403 - 9 ذيقعده 1445 - 19 مي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج فقه
>
كتاب ديات (آیت الله مکارم شیرازی )
>
جلسه 50
متن
درس خارج فقه بحث ديات حضرت آية الله العظمى مكارم " مد ظله العالى "
" جلسه پنجاهم "
قول مشهور
احتمال پنجم يا قول پنجمى در مسأله است كه به مشهور نسبت داده شده است وهيچ حديثى هم بر طبقش نيست، و آن اين است كه: سى و سه بنت لبون باشد، كه سهساله است، و سى و سه حِقّه باشد كه چهار ساله است، و سى و چهار ثنيّه طروقه فحلبوده باشد كه وارد شش سال شده است، و اين در هيچ روايتى وارد نشده است. وگفتيم: يكى از معدود جاهايى كه در فقه انسان بر خورد مىكند، به جايى كه نسبت بهمشهور دادهاند، و هيچ حديثى هم در آن وارد نشده است، مضافا بر اينكه مىگويند:احاديث سند ماست و يك حديث هم نه، دو حديث ادعا كردهاند، حتى نام راوىحديث را هم ذكر كردهاند، گفتهاند: روايت ابو بصير و العلا بن فضيل است، مىگويد:سى و سه بنت لبون، سى و سه حقّه و سى و چهار ثنيّه، سه ساله، چهار ساله، شش ساله،در حالى كه نه روايت ابو بصير اين است، نه روايت اعلا بن فضيل اين است چون غيراز اين رواياتى كه خوانديم، احاديث ديگرى در اين مورد نبود. چه راه حلى را براىاين پيدا كنيم؟
سند قول مشهور
آخرين چيزى كه به نظر مىرسد اين است كه بگوييم: از اختلاف نُسَخ رواياتبوده است. رواياتى كه نزد اين بزرگواران بوده است نسخهاش با نسخه رواياتى كه نزدماست مختلف است. آن روايتى كه نزد ما بود و خوانديم سىتا بنت لبون بود، سىتاحقّه بود، چهلتا خِلفه بود. روايتى كه نزد آنها بوده است سى و سه بنت لبون، سى وسه حِقّه و سى و چهار ثنيّه كه با خلفه مىتواند يكى باشد.
(سؤال و پاسخ استاد): سند روايت همين سند است، متن روايت در نسخه اينها شايدبا ما متفاوت است و الاّ بسيار بعيد به نظر مىرسد كه يك روايتى غير اين روايات پيشآنها بوده است ، از بين رفته باشد. اگر قدما يك چنين فتوايى داده بودند مىگفتيم:«كانت عندهم روايات لم تصل الينا» احاديثى نزد آنها بوده و به ما نرسيده است. مامىبينم متوسطين و بعضى از متأخرين هم اينها را گفتهاند. مسالك مىگويد روايتدارد با اينكه مسالك از متأخرين است و تعيين هم مىكند، روايت ابو بصير و اعلا بنفضيل. شهيد ثانى با اين دقتش، چطور در يك چنين مسألهاى اشتباه كرده است؟ شايداين روايات كه نزد آنها بوده است متنش با رواياتى كه نزد ماست از نظر نسخه متفاوتبوده است. ما محملى براى اين معنا غير از اين پيدا نمىكنيم. شما آقايانى كه اهل تتبّعهستيد بررسى كنيد، ببينيد آيا اختلاف نسخى پيدا مىشود يا در گوشه و كنار، مدركديگرى مىتوانيم براى فتواى مشهور پيدا كنيم.
(سؤال و پاسخ استاد): خيلى بعيد است كه سه روايت را تركيب به هم بكنند. اگرروايات متعارض باشد بايد يكى را انتخاب كرد، اين جمع جمع دلالى نيست.
بررسى كنيد، ببينيد چرا اين مسأله به اين صورت عجيب و غريب در آمده است،ادعاى شهرت و ادعاى روايت، صاحب جواهر هم مىگويد: «لم نجد شيئا من ذلك»هيچ كدام از اين ادعاها را ما در جايى نديديم، ما هم بررسى كرديم نديديم.
راه حل اين مشكل
اينها مشكلاتى است كه مشهور دارند و براى خودشان دارند، ما چه كنيم؟ ما دراين مسأله، چهار حديث داشتيم، سهتا ضعيف بود و يكى قوى بود. حديث اول معتبربود. حديث دوم و سوم و چهارم، هر سه از نظر سند ضعيف بودند، بنا بر اين نوبت بهتعارض نمىكشد چون از قبيل تعارض حجّت و لا حجّت است. آن سهتا لا حجّتاست، اولى حجت است. بنا بر اين روى مبانى شناخته شده در علم اصول، بايد همانحديث اول را عمل كنيم، يعنى چهلتا خلفه، سىتا حقّه و سىتا بنت لبون.
اشكال اعراض مشهور
اين روايات اربعه همه معرَض عنهاى مشهور است، چون مشهور به قول پنجمفتوا دادهاند، پس اين روايات اربعه «كلّها معرض عنها و كلّها شاذة» همه شاذ است.پس سه روايت كه حجّت نبود، اولى هم كه حجّت بود به اعراض مشهور، از حجّيتساقط مىشد، حالا كه از حجيت ساقط شده ما نمىتوانيم بر طبق آن فتوابدهيم.
جواب از اعراض مشهور
اگر در مقابل شهرت شاذّ بود حق با شماست، «اذا دار الامر بين الشهرة و الشذوذ»بايد شاذ را از حجيّت بيندازيم، اما اگر اشهر و مشهور بود و چنان نبود كه اين شاذبشود، عدهى قابل ملاحظهاى مطابق روايت اُولى فتوا دادهاند، ديگر به اين شاذنمىگويد، ولو مشهور آن است، اين هم بين جماعت كثيرى شهرتى دارد كه گوشهاىاز اقوال كه با روايت اولى موافق است را بيان مىكنيم تا بدانيد روايت اولى هم آنقدرشاذ نيست تا آن را بواسطه شذوذ از كار بيندازيم، بلكه طرفداران معتبرى از قدما ومتأخرين دارد.
(سؤال و پاسخ استاد): مىگويند: مىشود از «على اسنانها» اثلاثا استفاده كرده باشند؟اگر اينطور باشد بايد بگوييم: ارزان قيمت، متوسط القيمة، كثير القيمة، اما خصوصبنت لبون، خصوص حقّه، خصوص ثنيه، اينها تا روايت مستندى نباشد كه فقيه ازخود نمىتواند اينها را درست كند، از كلمه «اثلاثا» بنت لبون، حقّه و ثنيه درنمىآيد،پايين و متوسط و عالى در مىآيد.
نقل عبارت مفتاحالكرامه
متن قواعد علامه كه متن مفتاح الكرامه است اين است: «انّها ثلاث و ثلاثون بنتلبون و ثلاث و ثلاثون حقّة و اربع و ثلاثون ثنيّة طروقة الفحل» اين همان چيزى استكه از مشهور نقل كرديم. مفتاح الكرامة در شرح اين مسأله اقوالى زيادى را نقلمىكنند كه همان قول مشهور باشد. «ثمّ قال» اينجا شاهد ماست: «و روى ثلاثون بنتلبون»، اين همان قول اول است كه ما روايتش را ذكر كرديم «و ثلاثون حِقّة و اربعونخِلفه و هى حامل»، خلفه حامل است. «و هذه الرواية» اين روايتى كه سىتا و سىتا وچهلتا مىگفت كه اولين روايت بوده باشد كه «ان قلت» مىگفت: شاذّ است و ما گفتيم:شاذ نيست.
«و هذه الرواية رواها المحمدون الثلاث»، محمدون ثلاث صاحبان كتب اربعه،مرحوم محمد بن يعقوب كلينى، محمد بن حسن طوسى و محمد بن على بن حسينبن بابويه، (صدوق، كلينى، شيخ طوسى) چون تهذيب و استبصار هردو براى شيخطوسى است. يعنى اين روايات در همه كتب اربعه هست و خود اين يكى ازنشانههاى شهرت روايت مىشود. «و هى صحيحة فى بعض الطرق» كه ما گفتيم: تنهاروايت صحيحه در اينجا همين است. «عن عبد الله بن سنان و بها عمل الصدوق»صدوق عمل كرده است «فى الفقيه» يعنى در من لا يحضره الفقيه «فى ظاهره» ظاهرعبارت اين است كه فتوا داده است به اين «و المقنع» در كتاب مقنع هم عمل كرده است«و الجامع على ما حكى عنه و المختلف و المختصر و المسالك و المفاتيح» وجماعت ديگرى هم نقل مىكند، كه من همهاش را نقل نكردم.
يك روايتى كه اين همه به آن عمل كرده باشند را مىتوان شاذ دانست؟ شاذ آناست كه يكى دو نفر به آن عمل كردهاند، در حالى هم قدما و هم متأخرين همه به اينروايت عمل كردهاند. بنا بر اين بايد گفت: مشهور و اشهر است، چنان نيست كه اينروايت شاذ باشد تا شما با شذوذ بتوانيد آن را از درجه اعتبار بيندازيد.
«ثم قال و قد وقع فى المقام» فاعل «قال» مفتاح الكرامه است. «لجماعة غفلة فى نقلالاخبار و الاقوال» (مفتاح الكرامه، جلد 10، صفحه 359 ( يعنى صاحب مفتاح الكرامهكه مرد متتبعى است اعتراف مىكند كه اين مسأله شلوغى است كه اقوال و اخبار در آنغفلت واقع شده است و من مىگويم: با وجود چنين غفلتى آيا مىشود ما رمى بهشذوذ كنيم و بگوييم اين حديث ابن سنان، حديث شاذى است؟ خود اين مؤيدمىشود كه ما شذوذ را نسبت ندهيم، خود آن مشهور كه قائل به آن شدهاند، عدهاىگرفتار غفلت شدهاند، بنا بر اين نمىتواند آن شهرت باعث شذوذ و از كار افتادن اينبشود. بنا بر اين با اين حال، ادعاى شذوذ روايات اولى مشكل است. نتيجه و اقوى ايناست كه عمل به آن بكنيم، و مطابق روايت اولى فتوا بدهيم.
(سؤال و پاسخ استاد): شذوذ آن است كه اكثريت قاطع يك طرف باشد، يك اقليتبسيار كم، يك نفر، دو نفر، يك طرف باشد، اما در يك طرف فرض كنيد بيست نفرنددر يك طرف ده نفرند، اين ده نفر را نمىگويد شاذ. فعلى هذا ما نمىتوانيم روايتاولى را به شذوذ از ميدان خارج كنيم، بايد مطابق آن فتوا بدهيم، كار هم به تعارض و بهترجيح هم نمىكشد.
(سؤال و پاسخ استاد): پنجم هيچ، در آن چهارتا روايت ديگر كار به تعارضنمىكشد، چون حجت و لا حجت است.
مسأله، جاى تخيير نيست
ما در اينجا در كلام تحرير الوسيله هم مواجه با سؤال مىشويم، چرا ايشان سراغتخيير رفتهاند؟ با اينكه خوب يكى حجّت است و بقيه حجت نيست. مشهور هم بهبقيه عمل نكردهاند كه حجّت بشود. و بعد چرا از تخيير صرف نظر كردند و امر بهاحتياط فرمودند؟ نمىدانيم، آنچه ما طبق اصولى كه شناختهايم و خواندهايم بايد بهروايات اولى عمل كنيم، و بقيه روايات را كنار بگذاريم و قولى هم كه از مشهور نقلكردهاند از مشكلات و عجايب اين باب است، آن را هم كنار بگذاريم. هذا كلّه علىفرض اينكه ما سراغ ابل برويم.
عهدهدارِ ديه شبه عمد
مسأله پانزدهم در باره اين است كه چه كسى ديه شبيه عمد را عهدهدار است؟ ديهعمد را كه گفتيم: از مال جانى است. ديه خطاء هم كه از مال عاقله است، ديه شبيهالعمد از مال كيست؟ جانى بايد بدهد، يا عاقله؟
مىفرمايد: «هذه الدية ايضا من مال الجانى لا العاقلة، فلو لم يكن له مال استسعى»،اگر جانى مال نداشته باشد بايد برود تلاش كند، كوشش كند، تن به كار بدهد، اضافهكارى كند، تا بدهىاش را بتواند بدهد. «او اُمهل الى الميسرة»، يا اِمهالش مىكنند تاموقعى كه توانايى پيدا بكند. يا بايد كار كند و جديّت كند و اضافه كارى كند پولدربياورد، بدهد، يا ارباب دم مىگويند: هر وقت داشتى، بده «كما فى ساير الديون».اين «كما فى ساير الديون» نشان مىدهد كه احكامى كه دين دارد، بر ديه هم جارىمىشود، و اين براى بعضى از مسائل ديات مفيد است، كه ما بدانيم مشمول احكامعامه باب ديون است.
(سؤال و پاسخ استاد): ندارد، عاقله بيچاره براى چه بدهد؟ عاقله را در ديه خطاءهم خيلى درد سر دارد، بايد توجيه كنيم، مىگويند: «لا تزر وزارة وزر اخرى». بيتالمال هم مگر بيكار است كه از بيت المال بدهند تا فردا هرچه راننده تاكسى است، بىاعتنايى و بى مبالاتى بكند هى چپ و راست بزند مردم را بكشد، بعد هم از بيت المالديهاش را بدهند، آنوقت آدم كشتن خيلى راحت مىشود. بايد يك فكرى هم به حالمردم بكنيد كه دفعه ديگر بىمبالاتى نكنند. جان مردم مهمتر است.
«كما فى ساير الديون» در ساير ديون هم يا بايد بروند كار كنند، يا مهلت بدهيم«فنظرة الى مسيرة». «ولو لم يقدر عليها» نتوانست، تا آخر عمر هم نمىتواند، آدم ازكار افتادهاى است، «ففى كونها على بيت المال احتمال».
بنا بر اين مسأله ما دو بخش يا دو فرض دارد: يكى بر عاقله است، يا بر خود جانى،كه فرمودند: بر جانى است. يكى هم ندارد، چه كار بكند؟ تلاش كند؟ مهلت بدهند؟ ازبيت المال بدهند؟ ما فعلا با بخش اول كار داريم، كه ديه بر كيست، بعد صحبتمىكنيم كه اگر ندارد، چه كار كند؟
ديه از مال جانى است
در فرع اول مسأله، قول به ثبوت ديه در مال جانى، معروف بين اصحاب است،بلكه گروهى بر آن ادعاى اجماع كردهاند، گفتهاند: مسأله اجماعى است. كافى استعبارت رياض را نقل كنم: «و يضمن هذه الدية ايضا الجانى خاصّه، لا العاقلة، للاصلالمتقدّم اليه الاشارة» ( رياض، جلد 2، صفحه 530 ( اين همان اصلى است كه ما گفتيمكه - ان شاء الله - عن قريب به آن برمىگرديم براى آن قاعدهاى كه مستفاد است از بناىشرع و بناى عقلاء كه هر كسى اتلافى، خسارتى ايجاد بكند، دامن خودش را مىگيرد،عمدا باشد، سهوا باشد. هر كسى سبب كارى شده است، دامن خودش را مىگيرد. ايناصل كلى است. عاقله يك استثنا است و منحصر به مورد خودش است، خطاىمحض، جاى ديگر، تابع اصل است. «مضافا الى الاجماع عليه» شاهد من اين قولاست، اجماع بر اينكه ديه شبيه عمد بر جانى است «فى ظاهر السرائر، بل صريحه»اول، ادعاى ظهور مىكند بعد صراحت. ابن ادريس در سرائر گفته است: اجماعىاست. «و صريح التحرير و الغنيه»، علامه و سيد ابى المكارم بن الزهرة «خلافاللمحكى عن الحلبى». يك مخالف اينجا نقل مىكند «فجعلها على العاقلة» گفته است:بر عاقله است. ذيلى دارد كه اگر فرار كند چه؟ كه آن را فعلا وارد نمىشوم، كه چندتامخالف ديگر داشته باشد. مخالف ديگر، در صورت فرار است، قبل از اينكه فرار كندبر عاقله است.
عبارت حلبى
اما چيزى كه از حلبى نقل كردم، ابى الصلاح حلبى اسمش ابى الصلاح است، لقبشحلبى است، صاحب كتاب كافى در فقه، نه كافى در حديث، از سلسلة ينابيع الفقيه،نقل مىكنيم: «فعلى هذا التحرير يتنوّع القتل ستة انواع» يك بياناتى قبلا كرده استمىگويد: بنا بر اين، قتل شش رقم است. ما مىگوييم: سه رقم است او مىگويد: ششرقم است. «عمد يوجب القود»، يعنى قصاص. اينجا شاهد است: «و خطأ محض وخطأ شبيه العمد، يوجبان الدية على العاقلة.» ( سلسلة الينابيع الفقهيه، جلد 24، صفحه98 ( پس هم خطاى محض هم شبيه عمد، به عقيد ابى الصلاح حلبى موجب ديه برعاقله مىشود.
عبارت مفتاح الكرامه
يك جمله كوتاهى هم از مفتاح الكرامه نقل مىكنم كه مطمئن بشويد اين مسألهاجماعى است، مخالفش خيلى كم است، مىشود ادعاى اجماع كرد. مفتاح الكرامة درصفحه 360 مىگويد: «انّ الاجماع معلوم من تتبّع الفتاوى» اجماع از تتبع فتاواىمعلوم است كه ديه بر جانى است.
بررسى دليل مسأله
اول برويم سراغ اصل، همان اصلى كه گفتيم: به معناى اصول عمليه نيست، بلكه بهمعناى قاعده كليهاى است كه از ادله اجتهاديه استفاده مىشود، هم بناى عقلا بر آناست، هم بناى شارع مقدّس بر آن است، كه تمام اتلافات هر كجا هست، دامنصاحبش را مىگيرد. در اين شبيه عمد هم خسارتى ايجاد كرده است، اتلافى كردهاست، خون ريخته است، ديهاى بايد بدهد، ديه دامان صاحبش را مىگيرد. عاقلهبودن، دليل مىخواهد، مادامى كه دليل قويى محكمى بر اين مسأله نداشته باشيم،نمىتوان قائل به آن شد.
«اضف الى ذلك» يك دلائل و مؤيدات ديگرى هم غير از اين اصل داريم. در يكىاز روايات ما به ديه مغلّظه تعبير شده است كه قبلا خوانديم «اما الدية المغلّظة». شبيهعمد را مىگويد: «مغلّظه». اين تعبير «مغلّظه» با چه چيزى تناسب دارد؟ اگر بر عاقلهاست، به چه مناسبت بر آنها غليظ باشد؟ عاقله كه كارى نكرده است. اين «مغلّظه»براى اين است كه اين حواسش را بيشتر جمع كند در آينده. لابد اين سنگينى و مغلّظهبر جانى است، تا حواسش را بهتر جمع كند، و الاّ مغلّظه بر دوش عاقله انداختن، مگرعاقله كارى كرده كه شما مىخواهيد غليظش بكنيد؟ من مىخواهم عرض كنم: اينتعبير به «مغلّظه» يناسب، چه بگوييد: دليل است يا تأييد، يناسب اينكه ديه بر خودجانى باشد، كه تحت فشارش قرار بدهيم، بعد از اين سوار اتومبيل مىشود حواسترا جمع كن، با هر سرعتى نرو، هر كجا سبقت نگير، آنجايى كه ديد ندارد، آهسته برو،در هواى مهآلود، حواست را جمع بكن. بعد نگويى: تصادف شد، من حواسم نبود.اين تعبير «مغلّظه» يناسب كه بر جانى باشد. قرائن ديگر هم داريم بعدا ان شاء الله. وصلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين.
پايان
پرسش
1- سند قول مشهور در ديه قتل شبه عمد چيست؟
2 - چرا در تحرير الوسيله قائل به تخيير شدهاند و اشكاش چيست؟
3 - در قتل شبه عمد ديه از مال جانى است يا از مال عاقله؟ چرا؟
4- منظور از ديه مغلّظه چيست ؟
5 - در ما نحن فيه به چه اصلى مىتوان رجوع كرد؟ توضيح دهيد.
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...